غلامرضا صادقیان
وقتی رسانههایی مانند توئیتر و اینستاگرام متولد شدند، نظریهپردازان علوم ارتباطات آنها را «رسانه بدون سردبیر» نامیدند، یعنی یک خطر بزرگ در انتظار جوامع بشری و البته حکومتها. حالا جو بایدن رئیسجمهور امریکا نیز توئیتر را «رسانهای فاقد سردبیر که در سراسر جهان نشر اکاذیب میکند» معرفی کرده و نگران شده است که «چطور ما انتظار داریم بچهها بتوانند مسائل خطیر را بفهمند؟!» این ترس و نگرانی بایدن البته چندوجهی است. او بازگشت ترامپ به توئیتر و سهامداری سعودیها در این رسانه را خلاف منافع و آینده انتخاباتی دموکراتها میبیند و ناخواسته آن وجه دوم یعنی «واقعیت دروغپراکنی توئیتر» را لو داده است و اگر زوالعقلی را که گرفتار آن است، نداشت، شاید وجه سوم را در میانه آشوبی که دروغپراکنیهای توئیتر در ایران بهپا کرده است، افشا نمیکرد و از اینکه دهههشتادیهای امریکا (یا به تاریخ امریکا قرنبیستویکمیها) با نشر اکاذیب در توئیتر نمیتوانند مسائل خطیر را تشخیص دهند، ابراز نگرانی نمیکرد!
واضح است که شبکههای مجازی در سراسر جهان و از جمله خود امریکا قدرت حکومت مرکزی را تحتالشعاع قرار دادهاند. امریکا با توئیتر، مرگ میسازد، هم مرگ انسانها و هم مرگ حقیقت و این مرگ خوب است، اما برای همسایه! چون برای جوانان و نوجوانان امریکا باید نگران نشر جهانی اکاذیب در این رسانهها شد.
ایلان ماسک با خرید توئیتر وعده داد که «آزادی بیان را بازمیگرداند و اجازه نمیدهد توئیتر در جهنمدرهای که بود، بماند». البته فعلاً جز بازگرداندن یک کذاب دیوانه یعنی ترامپ به توئیتر کار دیگری که نشانه آزادی بیان باشد، نکرده است، اما اینکه امریکا در آستانه یک انتخابات دیگر از «رسانه بدون سردبیر» ترسیده و رئیسجمهورش نگران مرگ حقیقت و فریب جوانان شده است، در زمانه ما «خندهداری گریهآور» است.
بایدن میگوید: «اکنون آنچه که همه ما نگرانش هستیم این است که ایلان [ماسک]شرکتی را میخرد که به ارسال و نشر اکاذیب در سراسر جهان میپردازد. دیگر در امریکا سردبیری (ادیتور) وجود ندارد، دیگر سردبیری نیست. چطور میتوان انتظار داشت بچهها بتوانند مسائل خطیر را بفهمند؟!»
حتماً مشاوران بایدن که این روزها بسیار پرکار و دائم مشغول ویرایش او هستند، به او یادآور خواهند شد که امریکا با همین دروغپراکنیهای توئیتری آشوب را در ایران به عنوان پلن B که وعده آن را در صورت شکست مذاکرات داده بود، اجرا کرد و حالا وقت غصهخوردن برای نوجوانان امریکا و گفتن اینکه «امریکا دیگر سردبیر ندارد» نیست، چون امریکا مدتهاست رئیسجمهور هم ندارد!
مجید شاکری
گره تلآویو باز نشد
سعدالله زارعی
پنجمین انتخابات پارلمانی رژیم صهیونیستی طی چهار سال اخیر، در روز دهم آبان ماه جاری برگزار شد و خبرها بیانگر آن است که ائتلاف راست و مذهبی رژیم به ریاست «بنیامین نتانیاهو»،
با ۱۳ کرسی اختلاف از بلوک رقیب به پیروزی رسیده است. با توجه به اینکه این رژیم ناچار به تکرار انتخاباتها و تکرار انحلال پارلمانها و فروپاشی کابینهها بوده، سؤال اول این است که آیا این انتخابات و نتایج آن میتواند رژیم اسرائیل را از وضع گذشته بیرون ببرد تا ناگزیر به تکرار انتخابات نشود؟ سؤال دوم این است که با فرض روی کار آمدن دوباره حزب لیکود و نتانیاهو، چه تغییری در نگرشها و سیاستهای کنونی رژیم پدید آمده و چه تأثیری در فضای منطقه برجای میگذارد؟
پیروزی انتخاباتی حزب لیکود در واقع بیش از آنکه مرهون اقبال به آن باشد، مرهون تضعیف موقعیت بلوک رقیب است. حزب لیکود در این انتخابات ۳۲ کرسی به دست آورده است؛ در حالی که در انتخابات 11 اسفند 1398 به 36 کرسی رسیده بود و درانتخابات سوم فروردین 1400 نیز، 30 کرسی به دست آورد. در واقع در این صحنه یک بلوک انتخاباتی موسوم به حریدی و اتحاد صهیونیزم دینی در مقابل یک بلوک دیگر موسوم به میانه و چپ به پیروزی رسیده است؛ در حالی که در این دو بلوک وضع احزاب محوری- لیکود و یشعتید- متفاوت است، با این وصف ماده اختلاف در احزاب شکلدهنده به ائتلاف باقی مانده است.
انتخابات اخیر و نتایج آن چیزی را در جامعه متعارض صهیونیستی تغییر نداد، فقط دولت ائتلافی لاپید را به زیر کشد و احتمالاً دولت ائتلافی نتانیاهو را جایگزین آن کرده ولی محتوای اختلافات و دلایل آن باقی مانده است. در واقع هر دو بلوک انتخاباتی اعتراف میکنند رژیم به شدت دچار ضعف شده است. سخن نتانیاهو پس از اعلام نتایج اولیه انتخابات این بود: «اقتدار، معیشت و امنیت را به اسرائیل بازمیگردانیم» و یائیر لاپید، نخستوزیر فعلی گفت: «مبارزه برای ایجاد یک دولت یهودی، دموکرات، لیبرال و مدرن ادامه دارد.» در واقع خود این ادبیات نشان داد رهبران رژیم، اسرائیل را تضعیف شده ارزیابی میکنند و این به معنای شکست سیاستهایی است که چنین نتیجهای را رقم زده است.
حزب نتانیاهو در شرایطی روی کار میآید که در آمریکا هنوز دولت حزب دموکرات سرکار است. حمایت نتانیاهو و لیکود از ترامپ و جمهوریخواهان در انتخاباتی که منجر به روی کار آمدن جو بایدن شد، هنوز موضوع مهم میان آمریکا و رژیم صهیونیستی است به همین جهت هنوز نتانیاهو سرکار نیامده مقامات دولت بایدن گفتهاند، بنگویر و... نباید عضو کابینه اسرائیل بشوند و هرتزوک رئیسجمهور رژیم خطاب به یهودیان آمریکای شمالی گفته است «اگر انتخابات اسرائیل باب میل شما نبود هم به نتایج آن احترام بگذارید.» البته میدانیم اختلاف میان آمریکا و اسرائیل اصولی نیست ولی این مشخص است که نتانیاهو به دلیل آنکه شدیداً احساس ضعف میکند، اقداماتی را از آمریکاییها - بهخصوص علیه ایران- مطالبه میکند که در توان آنان نیست.
یکی از موضوعات مهمی که نتانیاهو در حین تبلیغات انتخاباتی به آن پرداخت، پرونده گازی مدیترانه و توافق انجام شده میان یائیر لاپید و میشل عون، با وساطت نماینده آمریکا بود. وی با صراحت اعلام کرد، این یک توافق خسارتبار برای اسرائیل است و او به محض به قدرت رسیدن آن را لغو خواهد کرد. در اینجا یک سؤال وجود دارد، آیا این سیاست اعلامی عملی میشود؟
لیکود و نتانیاهو، در این پرونده، بلوک انتخاباتی مقابل خود را متهم به دادن امتیازات زیاد به حزبالله کردهاند، اما واقعیت این است که رژیم اسرائیل هیچ چارهای جز تن دادن به این امتیازات نداشته است و اگر نتانیاهو بخواهد سیاست صادرات گاز به اروپا را دنبال کند، چارهای جز تمکین به حقوق لبنان ندارد؛ چرا که مانع لبنان مانعی نیست که بتوان آن را نادیده گرفت. عدم تمکین تلآویو به بیروت سبب ناامن شدن کل مدیترانه برای صادرات گاز رژیم میشود و این با منافع اسرائیل سازگاری ندارد. اگر نتانیاهو به شیوه ترامپ، گمان کرده است با ابراز مخالفت، لبنان را وادار به پذیرش سهم کمتری از گاز مدیترانه میکند، این برداشت اشتباه است؛ به همان میزان که برداشت ترامپ از پاره کردن برجام اشتباه بود. بر این اساس به نظر میآید نتانیاهو ناگزیر به پذیرش توافق لاپید - عون باشد و تغییری در این وضعیت پیش نیاید.
این انتخابات نه تنها تأثیر کاهندهای در مقاومت ضدصهیونیستی فلسطینیها نخواهد داشت، بلکه آن را تشدید نیز خواهد کرد. در نظر داشته باشیم که از زمان تأسیس رژیم جعلی اسرائیل در سال 1327ش تاکنون، درگیری فلسطینی- اسرائیلی، اولین و مهمترین چالش تلآویو بوده است. نتانیاهو در زمانی دوباره به نخستوزیری میرسد که کرانه باختری شعلهور بوده و گزینههای قبلی برای مهار فلسطینیها تقریباً به صفر رسیده است. در کرانه باختری طی دو سال گذشته چند هزار اقدام علیه اسرائیل به وقوع پیوست و در همین ماههای اخیر لااقل هفت نفر از نظامیان آن در کرانه به هلاکت رسیدند. درگیریهای کرانه باختری هماینک مسلحانه هم شده و این چالشی است که نتانیاهو نه تنها برای آن راهحل ندارد، بلکه- حسب تجربه - سیاستهای او این منطقه را شعلهورتر میکند. کرانه باختری اینک در کنترل محمود عباس نبوده و در چارچوب توافق اسلو و مادرید هم قابل تجزیه و تحلیل نیست. میدانیم که کرانه باختری به دلیل اتصال به مثلث جنین، قدس و اردوگاههای فلسطینیان در اردن، موقعیت ویژهای دارد. در این محدوده بین 7 تا 8 میلیون نفر عرب فلسطینی زندگی میکنند و شعلهور ماندن نهضت آزادیبخش در کرانه، اسرائیل را درگیر چالش بزرگ امنیتی و اجتماعی میکند.
وضعیت اجتماعی سرزمینهای 1948 هم از دو منظر فلسطینی و یهودی رو به آشوب است. فلسطینیهای 1948 شمالی- حد فاصل تلآویو تا کریات شمونه در شمال- به موازات شعلهور شدن کرانه باختری و نابسامانی داخلی رژیم اسرائیل به صحنه میآیند و از این مهمتر وضعیت خود جامعه یهودی است که در سالهای اخیر به سمت تشدید تنش پیش رفته است. منازعات میان احزاب مختلف رژیم از یکسو و شدت گرفتن مخالفت یهودیها با سیاست دولت غاصب اسرائیل از سوی دیگر وضع داخلی اسرائیل را بحرانیتر میکند. نتانیاهو برای این وضعیت نسخهای ندارد و تأکید افراطی او بر دامن زدن به منازعات پیرامونی و شکافی که در درک این موضوع میان نهادهای مختلف رژیم وجود دارد، به وخامت اوضاع میانجامد. در همین انتخابات، احزاب اسرائیلی تا حد متهم کردن یکدیگر به «خیانت» پیش رفتند. بر این اساس رئیسسابق سرویس امنیت داخلی اسرائیل، «شاباک» طی مقالهای نوشت: «تصور ما این بود که فضای داخلی اسرائیل به سمت تنش میرود اما حالا میبینیم اسرائیل به سمت جنگ داخلی پیش میرود».
روی کار آمدن نتانیاهو، خود دلیل آن است که گزینههای اسرائیل برای اداره خود تمام شده و به مرحله نازایی رسیده است. نتانیاهو یک بار در سالهای 1375 تا 1379 و سه بار دیگر در فاصله سالهای 1388 تا 1400 نخستوزیر بوده است و انتخاب چندباره او به معنای ادامه دورههایی است که بوی ناکامی میدهد. در پایان دوره اول که او نخستوزیر بود، اسرائیل ناچار شد از جنوب لبنان فرار کند در سه دوره بعدی که نخستوزیر بود، اسرائیل از فلسطینیها در چندین جنگ شکست خورد و در مواجهه با حزبالله و ایران هم نتوانست توفیقی بهدست آورد.
محسن افلاکی
این روزها محدودیتهای بیپایان اینترنت در ایران و بیبرنامگیهای دولت در رفع اصولی موانع جامعه، باعث به وجود آمدن مشکلات جدیتری برای کسبوکارهای مجازی، صنوف، پزشکان وبیماران و مهمتر از همه، درآمدزایی قشر متوسط و رو به پایین جامعه شده است.
مشکلات اینترنت در روزهای گذشته، سبب بازگشت به عقب داروخانههای خاص به روزگار پر مشقت دریافت نسخههای کاغذی و و سرگردانی بیماران شده است. اگرچه مسئولان بهراحتی معترضان این وضعیت را به استفاده از نرمافزارهای داخلی حواله میدهند، اما در بسیاری از موارد این توصیه کارساز نبوده و این نرمافزارها از ارائه خدمات به کاربرها بازماندهاند .
با مسدود شدن چند پیامرسان کاربردی ، بسیاری از صاحبان مشاغل نیز دچار آسیبهای مالی شده و کارایی و درآمدزایی خود را نیز تا حدود زیادی از دست داده اند و تقریبا هیچ تبلیغ و فروشی ندارند. در این در چرخه، فروشنده ، واسطه دریافت و ارسال (یعنی پیک موتوری) و خریدار، به عنوان سه ضلع این معامله هر روز مشغول به تحمل زیانها وآسیبهایی هستند. با توجه به شرایط حاکم بر جامعه ، قطعا فشارهای اقتصادی ، باعث بروز تنش در همه زمینهها و حتی سادهترین رفتارهای اجتماعی خواهد شد.
اگرچه تا اندازهای کسبوکارهای بزرگ و صاحبان برندهای مشهور، از طریق رسانه ملی و بیلبوردهای عمومی میتوانند تبلیغات خود را انجام دهند و هزینهاش را نیز از چرخه فعالیت خود دریافت و پرداخت خواهند کرد، اما آنچه از آتش کاروان اینترنت و اقتصاد دیجیتال ناقص بر جای خواهد ماند، واماندگی فعالان در این حوزه، افراد خوداشتغال و کارآفرینان کوچک است. موضوعی که بدون تردید سبب افزایش حضور دستفروشان در مکان های عمومی از جمله خیابانها و قطارهای مترو خواهیم بود.
با توجه به شرایط موجود و چشمانداز اقتصاد دیجیتالیِ دولت جدید که قرار بود تا سال 1404، ده درصد از تولید ناخالص ملی را تشکیل دهد ، اما آنچه که در این دو ماه رصد شد، جز فروپاشی اقتصادی خرد و کلان و خرد نبوده است.
موضعی که البته به همین آسیبهای اقتصادی محدود نخواهد بود و در صورت ادامه این محدودیتها ( چنانچه از سخنان برخی دولتمردان از جمله وزیر ارتباطات برمیآید) به معضلات دیگری چون گسترش فقر، افزایش دستفروشی و پدیده کودکان خیابانی، رشد بزهکاری وسرقت، گسست خانوادهها، افزایش ترک تحصیل نوجوانان به جهت کسب درآمد ودر نهایت افزایش نارضایتیهای اجتماعی منجر خواهد شد. در جایی که زمزمه رشد پنجاه درصدی حقوق نمایندگان به گوش میرسد، در مقابل هنوز بر سر حقوق حداقلی بازنشستگان و معلمان و پرستاران اما واگرهای بسیار است؛ طبیعی است که نارضایتی به شکل غیرقابل کنترلی گسترده خواهد شد و اختلافات دولت و ملت به کف خیابان منتقل خواهد داشت
این وضعیت در حالی است که روز گذشته برخی از نمایندگان مجلس و دولتمردان نیز تمایل خود را بر ادامه این محدودیت ها نشان دادند؛ موضعی که بدون تردید معترضان موجود در خیابانها( که زندگی بخش زیادی از آنها به اینترنت وابسته است) را عصبانیتر خواهد کرد و عملا این موضعگیریها در آتش ناآرامیها نقش بنزین را خواهد داشت.