صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۲۵ مرداد ۱۴۰۲ - ۰۶:۵۸  ، 
شناسه خبر : ۳۴۹۹۴۱

پشت پرده جنجال‌های سیاسی در رسانه ملی

سید حسین سجادی

بحث در صدا و سیما برای حضور برخی از مجری‌ها باری دیگر جنجالی شده است. حالا موضوع بر سر بازگشت دو چهره جنجالی است که طنزپرداز جریان انقلابی به این موضوع واکنش نشان داده است. انتشار خبر بازگشت احتمالی «رضا رشیدپور» و «محمدرضا گلزار» به عرصه اجرا در تلویزیون با حواشی زیادی همراه شده است. این حواشی پس از آن تشدید شد که خبرگزاری صداوسیما نیز این خبر را منتشر کرد و به نظر می‌رسد فرضیه بازگشت گلزار و رشیدپور به صدا و سیما به زودی اجرایی خواهد شد. بسیاری از مخاطبان صدا و سیما، حضور گلزار در این سازمان را با مجری‌گری مسابقه «برنده باش» در شبکه سوم سیما، به خاطر می‌آورند. رضا رشیدپور نیز برای مخاطبان صدا و سیما با سیم آخر و برنامه صبحگاهی و پربیننده «حالا خورشید» به خاطر می‌آید. «محسن برمهانی»، معاون سیما در این خصوص گفته است: «نمی‌توانیم در همکاری چهره‌ها با صداوسیما همه را با یک چوب بزنیم، چون هر کدام یک فرد متفاوت هستند.»

فرارو در این مورد نوشت: روزنامه کیهان در خصوص این خبر نوشت: «یک مجری بدسابقه، درحالی به‌زودی اجرای برنامه سیم آخر در تلویزیون را عهده‌دار خواهد شد که شبکه‌ای ضد ایرانی درباره او دست به افشاگری زد. یکی از مجریان زن شبکه ضد ایرانی «من و تو» در برنامه‌ای زنده در این شبکه فاش کرد که رضا رشیدپور در زمان مجری‌گری در صداوسیما، به‌صورت مستقیم برای او و همکارانش مطالبی را ارسال می‌کرده که خودش جرأت صحبت درباره آن‌ها را نداشته است! «محمدرضا شهبازی» از چهره‌هایی است که به این بازگشت، واکنش منفی نشان داده است. او که با عنوان «طنزپرداز جریان انقلابی» مشهور شده است با انتشار متن و ویدئویی اعتراضی در کانال تلگرامی خود از پایان همکاری‌اش با صداوسیما خبر داد. البته شهبازی در کنار نقد بازگشت رضا رشیدپور و محمدرضا گلزار به صداوسیما، نسبت به رفتار همراه با احترام حداد عادل و محمد مخبر در مواجهه با رییس دولت اصلاحات اعتراض کرده است.

راهبرد انقلاب در تعامل با دنیا
دکتر محمدرضا حسنی آهنگر
تعامل یک منظومه گفتمانی ــ عملیاتی با دنیا در گام نخست معلول شناخت ماهیت و کارکرد آن است. این قاعده درخصوص انقلاب اسلامی ایران نیز صادق است. در ابتدا باید تصدیق کرد که ماهیت انقلاب اسلامی ایران با موارد مشابه (دیگر انقلاب‌های جهان) متفاوت بوده‌است. چنانچه اندیشمندانی مانند میشل فوکو، تدا اسماچپل، نیکی کدی و دیگران تصریح کرده‌اند، استراتژیست‌ها و نظریه‌پردازان سیاسی و اجتماعی قادر به تشریح و تحلیل انقلاب اسلامی ایران بر مبنای پیش‌فرض‌های نظری سابق خود نبوده و در آینده نیز نخواهندبود.
انقلاب اسلامی ایران به صورت ماهوی «مولود» و «مولد» است: مولود گفتمان دینی و مولد گفتمان مقاومت و خرده‌گفتمان‌های دیگری که متعلقات این گفتمان پویا و اصیل هستند. مبانی فقهی پررنگی مانند «نفی سبیل» و «ایستادگی در برابر کفر» در شکل‌گیری اعتفادات دینی انقلابیون نقشی به سزا دارد و در مرحله بعد، الگوی «اسلام سیاسی» ارائه شده توسط حضرت امام‌خمینی (ره) به مبنای حکمرانی در کشورمان تبدیل شد. خلق ایده‌ها و اهدافی مانند «تحقق امت واحده اسلامی» در قالب تمدن نوین اسلامی که به صورت خاص مورد تاکید و توجه رهبرمعظم انقلاب اسلامی قرار دارد، جملگی در شکل‌گیری منظومه انقلاب اسلامی و تکامل آن در طول ۴۴ سال اخیر نقشی به سزا ایفا کرده‌است. اما سؤال اصلی اینجاست با توجه به ماهیت خاص انقلاب اسلامی، راهبرد آن برای تعامل با دنیای کنونی چیست؟ در این خصوص، می‌توان به ۳لایه اساسی اشاره کرد: نخستین لایه و مرحله، تشریح چیستی و ماهیت انقلاب اسلامی برای مخاطبان گفتمان مقاومت است. مخاطبانی که نسبت به ماهیت انقلاب اسلامی آگاه بوده و مبانی انقلاب اسلامی را با جان و دل پذیرفته و درصدد الگو برداری از این منظومه هستند. بنابراین، در مخاطب‌شناسی انقلاب، ما در وهله اول با طرفداران گفتمان مقاومت (گفتمان نوینی که منبعث از انقلاب اسلامی ایران است) رو‌به‌رو هستیم. تبلور این گفتمان را امروز می‌توان در منطقه مشاهده کرد، اما در عرصه‌های فرامنطقه‌ای و حتی در بین غیرمسلمانان، این گفتمان (براساس ایستادگی در مقابل ظلم) طرفدار و پیرو دارد. دومین لایه، تشریح چیستی و ماهیت انقلاب اسلامی برای نخبگان (در عرصه جهانی) است. واقعیت امر این است که هنوز با گذشت ۴۴ سال، درک مشترکی از ماهیت انقلاب اسلامی و کارکرد آن در سطح نخبگان دنیا شکل نگرفته که مهم‌ترین دلیل آن، اصرار ایده‌پردازان غربی و غیرغربی بر نظریات بنیادین خود در تشریح وقایع و پدیده‌هایی مانند انقلاب‌های جهان است. بدیهی است با گذشت بیش از چهار دهه، اکنون فرصت مناسبی برای تعامل انقلاب اسلامی با نخبگان دنیا و تشریح مختصات این پدیده خاص و بی‌همتا در دنیا به وجود آمده‌است. سومین لایه، تشریح ابعاد گوناگون انقلاب اسلامی برای مخاطبان عام است. طی سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی، هجمه رسانه‌ای و تبلیغاتی سنگینی علیه انقلاب اسلامی وجود داشته و از تجزیه‌طلبی و تحریم گرفته تا جنگ و عملیات روانی جملگی به اجزای نبرد تمام‌عیار و ترکیبی غرب در مواجهه با این انقلاب تبدیل شده‌است. قطعا در چنین شرایطی بخش مهمی از مخاطب‌شناسی برون مرزی و فرامکانی انقلاب اسلامی، معطوف به افکار عمومی دنیاست که عنادی ذاتی با ماهیت انقلاب اسلامی نداشته و بخشی از آن‌ها صرفا تحت تاثیر تبلیغات و القائات نادرست و دروغین دشمنان قرار گرفته اند. زدودن پیش‌فرض‌های القایی و جایگزین کردن تصویر مجازی غرب از انقلاب اسلامی با تصویر واقعی، نقشه راه ما انقلاب اسلامی در این عرصه محسوب می‌شود. این لایه‌ها و مراحل، ترتیب و ترتب نداشته و هنر مخاطب‌شناسی انقلاب اسلامی این است که باید در یک بسترزمانی واحد، تعامل با هر سه آن‌ها و اقناع مخاطبان مربوط را در دستور کار قرار دهد. بدیهی است استفاده از ابزار‌های نوین تبلیغ و مخاطب‌شناسی (که اخیرا نیز مورد توجه و تاکید رهبر حکیم انقلاب اسلامی قرار گرفته‌است)، در تسریع و موفقیت نهایی این روند نقش به سزا و غیر قابل انکاری ایفا خواهدکرد.
 
