عباس حاجی نجاری
در جریان اغتشاشات جاری و بهرغم ورود تروریستها به فاز مسلحانه برای سلب امنیت اجتماعی مردم وحتی سوریهسازی کشور، یکی از سؤالات مردم ایران این است که حافظان امنیت در کشور بهرغم توان و تجربه مبارزه با قدرتمندترین گروههای تروریستی در منطقه و حذف آنها از عرصه سیاسی و نظامی، چرا با عوامل گروهکهای تروریستی که در روزهای اخیر امنیت را در برخی از شهرها از مردم ایران سلب کرده و باعث شهادت و مجروحیت تعداد زیادی از مردم و نیروهای حافظ امنیت شدهاند مقابله به مثل نکرده و بدون سلاح به مقابله با این اغتشاشات میروند به گونهای که در دو ماه گذشته تعداد شهدای نیروهای حافظ امنیت اعم از بسیج و نیروهای فراجا و... به عدد ۵۰ نزدیک شده است.
برای پاسخ به این سؤال بهحق مردم باید به چند گزاره اشاره کرد:
۱-اغتشاشات جاری پیش از آنکه اعتراض در صحنه خیابان باشد روایتسازی و جریانسازی در عرصه رسانه و بخشی از جنگ شناختی دشمن است که به دلیل بسترسازی و زمینهسازی برای آن توسط رسانههای جبهه دشمن با به کارگیری چند شبکه ماهوارهای نظیر سعودی اینترنشنال، بیبیسی، صدای امریکا، رادیو فردا، دویچه وله و صدها شبکه در فضای مجازی و... مواجهه با آن بیش از آنکه مقابله میدانی باشد نیازمند جریانسازی و اثرگذاری بر شناخت جامعه هدف است که متأسفانه به علت برنامه ریزی پیشدستانه دشمنان از ماهها قبل، ما دچار یک عقب ماندگی بودیم و این جز از طریق تجهیز ظرفیتها و گفتمانسازی درست امکان پذیر نبود، لذا امنیتیسازی اغتشاشات از سوی ما فرصتسازی برای دشمن برای روایتسازیهای مورد نظر بود، لذا اولویت برای حافظان امنیت روشنگری نسبت به اهداف و زمینههای جنگ ترکیبی دشمن برای مردم ایران و نهایتاً کاهش ظرفیتهای میدانی اغتشاشات بود که خوشبختانه این هدف به میزان زیادی تحقق یافت.
۲-فارغ از هسته اصلی اغتشاشات که بعضاً عوامل و مزدوران گروهکهای تروریستی هستند بخش عمده کسانی که با آنها همراهی میکنند، اغلب جوانان فریب خورده هستند که تحت تأثیر تبلیغات رسانههای معاند قرار داشته و دست به اقدامات هیجانی و تخریبی و یا طرح شعارهای هنجارشکنانه میزنند، این فریب خوردگان را باید قربانیان اول این جنگ ترکیبی دشمن دانست که بهرغم اینکه ممکن است اعتراض به حقی هم داشته باشند، اما در تشخیص حق از باطل ناتوان و عملاً با حضور در این اغتشاشات به عنوان پیادهنظام دشمنان عمل میکنند. اینها همان کسانی هستند که رهبر معظم انقلاب از آنان به عنوان «فرزندان خودمان» یاد میکنند و قبل از هرگونه برخورد نظامی، به هدایت و اصلاح نیاز دارند به همین دلیل است که وقتی دستگیر میشوند، بلا فاصله توبه و عذرخواهی میکنند واقدامات خود را ناشی از تحریکات و آموزههای این رسانهها یا مصرف مواد روانگردان و... میدانند.
۳- روند اغتشاشات نشان میدهد که تیمهای عملیاتی از مردم عادی و یا این افراد به عنوان سپر دفاعی استفاده کرده و در پشت سر آنها مخفی میشوند و لذا در صورت استفاده نیروهای حافظ امنیت از سلاح، بهرغم استفاده اغتشاشگران از سلاح ومواد منفجره و... اینها هدف قرار میگیرند که این تدبیر نظام نیست. البته در صورت حمله اغتشاشگران به مراکز نظامی و یا مراکز حساس، شرایط متفاوت خواهد بود.
۴- هدف اصلی دشمنان از این فراخوانها و ایجاد نا امنی و کشتهسازی است تا بتوانند برای محکومیت ایران در نهادهای بین المللی از آن استفاده کنند و همین دلیل است که با دروغسازی و آمارسازیهای متعدد تلاش میکنند که این آمار به رقام نجومی برسانند، نظیر فریبی که نخستوزیر کانادا از همین عوامل دروغ پرداز خورد و آمار اعدامیهای اغتشاشات اخیر را در توئیتی ۱۵ هزار نفر اعلام میکند. به همین دلیل است که علاوه بر ضرورت حفظ جان مردم، تدبیر بر این است که ما در این پازل مورد نظر دشمن عمل نکنیم.
۵- هدفگذاری دستگاه اطلاعاتی و امنیتی نظام در شناسایی و دستگیری هستهها و حلقههای ادارهکننده اغتشاشات و عوامل گروهکها، تاکنون نقش زیادی در کاهش جمعیت اغتشاشگران داشته است. این امر اگر چه به دلیل تغییر تاکتیک دشمنان و رفتن به فاز اقدامات تروریستی به ویژه با بهرهگیری از عوامل داعش، کانونهای شورشی منافقین، وعوامل گروهکهای تجزیهطلب که وقوع حوادثی نظیر حمله به زائران شاهچراغ در شیراز و یا ماجرای ایذه، اصفهان و سنندج و... محصول آن است شرایط را پیچیده کرده است، اگرچه وقوع این حوادث و آشکارتر شدن پیوند داعش با منافقین وسلطنت طلبها، بهائیان و مزدوران صهیونیستها در ایران نقش زیادی در روشنتر شدن ابعاد این جنگ داشته و دارد.
۶-اگرچه مجموعه این اقدامات و راهبردها در روشنتر شدن ابعاد این جنگ ترکیبی دشمن نقش اساسی داشته است، اما این به معنای تداوم صبر وتحمل دستگاه انتظامی امنیتی نخواهد بود که هر روز شاهد شهادت وجراحت چندین نفر از نیروهای مخلص و ایثارگر خود توسط اشرار باشند ونسبت به مطالبه اصلی مردم ایران در برخورد مقتدرانه با مزدوران دشمن در این ماجرا مدارا کنند.
ترور و آدم کشی حلقه آخر پروژه براندازی
کورش شجاعی
کیست که نداند بخش قابل توجهی از مردم تحت فشارهای سخت اقتصادی و تنگنای معیشتی هستند. قیمت مسکن ناباورانه طی فقط چند سال 10 برابر شده و نه تنها خانه دار شدن برای بسیاری به رویا تبدیل شده بلکه حتی پیداکردن سرپناهی اجاره ای با این اجاره های کمرشکن نیز برای برخی آرزو شده است. بازار ارزاق عمومی هم که از ثبات چندانی برخوردار نیست، هزینه های درمان و تهیه دارو نیز رنجی مضاعف شده برای مردم.
البته که تحریم های ناجوانمردانه سهمی مهم در ایجاد این مشکلات داشته و دارد اما بی گمان سهم بی تدبیری ها، غفلتها، دیرهنگام عمل کردن ها، آینده پژوهی نکردن ها و ... در ایجاد این مسائل کم نبوده و نیست. پر واضح است که توجه اساسی و کافی نداشتن به گسترش و تقویت زیرساخت ها، ادامه خام فروشی، وجهه همت قرار ندادن حمایت موثر، هدفمند و زمان دار از تولید داخلی و کالاهای ایرانی و ... از یک سو و استقلال نداشتن بانک مرکزی و در خدمت تولید نبودن سیستم بانکی از دیگر سو از عوامل مهم نرسیدن به رشد اقتصادی مطلوب و ایجاد «رفاه پایدار» برای مردم است.
در این نوشتار به همین اختصار و اجمال در بحث اقتصاد اکتفا می کنم تا اشاره ای کوتاه نیز به دیگر مسائل در ایجاد برخی نگرانی ها، دغدغه ها، مطالعات و اعتراضات به حق مردم داشته باشم. بگذریم که در عرصه مبارزه جدی و موثر با مفاسد اقتصادی و به ویژه اطلاع رسانی بهنگام، شفاف و اقناع کننده نیز کارنامه درخشانی نداریم. در فضای سیاسی کشور هم شاهد غفلت ها، کم کاری ها، بداخلاقی ها، تهمت ها، نبود رواداری ها، تصلب، خود را همه حق دانستن و دیگران را به هیچ انگاشتن و «گوش شنوا» نداشتن برای شنیدن نظرها و دیدگاه های غیر خود بوده ایم و البته که یکسره فاسد و غیرکارآمد جلوه دادن دولتمردان قبل از خود که به نوعی از زمان دولت بعد از اصلاحات آغاز شد و به اوج رسید و در دولت بعدی با ادعای دولت راستگویان و اتهام دروغ گویی به دولت قبل ادامه یافت نیز از جمله موارد ایجاد فضای «کسالت» و خمودگی و دلزدگی برای بخش هایی زیادی از مردم در عرصه سیاسی شد.
می دانیم که نداشتن تریبون عمومی برای بیان دیدگاه های تمامی گرایش ها و سلایق سیاسی درون نظام آن گونه که باید وجود ندارد که بخشی از ثمره تلخ آن نبود تضارب آرا، روشن نشدن مبانی نظرها و دیدگاه ها و سلایق و از همه بدتر به وجود آمدن حرف های «در گلومانده» عده ای از مردم و ایجاد و البته فروخوردن «حرف های مگو»ی بسیاری شد.
از این بحث دراز دامن نیز گذر و به همین اجمال و اختصار بسنده می کنم تا به این نکته بپردازم که بین این مسائل و مشکلات با آن چه کشور را درگیر کرد چه نسبتی وجود دارد؟ با اعتراضاتی که حدود دو ماه است به بهانه درگذشت ناراحت کننده و تاسف برانگیز مهسا امینی این دختر کُرد ایرانی شکل گرفت و با سرعت برق و باد به ناآرامی، اغتشاش و ویران کردن اموال عمومی و خصوصی تبدیل شد و شکنجه کردن و سوزاندن و کشتن تعدادی از فرزندان ایران زمین در دستور کار قرار گرفت که کشته سازی نیز بخشی دیگر از این پروژه بود البته کشته شدن تعدادی از افراد در عرصه میدان بس غبارآلود فتنه و اغتشاش و به هم آمیختگی هیجان، خشونت و عصبانیت و البته فضاسازی ها و دروغ پردازی های مکرر و شارژ مدام، پرفشار و پر حجم رسانه های برانداز و معاند خارج از کشور و غفلت برخی از نهادها از انجام بهنگام و موثر وظایف خود و همچنین نبود اطلاع رسانی به موقع، شفاف و در دست نگرفتن میدان اطلاع رسانی با ارائه «روایت اول» صحیح و دقیق از وقایع و رویدادها به افکار عمومی ثمره تلخ وغم انگیز دیگر این ماجراها بود. این پروژه با ترورهای ناجوانمردانه در حرم شاه چراغ و ترور و آدم کشی ها در اصفهان، مشهد و ایذه با هدف داغ دار کردن و به ستوه آوردن مردم و خدشه دار کردن امنیت کشور و روشن نگاه داشتن شعله آتش فتنه ادامه یافته است.
