صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۰۲ آذر ۱۴۰۰ - ۱۴:۵۲  ، 
شناسه خبر : ۳۳۴۶۹۰
به نظر می رسد استراتژیستهای آمریکا زمانی پشیمان شده اند که دیگر زمانی برای بازتعریف نظام حاکمیتی و فکری آمریکا باقی نمانده است.  
پایگاه بصیرت / گروه بین الملل / فخرالدین اسدی

پس از آنکه جرج واکر بوش توانست در انتخابات ریاست جمهوری سال 2000 ال گور از حزب دموکرات را شکست داده و وارد کاخ سفید شود، حلقه 12 نفره نومحافظه کاران آمریکا متشکل از افرادی مانند ایروینگ کریستل، ریچارد پرل، پل ولفویتس و دیگران جنگهای بی پایان و تمدن محور را در حوزه سیاست خارجی آمریکا طراحی کردند. دو نظریه جنگ تمدنهای هانتینگتن و پایان تاریخ فوکویاما ، به دو نظریه مبنایی شورای نومحافظه کاران برای تئوریزه کردن کشتار، اشغال و تجاوز دردیگر کشورهای دنیا تبدیل شد. اکنون حدود 20 سال از آن زمان می گذرد.هانتیگتن مرده است و فوکویاما صراحتا ازابطال نظریات خود و پایان هژمونی آمریکا در جهان سخن می گوید!


فوکویاماکیست؟
همان گونه که اشاره شد، فوکویاما یک نظریه پرداز و استراتژیست مشهور در حوزه فکری آمریکا و غرب محسوب می شود. فرانسیس فوکویاما تئوریسین و فیلسوف آمریکایی، متخصص اقتصاد سیاسی، رئیس گروه توسعه اقتصادی بین‌المللی دانشگاه جان هاپکینز و نویسنده کتاب «پایان تاریخ و آخرین انسان» می‌باشد که به خاطر نظریه پردازی «پایان تاریخ» شهرت دارد. در دوران ریاست جمهوری بوش پسر ، نظریات ساموئل هانتینگتون و فرانسیس فوکویاما در خصوص جنگ تمدنها و پایان تاریخ به مبنا و محور فکری و تئوریک سیاست خارجی آمریکا تبدیل شد. این تئوری های مخرب، به مبنایی فکری جهت توجیه مداخله گرایی آمریکا در نظام بین الملل تبدیل شد. شورای دوازده نفره نومحافظه کاران نیز به همین دلیل از تئوریهای فوکویاماو هانتینگتون به شدت استقبال کرد.
با این حال پس از مدتی فوکویاما صراحتا پیش بینی سه دهه  قبل خود از آینده جهان و پایان تاریخ را اشتباه خواند. تئوریسین مشهور آمریکایی در این خصوص دو انتقاد را مطرح می کند. انتقاد نخست فوکویاما مربوط به مخاطبان نظریه وی است : «به نظر من، مردم در تفسیر کلمه «تاریخ» دچار اشتباه شده‌اند. منظور من از پایان تاریخ، پایان حرکت تاریخ به یک سمت خاص بود نه پایان یکسری اتفاقات. سئوال کنونی این است که آیا تاریخ هنوز هم به سمت لیبرال دموکراسی پیش می‌رود و یا نظام جایگزینی پیدا شده که می‌تواند وضعیت را بهتر کند و مردم تمایل داشته باشند به طرف آن بروند؟ من فکر می‌کنم جواب این سئوال هنوز مشخص نیست.»
نظریه‌پرداز مشهور آمریکایی با اذعان به پایان هژمونی جهانی آمریکا، نوشت، پایان دوران آمریکا خیلی زود فرا رسید و اگر نتواند مشکلات داخلی را حل کند، دیگر در جهان أثرگذار نخواهد بود.


فوکویاما از پایان هژمونی آمریکا می گوید
اخیرا فوکویاما، به موضوعی فراتر از ابطال نظریه پایان تاریخ اشاره کرده و آن "پایان هژمونی آمریکا" می باشد!  «فرانسیس فوکویاما» نظریه‌پرداز و متخصص روابط بین‌الملل آمریکایی طی یادداشتی نوشت: «به نظر می‌رسید که تصاویر وحشتناک افغان‌های ناامید برای خروج از کابل پس از فروپاشی دولت مورد حمایت غرب در ماه آگوست، نشان دهنده یک مقطع بزرگ در تاریخ جهان است، زیرا آمریکا از جهان رویگردان شده است. با این حال در حقیقت، پایان دوران آمریکا خیلی زودتر از موعد رسیده بود. سرچشمه‌های قدیمی ضعف و افول آمریکا بیشتر داخلی است تا بین‌المللی... اینکه [آمریکا] چقدر [در جهان] تأثیرگذار خواهد بود به توانایی آن در حل مشکلات داخلی بستگی دارد تا سیاست خارجی‌اش».
بر اساس آنچه فوکویاما می گوید، دوره اوج هژمونی آمریکا کمتر از بیست سال طول کشید، از فروپاشی دیوار برلین در سال ۱۹۸۹ تا بحران مالی ۲۰۰۷-۲۰۰۹. این کشور در بسیاری از حوزه‌های قدرت - نظامی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی - مسلط بود. اوج غرور آمریکا حمله به عراق در سال ۲۰۰۳ بود، زمانی که امیدوار بود نه تنها عراق و افغانستان (که دو سال قبلش به آن حمله کرد)، بلکه کل خاورمیانه را تغییر شکل دهد. آمریکا کارآیی قدرت نظامی را برای ایجاد تغییرات عمیق سیاسی بیش از حد تصور می‌کرد، حتی اگر تأثیر مدل اقتصادی بازار آزاد خود را بر امور مالی جهانی دست کم می‌گرفت. این دهه با گرفتار شدن سربازانش در دو جنگ ضد شورش و بحران مالی که بر نابرابری‌هایی که جهانی‌سازی به رهبری آمریکا ایجاد کرده بود، به پایان رسید».


خانه ای که از پای بست ویران است
در این میان، فوکویاما تمرکز ویژه ای بر روی بحرانها و معضلات زیربنایی در آمریکا دارد. وی مشکلات داخلی آمریکا را مانند موریانه‌هایی که تخته زیرین هژمونی جهانی این کشور را از درون نابود کردند، توصیف کرده و در این خصوص معتقد است "جامعه آمریکا عمیقاً دو قطبی شده است، و دستیابی به اجماع در مورد هر چیزی را مشکل کرده است. این دوقطبی شدن بر سر مسائل مربوط به سیاست های مرسوم مانند مالیات و سقط جنین آغاز شد، اما از آن زمان به یک مبارزه تلخ بر سر هویت فرهنگی تبدیل شده است. به طور معمول یک تهدید خارجی بزرگ مانند یک بیماری همه‌گیر جهانی باید فرصتی برای شهروندان باشد تا حول یک واکنش مشترک جمع شوند. اما بحران کووید۱۹ با فاصله‌گذاری اجتماعی، پوشیدن ماسک و واکسیناسیون نه به عنوان اقدامات بهداشت عمومی، بلکه به عنوان نشانه‌های سیاسی، بیشتر به تعمیق شکاف‌های آمریکا کمک کرد. "
بی دلیل نیست که رکس تیلرسون وزیر امور خارجه اسبق آمریکا حتی قبل از شیوع ویروس کرونا، در خصوص وقوع جنگ داخلی در آمریکا هشدار داد. حتی زبگنیو برژینسکی مشاور امنیت ملی آمریکا در دوران ریاست جمهوری جیمی کارتر و یکی از صاحب نظران حوزه سیاست خارجی این کشور قبل از مرگ خود، احتمال وقوع جنگ داخلی در آمریکا را بالا می دانست و تاکید داشت که زیرساختهای بروز این منازعه پایدار در ایالات مختلف آمریکا فراهم شده است.


پایان همزمان آمریکا و لیبرال دموکراسی
صورت مسئله مشخص است! فوکویاما از یافته اصلی خود مبنی بر «حاکمیت بی‌همتای لیبرال- دموکراسی» در پایان منازعات تاریخی عقب‌نشینی کرده است. فوکویاما زمانی این عقب‌نشینی را انجام داد که میلیون‌ها عراقی تحت تاثیر توهمات بوش و همراهان نومحافظه‌کارش به خاک و خون غلتیدند و پس از آن نیز اوباما با خلق داعش و گروه‌های تروریستی- تکفیری، موج خشونت و ترور در منطقه را ادامه داد. ترامپ نیز دقیقا همان مسیر دولت‌های بوش و اوباما در عراق را ادامه داد. 
به نظر می رسد استراتژیستهای آمریکا زمانی پشیمان شده اند که دیگر زمانی برای بازتعریف نظام حاکمیتی و فکری آمریکا باقی نمانده است.
 
 

نام:
ایمیل:
نظر: