بعد از گذشت تقریبا دو دهه از حضور نظامی آمریکا نگاه به وضعیت سیاسی – اجتماعی افغانستان نشان دهنده این موضوع است که آمریکایی ها همانند شوروی در جنگ با افغانستان شکست خوردند اما نمی خواهند این موضوع را قبول کنند. آنها با کشتن دهها هزار افغانی تنها توانستند یک دولت شکننده را در افغانستان ایجاد کنند و در برابر جریان فکری – سیاسی طالبان که هدف اصلی حمله به افغانستان نابودی آنها بود، با قدرت گیری مجدد امروزه بر بیش از 50 درصد از خاک افغانستان تسلط دارد. لذا ضعف در حکومت مرکزی، قدرت گیری مجدد طالبان و عدم توانایی آمریکا در نابود ساختن این جریان فکری- سیاسی، باعث شده تا آمریکا در صدد مذاکره برآید.
مذاکرات صلح به دنبال طرحی برای حل و فصل مشکلات سیاسی از طریق سهیم کردن طالبان در قدرت سیاسی افغانستان است. آمریکا با انتصاب زلمای خلیل زاد( خلیل زاد دیپلمات 63 ساله، متولد افغانستان است. مدت زمانی سفیر آمریکا در سازمان ملل و عراق بوده است.) به عنوان نماینده ویژه این کشور در امور افغانستان، باعث تسریع در روند مذاکرات شد. خلیل زاد در حال حاضر سه دور مذاکره با طالبان را انجام داد و در آستانه برگذاری چهارمین دور گفت وگوها خبرگزاری رویترز اعلام کرد که نشست مذاکرات صلح طالبان با امریکا که قرار بود ۱۹ دی ماه در دوحه قطر برگزار شود، لغو شد، اما 12 روز بعد ذبیح الله مجاهد سخنگوی طالبان با انتشار بیانیه ای از آغاز مذاکره با امریکا در دوحه قطر خبر داده و اعلام کرد طرف امریکایی با پذیرش دستور کار پایان اشغال افغانستان به میز مذاکره بازگشته است.
اما سوالی که در اینجا وجود دارد این است که چرا پیش شرط طالبان برای ادامه مذاکرت، خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان است؟ برای یافتن پاسخ توجه به چند نکته ضروری است:
1- بهانه حضور در افغانستان: علت واقعی حمله آمریکا به افغانستان ایجاد صلح نبود بلکه آنها با خودزنی در پرونده 11 سپتامبر و مقصر قلمداد کردن نیروهای افغانی به بهانه مبارزه با تروریسم افغانستان را اشغال کردند. در حالی که هیچ گاه سندی برای اتهام خود ارائه نکردند، اسناد و قرائن انگشت اتهام را به سمت سیستم حاکمه آمریکا می برد.
2- علت واقعی حضور آمریکا در افغانستان: هدف واقعی حضور آمریکا در افغانستان به موقعیت سوق الجیشی افغانستان برمی گردد. امریکا با حضور خود در این منطقه در صدد بود تا بتوانند رقبای استراتژیک خود یعنی ايران و روسيه و چین را زير نظر بگیرد و برای آنها از راههای مختلف چالش سازی کند.
نا امنی در افغانستان باعث می شود تا موقعیت سوق الجیشی افغانستان کلا بلا استفاده بماند. وجود ثبات در افغانستان می توانست این کشور را به پل ارتباطی آسیای مرکزی با جنوب آسیا از طریق خط لوله ترکمنستان-افغانستان، پاکستان-هند و بندر چابهار ایران با آسیای میانه تبدیل کند. همچنین بی ثباتی در افغانستان مانعی برای جاده چین است که هدف آن اتصال سین کیانگ به خاورمیانه از طریق ایران و پاکستان می باشد. جنگ در افغانستان پکن را مجبور کرد مسیرهای تجاری خود را تغییر دهد. بنابراین حضور نظامی و تلاش آمریکا در ناامن سازی 17 ساله این کشور ضربات جبران ناپذیری به افغانستان، چین و روسیه و کشورهای منطقه وارد کرده است. لذا آمریکا هرگز نمی خواهد با ایجاد صلح مقدمات پیشرفت بیشتر رقبای تجاری خود را بوجود آورد.
