جعفر بلوری
خبر کوتاه بود: «پادشاه عربستان رسما از بشار اسد برای شرکت در نشست سران اتحادیه عرب دعوت کرد.» این خبر مهم است چون، حقایقی را عیان و تحلیلهایی را به چالش میکشد و از آن سو، چهرههایی را چه در داخل کشور و چه بیرون از آن، مفتضح میکند. چگونه؟! بخوانید:
1- با شروع پروژه داعش-که دیگر برای هیچ کس کوچکترین تردیدی باقی نگذاشته که، با هدف تضعیف یا حتی نابودی محور مقاومت به رهبری ایران و تشکیل حاشیه امن برای رژیم صهیونیستی راهاندازی شده بود- بیشترین فشارها و هجمهها به سه کشور دوست یعنی عراق، سوریه و لبنان وارد شد. فشار بدین معنی که، تلاش زیادی شد وحشیترین گروههای تروریستی وارد این کشورها شده و پس از زدن بازوهای ایران، سراغ خود ایران بیایند. در لبنان بنا به دلایلی از جمله، وجود رهبری در تراز «سید حسن نصرالله»، این پروژه خیلی زود شکست خورد (رجوع شود به ماجرای احمدالاسیر و شیخ فتنه) اما در دو کشور دیگر یعنی عراق و سوریه، این پروژه گرفت. در سوریه بدون اغراق، تمام کشورهای غربی و مرتجعین عرب پشت تکفیریها ایستادند و با تشکیل گروهی به نام «دوستان سوریه» و انتخاب شعار«اسد باید برود Assad must go» تا توانستند علیه این کشور فعالیت کردند و خرج کردند.
2- دشمن،دشمن است و دشمنی آن کاملا طبیعی. اما آنچه به شدت غیر طبیعی است، رویکرد افرادی است که در پوشش دوست، همان راه دشمن را رفتند. یعنی وقتی درگیر جنگ با دشمنان قسم خورده کشورت هستی، در داخل طوری موضع میگیرند و اقدام میکنند که درنهایت، همانی شود که حریف میخواهد! در ماجرای سوریه و بشار اسد نیز، بخشی از مسئولیت این دشمنی، بر دوش برخی سوریها گذاشته شد. سوریهایی که در اجلاسهای «دوستان سوریه» که در پاریس و لندن تشکیل میشد، مشارکت میکردند و در پوشش حقوقبشر و مبارزه با دیکتاتوری، در کنار کشورهایی قرار میگرفتند که به عمر خود حتی یک انتخابات نمایشی را هم برگزار نکرده بودند!
از این مقدمه میتوان استنباط کرد، از آنجایی که حمله به سوریه و عراق، مقدمهای برای تضعیف یا شاید حتی حمله به ایران عزیز خودمان بود، آن جریانهای سیاسی که در کشورمان علیه سوریه فعال بودند، علیه محور مقاومت و کشور فعال بودند. آنها هم تحت عنوان «دوستان سوریه» نامههای سرگشاده مینوشتند و از بشاراسد میخواستند، از قدرت کنار برود. درست همان درخواستی که غرب، رژیم صهیونیستی و مرتجعین عربی داشتند!
3- سالها از آن دوران گذشته؛ چیزی حدود 12 سال و به قول دبیرکل اتحادیه عرب، این بشار اسد است که از این میدان بزرگ جنگ پیروز بیرون آمده است. دعوت رسمی پادشاه عربستان از بشار اسد برای شرکت در اجلاس اتحادیه عرب از مهمترین نشانههای این پیروزی است. دقت کنید! کشورهایی از سوریه برای بازگشت به اتحادیه عرب رسما دعوت به عمل آوردهاند که، این کشور را از این اتحادیه بیرون کرده بودند. تا این لحظه میتوان گفت رویکرد دشمن پس از آشتی ایران و عربستان تغییر کرده و دعوت عربستان از اسد برای شرکت در اجلاس اتحادیه عرب گواه این مدعاست اما آیا رویکرد این طیف یعنی دشمنان دوستنما هم تغییر کرده است. پاسخ روشن است: خیر! در بند 5 این موضوع را بازتر میکنیم.
4- اما برای کسب این پیروزی، عوامل متعددی دخیل هستند از جمله مقاومت جانانه دولت و ملت سوریه، حمایت جریان بزرگ مقاومت-از حشدالشعبی گرفته تا انصارالله یمن- رشادتها و فرماندهی بینظیر سردار سلیمانی و....اما آن «ضربه» یا «شلیک نهایی» که تیر خلاص را به دشمنان ایرانی و خارجی مقاومت زد، آشتی ایران و عربستان بود. بله، آشتی ایران و عربستان! نباید فراموش کرد که، این آشتی درست بعد از شکست یک هجمه بیسابقه و سنگین برای براندازی در ایران (از شهریور تا اوایل بهمن ماه) صورت گرفت که دست کم، تمام بخش مالی و قسمتی از مسئولیت رسانهای آن بر عهده همین عربستان بود. وقتی کشوری [اینجا عربستان] پس از آوردن تمام ظرفیتش به میدان دست به توافق میزند، وقتی پس از طرح «ناتوی عربی» -که فلسفه وجودیاش جنگ با ایران بود- فرمانده این طرح تن به آشتی با همین ایران میدهد، یعنی دشمن پیروزی حریف و شکست طرحش را پذیرفته و تغییر رویکرد داده است.
5- برویم سراغ دشمنان دوستنما. رویکرد این جریان در طول دوره جنگ سوریه و پس از این جنگ، تغییری نکرده و همچنان همان است که بود! آن ایام در پوشش حمایت از منافع ملی، حفاظت از جان جوانان ایران و دموکراسی، علیه جبهه مقاومت و کشورمان ورود میکردند و در خلال آن همان آدرسی را میدادند که دشمن میداد، اکنون نیز علیه جبهه مقاومت و سیاستهای منطقهای کشور موضع میگیرند. دقت کنید! «دشمنان منطقهای مدتی است تغییر رویکرد دادهاند اما رویکرد این طیف تغییری نکرده است.» باور نمیکنید؟! نوع واکنش این طیف به خبر آشتی ایران و عربستان یا بازگشت پیروزمندانه سوریه به اتحادیه عرب را مرور کنید. از آنجایی که کشور درگیر مشکلات اقتصادی است، تیتر زدهاند، «سهم پایین ایران از بازسازی سوریه». در متن گزارش نیز این طور القاء میکنند که، تلفات و خسارات را ایران داده، سرمایهگذاریها و سود به جیب مثلا ترکیه و چین و روسیه رفته است. و اصلا به روی مبارکشان نمیآورند که در طول 8 سالی که در قدرت بودند، چه فرصتهای اقتصادی بینظیری را از دست دادند. به عنوان فقط یک نمونه، پیشنهاد بشار اسد در تابستان 98 به دولت وقت ایران برای در اختیار گرفتن انحصاری بندر مهم لاذقیه که با دلایلی شبیه به شوخی، از سوی این طیف رد شد! چرایش را در بند بعدی بخوانید.
6- تحلیل راقم این سطور این است که، دلیل این اقدام، خیلی شبیه به دلیلی است که به استعفای وزیر خارجه وقت کشورمان پس از سفر بشار اسد به ایران منجر شد. بارها گفته ایم و طیف مورد اشاره این انتقادها نیز بارها در حرف و عمل تایید کرده که همه چیز آنها، برجام است و نزدیکی به غرب و این دو با شعار رفع مشکلات اقتصادی بود که بر کشور تحمیل شد. سرمایهگذاریهای اقتصادی مثل آنچه قرار بود در بندر کلیدی لاذقیه رخ دهد و آن سفر مهم و تاثیرگذار، یک دهنکجی بزرگ به غرب، دشمنان مقاومت بود و روح و جسم برجام به صورت توامان بود لذا نمیبایست از این راه، گشایشی رخ میداد! برای سنجش میزان صداقت این طیف همین بس که فرصتهای اقتصادی بینظیری مثل بندر لاذقیه را از دست میدهند اما در روزنامههایشان مینویسند چرا سهم ایران از بازار سوریه کم است؟!
پایان بازدارندگی
سیدرضا صدرالحسینی
رژیم صهیونیستی در ماههای اخیر با تنشها و چالشهایی در داخل سرزمینهای اشغالی روبهرو شده که میتوان گفت در طول ۵۰ سال گذشته بیسابقه بوده است.
بنیامین نتانیاهو در ماههای گذشته اقدامات بیحاصلی را برای برونرفت از این شرایط انجام داد و اکنون دست به جنایت در خارج از سرزمینهای اشغالی زده است. تصور نخستوزیر رژیم صهیونیستی این است که شاید بتواند با این جنایت، یک انسجامی در حوزه مسائل داخلی بهوجود بیاورد. در واقع، شکنندگی موجود در اتمسفر اجتماعی و همچنین داخل کابینه رژیم صهیونیستی باعث شده که نتانیاهو تنها گزینه موجود برای خود را در این ببیند که موضوع بحران را عوض کند و با انتقال بحران به یک موضوع دیگر برای خود زمان بخرد، اما تجربه ثابت کرده که واکنش مقاومت قطعا نتانیاهو را در دستیابی به اهداف خود ناکام خواهد گذاشت و نخواهد توانست فضای بحران را تغییر دهد. جریان مقاومت قطعا پاسخ شدیدی به حرکت ددمنشانه بامداد دیروز خواهد داد و همانگونه که رسانهها اعلام کردند، جریانهای موثر و سابقهدار مقاومت شامل حماس، جنبش جهاد اسلامی و فتح با صدور بیانیهای مشترک نسبت به این اقدام رژیم صهیونیستی اعلام بیزاری کرده و تاکید کردند که انتقام خواهند گرفت. این نشان میدهد که رژیم صهیونیستی در این راهبرد خود به بنبست خواهد رسید.
به نظر میرسد نتانیاهو با اقدام دیروز تلاش کرد از استعفای وزرا و در نتیجه اضمحلال و فروپاشی دولت خود جلوگیری کند، اما واقعیت امر این است که جریانهای مقاومت در واکنش به جنایت صهیونیستها قطعا پاسخ دندانشکنی خواهند داد و در این رابطه، رژیم صهیونیستی خطای راهبردی انجام داد، زیرا انسجام و آمادگی و اقتداری که در حال حاضر بین جریانهای مقاومت وجود دارد اجازه نخواهد داد که این راهبرد شکستخورده رژیم صهیونیستی به نتیجه برسد.
جریان مقاومت یک جریان کاملا مردمی است و در ۴۰ سال گذشته نشان داده، هرگاه پرچم از دست یکی از فرماندهان این جبهه بیفتد، بلافاصله فرماندهی دیگر آن پرچم را بلند خواهد کرد و جنایات صهیونیستها فقط باعث افزایش نفرت جریانهای مقاومتی و مردم مسلمان و عرب سرزمینهای اشغالی و جهان خواهد شد. جنایات صهیونیستها در حوزه عملیاتی و در ارتباط با توانمندی جریانهای مقاومت قطعا و یقینا تاثیر چندانی ندارد، زیرا جریان مقاومت با شهادت عجین است و برای همه فرماندهان، جایگزینهایی آماده وجود دارد که میتوانند مسیر فرمانده قبل را با همان قدرت و شدت بپیمایند.
این مطالب، شعار نیست و در تجربه ثابت شده است و حتی پس از شهادت ابرفرمانده مقاومت یعنی حاجقاسم سلیمانی در کمترین زمان ممکن جانشین ایشان توانست مسیر آن شهید را با سرعت و قدرت تداوم بخشد؛ بنابراین ما نمونههای ملموس زیادی داریم که نشان میدهد شهادت فرماندهان مقاومت نهتنها باعث تضعیف این جریان نشده که بر قدرت و شدت اقدامات این جریان خواهد افزود.
در مجموع باید گفت توان بازدارندگی رژیم صهیونیستی شکسته است و امکان تداوم جنگ با جریان مقاومت را نخواهد داشت. تحولات دو سال گذشته ثابت کرده که رژیم صهیونیستی در چنین مواردی، در همان ساعات اولیه مقابله به مثل جبهه مقاوت دست به دامن واسطههایی برای اعلام آتشبس خواهد شد و قطعا در مورد اخیر نیز در اولین فرصت ممکن بهدنبال چنین راهکاری خواهد رفت.
نقش دولت در حمایت از بافتهای تاریخی
ترانه یلدا
هفته گذشته از معاون میراث فرهنگی، آقای علی دارابی نقل کردیم که اعلام کرد معاونت میراث و شرکت بازآفرینی شهری قرار است در راستای تحقق «قانون حمایت از بافتهای تاریخی» همه تسهیلات بانکی موجود برای نوسازی در «محدودههای هدف بازآفرینی شهری و قانون جهش مسکن» را به بناهای واقع در محدوده بافتهای تاریخی با هدف مرمت و مقاومسازی اختصاص دهند، بهطوریکه در دوره مرمت، تسهیلات بانکی اسکان موقت نیز به ساکنان این بناها تعلق گیرد و نیز اشاره شد که تا نقشه راه چنین اقدامات پیچیده و بیسابقهای معین نشود، باورش مشکل خواهد بود، زیرا با عنایت به برنامههای ضربالاعجلی که دولت در سال جاری برای تأمین کسری بودجه از راه فروش اراضی و داراییهای غیرمنقول مازاد متعلق به برخی نهادهای دولتی، دانشگاهها و بانکها دارد، بعید به نظر میرسد که در این شرایط دشوار مالی، تمرکز معاونت میراث فرهنگی روی سازماندهی احیای بافتهای تاریخی قرار گیرد، بیآنکه آسیبی متوجه این بافتها شود.
برای ما که حدود نیمقرن شاهد رفتارهای دولت و شهرداریها، بهویژه وزارت مسکن و شهرسازی در بافتهای قدیم بودهایم، سیاستگذاریها در حد تشویق بخش خصوصی به نوسازی شخصی در داخل هر قطعه مسکونی و احیانا تشویق به تجمیع قطعات در بافت محلات قدیمی بوده است و این تشویقها اغلب با دادن مجوز برای تراکمهای بالاتر و حتی یک طبقه تشویقی برای تجمیع، اصولا شکل و ترکیب بافت و ساخت مسکونی در بافتهای قدیمی را بر هم میزده است.
بسیاری از بافتهای شهری هماهنگ و باارزشمان به این ترتیب بهتدریج از بین رفتند و به جای آنکه مرمت و استحکامبخشی، محور هدایتِ آگاهانه و جلب توجه ساکنان این محلات تاریخی به سرمایهگذاری صحیح در خانههای واقع در مراکز تاریخی بشود، ساکنان اصیل یا بافتها را رها کردند و رفتند، یا به سازندگانی فروختند که فقط در فکر متراژ بیشتر بودند، و نه زیبایی و همزیستی و باهمبودگی در محله. به نظر من تعلل بیشتر از سوی شهرداریها بود که باید بیشتر از دولت به حال محلات دل میسوزاندند و برای درستکردن مرکز محلهای جذاب از ساختن یک پارک کوچک فراتر میرفتند.
