گزارشها و برآوردهای استخراجی از رصد فضاهای رسانهای جهت اطلاع در اختیار مسئولین و مدیران قرار داده میشود و در تصمیم گیریهای آنها مورد توجه قرار میگیرد، این احتمال وجود دارد که بنیانی غیرواقعی در تصمیم سازی، موجب انحراف در تصمیم گیری گردد که طبیعتاً تبعات آن در سطوح تصمیم گیری کلان بویژه موضوعات فرهنگی و اجتماعی که نیازمند تحلیلهای جامع و دقیق است، لطمات جبران ناپذیری در پی داشته باشد.
به طور معمول مجموعه ارتباطات افراد در طول زندگی شان، در گستردهترین حالت از عددی دو رقمی تجاوز نمیکند. این شبکه روابط، در فرایندی تدریجی شکل میگیرد. در طول زمان، لایههای اصلی آن ساختی بادوام یافته و تا پایان عمر فرد، استمرار مییابد. این شبکه ارتباطات که متشکل از اطرافیان فرد است، منبع اصلی کسب شناخت و آگاهی وی از محیط پیرامونی اوست، این امر در گذشته، در قالب تعاملات رو در رو و نقل سینه به سینه انجام میگرفت، اما با گسترش و پیچیده شدن جامعه، ابزارهای رسانهای نقش اصلی را در فرایند انتقال آگاهی بر عهده گرفتند. در تبیین ارتباط رسانهها با شبکه ارتباطات فرد، اینگونه میتوان گفت که رسانهها همچون اعضای انسانی، در لایههای اصلی تعامل فرد با جهان پیرامونش قرار گرفته و تثبیت شده اند. دور از واقعیت نیست اگر ادعا کنیم که امروزه میزان رجوع به رسانهها بیش از تعامل با انسانها شده است.
همانگونه که دایره ارتباطی فرد از نفرات محدودی شکل میگیرد، همین وضعیت در مورد رسانههایی که به آنها رجوع میشود نیز صادق است. با گذر زمان، فرد با فضاهای رسانهای خاصی انس میگیرد و تدریجاً به مخاطب خاص آن تبدیل میشود. ادامه این شکل از عادت رسانه ای، وضعیتی را پدید میآورد که به آن کانالیزه شدن فرد گفته میشود. در این وضعیت، بنا به دلایل مختلف روانی، اجتماعی و حتی اقتصادی، به مرور زمان کسب آگاهی فرد از جهان پیرامونش به یک یا چند کانال معین محدود میشود. کانالیزه شدن به نوعی شکلی از عادت کردن، مأنوس شدن، وابستگی و تطبیق ذائقه است. تداوم این وضعیت فرد را به صورت کاملاً ناآگاهانه، اما خودخواسته در شرایط ایزوله قرار میدهد. در این حالت، فرد برای دریافت اخبار و اطلاعات صرفاً به رسانهای «همیشگی» رجوع میکند و کمتر پیش میآید که از دایره اعضای ثابت روابط اش (رسانههای مشخص) خارج شود. از زمانی به بعد، فرد محیط پیرامون را صرفاً از زوایه شکل گرفته تحلیل میکند. این وضعیت تا جایی ادامه مییابد که فرد هر آنچه را در این فضا میبیند انعکاس واقعی و حقیقی و البته فراگیر از رویدادهای جهان بیرونی تلقی میکند. از طرفی، محدودیتهای زمانی و مکانی، آزمون ابطال پذیری برداشت القایی را ناممکن میسازد و این جهل مرکب همچنان ادامه مییابد تا آنجا که موجب تعارض و برخورد با نگاه دیگری گردد.
در حال حاضر، فضای گسترده شبکههای اجتماعی به دلیل اشغال آن توسط دشمن و تبدیل آن به زمین بازی نیروهای معارض و غیرهمسو، تبدیل به بستری برای کانالیزه سازی افکار عمومی شده است. حضور مستمر بدون ایفای نقش فعالانه و مؤلفانه، مخاطب عادی را در معرض القائات و باور روایتهایی قرار میدهد که اگرچه با حقیقت موضوع فاصله بسیاری دارد لکن به جهت در اختیار داشتن فضا و بکارگیری تکنیکهای تکرار و بمباران خبری، آن را به انگارهای بدیهی و باورپذیر تبدیل میسازد. طبیعی است در چنین شرایطی میبایست تدابیری اندیشید تا مانع از تثبیت جایگاه این رسانهها به عنوان منابع اصلی شناخت و کسب آگاهی صورت پذیرد.
سطح بالاتر آسیب کانالیزه شدگی متوجه بخشهای رصد و پایش دستگاههای ناظر و هشدار دهنده است. این بخشها بنا به ماهیت مسئولیتشان حضور دائمی در فضاهای غیرهمسو دارند و دائماً در حال رصد اخبار و تحلیلهای منفی و ضد فرهنگی هستند. این خطر همواره آنها را تهدید میکند که پس از مدتی به موجب فرایند القا و کانالیزه شدگی، خود نیز دچار تغییر زاویه و تعمیم آسیبها به کلیت جامعه شوند و برآوردهایشان متأثر از نگاهی ایزوله و کانالیزه گردد. به طور منطقی محصول نهایی، جزئی از ساختار تصمیم سازی را میسازد. گزارشها و برآوردهای استخراجی از رصد فضاهای رسانهای جهت اطلاع در اختیار مسئولین و مدیران قرار داده میشود و در تصمیم گیریهای آنها مورد توجه قرار میگیرد، این احتمال وجود دارد که بنیانی غیرواقعی در تصمیم سازی، موجب انحراف در تصمیم گیری گردد که طبیعتاً تبعات آن در سطوح تصمیم گیری کلان بویژه موضوعات فرهنگی و اجتماعی که نیازمند تحلیلهای جامع و دقیق است، لطمات جبران ناپذیری در پی داشته باشد.
در این شرایط، تنوع بخشی به منابع دادههای ورودی یکی از تدابیری است که از احتمال افتادن به بزرگراه یکطرفه شده میکاهد. در تنوع بخشی به منابع، توجه به مراجع ارائه دهنده، ترکیب داده ها، روشهای استحصال داده و رعایت روشهای علمی در پردازش و تحلیل آن، راهکارهایی است که میتواند ضمن استانداردسازی، جمع آوری و تحلیل داده ها، موجب اعتبار و اعتماد تصمیم گیران به مبانی و مبادی منابع مورد استناد گردد.
استفاده از پیمایشهای اجتماعی و سنجش مستمر افکار عمومی و نخبگانی و بهره گیری از مشاهدات میدانی، تا حد زیادی به تقاطع گیری با یافتههای رصدی از شبکههای اجتماعی و حلقههای بسته ادراکی کمک میکند و نقاط کاذب و دور از واقعیت را برای کاربران این دست از دادهها روشن میسازد.