صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

تاریخ انتشار : ۱۶ آبان ۱۴۰۰ - ۰۵:۵۶  ، 
شناسه خبر : ۳۳۴۴۴۰

روزنامه کیهان**

ما و باربران آمریکا/سعدالله زارعی

مسائل مرتبط با «آمریکا» در ایران بسیار واضح است. اهداف آمریکا درباره کشور ما نیز موضوع پوشیده‌ای نیست. از آن طرف وضعیت و به عبارتی حد و‌اندازه کنونی آمریکا هم روشن است. در سطح بین‌المللی هم درباره مسایل مرتبط با آمریکا اجماع نسبی وجود دارد. با این وجود در ایران یک جریان عجیب و غریب وجود دارد که به طور کلی منکر حقایق آشکار درباره آمریکاست و در این میان افرادی پیدا می‌شوند که آن‌چنان دفاعی از آمریکا می‌کنند که در خود آمریکا چنین دفاعی از سیاست‌ها و وضعیت حکومت این کشور نمی‌شود! شاید گزافه نباشد اگر بگوییم در حال حاضر در هیچ کشوری افراد به‌اندازه ایران به خود جرأت نمی‌دهند از آمریکا دفاع و تبلیغ کنند، حتی در خود آمریکا! این افراد مخلوط هستند؛ بعضی باسابقه راست مثل سلطنت‌طلب‌ها و بعضی با سابقه چپ مذهبی مثل برخی از اعضای حزب منحله مشارکت و شماری از عناصر سازمان سابق مجاهدین انقلاب اسلامی از آمریکا و سیاست‌های ضدایرانی آن حمایت می‌کنند. در ایران یک «خط» وجود دارد که با بهره‌گیری از ظرفیت‌های مختلف و حتی با دست‌کاری در اظهارات برخی رهبران مذهبی درصدد قلب حقایق هستند. برخی حقایق مسلم تاریخی به کلی انکار می‌شوند و برخی حقایق مسلم تاریخی جابه‌جا می‌شوند. یک زمانی این‌گونه پدیده‌ها فردی بود، صدایی ناکوک از یک جایی - مثلاً در ستون روزنامه‌ای- برمی‌خاست و بعد
فرو می‌نشست و مدت زمانی می‌گذشت تا باز صدای مشابهی از جایی دیگر برمی‌خاست و تمام می‌شد. امروز این مسئله یعنی صدای ناکوک دفاع از آمریکا به صورت جبهه‌ای مطرح می‌شود و به نظر می‌آید برنامه بسیار مفصل و چندوجهی برای موجه سازی قدرت و اقدامات آمریکا در ایران وجود دارد. در این خصوص گفتنی‌هایی است:

۱- پنج‌شنبه شب گذشته به مناسبت سالگرد ۱۳ آبان ترکیب عجیبی از سازمان بدنام منافقین، عناصر بدنام سلطنت‌طلب، عناصر جبهه ملی و نهضت آزادی، عناصر حزب اتحاد ملت یا همان مشارکت سابق، بعضی از عوامل حزب کارگزاران سازندگی و چهره‌هایی مثل دکتر صادق زیباکلام در «کلاب‌هاوس» تلاش وسیعی کردند که در مسایل فی‌مابین ایران و آمریکا، آمریکا را طرف مظلوم و ایران را طرف طاغی و یاغی معرفی نمایند! یکی از این افراد مدعی شد من یک فهرست از اقدامات ضدآمریکایی ایران دارم و می‌توانم بگویم آمریکا در طول دوران حیات سیاسی‌اش هیچ ظلمی به ایران نکرده است! بقیه همین جهت را پی گرفتند و این دستمایه یک بحث پنج ساعته بین این جریان بود.

یکی از این افراد منکر نقش آمریکا در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲

-که در اسناد آمریکا از آن به آژاکس (Ajax) یاد شده است- گردید و این در حالی است که بعضی مقامات آمریکا از جمله «مادلین آلبرایت» وزیر خارجه اسبق آن با صراحت به نقش آمریکا اعتراف کرد و اساساً شهرت اقدام آمریکا در سرنگونی دولت ملی ایران هم بسیار فراتر از آن است که به گوش کسی در حد استاد دانشگاه نرسیده و یا موضوع به گونه‌ای باشد که تردید درباره آن جایی داشته باشد.
آنچه این آقایان «اشغال» سفارت آمریکا می‌خوانند، به هیچ وجه نقطه آغاز مسایل فی‌مابین ایران و آمریکا در دوره جمهوری اسلامی نیست. در خود سفارت آمریکا اسناد اقدامات براندازانه واشنگتن با اسم، عناوین، تاریخ و جزئیات فراوان دیگر ثبت و توسط «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» منتشر شده است. همین سفارت می‌گوید آمریکا در حد فاصل بهمن ۵۷ تا آبان ۵۸ در خرابکاری‌های گنبد، کردستان، آذربایجان، بلوچستان و خوزستان نقش داشته و بلکه کانون اصلی و نقطه فرماندهی و مدیریت این اقدامات بوده است.
به دفعات در اسناد همین سفارت، هدف‌گذاری آمریکا، ممانعت از تثبیت نظام اسلامی ایران عنوان شده است. با این وجود چرا در چهل و دومین سالگرد تصرف لانه فتنه آمریکایی، عده‌ای اصل ماجرا را تکذیب و داستان‌سرایی معرفی می‌نمایند؟ واقعیت این است که این آقایان از آمریکا دفاع نمی‌کنند از «فکر آمریکایی» دفاع می‌کنند. آمریکا و اقدامات آمریکایی که قابل دفاع نیست؛ چرا که در کارنامه واقعی آمریکا جز توسل به کودتا، جنگ، آشوب، سرکوب، تجاوز -و به تعبیر قرآن انهدام حرث و نسل- وجود ندارد و این جنایات چیزی نیست که فقط مربوط به یک دوره تاریخی باشد. بلکه هم‌اینک و هر روزه وجود دارند. این آقایان از «فکر آمریکایی» دفاع می‌کنند. فکر آمریکایی چیست؟ فکر آمریکایی همان تبلیغات ۸۰ ساله‌ای است که این غول - و به تعبیر حضرت امام این «شیطان بزرگ» - را «فرشته نجات» معرفی کرده و آن را ختم همه خوبی‌ها جا زده است. افرادی که در طول این دوران آمریکا را بهشت برین معرفی کرده‌اند امروز که همه ملت‌ها آن را «جهنم سوزان» دانسته و از آن ابراز انزجار می‌کنند، چگونه می‌توانند از باور‌های آهنین خویش فاصله بگیرند؟ و ما به افرادی که تا این حد در آمریکاپرستی افراط می‌کنند که ملت و کشور خود را ظالم و دولت جنایتکار اجنبی را مظلوم معرفی می‌کنند چه می‌توانیم بگوییم؟
۲- عجیب‌تر اظهارات بعضی از دیپلمات‌های سابق کشور است که در زمانه فشار آمریکا بر ایران برای پذیرفتن دور جدیدی از تعهدات یک‌طرفه و تحمیلات به صحنه می‌آیند و مواضع آمریکا را موجه و عدم تمکین ایران را «زیاده‌خواهی» معرفی می‌نمایند! امروز اگر آمریکا در تهران سفیر داشت حتماً به‌اندازه این افراد نمی‌توانست از اقدامات ظالمانه آمریکا دفاع کند و واعجبا که این‌ها زمانی سکاندار دستگاه دیپلماسی کشور بوده‌اند. بعضی از این افراد در مقالات خود می‌نویسند: بایدن نمی‌تواند ضمانت بدهد که آمریکا به تعهداتش عمل خواهد کرد و در همان حال به وزارت خارجه ایران فشار می‌آورند که در توافق با ۱+۴ یا توافق با آمریکا وقت‌گذرانی نکند! آیا اگر آمریکا بخواهد این ادبیات سیاسی را در ایران باب کند، از طریق سفیر و سفارتخانه خود می‌تواند؟ در واقع آنچه از رهگذر این مسایل روشن می‌شود این است که گویا آمریکا در ایران عده‌ای را تربیت کرده است؛ یکی در مقام استاد دانشگاه، یکی در مقام دیپلمات، یکی در مقام سردمدار حزب، یکی در موقعیت رسانه و افکار عمومی، یکی در مقام سیاستمدار! و لذا آنچه در این فضا حکم می‌کند، منافع و مطامع آمریکاست. در این معادله آمریکا ابرقدرت است و هرچه می‌کند حق اوست و ایران کشوری است که اگر از «فرمان» تخطی کند، به نظام جهانی ستم کرده است. به‌زعم آنان، آمریکا حق دارد برای نابودی ایران و انقلاب مردمی آن از همه ظرفیت‌های نظامی، امنیتی و سیاسی استفاده کند و ایران حق ندارد لانه‌ای که در آن این اقدامات براندازانه طراحی و مدیریت می‌شود را از چنگ آمریکا درآورد؟

۳- با توجه به آنچه گذشت یک سؤال اساسی این است که آمریکا تا چه حد توانسته در سیستم فرهنگی، آموزشی و سیاسی ایران نفوذ کند و افراد را به خدمت بگیرد؟ مشخص کردن حد این موضوع خیلی دشوار است، اما می‌توانیم بگوییم دشمن خیلی جلو آمده است و این از ظواهر امر و توجیهات هر روزه‌ای که برای حمایت از سیاست‌های آمریکا می‌شود، پیدا است و برای این مسئله باید فکری کرد. البته در تمامی موارد چاره کار فقط در اخراج افراد نیست؛ چرا که این از یک سو هزینه‌های سنگینی دارد و از سوی دیگر اخراج سبب خشکیدن ریشه‌ها نمی‌شود. تجربه هم به ما می‌گوید کار با برداشتن افرادی و گذاشتن افرادی دیگر به جای آن‌ها همواره به سامان نمی‌رسد. ما در این عرصه باید فکری برای «تولید» کنیم این تولید در عرصه‌های آموزشی، فرهنگی و رسانه‌ای چاره چنین ناهنجاری‌های فکری می‌باشد. رهبر معظم انقلاب اسلامی چندین سال پیش بحث لزوم راه‌اندازی «کرسی‌های‌اندیشه‌ورزی» را یادآور شدند. در این کرسی‌ها باید افرادی که منطق قوی دارند به میدان بیایند و با بیانی مستدل و مستند فضای مجامع علمی و آموزشی و رسانه‌ای و... کشور را روشن کنند. ما در عرصه فرهنگی باید به سمت تولید «کارآمد» و «انبوه» برویم و در واقع نشان دهیم که در عرصه فرهنگ قدرت پیش‌برندگی داریم. نیرو‌های انقلاب در چندین نوبت این را تجربه کرده و پیش رفته‌اند. یک‌بار قبل از پیروزی و در جریان انقلاب اسلامی، نیرو‌های مذهبی قدرت برتر فکری خود را نشان دادند. نتیجه آن به حاشیه رفتن انواعی از «ایسم»‌های انحرافی بود. یک بار هم در جریان مقابله با خشونت و تکفیر در منطقه نشان داد، منطق نیرو‌های انقلاب بهترین است. این منطق نه انفعال سکولارانه و نه افراط تکفیرانه بود؛ بلکه فعالیت مجاهدانه و حمایت‌گرانه‌ای بود که ملت‌ها را به خود جلب کرد و نتیجه آن شکل‌گیری جبهه مقاومت بود.

**************

روزنامه وطن امروز**

تعظیم بایدن در مقابل پترودلار‌های بن‌سلمان!/سیده‌فاطمه حسینی

در حالی که جو بایدن، رئیس‌جمهور آمریکا در روز‌های آغازین حضور خود در راس معادلات سیاسی و اجرایی واشنگتن، از قطع مراودات تسلیحاتی کشورش و رژیم سعودی خبر داده بود، اکنون با گذشت ۱۰ ماه وزارت خارجه آمریکا درخواست سعودی‌ها برای خرید ۶۵۰ میلیون دلار موشک هوا به هوا و تجهیزات مرتبط را تأیید کرده است. آژانس همکاری امنیت دفاعی آمریکا کنگره را مطلع کرد که فروش این تجهیزات سیاست خارجی و امنیت ملی آمریکا را تقویت خواهد کرد و بر همین اساس، قابل توجیه است! در این سند از عربستان سعودی به عنوان «کشور دوست» نام برده شده که نقش مهمی در پیشرفت‌های امنیتی و اقتصادی در منطقه غرب آسیا دارد.
ماجرا بسیار جالب است! رئیس‌جمهور آمریکا با ادعای پایان دادن به جنگ یمن بر سر کار آمد و حتی اسناد دخالت مستقیم بن‌سلمان، شاهزاده قاتل سعودی‌ها در مثله کردن جمال خاشقجی روزنامه‌نگار منتقد سعودی را از وضعیت محرمانه خارج ساخت! فراتر از آن، بایدن به رسانه‌های آمریکایی قول داد برخی اسناد دخالت رژیم سعودی در حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و انهدام برج‌های دوقلوی نیویورک را منتشر کند تا همگان نسبت به ماهیت این رژیم آگاه شوند، اما اکنون بازی به یکباره تغییر کرده و بن‌سلمان به موجودی رام و دست‌آموز برای رئیس‌جمهور آمریکا و دموکرات‌ها تبدیل شده است. گویا ولیعهد سعودی حاضر شده برای جلوگیری از حذف خود از معادلات قدرت در ریاض، هرگونه امتیازی را به دولت کنونی آمریکا بدهد. بدیهی است در این معامله وقیح، جان میلیون‌ها کودک یمنی اساسا اصالت و موضوعیتی برای کاخ سفید و سعودی‌ها ندارد. اما اصل ماجرا چیست؟
واقعیت امر این است که نارضایتی دموکرات‌های آمریکا از بن‌سلمان، ریشه در ماهیت متجاوز رژیم سعودی یا اقدامات ضد حقوق بشری ریاض ندارد. فراموش نکنیم سال ۲۰۱۴ میلادی، بن‌سلمان طرح اشغال یمن در عرض کمتر از یک ماه را بر روی میز سران سنتکام، پنتاگون و سازمان سیا گذاشت. اتفاقا در آن زمان، اوباما رئیس‌جمهور اسبق آمریکا و جو بایدن معاون وی، از این طرح استقبال کرده و سعودی‌ها را درباره نسل‌کشی گسترده یمنی‌ها و تصرف عدن، صنعا و دیگر نقاط این کشور تشویق کردند. اکنون ۷ سال از آغاز این جنگ سپری می‌شود و سعودی‌ها به هیچ یک از اهداف تعیین‌شده در این آوردگاه دست پیدا نکرده‌اند. با این حال اصلی‌ترین عامل خشم بایدن و دموکرات‌ها از بن‌سلمان، به بازی مستقیم وی در زمین دولت ترامپ برمی‌گردد.
واقعیت امر این است که در انتخابات میاندوره‌ای کنگره در سال ۲۰۱۸ میلادی - که انتخاباتی سرنوشت‌ساز در میانه راه دولت ترامپ محسوب می‌شد- لابی‌های سعودی و صهیونیستی (خصوصا آیپک) در آمریکا به حامیان مالی سناتور‌ها و نمایندگان حزب جمهوری‌خواه تبدیل شدند. کار به جایی رسید که براساس گزارش برخی منابع رسانه‌ای معتبر، ۱۳ سناتور و ده‌ها نماینده جمهوری‌خواه از کمک‌های مالی و تبلیغاتی سعودی‌ها در این آوردگاه داخلی بهره بردند. در نتیجه، جمهوری‌خواهان تسلط خود را بر سنا حفظ کردند. حتی بن‌سلمان در انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۲۰۲۰ نیز نتوانست حمایت خود از ترامپ و جمهوری‌خواهان را کتمان کند.
پس از آن، شخص بن‌سلمان به سیبل حزب دموکرات آمریکا و سران آن تبدیل شد. آن‌ها نسبت به اینکه ولیعهد سعودی به مهره بازی ترامپ (و نه هر ۲ حزب سنتی آمریکا) تبدیل شده بود، حس بسیار بدی داشتند، زیرا معتقد بودند بن‌سلمان پاسخ شایسته‌ای به حمایت‌های قبلی دموکرات‌ها از خود نداده است. پس از شکست ترامپ در انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۲۰۲۰، بایدن و همراهانش بر آن شدند تاکتیک «تغییر مهره بازی آمریکا در ریاض» را طراحی و عملیاتی کنند؛ موضوعی که بن‌سلمان از آن با خبر بود. از آن پس، ولیعهد سعودی در قالب «رایزنی‌های پنهان» با سران کاخ سفید به آن‌ها وعده داد هرگونه اقدامی را در راستای جبران گذشته خود در دوران ترامپ به کار گیرد و این بار در کسوت مهره بازی دموکرات‌ها در منطقه وارد عمل شود! ابتدا بسیاری از دموکرات‌ها که هنوز از دست ولیعهد سعودی‌ها به دلیل دور زدن این حزب توسط او (در دوران ترامپ) ناراضی بودند، به بایدن توصیه کردند فریب پترودلار‌ها و وعده‌های بن‌سلمان را نخورد. با این حال به نظر می‌رسد در فاصله یک سال باقیمانده تا انتخابات میاندوره‌ای مجلس نمایندگان و سنا، دموکرات‌ها به پول‌پاشی سعودی‌ها نیاز مبرمی پیدا کرده‌اند. در چنین شرایطی «بن‌سلمان قاتل» و «ولیعهد تروریست» به یکباره تبدیل به «دوست و رفیق آقای بایدن» شد!
البته بن‌سلمان باید مراقب باشد دولت بایدن حتی لحظه‌ای از دوشیدن گاو نفتی خود پشیمان نشود، زیرا در این صورت، احتمال دارد ولیعهد سعودی هم پترودلار‌ها را از دست بدهد و هم سلطنت و هم حیات شخصی خود را!

**************

روزنامه خراسان**

مرثیه بی تفاوتی!/سید صادق غفوریان

اگر همین الان خبری منتشر شود که خدای ناکرده در یک حادثه تصادف، چند مسئول یا چند ورزشکار یا اصلا چند خبرنگار جان باختند، شک نکنید که فضای رسانه‌ای و خبر‌ها از غوغای آن به مرز انفجار می‌رسد و کلی خبر و گزارش تلویزیونی و نشست خبری و سخنرانی انجام می‌شود که آن را بررسی و ابعادش را تشریح و مقصر یابی کنند.
اما همین جا، همین الان و همین کنار گوش ما ماه هاست که روزانه حدود ۱۵۰ نفر جانشان را از دست می‌دهند و کمتر کسی است که ککش بگزد. انگار همه پذیرفته ایم که باید روزانه این تعداد و در پیک‌ها تا چند برابر، از هموطنانمان را از دست بدهیم که خدا می‌داند در میان این میزان قربانی، چه بر سر خانواده‌ها و فرزندانشان می‌آید و چه آسیب‌های اجتماعی و عاطفی جبران ناپذیری بر آن مترتب می‌شود.
طولانی شدن دوره همه گیری و زندگی در شرایط اضطراب بیماری، اغلب جامعه را در نوعی خستگی و کلافگی فرو برده و باعث شده است، تمرکز افراد نسبت به موضوعی همچون مرگ روزانه ۱۵۰ نفر بر اثر کرونا برایشان کم اهمیت جلوه کند. اما اگر یک روز از همین روز‌ها خدای ناکرده بر اثر سقوط هواپیما، همین تعداد جانشان را از دست بدهند، شک نکنید اغلب جامعه در نوعی شوک فرو رفته و بابتش دچار غم می‌شوند.
اکنون که ۲۲ ماه از آغاز شیوع این ویروس و حدود ۴ ماه نیز از فراگیری واکسیناسیون می‌گذرد، خوی همه گیری این ویروس همچنان متوجه جامعه است، روزانه حدود ۱۵۰ قربانی می‌گیرد، هفته به هفته نیز وضعیت هشدار شهر‌ها تغییر می‌کند و همه این‌ها در شرایطی است که باوجود توصیه به رعایت پروتکل ها، اما همین حالا میزان رعایت عمومی پروتکل‌ها در کشورفقط ۴۰ درصد است. از طرفی تعلل و فرصت سوزی واکسن نزن‌ها باعث شده، با وجود ذخیره کافی واکسن، اما سرعت واکسیناسیون برای حرکت به سمت ایمن سازی جمعی در حد انتظار نباشد. توجه به چند نکته می‌تواند شتاب به سوی ایمنی جمعی و آسودگی خاطر را تسهیل کند:
۱- اقناع سازی تردید دارندگان
در شرایط کنونی که واکسن نزن‌ها تردید دارندگان واکسن، حرکت به سمت واکسیناسیون حداقل ۸۳ درصدی (برآورد ستاد ملی کرونا از میزان واکسیناسیون برای رسیدن به ایمنی عمومی) را دچار سکته و تعلل کرده اند، در کنار ایجاد محدودیت‌هایی که عقل، عرف و دیدگاه کارشناسان می‌پسندد، همچنان جای خالی اقناع سازی نسبت به «واکسن» احساس می‌شود. اگرچه رسانه فراگیر صداوسیما در هفته‌های اخیر در این باره گام‌هایی برداشته، اما به نظر می‌رسد این حرکت‌ها کافی نبوده و هنوز نتوانسته طیف مرددین واکسن را اقناع سازی کند. بی شک در این باب، توصیه‌های شخصیت‌های مرجع و تاثیرگذار اجتماعی و حتی مذهبی نیز در این عرصه می‌تواند بر تشویق مرددین واکسن موثر باشد. نتایج امیدوار کننده نظرسنجی روز‌های گذشته مرکز افکارسنجی ایسپا هم نشان داد که ۷۵ درصد مردم کشور موافق اجباری شدن واکسیناسیون هستند و از این رو شخصیت‌های مرجع، محبوب و موثر اجتماعی نباید نگران واکنش منفی جامعه باشند.
۲- اگر آمار دارید، شفاف بیان کنید
به طور قطع یکی از ناکارآمدی‌ها در دوره ۲۲ ماهه همه گیری کووید ۱۹ در کشور، نبود یا ضعف در ارائه آمارهاست. برای این موضوع کافی است، سری به فعالیت‌های پژوهشی، پیمایشی و آماری نظام‌های بهداشت و درمان در اروپا وآمریکا بزنید تا ببینید آن‌ها نه تنها در حوزه‌های پزشکی کرونا بلکه در سطحی وسیع موضوعات اجتماعی و عاطفی، اقتصادی و... مرتبط با دوره همه گیری را در دستور کار خود قرار داده‌اند. برای نمونه همین دیروز شنبه، خبرگزاری راشاتودی از پیمایشی در آمریکا خبر داد که در آن به موضوع تبعیض در دریافت خدمات دوره کرونا پرداخته شده است. جالب هم این بود که ۵۰ درصد مخاطبان نظرسنجی اعلام کرده بودند در طول ۱۲ ماه اول همه‌گیری کرونا، نوعی تبعیض را بر اساس رنگ پوست خود تجربه کرده‌اند.
به طور قطع نتایج همین پژوهش هاست که می‌تواند مسیر تصمیم گیری و تصمیم سازی را برای مدیران جامعه و بخش‌ها هموارتر و روشن‌تر کند و شاید یکی از دلایلی که برخی تصمیمات و قوانین در کشور ما به نتایج مطلوب و مورد نظر نمی‌رسد ناشی از نبود همین پژوهش‌ها و پیمایش هاست. از رهگذر آن چه درباره ضرورت داشتن آمار و ارائه آن به جامعه بیان شد، جای خالی چند دسته آمار و پیمایش احساس می‌شود:
۱- آمار شفاف درباره وضعیت فوتی‌های روزانه بر این اساس که چه تعدادشان واکسینه شده و چه تعدادشان واکسن نزن بودند.
۲- آمار دقیق مبتلایان بر اساس سن، بیماری احتمالی، وضعیت واکسن و...
۳- وضعیت خانواده‌های فوتی‌ها و سرنوشت خانواده متوفیان (طبیعتا تهیه چنین آماری نیازمند زمان کافی است)
۴- مبتلایان در صورت واکسینه شدن، نوع واکسن‌ها مشخص شود.

**************

روزنامه ایران**

رئیس جمهوری بعد از جامعه روحانیت مبارز و اعضای شورای ائتلاف اصولگرایان با مدیران رسانه‌های اصلاح طلب دیدار کرد
همفکری، ورای چهارچوب‌های جناحی/مرتضی گل پور

اینکه یک نشست انتخاباتی، عیناً و با همان شکل و شمایل پس از پیروزی در انتخابات هم برگزار شود، چیزی جز صداقت در تحقق وعده‌های آن نامزد نیست که حالا رئیس جمهوری اسلامی ایران است. نشست اخیر مدیران رسانه‌های اصلاح‌طلب با آیت‌الله رئیسی که پیش از انتخابات هم برگزار شده بود، مؤید این واقعیت است.
تأکید بر «ایجاد انسجام و همدلی حداکثری میان تمامی علاقه‌مندان به سرافرازی ایران و دلدادگان به آرمان‌های انقلاب اسلامی» فراز پایانی بیانیه انتخاباتی آیت‌الله رئیسی بود که ۲۰ فروردین ماه امسال مطرح شد. امروز که ۸ ماه از صدور آن بیانیه می‌گذرد، رویدادها، دیدارها، نشست‌ها و ملاقات‌های آیت‌الله رئیسی در قامت رئیس جمهوری، بیانگر پیگیری این رویکرد و تحقق همین وعده صادق است.
رئیس جمهوری در یک ماه گذشته، در خلال سفر‌های استانی هفتگی و نشست‌هایی که در راستای سیاستگذاری در سطوح عالی برگزار می‌شود، دیدار‌های جداگانه‌ای نیز با گروه‌ها، احزاب و شخصیت‌های سیاسی از طیف‌های مختلف داشت. برخی از این نشست‌ها، همچون دیدار با مدیران رسانه‌های اصلاح‌طلب، دقیقاً تکرار جلسه‌ای با همین کیفیت و کمیت بود که در کوران رقابت‌های انتخاباتی برگزار شد؛ امری که نشان می‌دهد وعده‌های آیت‌الله رئیسی صرفاً موقوف به کسب پیروزی نبوده است، بلکه او پس از کسب قدرت، خصلت‌های پیشاقدرت خود را نیز حفظ کرده است.
اما گذشته از این تعبیر اخلاقی، این دیدار‌ها معنای دیگری نیز دارد. نشست با گروه‌های سیاسی، از طیف‌ها و جریان‌های سیاسی کشور، نشان می‌دهد که رئیسی به گروه‌ها، نحله‌ها و چهره‌های سیاسی، نگاهی فراگیر و ورای گروه بندی‌های رایج دارد. پیوند‌ها و ارتباطات او، صرفاً موقوف به یک جریان سیاسی خاص نخواهد بود، بلکه تلاش دارد تا از طریق نشست و برخاست با گروه‌هایی که به نوعی غیرهمسو با دولت محسوب می‌شوند، از دیدگاه‌ها، افکار و نقطه نظرات متنوع موجود در جامعه مطلع شود.
درعین حال می‌توان گفت ملاقات کنندگان نیز در گفت‌وگویی مستقیم و بی واسطه، هم نقطه نظرات خود را به رئیس جمهوری انتقال دهند و هم از دیدگاه‌های وی مطلع شوند؛ امری که می‌تواند در اصلاح جهت‌گیری‌ها و بهبود داوری‌های سیاسی، اجتماعی و رسانه‌ای آنان مؤثر باشد و به نوعی، پیشداوری‌های ایجاد شده در دوران انتخابات یا پس از آن را تصحیح کند.
هرچند تجمیع همه نظرات حاضران در این نشست‌ها و به کار بستن همه ایده‌هایی که در حضور رئیس جمهوری مطرح می‌شود عملاً ممکن نیست، اما این نشست‌ها می‌تواند باعث گسترش همدلی و انسجام اجتماعی و سیاسی شده، دیدگاه‌ها را به هم نزدیک‌تر کرده، سبب افزایش اعتماد میان جریان‌های سیاسی شده، فعالان سیاسی و رسانه‌ای را نسبت به مقاصد و دیدگاه‌های رئیس جمهوری مطلع کند. درنهایت رئیس جمهوری نیز از خلال این گفت‌وگوها، به صورت مستقیم درمی‌یابد که جریان‌های مختلف یا گروه بندی‌های اجتماعی موجود در ایران نسبت به مسائل و حیطه‌های مختلف اقتصادی و سیاسی چگونه می‌اندیشند، عملکرد دولت او را چگونه داوری کرده و چه انتظاراتی دارند.
واقعیت این است که همه ایراندوستان و همه آنانی که دل در گرو تعالی جمهوری اسلامی ایران دارند، از این نشست‌ها و گسترش پیوند‌ها میان دولت و رئیس جمهوری از یک سو و جریان‌های سیاسی از سوی دیگر استقبال خواهند کرد. اما فارغ از محاسنی که می‌توان برای نشست‌هایی از این دست برشمرد، مجموعه این امور، می‌تواند سبب شکل‌گیری یکی از اهدافی شود که آیت‌الله رئیسی در دوران انتخابات به عنوان رویکرد و وعده دولت خود مطرح کرده بود؛ یعنی «استفاده از همه ظرفیت‌های کشور و نیرو‌های کارآمد و اجماع‌سازی.»

۳ دیدار با سه جریان سیاسی و رسانه‌ای

نخستین دیدار از سلسله دیدار‌ها و نشست‌های رئیس جمهوری با گروه‌های سیاسی، با جامعه روحانیت مبارز بود، تشکلی که آیت‌الله رئیسی، خود یکی از چهره‌های قدیمی و باسابقه آن محسوب می‌شود. در این نشست آیت‌الله موحدی کرمانی، دبیرکل این تشکل و جمعی از اعضای جامعه روحانیت مبارز در صحبت‌های جداگانه‌ای، علاوه بر طرح دیدگاه‌های خود نسبت به مسائل مختلف کشور، از روحیه انقلابی و مردمی آیت‌الله رئیسی در رسیدگی به مشکلات مردم و اداره امور کشور تجلیل و بر همراهی و پشتیبانی خود نسبت به دولت تأکید کردند.
اعضای شورای ائتلاف نیرو‌های انقلاب، دومین جریان سیاسی بودند که فرصت یافتند در جلسه‌ای صمیمی، رو در رو مسائل و نقطه نظرات خود را با رئیس جمهوری در میان بگذارند. نکته جالب توجه در این نشست، این مسأله بود که بیشتر حاضران، از چهره‌های استانی و از زنان عضو این تشکل بودند، امری که سبب شد نیرو‌های سیاسی استان‌ها و شهرستان‌ها و نه صرفاً چهره‌های مطرح در سطح کشوری، فرصت یابند تا دیدگاه‌های خود را با رئیس دولت در میان بگذارند. امیرابراهیم رسولی، سخنگوی این ائتلاف این مطلب را عنوان کرد و گفت که «این نشست ۶ آبان، مقارن با نماز مغرب برگزار شد و طی آن، رؤسا، دبیران و بانوان استان‌های شورای ائتلاف نیرو‌های انقلاب اسلامی با آیت‌الله رئیسی دیدار و گفتگو کردند.»
آخرین دیدار از این دست که شامگاه ۱۲ آبان ماه برگزار شد، دیدار مدیران رسانه‌های اصلاح‌طلب با رئیس جمهوری بود. مطابق روایت برخی از حاضران در این نشست، همچون متقیان مدیرعامل ایسنا، از تشریفات مرسوم خبری نبود و میهمانان در شرایطی سهل‌تر و تشریفاتی ساده‌تر نسبت به گذشته توانستند خود را به مکان جلسه برسانند.
به گفته این حاضران، هرچند علاوه بر رئیس جمهوری، رئیس دفتر، معاون مطبوعاتی و مدیرکل مطبوعات داخلی وزیر ارشاد نیز در این جلسه حضور داشتند، اما عمده وقت جلسه به میهمانان اختصاص یافت تا بتوانند دیدگاه‌ها و دغدغه‌ها و مشکلات خود را با رئیس جمهوری در میان بگذارند؛ رئیس جمهوری که –همان طور که در بالا اشاره شد- در دوران انتخابات و پیش از پیروزی، چنین نشستی با همین حاضران برگزار کرده بود. آن طور که متقیان روایت کرده است، مدیران رسانه‌های اصلاح‌طلب تقریباً همه آنچه که امروز به عنوان یک مسأله یا دغدغه در جامعه مطرح است را با رئیس جمهوری مطرح کردند؛ از مسأله مذاکرات و رفع تحریم تا ارتباط با غرب، از مشکلات اقتصادی جامعه و مسأله کاغذ روزنامه‌ها.

امید؛ نکته محوری سخنان رئیسی

فارغ از آنچه میهمانان رئیس جمهوری در این سه نشست مطرح کردند، و نیز نقطه نظرات رئیس جمهوری که پس از شنیدن دغدغه‌های حاضران مطرح شد، نقطه کلیدی یا محوری این سه جلسه را می‌توان در یک جمله خلاصه کرد؛ امیدواری نسبت به آینده، آن هم امید قطعی که بر واقع بینی و آگاهی نسبت به ظرفیت‌های کشور مبتنی است.
آیت‌الله رئیسی در دیدار اعضای جامعه روحانیت مبارز، پس از برشمردن جایگاه روحانیت در جامعه و نقش آنان در تاریخ و نیز تأکید بر این نکته که «دولت مصمم است از نظرات همه قشر‌ها بویژه روحانیت استفاده کند» اظهار کرد که «به‌رغم همه مشکلات، آینده را بسیار امیدبخش می‌بینم و مصمم هستیم با ایجاد گشایش‌های مختلف، شرایط مناسبی در وضع زندگی مردم ایجاد شود.» و مطابق روایت متقیان، رئیس جمهوری در نشست با مدیران رسانه‌های اصلاح‌طلب هم «قاطعانه گفت که علی‌رغم همه مشکلات به آینده خیلی امیدوارم و اطمینان دارم اوضاع خوب خواهد شد و از مشکلات عبور می‌کنیم.»
واقعیت این است که امیدواری به آینده، کلیدواژه اصلی آیت‌الله رئیسی در ماه‌های اخیر بوده است، مفهومی که چه در دیدار با رهبر معظم انقلاب، چه در سفر‌های استانی و چه در نشست‌ها و جلسات برای سیاستگذاری هم بار‌ها تکرار شده است. به نظر می‌رسد تأکید بر امیدواری و توانایی برای گذر از مشکلات موجود، هم مبتنی بر ظرفیت‌های مادی و اجتماعی و فرهنگی کشور است و هم به ظرفیت‌ها و توانایی‌های دولت برای حل مشکلات اشاره دارد، دولتی که هم نیرو‌های تاز نفس و پرانگیزه را در خدمت دارد و هم متکی به انسجام اجتماعی است که رئیس جمهوری خود یکی از متولیان یا منادیان اصلی آن است.

**************

روزنامه شرق**

‌ «فرمالیسم حزبی» و منازعه قدرت در ایران/کیومرث اشتریان

«فرمالیسم حزبی» یا «فرمالیسم قدرت» یعنی بسنده‌کردن به مبارزه بر سر قدرت رسمی؛ یعنی به‌گونه‌ای صوری و سطحی‌نگرانه مبارزه سیاسی را فقط در مبارزه بر سر مناصب سیاسی ببینید؛ یعنی مبارزه سیاسی را در محدوده «الیت» سیاسی و کسب منصب نمایندگی، وزارت، صدارت و مدیریت ببینید؛ یعنی چشم خود را بر گستره عظیمی از مواجهه منافع گوناگون گروه‌های اجتماعی بربندید؛ یعنی زندگی اجتماعی را بریده از زندگی سیاسی تصور کنید و شمار گسترده‌ای از مناسبات مرتبط با مبارزه منافع را در شمار حوزه‌های به‌ظاهر «غیرسیاسی» درآرید و خود را از درگیری مستقیم با آن خلاص کنید. در برخورد با فرمالیسم دو رویکرد وجود دارد؛ یکی معطوف به اصلاحات از بالا یا اصلاحات ساختاری در قانون اساسی است که اخیرا به تفصیل درباره آن در یکی از روزنامه‌ها با عنوان «حقوق اساسی و تعارض قدرت-قانون در سیاست‌گذاری عمومی» سخن گفته‌ام و دیگری اصلاحات از پایین یا از طریق سیاست‌های عمومی است. این دو هر‌چند می‌توانند مکمل یکدیگر باشند، اما تا جامعه از طریق بافت‌های اجتماعی به کشف سیاسی خویش نائل نیاید و درک روشنی از منافع گروهی خود نداشته باشد و مراحل پیشاقانونی اساسی طی نشود، اصلاحات از بالا ممکن است به ویرانگری کور ختم شود. در این نوشتار به اصلاحات از پایین با رویکرد حزبی می‌پردازم. عرصه‌های سیاست‌گذاری فراتر از ایدئولوژی‌هاست و به قدری وسیع است که هیچ‌یک از ایدئولوژی‌ها نمی‌توانند آن‌ها را به‌صورت کامل پوشش دهند. ادعای برخی از اندیشمندان سیاست‌گذاری عمومی این است که «ایدئولوژی‌های سیاسی» اثرگذاری کمتری نسبت به «تکنیک‌های سیاستی» در بهزیست انسان‌ها داشته‌اند. علاوه بر این، بسیاری از تکنیک‌های سیاستی مِلک طلق هیچ ایدئولوژی سیاسی نیستند و با هر ایدئولوژی سازگارند. تکنیک‌های سیاستی فارغ از ارزش‌های ایدئولوژیک‌اند تا جایی که برخی مدعی‌اند که با سیاست‌گذاری عمومی مبتنی بر انبوه داده ناشی از عصر دیجیتال، مرگ ایدئولوژی‌ها فرا‌می‌رسد. اینان بر این باورند که این پدیده با گسترش فناوری‌های نوین و پیدایی طبقه جدید کارشناسی و کارآفرینی فنی در خدمات اجتماعی، روند سریع‌تری به خود گرفته و «آنالیتیک فناوری اطلاعات» جای «ایدئولوگ اجتماعی» را می‌گیرد. یکی از پرسش‌های نظری کلان در سیاست‌گذاری عمومی این است که چگونه و چه سیاست‌هایی می‌توانند منازعه سیاسی را در یک جامعه دامن زنند؛ یعنی سیاست