در واقع قانون حمایت از مرمت و احیای بافتهای تاریخی-فرهنگی در تیرماه ۹۸، یعنی چهار سال پیش به تصویب رسید. در یادداشتی از سایت میراثباشی، خانم مریم اطیابی نوشته است که «در این قانون از طرحی به نام «طرح ویژه» سخن به میان آمده که باید با توجه به ویژگی، ظرفیت و مزیت تاریخی، فرهنگی و طبیعی بافتهای تاریخی با همکاری کلیه مسئولان و ذینفعان از کل تا جزء طرح مدیریتی و تکالیف همه دستاندرکاران در آن مشخص باشد. به موجب ماده ۲ آن وزارت میراث فرهنگی مکلف به تهیه چارچوب طرحهای ویژه و شرح خدمات حفاظت و احیای بافتهای تاریخی بوده که ظاهرا این کار را انجام داده است، اما از ۱۶۸ شهر تاریخی آمده در لیست میراث، برای چند شهر چنین طرحی تهیه شده است؟». در ماده ۳ با رویکرد توانمندسازی ساکنان بافتهای تاریخی، وزارت راه و شهرسازی و بنیاد مسکن مکلفاند پس از تصویب این قانون با همکاری وزارت میراث و شهرداریها در مدت پنج سال نسبت به تهیه، تصویب و اجرای طرحهای ویژه حفاظت و احیای محدوده بافتهای تاریخی از طریق شورای عالی معماری و کمیسیون ماده ۵ اقدام کنند.
پس میتوان گفت که سهم دولت در حفظ بافتهای تاریخی معلوم است و همه نهادهای دولتی بهتر است طی یک سازماندهی مناسب، به وزارت میراث کمک کنند تا با یک برنامه منعطف و صرفا در حد ناظر و هدایتکننده، تسهیلگری در احیای محلات تاریخی را در کنار شهرداریهای تمام آن 168 شهر تاریخی کشورمان که محدوده بافتهایشان نیز معلوم است، بر عهده بگیرد.
البته از حق نباید گذشت. در همین دورههای اخیر شاهد بودهایم در مراکز شهرها پروژههای قابل تقدیری برای تسهیل حرکت پیاده گردشگران اتفاق افتاده است. این اقدامات توسط شهرداریها و به کمک دولت در اطراف ارگ کریمخانی شیراز، در اطراف میدانهای اصفهان، در یزد و اردکان، میدان شهرداری رشت و برخی شهرهای تاریخی دیگر و حتی در اطراف بازار تهران تا میدان توپخانه انجام، و با استقبال مردم نیز روبهرو شده است و تا حدودی توانسته است امنیت تردد را برای عابران پیاده تأمین کند. اما مسئله بافتهای مسکونی تاریخی هنوز با غیبت برنامهها و طرحهای ویژه روبهروست. یکی از معضلاتی که بافتهای قدیم شهرهای تاریخیمان با آن روبهرو هستند، نیازهای خدماتی، تجهیزاتی و تأسیساتی و زیرساختهای زیربنایی است که با تهیهنشدن طرحهای ویژه موعود، اختصاص بودجه ارتقای سطح تأسیسات و بهروزرسانی آنها، ایمنی بازارهای تاریخی و انبارهای آنها، آتشنشانی، مدیریت بحران و... نیز بالطبع برایشان مسکوت مانده است. در بافت تاریخی 360 هکتاری اطراف حرم مطهر شاهچراغ شیراز، نبود گاز و دیگر تسهیلات به بهانه بلاتکلیفی سرنوشت خانههای قدیمی -که تا چندی پیش انتظار تخریبشان میرفت و خوشبختانه متوقف شد- از معضلات جدی آن محلات است. طبق قانون یادشده، در شهرهای تاریخی 168گانه، شهرداریها و شورا مکلفاند در تخصیص بودجه عمرانی سالانه شهر، بافتهای مذکور را در اولویت قرار دهند.
پس وزارت راهوشهرسازی و وزارت میراث بهتر است ضمن تعیین مقررات مربوط به طرحهای توسعه و عمران مختص بافتهای تاریخی، اقدامات جبرانی و تسهیلاتی برای مالکانی که در این محدوده اجازه مرتفعسازی ندارند، در قانون پیشبینی کند. برای این منظور در طرح جامع تهران پیشنهاد حق انتقال ساخت یا Transfert of Development Rights ارائه شد که درنهایت مورد قبول و ملاک عمل واقع نشد. همچنین در همین طرح ضوابط ویژه برای ساختوساز در بافتهای قدیم بهگونهای داده نشد که از تخریب بافت جلوگیری شود. بههرحال وزارتخانه میراث فرهنگی طبق این قانون مکلف است ظرف دو سال از تاریخ لازمالاجراشدن این قانون با بررسی و پایشهای مقتضی، بناهای واجد ارزش برای ثبت در فهرست آثار ملی و فهرستهای ذیربط را رسما اعلام کرده و در اختیار عموم قرار دهد. اما مسئله اینجاست که شهرداریها و دولت با میراث همراهی و همکاری نمیکنند و هنوز این روحیه حفاظت و پرستاری از بافتهای قدیمی در ذهن مالکان جا نیفتاده است و آنها فکر میکنند با حفظ خانههای خود بهنوعی مغبون میشوند.
اگر دولت از وزارت میراث، وزارت کشور، وزارت راه و شهرسازی، بنیاد مسکن و سایر دستگاهها مانند شورای برنامهریزی و توسعه استانها، بانک مرکزی، سازمان برنامه و بودجه کشور و...، اجرای وظایف قانونی این مصوبه را پیگیری کند، مطمئنا اقدامات آتی با برنامههایی که بهتدریج با جزئیات بهتری ارائه خواهند شد به ثمر خواهد رسید. و ما بالاخره شاهد شهرهایی تاریخی خواهیم بود که مانند کاشان، در آنها خود مردم شهر یا سرمایهگذارانی از دیگر نقاط کشور، به مرمت و احیای بافت تاریخی در آنجا خواهند شتافت.
پیروزی مجدد برای محور مقاومت
سیدمصطفی خوشچشم
بازگشت سوریه به اتحادیه عرب، مهر تأییدی بر پیروزی محور مقاومت در مقابله با یکی از مخوفترین توطئههای مشترک آمریکا و شرکای منطقهای این کشور در طول یک دهه گذشته بود و بار دیگر پیروزی محور مقاومت به رهبری ایران را به وضوح به نمایش گذاشت.
1- بعد از اینکه به دلیل ضعف آمریکا در منطقه و عدم اعتماد عربستان و شرکای عرب این کشور نسبت به آمریکا، بالاخره عربستان متقاعد شد جهان در حال تغییر است و ایران یکی از بازیگران اصلی منطقه و جهان آینده خواهد بود و در نظم نوین جهانی در کنار چین، روسیه، هند و برزیل جایگاه ویژهای در تعیین معادلات آینده در منطقه و جهان خواهد داشت، سعودیها تمایل به کنار گذاشتن اختلافات با جمهوری اسلامی نشان دادند.
ریاض به این باور رسید که باید در حوزه منطقهای مواضع سرسختانه و مخالف خود با ایران را کنار بگذارد و به سوی حل و فصل مشکلات خود با ایران حرکت کند. اگر چه گام اول بهبود روابط ایران و عربستان، در راستای ارتقای روابط دوجانبه بویژه در حوزههای اقتصادی و سرمایهگذاری خواهد بود اما در عین حال عربستان به دلایل متعدد به دنبال این است که مشکلات امنیتی منطقهای خود را در این چارچوب پیگیری کند و به یک حل و فصل برسد چرا که حاکمان ریاض به وضوح به چشم میبینند ایران توانسته بر نیروها و هژمونی (سلطهطلبی) آمریکا در منطقه فائق بیاید، در حدی که حضور آمریکاییها در منطقه بسیار کمرنگ شد و در قبال تمام تقاضاهای عربستان از رئیسجمهور قبلی آمریکا یعنی دونالد ترامپ درباره کمک برای هجمه و حمله نظامی به ایران، پاسخهای متعدد منفی حتی از جانب ترامپ گرفت؛ حال عربستانیها به وضوح دریافتهاند آمریکا توان اقدامات خصمانه را در مقابل محور مقاومت و ایران در حدی که آنها انتظار دارند، ندارد و از آنجا که گزینه دیگری در مقابل عربستان باقی نمانده بود بنابراین به این سمت رفتند که مشکلات خود با ایران را حل کنند. این موضوع مورد استقبال ایران هم هست، چرا که جمهوری اسلامی همواره باور داشته کشورهای منطقه باید مشکلات خود را از طریق گفتوگو حل کنند و از دیرباز هم ایران به دنبال چنین فرمولی بود، بویژه در دوران آقای رئیسی که به منظور افزایش تجارت خارجی، به دنبال تنشزدایی با عربستان است.
2- یکی از موارد مطروحه در این بین، مساله سوریه است که شاید بسیار فیصلهیافتهتر از باقی موارد بود. یک دهه پیش تروریستهایی از 84 کشور در گروهبندیها، هیبتها و اشکال متفاوت به سوریه آمدند و در حقیقت سعی کردند محور مقاومت را زمینگیر و نظام سوریه را ساقط کنند ولی شکست خوردند و با وضعیتی که در ترکیه هم مشاهده میکنیم، آخرین باقیماندههای گروههای تروریستی در ادلب هم بیپناه شدهاند و برخی از آنها حتی به سرزمینهای دیگر منتقل شدند، لذا بسیار مشخص بوده و هست که محور مقاومت که قبلا به یک پیروزی تمامعیار در مبارزه با تروریسم در سوریه دستیافته بود، حال این پیروزی را تثبیت شده میبیند و در حقیقت سوریه به دلیل حمایتهای همهجانبه ایران، با دستی برتر در گفتوگوها با عربستان و اتحادیه عرب شرکت کرد.
3- با آنکه اتحادیه عرب تا همین چندی پیش فشار میآورد که سعی کند سوریها را از ایران دور کند اما به خاطر روابط بسیار نزدیک ایران و سوریه و به دلیل برتری حاصله در جنگ علیه تروریسم که مرهون حمایتهای همهجانبه ایران و دیگر گروههای محور مقاومت از دمشق بود، اتحادیه عرب بویژه عربستان در نهایت متوجه شدند گزینه دیگری برای آنها باقی نمانده و در چارچوب حل و فصل مسائل با ایران باید متحدان ایران را هم با موضعی برابر شناسایی کنند؛ بر این اساس عربستانیها سرعت و عجله بسیار زیادی برای بازگشت سوریه به اتحادیه عرب داشتند و بخش عمدهای از کشورهای عربی هم در همین مسیر پا گذاشتند.
این مساله به وضوح نشان میدهد جایگاه ایران و محور مقاومت در معادلات منطقهای بسیار ارتقا یافته و قطعا این مساله در چشمانداز کوتاه و میانمدت میتواند در مقابله با رژیم صهیونیستی نیز معنا و مفهوم خاصی پیدا کند چرا که اساسا حل و فصل مسائل منطقهای بین کشورهای مسلمان، خلاف خواستههای اسرائیل است و دکترین امنیتی اسرائیل و طرح مشترک اسرائیل و آمریکا برای مهار ایران را دچار چالشهای بسیار جدی کرده است.
در وضعیت فعلی که اسرائیل در بدترین و ضعیفترین موقعیت قرار دارد بار دیگر جهان اسلام به این سمت میرود که روی مساله اصلی خود یعنی فلسطین متمرکز شود و رژیم صهیونیستی را به شدت به عقب رانده و بخشهای عمدهای از این طرح توطئه را خنثیسازی کند؛ انشاءالله.
رو در رو با پایان
جواد شاملو
علامت انحطاط، نشستن و به در نگاه کردن نیست. علامت زوال، آه کشیدن و حسرت خوردن نیست. علامت نابودی، همیشه بالا بردن دستها نیست. وقتی مستکبری مرگش را نزدیک میبیند، خیلی وقتها دیوانه میشود. نوار غزه، مجسمهای است که بر تمام نقشههای جهان نقش بسته و ناتوانی غاصب قدس از فتح این سنگر را به رخ میکشد. غاصب هر حملهای که به غزه میکند، مقاومت این باریکه محروم را به جهان یادآوری میکند. حملههایی که به لگد زدن زخمی محتضر میماند. خبر تلخ است و تکراری؛ رژیم، غزه را زد. اما این حمله دقیقا در راستای چه هدفی بود؟ چه سنگی از پیش پای غاصب برداشت و چه فرآیندی جلو رفت؟ هیچ. رژیمی که تلاشهای دیپلماتیکش در منطقه همچون خاکستری بر باد رفته است؛ رژیمی که پس از سالها جنگ با سوریه، اکنون شاهد احیای وجهه سیاسی این کشور و بازگشتن آن به اتحادیه عرب است، رژیمی که میخواست ایران را با هزار زخم از پا درآورد اما حامیاش آمریکا با هزار زخم در حال ترک منطقه است، رژیمی که سرسختترین دشمنانش در کنار گوشش قرار دارند، رژیمی که در داخل مرزهای خود از عملیاتهای استشهادی فلسطینیان در امان نیست و شهروندانش امنیتی ندارند، رژیمی که پایتختش عرصه اعتراضهایی منسجم، پرجمعیت و جدی است که ما را به یاد یک انقلاب و فروپاشی یک نظام سیاسی میاندازد؛ رژیمی که با وجود صرف بودجه فراوان در امور فرهنگی و رسانهای، روز به روز در پیشگاه افکار عمومی جهان منفورتر شده است، رژیمی که پس از دههها حتی یک قدم به چشم اندازهای غاصبانه خود نزدیک نشده است و در عوض، این پسگرفتن فلسطین است که همواره پررنگتر شده، رژیمی که امنیت سایبریاش بازیچه هکرهاست؛ رژیمی که نخستوزیرش رسما وحشت خود را از اینکه اسرائیل توسط ایران «خفه شود» اعلام میکند، اکنون زبونانه، حقیرانه، سرگردان و بیهدف نوار غزه را میکوباند و سردارانی را به شهادت میرساند که سالهاست از دستگیریشان ناکام مانده؛ سردارانی که ضربه خود را سالها پیش نثار غاصب کردهاند.
علامت انحطاط، این است که زدن، خوردن را در پی دارد و ظلم، انتقام را. آن هم انتقامی عاجل، قاطع، با اعتماد به نفس و دندانشکن. مثل شلیک سیصد موشک که غاصبان را مثل موشهایی که به سمت فاضلاب میدوند؛ روانه پناهگاههای تلآویو کند. این تازه موشکهای ساده مقاومت است که غاصبان را به زیرزمین میبرد، نه موشکهایی که در شهرهای زیرزمینی جمهوری اسلامی ایران خفتهاند. جواب ظلم در این دوران، حملهای است که فرودگاه بنگوریون را به سقوطگاه آبروی غاصب بدل سازد و آن را به تعطیلی کشاند. جای آن ملعون خالی! بن گوریون را میگویم. « ممکن است اسرائیل در جنگهای زیادی پیروز شود و اعراب نیز خسارتهای زیادی متحمل شوند اما اسرائیل قادر به تحمل حتی یک جنگ نیست، آن یک جنگی که اسرائیل در آن شکست بخورد به معنای پایان اسرائیل خواهد بود». بن گوریون درست میگفت و رژیم جعلی امروز با پایان خود رو در روست. آنچه او اشتباه فهمیده بود، این بود که دشمن اسرائیل اعراباند و این جنگ یک جنگ نژادی است. واقعیت این است که دشمن اسرائیل، بشریت است، خواه عرب باشند یا عجم. دشمن اسرائیل، تنها اعراب نیستند، بلکه فارسهاییاند که آرزوی نابودی اسرائیل را روی سنگ قبر خود حک میکنند؛ کسانی که ماجرای خیبر را از برند. کسانی که وقتی میشنوند مقاومت فلسطین انتقام سردارانش را گرفته، یاد سردار خود میافتند و اندیشه انتقام او.