با این تفاسیر و اضافه کردن این نکته که در همین اثنا کشف انواع سلاح جنگی در برخی مرزهای کشور بسیار زیاده شده و اظهارات صریح جان بولتون در تجهیز اپوزیسیون به سلاح از یک سو و راه اندازی یک«جنگ شناختی» و «ترکیبی» تمام عیار و پر حجم علیه ملت ایران آیا شکی باقی می ماند که دشمنان ایران از آمریکا گرفته تا برخی کشورهای اروپایی و بعضی کشورهای منطقه و در رأس آن سعودی ها هدفی جز «تجزیه ایران» و براندازی جمهوری اسلامی دارند؟ آن چه مسلم است دلیل اصلی نپیوستن مردم به صف اغتشاشگران و همچنین فاصله گرفتن اکثریت از معدود «لیدرها»ی شارژ شده توسط دشمنان در کف خیابان همین روشن شدن پروژه دشمنان برای تجزیه ایران و براندازی بود و حالا دشمنان قسم خورده از سر استیصال و تحقق نیافتن رویاهای خود با ترورهای ناجوانمردانه از مردم ایران انتقام می گیرند اقدامی که نشان می دهد بار دیگر تیرشان به سنگ خورده است.
همان طور که از اول انقلاب تیر تمام دشمنی هایشان با ایران و ایرانی به سنگ خورد از ایجاد غائله کرستان تا ترکمن صحرا و خوزستان و کودتای نوژه و تحمیل جنگی ناجوانمردانه به ایران و تحمیل سخت ترین تحریم های اقتصادی، اما هیچ مسئولی نباید فراموش کند که تمامی این پروژه ها مدیون خون شهدا و مرهون مقاومت مردم و ایستادگی شان در مقابل سلطه و زورگویی دشمنان است و به قول رهبر حکیم و مدبر انقلاب اسلامی مردم قهرمان همه دوره ها هستند. پس اگر می خواهیم مردم همچنان نجیبانه و قدرتمندانه پای کار انقلاب، کشور و نظام بمانند، همه مسئولان در قول و فعل باید قدر مردم را بدانند و از این ملت رشید و فداکار فاصله نگیرند و به وعده هایشان عمل کنند و منافع ملی ایران در همه حال وجهه همتشان باشد، حرف مردم را بشنوند و به خواسته های منطقی شان پاسخ مناسب و به موقع بدهند، مسئول کار نابلد را برکنار کنند، خائنان و مفسدان به ملک و ملت را بی اغماض به اشد مجازات محکوم کنند ودر این باره اطلاع رسانی شفاف داشته باشند، نظارت های حاکمیتی را شدید و موثر اعمال کنند، قانون را درهمه عرصه ها و برای همه بدون تبعیض فصل الخطاب بدانند، از نظرات تمامی نخبگان و کاربلدان و متخصصان دلسوز ایرانی در هر جای دنیا که هستند برای رشد و پیشرفت کشور استفاده کنند، تضارب آرا و تکثر ایده ها و سلایق را به معنای واقعی کلمه به رسمیت بشناسند، فضای گفت وگوی ملی و مردمی را هرچه مهیاتر کنند، به رهنمودهای رهبری حداقل حالا پس از حدود 20 سال برای راه اندازی کرسی های آزاداندیشی در دانشگاه ها عمل کنند، با مردم و در بین مردم زندگی کنند، دایره «خودی ها» را هر روز تنگ تر نکنند، ایران را از آن همه ایرانیان با هر سلیقه و گرایشی بدانند، ایرانیانی که استقلال، عزت، امنیت و اقتدار کشورشان را مفاخر ملی و تاریخی شان و قهرمانان تاریخ ساز و سرنوشت سازشان را در تمامی عرصه ها دوست دارند و قدر می نهند.
