صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۱۴:۱۳  ، 
شناسه خبر : ۳۴۶۷۷۸

طی روزهای اخیر شاهد وقوع دو رخداد تعیین‌کننده و بسیار بااهمیت در حوزه شامات بوده و هستیم که قطعاً تأثیر مستقیمی بر تبلور و تقویت قدرت جبهه مقاومت در منطقه ایفا خواهد کرد. یکی از این موارد، مربوط به سفر رئیس‌جمهور کشورمان به دمشق و تحکیم مناسبات تهران-دمشق و دیگری، مربوط به بازگشت عزتمندانه سوریه به اتحادیه عرب است.

در روزهای اخیر اتاق‌های فکر و رسانه‌های غربی درصدد تجمیع این دو مقوله و نسبت سنجی این دو با یکدیگر برآمده‌اند. به‌راستی چه اتفاقی اکنون رخ‌داده و تأثیر آن بر مناسبات زیربنایی و راهبردی منطقه در عصر کنونی چگونه است؟ فراتر از آن، چرا تحولات اخیر در مناسبات سوریه و بازیگران منطقه، مصداق شکست بارز راهبردی غرب و رژیم اشغالگر قدس محسوب می‌شود؟

نقطه آشکارساز دیپلماسی پویای مقاومت

نکته نخست، به استحکام حداکثری مناسبات ایران و سوریه به‌عنوان دو عضو اصلی و موثرجبهه مقاومت در منطقه بازمی‌گردد. سفر رئیس‌جمهور کشورمان به سوریه، نقطه آشکارساز دیپلماسی پویای منطقه‌ای جمهوری اسلامی ایران محسوب می‌شود. از سال ۲۰۱۱ میلادی تاکنون، دشمنان امنیت منطقه و در رأس آن‌ها واشنگتن و تل‌آویو با خلق بحرانی تصنعی در سوریه و عراق و هدایت تروریست‌های تکفیری به حوزه شامات، درصدد از بین بردن نقاط اتصال جبهه مقاومت برآمدند.

مطابق محاسبات صورت گرفته در اتاق‌های فکر غربی و صهیونیستی، قرار بود تا سال ۲۰۱۴ میلادی دیگر خبری از استقرار حکومتی حامی مقاومت در دمشق نباشد و در بغداد نیز، یک زمین سوخته با زیرساخت‌هایی ویران جهت بازطراحی سیاست‌های شکست‌خورده دشمنان منطقه، در اختیار آمریکا و رژیم صهیونیستی قرار گیرد.

اکنون در سال ۲۰۲۳ میلادی قرار داریم و هیئتی سیاسی و اقتصادی از کشورمان با هدایت ریاست محترم جمهور، راهی سوریه می‌شود تا ثمرات مناسبات زیربنایی و رو به گسترش تهران-دمشق را در آینده‌ای نزدیک مشاهده کنیم. این همان تأثیر قدرت میدان بر عرصه دیپلماسی است که بارها از آن سخن گفتیم. قطعاً تصاویر دیدار صمیمانه روسای جمهور ایران و سوریه دریکی از حساس‌ترین برهه‌های زمانی در حیات سیاسی منطقه، بیش از همه سردمداران استکبار جهانی را آزار می‌دهد!

مطابق وعده‌های قطعی سنتکام، سازمان سیا و موساد، قرار نبود آن‌ها در سومین دهه از قرن بیست و یکم، شاهد چنین تصاویری باشند! نخست اینکه در قاموس سیاست خارجی انقلابی، تسلیم در برابر وارونه نمایی غرب نسبت به حقایق جاری در نظام بین‌الملل جایگاهی ندارد. این قاعده درروند احیای دیپلماسی منطقه‌ای ایران نیز صادق است.

قطعه‌ای بزرگ در پازل دیپلماسی منطقه‌ای ایران

میان مذاکرات مؤثر صورت گرفته در پکن که منتج به احیای روابط تهران -ریاض گردیده و استمرار هم‌افزایی راهبردی ایران و سوریه، ارتباط معناداری وجود دارد. این دو، خروجی نوعی دیپلماسی هوشمندانه هستند که در آن، تاکتیک‌ها در خدمت استراتژی‌ها قرارگرفته و از سوی دیگر، قدرت مقاومت را بیش‌ازپیش در معرض نظارت و دید مخاطبان بین‌المللی، اعم از دوستان و دشمنان قرار می‌دهد.

اصرار جمهوری اسلامی ایران بر تقویت اتصالات و مناسبات جاری در جبهه مقاومت، به‌وضوح نشان‌دهنده احاطه میدان بر دیپلماسی است. اکنون به‌وضوح شاهد هدایت ظرفیت‌های حوزه سیاست خارجی کشور در ذیل راهبرد کلانی به نام تکثیر زمین‌های بازی هستیم. پیش‌فرض و مبنای نگاه قوه عاقله سیاست خارجی کشورمان نسبت به این استراتژی این است که هرگونه توافقی با آمریکا، حتی اگر صورت گیرد، نمی‌تواند حکم یک نقطه ثقل راهبردی و اقتصادی را در معادلات اقتصادی و سیاست خارجی کشور ایفا کند در چنین شرایطی، ایران اسلامی تمرکز عملیاتی و ویژه‌ای بر حوزه دیپلماسی منطقه‌ای و نقش‌آفرینی در پروژه‌های جمعی کرده است. تثبیت و بسط مناسبات سیاسی، امنیتی و اقتصادی میان ایران و اعضای جبهه مقاومت از یک‌سو فعال‌سازی ظرفیت‌های حوزه بریکس، شانگهای و اوراسیا به سود اهداف اقتصادی و منطقه‌ای و حتی فرا منطقه‌ای ایران بر همین اساس صورت گرفته است.

