رونمایی بایدن از عقبه جنگ ترکیبی
عباس حاجینجاری
رئیسجمهور امریکا بعد از حمایت صریح از اغتشاشات در ایران در هفته گذشته با تأکید بر اینکه دیگر مسئله مذاکرات هستهای برای امریکا اهمیتی ندارد، روز جمعه در یک کارزار انتخاباتی در ایالت کالیفرنیا خطاب به بعضی از حاضران که شعارهایی در حمایت از اغتشاشات اخیر در ایران در دست داشتند اعلام کرد که «نگران نباشید ما ایران را آزاد میکنیم».
این سخنان بایدن که اعترافی دیگر بر اقدامات پنهان امریکا در طی سالهای اخیر برای براندازی نظام جمهوری اسلامی است، ساعتی بعد توسط جان کربی سخنگوی شورای امنیت کاخ سفید اصلاح شد و این گونه ادعا شد که وی یک بار دیگر همبستگی ما را با معترضان ایرانی ابراز کرد یعنی همان کاری که از ابتدا انجام داده است.
بعد از طرح این سخنان از سوی بایدن، اگرچه برخی رسانهها تلاش کردند این مواضع را معطوف به حواس پرتی بایدن کرده و از حساسیت آن بکاهند، اما آنچه که این روزها در صحنه عمل در حال وقوع است تلاش مذبوحانه امریکا و دیگر متحدانش برای تحقق این برنامه کاخ سفید است که بایدن خواسته یا ناخواسته آن را لو داد. تأمل در حوادثی که در روزهای اخیر در برخی از شهرهای ایران میگذرد، نظیر «مقابله مسلحانه اوباش و اشغالگران با مردم و نیروهای مسلح»، «شکنجه وحشیانه نیروهای مردمی و بسیجی»، «حملات کور با نارنجک و کوکتل مولوتوف به مساجد و حوزههای علمیه»، «حمله مسلحانه به زائران و مجاوران حرم احمد بن موسی در شیراز» در کنار جنگ رسانهای با بهرهگیری از همه ظرفیتهای شبکههای ماهوارهای ومجازی، فشارهای دیپلماسی، تشدید تحریمهای اقتصادی و حتی تهدید نظامی توسط رابرت مالی نماینده ویژه امریکا در امور ایران و... ابعادی از همان جنگ ترکیبی است که با هدایت سازمان سیا و موساد و دیگر سرویسهای جاسوسی برای پیشبرد اهداف غرب در مقابله با نظام جمهوری اسلامی در جریان است. نکتهای که اسلاف بایدن از کارتر و ریگان گرفته تا اوباما و ترامپ در طی ۴۳ سال گذشته تمام توان خود را برای تحقق این آرزو به کار گرفته بودند، اما در تمام آن ادوار ملت ایران آنها را ناکام گذاشتهاند.
اما مروری بر کارنامه سیاه امریکاییها در آزادسازی کشورهای مختلف در سالهای اخیر در امریکای جنوبی، آسیا و... بیانگر شکست آنها در این راهبرد است؛ پرونده آزادسازی افغانستان که به تحمیل یک جنگ خونین با تلفات انسانی و هزینه مادی بسیاری بر مردم افغانستان و حتی مردم امریکا منجر شد و سرانجام با فرار شبانه امریکایی از این کشور و تحویل افغانستان به طالبان شکستی تاریخی را برای این به اصطلاح ابرقدرت ثبت کرد، برنامه امریکا برای آزادسازی سوریه هم به یک جنگ داخلی ۱۲ ساله منجر شد که بهرغم تحمیل صدها هزار نفر کشته و مجروح بر مردم سوریه و ویرانی نیمی از این کشور، این امریکا و کشورهای غربی و حامیان منطقهای این رژیم سلطه گر بودند که شکست را پذیرا شده و موقعیت دولت قانونی سوریه مستحکمتر شده است، درلیبی هم برنامههای آزادسازی به تجزیه این کشور انجامیده و این کشور به کانون صدور تروریسم به دیگر کشورها تبدیل شده است و همچنین شکست در آزادسازی عراق، تنها گوشهای از ناکامی کابوهای امریکایی است. نکته قابل توجه در این میان اتکای برنامه آزادسازی امریکایی در ایران به گروهکهای منفوری است که هیچ جایگاهی در میان مردم ایران ندارند. گروهکهای تجزیهطلبی که آن چنان با هم درگیر هستند که حتی در کارناوال آلمانها برای نمایش اپوزیسیون خارج نشین ایران نتوانستند درگیریها و رقابتهای خود را پنهان کنند.
برنامههای آزادسازی امریکایی برای ایران در ادوار مختلف اگرچه تاکنون هزینههای زیادی را بر مردم ایران تحمیل کرده است، اما در هر مرحله توطئههای آنها موجب بیداری بیشتر مردم ایران شده، و هرکدام از توطئههای آنها به فرصتی برای ارتقای قدرت ایران تبدیل و سبب شده است در عرصههای مختلف ایران به توان بازدارندگی برسد، نظیر راهپیمایی مردم ایران در روز ۱۳ آبان امسال که میتوان از آن به عنوان بینظیرترین راهپیمایی و اجماع مردمی به مناسبت سیزدهم آبان ماه در طول تاریخ انقلاب یاد کرد که نشاندهنده اتحاد وانسجام مردم ایران در مقابله با این فتنه انگیزیها است.
اما سخنان هفته پیش بایدن در مورد اولویت امریکا مبنی بر تمرکز بر اغتشاشات به جای مذاکرات هستهای و تأکید اخیر او بر برنامه امریکا برای آزادسازی ایران که رونمایی از برنامه ریزی دهها سازمان اطلاعاتی و مراکز اندیشه ورزی امریکایی کشورهای متخاصم است، باید درسی باشد برای کسانی که هنوز در امریکایی بودن اغتشاشات اخیر علیه مردم ایران تردید دارند. امریکاییها دیگر با چه زبانی باید بگویند که در پی براندازی نظام اسلامی هستند، تا عدهای که متأسفانه در میان آنها از فحول و نخبگان از جریانهای مختلف سیاسی کشور (نه مغرضان و معاندان) دیده میشوند، سر از خواب زمستانی وغفلت بردارند و ابعاد پیچیده این جنگ ترکیبی دشمن را درک و به وظیفه تاریخی خود برای روشنگری آحاد مردم وبه ویژه جوانان عمل کنند.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با دانش آموزان در روز ۱۲ آبان ماه، اتفاقات چند هفته اخیر را «جنگی ترکیبی» و نه صرفاً اغتشاشات خیابانی دانستند و خاطرنشان کردند: دشمن یعنی امریکا، رژیم صهیونیستی، بعضی از قدرتهای موذی و خبیث اروپایی و برخی از گروهکها با همه امکانات به میدان آمدند و با استفاده از دستگاههای اطلاعاتی، رسانهای و ظرفیت فضای مجازی، و بهرهگیری از تجربیات گذشته در ایران و بعضی از کشورهای دیگر تلاش کردند به ملت ضربه بزنند.... البته ملت بهمعنی واقعی در دهان بدخواهان زد و آنها را ناکام کرد.
پیامدهای بازگشت نتانیاهو
دکتر حامد رحیمپور
بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر پیشین اسرائیل با پیروزی در انتخابات سهشنبه، بار دیگر آماده میشود تا قدرت را در سرزمینهای اشغالی در اختیار بگیرد آن هم بدون نیاز به ائتلاف با مخالفان و رقبای سرسخت خود. اتفاقی که می تواند در تحولات منطقه تاثیر گذار باشد . از فروردین ۱۳۹۸ که دومینوی انتخابات زودهنگام در اسرائیل آغاز شدهبود تا به امروز هیچ ائتلافی نتوانستهبود اکثریت قابل توجه کرسیهای کنست، پارلمان اسرائیل را از آن خود کند و تشکیل ائتلافهای شکننده با ۶۰ یا ۶۱ رای در کنست باعث شده بود که به سرعت دولتها یکی پس از دیگری سقوط کنند. اما انتخابات هفته گذشته، مسیر را برای تشکیل یک ائتلاف قدرتمند و همچنین یک دولت پایدار به ریاست بنیامین نتانیاهو با کسب64 کرسی هموار کرد.
سؤال اول این است که چرا نتانیاهو در شرایط داشتن پرونده سنگین فساد، موفق به پیروزی چشمگیر درانتخابات شد؟ سؤال دوم نیز این است که با روی کار آمدن دوباره حزب لیکود و نتانیاهو، چه تغییری در نگرشها و سیاستهای کنونی رژیم پدید آمده و چه تأثیری در فضای منطقه به جا میگذارد؟واقعیت این است که با پیروزی حزب نتانیاهو تحلیلهای پس از انتخابات اسرائیل خوشبینانه نیست زیرا محوریت اکثر نگرانیها را درباره ظهور راست افراطی، وخامت احتمالی با همسایگان در منطقه و حتی با مهم ترین متحد خود یعنی آمریکا برجسته میکند. به نظر می رسد پنج عامل موجب موفقیت نتانیاهو شد:
1-همواره اکثریت عددی بیشترین آرای جامعه اسرائیل دراختیار احزاب دینی و راست دراسرائیل بوده است، نتانیاهو در یک سال گذشته با تجربه 12سال سابقه نخست وزیری و چیرگی سیاسی خود، توانست قاطبه این فراوانی آرا شامل احزاب دینی صهیونیستی و حریدی مانند ائتلاف «صهیونیسم دینی - عوتسما یهودیت»، حزب «شاس» و حزب «یهودیت تورات» را از آن اردوگاه خود کند و با آن ها ائتلاف کند تا سبد لیکود پرتر از قبل شود.
2-با توجه به فراوانی آرای اتباع یهود و مهاجرین ارتدوکس روسیه ، نتانیاهو با حفظ مواضع انتقادی خود نسبت به مثلث لاپید - گانتز و بنت از رویکرد مقامات حاکم بر تل آویو نسبت به جنگ اوکراین ونزدیکی به زلنسکی انتقاد کرده وهمواره به دنبال مدیریت ارتباط با مسکو بود تا بتواند آرای بسیاری از مهاجرین روس را به سبد لیکود بیفزاید.
3-نگرانی های امنیتی درجامعه یهودیان به ویژه یهودیان مذهبی و با گرایش راست به شدت افزایش یافته است. درگیریهای کرانه باختری هماینک مسلحانه هم شده و شهروندان اشغالگر صهیونیست نگرانی واقعی از فروپاشی امنیت رژیم صهیونیستی را دارند و بسیاری نیز حتی این نگرانی را نشان از فروپاشی دولت یهود قلمداد می کردند. در این بین نتانیاهو خودرا به عنوان تنها شخصیتی که خواهان سخت گیری های بیشتر در دو قضیه کلیدی و مهم برای صهیونیست ها ،یعنی یهودی سازی کامل قدس شریف و دیگری افزایش شهرک سازی در کرانه باختری است، نمایش داد و ازهمین سخت گیری ها به نفع خود در رقابت ها بهره جست.
4-شخص نتانیاهو مهارت سیاسی وظرفیت خارق العاده ای درخلق فشارهای سیاسی دارد . او درجریان این دور از رقابت ها نیز از هر فرصتی برای حمله به دولت ائتلافی بنت – لاپید نهایت استفاده را برد.نتانیاهو بلافاصله پس از توافقات اولیه بر سر ترسیم مرز بین لبنان و اسرائیل در میدان نفتی و گازی کاریش با هوشمندی حمله علیه لاپید را برای افزایش آرای سبد لیکود کلید زد. او همواره بر این خط می دمید که لاپید بسیار عجولانه و برای بهره گیری های انتخاباتی با دشمنی واقعی یعنی حزب ا... لبنان تبانی کرده و پشت پرده امتیازاتی داده است اما نتیجه انتخابات اخیر و بازگشت نتانیاهو به قدرت بدون ائتلاف با رقبایی سرسخت، پیامدهایی در سطح منطقهای نیزخواهد داشت.
طبیعتا باتوجه به این که احزاب راست افراطی از موافقان شهرک سازیها و مخالف جدید راهکار تشکیل دو دولتی در سرزمین های اشغالی هستند، روی کار آمدن چنین افرادی در راس کابینه اسرائیل، به تشدید تنش ها با گروه های مقاومت فلسطینی دامن خواهد زد، آن هم در وضعیت متشنج این روزهای کرانه باختری و شکلگیری گروه های تازه تاسیس مقاومتی مانند «بیشه شیران» که حتی میتواند آتش جنگ را تسریع کند.همچنین اختلاف دولت نتانیاهو با دولت دموکرات آمریکا بسیار بیشتر از دولت لاپید خواهد بود.یادمان نرفته است که نتانیاهو تنها شش ماه پس از کسب قدرت بایدن از نخستوزیری رژیم صهیونیستی کنار رفت. بایدن معتقد بود نتانیاهو به همراه بن سلمان، حامی ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا بود بنابراین بایدن تمایلی به بقای نتانیاهو در قدرت نداشت.
اکنون نتانیاهو در حالی بار دیگر نخستوزیر رژیم صهیونیستی می شود که دو سال از ریاست جمهوری بایدن در آمریکا باقی مانده و شواهد نیز گویای این است نتانیاهو مانند بن سلمان از جمهوریخواهان در انتخابات کنگره آمریکا در ماه جاری میلادی حمایت میکند.همچنان که اسرائیل هیوم نوشت نتانیاهو حتی شکست دموکراتها در انتخابات میان دوره ای فردا را یک فرصت برای خود میداند تا هم متحدانی را در کنگره جمهوری خواه پیدا و هم از ضعف دموکرات ها برای پیاده سازی اهداف خود استفاده کند.با پیشینهای که از نتانیاهو سراغ داریم بعید نیست برای سرپوش گذاشتن بر بحرانهای داخلی تنش آفرینی در سطح منطقه ای نظیر سوریه و لبنان را نیز تشدید کند.در صورت احیای مذاکرات برجام پس از انتخابات میان دوره ای آمریکا هم ضرر به قدرت رسیدن نتانیاهو بیشتر خود را نشان دهد.
به نظر می رسید بنت و لاپید در زمینه مذاکرات هماهنگی بیشتری با بایدن نشان می دادند اما نتانیاهو که طرفدار سرسخت ترامپ است، احتمالا کارشکنیهای زیادی در زمینه نابودی مذاکرات نشان دهد.نتانیاهو همواره نشان داده است در شیوه حکومت داری خود سعی می کند با ایجاد بحران های منطقه ای و گرفتن ژست قربانی و درگیر کردن حامیان خود از جمله واشنگتن به حمایت از تل آویو اهداف افراطی داخلی خود را که شهرک سازی در رأس آن هاست، اجرایی کند.
او قطعا این بار نیز با توجه به ترکیب ائتلاف پیروز که با حضور حزب صهیونیست مذهبی و دو حزب ارتدوکس شاس و یهودیت توراتی تشکیل شده این سیاست را به طور اجتناب ناپذیری اجرا خواهد کرد؛ موضوعی که منطقه را وارد دور جدیدی از تنش ها می کند. در صحنه فرا منطقه ای نیز تکیه مجدد نتانیاهو بر اریکه قدرت آن هم در صحنه نزاع غرب و شرق در جنگ اوکراین حائز اهمیت است. شکست لاپید به دلیل همسویی با بایدن خبر خوبی برای پوتین است. پوتین در یک سال اخیر بیشترین تلاش را برای دور نگه داشتن ترکیه و اسرائیل از محور کییف داشت که آمدن نتانیاهو به جای لاپید موازنه را تا حدودی به سود پوتین خواهد کرد و به نظر میرسد که اوج گیری روابط تهران و مسکو که یکی از دلایل آن نزدیکی لاپید و بایدن بود، دچار خدشه شود.
راز این همه خشونت قرون وسطایی در اغتشاشات کشور
جعفر بلوری
آشوبهای این روزهای ایران، چند تفاوت اساسی با آشوبهای قبل دارد. یکی از این تفاوتها پررنگ بودن مبحث «خشونت» در آن است، چه کلامی و چه فیزیکی. اصرار عجیب برای دیدن و شنیده شدن این خشونتها، یکی دیگر از این تفاوتهاست. با توجه به این که نقش «رسانه» و «فضای مجازی» در بروز این خشونتهای وحشیانه پُررنگ و برجسته است، در این نوشتار تلاش میکنیم ضمن گشتن در لابهلای تاریخ برای یافتن موارد مشابه جهت تبیین، پاسخی برای چرایی وجود چنین پدیدهای بیابیم. میخواهیم بدانیم چه اتفاقاتی افتاده که عدهای برخلاف عقل و تمام استانداردهای انسانیِ پذیرفته شده در دنیا، در قرن بیست و یکم ناگهان اینطور عیان، وحشی میشوند، سلاح میکشند و در روز روشن مثلا سر میبرند، انسانی را آتش میزنند، فحشهای جنسی میدهند و وقتی اعتراضی میشنوند، در اوج بیشرافتی، معترض را «بی شرف» صدا میزنند؟ از این مهمتر، چرا این خشونتهایشان را پنهان نمیکنند و اصرار دارند که دیده شود؟ چرا حین انجام خشونت، به خشونتهای به مراتب کوچکتری که از ناحیه مقابل بعضا
حتی رخ نداده، حمله میکنند؟ با توجه به انزجاری که این مدل مبارزه بین مردم ایجاد میکند، چرا نگران تبعات آن نیستند؟ برای یافتن پاسخهای این چند سؤال مجبوریم به نکتهای تاریخی که پیش از این در همین ستون آوردهایم، دوباره ارجاع دهیم. بخوانید:
در تاریخ اروپا میخوانیم در قدیم الایام- مثلا 2000 سال پیش- وقتی یک جریان قدرتمند و حاکم میخواست، مردم ده یا منطقهای را با خود همراه کند، دست به «خشونت» میزد. خشونت از جنس شکنجههای وحشیانه و قطع عضو و حتی قتل. این شکنجه و جنایت هم به عمد، در میادین اصلی شهر یا روستا و جلوی چشم مردم انجام میشد تا «موثر» واقع شود. یعنی همراه کردن مردم با یک جریان، با زور و خشونتی عیان و عُریان صورت میگرفت. در مباحث «جامعهشناسی علم» هم میخوانیم، این طیف علم را هم به خدمت میگرفت و مثلا با مطالعه و شناخت بدن انسان، طوری عضو بدن را انتخاب و آن را از تن قربانی جدا میکرد که، بیشتر زجر بکشد، بلندتر فریاد بزند و دیرتر بمیرد تا همه ببینند و بشنوند و به سمتی بروند که، آن جریان قدرتمند میخواهد.
با شروع دوران به اصطلاح مدرن و با تغییراتی که در حوزههای مختلف از جمله حکومتداری به وجود آمد، تلاش شد، این «کنترل» و «شکنجه» و «تحت تاثیر قرار دادن افکار عمومی» برای «حرکت دادن به یک سمت خاص» با تغییراتی در «روش» همراه شود. مثلا، کمتر دیده شود، یا اصلا دیده نشود یا حتی، بیدرد و خونریزی باشد چرا که صاحبان قدرت به مرور متوجه شده بودند که روشهای کم هزینه تری نیز وجود دارد که چه بسا، موثرتر هم هستند. ساخت زندان «سراسر بین» یا panopticon در اواخر قرن 18 میلادی، در همین چارچوب قابل تحلیل است. این زندان توسط فیلسوف فایدهگرای انگلیسی یعنی «جرمی بنتام» طوری طراحی شده بود تا به زندانبانها اجازه دهد که تمامی زندانیها را زیر نظارت خود داشته باشند بدون اینکه آنها بتوانند مطمئن شوند که در کدام لحظه تحت نظارتاند! نوعی شکنجه که به ظاهر نه درد داشت نه خونریزی اما بهاندازه شکنجه جسمی عذابآور و موثر بود و سروصدا و هزینه روشهای قدیمی را هم نداشت.
رفتهرفته مطالعات دقیقتر، ریزتر و جدیتری روی ذهن و چگونگی تاثیرگذاری بر آن انجام شد که بهعنوان فقط یک نمونه، نتیجه آن شد کتاب «تفکر سریع و کُند» نوشته دانیل کانمن یهودی که تکنیکهای آن امروز از سوی برخی افراد و رسانهها مورد «سوءاستفاده» قرار میگیرد. تکنیکهایی که بعضا میتواند کاربرد همان شکنجههای قرون وسطایی را داشته باشد منتهی بدون خونریزی و خشونت فیزیکی. نوعی شکنجه مثلا روحی. میخواهیم بگوئیم، امروزه رسانهها میتوانند با تکنیکها و روشهای نرم در افکار عمومی، هماناندازه تاثیر بگذارند که 2000 سال پیش صاحبان قدرت با شکنجه و قتل به دنبال آن بودند.
اما 50 روزی میشود که شرایط در ایران به طرز حیرتانگیزی تغییر کرده است. با اوباش قمهکش و اغتشاشگران اجارهای مواجهیم که دست به خشونتهایی میزنند که دیدن و شنیدنش، دود از کَلّه آدم بلند میکند... اینجا موضوع مورد بحث ما، صرفا این اوباش نیست. چرا که چنین موجوداتی منحصر به تاریخ گذشتههای دور نیستند و هروقت فرصت بیابند، جنایت میکنند. مثلا در دهه 30 میلادی چنین خشونتهای وحشیانهای در جریان مبارزات فاشیستهای ایتالیا و آلمان مشهود بود و آنها هم اصرار داشتند، این خشونتها دیده و شنیده شود! یا در جریان حمله داعش به کشورهای منطقه که شاید بتوان گفت، یکی از بدترین خشونتها رواج یافت.
یادآوری این نکته هم ضروری است که، مورد بحث ما، صاحبان و گردانندگان این اوباش اجارهای هستند که خط و ربط را به آنها میدهند. اوباشی که در کف خیابان است، صرفا یک «مهره» و «سر نخ» است که به ازای جنایاتش، حقوق میگیرد. صاحبان این «پروژه خشونت»، و رد پای آنها را میشود در آن چند شبکه فارسی زبان دید که در لندن و واشنگتن مستقر هستند. صاحبان این پروژه یعنی موساد و سیا و...
چرا میخواهند خشونتها در اوج بوده و اتفاقا دیده شوند؟!
«تابوشکنی» یکی از اهداف و دلایل راهاندازی این پروژه شوم میتواند باشد. وقتی جنایتی غیرقابل باور و پیشبینی نشده (مثل سربریدن یا آتش زدن یک پلیس یا سلاخی کردن چند سرباز وظیفه و اهانتهای شرمآور به مقدسات و شکنجههای وحشیانه و به شهادت رساندن یک جوان طلبه) در کشوری مثل ایران که تمام دنیا بر امنیتش غبطه میخورند بهصورت ناگهانی انجام و تصاویر آن فورا منتشر میشود و حتی برای تکذیب یا توجیه آن نه تنها تلاشی نمیشود بلکه در فضای مجازی بر تکرار آن تاکید میگردد، یعنی آنها به دنبال تابوشکنی و دستکاری ذهن هستند. این جنایات تکرار میشوند، تا از حساسیتها کاسته شود. «ترس» و «ترساندن» را هم چاشنی جنایاتشان میکنند تا آن احساس طبیعی «خشم» و «نفرت از خشونت» که با دیدن این جنایات بروز مییابند، فرصت بروز نیابند.
چه باور کنیم چه نکنیم، امروز با روشهای شیطانی مواجهیم که به دنبال رسیدن به هدف (مثلاً سوریهسازی ایران) به هر روش ممکن است. فلذا نباید اجازه این «تابو شکنی» داده شود. باید این «مارپیچ سکوت» را که با استفاده از لشکر سایبری و توئیتری حکمفرما شده را شکست. نباید آتش زدن یک انسان، فحاشیهای جنسی، بریدن سر، اهانت به قرآن و مقدسات آنقدر تکرار شود که در اذهان تبدیل به امری عادی شود، که اگر عادی شد، سراغ سایر مردم هم خواهند آمد. ایرانی نجیب، با فرهنگ و با اصالت است. اینها ایرانی نیستند و صرفا از ایرانی بودن، فارسی حرف زدن را بلدند.
ایرانی به ناموسش حمله نمیکند و چادر از سرش پایین نمیکشد، بسیجی آتش نمیزند و به این جنایتش افتخار نمیکند. باید فورا، بساطشان جمع شود. هم بساط اراذل اجارهای و هم صاحبان این اراذل. دلیل هجمه سنگین به واکنشهای پلیس یا اعتراضات مردم به این وحشی بازیها، دلیل برجستهسازی کوچکترین تخلف پلیسی که 50 روز است دستور مماشات دارد! جلوگیری از جمع شدن بساطشان است. روی بحث ما، اراذل و قمهکشهایی هستند که آدم میکشند نه آن نوجوان هیجان زدهای که قربانی فضای بیدروپیکر رسانهای است.
وقتی ماشین کشتار داعش در عراق و سوریه به راه افتاد و تصاویر جنایات از سوی همین داعش در فضای رسانهای به صورت انبوه منتشر شد، کارشناسان را به این نتیجه رساند که داعش را - برخلاف آنچه گفته میشد-برای «ماندن» نیاوردهاند. داعش که با استفاده از تکنیک «ایجاد وحشت» مقاومت را میشکست، در واقع جاده صافکن صاحبانش بود. داعش باید میآمد، در کنار نشان دادن یک چهره خشن از اسلام، کشورهای بزرگ مقاومت یعنی عراق و سوریه و حتی ایران را ویران میکرد و میرفت.
بعد نوبت به صاحبان داعش میرسید که با تقسیم هر یک از این کشورها به چند کشور کوچکتر، برای اسرائیل «حاشیه امن» بسازد. ما فکر میکنیم، یکی دیگر از دلایل ورود عریان اراذل اجارهای و صاحبانشان به خشونت و اصرارشان برای دیده شدن این خشونتها، همین نکته است. آنها میخواهند مردم را بترسانند و پیشروی کنند. آنها چه بدانند چه ندانند، درست مثل داعش جاده صافکن هستند. ویرانی با آنها، تجزیه با صاحبان آنها. این را میشود از هزار پرچمی که در تجمعات برلین آورده بودند فهمید. همین قدر متوهم!
شکارچیان با تجربه میگویند، وقتی حیوانی وحشی به تله میافتد و همه راهها را به روی خود بسته میبیند، آن لحظه لحظهای است که باید منتظر خشنترین خشونتهایش بود. چنگ و دندان نشان دادن و سر و صدا بهراهانداختن در چنین شرایطی صورت میگیرد. چون چارهای ندارد و همه راهها را به روی خود بسته میبیند. شاید دلیل این همه وحشیگری و سروصدای دشمنان جمهوری اسلامی، وضعیتی است که در آن گرفتار شدهاند. بهعنوان فقط یک مثال همین دو روز پیش تلویزیون رژیم صهیونیستی نتایج یک نظرسنجی را منتشر کرد که نشان میداد، بسیاری از صهیونیستها به این نتیجه قطعی رسیدهاند که، «اسرائیل 25 سال آینده را نخواهد دید.» وضعیت اروپا و آمریکا را هم که میبینید. در واقع تمام این اقدامات و خشونتها و آبروریزیهای دشمن، میتواند واکنشی عصبی و از روی ترس و نگرانی به این نتیجه باشد که، راهحل دیگری ندارند. به قول استاد کچوئیان نشاندهنده آخرین تلاشهایشان برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران است. ایرانی که خودشان میگویند، با چند پهپاد ورق را در جنگ اوکراین برگرداند!
سیفالرضا شهابی
در ماه آذر ۱۴۰۰ فرصتی شد تا سفری به زاهدان مرکز استان سیستان و بلوچستان و یکی از شهرهای سنینشین که بخشی عمده از ساکنان آن را بلوچ های اهل تسنن تشکیل می دهند داشته باشم. در این سفر آنچه خیلی زیاد توجهام را به خود جلب کرد؛ کثرت نمادها و اسامی متعلق به فرهنگ تشیع در خیابانها و میادین و مراکز مختلف این شهر بود، بهطوریکه به همسفرم گفتم که احساس خطر میکنم و انگار آگاهانه و نا آگاهانه تعمدی وجود دارد تا اهل تسنن را تحقیر و تحریک بکنند و شکاف بین طرفداران دو مذهب با مخرج مشترک اسلام را افزایش بدهند .
در مراجعت از زاهدان طی یادداشتی در روزنامه محترم به تاریخ شنبه ۱۱ ماه دی ۱۴۰۰ به این موضوع اشاره کردم و نوشتم: «تمام نهادهای این شهر تا آنجا که نگارنده این یادداشت ملاحظه کرد اختصاص به تشیع دارد نظیر میدان امام علی، خیابان امیرالمومنین، بیمارستان علیابنابیطالب و......نمادی از اهل تسنن که تقریبا نیمی از جمعیت شهر را تشکیل میدهند، مشاهده نکردم.»
همچنین نوشته بودم: «اینکه اهل تسنن سهمی از این نمادها و اسامی در شهری مثل زاهدان نداشته باشند میتواند به وحدت شیعه و سنی آسیب برساند.»
در ادامه نوشتم: «در حالیکه یکی از میادین پایتخت به نام آرژانتین و یکی از خیابانها به نام سئول نامگذاری شده که برای حسن روابط بین ایران و سایر کشورها لازم است، بدون تردید نامگذاری میادین و خیابانهایی که هموطنان بلوچ اهل تسنن در آن اکثریت دارند به نام نمادهای این بخش از جمعیت شهر به حسن روابط شیعه و سنی کمک بیشتر خواهد کرد و با این کار میتوان وحدت بین شیعه و سنی را در عمل نشان داد و اسباب تحبیب قلوب را پیش از گذشته فراهم کرد.»
وقایعی که در هفتههای اخیر در زاهدان و در پی آن در برخی از شهرهای سنینشین استان سیستان و بلوچستان و آخرین آنها در شهر «خاش» رخ داد، ناشی از عوامل متعددی است و به یکی دو عامل بستگی ندارد به تجزیه و تحلیل همه جانبه نیاز دارد.
گذشته از مشکلات اقتصادی و معیشتی و تورم و بیکاری که در این منطقه وجود دارد و احیانا عوامل برونمرزی که هر کدام در جای خود تحریککننده و تنشآفرین هستند و میتوانند عامل بروز اعتراضات و تشنج شوند؛ نباید از بیتوجهی به اعتقادات برادران اهل تسنن و تحریک احساسات مذهبیشان غافل بود. اگر مسئولین در بهکارگیری هر نماد و شیعی در میادین و خیابانها و مراکز مختلف اعتدال به خرج میدادند بهگونهای که این وضعیت را بهطور مساوی بین شیعیان و برادران اهل سنت تقسیم میکردند می توانست رضایت نسبی اهل تسنن را فراهم کند و این احساس را در آنها به وجود آورد به مقدسات آنها توجه شده و مودت و محبت را بین اهل تسنن و تشیع در این استان افزایش دهد و در زمانهای حساس بحرانآفرین نباشد.
اصولا هر شخص و یا اقلیت دینی یا قومی و گروهها و جمعیت های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و هنری و تیم ورزشی وقتی مشادهده کند که از طرف حکومت و دولت مورد توجه و احترام است، قطعا تلاش خواهد کرد در جای دیگری این وضعیت را جبران کند. وجود این احساس در بین آحاد جامعه بزرگترین سرمایه برای حاکمان و دولتمردان است. به عنوان یک ایرانی مسلمان و مشتاق وحدت در میان اقوام و مذاهب مردم ایران، امیدوارم از غفلتهای گذشته درس عبرت گرفته شود و به این نکات ریز و باریک توجه شود و شعارهای وحدتآفرین در مناطقی که برادران اهل تسنن سکونت دارند، شکلی عملی به خود بگیرد و همه تهدیدات مستتر در این وضعیت، به فرصتهایی برای ایجاد همدلی در میان ایرانیان تبدیل شود.