از دیگر وظایف مسئولان برای قدرشناسی از مردم خدمت بی منت و تلاش بیش از پیش و موثر برای رفع تبعیض ، کاهش تورم، ایجاد رفاه پایدار، دمیدن واقعی روح امید و امیدواری و برخورد صادقانه با مردم است. نکته حائز اهمیت دیگر این که گرچه بیان دستاوردهای بزرگ انقلاب اسلامی برای کشور ضرورتی انکارناشدنی است اما این بیان باید آن قدر صادقانه، به موقع، دقیق، غیرقابل خدشه و باورپذیر و البته «هنرمندانه» توسط مسئولان و رسانه ها باشد که حتی در مواردی این چنین که کشور را حدود دو ماه درگیر خود کرده، پیشرفت های گوناگون در عرصه های مختلف دیده شود مانند آن چه در پزشکی، بیوتکنولوژی، نانوفناوری، جراحی های پیشرفته، طراحی و ساخت سازه های عظیم، کشتی سازی، ژن درمانی، تولیدات و اختراعات صنعتی و دانش بنیان، مهندسی نوین، هوافضا، تجهیزات دفاعی و ... که محصول خلاقیت، هوش، دانش و پشتکار جوانان، متخصصان، استادان، نخبگان و کاربلدهای ایران زمین است.
میکشند و عزا میگیرند!
عباس شمسعلی
طبق روايتى که علامه مجلسى آن را در بحارالانوار(جلد 32، صفحه 267، حديث 206) از احتجاج طبرسى نقل كرده است و آیتالله العظمی مكارم شيرازى در جلد 2 صفحه 24 کتاب پيام امام اميرالمومنين(ع) به آن اشاره کردهاند؛ عمرو بن عاص، روزى به عايشه گفت: «لوددت أنّك قتلت يوم الجمل!، من، دوست داشتم كه تو، در روز جنگ جمل كشته شده بودى!» عايشه با تعجب پرسيد: «و لم؟
لا أبا لك!» اى بىاصل و نسب! به چه دليل؟». عمرو عاص در پاسخ گفت: «كنت تموتين بأجلك و تدخلين الجنّه و نجعلك أكبر التّشنيع على علىّ،» تو با مرگ خود، از دنيا مىرفتى و داخل بهشت مىشدى و ما، قتل تو را، بزرگترين دستاويز براى بدگويى به على قرار مىداديم.» این شرح حالی است از کسانی که جنگ جمل را با برافراشتن پیراهن خونی خلیفه سوم و به بهانه خونخواهی بر امیرالمومنین علی علیهالسلام تحمیل کرده بودند اما وقتی از این فتنه نتیجه مطلوب را نگرفتند، این چنین از اینکه همسر پیامبر اسلام در این جنگ کشته نشد تا خون وی را بهانهای برای جنگ روانی علیه حضرت علی(ع) قرار بدهند حسرت میخورند.
مولای متقیان البته پاسخ قاطعی به جنگ روانی اهل جمل یعنی خونخواهان دروغین خلیفه مقتول دادهاند، آنجا که در مورد آنها فرمودند:«وَ إِنَّهُمْ لَيَطْلُبُونَ حَقّاً هُمْ تَرَکُوهُ وَ دَماً هُمْ سَفَکُوهُ... آنها، حقّى را از من مطالبه مىکنند که خود، آن را ترک گفتهاند و انتقام خونى را مىطلبند که خود، آن را ريختهاند...»
(خطبه 22 نهجالبلاغه).
این روایت و کلام حضرت امیر(ع) نه به قصد قیاس مصادیق با یکدیگر بلکه صرفاً به این منظور نقل شد تا به یاد بیاوریم که از گذشته دور تاکنون جبهه نفاق و فتنهگران دنیاطلب برای رسیدن به خواستههای باطل خود نه از کشتهسازی ابایی داشتهاند و نه از انداختن خون مقتولی که خود دست به آن آلوده کردهاند به گردن طرف مقابل.
