رمز و راز لقاء خونین محسن
سعدالله زارعی در کیهان نوشت:
«شهید محسن حججی» یلهمردی که جهان را بهت زده کرده است. یکی از آنان که
تاریخ بشریت را برای همیشه تحت تأثیر خود قرار میدهند. «محسن حججی»، آری
جوانی 26 ساله که روزها پیش از اسارت و شهادت، تمام جزئیات صحنهای که قرار
است در آن به شهادت برسد را تصویر کرده است: «دستهایم بسته است، رو به
دوربین ایستادهام، رو به همه شما، حرامزادهای خنجر به دست است و دوست
دارد که من بترسم و حالا که اینجا در این خیمهگاهم، هیچ ترسی در من نیست» و
در عین بیترسی از مرگ، عزیزترینش «علی» را یاد میکند تا معلوم شود اگر
در آسمان است برای تنآسایی و حتی عیش معنوی نیست.
بله «اینجا بوی دود و خون میآید. کمکم انگار لحظه دیدار است ولی در این لحظههای آخر که حرامیان دورم کردهاند، میخواهم قصه بگویم و قصه که میگویم کمی دلم هوایی علی کوچولویم میشود» بعد شروع میکند به گفتن قصه روضههای آقا اباعبداللهالحسین علیهالسلام.
شهید حججی در شرح آنچه او را وادی به وادی به معرکه عاشورا و در نزدیکی
میدان صفین کشانده سخن میگوید و به واقع معلوم میشود او به دقت برای چنین
صحنهای انتخاب شده است. این شهید میگوید در سال 85 «آنقدر به مادرمان
حضرت زهرا متوسل شدم تا در اوج جوانی مسیری را برایم روشن کند. این مسیر
آشنایی با شهید کاظمی و حضور در مؤسسه فرهنگی کاظمی بود... انگار حاج احمد
دستم را گرفت و ره صد ساله را به سرعت پیمودم و آنگاه که زمان سربازیام
فرا رسید، خدمت در مناطقی دورافتاده را انتخاب کردم» بعد قصه ازدواجش را
اینطور شرح میدهد: «به واسطه شهدا با دختری آشنا شدم و خدا را شاکرم که
حاج احمد از دختران پاک دامنش نصیبم کرده است؛ همنام حضرت زهرا سلامالله
علیها»! جالب شرط دو طرف در این ازدواج است «این خانواده شرطشان این بود که
به دلیل نداشتن فرزند پسر برایشان فرزند با ایمانی باشم و از این رو دختر
مؤمن و پاکدامنشان را با مهریهای ساده به عقدم درآوردند و من هم تنها
خواستهام از ایشان مهیا کردن زندگی برای رسیدن به سعادت و شهادت بود».
ادامه مسیر این شهید حضور در سپاه است که این را نیز وامدار حاج احمد کاظمی
است: «یکی از راههای رسیدن به خداوند متعال و قرار گرفتن در مسیر اسلام و
انقلاب، عضویت در سپاه است و همین جا بود که باز حاج احمد کمکم کرد و
لیاقت پوشیدن لباس سبز پاسداری را نصیبم نمود» و چیزی نمیگذرد که معرکه
جنگ احزاب در سوریه درمیگیرد و او وارد این وادی میشود. اما جدای از
انگیزهای که در دفع متجاوزان و متجاسران دارد، هیچ چیزی جز لقاء خونین
محبوب او را راضی نمیکند و در درد دل با مادرش میگوید: «مادر جان اولین
باری که به سوریه اعزام شدم دریچههای بزرگی به رویم باز شد، اما نمیدانم
اشکال کارم چه بود که خداوند مرا نخرید و از این رو وقتی بازگشتم چهل روز
به جمکران رفتم و از خداوند طلب باز شدن مسیر پروازم را کردم، تا اینکه یک
روز فهمیدم مشکل رضایت مادر است» جالب این است که شهید از مدتها قبل چنان
به شهادت خود و جایگاه والایش در عقبی یقین دارد که تردیدی در داشتن مقام
شفاعت نمیکند.
او برای جلب رضایت مادرش نجوای عجیبی دارد و استدلالهای او همه رنگ و بوی فاطمه زهرا سلامالله علیها دارد. او خطاب به مادرش میگوید: «تصمیم گرفتم و آمدم به دست و پای تو افتادم و التماست کردم و گفتم مگر خودت مرا وقف و نذر خانم فاطمه زهرا-س- نکرده و نامم را محسن نگذاشتی؟ مادر جان حرم حضرت زینب(س) در خطر است اجازه بده بروم... نکند لحظهای شک کنی به رضایتت که من شفاعت کنندهات خواهم بود و اگر در دنیا عصای دستت نشدم در عقبی نزد حضرت زهرا-س- سرم را به دست گیر و سرافراز باش چون ام وهب»! و دست آخر مینویسد: «حالا انگار سبکتر از همیشهام و خنجر روی بازویم نیست و شاید بوی خون است که میآید، بوی مجلس هیئت مؤسسه و شبهای قدر و یاد حاج حسین بخیر که گفت مؤسسه خون میخواهد و این قطرهها که بر خنجر میغلتند ارزانی حاج احمدی که مسیر شیبالخضیب شدنم را هموار کرد... روی زمینی نیستم که میبینید؛ ملائک صف به صفند کاش درد پهلویم ساکت نمیشد و حالا منتظر روضه قتلگاهم؛ حتماً برایتان سخت است ولی برای من نور سید و سالار شهیدان، دشت را روشن کرده است. اینجا رضاً برضاک را میخواهم زمزمه کنم. انگار پوست دستم را بین دو انگشت فشردند و من مولای بیسر را میبینم که همدوش زینب آمدهاند و بوی یاس و خون درهم آمیخته است.»
میدانم این یادداشت نیست اما چه کنم درباره چه بنویسم که در اندازه نوشتن
از شهید زهرایی، زینبی و حسینی باشد و درباره این «محسن بزرگ» چه بنویسم که
با نوشته خود او برابری کند. کدام واژگان؛ کدام عبارت؟ کدام معنی؟ کدام
اشاره؟ میتواند در برابر واژگان و خطوط معنایی آن عرض اندام کند. چه
بگوئیم درباره جوانی که چون به بلوغ میرسد به صدیقه طاهره متوسل میشود و
او محسنش را به «حاج احمد کاظمی» میسپارد. بعد برای سربازی به نقطهای
دوردست میرود تا بندگانی را شاد گرداند و بعد دلش هوایی سپاه میشود و باز
شهیدی بزرگ دستش را میگیرد و چون گاه ازدواجش میرسد با واسطه شهیدی با
زهرایی مومن و پاکدامن آشنا میشود که ثمره آن دو چیز است «علی» و «شهادت».
بعد به سوریه میرود و چون شهید نمیشود چهل روز به جمکران میرود تا به او میفهمانند که مشکل عدم رضایت مادر است و او با ادبیاتی که مادر با آن انس دارد رضایت مادر را میگیرد و چندباره راهی کربلای زمان میشود و دست آخر صحنه عجیب و پررمز و راز و پرماجرای خویش را به تصویر میکشد با همه جزئیات آن و بر او همانگونه میگذرد که پیش از آن روایت کرده است و او به مرتبهای میرسد که در گمان نمیگنجد و خود مصداق کاملی میشود از آنچه حق است و افشا میکند هر آنچه باطل است!
چه میتوان گفت از این جوان و از آنچه از او به ما رسیده و آنچه در وجود او
تجلی پیدا کرده است. خود شهید میگوید ره صد ساله را یک شبه طی کرده است و
این ادعایی نیست که هر عارفی توان بیانش و درکش داشته باشد. شهید حججی
میگوید در اوان جوانی و با عنایت شهید کاظمی ره صد ساله را یک شبه طی کرده
است و او این را برای خودنمایی نمیگوید که در مرتبهای بسیار بالاتر از
آن است. کدام انسان را میتوان یافت که چهل روز در محراب بست ذکر بنشیند تا
خدا راه شهادت را به رویش بگشاید و خدا بگشاید، گشودنی که عبرت زمان و حجت
آدمیان باشد!
وقتی وصیتنامه شهید را میخوانیم با غوغایی مواجه میگردیم که حقیقت آن را
درک نمیکنیم از یک طرف عشقی شعلهور، از یک طرف عقلی استوار، از یک طرف
بصیرتی به تیزی الماس، از یک طرف عرفانی تا نهایت خدا و از یک سو ملاحتی
نرمتر از برف و گلبرگها! واقعا عقل دیوانه میشود چو به این ساحت لامکان
و لازمان نزدیک میشود این چه رازی است که شهید محسن حججی از خداوند طلب
میکند تا شهادتی زهرایی از یک سو، زینبی از سوی دیگر و حسینی از دیگر سو
داشته باشد از این رو او اسیر میشود تا تداعی اسارت زینب بزرگ باشد، به
پهلویش تیر میخورد قبل از آنکه به شهادت برسد تا تداعی پهلوی مجروح صدیقه
طاهره(س) باشد و دست آخر در سرزمینی بین صفین و کربلا، حسینوار سرش از قفا
بریده میشود و به سرعت به داستان عالم و آدم تبدیل میگردد.
در واقع گویا محسن حججی در 16 مردادماه 96 ماموریت دارد تا از آنچه بر اولیاء الهی در صدر اسلام رفته و از مظلومیتهای آنان غبارزدایی کند و به یاد همه آورد که حکایت کربلا و عاشورا به انتها نرسیده و در سینه زمان و زمین جاری است ببینید محسن حججی را تا بدانید.
محسن حججی بدون کمترین تردیدی به مادرش میگوید اگر در این دنیا عصای دوران
پیریات نشدم، در آن دنیا شفیع تو خواهم شد و سپس اشاره به داستان وهب بن
عبدالله میکند و به مادرش میگوید روز قیامت سرم را در دستانت قرار ده تا
نشان روسفیدیات باشد نزد حضرت زهرا و حضرت زینب (سلامالله علیهما). این
چه حجت بالغهای است؛ مگر محسن نمیداند که مادر در نزد خداوند چه جایگاهی
دارد که از شفاعت فرزند از مادر سخن میگوید؟
و مگر چه رازی در گوشش زمزمه کردهاند که
چند سال پیش از شهادت خود میداند که چون وهب سرش را خواهند برید؟ کدام
عقل و ابزار عقلانی از پس این محاسبه برمیآید؟ ما چه بگوییم جز اظهار
شرمندگی و اعتراف به نادانی؟ تردید نداریم که ما در این قافله و طایفه
نیستیم ما فقط آنان را دوست داریم ولی چه میدانیم حقیقت وجودی جوانی که
وقتی ازدواج میکند قبول شهادتش را توسط عروس و خانواده او را شرط میکند و
چه میدانیم از حقیقت عروس و خانوادهای که این را میپذیرند و به اندک
مهریهای قناعت میکنند. اینها چه کسانیاند و ما چه؟ در این دیار اگرچه
انسانهایی به عمق و اوج محسن حججی زیاد نیستند و بلکه کم هستند اما هستند
مسلما هنوز هم در اندازهای بالاتر یا پایینتر از محسن حججی و خانواده او
داریم و تردید نمیتوان کرد که اینها همان اولیاءالله هستند که خداوند
میگوید آنها را در بین بندگانش مخفی کرده است و امام صادق علیهالسلام
میفرماید مراقب باشید در بین مردم، اولیاء الهی قرار داده شده که با رنگ و
لباس شناخته نمیشوند مبادا انسانی را کوچک بشمرید شاید هم او یکی از
اولیاء الهی باشد.
خط سرخ خدمت
حسین قدیانی در وطن امروز نوشت:
«پیمودن راه شهدا» به چیست؟! به اینکه ذیل عکس شهید محسن حججی، نوشتهای برآمده از دل بنویسیم و خلاص؟! به اینکه معتقد باشیم امنیت این سالیان ایران عزیز، مدیون رزمندگان مدافع حریم امن و امان کشور است و خلاص؟! به اینکه تصاویر مجاهدان جبهه برونمرزی را مدام در فضای مجازی لایک کنیم و خلاص؟! به اینکه زیر عکس جگرگوشه شهید پاسدار امنیت «الهی فدای تنهایی این روزهایت» بنویسیم و خلاص؟! به اینکه بعد از شنیدن ماجرای شهادت شیربچههای سپاه قدس، نم اشکی بریزیم و خوندلی بخوریم و خلاص؟! به اینکه در جواب فلان تیلهباز، برگردیم بگوییم «اگر همین شهدای مدافع حرم نبودند، ناظر بر چشم طمع داعش به خاک وطن، ما هم وضعی مثل اغلب کشورهای منطقه داشتیم» و خلاص؟! به اینکه رفع شبهه کنیم که «اگر امثال محسن حججیها نبودند، ما باید بهجای جنگیدن در تدمر و سامرا و حلب و خانطومان، در ایلام و کرمانشاه و همین تهران، با تکفیریها میجنگیدیم» و خلاص؟! به اینکه بعد از مشاهده واکنش انقلابی خانواده شهدای مدافع حرم، تاییدی به نشانه تشکر بفرستیم و خلاص؟! به اینکه از خدا برای همسر و فرزندان شهید مظلوم مدافع حرم؛ «محمد بلباسی» اجر و صبر بخواهیم و خلاص؟!
به اینکه در توصیف نگاه نافذ و سر نترس شهید محسن حججی، جملاتی گیرم ادبی
بیافرینیم وخلاص؟! به اینکه هشتگ «انتقام سخت» بسازیم و خلاص؟! به اینکه
حاج قاسم و دلاورمردان بیادعا را در کارهای ریز و درشت فرهنگی، تنها
نگذاریم و خلاص؟! قدر مسلم، همه این اعلام وفاداریها و همه این تجدید
بیعتها، اگر از سر «اخلاص» باشد، هم اعمالی ثواب است و هم افعالی صواب؛ که
الحمدلله جز عدهای قلیل، عمل و فعل آحاد ملت، بر مدار همین قدردانیها
بوده لیکن به جد بر این باورم «پیمودن راه شهدا» تنها به این چیزها نیست!
این چیزها، عمدتا در قیاس با وقاحت روزنامه زنجیرهای که رنگ لوگوی خود را
با پرچم قاتلین محسن حججی ست میکند و فردای شهادت سردار سپاه قدس، تیتر
میزند «سرتیپ حسین همدانی در سوریه کشته شد» خود را ثوابتر و صوابتر
نشان میدهند ولی «راه شهدا را پیمودن» گزارههایی اساسیتر و مابهازاهایی
اصلکاریتر میطلبد! ور نروم با قلم! مخلص کلام اینکه «پیمودن راه شهدا»
محقق نمیشود الا آنکه من نویسنده و شمای خواننده به هر کاری مشغول هستیم،
آن کار را به احسن وجه انجام دهیم!
لذا وزیر محترم امور خارجه بسی بیش از انتشار یک پست اینستاگرامی خوب، با اتخاذ یک دیپلماسی قوی، رهرو راه شهدا میشود! بلاشک دست فرمان «هر توافقی بهتر از عدم توافق است» یا «هیچ توافقی بدتر از عدم توافق نیست» که تنها و تنها به جریتر کردن دشمن در زیادهخواهیها منتهی میشود و آخر و عاقبت مذاکرات را به همه جا میرساند الا به هدف اول و آخر آن یعنی «لغو تحریمها»، کیلومترها با راه شهدا فاصله دارد! سوزنی به خودم بزنم! من روزنامهنگار اگر در کارم اهل سستی و تنبلی باشم و مطالب را بیآنکه مزه مزه کنم بنویسم و نه به صریحنویسی توجه داشته باشم، نه به صحیحنویسی، هزاری هم از شهدای مدافع حرم بنویسم، باز از آنجا که کار خود را درست انجام ندادهام، نمیتوانم مدعی «پیمودن راه شهدا» باشم! از ویراستار و صفحهآرا و دبیرگروه و سردبیر که جملگی مجاوران شغلی راقم این سطور هستند تا توی خواننده عزیز که دانشجویی، که دانشآموزی، که کارگری، که کارمندی، که خانهداری، که جز خانهداری، کار دیگری هم داری، که وزیری، که وکیلی، که رئیسجمهوری، که رئیس مجلسی، که رئیس سازمان انرژی اتمی هستی، که فوتبالیستی هستی که برایت خروار خروار از همان پول بیتالمالی هزینه شده که میشد آن را خرج ساخت ورزشگاههایی جز ورزشگاههای ساختهشده کرد، که امام جماعت مسجدی، که پزشکی، که استادی، که هنرمندی، که سرمایهداری، همه و همه باید کارمان را به بهترین نحو و در نهایت وجدان کاری انجام دهیم و الا بلوف محض است که ناظر بر 4 تا جمله مدعی شویم راه شهدا را پیمودهایم!
قطع به یقین، سر محسن حججی از بدن خود جدا نشد که من روزنامهنگار، از کار خود بزنم! شاید شما هم در وصف شهید سربلند این روزها، شنیده باشید که این شهید حتی لباس رزم خود را هم با پول خودش خرید و از لباس سپاه قدس استفاده نکرد! چرا؟! توضیح را از زبان خود شهید محسن حججی بشنوید: «شاید برای رزمندهای لباس کم بیاید، لذا من که میتوانم،خودم جامه جهادم را میخرم!» حال فرض کنید نماینده مجلسی که اندک اهتمامی جهت مبارزه با فساد و تبعیض ندارد و حتی بر فیش نجومی مدیران دردانه، مالههای توجیه میکشد، چپ برود راست بیاید بگوید: محسن حججی؛ آیا در مقام عمل هم، میتواند مدعی باشد که رهرو راه شهید سرجدای وطن است؟!
البته بله! اگر حد ما این قدر نازل است که ضمن قیاس مواضع خود با مواضع بعضی تیلهبازها، قیافه حق به جانب بگیریم و با این حقرویهای لفظی، رهرو راه سرخ شهدا را تمام شده بپنداریم، هبذا! جا دارد خوشخوشانمان شود لیکن حد خود را اگر بالا فرض کنیم، آن وقت حتی برای یک نگاه خود هم، محاسبه کنار میگذاریم! بگذار سخن به وضوح بیشتر بگویم؛ «چشم» همان نعمتی است که خداوند منان، هم به محسن حججی اعطا کرده، هم به شماری از مجلسنشینان، اما «تصویر غیرت» کجا و «سلفی حقارت» کجا؟! من، این مهم را که شهید محسن حججی، از بچههای پای کار اردوهای جهادی بود، استعارهای بس مهم میدانم از اینکه چند باره تکرار کنم «رهرو راه شهدا» به خدمت بیشتر است و کار جهادیتر! و به اینکه از رئیسجمهوری تا جمهوری که من و شما باشیم، کارمان را درست انجام دهیم! چه نام نهادند «رهبر انقلاب» بر پیشانی امسال؟! آیا جز «اقتصاد مقاومتی؛ تولید- اشتغال»؟! گمانم اگر دولت و مجلس در این باره کمکاری کنند، هیچ فایدهای نداشته باشد اظهاراتشان در باب قدردانی از شهدا! که شهید نشسته بر کرانه ازلی و ابدی وجود که هم «زنده» است و هم «عند ربهم یرزقون» چه احتیاج دارد به دلنوشت حقیر محقری چون نگارنده این خطوط!
نیک اگر بنگریم، قصه این است؛ ما با سخن گفتن از شهدا، اعتبار و آبرو برای خود کسب میکنیم، نه وجهه برای اصحاب آسمان! «محسن حججی» همان شهید والامقامی است که قبل از «جهاد»، ابتدا در «اردوهای جهادی» جنم خودش را نشان داد! هیهات! خدا بیخود شهد شیرین شهادت را به احدی نمیچشاند! که برای «جؤن» شدن و «خادمالمهدی» شدن، اول باید آستین خدمت را بالا زد! اگر محسن حججی، کار خود را و آن هم تا لحظه آخر، آنقدر درست انجام داد که مایه مباهات و فخر هر ایرانی آزادهای شد، بر من و شما فرض است که به هر کاری مشغولیم، کارمان را درست انجام دهیم! سوالی و عرضم تمام! هیچ آیا کارمان را درست انجام میدهیم؟! جوابی و عرضم تمامتر! اگر نه، بیخود خود را رهرو راه شهدایی فرض نکنیم که حتی در آستانه سرباختن پیش محبوب هم، باز کار خود را درست و دقیق و تمام و کمال انجام دادند و آن تمثال غرورآفرین را آفریدند!
آمریکا و کابوس تعارضات نژادی
امیر علی ابوالفتح در خراسان نوشت:
حوادث خونین در شهر شارلوتزویل ایالت ویرجینیا بار دیگر چهره تعارضات دیرینه نژادی در این کشور را نمایان ساخت . تظاهراتی که قرار بود در اعتراض به برداشته شدن قریب الوقوع مجسمه ژنرال لی - فرمانده ارتش ایالتهای جدایی طلب و برده دار جنوبی در جنگ داخلی آمریکا طی سالهای 1861 تا 1865 – برگزار شود به رویارویی نژادپرستان و ضد نژاد پرستان بدل شد . حامیان برتری سفید و طرفداران جدایی نژادی در تجمع غیر قانونی خود در شارلوتزویل، علاوه بر سیاهپوستان، علیه مسلمانان، یهودیان، مهاجران و حتی دگرباشان جنسی شعار سر دادند . این گروهها خواهان پاک سازی جامعه از هرچه غیر آمریکایی هستند و از نظر آنان، هر فردی غیر از سفیدپوستان اروپایی تبار و عمدتا پروتستان مذهب، غیر آمریکایی قلمداد میشود .
در حالی که آمریکای کنونی، جامعهای چند نژادی، چند فرهنگی و چند مذهبی
به شمار میآید که جدا سازی آنان از یکدیگر بسیار دشوارتر از گذشته شده است
. در دهههای اخیر، رشد جمعیت آمریکاییهای آفریقایی تبار- سیاهپوست -
یا لاتین تبار – هیسپانیک - از نژاد سفید پیشی گرفته و در بخشهایی از خاک
این کشور تعداد لاتین تبارها از اروپایی تبارها بیشتر شده است . ضمن این
که در همین مدت، سطح آگاهیهای اجتماعی به ویژه در میان رنگین پوستان
افزایش یافته و آنان را به سمت کسب برابری و احقاق حقوق برابر اجتماعی سوق
داده است . پیروزی باراک اوباما به عنوان نخستین رئیس جمهوری سیاهپوست
تاریخ آمریکا و شلیکهای سریالی پلیسهای سفید پوست به جوانان سیاهپوست سبب
شد تا گروههای مدافع حقوق رنگین پوستان جنبش برابر خواهی تحت عنوان " جان
سیاهان ارزش دارد " را سامان دهی کنند.
البته نباید فراموش کرد که نژادپرستی و جدایی نژادی در ایالات متحده
موضوعی عمیق، دیرینه و دیرپا در تمامی سطوح فردی و اجتماعی در این کشور
است که راهیابی یک رئیس جمهور سیاهپوست به کاخ سفید نمیتواند به آن پایان
دهد . ضمن این که دیگ همجوش فرهنگی در آمریکا نتوانسته است بر سنت جدایی
نژادی غلبه کند و هویت مشترک آمریکایی را برای نژادهای مختلف تعریف نماید .
در چنین شرایطی، انتخابات ریاست جمهوری سال 2016 آمریکا و پیروزی دونالد
ترامپ بر وخامت اوضاع نژادی در این کشور افزوده است . ترامپ سخنرانی ورود
به رقابتهای انتخاباتی سال 2016 را با حمله شدید به مکزیکی تبارها و
مهاجران غیر قانونی انجام داد . وی در آن زمان در اظهارنظری بهت آور،
مکزیکی تبارها را مشتی جنایتکار و بیمار جنسی خواند و خواستار اخراج تمامی
مهاجران غیر قانونی از آمریکا شد . سپس ترامپ برای جلب رضایت بیگانه ستیزان
راست گرای آمریکایی، وعده ممنوعیت ورود مسلمانان به آمریکا را مطرح کرد و
قول داد در مرز با مکزیک دیوار غیر قابل نفوذی بسازد تا مانع ورود مهاجران
غیر قانونی شود . ترامپ همچنین در سخنرانی افتتاحیه ریاست جمهوری خود،
برخلاف سنت روسای جمهوری قبلی از واژه " تروریستهای اسلامگرای افراطی "
سخن به میان آورد و یک هفته بعد، فرمان جنجالی ممنوعیت ورود اتباع هفت
کشور مسلمان به آمریکا را صادر کرد .
این اقدامات همچون روح تازهای به جسم نیمه جان " برتری طلبی سفید " دمید و
آتش زیر خاکستر تعارضات نژادی در این کشور را دوباره شعله ور ساخت . دیوید
دوک از رهبران سابق جریان نژادپرست کوکلاس کلان در پی اظهارنظر محتاطانه
دونالد ترامپ پس از حوادت خونین شارلوتزویل گفت، توصیه میکنم که ترامپ به
چهره خود در آیینه نگاه کند و به خاطر داشته باشد که این سفیدپوستان
آمریکایی بودند که او را رئیس جمهور کردند نه چپ گرایان افراطی.
اکنون همین " سفیدپوستان آمریکایی" چشم امید به دولت دونالد ترامپ دوخته
اند تا در لوای برنامههای ضد مهاجرتی و بیگانه ستیزی، به دوران طلایی "
برتری " برگردند و آمریکای به زعم خود خالص را به وجود آورند .
هر چند که نژادپرستی به تمامی سفیدپوستان آمریکا تعلق ندارد و به استثنای
گروه کوچکی از آنان در نواحی کمتر توسعه یافته جنوب و غرب میانه، عموم
سفید پوستان با تمایلات نژاد پرستانه و جدایی طلبانه مخالف هستند. با این
حال، به نظر میرسد همین تعداد اندک اما پر سر و صدا و خشن قصد دارند در
سکوت دونالد ترامپ، دیدگاههای خود را پیش ببرند؛ اقدامی که اگر با واکنش
مناسب مقامهای دولتی، رسانهها و اعضای جامعه مدنی در آمریکا مواجه
نگردد، ثبات و امنیت اجتماعی را در این کشور از بین خواهد برد .
پیام های یک پیکر بی سر
سیدمسعود علوی در رسالت نوشت:
این روزها رسانه ملی، فضای مجازی و رسانه های مکتوب پر از سخن یک پیکر بی سر است. این روزها سخن از یک حماسه تاریخی است. سخن از «سر»بازی و «سر»داری است. این روزها سخن از شهادت، ایثار، جوانمردی و شجاعت شهید غریب و مظلوم، محسن حججی است. او کسیت که با سر بریده خود با ما سخن می گوید؟ سخن او چیست؟ این روزها سخن از گل سرخ و عطر ماندگار شهادت در جامعه ماست. این جوانمرد نجف آبادی کیست که آتش در خرمن احساسات یک ملت افکنده است؟ این پهلوان عرصه جهاد اکبر و اصغر کیست که همسر جوان او وقتی تن بی سر شویش را دید، زینب وار ندای «ما رأیت الا جمیلا» سر داد؟ این شیرزن جوان نجف آبادی که کفو اوست در چه کهکشانی سیر و سلوک دارد که زینب وار، پیام های حسینی همسرش را ترویج و تبلیغ می کند؟
این قهرمان مبارزه با نفس متعلق به چه نسلی است که از زیر آوار بمباران سه هزار کانال تلویزیونی ماهواره که شب و روز در این مملکت امام زمان (عج)، لجن پراکنی می کنند، سر خود را بر کف گرفته و با اقتدا به مولایش امام حسین (ع) فریاد «هیهات مناالذله» سر می دهد؟
انقلاب اسلامی ایران در آستانه ورود به دهه چهارم حیات خود تصویری از سربازان و جانبازان اسلام و قرآن را می خواهد به نمایش بگذارد. شهید حججی نماینده نسل چهارم انقلاب است. اولین پیام او رویش های بدیع انقلابی و اسلامی در این نسل است. این نسل، تعریف جدیدی از حیات طیبه، عبادت و نماز دارد و به تعبیر شاعر انقلابی، محمد زارعی؛
زندگی یعنی عبادت، زندگی یعنی نماز
مرگ یعنی والسلام، از سجده ات بردار سر
نسلی که شهید حججی نماینده اوست در حال و هوای کربلا و عاشورا تنفس می کند و سر خود را در شمار سرهای بی تن یاران حسین (ع)
جستجو می کند. این نسل آسمانی با ماه و خورشید و نیزه و سر، سخن ها دارد؛
آسمان! از ماه بالاتر نیز خورشید را
نیزه را پایین بیاور، نیست یار از یار سر
دل به یک دست تو دادم، سر به دست دیگرت
زیر سر بگذار دل، یا زیر پا بگذار سر
امروز پدر و مادر شهید حججی، همسر و فرزند خردسالش نماد مقاومت و وارث نسلی هستند که انقلاب را پدید آورد، در دفاع مقدس خوش درخشید. در فتنه 18 تیر 78 و فتنه منافقین جدید در سال 88 از انقلاب، جانانه دفاع کرد و امروز برای جهانی شدن اسلام در منطقه و جهان مشغول «سر»بازی و «سر»داری است.
استکبار جهانی وقتی در برابر موج بیداری اسلام قرار گرفت، رفت در اعماق تاریخ اسلام، حرامیانی را که به روی فرزند پیامبر در عاشورا تیغ کفر و الحاد و شرک کشیدند، از زیر خاک بیرون آورد و تجهیز و مسلحشان کرد و به جان ملت های مسلمان و انقلاب اسلامی انداخت.
پاسخ به این پلیدی و پلشتی و خونخواری و قساوت چیست؟ شهید حججی می گوید جز با اقتدا به امام حسین (ع) و یاران او نمی توان در برابر این پدیده ایستاد. شهید حججی به انقلابیون جهان اسلام و جوانان سلحشور ایران می گوید چاره ای جز سپردن رگ های حنجر به خنجر دشمن نیست. این راهبرد مبانی پیروزی خون بر شمشیر است که امام خمینی (ره) بر اساس آن انقلاب اسلامی را بنا نهاد.
حاصل مرگ گل سرخ است عطر ماندگار
پس ملالی نیست از گل می برد عطار، سر
شهید حججی نشان داد کلمه به کلمه زیارت عاشورا در رگ های او جاری است. او صادقانه و با اخلاص، فراز آخر زیارت عاشورا را در سجده زمزمه می کرد؛
«اَللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاکِرینَ لَکَ عَلی مُصابِهِمْ اَلْحَمْدُ للَّهِ عَلی عَظیمِ رَزِیَّتی اَللَّهُمَّ ارْزُقْنی شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَ اَصْحابِ الْحُسَیْنِ الَّذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ.»
وصیت شهید حججی به پدر و مادر و همسرش و از همه مهم تر به فرزندش، وصیت او به همه ماست. این وصیتنامه را باید چندین بار خواند تا لایه های لطیف و پاک اندیشه محسن را به ادراک نشست. او در وصیتنامه اش نوشته است؛ تصویرم را ببرید پیشکش رهبر عزیز، امام سید علی خامنه ای و فرمانده ام حاج قاسم کنید و به رهبرم بگویید که «اگر در بین مردمان زمان، خودت و کلامت غریبند، ما برای اجرای فرمان شما آمده ایم و آماده ایم تا سرمان برود و سر شما سلامت باشد.» او خطاب به مادرش در وصیتنامه گفته است؛ مادرم! سرم را به دست گیر و سرافراز باش چون
«ام وهب». او خطاب به همسر عاشورایی خود در وصیتنامه اش نوشته است؛ همسرم! می دانم و می بینم دست حضرت زینب (س) قلب آشوبت را آرام می کند. همسرم! شفاعتی که همسر وهب از مولا اباعبدالله (ع) شرط اجازه میدان رفتن گذاشت، طلب تو. او نوشته است؛ روی زمینی نیستم که می بینید، منتظر روضه قتلگاهم. اینجا «رضاً برضاک» را می خواهم زمزمه کنم. من مولای بی سر را می بینم که همدوش زینب آمده اند... حرامیان در شعله های
شرارت می سوزند و من سر بی پیکرم را می گذارم برای گمنامی برای خاک زمین...
این ابرمرد تاریخ ما شهید محسن حججی با این وصیتنامه حماسی چه می کند؟! همه تاریخ عاشورا و کربلا و مصائب آل الله را با سر بریده خود به تفسیر نشسته است. چهره نوراگین او را باید به خاطر بسپاریم. او فقط یک رزمنده سپاهی مدافع حرم نیست، او مفسر قرآن، روایات و سیره پیامبر اعظم (ص) است. او با رگ های بریده خود، با ملت ما و نسل جدید انقلاب، سخن می گوید. ای کاش رئیس جمهور ما به نمایندگی از ملت، از این زبان گویای اسلام با یک پیامی تجلیل می کرد.شهید حججی به شرحی که در اصل یکصد و بیست و یکم قانون اساسی که به سوگند ریاست جمهوری مشهور است مصداق عینی پاسدار مذهب رسمی و پاسدار نظام جمهوری اسلام است. او خودش را وقف اعتلای کشور و ترویج دین و اخلاق کرد. او با خون پاک خود از مرزهای شرف و استقلال کشور حراست کرد. او را باید به حق، رئیس جمهور این ملت نامید، چرا که آرای او در صندوق قلب هر ایرانی مسلمان ریخته شده است. این آراء، اقلیت و اکثریت ندارد. کافی است نگاهی به رسانه های کشور بیندازید و آن را ببینید.
چرا انتخاب وزیر علوم سخت شده است؟
عبدالله گنجی در جوان نوشت:
آخرین گزینه روحانی برای وزارت علوم در آخرین ساعات اعلام اسامی وزرا به مجلس، انصراف داد و مسئول دفتر آینده رئیس جمهور اعلام کرد وزارت علوم فعلاً با سرپرست اداره میشود. این مشکل در دولت اول روحانی نیز مشهود بود و انتخاب وزیر علوم بسیار پیچیده شد و نمایندگان مجلس قبل ضریب حساسیت خود بر این وزارتخانه را بالاتر از وزارت اطلاعات، کشور و خارجه بروز دادند. علت چیست؟
چرا وزارت علوم در ایران جزو وزارتخانههای حساس و کلیدی قرار گرفت و انتخاب وزیر آن به راحتی امکانپذیر نیست؟
برای فهم این مهم بررسی چهار مقوله اساسی لازم و ضروری است؛ اول خاستگاه،
هویت و شخصیت دانشگاه. دوم توقعات امام و نظام از دانشگاه در ایران پس از
انقلاب اسلامی. سوم مسائل ساختاری – مدیریتی وزارت علوم و چهارم سابقه به
کارگیری دانشگاه علیه نظام در 38 سال گذشته است.
الف) خاستگاه دانشگاه در ایران
ورود اولیه دانشگاه به ایران در قالب طرح نوسازی – تقلیدی از غرب با هدف
نمایش لوکسگرایی و تجدد اتفاق افتاد و زیرساختهای بومی، معرفتی و
تعیّنهای محیطی آن لحاظ نشد. لذا دانشگاه در ایران از ابتدا مرکز ثقل
سکولاریسم، غیریتستایی، بومیستیزی و روشنفکری قرار گرفت و مخالفت با
حاکمیت در هر صورت و به هر دلیل به مثابه پرستیژ در آن نهادینه شد. وقتی
وارد دانشگاههای ایران میشدید (قبل از انقلاب و تا حدودی بعد از انقلاب)
احساس میکردید وارد یک کشور دیگری شدهاید و ...
ب) توقع و مطالبه امام و نظام از دانشگاه
حضرت امام دانشگاه را کارخانه انسانسازی و مبدأ تحولات میدانست، رشد
فضائل اخلاقی و انسانی را از دانشگاه میخواست اما بر این باور بود که
بسیاری از فرنگرفتگان مشغول از بین بردن خودباوری جوانان این کشور در
دانشگاه هستند. نظام جمهوری اسلامی نقد دانشجو را به رسمیت میشناسد و
نقدهای تند سالهای گذشته (مثل 16آذر) به روحانی، احمدینژاد و خاتمی به
یادگار مانده است اما برنمیتابد که دانشگاه مأمن و پایگاهی برای نفی نظام و
همسویی با نظام سلطه شود. نقد از خاستگاه بیرونی با اشلها و استانداردهای
سیاسی ـ اجتماعی غرب همان نفی نظام برآمده از یک انقلاب اصیل است که اگر
این نقد از خاستگاه تعیّنهای بومی نباشد همچنان سوءظن دوطرفه حاکمیت ـ
روشنفکران باقی خواهد ماند.
ج) مشکلات ساختاری – مدیریتی
ساز و کار فعلی اداره دانشگاهها به صورتی است که وزیر و رئیس دانشگاه در حد سخنگو شناخته میشوند.
هیئت امناها، هیئتهای علمی در گروهها،تشکلهای صنفی و سیاسی،
سازوکارهای جمعی نظارتی – انضباطی و ... هیچ قدرتی برای رئیس دانشگاه
(بخوانید نماینده حاکمیت) باقی نمیگذارد، بنابراین اولین عامل ترس وزیر
مربوط این است که بین «وظایف» و توقعات از ایشان با «اختیارات» فاصله بسیار
وجود دارد. او هیچکاره است اما باید پاسخگوی همه چیز باشد. رئیس دانشگاه
زمانی از سوی روشنفکران به رسمیت شناخته میشود که اپوزیسیوننمایی کند.
برخی روشنفکرانی که مدیریت دانشگاهها را بر عهده دارند حاکمیت را به مثابه
صندوق پول میبینند که صلاحیت هیچ امر دیگری را ندارد و صرفاً باید به
بهترین وجه و در یک جاده یک طرفه پول بفرستد و تمام.
وزیر علوم و رئیس دانشگاه باید در مقابل مجلس، شورای عالی انقلاب فرهنگی و
دهها دستگاه حاکمیتی پاسخگو باشند اما حق امر و نهی هیئت علمی، تشکل
دانشجویی، تشکل استادی و... را ندارند.
لذا چرا باید به راحتی مسئولیتی را بپذیرند که نمیتوانند در قبال آن پاسخگو باشند. حتی اگر بخواهند اعمال مدیریت کنند به دیکتاتوری متهم خواهند شد و نهایتاً حاکمیت هم طرف روشنفکری – دانشجویی را خواهد گرفت و وی را قربانی خواهد کرد.
د) دانشگاه خاستگاه مبارزه با نظام
علاوه بر مبارزه چپها با نظام مستقر در قبل و بعد از انقلاب اسلامی که در
بهار 1359 پایان یافت، متأسفانه در سالهای 1376 تا 1384 دانشگاه به عنوان
ابزاری برای مبارزه با نظام به کار گرفته شد که از نقد قدرت و نظام به
«نفی» آن حرکت کردند. به رسمیت شناختن تریبون دانشگاه و نقد دانشجویی باعث
شد، بسیاری از مخالفان نظام خود را پشت این تریبون پنهان کنند و با پوشیدن
پوستین روشنفکری مبارزه سیاسی خود را در قالب نقد و علم به بازار سیاست
عرضه نمایند.
کولی گرفتن از جریان دانشجویی تا آنجا پیش رفت که اکنون شورای وقت دفتر تحکیم به صورت جمعی در امریکا سکنی گزیدهاند و علیه کشور خود فعالیت میکنند. در هیچ جای دنیا دانشجو لیبرال نمیشود اما در ایران این خصیصه دیده شد و محل عزیمت مخالفان نظام که در دانشگاه لانه کرده بودند همان دیار و کشوری شد که انقلاب ما علیه آن صورت گرفته بود.
از سوی دیگر وقتی رهبری کرسیهای آزاداندیشی را برای دانشگاه پیشنهاد کردند مورد توجه قرار نگرفت و با اعتراض مجدد که: «با کم و زیادش بیش از صد بار گفتم و شما انجام ندادید» آن را یادآور شدند اما آنان که دانشگاه «بر نظام» میخواهند و آنان که دانشگاه را «خاموش» میخواهند مانند دو لبه قیچی آن را قربانی کردند. وقتی دانشجو میخواهد در سالن دانشگاه حرفش را بزند، چندین دوربین فیلمبرداری، امنیتی – حراستی مقابل خود میبیند و شبکهای از مدیران استانها در این مسئله مانعند. در این صورت نظام هم به دنبال آزاداندیشی است و هم متهم به بستن دهان منتقدان در دانشگاه است. با این اوصاف وزیر علوم چه کسی باید باشد و چه میتواند بکند؟
علم و رشد علمی برای کشوری که آهنگ استقلال و رشد همهجانبه دارد، امری اولویتدار و حساس است. چه کسی میتواند با شرایطی که در این نوشتار آمد این رشد را تضمین کند و ارتقا دهد.
بنابراین جامعیت وزیر علوم لازم و ضروری است، گزینهای برای آن باید یافت
که هم پایبند به نظام اسلامی و اهداف و آرمانهای آن باشد، هم بتواند
منتقدین را به رسمیت بشناسد اما به مخالفین نظام کولی ندهد و هم رشد علمی
کشور را به نحوه شایسته به پیش ببرد.
اکنون هرکس وزیر علوم باشد همیشه و در همه حال بدهکار است. نه در عرصه علمی
کسی از وی راضی میشود و نه در عرصه سیاسی. نه در پشتیبانیهای مالی او را
موفق میدانند و نه در تر و خشک کردن اساتید در حوزه رفاهی. توقع محیط
روشنفکری، توقعی از جنس مطلوب است. «هست» روشنفکران، هست مطلوب است نه
موجود. بنابراین کسی که مسئولیت وزارت علوم را میپذیرد یا بسیار شجاع و
ایثارگر است یا با عرض معذرت از نوعی حماقت رنج میبرد. شاید تشکیل اتاق
فکری از نخبگان کشور برای روشن شدن روندها، وظایف، اختیارات و موانع و
چالشهای وزیر علوم آینده لازم و ضروری باشد.
علیرضا رحیمی عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس در ایران نوشت:
در شرایطی که برجام ضمن اعتمادسازی گسترده فضای ایران هراسی را شکسته است و
روند ایران گریزی در سطح دولتها به ایرانگرایی نزدیک شده، ایالات متحده
امریکا در تلاش برای احیای فضای قبل از برجام با مدل ترامپ از ابزار کنگره
بهره گرفته است. تحریمهای های اخیر کنگره امریکا علیه جمهوری اسلامی ایران
که در واقع تجمیع فرامین تحریمی رئیس جمهوری امریکا بود واکنش سریع
کشورمان را بهطور متقابل در پی داشت به گونهای که علاوه بر اقدام مجلس
شورای اسلامی در تدارک و تصویب طرح یک فوریتی مقابله با اقدامات
ماجراجویانه و تروریستی امریکا، هیأت عالی نظارت بر برجام نیز 16 اقدام را
مورد تصویب خود قرار داد تا در زمان مقتضی اقدامات لازم به کار گرفته شوند.
حضور هیأتهای مختلفی از 27 کشور اروپایی و همه کشورهای عضو گروه 1+5 (بجز
امریکا) و همچنین هیأت عالی رتبه اتحادیه اروپا به همراه مقامات سازمانهای
مهم بینالمللی و منطقهای در مراسم تحلیف رئیس جمهوری، پیام روشن انزوای
امریکا در نتیجه تصمیمهای افراطی و سلطهطلبانه دولت این کشور را در بر
داشت. پیام جمهوری اسلامی ایران مبنی بر مشارکت جمعی در مبارزه با تروریسم،
افراطی گری و بومیسازی امنیتهای منطقهای توسط کشورهای جهان به وضوح
دریافت شده است و فرایند سلطه زدایی از فضای بینالملل آغاز شده است. تخصیص
بودجه قابل توجهی به تقویت توان دفاعی و نیز اقدامات بازدارنده امنیتی در
مقابله با ماجراجوییهای امریکا در منطقه در کنار تدوین برنامه عمل ایران
برای مقابله با اقدامات تروریستی امریکا در مصوبه روز گذشته مجلس نخستین
اقدام ایران در واکنش به اقدام تحریمی کنگره و دولت ترامپ بود.
رأی قاطع و بدون مخالف مجلس شورای اسلامی به طرح مقابله با اقدامات ماجراجویانه امریکا نشان از وحدت و همگرایی کامل همه جریانهای سیاسی در حوزه منافع ملی کشور داشت. مبارزه با سلطهطلبی امریکا همیشه از شئون مشترک ملی در ایران بوده است. برنامه پیشنهادی وزیر امور خارجه آقای دکتر ظریف برای 4 سال آینده بر مبنای مدیریت تنش با امریکا با رویکرد تثبیت برجام و تلاش برای مقابله متناسب با تصمیمهای هیجانی ترامپ در ماهها و سالهای آینده تدوین شده است.
رویکرد دولت و مجلس شورای اسلامی حفظ برجام و جلوگیری از شکنندگی آن است در
عین حال هرگونه اقدام غیر سازنده در فضای بینالملل علیه ایران و منافع
ملی ما بدون پاسخ نخواهد ماند
تله مخالفان دولت و اصلاحات
محمدرضا تابش نایبرئیس فراکسیون امید مجلس در شرق نوشت:
معرفی گزینههای پیشنهادی برای تصدی وزارتخانههای دولت دوازدهم و حضور وزرا در مجلس، مباحث زیادی را در فضای سیاسی و رسانهای ایجاد کرده است. به نظر میرسد پیش از ورود به موضوع صلاحیت وزرای پیشنهادی، توجه به یک نکته ضروری است؛ نکتهای که احتمالا به دلیل فاصله چهارساله از مقطع انتخابات سال ٩٢، از ذهن مردم و حتی نخبگان تا حدی دور مانده است. انتخابات سال ٩٢ در شرایطی برگزار شد که دو نگرانی عمده پیشِروی نیروهای سیاسی علاقهمند به کشور و مردم وجود داشت؛ نخست فضای سوءتفاهم جدی میان بخشهای زیادی از جامعه با دولت و فشارهای فزاینده خارجی که هدف آن، فروپاشی سازمان اقتصادی کشور و بهزانودرآوردن ایران بود.
دولت احمدینژاد نیز با عملکرد پراشتباه خود، زمینه را کاملا برای مؤثر واقعشدن طراحیهای بیرونی علیه ملت ایران فراهم کرده بود. در آن روزها، با وجود مسائل خاص فضای سیاسی در دوران بعد از انتخابات دهم ریاستجمهوری، رئیسجمهور دوران اصلاحات و همه نیروهای اصلاحطلب و میانهرو، برای برونرفت از آن شرایط به یک اجماع ملی رسیدند و دکتر حسن روحانی بهعنوان نامزد اجماعی، مورد حمایت این جریانات قرار گرفت. مردم ایران نیز که خواهان زندگی در تراز ایرانیان و رشد و توسعه ایران در سایه صلح و مفاهمه با جهان هستند، از این اجماع حمایت کردند و دکتر روحانی با رأی ١٩میلیونی آنان، به جایگاه ریاستجمهوری رسید. لازم به گفتن نیست که اگر این اتفاق رخ نمیداد، تداوم فشارها و تهدیدهای خارجی و نابسامانیهای داخلی و کاهش سرمایه اجتماعی دولت، میتوانست ما را به چه نقطهای برساند.
دولت یازدهم در شرایطی آغاز به کار کرد که «ابربحران»هایی مانند بیکاری و معیشت، محیط زیست، آب، آسیبهای اجتماعی و... مقابل دولتمردان قرار داشت. در حوزه سیاست خارجی نیز غلبه بر اجماعسازی علیه ایران در قالب ایرانهراسی، عزمی جدی میطلبید. با درنظرداشتن این شرایط، حتما باید به رئیسجمهور و مردانش نمرهای پذیرفتنی داد. مردم نیز در انتخاباتهای پس از آن، تلاش کردند با وجود محدودیتها، چهرههایی را برگزینند که باور به مسیر اصلاحات و اعتدال داشته باشند. حال اگر اصلاحطلبان و دولت دوازدهم نتوانند این مطالبات را برآورده کنند، سرنوشتی شبیه اصولگرایان در انتظار آنها است که با وجود دراختیارداشتن قوای مختلف و سایر نهادها، نتوانستند کارنامهای پذیرفتنی از خود برجای بگذارند. ضرورت تداوم راهی که از سال ٩٢ آغاز شد، امروز بیش از آن مقطع احساس میشود و همین ضرورت بود که بزرگان جریان اصلاحات و کشور را برای دعوت از مردم در راستای انتخاب دوباره روحانی و اصلاحطلبان در انتخابات شوراها، مجاب کرد.
شخصی در کشور پیدا نمیشود که منکر وجود کاستیها در عملکرد دستگاه اجرائی باشد؛ اما فضای عمومی کشور در مسیر درستی قرار گرفته و برنامه محوری و کار علمی، بهعنوان یک ضرورت پذیرفته شده است. همچنین نگاه جهان به ایران، تغییری جدی نسبت به گذشته دارد که ماحصل تلاش تیم دیپلماسی وزارت خارجه و حمایت ارکان نظام و مقام معظم رهبری از گرفتن بهانهها از دست بدخواهان ایران است. حال به فصل انتخاب کابینه رسیدهایم و مباحث مختلف درباره حمایتکردن یا حمایتنکردن رئیسجمهور دوران اصلاحات از کابینه مطرح شده است. مسئله اینجاست که وقتی ایشان از کلیت کابینه و رئیسجمهور حمایت کرده، به طریق اولی از وزرای منتسب به جریان اصلاحات هم حمایت میکند... .
چهرههایی که سالهاست پیش، حین و پس از دولت اصلاحات، در کنار او بوده و دارای توانمندیهای مدیریتی و علمی هستند و این ارتباط همچنان به خوبی ادامه دارد. این مسئله حتما باید مدنظر فراکسیون امید مجلس هم باشد تا مبادا در تله مخالفان اصلاحات بیفتند. برخی جریانات، بیمیل نیستند به دست خودِ اعضای فراکسیون امید، پروژه اصلاحطلبزدایی از دولت کلید بخورد. البته نمایندگان مردم بر اساس سوگندی که یاد کردهاند، در قبال موکلان خود مسئول هستند و هیچکس نمیتواند مجلس را از این حق خود محروم کند؛ اما نمایندگان حتما توجه دارند نباید از سر ناآگاهی یا خداینکرده مطالبات شخصی، از حساسیتهای مقطع فعلی برای کمک به دولت و وزرا در راستای غلبه بر مشکلات شایان توجه مردم غفلت کنند.
این یک مطالبه عمومی از سوی مردمی است که با «امید» به رئیسجمهور و مجلس اعتماد کردهاند. میتوان با ایجاد کارگروههای تخصصی و بر اساس نظرات کارشناسی، برنامههای وزرای جدید را بررسی کرد و همچنین برای بهبود عملکرد وزرایی که در دولت یازدهم حضور داشتهاند، با آنان به تفاهم رسید. این همگرایی حتما باعث همافزایی در اجرا خواهد شد. نمایندگان با کلاننگری و درک شرایط خاص دولت و رئیسجمهور، حتما بنای همکاری و تعامل را با دولت در راستای رفع مسائل اساسی مردم دارند. درک درست وزرای پیشنهادی از مقتضیات امروز ایران و جهان، باعث خواهد شد تحول در ساختار فرسوده دستگاه اجرائی و استفاده از ابزارهای دولت مدرن برای افزایش کارآمدی و توسعه روزافزون ایران، در چهار سال پیشِرو اجرائی شود.
طرح ضد آمریکایی
صبح نو در سرمقاله امروز خودنوشت:
مجلس با تصویب طرح مقابله با اقدامات ماجراجویانه آمریکا، گام اول را برای
پاسخ به تحریمهای ظالمانه آمریکا برداشت. طرحی که علاوه بر تحریمها، قرار
است به رفتارهای ضد حقوق بشری آمریکاییها هم پاسخ دهد. علاوه بر این،
حمایت این طرح از کشورهایی که عمق استراتژیک جمهوری اسلامی محسوب میشوند
چون عراق، سوریه، یمن، افغانستان و... اقدامی مثبت و ستایش برانگیز است.
اولاً به آمریکاییها نباید اجازه داده شود که حامیان جمهوری اسلامی را مورد تعرض قرار دهند و ثانیاً هرگونه رفتار خصمانه آمریکاییها در قبال این کشورها، باید با واکنش مقتدرانه ایران روبهرو شود. نکته دیگر درباره این طرح، تقویت بنیه دفاعی جمهوری اسلامی است که دولت را مکلف میکند در جهت تحقق اصل ١٥٠ قانون اساسی و به منظور افزایش توان بازدارندگی جمهوری اسلامی ایران، مقابله با تروریسم و حفظ ثبات منطقه و حمایت از سپاه پاسداران ، مبلغ 10 هزار میلیارد ریال برای گسترش فعالیتهای موشکی در اختیار ستاد کل نیروهای مسلح قرار دهد.
همکاری مؤثر وزارت امور خارجه با نیروهای مسلح و به ویژه سپاه قدس، از نکات
مثبت دیگر این طرح است که میتواند ظرفیتهای مشترکی را علیه تحریمها و
رفتارهای خصمانه آمریکا به وجود آورد. در اجرای این طرح دو نکته را نباید
از نظر دور نداشت؛ اول، نظارت بر اجرای طرح است تا با ملاحظات دیپلماتیک
دچار تعلل و تفسیرهای دولتمردان نشود. نکته دوم که جای آن در طرح مذکور
خالی است، ضرورت پیگیری پروندههای تاریخی آمریکا علیه ملت ایران چون
کودتای ٢٨ مرداد، تجاوز و لشکرکشی به صحرای طبس و حمله جنایتکارانه به
هواپیمای مسافربری ایران در خلیجفارس است که دستگاه قضایی باید در دستور
کار قرار دهد.
این طرح همچنین لازم است مصادره اموال آمریکا را در واکنش به غارتگریهای صورت گرفته علیه ملت ایران، در دستورکار قرار دهد.