عملیات تروریستی برای احیای فتنه
حمیدرضا شاه‌نظری

با گذشت چند ماه از شکست دشمنان در فتنه پاییز گذشته، عملیات تروریستی مجدد در حرم احمدبن موسی علیه‌السلام در شیراز چه معنایی دارد و با چه هدفی انجام شده است؟ پیش از پاسخ به این سؤال باید درباره اهمیت اغتشاشات سال گذشته برای امریکایی‌ها و صهیونیست‌ها سخن گفت. اواخر بهار سال گذشته بود که خبر‌های زیادی از قریب‌الوقوع بودن موفقیت در رسیدن به یک توافق ولو مقطعی و موقت بین مذاکره‌کنندگان ایرانی و امریکایی به گوش می‌رسید و رسانه‌های داخلی و خارجی مملو از اخبار و تحلیل‌ها حول این موضوع بود. حتی مذاکراتی در اوایل تابستان سال قبل در دوحه قطر با حضور نمایندگان ایران و امریکا هم انجام گرفت که به‌رغم مواضع معتدل ظاهری امریکایی‌ها و انعطاف تیم ایرانی برای رسیدن به نتیجه، مذاکره‌کنندگان امریکایی به راحتی و به صورتی سؤال‌برانگیز از یک توافق در دسترس گذشتند و آن را نادیده گرفتند. علت این احساس استغنای امریکایی‌ها به‌رغم نزدیک بودن به یک توافق مرضی‌الطرفین هرچند محدود، در کمتر از سه ماه بعد روشن شد. در واقع امریکا و متحدانش همزمان با مذاکرات هسته‌ای با ایرانی‌ها و سرگرم کردن افکار و اذهان مردم و تحلیلگران با آن، مشغول تدارک فتنه‌ای شوم علیه ملت ایران بودند که با اسم رمز «زن، زندگی، آزادی» کمتر از سه ماه بعد شعله‌ور شد. شواهد و قرائن متعددی این واقعیت را نشان می‌دهد. حتی امید به موفقیت این فتنه که با هدف‌گذاری به خیابان کشاندن جمعیت کثیری از مردم به عنوان معترض و ایجاد آشوب سراسری در کشور و فعال کردن گروهک‌های تروریستی و تجزیه‌طلب برای ایجاد جنگ داخلی در ایران تدارک دیده شده بود، به حدی بود که مقامات امریکا بار‌ها به طور رسمی از پایان اولویت مذاکرات در آن مقطع برای آنان و به انتظار نتایج اغتشاشات نشستن سخن گفتند.
امروز با گذشت ماه‌ها از فروکش کردن اغتشاشات و آشوب‌های سازماندهی شده و شکست طرح امریکایی‌ها، جمهوری اسلامی ایران توانسته گام‌های بلندی را بردارد و وضعیت داخلی و خارجی خود را بهبود ببخشد. در این مدت، جمهوری اسلامی ایران عضو سازمان شانگ‌های شده و موفق شده بخشی از دارایی‌های خود را آزاد کند. همچنین وضعیت تلاطم ارزی مدیریت شده و یک ثبات نسبی در اقتصاد حاصل شده است. همچنین از دستاورد‌های دفاعی و نظامی مختلف همچون موشک و پهپاد در میادین واقعی رونمایی کرده که آوازه برخی از آنان جهانی شده است. همچنین با اعمال قدرت روزافزون جمهوری اسلامی ایران، گروهک منفوری، چون سازمان مجاهدین خلق ضربات دردناکی خورده و آواره شده و ملتمسانه از اربابانش برای مورد حمایت قرار گرفتن و استقرار پیدا کردن طلب کمک می‌کند. با این اوصاف، آیا دشمنان انقلاب اسلامی و ملت ایران در این مدت فقط نظاره‌گر این موفقیت‌ها بوده‌اند و برنامه‌ای برای مقابله و معکوس‌سازی این روند در نظر نگرفته‌اند؟ پاسخ مثبت به این سؤال روشن است و یکی از مصادیق آن، حمله تروریستی یک شنبه گذشته به حرم شاهچراغ شیراز است. در جریان فتنه سال گذشته، تقریباً عمده توان بسیج‌گری اجتماعی و فرهنگی سرویس‌های اطلاعاتی غربی وارد عمل شد و سرمایه اجتماعی بالقوه امریکایی‌ها و غربی‌ها به تمامه بالفعل شده و مورد استفاده قرار گرفت. در این فتنه تلاش شد با تکیه بر یک جنگ شناختی لااقل ده‌ساله و با ایجاد یک موج خشم و شورش اجتماعی با استفاده از ابزار رسانه و شبکه‌های اجتماعی، فضا برای اقدامات تروریستی و خشونت‌بار فراهم شود. این روز‌ها با نزدیک شدن به سالگرد اغتشاشات و فتنه سال قبل، با توجه به تخلیه توان اجتماعی و فرهنگی و مصرف شدن همه سرمایه اجتماعی فتنه، به نظر می‌رسد مدلی متفاوت و معکوس طراحی شده و این دفعه بناست همزمان با دستکاری احساسات و عواطف لایه‌های مختلف اجتماعی، در ابتدا با ناامن کردن فضای عمومی از طریق برخی اقدامات خشونت‌بار، چون حمله تروریستی یک شنبه به حرم شاهچراغ در شیراز، زمینه را برای ایجاد آشوب و ناامنی مجدد فراهم کنند.
طی ۱۰ ماه گذشته، به‌رغم روشن شدن ماهیت فتنه‌گران برای عموم مردم، تلاش زیادی شده که همچنان بدنه سخت فتنه از طریق فعالیت رسانه‌ای و شبکه‌های اجتماعی زنده نگه داشته شده و ضدیت با ارزش‌های اسلامی و ملی ایران به عنوان یک هویت جمعی برای عده‌ای تثبیت گردد. از نظر دشمنان ملت ایران، بعد از این همه هزینه‌ها و سناریو‌های اجرا شده و فشار‌های بی‌سابقه بر ملت ایران و موفقیت نسبی در ایجاد یک شبکه سخت همراه با دشمنان، هنوز فرصت برای به آشوب کشاندن کشور و ایجاد چندقطبی اجتماعی و فروپاشی سیاسی اجتماعی ایران فراهم است. وجود برخی جریانات ضدامنیت ملی در بخش‌هایی از کشور همچون سیستان و بلوچستان و کردستان، سوءاستفاده جریانات ضدفرهنگی و برخی فریب‌خورده‌های همراه با فتنه که علناً قوانین و ارزش‌های هزاران ساله جامعه ایران را مورد خدشه قرار می‌دهند و برخی مماشات‌ها با قانون‌شکنان و خدشه‌کنندگان به عفت عمومی و ارزش‌های دینی جامعه که سبب ایجاد نارضایتی و خشم در قاطبه مردم مؤمن ایران شده است و نیز حضور گسترده و غیرقانونی اتباع بعد از تحولات افغانستان، فرصت‌هایی است که می‌تواند مورد بهره‌برداری دشمن در احیای آشوب‌ها به کار گرفته شود.
ابراز خوشحالی برخی فتنه‌گران از عملیات تروریستی حرم شاهچراغ و تلاش برای سفیدشویی و همنوایی با تروریست‌ها توسط آنان، نشان از ماهیت و کارکرد این عملیات دارد. فتنه سال گذشته شکست خورد، چون ملت ایران در چارچوب دشمنان بازی نکرد. برای خنثی کردن توطئه‌های آتی دشمنان، انتظار می‌رود در کنار هوشیاری مجدد مردم نسبت به سناریو‌های دشمن و در کنار چشاندن طعم برخی گشایش‌های اقتصادی به مردم، اقداماتی بازدارنده و پیشگیرانه از سوی مسئولان برای امیدوار نمودن مردم و ناامیدسازی دشمن در دستور کار قرار گیرد.