(policy) متغیر مستقلی برای سیاسی (politic) است. این پرسش مبنایی قرار گرفته است تا پژوهشگران، سنخ‌شناسی‌هایی را توسعه دهند تا بر اساس آن سیاست‌هایی را که می‌تواند منازعه سیاسی را در یک جامعه گسترش دهد یا محدود کند، شناسایی و پیش‌بینی کنند. به‌طور مشخص فرض بر این است که سیاست‌های توزیعی، منازعات کمتر و سیاست‌های بازتوزیعی، منازعات بیشتری را در جامعه گسترش می‌دهند. اینکه احزاب سیاسی چگونه خود را در معرض این سیاست‌ها قرار می‌دهند و چه تحلیلی از سیاست‌های گوناگون اجتماعی دارند و چه رویکردی را برای گسترش یا کاهش این منازعات در پیش می‌گیرند، یکی از موضوعات جذاب سیاسی است که می‌تواند سرنوشت احزاب سیاسی و اصلاحات اجتماعی را در آینده رقم زند. مثلا سیاست‌های دولت احمدی‌نژاد در یارانه‌ها، سیاست دولت روحانی در طرح تحول سلامت و در مساعدت‌های اجتماعی و بسیاری دیگر از چنین سیاست‌هایی سبب شد تا گرایش‌های سیاسی مردم در جذب و دفع محمود احمدی‌نژاد یا حسن روحانی مؤثر باشد. اگر ادبیات حرفه‌ای سنخ‌شناسی سیاستی را دنبال کنیم، می‌توان گفت سیاست هدفمندسازی یارانه‌ها و چگونگی توزیع یارانه می‌تواند نیاز اقتصادی را به گرایشی سیاسی تبدیل و جمعیت خاکستری را تبدیل به یک حزب سیاسی توده‌ای کند. جامعه‌شناسی رأی نشان می‌دهد که ویژگی‌های دموگرافیک جامعه کنونی ایران و بلاموضوع‌کردن دوگانه اصلاح‌طلبی-اصولگرایی برای این جمعیت خاکستری، زمینه‌های هویت‌یابی سیاسی جدیدی برای این جمعیت و پذیرش رنگ تعلق سیاسی دیگری را فراهم می‌کند. این جمعیت پتانسیل آن را دارد که تبدیل به پایگاه اجتماعی تعریف‌شده‌ای برای گرایش‌های توده‌ای شود. تلاش‌های معنی‌دار آقای احمدی‌نژاد، از سر تحلیل باشد یا از سر غریزه سیاسی وی، در همین چارچوب است.

سیاست‌های رفاه و تأمین اجتماعی و به طور مشخص نظام چندلایه رفاهی می‌تواند مقوله عدالت اجتماعی در ایران را دچار تحولی اساسی کند. در همین سیاست‌ها می‌توان به یارانه‌های آشکار و پنهان اشاره کرد که شاید «سیاسی‌ترین» موضوع کشور باشد. به همین‌سان سیاست‌های روستایی، مسکن شهری و حاشیه‌ای، نهاد‌های متصلبی همچون ارث (که آلکسی دوتوکویل آن را در رأس تشکیلات دموکراسی می‌داند) و ارتباط آن با سیاست کشاورزی و تأثیرات آن بر منازعات شهر و روستا در سیاست‌های نیرو‌های انسانی قوه قضائیه تأثیر می‌گذارد. در همین قوه بازتولید منازعات قومی- قبیله‌ای، پیوند آنان با روحانیت سنتی و‌... از‌جمله سازه‌هایی است که بر سیاست‌های قوه قضائیه و گرایش‌های موجود در این قوه در برخورد با اصلاح‌طلبان، روشنفکران، طرفداران محیط زیست و‌... می‌تواند تأثیرات عمیقی داشته باشد. منظری دیگر از این سیاست‌ها را می‌توان در سیاست‌های فرهنگی و به‌حاشیه‌رفتن عرف در نظام فرهنگی جامعه جست‌وجو کرد که از سوی روحانیت آغاز شده، اما به طریقی ناخواسته به‌تدریج زیر پای آنان را سست کرده و سبب شده است شاهد دگردیسی اجتماعی در زیرین‌ترین لایه‌های توده باشیم. این پدیده به گسترش جریان عرفی «شعایری-عشایری-عساکری» و جابه‌جایی قدرت منجر شده یا می‌شود و در هنگامه «تحریم شهری» در انتخابات به متغیری اساسی و تعیین‌کننده تبدیل می‌شود. بدین‌سان نهاد‌های دموکراتیک برخاسته از قانون و تلاش‌های صدساله روحانیت و روشنفکران که معطوف به حقوق اساسی بوده است، در دامن عرف توده‌ای «عساکری-عشایری-شعایری» فرو‌افتاده و نوعی بازگشت سیاسی را رقم زده است. «دام اجرا» در سیاست‌های عمومی محتملا یکی از مواجهات اساسی را در ایران آینده شکل خواهد داد: «پراگماتیسم عساکره» در برابر روحانیت سنتی. در همین راستا حتی می‌توان به مثال‌های دیگری نیز اشاره کرد؛ مثلا یک عرصه بسیار کوچک در چالش‌های منافع در حوزه آموزشگاه‌های رانندگی را ببینید که در موضوع فعالیت خویش با شرکت رهگشا که وابسته به نیروی انتظامی است، برخورد دارند. اختلاف منافع این دو هزینه‌هایی میلیاردی را در پی دارد و در نتیجه چالشی طولانی را در سال‌های گذشته در پی داشته است. این، یک عرصه سیاست‌گذاری است که در آن مبارزه واقعی منافع و استفاده از قدرت سیاسی را در بر دارد و از چشم و عرصه فعالیت‌های حزبی در ایران به دور است. یکی دیگر از این عرصه‌ها، قانون «جوانی جمعیت و حمایت از خانواده» است که ظاهرا تا آنجا که اطلاع دارم هیچ‌یک از احزاب واکنشی له یا علیه آن نشان نداده‌اند؛ در‌حالی‌که می‌تواند اثرات درخور‌توجهی برای جامعه به بار آورد و موضوع مهمی برای شماری از مردمان است. شرکت‌های غیررسمی وابسته به نهاد‌های دولتی نمونه دیگری است که زیر لوای بازنشستگان، تعاونی‌ها و‌... فعالیت دارند و عملا بازتولید ملوک‌الطوایفی سیاسی ایرانی‌اند، ولی در مباحثات حزبی در ایران جایی ندارند. این‌ها عرصه‌های واقعی مبارزه سیاسی بر سر منافع است که اغلب برای ما «سیاسی» تلقی نمی‌شود، حال آنکه «واقعا» سیاسی است. این عرصه‌های به‌ظاهر غیر‌سیاسی چنان گسترده‌اند که می‌توانند یک حکومت ایدئولوژیک را درگیر پراگماتیسم و روزمرگی سیاسی کنند و آن‌ها را وادار به عدول از بسیاری از مواضع پیشین خود کنند. در چشم‌انداز سیاست‌گذاری عمومی پرسش‌هایی که فراروی احزاب سیاسی است این است که آیا می‌خواهند حزبی برای کسب قدرت سیاسی در حد فرمالیسم قدرت باشند یا اینکه حزبی برای «نفوذ»، «تأثیر» و «بازیگری» در دامنه وسیع سیاست‌های عمومی. آیا فعالیت سیاسی را در همان مبارزات سنتی در محدوده‌ای مضیق از پُست‌های سیاسی و محافل احزاب می‌دانند یا اینکه با توجه به سیاست‌های عمومی زمین بازی گسترده‌ای از «قدرت اجتماعی» را برای خود تعریف می‌کنند. در چنین صورتی فعالیت‌های اجتماعی آنان به گونه‌ای دیگر سامان می‌یابد و سازمان حزبی آنان نیز متفاوت شده و سازماندهی اجتماعی متفاوتی نیز به خود می‌گیرند. با این رویکرد، دیگر در مواجهه با بسته‌بودن فضای سیاسی، محدودیت صندوق رأی، نظارت استصوابی، رشد نظامی‌گری در فضای سیاسی و‌... صرفا به انزوای اجتماعی، «سکتاریسم سیاسی» و مبارزه چریکی روی نمی‌آورند، بلکه عرصه‌های جدیدی را در فعالیت‌های اجتماعی برای خویش تعریف می‌کنند؛ یعنی عرصه سیاست‌های عمومی و روی‌آوری به دانش سیاست‌گذاری به‌مثابه مکملی برای ایدئولوژی سیاسی یا شاید حتی گاهی به‌مثابه جایگزینی برای ایدئولوژی سیاسی. در هنگامه بسته‌بودن فضای سیاسی این امکان وجود دارد که از طریق تقویت دانش سیاست‌گذاری و تأثیر بر شبکه‌های سیاستی به نقش‌آفرینی در قدرت اجتماعی پرداخت و بر آن تأثیر گذاشت.
یکی از حوزه‌های مطالعاتی در سیاست‌گذاری عمومی «شبکه‌های سیاستی» است. در این مطالعات به شناسایی شبکه‌های اجتماعی-صنفی-صنعتی و تأثیر آن در شکل‌دهی و شکل‌گیری سیاست‌های عمومی می‌پردازند. در عمل، نقشه فعالیت‌های بازیگران گوناگون در صحنه اجتماع ترسیم می‌شود و نحوه اعمال قدرت و تأثیرگذاری آنان را در حوزه‌های مرتبط، با توجه به مقوله قدرت، بررسی می‌کنند. این مطالعات گاه می‌توانند ترسیم دقیقی از لایه‌های پنهان قدرت را به دست دهند. با چنین چشم‌اندازی، پرسش این است که آیا در یک فرایند تاریخی و تا زمانی که کنش سیاسی «مستقیم» در تعلیق است، این روش در ذیل اصلاح‌طلبی اجتماعی-سیاسی تعریف می‌شود؟ تفکیک «کسب قدرت» از «تأثیر در قدرت» دستاورد این نوع نگاه در سیاست‌گذاری عمومی است. یکی دیگر از حوزه‌های مطالعاتی در این راستا بررسی نحوه تفکر و تفکر انتزاعی فعالان یک جامعه است؛ مثلا ویژگی‌های فکری نظامیان، روحانیان و صنعتگران و بررسی سازه‌ها و ساختار‌های فکری آنان و بازتولید آن در سیاست‌های عمومی. تفکر درباره روش تفکر آنان در قبال جهان، انسان و ایران می‌تواند ما را در پیش‌بینی رفتارشان در بحران‌های سیاسی-اقتصادی کمک کند؛ مثلا تحلیل وجود جسارت در تفکر و گذار از حصار‌های سنتی در میان مدیران آموزش‌و‌پرورش می‌تواند ما را در سیاست‌های آموزشی و در نحوه فعالیت‌های مدیران آموزش‌و‌پرورش در ایجاد تحول در این سازمان یاری کند تا بدین‌سان درخصوص یکی از مهم‌ترین عرصه‌های جامعه‌پذیری سیاسی-اجتماعی در یک کشور راهنمایی برای کنش حزبی خود بیابیم. یا اینکه نظامیان در بسیاری از کشور‌ها به دلیل تفکرات غیرانتزاعی خود در سیاست‌گذاری عمومی، بیش از دیگران در معرض پراگماتیسم سیاستی هستند، نکته‌ای اساسی در پیش‌بینی رفتار‌های آنان در گرایش به سکولاریسم و نزاع‌های آتی آنان با ایدئولوگ‌هاست. نظامیان اغلب از نظریه‌پردازی و ایدئولوژی‌های انتزاعی استنکاف می‌کنند و اگر هم بخواهند روی خوش به ایدئولوژی‌ها نشان دهند، یا به ناسیونالیسم گرایش می‌آورند که مابازای عینی سرزمینی دارد یا به احزاب توده‌ای که مابازای «واقعی» در محرومیت‌زدایی‌ها را دارند. این ویژگی‌هاست که عرصه فعالیت‌های نظامیان را در سیاست‌گذاری عمومی قابل پیش‌بینی می‌کند و نشان می‌دهد چگونه به مبارزه قدرت سیاسی می‌پردازند. احزاب سیاسی با شناسایی چنین گرایش‌هایی می‌توانند دامنه فعالیت‌های سیاستی و سیاسی خود را تعریف کنند. همچنین، ذهنیت فعالان یک جامعه درباره ماهیت روابط انسانی، همکاری‌های جمعی، منافع فردی و عمومی می‌تواند ما را به فهم یارگیری نیروی انسانی در احزاب یاری کند.

در مجموع می‌توان گفت سیاست‌گذاری عمومی عرصه جدید و بسیار گسترده‌ای را برای احزاب سیاسی فراهم می‌کند که فراتر از مبارزه در چارچوب الیت سیاسی است؛ هر‌چند مبارزه سنتی بر سر قدرت را انکار نمی‌کند (چرا‌که قدرت به هر حال تأثیرگذارترین متغیر است)، اما تأکید می‌کند که قدرت را در تار‌و پود منازعات اجتماعی باید مشاهده کرد و نه صرفا در چارچوب محدود «الیت سیاسی» و «فرمالیسم قدرت». در واقع قدرت و منازعه بر سر قدرت مهم است، اما منازعه قدرت را باید در چشم‌انداز وسیع‌تری ببینید و نه در لایه سطحی «کریدورهای» وزارتخانه‌ها و مجلس که گاه به پوچی می‌زند. اگر به فرمالیسم بسنده کنید، پایان انتخابات به پایان سیاست تبدیل می‌شود. پایان وزارت و وکالت و مدیریت، پایان سیاست است؛ در‌حالی که اگر احزاب به رویکرد سیاست‌های عمومی روی آورند از «کسب قدرت» گذر می‌کنند و به «تأثیر» و «نفوذ» می‌پردازند. این رویکرد، احزاب را با گستره‌ای از روابط، منافع و شبکه‌های واقعی اجتماعی پیوند می‌دهد و راه معنادارتری را برای اصلاح اجتماعی می‌گشاید. یادآور می‌شوم که در یادداشت دیگری در همین ستون در تیرماه سال ۱۳۹۸ تحت «عنوان مهارت سیاست‌گذاری سرمایه سیاسی احزاب» ابعاد دیگری از این موضوع را بررسی کرده‌ام.

*************************************************************

نام:
ایمیل:
نظر: