روزنامه کیهان **
ایران، قدرت اختیار در برابر قدرت اجبار
انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی در آستانه چهلمین سال خود و به عبارتی در آستانه ورود به پنجمین دهه از حیات خویش قرار گرفته است، کم نیستند اندیشمندانی که معتقدند، ایران به سبب انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن امروز در جایگاهی نشسته که به «اعجاب» و «اعجاز» شبیهتر است. بعضی که خواستهاند از فروغ این جایگاه اعجازگونه بکاهند، گفتهاند منزلت ایران به دوران هخامنشیان و ساسانیان بازگشته است. اما البته محبوبیت ایران امروز نزد ملتها و جانبداری جانانه آنان از «ایران اسلامی» چیزی نیست که با نظامهای شاهنشاهی ولو اینکه بعضا دارای اقتدار ویژه و شکوه مادی هم بودهاند، قابل مقایسه باشد. چرا که نفوذ جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی در سطح بینالمللی و منطقهای امری تحمیل شده و متکی بر زور و جنگ و حتی کرمبخشی نیست. این نفوذی «تحسین شده» از سوی ملتهای منطقه است. مشابه این نفوذ برای ایران در هیچ مقطع تاریخی نه در دوره پادشاهان مقتدری مثل کورش و نه در دوره پادشاهان متوسط و ضعیف وجود نداشته و این همه در حالی است که روزی که انقلاب اسلامی در ایران به پیروزی رسید و تا امروز، کشور ما در معرض انواعی از دشمنیها قرار داشته است. در واقع «ایران ضعیف دیروز» در عین قرار گرفتن در مصاف جهانی و جنگهایی فرسایشی به «ایران مقتدر امروز» تبدیل شده است.
ایران در دورههایی از تاریخ خود، یک قدرت سرآمد بوده و بر بخش عظیمی از جهان سیطره داشته و گاهی قلمرو آن به جنوب فرانسه و غرب آفریقا هم میرسیده اما این نفوذ به معنای «قدرت همراهسازی» نبوده بلکه بر عنصر «اجبار» تکیه داشته است و از این رو محبوبیت مردمی نداشته و به خصوص در نزد انسانهای صالح و با فرهنگ منفور بوده است. از این رو خداوند متعال در آغاز سوره مبارکه روم میفرماید «رومیان مغلوب شدند در جنگی که در زمینی نزدیک میان آنان و ایرانیان روی داد اما آنان در اند سالی و به زودی بر ایرانیان غلبه میکنند و آن روز مومنان شاد میشوند». یکی از مهمترین نشانههای فقدان نفوذ واقعی ایران حتی در دورهای که سیطره عظیمی داشته و یکی از دو یا چند قدرت بزرگتر جهان بوده این است که دین ایرانیان که باید مهمترین عنصر فرهنگی ایران آن روز باشد، از دایره ایران فراتر نرفته و به متصرفات آن در عراق عرب و شامات و مناطق شبه قاره و آسیای میانه و... منتقل نشده است. دین زرتشت که حدود 1000 سال پیش از میلاد مسیح پدید آمده است و در یک دوره دستکم 1500 ساله مورد حمایت قاطع «پادشاهان مقتدر» بوده نتوانسته از محدوده «ایران اصلی» فراتر رود و آنهم با فاصله بسیار کمی از طلوع اسلام عملا از میان رفته است و آن طور که گفته میشود امروز تعداد پیروان آن در دنیا از حدود 200 هزار نفر فراتر نمیرود که عمدتا در ایران و هند زندگی مینمایند.
اما اگر نخواهیم راه دوری برویم، ایران در دوره اخیر یعنی در دهههای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی نیز نفوذی در بین کشورها، ملتها و دولتهای منطقه نداشته است ایران مقتدر پیش از قاجار با رسیدن به نیمه دوران قاجار رو به ضعف نهاد و به خصوص پس از تحمل شکستهای پی در پی در جنگهای ایران و روس تحت سیطره غرب قرار گرفت و عملا به جز در سالهایی معدود نظیر دوره حدود سه ساله امیرکبیر استقلال خود را از دست داده بود از این رو ایران، اگرچه برخلاف بسیاری از کشورها و دولتهای منطقه هیچگاه مستعمره نبوده اما «استقلال»، به درستی یکی از محوریترین مطالبات و شعارهای مردم ایران در جریان انقلاب اسلامی بود این موضوع به تنهایی وضع ایران را در دوره بیش از یکصد ساله پیش از انقلاب نشان میدهد.
اما چرا ایران قبل از انقلاب که به دلیل سرسپردگیاش از سوی انگلیس و آمریکا حمایت سیاسی و نظامی میشد دربین ملتها و دولتهای منطقه منفور بود؟ دلایل مختلفی برای نفرت ملتها از ایران وجود دارد. یکی از دلایل این نفرت همین دستنشانده بودن حکومت ایران و زشت بودن آن نزد ملتهای منطقه بود که البته در این بعد بقیه دولتهای منطقه هم کموبیش با ایران همداستان بودند. اما بیش از این سیاستهای فرهنگی داخل کشور سبب نفرت مردم به نظام ایران شده بود کمااینکه به همین دلیل مردم ایران نیز با سیاستهای فرهنگی حکومت پهلوی و پیش از آن با حکومت قاجار مخالف بودند.
رژیم شاهنشاهی در دورههای قاجار و پهلوی بر نوعی برتریطلبی تاریخگرایانه استوار بود که امروزه اصطلاحاً به آن «شوونیسم» (chauvinisme) میگویند به این معنا که رژیمهای قاجار و پهلوی بر یک نوع «میهنپرستی افراطی و ستیزهجو» درمقابل ملتهای دیگر دنبال کرده و ادبیاتی مبتنی بر برتریطلبی و نوعی شکوه معارض ملی تاکید میکردند و براساس آن مدعی نوعی از «حقانیت» و «مشروعیت» انحصاری بودند.
درواقع مرامنامه «شوونیسم ایرانی» در نژادپرستی آریایی، ترکستیزی، عربستیزی، اسلامستیزی و باستانگرایی و درمواردی تبلیغ دین زرتشت تعین و معنا پیدا میکرد و طبعا یک چنین عظمتخواهی نژادپرستانه و شرکآلود نمیتوانست در یک محیط منطقهای که ملتها و همه اقوام آن پیرو دینی توحیدی هستند، مقبولیت داشته باشد. ممکن است گمان شود این شوونیسم ایرانی فقط ازسوی حکومتهای ایران دنبال میشده است. اما باید گفت این ادبیات، اعتقادات و روشی بوده که علاوه بر آنکه از سوی حکومتهای قاجار و پهلوی دنبال شده، همزمان با آن و توأمان روشنفکران و نخبگانی نظیر آخوندزاده، میرزاملکمخان، سید حسن تقیزاده، کاظمزاده، محمود افشار، احمد کسروی، تقی ارانی، محمد تقی بهار (ملکالشعرا)، رضازاده شفق، محمدعلی فروغی و یحیی ذکاء به آن دامن زده و بر آن لباس عقل و منطق و فلسفه میپوشاندند!
وضع ایران قبل از انقلاب وضع کشوری بود که به واقع در محیط منطقه مورد «نفرت متراکم» ملتها و دولتها و در نتیجه در انزوا قرار داشت و تبدیل شدن به «دنباله غرب» بر درجه نفرت ملتهای منطقه از ایران افزوده بود و باید گفت در مهمترین پرونده منطقهای در دوره پهلوی دوم یعنی پرونده فلسطین، در کنار خیانت و سهلاندیشی اعراب، رژیم پهلوی و شوونیسم ایرانی نقش مهمی در پیدایی دولت غاصب اسرائیل در فلسطین و دستیافتن غرب به یک سرپل مهم در منطقه ایفا کردند.
با پیروزی انقلاب اسلامی، ایران تولد تازهای پیدا کرد از یک سو حکومت، به دلیل ابتنا بر «دین» و «مذهب» جایگاه رفیع و مستحکمی در داخل ایران پیدا کرد به گونهای که توانست در طول 40 سال از انواعی از جنگهای خارجی و فتنههای داخلی و توطئههای درهم تنیده داخلی و خارجی بسلامت عبور کند و از سوی دیگر به دلیل تکیه ایران به دین در این دوره، از پشتوانه پیروان اسلام در منطقه بهرهمند شد و به حدی از نفوذ رسید که توانست توطئههای بسیار بزرگی را در دور دستهای خود و در کشورهایی نظیر لبنان و سوریه که با آن مرز مشترک خاکی و آبی ندارد، خنثی نماید. پیروزی شکوهمند انقلاب ایران در لبنان در قالب اخراج اسرائیل، آمریکا و فرانسه و بعدها در اخراج گروههای تکفیری وابسته جلوه نمود؛ این پیروزی در عراق در قالب اخراج نظامیان اشغالگر آمریکا از این کشور و سپس انهدام گروهک تروریستی داعش جلوه نمود بر این اساس اگر بگوئیم در دوره جمهوری اسلامی، «دست مداخلهگر خارجی» جای خود را به «دست معاونت برادرانه اسلامی» داد، سخن گزافهای نگفتهایم و این در واقع «حق برادری» بود که ادا میشد نه «حق اعمال زور» که پیش از این از سوی آمریکا دنبال میگردید و در «شوونیسم ایرانی» هم جلوهای فرهنگی داشت و البته به جایی هم نرسید.
نفوذ جمهوری اسلامی، امروز یک نفوذ عمیق، پردامنه و همهجانبه است که البته جلوههای امنیتی و نظامی آن در تصور ایرانیان برجستگی بیشتری پیدا کرده است این در حالی است که اگر نفوذ فرهنگی و عاطفی ایران در لبنان نبود، حزبالله پدید نمیآمد و در عراق به پیدایی «حشدالشعبی» منجر نمیشد علاوه بر این نفوذ جمهوری اسلامی در این منطقه جنبه کارکردهای دولتی هم دارد یعنی در حوزه بهداشت و درمان، در حوزه راه و ترابری، در حوزه صنعت و معدن، در حوزه کشاورزی، در حوزه آموزش و پرورش، در حوزه علم و فنآوری، در حوزه دفاعی- امنیتی و... و بطور کلی هرآنچه که شکلدهنده به یک «دولت پاسخگو» و مقتدر است، ایران اقدامات بسیار بزرگی انجام داده است که امکان طرح حتی بخشی از آنها در رسانههای عمومی فراهم نشده است.
ما در این یادداشت نمیتوانیم به همه ابعاد انقلاب اسلامی و نتایج داخلی و خارجی آن بپردازیم و طبعاً به دلیل مجال کم باید فقط به گوشهای از آن میپرداختیم. انتخاب مسئله «نفوذ ایران» و تطبیق آن با وضعیت قبل از انقلاب به این دلیل صورت گرفت که موضوع «قدرت منطقهای ایران» مهمترین مباحثات دامنهدار سالهای اخیر داخل و خارج ایران بوده است.
سعدالله زارعی
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی**
خاستگاه این سلاطین کجاست؟
صفحه خبر: بسمالله الرحمن الرحیم
یادداشت مدیر مسئول
برخلاف خیالپردازیهای «جان بولتون» مشاور امنیت ملی رئیسجمهور آمریکا که گفته بود انقلاب اسلامی ایران سال 2019 میلادی را نخواهد دید، اکنون سال جدید میلادی فرا رسیده و این انقلاب در آستانه ورود به پنجمین دهه عمر خود قرار گرفته است. یکماه دیگر نیز جشن 40 سالگی انقلاب اسلامی در سراسر ایران برگزار خواهد شد و همه خواهند دید که سخن رئیسجمهور آمریکا دونالد ترامپ که گفته نمیگذاریم ایران 40 سالگی انقلاب را ببیند نیز یاوهای بیش نبوده است. آنها در توهم بسر میبرند و نمیدانند که مردم ایران در عین حال که به عملکرد مسئولین ایراد و اعتراض دارند، به انقلاب و نظام جمهوری اسلامی علاقمند هستند و برای حفاظت از آن فداکاری میکنند.
مردم ایران، که در اصل انقلاب اسلامی و پیروزی و تداوم آن همواره نقش اول را داشته و دارند، انتظارات و مطالباتی هم دارند که مسئولان نظام باید در برآورده ساختن آنها کوشا باشند. وجود منازعات بیحاصل بر سر قدرت که سالهاست بر سر فعالان سیاسی کشور خیمه زده، برای انقلاب و نظام جمهوری اسلامی مشکلات بزرگی پدید آورده که استمرار آن غیرقابل تحمل است. اینکه در ماههای اخیر، کشور گرفتار بحران اقتصادی کم سابقهای شده و هر روز یک سلطان از درون این بحران سر در میآورد، نه نتیجه تحریم است و نه منشا واقعی اقتصادی دارد. بنیه اقتصادی کشور ما بقدری قوی است که میتواند در مقابل تحریمها بایستد و مشکلات را یکی پس از دیگری حل کند. ریشه بحران اقتصادی کشور را باید در عدم انسجام در سطوح بالا و استمرار جنگ قدرت جستجو کرد. جنگ قدرت، در عرصههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی شکافهائی پدید میآورد که میتوانند جای پای مناسبی برای سوداگران و فرصت طلبان باشند. سلاطین سکه و قیر و کاغذ از همین شکافها سر برمی آورند و بحران اقتصادی خلق میکنند و مسئولانی که مشغول جنگ قدرت هستند فرصتی برای مقابله با مشکلات ندارند. برخورد با این سلاطین که مخلوق جنگ قدرت مسئولین هستند، و اعدام آنها به عنوان مفسدفی الارض، لازم است اما کافی نیست. این برخورد و اعدام کردن، به منزله نوش داروی بعد از مرگ سهراب است. آنها جان مردم را میگیرند و بعد از اعدامشان نیز آثار فساد اقتصادیشان همچنان گریبانگیر مردم است. میبینید که بعد از فروکش کردن التهابهای ارز و سکه و دستگیری و محاکمه سلاطین سکه و قیر و کاغذ، قیمتها پائین نیامده و مردم همچنان با گرانی دست و پنجه نرم میکنند. این، یعنی مبارزه با معلول و عبور کردن از کنار علت.
چرا برای پایان دادن به جنگ قدرت، اقدامی نمیشود؟ چرا ریشه اختلافات سوزانده نمیشود؟ چرا گرایشهای جناحی در انتصابها هر روز قویتر میشود؟ چرا شایسته سالاری به فراموشی سپرده شده است؟ چرا فامیل سالاری رایج شده است؟ چرا کارخانه ابوالمشاغل سازی هر روز فعالتر میشود؟
اگر به این سوالها پاسخ بدهیم و مسئولان، این دردها را درمان کنند، هرگز بحران اقتصادی نخواهیم داشت. علت اینکه تلاشهای چندین ساله برای شکل دادن به اقتصاد مقاومتی به جائی نرسیده نیز همین است که این دردها درمان نشدهاند. وقتی خود نمایندگان مجلس بگویند راهروهای مجلس به محل دلال بازی و کارچاق کنی تبدیل شده، وقتی وزرا از ترس استیضاح، به خواستههای وکلای مجلس تن در بدهند و هیچکس از آنها برای مقاومت در برابر فشارها حمایت نکند، وقتی دولت استانداران را طبق میل و نظر وکلای استانها منصوب میکند، چگونه میتوان برای انتصاب وزیرو استاندار و معاون وزیر و مدیران کل و فرمانداران و بخشداران و روسای ادارات انتظار شایسته سالاری داشت؟ در این نظام انتصاباتی «ملاحظه سالاری» فقط میتوان انتظار پیدایش سلاطین سکه و قیر و کاغذ و سلطانهای دیگر را داشت که خون مردم را میمکند و هنگامی که اعدام میشوند نیز با وجود مکندههائی که بر جا گذاشتهاند همچنان خون مردم مکیده میشود و مشکلی از اقتصاد حل نمیشود.
