برای آنکه درک کنیم ریشه برخی از سیاستورزیهای کجاست، برای فهم بهتر برخی از رویکردها و تصمیمات که به نظر بسیار عجیب و خلاف واقع و خلاف اصول اصلی انقلاب اسلامی و سیاستهای کلان کشور است[...]
یادداشت: برای
آنکه درک کنیم ریشه برخی از سیاستورزیهای کجاست، برای فهم بهتر برخی از
رویکردها و تصمیمات که به نظر بسیار عجیب و خلاف واقع و خلاف اصول اصلی
انقلاب اسلامی و سیاستهای کلان کشور است که بسیار عجیب به نظر میرسند،
باید به شناخت بهتر و دقیقتری از تصمیمگیرندگان و تفکرات مجموعههای
گیرنده آن تصمیمها بپردازیم و تنها به پسوند آنها که نشان دهنده نمایندگی
از جمهوری اسلامی و مردم ایران است، بسنده نکنیم. یکی از مصادیق این مسئله
سیاستگذاریهای معطوف به خارج از مرزها و گره زدن حل مشکلات کشور به توافق
با آمریکاییها و امید به برجام، FATF و... است. وقتی علی ماجدی، سفیر
سابق ایران در آلمان که به تازگی و به اجبار قانون مجلس بازنشسته شده و به
ایران برگشته است، در مصاحبهای میگوید؛ «متأسفانه ما فقط یاد گرفتهایم
دشمنی کنیم. باید بپذیریم که آمریکا هژمونی برتر دنیا است. ما چه دوست
داشته باشیم و چه نداشته باشیم، این یک حقیقت است... ما متأسفانه بر اساس
نوع نگاهمان میخواهیم یک قدرت هژمونی را در دنیا حذف کنیم، در حالی که
این قدرت حذفشدنی نیست و دیگران نیز آن را حذف نمیکنند؛ بلکه با آن کار
میکنند و قدرت آن را مدیریت میکنند.» چه انتظاری میتوان داشت که دستگاه
دیپلماسی کشور، خلاف چنین نگرشی عمل کند؟ وقتی افراد با باورهایی از این
دست که اتفاقاً برخلاف واقعیتی است که خود آمریکاییها و اندیشکدههای
غربی به آن اعتراف کرده و از افول این کشور میگویند، چنین جایگاهی را
برای کاخ سفید قائل هستند، آیا میشود انتظار رویکرد انقلابی، نگاه به
درون، خودباوری در موضعگیری، سیاستورزی و عملکرد را دید؟!