بحران اوکراین، وضعیت راهگذرهای آسیایی و فرصت های ایران
 علیرضا میریوسفی اول
بعد از جنگ اوکراین، اهمیت راهگذر (کریدور) میانی شامل کانال زنگزور مضاعف شده است و این موضوع می‌تواند تهدیدی برای ایران، کشورهای آسیای میانه  و حتی هند تلقی شود. فعال سازی فوری راهگذر شمال- جنوب با همکاری ایران، روسیه، هند و کشورهای آسیای میانه مهم ترین اقدام برای مهار این تهدید خواهد بود. 
بعد از شروع بحران اوکراین، اهمیت راهگذر میانی به سرعت در حال افزایش است و طی یک سال گذشته ترافیک بار و کالا از راهگذر میانی به 3.2 میلیون تن در سال 2022 رسیده است که تقریبا تمامی آن از سهم راهگذر شمالی کاسته شد. 
ایران که سال هاست خود را مسیر اصلی ترانزیتی شمال به جنوب و دسترسی کشورهای آسیای میانه به خلیج فارس تعریف کرده است، نگران از دست دادن مزیت های خود توسط راهگذر میانی است و این راهگذر را رقیب اصلی راهگذر بین المللی ترانزیتی شمال-جنوب یاINSTC می داند. به علاوه اهمیت یافتن راهگذر میانی، باعث شده است که تلاش های ترکیه، آذربایجان (و احتمالا چین) برای اجرای پروژه دالان زنگزور و اقتصادی و کوتاه کردن مسیر راهگذر میانی بعد از جنگ اوکراین چند برابر شود که ارتباط زمینی ایران و ارمنستان را قطع خواهد کرد و اهمیت ایران در پیوند دادن نخجوان با بقیه سرزمین‌های جمهوری آذربایجان را کاهش خواهد داد. رقابت ها و ملاحظات ژئواستراتژیک هم در این منطقه مکمل ترجیحات ژئواستراتژیک کشورمان است و از همین نظر رونق یافتن مسیر راهگذر میانی در جهت منافع کشور تلقی نمی‌شود و در صورت برنامه ریزی و اهتمام ویژه ایران و دیگر کشورهای همسو، می‌توان جلوی این موضوع را گرفت.
 راهگذرمیانی، به رغم تبلیغات و سرمایه گذاری‌های انجام شده از مشکلات فراوانی در برابر راهگذر شمال و همین طور مسیر ترانزیتی شمال-جنوب رنج می‌برد. ساختارهای زیربنایی بسیاری از کشورهای مسیر یاد شده، توسعه نیافته و ناکافی هستند و توسعه آن ها زمانبر و هزینه بر است و تامین مالی آن دشوار می نماید. به علاوه چندگانه بودن مسیر(ریلی، دریایی، جاده ای) هزینه و زمان را نسبت به مسیرهای موجود یا احتمالی جایگزین بالا برده است. از طرف دیگر، تعداد نسبتا زیاد کشورهای مسیر و تعرفه‌های جداگانه و گاهی بالا، از مشکلات دیگر راهگذرمیانی است. از همه این‌ها مهم تر این که درباره علاقه سیاسی تمامی‌کشورهای مسیر به تکمیل و تقویت این مسیر در صورت عملیاتی شدن مسیرهای جایگزین به ویژه راهگذرشمال-جنوب تردید جدی وجود دارد؛ به ویژه این که این کشورها دارای اختلافات سیاسی و فرهنگی با همدیگر هستند. در نهایت هم این که با وجودی که چین به ویژه بعد از بحران اوکراین، این راهگذر را عامدانه تقویت کرده است، ولی در باره این که تا چه حد می خواهد مسیر استقلال از اتکا به روسیه را جلو ببرد هم تردید وجود دارد.
مزیت اصلی کریدور شمال-جنوب این است که مسیر سنتی 11000کیلومتری از طریق کانال سوئز را به کمتر از 7000 کیلومتر تقلیل می دهد و هزینه‌ها و زمان ارسال محموله‌ها را بین 30 تا 40 درصد کاهش خواهد داد. این توافق ابتدا در سال 1379 بین سه کشور ایران، روسیه و هند حاصل شد و طی دو مرحله 10 کشور دیگر شامل آذربایجان، ارمنستان، قزاقستان، بلاروس، بلغارستان، ترکیه، عمان، قرقیزستان، تاجیکستان و اوکراین به آن پیوستند. با شروع بحران اوکراین و افزایش بی سابقه مبادلات روسیه و هند، ارزش راهگذر شمال-جنوب برای دیگر اعضا و به ویژه برای دو کشور روسیه و هند افزایش قابل ملاحظه ای یافت و علاوه بر تعیین نمایندگان ویژه از سوی دو کشور، روسیه تعهد تکمیل قطعه رشت-آستارا را با سرمایه گذاری 1.6 میلیارد یورو تقبل کرده که در صورت تحقق، گامی‌بلند برای عملیاتی کردن این راهگذر خواهد بود. 
  کوتاه سخن این که مسیرهای تهدیدکننده مزیت های ترانزیتی  ایران به سرعت در اطراف کشور در حال پیشرفت هستند و مسابقه آن ها با زمان است. هر پروژه ای بتواند سریع تر عملیاتی و اقتصادی شود، پیشرفت مسیرهای رقیب را تحت تاثیر قرار خواهد داد. جنگ اوکراین(که زمان پایان آن معلوم نیست) باعث شده است برخی کشورهای شریک ایران در راهگذر شمال-جنوب، به ویژه روسیه و هند علاقه مند به سرمایه گذاری و عملیاتی کردن سریع تر این مسیر شوند؛ بنابراین شایسته است با حداقل کردن موانع اداری و بوروکراتیک و منافع کوتاه مدت سازمانی و گروهی، تمامی دستگاه های مرتبط برای کمک به راه اندازی این مسیر دست به دست هم دهند و آن را اجرایی کنند. با پایان بحران اوکراین، تضمینی برای ادامه این علایق نیست و کشور زمانی برای از دست دادن ندارد

خیلی دور، خیلی نزدیک

سید محمدعماد اعرابی

تالار نیوزیوم (موزه خبر) در خیابان پنسیلوانیا حدفاصل ساختمان کنگره تا کاخ سفید، پنج‌شنبه 21 ژانویه 2010 (1 بهمن 1388) میزبان یک مراسم ویژه بود. وزارت خارجه آمریکا جمعی از پیمانکاران، فعالان و شرکت‌های مرتبط با خود در حوزه فناوری ارتباطات، فضای مجازی و مهندسی شبکه را گردهم آورده بود تا راهبرد جدید خود در ارتباط‌گیری با افکار عمومی و پیشبرد اهدافش در جهان را تشریح کند؛ چیزی که از آن با عنوان «دولت‌داری قرن بیست‌ویکم» تعبیر می‌کرد. مدعوین شامل کشورها و ملیت‌های مختلفی می‌شدند؛ از ایرانی گرفته تا چین، مولداوی، کلمبیا، لبنان، مصر و... سخنران مراسم وزیر خارجه وقت ایالات متحده، «هیلاری کلینتون» بود.
خانم کلینتون در آن سخنرانی مسئولیت حفاظت از آزادی بیان و دسترسی به اینترنت را برعهده آمریکا دانست و هشدار داد اینترنت و فناوری‌های جدید ذاتا بی‌طرف هستند اما اگر آمریکا به عنوان یک قدرت خیرخواه[!] به آنها جهت دهد می‌توانند ابزارهایی مفید و رهایی‌بخش باشند: «فناوری‌های جدید در مبارزه برای آزادی و پیشرفت [به تنهایی] طرف [خاصی را] نمی‌گیرند اما ایالات متحده این کار را می‌کند... ما می‌دانیم که زیرساخت اطلاعاتی جهان همان چیزی خواهد شد که ما و دیگران آن را می‌‌سازیم.» کلینتون از سرمایه‌گذاری وزارت خارجه آمریکا بر پروژه‌ها و ابزارهایی جدید با محوریت ساخت و دسترسی به شبکه‌های ارتباطی خبر داد: «ما از توسعه ابزارهای جدیدی حمایت می‌کنیم که شهروندان را قادر می‌سازد با دور زدن سانسور از حق آزادی بیان[!] استفاده کنند. ما در حال ارائه بودجه به گروه‌هایی در سراسر جهان هستیم تا مطمئن شویم که این ابزارها به زبان‌های محلی و به همراه آموزش‌های لازم برای دسترسی ایمن به اینترنت، در اختیار افرادی قرار می‌گیرد که به آن نیاز دارند... ما می‌خواهیم این ابزارها را در دست افرادی قرار دهیم که از آنها برای پیشبرد دمکراسی و حقوق بشر استفاده کنند.» سخنان وزیر خارجه آمریکا کاملا متأثر از حوادث آن روزهای ایران و نقش شبکه‌های اجتماعی وقت (توئیتر، فیسبوک و یوتیوب) در شکل‌دهی آشوب‌های خیابانی بود. او حوادث ایران را باعث «بازتعریف چگونگی استفاده از فناوری برای گسترش حقیقت (روایت آمریکایی از رویدادها)» دانست و گفت: «در ایران [...] سازماندهی آنلاین ابزاری حیاتی برای پیشبرد دمکراسی و توانمند‌سازی شهروندان برای اعتراض [اغتشاش] بوده است.»
کلینتون در سخنرانی‌اش از پیام‌رسان اجتماعی «هماری آواز» (به زبان اردو یعنی صدای ما) به عنوان یکی از ابزارهای تحت حمایت وزارت خارجه آمریکا در پاکستان نام برد. ابزاری که کار بر روی آن با سفر وزیر خارجه آمریکا به پاکستان در اکتبر 2009 (آبان 1388) آغاز شد اما به نظر می‌رسد مدتی بعد به دلیل کمبود منابع و به نفع پروژه‌ای دیگر کنار گذاشته شد: «زون‌زونئو»(ZunZuneo).
«زون‌زونئو» (به معنای مرغ مگس‌خوار در زبان لاتین) نام پروژه‌ای بود که «اداره توسعه بین‌المللی آمریکا» (USAID) در نیمه دوم سال 2009 (پس از انتخابات سال 1388 ایران) در کوبا راه‌اندازی کرد. این پروژه در گام نخست یک پیام‌رسان اجتماعی مبتنی بر شبکه مخابراتی کوبا بود؛ اما «اداره توسعه بین‌المللی آمریکا» (USAID) با الهام از تجربه ایران هدف بلندپروازانه‌ای برای توسعه آن در حد یک شبکه اجتماعی داشت. طبق ارزیابی USAID از سازماندهی تجمعات در آشوب‌های ایران: «شبکه‌های اجتماعی، ابزار مهم سیاست خارجی آمریکا در ژوئن 2009 (خرداد 1388)» به حساب می‌آمدند. «زون‌زونئو» برخلاف نسخه پاکستانی آن یعنی «هماری آواز» که در یک سفر رسمی و با اعلامیه رسمی وزیر خارجه آمریکا آغاز به کار کرد؛ پروژه‌ای کاملا محرمانه بود و «پنهان‌کاری» اصل اساسی برای شکل‌گیری و ادامه کار آن بود. طبق اسنادی که سال‌ها بعد به رسانه‌ها درز کرد، منابع مالی‌ای که برای «هماری آواز» پاکستان در نظر گرفته شده بود سر از پروژه «زون‌زنئو» کوبا درآورد. مقامات وزارت خارجه آمریکا سعی کردند از طریق پیمانکاران خود با ثبت شرکت‌های پوششی در اسپانیا و با استفاده از سیستم مالی جزایر کیمن (یکی از بهشت‌های پولشویی در جهان) رد منابع مالی آمریکایی را در این پروژه پنهان کنند. آنها منبع ارسال پیام‌ها را نیز با در نظر گرفتن سرورهایی در ایرلند و اسپانیا پنهان کردند و حتی عوامل کلیدی پروژه نیز در خارج از خاک آمریکا در نیکاراگوئه، کاستاریکا و اسپانیا مستقر شدند. اصل «پنهان‌کاری» برای شکل‌گیری «زون‌زونئو» به ‌اندازه‌ای رعایت شده بود که کارکنان و حتی مدیران شرکت‌هایی که در پیشانی کار قرار داشتند هم نمی‌دانستند مشغول فعالیت در پروژه‌ای وابسته به دولت آمریکا هستند.
بر اساس اسناد USAID هدف راهبردی آنها در کوبا «خروج این کشور از بن‌بست به وسیله ابتکارات فنی و موقت و پیشبرد دوباره روند گذار به سمت تغییرات دمکراتیک بود.» نیازی به تأکید نیست که در ادبیات آمریکا «گذار به سمت تغییرات دمکراتیک» در کوبا به معنی سرنگونی دولت ضدآمریکایی کاسترو است. تحلیل‌گران USAID جامعه کوبا را به طیفی از افراد تقسیم کردند که یک سر آن «حامیان سرسخت سیستم» و سر دیگر آن «فعالان دمکراتیک» قرار داشتند. چالش اصلی این بود که چطور می‌توان «به صورت ناشناس» افراد بیشتری را به سمت اردوگاه فعالان دمکراتیک سوق داد. پیام‌رسان (و سپس شبکه اجتماعی) «زون‌زونئو» در پاسخ به این چالش راه‌اندازی شد. آن‌طور که اسناد منتشر شده USAID نشان می‌دهند دولت ایالات متحده قصد داشت پایگاه مشترکی حول محتواهای
«غیر بحث‌برانگیز» ایجاد کند. محتواهایی شامل اخبار فوتبال، موسیقی، آب‌وهوا و مواردی از این دست. هنگامی که شبکه توسعه یافت و به توده گسترده‌ای از مشترکین رسید، محتوای سیاسی با هدف تحریک کوبایی‌ها برای سازماندهی
«تجمعات هوشمند» ارائه می‌شد. اصطلاح «تجمعات هوشمند» به تجمعاتی گسترده اطلاق می‌شد که در یک لحظه برگزار می‌شوند و می‌توانند جرقه‌ای برای آغاز تغییرات اساسی مثل یک انقلاب باشند و یا دست‌کم آن‌طور که کارشناسان USAID گزارش کرده‌اند منجر به «مذاکره برای توازن قدرت میان دولت و جامعه» شود. در چنین شرایطی سیستم حاکم با تضعیف جایگاهش ناچار به پذیرش همه یا بخشی از مطالبات اپوزیسیون خود می‌شد. این تقریبا شبیه همان چیزی بود که «مایکل مورل» سرپرست آژانس اطلاعات خارجی آمریکا در دوران اوباما (2011 و 2012 تا 2013) در مصاحبه‌اش با «چارلی رُز»
گفت: «می‌خواهم به ایرانی‌ها فشار بیاورم، به روس‌ها فشار بیاورم، تا آنها به یک توافق دیپلماتیک [با اپوزیسیون طرفدار آمریکا] برسند.»
اسناد منتشر شده از پروژه «زون‌زونئو» و ارتباط منطقی آن با ایران خواندنی است اما بسیار فراتر از آن است که در قالب یک یادداشت بگنجد. در حالی که این پروژه با برانگیختن کمترین حساسیت در کوبا توسعه یافته بود و ایده تبدیل آن به «توئیتر کوبا» در رایزنی با «جک دوروسی» مالک «توئیتر»، واقع‌بینانه بود اما در نهایت پروژه در سال 2012 به علت عدم توانایی در تأمین منابع مالی ناکام ماند اگرچه رسانه‌ها دو سال بعد، از راه‌اندازی پروژه‌ای مشابه به نام «پیرامیدئو» (Piramideo) توسط آمریکا در کوبا خبر دادند.
تجربه «هماری آواز» و «زون‌زونئو» یک بار دیگر به مسئولان سیاست خارجی آمریکا ثابت کرد «پول» مهم است؛ هیچ پروژه‌ای بدون منابع مالی پابرجا نیست حتی اگر بنیانگذار آن وزارت خارجه آمریکا باشد. شاید به همین علت بود که تقریبا مصادف با پایان کار پیام‌رسان کوبایی، وزارت خارجه آمریکا به فکر ایجاد نهادی برای تأمین مالی پروژه‌های مبتنی برای فناوری اطلاعات افتاد. «صندوق فناوری باز» (The Open Technology Fund)
در سال 2012 با همین هدف در زیرمجموعه رادیو آسیای آزاد تأسیس شد. «الی لیک» روزنامه‌نگار آمریکایی طی یادداشتی که در پایگاه بلومبرگ منتشر کرد سیاست «هیلاری کلینتون» در راه‌اندازی «صندوق فناوری باز» (OTF) را به شدت تحت تأثیر فعالیت‌های اینترنتی‌ای دانست که به سازماندهی جنبش سبز در ایران در سال 2009 کمک کرد.
هاوانا اگرچه از تهران خیلی دور است اما داستان پیام‌رسان اجتماعی «زون‌زونئو» در کوبا خیلی به داستان ایران نزدیک است. در داستان ایران شما می‌توانید اسم این پیام‌رسان را «تلگرام» بگذارید. شاید اتفاقی باشد اما حدود یک سال پس از پایه‌گذاری «صندوق فناوری باز» (OTF) و در الگویی مشابه با تجربه قابل قبول پیام‌رسان کوبایی؛ پیام‌رسان تلگرام راه‌اندازی شد. ساختار مدیریت «تلگرام» در محرمانگی دست کمی از «زون‌زونئو» ندارد. ما می‌دانیم تلگرام به عنوان شرکت در انگلستان، آمریکا و امارات متحده عربی به ثبت رسیده و فعلا تیم توسعه‌دهندگانش در دوبی مستقر است اما هیچ‌کس هویت عوامل آن را نمی‌داند و نشانی دفترهای آن را ندارد. به گزارش نیویورک تایمز «شرکت تلگرام عمدا دارای ساختار پیچیده‌ای از شرکت‌های پوششیِ پراکنده در جهان است» تا خود را از هر بازخواستی دور نگه دارد. اگر «زون‌زونئو» قدرت شبکه‌اش را در کنسرت 20 سپتامبر 2009 «خوانس» (خواننده کلمبیایی) که منجر به بزرگ‌ترین گردهمایی عمومی در کوبا بعد از دیدار پاپ ژان پل دوم در سال 1998 شد، آزمایش کرد؛ تجمع غیرمعمول برای تشییع یک خواننده نه چندان مطرح پاپ در آبان 1393 در تهران را می‌توان آزمایش کارفرمایان خارجی از قدرت شبکه‌‌ای خود در ایران دانست. در مقایسه این دو پروژه هر چه به جزئیات دقت کنید شباهت‌های بیشتری می‌یابید و هر چه شباهت‌های بیشتری پیدا می‌کنید، یک پرسش کلیدی بیش از پیش در ذهنمان شکل می‌گیرد که چگونه «تلگرام» در هم‌افزایی با دیگر شبکه‌های اجتماعی وقت، تبدیل به پیام‌رسان رسمی و انحصاری در ایران شد و وزارت ارتباطات دولت تدبیر و امید چه نقشی برای پیشبرد این هدف ایفا کرد؟

