چون اگر امر خلقت آسمانها و زمين و آنچه بين آن دو است با اينكه امورى هستند مخلوق و مؤجل، يكى پس از ديگرى موجود مىشوند و فانى مىگردند به سوى غايتى باقى و ثابت و غير مؤجل منتهى نشود، امرى باطل خواهد بود و باطل به معنای هر چيزى كه غايت نداشته باشد، محال است تحقق پيدا كند و در خارج موجود شود. افزون بر اين صدور چنين خلقتى از خالق حكيم محال است و در حكيم بودن خالق هم هيچ حرفى نيست
دنیا جزء بسیار ناچیزی از این جهان هستی و عالم وجود است و بعدی مجزا از این جهان نیست: «دنیا یک جزء بسیار کمی است از عالم... عالم یک مُرکبی است از ماورای این طبیعت و این طبیعت... در آخر مرتبة وجود واقع شده است.»(۱) حضرت امام(ره) در این باره میفرمایند: «تمام عالم اجسام در مقابل عالم ماوراءالطبیعه هیچ قدر محسوسی ندارد و در آنجا عوالمی است که در فکر بشر نگنجد.»(۲)
موضوع دیگر اینکه هستی قانونمند است و همه چیز به سوی او بازگشت میکند، «وَ لله مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَى اللهِ الْمَصِيرُ»(نور/ 42). این موضوع را میتوان از تغییر شب و روز و حرکت منظم همه اجزای هستی درک کرد. «يُقَلِّبُ اللهُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِيالْأَبْصار»(همان/ 44). این امر نشان میدهد، همه حوادث محاسبه شدهاند. «ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللهِ يَسِيرٌ»(حدید/ 22) و همه چیز متناسب و به مقتضای نظام هستی تقدیر میشوند: «وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»(حجر/ 21) وجود نظم و محاسبه و تقدیر بدون قانونمندی محال است و اساساً هر نظمی بر مبنای قانون است. در این صورت است که نظام آفرینش نظام احسن میشود: «الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ»(سجده/ 7).
خدا قانونگذار هستی
ناچار نظام قانونمند، قانونگذار دارد. این قانونگذار از نظر اسلام خدای متعال است و او خالق و مدبر همه امور این جهان است: «هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَخْرُجُ مِنْها وَ ما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما يَعْرُجُ فِيها وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ وَ اللهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِير»(۳) (حدید/ 4). به همین دلیل در جهانبینی توحیدی اسلام همه اجزای هستی مطیع قوانین اویند و او را تسبیح میگویند. «سَبَّحَ لله ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيم»(۴)(همان/ 1)
هنگامی که قانونی این چنین بر جهان حاکم باشد که هیچ گریزی از آن نیست، نظامی شکل میگیرد که در آن هر که با آن هماهنگ است، بهرهبردار است و همۀ نظام با او همراهی میکند و در خدمت او خواهد بود؛ «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْض»(۵) و آنکه سر ناسازگاری دارد و برخلاف آن حرکت میکند، مانند کسی است که برخلاف جهت آب حرکت میکند، پس محکوم به نابودی است و نتایج این ناهماهنگی را میچشد. «ظَهَرَ الْفَسَادُ فىِ الْبرَّ وَ الْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِى النَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعْضَ الَّذِى عَمِلُواْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ»(۶)(روم/ 41) و این مقتضای یک منظومه است که مؤلفههای ناسازگار را برنمیتابد.
هدفمندی قانونمندی هستی
این نظام قانونمند برای تحقق هدفی خلق شده است و قانونگذار و خالق آن، آن را بیهوده نیافریده است. «وَما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَالأَرْضَ وَما بَيْنَهُما لاعِبينَ * ما خَلَقْناهُما إِلاّ بِالْحَقّ وَلكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ»(۷)(دخان/ ۳۹ـ۳۸) بازى عبث بر خدا محال است، پس عمل او هر چه باشد حق است و غرض صحيحى به دنبال دارد. از نظر قرآن، کسی که جز این تصوری کند، خدای متعال را در همه مراتب نشناخته و بر او نسبت ناروا زده است. «وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما باطِلا ذلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّار»(۸)(ص/ 27) چون اگر امر خلقت آسمانها و زمين و آنچه بين آن دو است با اينكه امورى هستند مخلوق و مؤجل، يكى پس از ديگرى موجود مىشوند و فانى مىگردند به سوى غايتى باقى و ثابت و غير مؤجل منتهى نشود، امرى باطل خواهد بود و باطل به معنای هر چيزى كه غايت نداشته باشد، محال است تحقق پيدا كند و در خارج موجود شود. افزون بر اين صدور چنين خلقتى از خالق حكيم محال است و در حكيم بودن خالق هم هيچ حرفى نيست.(۹) بر عکس علامت و مشخصه یک مسلمان با ایمان این است که همواره متذکر این نکته میشود که این جهان و هستی باطل آفریده نشده است؛ «الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ»(۱۰)(آلعمران/ 191) این هدف چیست؟ علت غایی را میتوان این چنین بیان کرد که هدف در مرتبه اول، ذات مقدس الهى است، زیرا بازگشت همه چیز به اوست. در واقع مطلوب ذاتى و بالاصاله براى خداى متعال چیزى جز ذات مقدسش كه خیر مطلق و داراى كمالات بىنهایت است، نیست. در مرتبه دوم به كمال رسیدن مخلوقات به منزله هدف فرعی و تبعی، از نظر اسلام خداوند این جهان را آفرید تا او را بپرستند، «ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»(۱۱)(ذاریات/ 56) غرض اين بوده كه خلق، عابد خدا باشند، نه اينكه او معبود خلق باشد، چون فرموده «الا ليعبدون» تا آنكه مرا بپرستند، و نفرموده: تا من پرستش شوم يا تا من معبودشان باشم، غرض منحصرا عبادت بوده است.(۱۲)
پینوشتها:
1ـ صحیفة امام، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1379، ج 6، ص 106.
2ـ شرح چهل حدیث امام خمینی (اربعین حدیث)، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، چاپ شانزدهم، 1376، ص94.
3ـ او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز بيافريد و سپس بر عرش (مقام صدور اوامر) مستولى گشت و به تدبير امر عالم پرداخت، او مىداند چه قطره آبى و چه تخم گياهى داخل زمين شد و چه گياهى سر از زمين به در آورد و آنچه بالا رود همه را میداند و هر کجا باشید، او با شماست و به هر چه کنید، به خوبی آگاه است.
4ـ آنچه در آسمانها و زمين است براى خدا تسبيح مىگويند؛ چرا که او عزيز و حكيم است.
5ـ اگر مردم قريهها ايمان آورده و پرهيزگارى پيشه كرده بودند، بركات آسمان و زمين را به رويشان مىگشوديم، ولى پيامبران را به دروغگويى نسبت دادند. ما نيز به كيفر كردارشان مؤاخذهشان كرديم.
6ـ به سبب اعمال مردم، فساد در خشكى و دريا آشكار شد تا به آنان جزاى بعضى از كارهايشان را بچشاند، باشد كه بازگردند.
7ـ ما اين آسمانها و زمين و آنچه را ميان آنهاست، به بازيچه نيافريدهايم.(38) آنها را به حق آفريدهايم، ولى بيشترين نمىدانند(39).
8ـ ما اين آسمان و زمين و آنچه را كه ميان آنهاست به باطل نيافريدهايم. اين گمان كسانى است كه كافر شدند؛ پس واى بر كافران از آتش.
9ـ علامه طباطبایی، همان، ج17، ص296.
10ـ آنان كه خدا را ايستاده و نشسته و به پهلو خفته، ياد مىكنند و در آفرينش آسمانها و زمين مىانديشند: اى پروردگار ما، اين جهان را به بيهوده نيافريدهاى، تو منزهى، ما را از عذاب آتش بازدار.
11ـ جن و انس را نيافريدم جز براى آنكه مرا عبادت كنند.
12ـ همان، ج18، ص597.