3- میزان پایبنید آمریکایی های به تعهدات: میران پایبندی آمریکایی ها به تعهدات حقوقی و بین المللی خود نکته دیگری است که به ثمر رسیدن این مذاکره و نزدیکی با طالبان را با چالش مواجهه می کند. با توجه به رفتار غیر قابل پیش بینی ترامپ، هیچ تضمینی وجود نداردکه آمریکا در این مذاکرات صادق و به تعهدات خود پایبند باشد. شاهد مثال این موضوع، نحوه مواجهه آمریکایی ها با همپیمانان قبلی خود یعنی دولت افغانستان است که پیمان نظامی با آن امضاء کرد اما الان به آن عمل نمی کند. این موضوع باعث شد تا مجلس افغانستان در صدد خروج از این پیمان براید. بنابراین همان طور که آمریکا به پیمان خود با دولت فعلی افغانستان پایبند نیست، به پیمان با طالبان نیز پایبند نخواهد بود.
4- وضعیت فعلی افغانستان: امریکا و ناتو امروزه حدود 22 هزار سرباز در افغانستان دارد (14 هزار نفر از ایالات متحده و 8 هزار نفر از دیگر کشورها). البته تمام 22 هزار سرباز آمریکایی درگیر عملیات نظامی در خط مقدم مقابله با طالبان نیستند بلکه تعداد قابل توجهی مسئول پشتیبانی ناتو و بخشی هم درگیر عملیات علیه القاعده و طالبان هستند.
در سال 2018 زمانی که دونالد ترامپ برنامه آمریکا را برای خروج 7 هزار نیروی نظامی این کشور از افغانستان را مطرح کرد. اشرف غنی، رئیس جمهور افغانستان، اعلام آمادگی کرد که دولت می تواند امنیت را در کشور برقرار کند.
بر اساس گزارش وزارت دفاع آمریکا، این کشور برای ادامه حضور در افغانستان باید سالانه 45 میلیارد دلاری هزینه کند که این موضوع باعث کاهش توان آمریکا برای رقابت با چین و روسیه می شود. بنابراین آمریکا با وجود حضور 17 ساله در افغانستان امروزه چالش های بسیار زیادی در این کشور دارد و مجبور است راهکار جدیدی برای رهایی از مشکلات خود اتخاذ کند.
5-استراتژی مذاکره: آمریکا بعد از ناامیدی از موفقیت گروه های دست نشانده در عراق و سوریه، در صدد ایجاد و حمایت از گروه تروریستی داعش در افغانستان برآمد. حمله به زندان بادغیس و آزادی 40 زندانی داعشی، بمباران هوایی نیروهای طالبان در زمان درگیری با داعش، انتقال نیرو و مهمات داعش به شمال افغانستان تنها بخشی از اقدامات آمریکا در جهت استقرار داعش در این منطقه بوده است.
بنابراین همزمان با سرمایه گذاری و حمایت مالی و تبلیغاتی آمریکا به منظور قدرت گیری داعش در افغانستان، آمریکایی ها طرح مذاکره با طالبان را کلید می زنند تا به بدنه میانی طالبان القا کنند، رهبران آن ها جهاد از جمله مبارزه با آمریکا را رها کردند و وارد روند صرف سیاسی شدند. از این طریق عضو گیری داعش بیشتر و بهتر صورت پذیرد.
نتیجه آنکه در بیست سال گذشته هدف آمریکا هرگز برقراری ثبات در افغانستان نبوده است. آمریکا افغانستان را وسیله ای می دانند تا بوسیله آن بر رقبای اصلی خود از جمله چین، روسیه و ایران اثر بگذارد.
لذا اگر کسی به دنبال ایجاد صلح واقعی در کشور افغانستان است، اولین و ابتدایی ترین مقدمه آن خروج کامل نیروهای آمریکایی از این کشور است که آن هم هرگز با مذاکره تحقق نخواهد یافت. حضور 17 ساله آمریکا در افغانستان دستاورد خواصی برای این کشور نداشت و واشنگتن به علت مشکلات داخلی و بین المللی توان پرداخت هزینه های هنگفت حضور در افغانستان را ندارد. خروج آمریکا از افغانستان تصمیمی منطقی و عاقلانه است؛ هم به نفع آمریکا و هم کمک کننده به روند صلح در افغانستان.