صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

صفحات داخلی

فرهنگی >>  اندیشه >> اخبار ویژه
تاریخ انتشار : ۱۰ اسفند ۱۳۹۸ - ۲۲:۲۹  ، 
شناسه خبر : ۳۲۰۸۱۱
نظام های سیاسی بر روی سنگ زیرین فرهنگ و ارزش ها قرار گرفته اند و استحکام آنها، رابطه مستقیم با استحکام شالوده و زیربنایشان دارد.
پایگاه بصیرت / گروه فرهنگی / مصطفی چراغی

دیدگاهی وجود دارد که پیروان آن معتقدند فرهنگ و موضوعات فرهنگی در پدیده های امنیتی، حاشیه ای بر متن هستند. از نظر این دسته از تحلیلگران، انحصاراً آن بعد از پدیده های امنیتی که اهداف و کانون های عینی را با روش های سخت و نیمه سخت مورد تهدید قرار می دهند و معمولاً با تخریب و خسارت همراه هستند، به عنوان مساله امنیتی به رسمیت شناخته می شوند. لکن در دهه های اخیر و بویژه پس از بروز انقلاب های تکنولوژیک در عرصه ارتباطات، بالاجبار مقولات غیرسخت نیز در دایره اسباب و علل تحلیل های امنیتی قرار گرفتند و در تحلیل های متعدد در توضیح و تبیین پدیده ها، مورد استناد و ارجاع واقع شدند. اما این پایان ماجرای «غفلت های معنادار» نسبت به گستره وسیع مقولات امنیتی نبود چرا که  تجریه نشان داد در بزنگاه های عمل و اقدام، همچنان در بر همان پاشنه دلبستگان سنت تحلیل و تصمیم بر مبنای عناصرخیابان و اغتشاش می چرخد.

شاید یکی از دلایل این بی توجهی و بعضاً بی مهری، به ورود بدون مقدمه حجم انبوهی از مدخل های فرهنگی به ادبیات امنیت باز می گشت. پیش از آنکه دیده بان های امنیتی در این باره  نکته ای را رصد کنند، مقام معظم رهبری انگشت اشاره را به ورودی های فرهنگی نشانه گرفت و توجهات را به آن سو جلب نمود.  همین ورود رهبر انقلاب کافی بود تا تریبون ها و تحلیل های فراوانی نقطه اشاره شده را مورد توجه قرار دهند، لکن با گذشت چند دهه از آن هشدار، روابط این مفاهیم با یکدیگر تبیین جدی نگردید. این در حالی بود که مقولات جنگ نرم نیز به تهدیدات  امنیتی اضافه شد. از منظر تهدیدشناسی، تهدیدات نرم وجود داشت و مصادیق آن به صورت مکرر از تریبون ها شناسایی و افشا می شد اما تصمیم گیران و برنامه ریزان همچنان در تحلیل ارتباط فرهنگ با مقوله امنیت دچار نگاه جنگ شهری بودند و در بهترین حالت، فرهنگ را امری پیش زمینه ای می‌پنداشتند که در مواقع بحران، در درجه چندم اولویت قرار می گرفت. به نظر می رسد مانع اصلی در فاصله بین تبدیل نظر به عمل قرار دارد و تا زمانی که این رابطه مفهومی – گفتمانی روشن نشود همچنان این دو مقوله، یکی در چرخه شفاهی و دیگری در مقام عملیاتی سخت گرفتار  خواهد ماند. کانون اصلی تمرکز می بایست بر ترمیم این فاصله با تبیین روابط مفاهیم قرار گیرد تا ضمن گره گشایی، گامی برای حل معادله فرهنگ و امنیت برداشته شود.

 برای درک بهتر و تفکیک برخی از مقولات متشابه نظیر امنیت و فرهنگ و نسبت این دو با یکدیگر ابتدا نیازمند طرح پرسش هایی هستیم. چه زمانی یک مساله فرهنگی یا اجتماعی، جنبه امنیتی پیدا می کند؟ آیا اساساً امر فرهنگی، تبدیل به چالش امنیتی می شود یا اینکه صرفاً به عنوان بستری در ایجاد وضعیت امنیتی نقش آفرینی می کند و ماهیتاً امنیتی نیست؟ آیا وضعیت امنیتی موضوعی جدا از امر فرهنگی است؟آیا بر آن بار می شود یا ماهیتی جدا دارد. به طور مثال فرهنگ یک چیز جدایی است و امنیت هم چیز دیگری؟

برای پاسخ به این سوال، باید مسیر را از آخر شروع کنیم، جایی که امنیت و وضعیت های مترتب بر آن متصور است. امنیت چیست؟ در تعاریف موجود چنین آمده که امنیت بیانگر یک وضعیت است؛ وضعیتی که در آن خطری وجود ندارد. اما به لحاظ عقلی و منطقی وضعیتی که در آن هیچ خطری وجود نداشته باشد، امری ناممکن است، بنابراین امنیت درجه ای از بی خطری است، که متوجه سطوح بالاتر آن است. اما در توصیف وجوه امنیت، خطر به چه معناست؟ خطر یعنی تهدید کننده و هر چه قدرت آسیب زنندگی این خطر به ارکان اساسی بیشتر شود، خطر مهمتر و درجه تهدید هم بالاتر می رود.

همانطور که گفته شد تصور محیطی بدون خطر امر بعیدی است و اگر انسان موضوع بحث امنیت باشد، فقدان خطر در هیچ زمانی برای انسان متصور نیست، لکن اهمیت آن به نسبت مقاصد و کانون های مورد هدف خطر، سطح بندی می شود.

بقا و استمرار حیات، موضوع امنیت است. خطر از دیدگاه امنیت، زمانی بوجود می آید که بقا و تداوم حیات موجودی مورد تهدید قرار گیرد، این موجود می تواند انسان، جامعه، نظام سیاسی یا نظم بین المللی باشد. امنیت در همه این سطوح با مقوله حیات و بقا رابطه اساسی دارد و هرگاه این ویژگی اصلی در هر یک از این سطوح با خطری روبرو شود، امنیت آن دچار مخاطره شده است.

در تمدن های انسانی و جوامع برآمده از آنها، آنچه هستی و موجودیتشان را تشکیل می دهد، با رفتار فرهنگی، چارچوب های اجتماعی، انتظامات غیرمرئی و غیر محسوسی است که حاصل هزاران سال زیست بشری به علاوه منابع دینی، ماورایی و متافیزیکی است که در نهایت به شکل گیری جامعه ای با ویژگی های خاص و قابل تفکیک از جوامع دیگر شده و از درون این جامعه نیز با روش های جافتاده و پذیرفته شده، نهادهای سیاسی و سازه های حاکمیتی سر بر می آورند و بنیان نهاده می شوند.

بنابراین نظام های سیاسی، موجودیت های بی هویت و بدون عقبه نیستند، ستون های این نظام ها در درون جوامع و در بستری از باورها، ارزشها و سنت ها قرار گرفته است. این ادعا دور از حقیقت نیست که نظام های سیاسی بر روی سنگ زیرین فرهنگ و ارزش ها قرار گرفته اند و استحکام آنها، رابطه مستقیم با استحکام شالوده و زیربنایشان دارد.

حال می توان سوال نسبت فرهنگ و امنیت را دوباره مطرح کرد. آیا فرهنگ ماهیتاً می تواند تبدیل به موضوع امنیت شود. پاسخ سوال مثبت است. چرا که امنیت همانطور که گفته شد وضعیتی است که در آن بقا و حیات و موجودیت مورد بررسی قرار می گیرد. چنانچه فرهنگ و مشتقات آن نظیر ارزش های اساسی که خمیرمایه اصلی این سازه و ساختمان(نظام سیاسی، جامعه، تمدن) هستند، مورد هجوم قرار گیرند، مترادف با وضعیتی است که بقا و حیات دچار تهدید شده و نتیجتاً وضعیت از بی خطری به خطر بالا تغییر یافته و اصطلاحاً وضعیت امنیتی شده یا امنیت مورد تهدید قرار می گیرد.