در حوزه دیپلماسی منطقه‌ای و خصوصاً ارتباط با همسایگان نیز شاهد بازتعریف مناسبات پیرامونی با حوزه همکاری خلیج‌فارس، آسیای میانه، افغانستان و شبه‌قاره هند و همسایگان غربی حول محور منافع ملی کشور هستیم. درنتیجه این اقدامات، شاهد آزادسازی بسیاری از ظرفیت‌های منطقه‌ای در ذیل یک ریل‌گذاری کلان و مستمر در عرصه دیپلماسی هستیم. در این معادله، قدرت منطقه‌ای و میدانی ایران در برابر دشمنان منطقه مبنای کسب فرصت‌های سیاسی و جمعی به سود کشورمان محسوب می‌شود. قطعاً ثمرات این نگاه گسترده و عملیاتی به عرصه دیپلماسی، در آینده‌ای نزدیک و در عرصه‌های راهبردی و تاکتیکی ملموس خواهد بود.

رویکرد غرب نسبت به بازگشت سوریه به اتحادیه عرب

در این میان، نمی‌توان از تحلیل رویکرد بازیگران غربی نسبت به تبلور دیپلماسی منطقه‌ای جدید در منطقه، آن‌هم با بازیگری فعال جبهه مقاومت غافل شد، خصوصاً اینکه سوریه و ایران هردو نقش به سزایی در تحقق این مسیر ایفا کرده و خواهند کرد. رسانه‌های غربی بازگشت سوریه به اتحادیه عرب را اکثراً در قالب یک خبر به افکار عمومی دنیا مخابره می‌کنند، بدون آنکه به ارزش راهبردی و پشتوانه منطقه‌ای و فرا منطقه‌ای این رخداد مهم کمترین اشاره‌ای کنند!

در زمان تأسیس داعش توسط دستگاه‌های اطلاعاتی آمریکا و رژیم صهیونیستی، مقامات ارشد غربی تصور نمی‌کردند که باگذشت یک دهه، ناچار به پذیرش اجباری حقیقتی به نام بقای حکومت سوریه و بازگشت قدرتمندانه این کشور به اتحادیه عرب شوند. نقشه شوم سرنگونی نظام سوریه و قطع اتصالات اجزای جبهه مقاومت با یکدیگر، در اتاق‌های فکر غرب و رژیم صهیونیستی بارها پخت‌وپز شده بود و در این محاسبات، خبری از احتمال بازگشت سوریه به اتحادیه عرب نبود.

چالشی برای ثوابت راهبردی غرب در منطقه

استراتژی تبدیل سوریه و عراق به زمین‌های سوخته، اکنون به استراتژی نحوه پذیرش نظم جدید منطقه‌ای در غرب آسیا با محوریت جبهه مقاومت تبدیل‌شده است! این بدترین شکست محاسباتی و راهبردی غرب محسوب می‌شود. قطعاً در این معادله، بازیگران غربی ازجمله فرانسه، انگلیس و آلمان به‌عنوان کاتالیزورهای آمریکا در پیشبرد نقشه سرنگونی نظام سوریه نیز شدیداً در معرض آثار و تبعات این شکست بزرگ قرارگرفته‌اند.

ماهیت و چشم‌انداز وقایع جاری در غرب آسیا، قطعاً به سود آمریکا و اتحادیه اروپا نبوده و با نقشه راه و استراتژی آن‌ها در ابتدای تأسیس داعش، در تعارض مطلق قرار دارد. پس از سرکار آمدن بوش پسر و اشغال افغانستان و عراق توسط واشنگتن، این فرضیه متوهمانه (لزوم تعیین ساختار نظم نوین جهانی توسط آمریکا) از سوی سیاستمداران غربی بیشتر مورد توجه و استناد قرار گرفت.

نظریات جنگ تمدن‌های هانتینگتون و پایان تاریخ فوکویاما نیز به خطوط تئوریک این منظومه ادعایی تبدیل شدند. بر اساس آنچه استراتژیست های غربی نسبت به آن اذعان دارند و با بسیاری از معیارها، نفوذ و حضور آمریکا در غرب آسیا در حال کاهش است.

عربستان در حال برقراری صلح با ایران است و نزدیک‌ترین شرکای عربی آمریکا در حال برگرداندن سوریه به دامن عربی هستند. همان‌گونه که مشاهده می‌شود، آمریکا حتی در ترسیم شبکه حامی - پیرو خود و ایجاد پیوندهای راهبردی نوین با متحدان منطقه‌ای و سنتی خود ناکام مانده است. در چنین شرایطی حتی مقایسه تطبیقی "خاورمیانه جدید"ادعایی آمریکا در ابتدای قرن بیست و یکم و مناسبات منطقه‌ای امروز در غرب آسیا که منبعث از عقلانیت جمعی و قدرت ویژه بازیگران جبهه مقاومت در پس زدن مداخله‌گرایی آمریکا- اروپا تبلوریافته است، از عهده سیاستمداران و خبره‌ترین استراتژیست‌های غربی نیز برنمی‌آید. حقیقتی که همگان نسبت به آن اذعان داشتد.

اکنون بازیگران اروپایی که خود را برای شکل‌دهی الگوواره‌های سلطه جدید خود در منطقه غرب آسیا آماده کرده بودند، از یک‌سو باید هزینه‌های پیروزی جبهه مقاومت در منطقه ازجمله پذیرش سوریه به‌عنوان عضوی قدرتمند در اتحادیه عرب را تحمل کنند و از سوی دیگر، روش‌های تعامل با شرایط جدید را بیاموزند.

 

منبع: مشرق نيوز

نام:
ایمیل:
نظر: