مسئولان کشور معتقدند برای کاهش فشار اقتصادی به مردم باید جو روانی در جامعه به شکل صحیح مدیریت شود، اما باورپذیرتر این است که اگر به جای کنترل جو روانی، اقتصاد و گرانی را کنترل نماییم، آنگاه روان جامعه به خودی خود آرام می شود.
از آنجایی که از ترس بالا رفتن مصرف سوخت، شهامت روشن کردن کولر ماشین را نداشتم، تلاش می کردم خود را روی صندلی ماشین به گونه ای جابه جا کنم که حرارت زیر پایم کمی کاهش یابد. توقف چند ثانیه ای در پشت چراغ قرمز فرصت خودنمایی را به رادیوی ماشین داد تا از پس کاهش صدای پرطمطراق خوردوی ملی، گوش های مرا مجبور به شنیدن اخبارش نماید: «بسیاری از افزایش قیمت ها در بازار علت اقتصادی ندارد بلکه عامل اصلی این گرانی ها ناشی از تبلیغات روانی و شایعات است. برای کاهش فشار اقتصادی به مردم باید جو روانی در جامعه به شکل صحیح مدیریت شود».
این جملات مهمترین بخش از سخنان علی فاضلی رئیس اتاق اصناف ایران در مورد گرانی های اخیر بود که من در آن لحظه توفیق شنیدن آن را از اخبار داشتم. با صدای بوق ممتد خوردوی پشت سر، به خود آمده و در حالی که اخبار شنیده شده را به فال نیک گرفته و پیش خود گفتم الحمدا... که گرانی واقعیت ندارد و شایعه ای است که احتمالاً خیلی زود تمام می شود، با حداکثر گشتاور خودرو از چهار راه عبور کردم.
امیدواری من زمانی بیشتر می شد که حرف های تازه شنیده شده را با صحبت های قبلی مسئولان کنار هم می گذاشتم. پیشتر مسئولان گرانی در بازار و ارز و سکه و ... را حباب تلقی می کردند و اینک نیز حباب جای خود را به عوامل روانی و شایعه داده است؛ پس دیگر جای نگرانی نیست. با این استدلال که شایعه واقعیت ندارد، کاغذ یادداشت اوامر ملوکانه همسرم را از جیبم در آوردم. سطوری کوتاه اما پر مدعا، که برآوردن هر کدام از دستوراتش برای خود عبوری بود از هفت خان رستم. تنها مطالعه چند سطر از یادداشت مذکورکافی بود تا خود را لبه پرتگاه ناامیدی احساس کنم اما یادآوری سخنان آن مقام مسئول، اعتماد به نفس را به من برگرداند و توقف ناگهانی در مقابل میوه فروشی نقطه شروع حرکت امیدوارانه من در اجرای اوامر ملوکانه بود. وارد میوه فروشی شده و نگاهی به قیمت ها کردم. با اینکه از دیدن قیمت سرسام آور میوه ها قدمهایم کاملاً سست شده بود، باز هم یادآوری سخنان مقامات مسئول عزمم را جزم کرد که این قیمت ها علت روانی دارد، شایعه است، حباب است... بنابراین پیش خود گفتم اگر علت گرانی عامل روانی باشد، خوب با کمی عملیات روانی می توان قیمت را کاهش داد.
وارد مغازه شدم و با خوشرویی به حسن آقا سلام بلند بالایی کرده و گفتم حسن آقا خبر دارید که واردات میوه آزاد شده و از فردا قیمت میوه میاد پایین؟ با تلخندی گفت: بشنو و باور مکن. گفتم: حسن آقا این حرف من نیست بلکه حرف مسئولان اداره...! پاسخ داد کدوم حرف مسئولان اداره... درست از آب در اومده که این دومیش باشه؟ گفتم خدای نکرده میوه هاتون رو دستتون نمونه و خراب شه؟ این بار حسن آقا به جای پاسخ، به لبخند معنی داری اکتفا کرد.
به این خیال که عملیات روانی اثر کرده، با حرکتی شبیه به یک شوالیه پیروز، کارت بانکی خود را از غلاف چرمش بیرون آورده و با بی اعتنایی به دست میوه فروش سپردم. دیری نپایید که تراکنشی موفق همچون آمپول هوایی که به رگ من تزریق می شد امیدم را نا امید کرد. برخلاف تصور، مبلغ کسر شده دقیقاً برابر بود با قیمت های درج شده روی اتیکت و حتی بیشتر! و این یعنی اینکه هیچ کدام از سخنان ما اندک تأثیری بر اراده حسن آقا و کاهش قیمت ها نداشت.
تصمیم گرفتم که برای رسیدن به یک باور حقیقی دوباره دست به تجربه دیگری بزنم راستش را بخواهید هنوز امیدوار بودم در خریدهای بعدی این اتفاق بیفتد و عامل روانی برای یکبار هم شده به نفع من اثر کرده و قیمت ها را بشکند. قصابی محل و سوپری سر کوچه تجربه تلخ دیگری بودند که هر کدام به من آموختند که آن طور که بزرگش می کنند عامل روانی باعث گرانی ها نیست بلکه کاملاً بر عکس، گرانی عامل ناراحتی های روانی در جامعه شده است.
باید بگویم حداقل برای من عامل گرانی هر چه که هست مفهومی واقعی است تا عاملی روانی، و اگر هم عامل روانی در کار باشد، مربوط به اقتصاد نیست بلکه ناشی از تحرک انسان هایی روانی است که تا تقی به توقی می خورد با سوداگری، تقلب، احتکار و سوء استفاده جیب خود را از اندوخته حرام پر می کنند.
سلطان سکه، جمشید بسم ا...، وارد کننده متقلب گوشی همراه، ثبت سفارش غیر قانونی انبوه از خودروهای داخلی و .... ده ها نمونه ریز و درشت دیگر از سوء استفاده و خصومت اقتصادی کسانی است که گر چه شاید خود را روانی نمی دانند اما به طرز مخربی روان جامعه را پریشان کرده اند.
جامعه روان پریشی که دائماً با ترس از فردای خود زندگی می کند هرگز نمی تواند مسیر تعالی و توسعه را به درستی بپیماید. از جامعه ای که روزی اسیر حباب اقتصادی (economic bubble) است و روز دیگر در چنگال بحران اقتصادی (economic crisis ) نمی توان انتظار پیشرفت داشت. لذا باید جای اقتصاد روانی را با روانی اقتصاد عوض کرد.
تصمیم گیرندگان و برنامه ریزان اقتصادی موظفند با تکیه بر الگوهای علمی و بومی چرخ شکسته اقتصاد ایران را به گردش درآورند. گردشی که هر قدر روانتر باشد، روان جامعه نیز آسوده تر خواهد بود.
اگر چه آن طوری که پیشتر بدان اشاره شد مسئولان معتقدند برای کاهش فشار اقتصادی به مردم باید جو روانی در جامعه به شکل صحیح مدیریت شود، اما باورپذیرتر این است که به جای کنترل جو روانی، اقتصاد و گرانی را کنترل نماییم، در این صورت جو به خودی خود آرام می شود.