غار افلاطون و خورشید حقیقت

کوروش الماسی
به گواه شواهد فراوان از تصمیم‌ها و عملکردهای کلان سیاسی، برخی صاحب‌منصبان و نهادها درکی کاربردی از سازوکار تعامل ذهن انسان با محیط (امور، وقایع، پدیده‌ها و...) پیرامون ندارند یا به عبارتی، فاقد دانش روان‌شناسی و جامعه‌شناسی کاربردی هستند. به‌ عبارت دیگر، برخی عناصر سنتی و انتصابی ناآشنا با علوم انسانی و اجتماعی، آگاهی و شناختی از این امر بدیهی که 1- اندیشه‌ها، باورها و... برایند تعامل انسان‌ها با محیط پیرامون هستند و 2- اندیشه‌ها، باورها، راهکارها، اهداف و... تابع مؤلفه‌های زمان و مکان هستند، ندارند.

پربیراه نیست اگر گفته شود ناتوانی برخی عناصر و نهادها در ساختار تصمیم‌گیری در تدبیر راهکارهای کاربردی، کم‌هزینه و پایدار، یک «چالش ملی» است. برای مثال، بر کسی پوشیده نیست که التهاب‌های ماه‌های اخیر چه آسیب‌های‌ جبران‌ناپذیری به جامعه و شهروندان وارد کرد؛ با این وجود برخی عناصر و نهادها در ساختار تصمیم‌گیری هنوز بر تداوم برخی اندیشه‌ها، راهکارها، طرح‌ها، آرمان‌ها، اهداف و... «غیرکاربردی، ناکارآمد و قدیمی» که بستر التهابات اخیر بود، اصرار می‌ورزند. شاید حفظ منافع، عدم درک علمی از امور و برخی تعصبات تاریخی، ازجمله برخی دلایل احتمالی، اصرار پرهزینه برای تداوم برخی راهکارها، اهداف و طرح‌های (‌صیانت از فضای مجازی، حیوان‌گردی و...) غیرکاربردی باشد.

بدون شک انواع و انبوه چالش‌های اجتماعی و ملی نمود و انعکاس چالش (بحران) یا ناکارآمدی مدیریتی است. دلسوزان میهن‌دوست و کارشناسان در عرصه‌های گوناگون پیوسته نظرات و دیدگاه‌های گوناگونی درباره «چیستی و چرایی ناکارآمدی مدیریتی» ارائه کرده و می‌کنند، بدون آنکه برخی عناصر در ساختار تصمیم‌گیری اراده، انگیزه و هدفی برای شنیدن این همه تحلیل‌ها، راهکارها، طرح‌ها و توصیه‌های دلسوزانه داشته باشند. این موجز تلاشی است برای جلب توجه برخی عناصر و نهادهای تصمیم‌ساز و تصمیم‌گیر (میهن‌دوست) به نکته‌ای بسیار بنیادی؛ به امید آنکه اذهان تصمیم‌ساز و تصمیم‌گیر، اندیشه‌ها، راهکارها و اهداف کاربردی و به‌روزتری به منظور مدیریت انواع و انبوه چالش‌های اجتماعی و ملی کنونی و پیشگیری و مدیریت «مخاطرات اجتناب‌ناپذیر آتی» تدبیر کنند. موضوع در‌خور توجه دیگر، این است که یکی از دلایل بنیادی (به باور نگارنده) ناکارآمدی مدیریتی، تأکید برخی صاحب‌منصبان و نهادها بر بعضی اندیشه‌ها، طرح‌ها و راهکارهای قدیمی و غیرکاربردی، حاکی از این حقیقت تلخ است که این عناصر در مدیریت کلان نمی‌توانند (یا نمی‌خواهند) بپذیرند که «انسان‌ها (شهروندان) در تعامل با محیط پیرامون تغییر و تکامل پیدا می‌کنند».  ‌
به عبارتی، برخی صاحب‌منصبان و نهادها نمی‌توانند باور و درک کنند که عالم هستی بنا بر یک قاعده فراارادی (انسانی) و طبیعی پیوسته در حال حرکت، تغییر و تکامل است و در نتیجه و به ضروت، لازم و اجتناب‌ناپذیر است تا صاحب‌منصبان و نهادها، اندیشه‌ها، عملکرد، طرح‌ها، سیاست‌ها و اهداف را متناسب با تحولات انسانی و اجتماعی به‌روزرسانی کنند.

دگرگونی سیاسی دهه 50، مجموعه‌ای از اندیشه‌ها، راهکارها، اهداف و آرمان‌ها را بر همه عرصه‌های زیست اجتماعی، ازجمله عرصه سیاسی حاکم کرد. این موجز به‌هیچ‌وجه قصد ارزش‌گذاری و قضاوت درباره اندیشه‌ها، راهکارها، اهداف و... بعد از دگرگونی دهه 50 را ندارد، بلکه در تلاش است نشان دهد که تحولات ریشه‌ای در جامعه و در اذهان توده‌های 1402 رخ داده و دیگر نمی‌توان توده‌ها را با اندیشه‌ها، راهکارها، اهداف و آرمان‌های برآمده از دگرگونی دهه 50 مدیریت، کنترل و هدایت کرد. برای برون‌رفت از شرایط پرچالش جامعه امروز، «ساختار تصمیم‌گیری کلان جبرا باید جور دیگر ببیند و عمل کند». به بیانی کاربردی، ظاهرا برخی دولتمردان نمی‌توانند یا نمی‌خواهند درک کنند و بپذیرند که «شهروندان از غار افلاطون بیرون آمده و خورشید حقیقت را مشاهد کرده‌اند».

ازاین‌رو، امری اجتناب‌ناپذیر است که به منظور تداوم حیات سیاسی از طریق کارآمد‌شدن، برخی صاحب‌منصبان باید اندیشه‌ها، طرح‌ها، راهکارها و... مناسب انسان‌هایی که خورشید حقیقت را دیده‌اند، تدبیر کنند. بازگرداندن افرادی (شهروندان) که خورشید حقیقت (فلسفه حکمرانی) را مشاهده کرده‌اند به قبل، خلاف همه اصول و قواعد زمینی و آسمانی است. «تنها مسیر مدیریت انواع و انبوه چالش‌ها و تنش‌های اجتماعی، تدبیر و اجرای راهکارهایی برای زیست در زیر خورشید و نه در غار است». مدیرانی که نتوانند خروج شهروندان از غار را درک کنند یا بپذیریند، به ضرورت به حاشیه خواهند رفت. به بیانی کاربردی، «خورشید (فلسفه حکمرانی) حقیقت» معطوف به وظایف، کارکرد، اهداف و آرمان‌های «مشروع سیاسی» است. به عبارتی، وظیفه مدیریت کلان، تحقق رفاه، آسایش، امنیت و آرامش نسبی برای شهروندان و نه پرداختن به انواع موضوعات تاریخی و انواع آرمان‌های غیرکاربردی و «غیرملی» در روابط خارجه است. انسان‌هایی که «خورشید حقیقت» را مشاهده کرده‌اند، از ساختار تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری کلان انتظار دارند تا شرایط تهیه و تأمین انواع نیازهای ابتدایی انسانی، همچون غذا، مسکن، اشتغال، آموزش، بهداشت و درمان، امید، احترام، نشاط و... توسط مدیریت کلان محقق شود. اینکه انسان‌های برون‌آمده از غار متوجه هستند که انواع نیازهای انسانی را نمی‌توان با «سایه‌ها» (اندیشه‌ها، اهداف تاریخی و آرمان‌های غیرکاربردی در روابط خارجه) محقق کرد.

به خاطر امنیت، سلامت و توسعه ملی و پرهیز از هزینه‌های گزاف، باید پذیرفت که شهروندان از غار بیرون آمده و خورشید حقیقت را مشاهده کرده‌اند؛ اینکه برگرداندن فردی که خورشید حقیقت را مشاهده کرده، به غار ناممکن است. به بیانی کاربردی، مردمی را که خورشید حقیقت را مشاهده کرده‌اند، نمی‌توان با «سایه‌های تاریخی و اهداف غیرملی»، مدیریت، هدایت و کنترل کرد. پربیراه نیست اگر گفته شود تحولات داخلی، منطقه‌ای و جهانی، «حکمرانی مبتنی بر سایه‌ها» را ناممکن و تضعیف‌کننده امنیت و منافع ملی کرده است.

عناصر میهن‌دوست، بااخلاق و صادق ساختار تصمیم‌گیری کلان باید بپذیرند که با «اندیشه‌ها، راهکارها، اهداف و آرمان‌های سایه‌ای» هیچ دولت زمینی نمی‌تواند انواع و انبوه نیازهای طبیعی، روان‌شناختی و اجتماعی شهروندان در جوامع پیچیده و دانش و فناوری‌بنیاد معاصر را حل‌وفصل کند.

گفتید کار کیست؟

جواد شاملو
اگر تنها همان کلیپ یازده ثانیه‌ای را از دقایق شهادت و قتلِ صبر آرمان علی‌وردی دیده باشیم، معنای داعشی در ذهنمان بسط پیدا می‌کند. اگر ویدئوهای کوتاهی که در آن روح‌الله عجمیان ذره ذره کشته می‌شد را دیده باشیم، می‌دانیم که داعشی بودن به اسم نیست، به چهره کریه نیست، به پرچم سیاه نیست. داعشی بودن یک مرام و مسلک است.
در جریان حوادث سال گذشته، معترضان به تصریح رهبر انقلاب از طیف‌ها و قشرهای گوناگون بودند و هرگز نمی‌توان آن‌ها را یک‌کاسه کرد؛ اما برخی از افرادی که ادعای معترض بودن داشتند، نام‌ خود را ایرانی گذاشته بودند و متأسفانه به زبان پاک فارسی سخن می‌گفتند، تصویری از خود به نمایش گذاشتند که روی سیاه تکفیری‌ها را هم سفید می‌کرد. این را باید خطاب به خون‌شویانی گفت که منطق نخ‌نما، زرد و دست‌پایین «کار خودشان است» را بر زبان می‌آورند یا برخی دیگر که احیانا آن را باور می‌کنند. در دنیا فقط باسوادی است که مدرک دارد، اما اگر قرار بود بی‌سوادی هم مدرک داشته باشد، باید به کسانی تعلق می‌گرفت که در اتفاقی مثل عملیات تروریستی داعش در شاهچراغ هم این جمله کثیف را بر زبان می‌آورند. تنها توجیهی که تروریست‌های رسانه‌ای برای این ادعای وقیحانه دارند، این است نظام می‌خواهد از این طریق پشتوانه‌ای برای حضور امنیتی بیشتر و جدی‌تر خود بسازد. حال آنکه مگر داعشی قحط است که بخواهیم از تاجیکستان آدم بیاوریم مردم را ترور کند؟
مگر قاتلان علی‌وردی و عجمیان چه از داعشیان کم داشتند؟ ما داعشی وطنی هم داریم و اگر برای برخورد امنیتی با اغتشاش‌گران به دنبال بهانه باشیم که نیستیم، بهترین بهانه خود اغتشاش‌گران هستند. هرچند این یک خطای محاسباتی است که برخی گمان می‌کنند نظام برای حضور نیروهای امنیتی خود محتاج به بهانه است. سال گذشته نیروهای حافظ امنیت با قدرت تمام در مقابل اغتشاش‌گران ایستادند، مگر برای دفاع از جان و مال و ناموس مردم به کسی جواب پس دادند که مثلا امسال محتاج مقدمه‌چینی برای حضور احتمالی خود باشند؟ این نیروها هر وقت که لازم باشد به میدان خواهند آمد و اخلال‌گران را سر جای خود خواهند نشاند و در این مورد از احدی باکی ندارند. 
پشتیبان نظام برای دفاع از امنیت مردم خود مردم هستند. دردناک‌تر از شهادت هموطنان و زائران حرم حضرت احمدبن موسی علیهما السلام، سخنانی است که موجب می‌شود شهدای چنین حوادثی یک بار دیگر در اذهان و افکار عمومی هم ترور شوند. آنچه در غروب سرخ یک شنبه در حرم شاهچراغ رخ داد، یک حماسه کربلایی تمام عیار بود و شهدای آن ستارگانی هستند که در آسمان همواره خونین‌رنگ تشیع، می‌درخشند و نام‌شان در زمره مدافعان دین ناب رسول‌الله باقی خواهد ماند. تروریسم رسانه‌ای اما با توهم توطئه شدیداً ایدئولوژیک خود نه تنها داعش را تبرئه می‌کند، بلکه این قهرمانان احترام‌انگیز را هم تبدیل به قربانیانی ترحم‌برانگیز می‌گرداند. تصاویری که از حوادث آن شب خونین برجا مانده، نشان می‌دهد که مردم شهر غزل و احساس، چگونه با دست خالی به جنگ گلوله می‌روند تا حماسه‌ای در سطح مثنوی شاهنامه خلق شود. این مردم، قهرمانند، نه قربانی.
 
استراتژی خونین بایدن
نوید مؤمن
 ساده‌سازی وقایع تروریستی در قاموس رسانه‌ای - تبلیغاتی غرب، تبدیل به یک امر متعارف شده است! تمرکززدایی از مصدر فکری و جغرافیایی تروریسم، سیکل عملیات‌های تروریستی و نسبت تروریسم عامل و مولد؛ جملگی به خطوط قرمز نامرئی اما ملموسی تبدیل شده که اکثر رسانه‌های وابسته به جریانات پنهان و آشکار قدرت در آمریکا و اروپا از آن تبعیت می‌کنند. این قاعده در قبال اقدام تروریستی غروب یکشنبه در حرم مطهر حضرت شاهچراغ(ع) نیز صادق است. رسانه‌های غرب اساسا کمترین علاقه‌ای نسبت به «تشریح» این واقعه نداشته و در عوض، «توصیف» آن را در دستور کار قرار داده‌اند، البته آن نیز به صورت ناقص و تحریف‌شده! 
واقعیت امر این است که در تحلیل حادثه تروریستی در حرم مطهر شاهچراغ علیه‌السلام، تا زمانی که نسبت تروریسم مولد را با عوامل میدانی عملیات مشخص نکنیم، نمی‌توانیم مدعی درک ماهوی و عمیق این تحولات شویم. آنچه اخیرا در شاهچراغ (برای دومین بار طی 10 ماه اخیر) رخ داد، خروجی عملیاتی استراتژی بازتولید تروریسم تکفیری توسط آمریکا و اتحادیه اروپایی است. سال 2006 میلادی، زمانی که جو بایدن به عنوان سناتور ایالت دلاور در کنگره آمریکا مشغول کار بود، طرح فدرالیزه کردن عراق- بخوانید تجزیه عراق - را بر اساس مولفه‌های قومیتی ـ مذهبی به راهبردپردازان حوزه سیاست خارجی آمریکا ارائه کرد. بر این اساس، نه‌تنها عراق، بلکه کل کشورهای منطقه باید بر اساس شاخصه‌های مذهبی و قومیتی تبدیل به کشورهای کوچک‌تر و تجزیه‌شده می‌شدند. 
سال 2008 میلادی، بایدن رسما به عنوان معاون رئیس‌جمهور وارد کاخ سفید شد و پیاده‌سازی این طرح را به صورتی جدی‌تر  و مستمر در دستور کار قرار داد. قطعا طرح تجزیه کشورهای مسلمان، در یک بستر امن و ایمن رخ نمی‌دهد ـ و نخواهد داد ـ از این رو بایدن به همراه هیلاری کلینتون، سوزان رایس، ویلیام برنز، جیک سالیوان و دیگر مقامات دولت اوباما ناامن‌سازی مزمن جهان اسلام را به مثابه یک راهبرد کلان، در دستور کار قرار دادند. در این معادله خونین، تاسیس داعش از عصاره و بقایای القاعده در دستور کار دستگاه‌های امنیتی غرب و رژیم تروریست صهیونیستی قرار گرفت. 
سال 2013 میلادی، داعش تبدیل به کاتالیزور اصلی بازی خونین واشنگتن و تل‌آویو در منطقه شد و تاسیس آن از بقایای القاعده را در دستور کار قرار دادند. مطابق نقشه از پیش تعیین‌شده آمریکا، قرار بود داعش در نهایت سوریه و عراق را تبدیل به زمینی سوخته کند و سپس در این زیرساخت آشفته، طرح تجزیه هر 2 کشور، با محوریت مناطق کردنشین رقم بخورد اما رصد هوشمندانه نقشه دشمنان توسط فرماندهان رشید، آگاه و مخلصی مانند سردار دل‌ها شهید «حاج‌قاسم سلیمانی» و شهید «حاج ابومهدی مهندس» و توان عملیاتی مثال‌زدنی و غیرقابل محاسبه جبهه مقاومت منجر به در هم شکستن منظومه تروریستی ساخته و پرداخته دست آمریکا، اتحادیه اروپایی و رژیم موقت صهیونیستی شد. 
اکنون در سال 2023 میلادی، بایدن در راس معادلات سیاسی - اجرایی واشنگتن قرار گرفته و بازتعریف تروریسم تکفیری را در ابعاد گفتمانی و عملیاتی در دستور کار قرار داده است. تحرکات اخیر آمریکا در منطقه «تنف» سوریه و به خط ساختن کردهای مخالف حکومت دکتر بشار اسد و بقایای داعش و احرارالشام در مناطق مرزی عراق و سوریه، به وضوح نشان می‌دهد غرب این بار حتی نسبت به سال 2013 میلادی نیز عریان‌تر و آشکارتر وارد میدان تقابل همه‌جانبه با ملت‌های منطقه شده است. 
اما در هیچ‌یک از گزارش‌ها و روایات رسانه‌های غرب قرار نیست چنین مولفه‌ها و ثوابتی روایت شود! انداختن چراغ قوه بر ماهیت نقشه و استراتژی آمریکا و متحدانش در منطقه و پرده‌برداری از اضلاع و بازیگران آن، خط قرمز دستگاه‌های امنیتی و رسانه‌ای غرب محسوب می‌شود. در همین روایت‌سازی، حتی بی‌بی‌سی فارسی، منو‌تو، سعودی اینترنشنال و رادیو فردا از به کار‌گیری واژه عملیات تروریستی در قبال آنچه در حرم مطهر حضرت احمدبن موسی علیه‌السلام رخ داد اجتناب می‌کنند و حتی حداقلی‌ترین رسالت یک رسانه در توصیف بدیهیات یک واقعه را رعایت نمی‌کنند. بدون شک یکی از اصلی‌ترین مصادیق جهاد تبیین در برهه کنونی، پرده‌برداری از منظومه شومی است که دشمنان ریز و درشت نظام و ملت ایران هر یک در کسوت یکی از پازل‌ها و قطعات آن ایفای نقش می‌کنند.
نام:
ایمیل:
نظر: