حمیدرضا آصفی در ایران نوشت:
حضور وزیر خارجه فرانسه در تهران پس از سفر موفق آقای روحانی به پاریس
میتواند در استحکام روابط دو کشور بسیار مؤثر واقع شود. ایران و فرانسه در
زمینه روابط دوجانبه از پیشینه تاریخی خوبی بهرهمندند اما این روابط
بعدها تحت تأثیر واقعیات موجود و چالش هستهای دچار افت و آسیب شد. این در
حالی بود که فرانسویها پس از دستیابی به برجام و شرایط متفاوتی که در
منطقه به وجود آمد، با واقعبینی درصدد جبران گذشته برآمدند. در شرایط
کنونی فرانسه به عنوان یکی از کشورهای قدرتمند اروپا و ایران به عنوان یکی
از کلیدیترین کشورهای خاورمیانه میتوانند شرکای قابل اعتمادی در
زمینههای مختلف فرهنگی، اقتصادی و سیاسی باشند. وجود ظرفیت غنی فرهنگی دو
کشور پشتوانه گرانسنگی برای همکاریهای آتی طرفین به شمار میرود. اولین
دانشجویان بورسیه ایران سالها پیش از انقلاب به کشور فرانسه اعزام میشدند
و بعد از آن همکاری اقتصادی و صنعتی دو کشور بعد از آلمان همواره در اوج
قرار داشته است.
از منظر اقتصادی، آنچه فرانسویها را مشتاق اعزام هیأتهای متفاوت در
سطوح بالا به همراه تجار و صاحبان صنایع به تهران نموده است، ظرفیتهای
قابل توجه ایران است. ایران با حدود 80 میلیون جمعیت، مجاورت با 15 کشور و
داشتن ذخایر گسترده و مهمتر از همه بهرهمندی از جوانان تحصیلکرده و نیروی
انسانی مجرب نه تنها مورد توجه فرانسه بلکه در کانون توجه سایر رقبای
اروپایی این کشور قرار گرفته است. بویژه که اروپاییها بیش از یک دهه به
دلیل تحریمهای ظالمانه امریکا از دستیابی به ظرفیت غنی بازار تجاری ایران
محروم بودهاند. بنابراین فرانسه با وجود کارشکنیهایی که به عنوان یکی از
اعضای کشورهای 1+5، در روند گفتوگوهای هستهای داشت، در دوره پس از برجام
تلاش میکند به منظور حفظ کانالهای گشوده شده اقتصادی با تهران حافظ برجام
و تعهدات فی مابین باشد. شرکتهای فرانسوی و صاحبان صنایع بخصوص بخش خصوصی
این کشور در شرایطی مشتاقانه علاقهمند به همکاری اقتصادی و بلندمدت میان
دو کشور هستند که دولت جدید امریکا با کارشکنی، چشمانداز اجرای درست برجام
را با اما و اگر مواجه کرده است. این در حالی است که دولت فرانسه با هدف
حفظ روابط ترمیم یافته با ایران و مزیتهای اقتصادی و سیاسی آن، در مقام
مدافع قاطع برجام قرار گرفته است. تلاش برای از میان بردن نگرانی بانکهای
بزرگ فرانسوی در مسیر تقویت پیوندهای اقتصادی با ایران و ارائه ابتکار عمل
در مقابله با سنگاندازی امریکاییها میتواند در تأمین این هدف کارگشا
باشد. همراهی نمایندگان بیش از 60 کمپانی بزرگ فرانسوی، نشانه اراده جدی
پاریس برای ارتقای رابطه با ایران و ایفای مجدد نقش سنتی در همکاریهای
اقتصادی و صنعتی با ایران است.
وزیر خارجه فرانسه در زمینه سیاسی نیز گفتوگوهای متنوعی را با مسئولان
ایرانی ازسر گذرانده است. روند سیال تحولات منطقه خاورمیانه و افزون شدن
قدرت ایران در دوره پس از توافق هستهای، فرانسه را خواهان به همسویی
بیشتر با ایران در این زمینه کرده است. بویژه آنکه این کشور از دیرباز به
منطقه خاورمیانه خصوصاً لبنان و سوریه توجه ویژهای داشته است. بنابراین
ضرورت مواجهه کم هزینه با جریانهای تروریسم و خشونت در منطقه خاورمیانه که
دامن کشورهای اروپایی از جمله فرانسه را نیز گرفته است، این کشور را به
توجه بیشتر به نفوذ و بازیگران تأثیرگذار منطقه از جمله ایران ترغیب کرده
است.
واکنش ایرانیان به تصمیم دونالد ترامپ، رئیسجمهوری جدید آمریکا، مبنی بر جلوگیری از ورود شهروندان هفت کشور مسلمان به خاک آمریکا از برخی جهات جالب است. بگذارید با واکنشهای رسمی شروع کنیم. آقای روحانی به آمریکاییها یادآوری کردند که «عصر کشیدن دیوار بر دور کشورها دیگر گذشته است» که البته این اظهارنظر از رئیسجمهوری کشوری که بیشترین «دیوارها در آن بر گرد فضای مجازی کشیده شده»، بسیار شنیدنی بود؛ همچنین وزارت خارجهمان آن را مغایر با کنوانسیونهای بینالمللی در زمینه حقوق پناهندگان دانسته است. یک واکنش دیگر مسئولان آن بود که «ایران هم تصمیمات مقتضی اتخاذ خواهد کرد» که معنای آن خیلی مشخص نیست. یک معنیاش آن است که ما هم جلوی ورود شهروندان آمریکایی را خواهیم گرفت. میرسیم به واکنش برخی جریانات خاص داخلی. فراموش نکنیم بهواسطه دلایلی که آنها دارند، در مجموع از انتخاب ترامپ استقبال کردند؛ بنابراین حاضر نیستند علیه وی به مخالفت برخیزند. مضاف به اینکه نسبت به قربانیان این تصمیم (ایرانیان مقیم آمریکا) هم نه احساس همدردی دارند و نه احساس مسئولیت شهروندی. از همه جالبتر اینکه برخی مسئولیت تصمیم جدید را بر گردن اوباما و دموکراتها انداختهاند و میگویند این تصمیمی بوده که در زمان اوباما گرفته شده است.
آنها ميگويند ترامپ صرفا دارد آن را اجرا میکند (آدم حسادتش میشود به ترامپ که اینقدر میان برخی از نیروهای سیاسی ما محبوبیت دارد).اما یک فقره از جالبترین واکنشها از جانب برخی از «دگراندیشان»، «فرهیختگان»، کمی تا قسمتی «اصلاحطلبان» و این دست جریانات بیرون آمده است. معمولا وقتی برخی از رهبران غربی دستهگلهایی نظیر ترامپ به آب میدهند، اصولگرایان سروقت پرونده قدیمی «غربستیزی» در «بایگانی تاریخ معاصر ایران» میروند. باز مجددا پرونده «غربستیزی» به جریان میافتد و آن تصمیم یا اظهارنظر شخصیت غربی، حجتی میشود بر اثبات مجدد «به بنبسترسیدن تمدن غرب»، «آغاز فروپاشی تمدن غرب»، «سقوط اخلاقی غرب»؛ و... اما بنابر دلایلی که گفتیم (استقبال این طیف خاص سیاسی از انتخاب ترامپ)، اینبار آنان پرونده «انحطاط و سقوط غرب» را از بایگانی نخواستهاند؛ بلکه «اقدامکننده» اینبار گروه کمی تا قسمتی «دگراندیشان» هستند. آنها ترامپ و سیاستهای نژادپرستانه، تبعیض علیه زنان، مسلمانان، خارجیها و رنگینپوستان را در حقیقت «سقوط لیبرالدموکراسی»، «بحران نئولیبرالیسم»، «ترکبرداشتن سرمایهداری»، «بهآخررسیدن سرمایهداری»، «بحران در نظم نوین جهانی (که آمریکا سردمدار آن است)» و مانند آن اعلام کردهاند. اساسا تفکری در ایران وجود دارد که اگر پای یک نفر به یک قلوهسنگ در جلوی کاخ سفید بگیرد و او احیانا زمین بخورد، در ایران اعلام میشود که «تمدن غرب به پایان رسیده است». آنان که در مسابقه محکومکردن غرب به واسطه اقدام ترامپ، از طیف خاص اصولگرا هم جلو افتادهاند و از «بحران» در تمدن غرب هم عبور کرده و «امپریالیسم آمریکا» را در حال فروپاشی و سقوط و «لیبرالدموکراسی» را درمانده و به آخر خط رسیده اعلام میکنند، دوست ندارند ببینند که یک قاضی دادگاه فدرال کمتر از ٤٨ ساعت بعد از بهاجراگذاشتن دستورالعمل رئیسجمهوری، آن تصمیم را مغایر با قانون اساسی آنان دانسته و حکم به لغو موقت آن میدهد. در نتیجه حکم دادگاه فدرال، هزاران نفر را که در سالنهای ترانزیت فرودگاههای آمریکا بلاتکلیف و سرگردان به سر میبردند، خلاص کرده و آنان وارد خاک آمریکا میشوند. منتقدان غرب و مخالفان «لیبرالدموکراسی» در ایران استقلال قوه قضائیه آمریکا را حتما نمیبینند. مهمتر از آن، اعتراضات مردم آمریکا بهعلاوه مخالفت خیل عظیم سازمانهای مردمنهاد، جمعیتها، هنرمندان، چهرهها و شخصیتهای مختلف اعم از نویسندگان، دانشگاهیان، فعالان حقوق بشر و مدنی را به این تصمیم نمیبینند که به چه راحتی ابراز میشود و حتی تا کاپیتان تیم ملی فوتبال آمریکا هم کشیده میشود. بهعلاوه به این نکته ظریف هم اشارهای نمیکنند که احتمالا برخی رفتارهای ما در ایجاد فضای راحت برای رؤسای جمهور آمریکا در نزد افکار عمومی خود برای اخذ چنین تصمیماتی مؤثر بوده است؟ میتوان با بغض و کینه و تعصب، «جیمی کارتر» یا «اوباما» را ندید و در عوض «رونالد ریگان» و «دونالد ترامپ» را سمبل دموکراسی گرفت و همچنین میتوان امکان مخالفت با دولت را هم نادیده گرفت و در عوض باز رفت به سروقت پرونده راکد و قدیمی «بحران در نظام سرمایهداری و بهپایانرسیدن لیبرالدموکراسی»؛ اما بدانیم، ترامپ مظهر لیبرالدموکراسی نیست.
دونالد ترامپ رئیس جمهورآمریکا فرمان ممنوعیت ورود شهروندان هفت کشور به آمریکا را امضا کرد. بعد از این اقدام واکنشهای زیادی ازسوی حقوقدانان و فعالان حقوق بشر صورت گرفت. بر اساس حقوق بینالمللهیچ نوع مسئولیت بینالمللی برای این موضوع وجود ندارد و مجازاتی هم برای آن درنظرگرفته نشده است. البته دولتها این حق را دارند که چنین محدودیتهایی را درباره ورود خارجیها به کشورشان ایجاد کنند و از منظر حقوق بین الملل نیاز به پاسخگویی درباره این اقدام وجود ندارد؛ بهعبارتی مغایرتی با حقوق بینالملل ندارد. البته میتوان آثار آن را با موازین حقوق بینالملل تطبیق داد. تکلیفی برای دولت ها وجود ندارد که در رابطه با دیگران چگونه عمل کنند، از نظر عرفی نیز وضع به همینگونه است. هرکشوری با توجه به منافع ملی خود، میتواند ورود وخروج خارجیها به کشور خود را مدیریت وکنترل کند، چنین اقدامی حاکمیتی است. کنوانسیون ۱۹۵۱ ناظر برحقوق پناهندگان، درباره پذیرفتن پناهندگان نیز اعلام میدارد: اگرافراد به دلیل اعتقاد، نژاد، دین، موقعیت اجتماعی و... درمعرض تهدید باشند، به لحاظ اجتماعی باید مورد حمایت همگان قرار بگیرند.کشورها نیز موظفند این افراد را تحت حمایت خود قرار دهند. نکته قابل توجه اینکه بازهم نقض این کنوانسیون هیچ نوع مسئولیت حقوقیای ندارد و دولتها اگر ناقض این کنوانسیون باشند، ملزم به پاسخگویی نیستند وتحت پیگرد بینالمللی وحقوقی قرار نمیگیرند. با اینکه کنوانسیون قرارداد بینالمللی است اما ضمانت اجرایی ندارند. همچنین تشخیص این که چه افرادی به عنوان پناهنده پذیرفته شوند و کدام افراد واجد شرایط پناهندگی هستند، دراختیار دولتهاست. کمیسیون عالی پناهندگان نیز در این میان نقش نظارتی دارد و به صدور توصیهنامه در این زمینه اقدام میکند و ضمانت اجرایی موثری هم در این مورد وجود ندارد. صدور این فرمان از نظراخلاقی قابل بررسی است. میتوان پرسید آیا کشورها میتوانند مانع ورود پناهجویان به کشور خود باشند؟ آیا از این طریق حقوقی که متعلق به انسانهاست نقض نمیشود؟ در اعلامیه حقوق بشر و میثاق حقوق مدنی این حق برای انسانها قائل شده است که به هر کجا که میخواهند مسافرت کنند، ساکن شوند و ...اما این که کشورها متعهد باشند همه افراد را به مرز خود راه دهند، امری خلاف واقع است. پس بر اساس موازین حقوق بشر این موضوع با ضمانت اجرایی موثری مواجه نیست. اگرکشوری درباره جابهجایی انسانها و ورود و خروج آنها این اعلامیهها و حقوق را نقض کند، مرجعی برای پیگرد آنها و برخورد با این کشورها وجود ندارد. بحث عدم پذیرش پناهجویان که به عنوان یک فرمان از سوی ترامپ صادر شده است، حوزه اعتبار سیاسی آمریکا را تحت تاثیر قرار میدهد. اعتبار این کشور که همیشه مدعی رعایت حقوق بشر است و خود را ویترینی از بهشت دنیایی میداند با این اقدام آسیب میبیند. البته در طول تاریخ آمریکا از ورود خارجیها به کشورش سود برده است. از نظر ورود نخبگان علمی، فنی و... به آمریکا، منفعتهای زیادی به این کشور رسیده است. ترامپ نیز اکنون منافع کشور خود را بررسی و متوجه تصمیم خود میشود که درست بوده یا خیر. ممکن است با صدور این فرمان، منافع دیگری برای این کشور بهدست بیاید که ترامپ حاضر شده پرستیژ بینالمللی آمریکا را خدشهدار کند. احتمالا دولت آمریکا مساله امنیت داخلی این کشور را به دیگر منافع کشورش ترجیح داده که چنین تصمیمی گرفته است. ترامپ باید بررسی دقیقتری در این خصوص انجام دهد که آیا این افراد واقعا امنیت آمریکا را به خطر انداخته بودند یا خیر؟
چند روز
پيش سالروز نخستين مرگ ناشي از تصادف با خودرو در ايران بود. غلامحسين
درويش معروف به «درويش خان» يكي از موسيقيدانان نامدار ايران، اولين كسي
بود كه در دوم اسفند سال ١٣٠٥ يعني ٩٠ سال پيش با يك ماشين تصادف كرد.
درشكه او به صورت كاملا اتفاقي با ماشيني كه متعلق به مظفرالدين شاه قاجار
بود، تصادف كرد و او ضربه مغزي شد و فوت كرد. جالب اينكه راننده يا همان
شوفر آن خودرو فرانسوي بود. اين يادآوري فرصت مناسبي بود تا به مساله
تصادفات رانندگي و تلفات آن در ايران پرداخته شود. ولي اظهارات آقاي
نعمتزاده در مورد عامل و مقصر بدون قيد و شرط اين تصادفات كه در حاشيه
مراسم نوسازي چهل هزار تاكسي فرسوده عنوان شد، به گونهاي بود كه مجبور
ميشويم در اين يادداشت فقط به يكي از مهمترين عوامل موثر در تصادفات و
مرگومير آن يعني كيفيت خودرو اشاره كنيم. آقاي وزير در دفاع از خودروهاي
وطني اظهار داشت كه «بعضي وقتها ميگويند خودروهاي داخلي، اين تعداد آدم
ميكشد در حالي كه راننده ميكشد، چه ربطي به خودرو دارد؟ راننده بايد
حواسش به رانندگي باشد، اما اينگونه نيست.» اين سخنان از اين جهت درست است
كه برخي ذهنيتهاي ساده ميخواهند تقصير مرگومير زياد را متوجه كيفيت
خودروهاي داخلي كنند. در حالي كه عامل اصلي و مهم در بروز تصادف، رانندگي
غيرايمن رانندگان است. علت نيز روشن است. طي يك دهه (١٣٨٠ تا ١٣٨٩) بيش از
٢٤١ هزار نفر در تصادفات رانندگي در ايران كشته شدند. بيش از ١٥ برابر اين
تعداد نيز مصدوم شدهاند ولي در پنج سال اخير و با وجود افزايش تعداد
خودرو، از ميزان مرگ و مير به نحو قابل توجهي كاسته شده است، چرا كه نظارت
عمومي و تبليغات بر رانندگي ايمن افزايش يافته است و اين نقش نيروي انساني
را بهطور آشكاري نشان ميدهد. ولي آيا اين بدان معناست كه كشتهها ربطي به
كيفيت خودرو ندارد؟ قطعا ربط دارد. به اين دليل ساده كه تصادف
خواهناخواه، كم يا زياد رخ ميدهد، چه به دليل عامل انساني و چه به دلايل
ديگر، ولي وجود حدي از استاندارد ايمني نيز براي هر خودرو ضروري است.
مطالعات موجود در ايران نشان ميدهد كه كيفيت ضعيف بدنه پرايد، به نحوي است
كه حدود هزار نفر از افراد كشته شده در اين خودرو اگر سوار خودروي ديگري
بودند و تصادف ميكردند، زنده ميماندند. براي نمونه كيفيت ترمز، كيفيت
بدنه، وضعيت تعادل خودرو بهطوري كه كمتر واژگون شود، يا عملكرد درست و به
موقع كيسههاي هواي خودرو، همگي موجب ميشود كه با سطح معيني از فرهنگ
رانندگي، خودروهاي باكيفيتتر، تلفات كمتري بدهند. البته ما انتظار نداريم
كه استاندارد خودروهاي ايراني در شرايط كنوني در سطح بالاترين استانداردهاي
جهاني باشد، ولي قرار داشتن در نقطه مقابل آن نيز شايسته نيست. اينگونه
توجيه يا دفاع كردن از وضعيت صنعت خودروي كشور كمكي به بهبود وضع اين صنعت
نميكند، سهل است كه آن را ضعيفتر هم ميكند.
از طرف ديگر وي در همين سخنراني به مورد جالبي اشاره ميكند و ميگويد: «در
گذشته ميگفتند خودروهاي پژو آتش ميگيرند؛ بررسي كرديم معلوم شد يك
محموله شيلنگ بنزين از خارج وارد شده كه مقاومت لازم را ندارد، در نتيجه
لوله باز شده و بنزين آتش ميگيرد.
خودروسازان ايراني واقعا از انجام فراخوان براي حل عيب خودرو خجالت
ميكشند، در حالي كه اين هنر است كه خودروساز اعلام كند خودروهاي توليدي ما
اين مشكلات را داشته، بياوريد تا رفع عيب شود.» اگر آقاي وزير به ياد
داشته باشند صنعت خودرو تا وقتي كه دهها خودرو آتش نگرفت و حتي تلفات
نداد، حاضر به پذيرش اين نقص نشد. اگر آتش گرفتن خودرو نقص نيست، پس چه
عاملي را بايد در اين صنعت جستوجو كرد؟ و اگر نقص هست، در اين صورت همان
ضعف در بدنه و ساير اجزاي خودرو نيز ميتواند وجود داشته باشد. كافي است كه
بپذيريد و نمونه آتشسوزيها را بررسي كنيد و به جاي توجيه وضع موجود اين
صنعت بايد از انتقادات نسبت به آن استقبال كنيد. البته منظور اين نيست كه
بدنه خودروي ايراني را از جنس فولاد سخت بسازند تا ديگر كسي بر اثر تصادف
كشته نشود. بلكه هدف رعايت حدي از استاندارد است. در گذشته ژيان هم توليد
ميشد كه با يك فشار دست، بدنه آن فرو ميرفت. با همان ژيان هم ميشد به
نحوي رانندگي كرد كه تلفات نداشته باشد. ولي طبيعي است كه الان نميتوان
خودرويي با كيفيت ژيان توليد كرد، چون آبروريزي كامل محسوب ميشود.
بهتر است آقاي وزير به اين نكته توجه كنند، كساني كه در رانندگي بيمبالاتي
ميكنند و به قول ايشان حواسشان به رانندگي نيست از آسمان نيامدهاند و
جزو همين جامعه هستند و هنگامي كه رانندگي نميكنند در يك جاي كشور از جمله
صنايع خودروسازي مشغول كار هستند، و در اينجا هم ممكن است مثل رانندگي
حواسشان به كارشان نباشد. پس بهتر است در ارزيابي پديدهها و دفاع از
ابوابجمعي تحت نظر خود به گونهاي سخن نگوييم كه به جاي سود براي آنها
زيانبار باشد.