بعضی اوقات چنین طرح می شود که وضع امنیتی همان وضعیت آشوب و اغتشاش عینی است که در بستری جغرافیایی (مثل خیابان) رخ می دهد، در حالی که طبق تعریف فوق، تهدید بقا لزوماً فیزیکی، عینی و به بستری جغرافیایی معین محدود نمی شود. مثال این ادعا در موضوع دختر خیابان انقلاب قابل بررسی است. دختری که به نشانه اعتراض روسری اش را بر سر چوب کرده و فیلم آن را منتشر ساخت. آیا این مورد یک موضوع فرهنگی بود یا امنیتی؟ به واقع هردو جواب درست است. چنانچه حرکت او را در قالب باور فوق که امنیت را به اغتشاش و آشوب خیابانی محدود کرده، تحلیل کنیم، او مرتکب اقدام ضد امنیتی نشده است لکن همه تحلیلگران امنیتی نیک می دانند که حرکتی او ضد امنیتی بود، اما چون به چارچوب تقلیلی در تبیین تحولات و رفتارها عادت کرده اند، در تبیین و نه صرفاً ادعای امنیتی بودن این حرکت، دچار آشفته گویی شدند.

حرکت این فرد کشف حجاب کرده ضد امنیتی بود چون رفتار او در ضدیت با یکی از ارزش های حیاتی، اساسی و هویتی نظام اسلامی و انقلاب اسلامی انجام گرفت و هدف نهاییش از بین بردن آن بود.

دلیل دوم، اقدام مجرمانه اوست که برخلاف قوانین کشورکه همچون مظهر انتظام بخش با پشتوانه اراده جمعی کشور شناخته می شود، از او سر زد و با این اقدام او هنجارهای برآمده از ارزش اساسی شکسته شد. هنجارشکنی به برهم زدن نظم عمومی و اخلال در روند طبیعی جامعه منجر می شود.

سوم اینکه، با این حرکت نمایشی، تمام رسانه های جبهه استکبار (که نیتی غیر از اضمحلال و براندازی نظام جمهوری اسلامی ندارند) به اقدام او، پوشش کامل و ضریب رسانه ای دادند.

دلیل چهارم اینکه، نیروهای معاند و معارض داخلی در حمایت از رفتار او برآمدند.( جبهه دشمن در مقابل جبهه خودی)

پنجم اینکه برد رفتار او بسیار گسترده تر از ظرف رفتار فرهنگی یا اجتماعی یا سیاسی بود، هرگاه رفتاری ضدارزشی از مرزهای ظرف مذکور فراتر رود، به منزله درگیر ساختن کلیت سیستم و هجمه به هسته اصلی شکل دهنده آن می باشد. به طور کلی موارد گفته شده را می توان نشانه ها یا شاخص هایی برای ارزیابی امنیتی بودن یک موضوع یا پدیده یا رفتار بکار برد.

فرهنگ به معنای موسع آن، یکی از چند بعد اساسی یک جامعه– نظام است که نمایندگی بخشی از ارزش های حیاتی آن را بر عهده دارد. تهدید هر یک از این ارزش های حیاتی در حوزه فرهنگ، همچون تهدید یک پادگان نظامی در حوزه دفاعی، یا تهدید مجموعه از فضای کالبدی شهر در اغتشاشات خیابانی، یا احتکار ارزاق در شرایط قحطی و.... بوده و  همگی به نوعی جنبه ای از حیات و بقای جامعه- نظام  را در خود صیانت می کنند؛ به همین دلیل هر هجمه یا تعرضی در سطح خطر را بایستی در چارچوب امنیت بررسی و تعریف نمود.

پس جدا کردن فرهنگ یا تقلیل نقش فرهنگ به امری بستری یا پیشینی یا تقویت کننده یا حاشیه ای در ذکر مصادیق امنیت، نوعی کج فهمی در فهم امنیت و غفلت از جوانب حیاتی و عناصر اساسی در تغییر وضعیت از امن به ناامن خواهد بود.

نام:
ایمیل:
نظر: