برخورد کریمانه نظام با مخالفین و اپوزیسیون که بر آمده از رأفت اسلامی است اجازه میدهد که برخلاف رویه غالب دنیای امروز، مخالفین در میدان بیان، حرفها و نظرات خلاف و متضاد خود را بیان کنند و اجازه می دهد شهروندانش آزادانه به بیان عقایدشان بپردازند. بنابراین این نوع برخورد مسالمتآمیز نظام هرگز خطای گروهها و افراد را نمیپوشاند.
ابراهیم یزدی، وزیر امور خارجه دولت موقت بازرگان و یکی از رهبران و تئورسینهای نهضت آزادی بود که هفته گذشته فوت کرد. سابقه سیاسی این فرد و اقدامات انجام گرفته توسط نهضت آزادی طی دهههای گذشته از یک طرف و اقدام برخی افراد در معصوم جلوه دادن وی و نهضت آزادی در رسانههای مکتوب داخلی و فضای مجازی از طرف دیگرممکن است موجب بروز نوعی دوگانگی و شبهه در بین جوانان و افراد کم اطلاع از حوادث تاریخی بشود. لذا برای آشنایی بیشتر با نهضت آزادی و عملکرد آقای ابراهیم یزدی طی دهههای گذشته گفتگویی انجام داده است با دکتر حسین عبدالهیفر کارشناس مسائل جریان شناختی سیاسی که نظر شما محاطب گرامی را به آن جلب میکنیم.
آقای دکتر، لطفاً برای شروع فرمایشاتتان، در ابتدا در خصوص شخصیت فکری و سیاسی آقای ابراهیم یزدی برای خوانندگان عزیزمان توضیح دهید؟
آقای ابراهیم یزدی یکی از عناصر قدیمی و مؤثر نهضت آزادی، بویژه در شاخههای برون مرزی و به طور خاص در حوزه امریکا بوده است. همواره یکی از اعضای تئورسین نهضت آزادی بوده با پیروزی انقلاب اسلامی از امریکا به فرانسه میآید و در کنار امام (ره) قرار میگیرد و همراه ایشان وارد کشور میشود.
بعد از پیروزی انقلاب به عنوان وزیر خارجه در دولت بازرگان ایفای نقش میکند. با اشغال لانه جاسوسی و خروج از حاکمیتی که نهضت آزادی انجام داد طبیعتاً آقای یزدی هم به عنوان یکی از منتقدین سیاستهای انقلابی حضرت امام (ره) جلوه میکند و در تضاد با این حرکتهای انقلابی قضاوتهایی میکند و موضعش را با انتخاب روش سکوت و عدم همراهی با نظام تنظیم میکند. تا حوادث سال 78 که اینها بعضی عواملشان را راهی نظام آموزشی و موج دانشجویی تیر 78 میکنند و برای موفقیت در اهداف بزرگتر آنها را دعوت به آرامش میکنند. متأسفانه در جریان فتنه 88 هم اینها دخالت مستقیم میکنند و در تحریک گروه پیاده نظام خودشان، آنها را حمایت میکنند.
آقای یزدی بعد از فوت بازرگان هم به عنوان لیدر و رهبر نهضت آزادی انتخاب میشود و این نشان میدهد که او همیشه به عنوان دومین شخص نهضت آزادی مطرح بوده و در کنار بازرگان ایفای نقش میکرده و افکارش هم بسیار نزدیک به آقای بازرگان بوده است.
به نظر میرسد با توجه به جایگاه آقای ابراهیم یزدی در نهضت آزادی و رهبری آن، اگر ما شناخت درستی از نوع اندیشه غالب در نهضت آزادی داشته باشیم میتوانیم افرادی مثل آقای یزدی و اندیشه آنها را بشناسیم. در خصوص نهضت آزادی بفرمایید که نحوه شکلگیری و فراز و فرود سیاسی این نهضت چگونه رقم خورد و اندیشه نهضت آزادی در حوزه سیاست داخلی و خارجی بر کدام پایه فکری بنا گذاشته شده بود؟
متأسفانه یکی از القائاتی که در حال حاضر به نسل جوان کشور میشود این است که به مناسبتهایی که اتفاق میافتد مثل فوت برخی سیاسیون که غالباً بار احساسی دارند، اتفاقاتی در راستای تحریف تاریخ و تطهیر این نوع افراد صورت میگیرد که حتی اگر از بعد تطهیر شخصیتی این افراد صرف نظر شود، نباید به مثابه تطهیر جریان و فاصله گذاری بین جریان فکری آنها و شخصیت سیاسی این نوع افراد شود. متأسفانه این اتفاقی که در جریان فوت آقای یزدی افتاد این است که عدهای علاوه بر این که به دنبال تطهیر شخص ایشان هستند، میخواهند عملکرد نهضت آزادی را نیز در اذهان موجه و عاری از نقص جا بیندازند در حالی که اگر ما به تاریخچه تأسیس نهضت آزادی مراجعه کرده و مواضع سیاسی این گروه را دنبال کنیم، موارد زیادی را میبینیم که عملاً امکان نادیده گرفتن مرزهای فکری و اندیشهای آن با مرزهای حاکمیتی جمهوری اسلامی ایران ممکن نیست.
در واقع نطفههای اولیه نهضت آزادی قبل از سال 1340 شکل میگیرد؛ همان روزهایی که کندی به ریاست جمهوری امریکا میرسد و در جریان ارتباطگیری دولت امریکا با نظام پادشاهی ایران سعی میکنند علی امینی را برای تعدیل رژیم به قدرت برسانند. اما شاه موفق میشود با صحبتی که با امریکاییها انجام دهد امینی را حذف کند. با رحلت آیتالله بروجردی و آیتالله کاشانی یک اتفاقی در جریانات سیاسی رخ میدهد و آن تقویت جریان مذهبی است. به موازات این اتفاقات در جبهه ملی نیز تغییراتی رخ می دهد و بچههای مذهبی جبهه ملی به این فکر فرو میروند که راه خود را از جبهه ملی مصدقی جدا کنند چرا که ملیگرایان هم در قبل از کودتای 28 مرداد 1332 و هم بعد از آن نشان داده بودند که نه تنها رابطه خوبی با مذهب ندارند و بعضی از آنها عملاً به احکام دینی نیز پایبند نیستند لذا بچههای مسلمان و متدین و پایبند به اصول ملیگرایی راه خودشان را در این مقطع تحت عنوان نهضت آزادی جدا کردند و فکر میکردند که بتوانند در مردم پایگاه بهتری را کسب کنند. اما اشکالی که این داشت این بود که آنها اصرار داشتند در اساسنامه خودشان مصدقی بودن را بیاورند و این خودش یک مقدار جوانب و حاشیه های اینها را کاهش میداد. نکته دیگر این که اینها در مشی مبارزه هرگز به مبارزه مسلحانه معتقد نبودند و نه تنها مبارزه سیاسی را انتخاب کردند بلکه حتی به انقلاب اسلامی هم معتقد نبودند. این جا خط فاصل آنها با مسیری بود که امام (ره) ترسیم کرده بود. نهضت آزادی برچیده شدن رژیم شاهنشاهی را دنبال نمیکردند بلکه یک مجلس و پارلمان قوی را برای مشروطه کردن رژیم شاهنشاهی دنبال میکردند و به همین خاطر وقتی هم در انقلاب در کنار حضرت امام (ره) قرار گرفتند هرگز نتواستند با مشی امام (ره) در سرنگونی رژیم سلطنت کنار بیایند و حتی به امام(ره) فشار میآوردند، توصیه میکردند و حتی خواهش میکردند که امام (ره) بپذیرد که دولت را تغییر ندهد و در کنار دولت پهلوی دست به اقدامات اصلاحی بزند. همین اختلافها سبب میشد که نهضت آزادی مشی امام (ره) را که معتقد به انقلاب و به دنبال بنیان گذاشتن نظام جدیدی بود که در راستای آن استکبارستیزی و معرفی امریکا به شیطان بزرگ و مبارزه با سیاستهای مداخله جویانه امریکا در کشور قرار میگرفت را از سوی امام (ره) نمیپذیرفتند و همواره به خطرناک بودن و هزینه فراوان داشتن این نوع رفتارها برای کشور حرف میزدند.
اگر شما مبانی فکری نهضت آزادی را بررسی کنید تقابل با امریکا را نمیپذیرد به همین خاطر است که وقتی تسخیر لانه جاسوسی اتفاق میافتد نهضت آزادی خروج از حاکمیت را انجام میدهد و راهش را از نظام جمهوری اسلامی جدا میکند.
در تحلیل دفاع مقدس هم نظرشان همین بود که اگر تسخیر لانه جاسوسی اتفاق نمیافتاد عراق نمیتوانست جنگ را بر ایران تحمیل کند و دائماً پیشنهاد میدانند که مسئولین نظام جمهوری اسلامی ایران با امریکا روابط حسنه برقرار کند و از این ناحیه جنگ را خاتمه دهد.
با توجه به نگرش و مشی سیاسی نهضت آزادی و سابقه آن از اوایل دهه 40، قطعاً فردی مثل حضرت امام (ره) از سلایق فکری نهضت آزادی کاملاً اطلاع داشتند. چرا امام (ره) با وجود این شناخت باز هم افرادی مثل ابراهیم یزدی و افراد دیگری از نهضت آزادی را در کنار خود میپذیرد و یا با واگذاری مسئولیتهای حساس به این افراد مخالفتی نمیکند؟
حضرت امام (ره) تا پیش از انقلاب معتقد بودند که از همه ظرفیتها باید استفاده کرد. ایشان دنبال این بودند تا نیروهای بیشتری از جامعه را در انقلاب سهیم کنند و ظرفیت مردمی نظام برآمده از انقلاب را بالاتر ببرند. بنابراین نهضت آزادی یکی از گروههایی بود که در درون انقلاب جذب شد و حتی با اغماضهایی میداندار شدند و مسئولیتهایی را در انقلاب بدست گرفتند. هر چند شاید حضرت امام (ره) از نظر شخصی یک مباحثی مطرح میکردند و اعتماد زیادی به این گروهها نداشتند اما توصیههایی به ایشان میشد که به عنوان واسط و به عنوان دوره انتقال از این چهرهها استفاده شود. با اتفاقاتی که در ماجرای تسخیر لانه جاسوسی افتاد،آقای بازرگان استعفا داد. وی جمله معروفی دارد که میگوید: "امام (ره) ایران را برای اسلام میخواهد ولی من اسلام را برای ایران. این بود که اختلافهای ما سبب میشود که ما نتوانیم در کنار هم کار بکنیم."
در ریشه یابی این اختلافات باید گفت وقتی بازرگان به قدرت رسید نهضت آزادی مواضع روشنتری را در خصوص گروهکهای جدایی طلب کردستان گرفته به طوری که بیشتر مماشات نشان داده و به روشهای انقلابی اعتقاد نداشتند. حتی به نوعی دنبال برقرار رابطه با امریکاییها بودند و حتی بحث دیدار مسئول دفتر آقای بازرگان، آقای امیر انتظام با امریکاییها نیز مطرح شده بود. وقتی امام (ره) مخالفتشان را در خصوص این جریانات نشان دادند و در پاسخی به نامه وزیر کشور وقت، آقای محتشمیپور در خصوص تأیید صلاحیت اعضای نهضت آزادی برای نامزدی مجلس شورای اسلامی از امام (ره) کسب تکلیف میکنند، امام (ره) مواضع شفاف خود در خصوص این گروه را در جواب نامه میآورند و میگویند که ما از اینها سیلی خوردیم و آسیبی که این افراد به نظام اسلامی میزنند بدتر از منافقین است. امام (ره) در این جواب میگویند "نه تنها اینها صلاحیت نامزدی در این پست را ندارند بلکه صلاحیت پستهای قضایی و اجرایی را نیز ندارند و اجازه ندهید اینها در کشور به قدرت برسند."
این افراد از نگاه حضرت امام (ره) همان نااهلانی هستند که انقلاب نباید به دستشان بیفتد. نکتهای که در خصوص نامه امام (ره) برای این گروه هست این است که منافقین عملاً رو در روی انقلاب بودند. منافقین بدلیل مشی کمونیستی که داشتند عملاً رو در روی انقلاب قرار میگرفتند بنابراین تکلیف انقلاب و مردم با اینها کاملاً روشن بود اما نهضت آزادی با التقاطی که بین اسلام و لیبرالیسم دنبال میکرد و سعی میکردند یک چهره عرفی و اصیل از اسلام ارائه کنند خطر سکولاریزه شدن انقلاب و استحاله ارزشهای اسلامی با قدرت یافتن این گروه در کشور وجود داشت. اینها با آشتی دادن انقلاب با امریکا سعی میکردند انقلاب اسلامی را حداکثر انقلابی ضد شاه و ضد سلطنت جلوه دهند نه انقلاب ضد استکباری و ضد امریکایی.
نظر طرفداران نهضت آزادی در آن مقطع این بود که حداکثر ما باید یک انقلاب ضد کمونیستی و ضد شوروی داشته باشیم و نباید در مقابل امریکا بایستیم و خطر را متوجه شوروی میکردند. همین نگرش باعث میشد انقلاب ما تک بعدی شود و از ترس شرق و کمونیسم به دامن لیبرالیسم و غرب میرفت و این چیزی نبود که حضرت امام (ره) دنبال میکرد.
جریانات سیاسی داخل کشور نسبت به نهضت آزادی چه نوع نگرشی دارند؟ نگاه دو جریان اصلی کشور نسبت به نهضت آزادی و مبانی فکری این گروه بیشتر توضیح بفرمایید؟
متأسفانه در جریان فوت آقای یزدی ما داریم میبینیم که یک جریان سیاسی سعی میکند بگوید که آنها آدمهای سیاستورز، معتدل، متفکر، نجیب و باانصاف بودند و حرفهایی که در قبال این افراد زده میشده اشتباه بوده است و دارند با این شیوه غلط و تحریف تاریخی، نظام را در برخورد با نهضت آزادی خطاکار میخوانند. این تطهیرسازی توسط یکی جریان فکری انجام که یک روز با تجدیدنظر طلبی با انفعال، با استحاله، با افکار اپوزیسیون نظام را مورد هجمه قرار داده اند و از خط قرمزهای نظام عبور کرده اند.
آن چیزی که باید روشنگری شود و به جامعه و بخصوص جوانان اطلاع رسانی شود ماهیت فکری و اقدامات گذشته نهضت آزادی در کشور کشور است تا اتفاقی که رخ میدهد باعث تحریف تاریخ نشود و قضاوت آیندگان را در خصوص نظام اسلامی دچار مشکل و خطا نکند. اتفاقی که الآن برخی جریانها ورسانهها تعمداً و برخی هم شاید ناآگاهانه در دستور کارشان دارند و دنبال میکنند، تطهیر چهرههای سیاسی و نشاندار از جریانات مخالف و معارض نظام است. این که کسی دچار احساسات شود و سعی کند به ابعاد مثبت شخصیت یک فرد فوت شده بپردازد این اشکال ندارد اما اگر این فرد را چنان تطهیرکند که برای مخاطب شبهه بوجود آید که چرا این فرد با این ویژگیها مورد غضب امام (ره) قرار گرفته و چرا قدرت بیشتری به این افراد داده نشده است! این نوعی تحریف تاریخ است که باید مانع از آن شد. همین که امروز آقای یزدی به عنوان چهرهای سیاستمدار، کهنهکار و معتدل معرفی میشود، بخشی از این وضعیت به نظام برمیگردد. صبوری و شکوری نظام،بردباری رهبران انقلاب و تدابیر حضرت امام (ره) بوده است که توانسته گروهی که به طور مستقیم و آشکار مقابل انقلاب بوده را به گونهای کنترل کند که وقتی رهبران آن گروه از دنیا میروند در تضاد با انقلاب تعریف نمیشوند و حتی میشود برایشان نکات مثبتی هم ذکر کرد. لذا دلیل اصلی عاقبت به خیری این افراد و پناهنده نشدنشان به کشورهای استکباری و ... برخورد صحیح و مدبرانه نظام با این افراد و گروهها بوده است.
رهبری نظام در اوج فتنه 88 در خطبههای 28 خردادشان فرمودند کسانی که مخالف اعتقادی نظام هستند حرفهایی دارند، تا زمانی که دست به عمل نبردهاند مورد برخورد نظام نیستند و آزادند عقایدشان را بیان بکنند. این روش برخورد با مخالف خط مشی نظام اسلامی از ابتدا تا کنون بوده و بر آمده از رأفت اسلامی است که اجازه میدهد برخلاف رویه غالب دنیای امروز، حاضر است به مخالفین خود میدان بیان حرفها و نظرات خلاف و متضاد با خود را بدهد و اجازه می دهد شهروندانش آزادانه به بیان عقایدشان بپردازند. بنابراین این نوع برخورد مسالمتآمیز نظام هرگز خطای گروهها و افراد را نمیپوشاند.