نمی خواهیم بگوئیم قوه قضائیه با مفسدان اقتصادی برخورد نکند و نمیخواهیم بگوئیم مراکز نظارتی که متاسفانه بسیار ضعیف عمل میکنند به وظایف خود عمل نکنند، بلکه میخواهیم بگوئیم مسئولان نظام کاری کنند که ریشه مفاسد خشک شود و زمینهای برای پیدایش این سلطانها وجود نداشته باشد. رئیسجمهور آمریکا و مشاور امنیت ملی او اگر هوس میکنند بگویند مردم ایران 40 سالگی انقلاب و نظام را نخواهند دید، این توهم با مشاهده آن جنگ قدرت به آنها دست داده است. در شرایط کنونی قطعاً آنها نمیتوانند این رویا را به واقعیت تبدیل کنند ولی برای آنکه آنها هرگز نتوانند به این آرزوی خود برسند، باید ریشه جنگنها قدرت در کشورمان را برای همیشه بخشکانیم.
***************************************
روزنامه خراسان**
همه را جذب کن و همچنان جسور بمان
سید صادق غفوریان
پنج شنبه گذشته، جشنواره فیلم عمار به پایان نهمین دوره خود رسید و پرونده ای قطور از دستاوردهای قابل توجه خود را پیش روی رسانه و سینمای مستند کشور قرار داد؛ جشنواره ای که در آغازین دوره آن، کمتر کسی می پنداشت بتواند جای خود را در میان جبهه فرهنگی انقلاب و نیز هنرمندان منادی جریان مقاومت اسلامی در کشورهای مختلف به این میزان بگشاید.
ارسال دو هزار و 132 اثر به دبیرخانه نهمین جشنواره که 812 مورد در بخش تولیدات مستند است، در نوع خود اتفاق مبارکی به شمار می آید که عقبه قابل توجهی از فعالیت هنرمندان و دغدغه مندان حوزه فرهنگی و اجتماعی انقلاب را به رخ می کشاند. جشنواره مردمی فیلم عمار امروز در مرز 10 سالگی خود دستاوردهای مهم و البته الزاماتی پیش روی خود دارد که بهره گیری از رهاوردها و البته توجه به الزامات آن می تواند این جشنواره را در افق پیش رو به توفیقات بیشتر نایل آورد.
1 – با مردم می توان بزرگ تر شد
اگر به این اصل قائل باشیم که «هنر» در تعامل با مخاطبان، معنا می یابد و به منصه ظهور می رسد، جشنواره عمار در تمامی ادوار آن به ویژه در دوره های متأخر این ویژگی را داشته و تلاش کرده است بر وجوه «مردمی» بودن خود نیز بیفزاید. در این باره می توان به این موضوع اشاره کرد که اغلب آثار مستند و داستانی ارسالی به جشنواره عمار برخلاف برخی جشنواره های دیگر، دارای حس و حالی از متن و درون مردم است، از همین روست که به واسطه اکران های مردمی آن، آحاد جامعه از نخبگان تا مردمان کوچه و بازار در هر رده سنی می توانند مهم ترین مخاطبان آثار این جشنواره باشند.
2 – جایی برای افشای چالش های پنهان جامعه
جشنواره عمار را به نوعی می توان، عرصه «هنربازی» جوانان انقلابی و علاقه مند به حوزههای فرهنگی دانست و آیا چنین هنرمندانی میتوانند بیانی دور از جسارت و شجاعت داشته باشند؟ این جشنواره از آغازین گام ها کوشش نموده است، این فضا و بستر اعتمادزا را پدید آورد که هنرمندان و مستندسازان بتوانند به دنیای چالش ها و زوایای تاریک و پنهان سیاسی و اقتصادی جامعه ورود کنند.
در واقع هنرمند می داند که چنان چه اثرش مبتنی بر اطلاعات منابع مطمئن باشد، این جشنواره اولین حامی او خواهد بود. جشنواره عمار با آماده سازی این بستر در ادوار مختلف، آثار متعددی را به جامعه معرفی کرده که رویکردی افشاگرانه داشته اند. مستند «دریابست» که در همین دوره برنده فانوس طلایی شد، چنین فضایی را در افشای دست های پشت پرده در ماجرای ماهیگیری کشتی های چینی در سواحل استان هرمزگان و دریای عمان و خانهنشینی صیادان محلی را دنبال کرده و روایت می کند؛ موضوعی که طی ماه های اخیر با وجود طرح در رسانه ها، اما هر از گاه با تکذیب نهادهای مسئول همراه می شد.
3 – چتری که باید گسترده تر شود
جشنواره عمار در کنار تمام آن چه امروز در حوزه هنر جبهه انقلاب و رونق به عرصه های تصویری ارزش های ایرانی و اسلامی دنبال می کند، اما لازم است ، چتر فراگیری خود را با لحاظ سلایق متعدد و در دایره وسیع علاقه مندان به کشور و پیشرفت آن ، بیشتر از گذشته بگستراند. اگرچه تا امروز حوزه سیاستگذاری ، فنی و اجرایی این جشنواره نیز قطعا بر همین امر اهتمام داشته و آن را دنبال کرده اند اما به نظر می رسد خروجی این رویکرد ، چندان نتوانسته گفتمانی فراتر از محافل هنر انقلاب برای خود بیابد. در واقع اگر جشنواره مردمی عمار بر این امر اهتمام نورزد با توجه به رشد و توسعه روزافزون آن به ویژه در بخش تولید و اکران، این بیم می رود که در آینده ای نه چندان دور به آسیب دوقطبی گرایی سینمایی در کشور دامن بزند.
***************************************
روزنامه ایران**
خط جدید تندروها
***************************************
روزنامه وطن امروز**
ورود به آستانه «بیدولتی»
مهدی محمدی
یکم- تعبیر ورود به وضعیت «بیدولتی» چندان خوشایند نیست ولی واقعیتی است که در حال حرکت به سمت آنیم. تصویری که اکنون دولت از خود ساخته، در چند کلمه «اغتشاش مدیریتی»، «فروپاشیدگی درونی»، «بیاعتمادی مردمی»، «سردرگمی خارجی» و «بحران برنامهای» قابل خلاصهسازی است. آقای رئیسجمهور همچنان با قدرت سابق سخنرانی میکند ولی سخت نیست فهمیدن اینکه درون دولت را مدیریت نمیکند. وزرا مستقیما علیه یکدیگر حرف میزنند، پیدرپی تصمیمهای اشتباه گرفته میشود و کسی هم مسؤولیت نمیپذیرد، بودجه به ابزار تسویهحساب درون دولت بدل شده، کارهای بزرگ بینسازمانی روی زمین مانده، چرا که کسی نیست اطراف قضیه را بنشاند، میان آنها تقسیم کار کند و بر عمل هر کدام به وظیفهاش نظارت کند، بعضی رفتهاند و آنها هم که ماندهاند، اغلب در اندیشهاند که بهترین زمان برای رفتن کدام است، و همه اینها در حالی است که آقای رئیسجمهور همچنان گرفتار «فوبیای رقیب» است و دستش اگر برسد، در دعوای «نوبخت ـ قاضیزاده» هم رقبای انتخاباتی را متهم خواهد کرد.
دوم- در چنین شرایطی، امید چندانی به اینکه دولت قادر به خلاص کردن خود از تحلیلهای مبتنی بر توهم توطئه باشد و درک کند که اگر بنا بر کار کردن باشد همه کشور آماده کمک و یاری به آنند، وجود ندارد. وقتی آقای روحانی خروج ترامپ از برجام را توطئه رقبای داخلی میداند، طبیعی است که هرگز از خود نپرسد آیا این رقبا بودند که ترامپ را در آمریکا رئیسجمهور کردند یا آیا آنها بودند که امضای کری را تضمین میدانستند، یا آنها متن برجام را چنان نوشتند که اکنون حتی یک سطر آن هم قابل استناد نیست، و از این مهمتر، آیا این رقبا بودند که با سخن گفتن از برجامهای 2 و3 دشمن را به طمع انداختند که میتواند امتیاز تعهدات برجامی خود را گروگان بگیرد و امتیازهای بیشتر از ایران مطالبه کند؟ و باز آیا این رقبا و منتقدان بودند که یک روز کشور را به امید برجام نشاندند، روز دیگر، به امید هیلاری کلینتون، بعد به امید پیروزی دموکراتها در کنگره، حالا به امید اروپا و بعد هم لابد- از اروپا که آبی گرم نشد- به امید باختن ترامپ در انتخابات 2020؟ تا زمانی که چنین نگاهی به سرچشمه مشکلات در دولت فراگیر است و رئیسجمهور نمیتواند خود را از دست این «دگمهای اعتدالی» خلاص کند، امید به تغییر، وضع طلب روزی ننهاده کردن است.
سوم- کاملا روشن است اروپا قصد ندارد- و اساسا نمیتواند- راهی برای ایستادن در مقابل تحریمهای آمریکا پیدا کند. دولت نیز آشکارا فاقد یک راهبرد برای پایبند کردن طرفهای مقابل به تعهداتشان است. من البته حدس میزنم در هفتههای آینده برای بستن دهان منتقدان هم که شده، نسخهای شکستهبسته از SPV را اعلام خواهند کرد، ولی این از چاله درآمدن و در چاه افتادن است. هیچ نسخهای از SPV مادام که ایران عدم پایبندی اروپا و آمریکا به تعهداتشان را هزینهمند نکند، کار نخواهد کرد و این هزینه هم تنها وقتی تولید خواهد شد که دولت کمی به خود جرأت دهد و نگذارد اروپاییها و آمریکاییها با دستگاه دیپلماسی ایران پینگپنگ کنند. اگر دولت از همان روز اول بخشهایی از تعهدات برجامی را متوقف میکرد، یا حتی فروتر از آن، بخشهایی از برنامه هستهای را که طرف مقابل حساسیت فراوان روی آن دارد ولی در برجام محدود نشده، با جدیت آغاز میکرد، اکنون به جای هروله میان پاریس و بروکسل، میتوانست در تهران بنشیند و تصمیم بگیرد که میخواهد تلفنهای اروپاییها را جواب بدهد یا نه؟ در آن صورت، تحریم و فشاری هم اگر اعمال میشد، بیشک بیش از این چیزی نبود که اکنون اعمال شده است. مفروض گرفتن اینکه ترامپ انتخابات 2020 را خواهد باخت، یعنی گره زدن سیاست خارجی ایران به سیاست داخلی آمریکا؛ و این، هم فرصتهای گرانبهایی را خواهد سوزاند، هم نتیجه تضمینشده نخواهد بود و هم حتی اگر ترامپ انتخابات را ببازد معلوم نیست آنها که به جای او میآیند، رفتار بهتری با ایران داشته باشند؛ همچنان که تا همین جا هم ترامپ نتوانسته در دشمنی با ایران از اوباما سبقت بگیرد. مهمتر از همه اینها، ملتی که خیال میکند دولتی هست و مشغول برنامهریزی برای حل مشکلات آنهاست، تا سال 2020 چه باید بکند؟ بنشیند که معلوم شود دعوای دموکراتها و جمهوریخواهان در واشنگتن به کجا میرسد؟!
چهارم- دولت نیازمند گرفتن تصمیمهای بزرگ است. با وضع فعلی، منطقیترین حدس این است که جایی در میانه سال 1398، زمانی که کار دولتداری بسیار سخت و عرصه بر آقایان تنگ شود، در مقابل آمریکا اعلام پیروزی خواهند کرد و خواهند گفت با SPV، آمریکا در جهان منزوی شده، توطئه ضدایرانی آمریکا شکست خورده و حالا میتوان از موضع قدرت با آمریکا مذاکره کرد! این یعنی دوباره پس از این همه تجربه پرهزینه به خانه اول بازخواهیم گشت و در آستانه انتخابات مجلس، مجددا دوقطبی سازش- مقاومت، اینبار درباره برنامه منطقهای ایران به راه خواهد افتاد. شواهد متعددی هست که به ما میگوید برنامه کموبیش همین است که گفته شد و کسانی در بیرون ایران هم منتظر نشستهاند «ساعت صفر» یعنی زمانی که ناآرامیهای داخلی با دوقطبیسازی میان اقتصاد و برنامه منطقهای گره میخورد
فرا برسد. این وضعیت حامل این پیام است که شاید اساسا حل مسأله در گرو یک تغییر ریخت اساسی در محیط سیاست داخلی ایران است و الا با دوره تناوب چندساله، همان داستان برجام قرار است به دست عوامل داخلی- و البته هر بار بدتر از بار قبل- در کشور تکرار شود.
***************************************