این روزها اما شاید خیلی راحتتر میتوان آنچنان فضایی را درک کرد.
طی دو ماهی که از شروع اغتشاشات در کشورمان میگذرد انواع و اقسام تلاش پرحجم آشوبگران و جریان رسانهای معاندان برای انحراف افکار عمومی از طریق دروغ و تهمت و کشتهسازیهای بیاساس را شاهد بودهایم. از فوت مهسا امینی که با وجود نامشخص بودن ابعاد دقیق آن در روزهای اول و در شرایطی که هیچ قرینه مستندی بر غیرطبیعی بودن فوت این دختر جوان وجود نداشت، ناجوانمردانه در یک عملیات روانی و رسانهای پرحجم که متاسفانه برخی از چهرههای سیاسی و رسانههای اصلاحطلب هم به نوعی به آن دامن زدند علت فوت مهسا امینی به دروغ ضرب و شتم توسط پلیس جلوه داده شد. این روایت دروغ بهانهای شد برای استارت اغتشاشاتی که بنابر شواهد؛ ماهها برای آن برنامهریزی شده بود.
هرچند ویدئوی منتشرشده از لحظه ایست قلبی مهسا امینی تا حد زیادی این ادعای دروغ را پاسخ داد اما جریان نفاق بنایی برای قانع شدن نداشت و هدفش چیز دیگری بود. بعدها نیز که در اقدامی کمنظیر با تشکیل کمیتهای از 20 متخصص و گزارش موشکافانه و کارشناسی پزشکی قانونی مشخص شد که آن مرحومه بر اثر مرگ طبیعی و نه ضربه وارده جان باخته و اسناد علمی و پزشکی بیماری و سابقه جراحی در دوران کودکی وی نیز منتشر شد و حتی پدر این دختر نیز برخلاف ادعاهای بیسند ابتدایی و کتمان بیماری فرزندش پذیرفت که ضربهای به سر وی وارد نشده و سابقه بیماری هم داشته، اصرار بر ادعای دروغ شبکههای معاند ادامه پیدا کرد.
در جریان تجمعات ایجاد شده در شهرها و اقدامات تخریبی و آشوبگرانه بعدی که به ظاهر به بهانه مرگ یک دختر جوان اما در واقع برای اجرای دستور و تاکتیک طراحی شده از سوی سرویسهای اطلاعاتی موساد و سیا و... شکل میگرفت وقتی اثر مانور روی مرگ مهسا کمرنگ شد و مردم بسیاری دلایل علمی و گزارش پزشکی قانونی را پذیرفته بودند، نیاز آشوبگران و صاحبکارانشان برای گرم نگه داشتن تنور اغتشاش باعث شد تا هر از گاهی با طرح نامهایی جدید همچون نیکا، سارینا، اسرا، آیلار و مائده و... که طبق شواهد متقن و مستندات روشن به علتهای دیگری همچون سقوط از ارتفاع یا تصادف رانندگی و آنفلوانزا و... جان باخته بودند و ادعای بیسند ارتباط مرگ آنها در اغتشاشات به این بازی کثیف ادامه دهند. حتی در چند مورد دختران و پسرانی که تصویر و نام آنها بهعنوان جانباختگان اغتشاشات توسط رسانهها و شبکههای اجتماعی معاند منتشر شده بود با انتشار ویدئو و مصاحبه اعلام کردند که زنده هستند! یکی از فوتشدگان ساختگی هم چند روز بعد در جلسه دادگاه به دروغهایی که درباره او گفته بودند اشاره کرد!
عجیب آنکه هیچ وقت هیچ تصویر یا شواهدی از اینکه این افراد مورد ادعا در صحنه اغتشاشات جان خود را از دست دادهاند یا تیر خوردهاند ارائه نشد آن هم در عصری که هر اتفاقی در یک لحظه در فضای مجازی منتشر میشود.
چند روزی هم هست که معاندان به رسم دیرین منافقان و فاسقان با خون مردم بیگناهی که در حملات تروریستی نشأتگرفته از اغتشاشات جان خود را از دست دادند مشغول بازی هستند و شهادت آنها را به دروغ به نظام نسبت میدهند.
حتی وقتی داعش جنایتکار مسئولیت حمله تروریستی حرم شاهچراغ(ع) را رسماً پذیرفت باز هم از دروغپردازیهای خود دست برنداشتند.
حادثه تلخ تروریستی غروب چهارشنبه در ایذه که منجر به شهادت و مجروح شدن عدهای از مردم و نیروهای مدافع امنیت شد نیز آخرین پرده از جنگ روانی رسوا و دروغپردازی معاندان و آشوبگران در نسبت دادن این جنایت به نظام که در جریان فراخوان خود آنها رخ داده بود به شمار میآید.
این تهمتها به نظامی است که قریب 60 روز است با خویشتنداری از برخورد خشن با آشوبگران دهها نفر از بهترین فرزندان خود از بسیجی و طلبه و پاسدار و پلیس را فدا کرده است تا صف حق و باطل جدا شود.
اتفاقاً این روزها و پس از جنایتهای متعدد اغتشاشگران تروریست در به شهادت رساندن فجیع جوانان مظلوم مدافع امنیت که برخی از تصاویر آن هم منتشر شده است این موضوع که چرا نیروهای پلیس و بسیج و سپاه با دست خالی و تنها با باتوم و نهایتاً پینتبال در برابر تروریستهای داعشمسلک مسلح به قمه و قداره و سلاح گرم روانه میدان میشوند مورد انتقاد گسترده مردم قرار گرفته است.
در همین ماجرای ایذه؛ در رسوایی این دروغپردازان منافق همین بس که وجود ماموران بدون سلاح در بین آسیبدیدگان تیراندازی تروریستها خود گواه اصل ماجراست. از طرفی چطور میشود که حسابهای کاربری وابسته به آشوبگران لحظاتی پس از حادثه ایذه نسبت به هدف قرار گرفتن نیروهای مدافع امنیت ابراز خوشحالی میکنند اما بلافاصله پس از اینکه مشخص میشود در این تیراندازی کودکی هم جانباخته دقیقا همان حسابها و صفحات که تا لحظاتی قبل وقوع این تیراندازی را به هم تبریک میگفتند خونخواه و عزادار کودکی میشوند که خود آن را پرپر کردهاند؟
چطور میشود که همزمان با این حادثه در اتفاقی مشابه در اصفهان نیروهای بسیج و پلیس هدف تیراندازی موتورسواران مسلح تروریست قرار میگیرند و تعدادی به شهادت میرسند اما حادثه ایذه کار نظام است و حادثه اصفهان نه؟ چون اینجا لاشخورهای تروریست پیکر کودکی را که خود جانش را گرفتهاند برای بزم پلیدشان مناسب دیدهاند.
از آشوبگرانی که براساس تصاویر اخیر شهر کامیاران خود به راحتی به نیروهای همفکرشان از فاصله نزدیک شلیک میکنند تا چرخ کشتهسازی متوقف نشود انتظاری نیست، عجیب آنکه در این میان برخی سلبریتیها و چهرههای مطرود سیاسی که مدتهاست در زمین دشمن مشغول بازی شدهاند هم با تکرار دروغ نسبت دادن شهادت مردم و کودک ایذهای به نظام مشغول خوشخدمتی به اربابان خود هستند.
کسانی که باید تکلیف خود با دشمنان مسلح یورش آورده به امنیت و ناموس مردم را روشن کنند؛ یا عملا اعلام کنند که جزو آنها هستند یا با صراحت از آنها تبرئه بجویند و جنایتهای آنها را محکوم کنند. چطور است هنگامی که امثال آرمان علیوردی، روحاله عجمیان و دهها شهید مدافع امنیت دیگر که برای حفاظت از نظم شهر و امنیت مردم با دست خالی و با سپر کردن جسم خود مقابل اغتشاشگران ایستادند و به سختترین وضعیت به شهادت رسیدند این چهرههای سیاسی و ورزشی و سینمایی و... به روی دوروی خود هم نیاوردند تا با یک تسلیت یا محکومیت و همدردی، اندک فاصلهگذاری حتی ظاهری بین خود و آشوبگران ترسیم کنند؟
البته این مدعیان ظاهری انسانیت وقتی حکم قصاص قاتلان شهدای امنیت صادر شود در قالب انسان دوستی وارد معرکه میشوند و باز هم به دفاع از قاتلان و جنایتکاران میپردازند. این اولینبار نیست؛ از موج حمایتی از «نوید افکاری» که خود به صراحت به قتل یک انسان بیگناه در شیراز اعتراف کرد تا دفاع از «محمد ثلاث» از دراویش گنابادی که در ماجرای خیابان پاسداران با اتوبوس به صف نیروهای پلیس زد و چند نفر را به شهادت رساند و با صراحت هم به آن اعتراف کرد در کارنامه این چهرههای کاسب انسانیت وجود دارد.
اما این جماعت باید پاسخ دهند که چرا همیشه جهت انسانیتشان به سمت قاتلها و جنایتکارهاست؟ آن سلبریتی دستچندم که این روزها مدعی «نه به اعدام» قاتلان مدافعان امنیت شده است فراموش کرده است وقتی دزد گوشی همراه دختر نوجوانش را در اداره آگاهی روبهرویش نشانده بودند و وی با خشم و داد و فریاد به سمت دزد حملهور شده بود اگر ماموران پلیس جلوی این آقا را نگرفته بودند چه میشد؟ حالا وی که به خاطر استرس وارده به دخترش در جریان دزدی گوشی او چنان فریاد میکشید، با بستن چشم خود بر زجر خانواده شهدای مدافع امنیت، اهل گذشت از قاتلان جوانان مردم شده است؟
قطعاً ورود جوانان فریبخورده در جنگ روانی و روایت دشمن به میدان اغتشاش برای همه ناخوشایند و ناراحتکننده است و ناراحتکنندهتر احتمال آلوده شدن دست برخی از آنها به خون افراد بیگناه در این آشوبهاست، اما این چهرههای سیاسی و سلبریتیهای مدعی انسانیت باید پاسخ دهند چه کسانی با دروغ پرحجم و القائات هدفمند و مورد رضایت دشمن این جوانها را تحریک کردند و به خیابان آوردند که خدای نکرده برخی از آنها بر اثر جو سنگین القایی و فریب دشمن و پادوهای خوشخدمت آن حالا قاتل شده باشند و مستوجب مجازات؟ این حضرات به نقش خود در این ماجرا فکر کردهاند؟ اصلا این افراد از کجا خط میگیرند؟ آیا حمایت پرحجم آنها از قاتلان و تروریستها نوعی تقسیم کار دیکتهشده است؟ آیا این حمایت احتمال تکرار جنایتهای دیگر را بیشتر نمیکند؟
این روزها به لطف و مدد الهی میگذرد اما این آشوبها و جنایتهای غیرانسانی رخ داده در متن آن یکبار دیگر چهره منافقان و مدعیان ریاکار و دروغین انسانیت را برای مردم نمایان کرد.
رضا صادقیان
انتشار گزارش «کالبدشناسی ناآرامیهای شهریور-مهر 1401» از سوی گروه مطالعات ایران در ماهنگار راهبردی دیدهبان امنیت ملی شماره 126 در این برهه از زمان و در روزگاری که بسیاری از چهرههای سیاسی سکوت اختیار کردهاند، برخی از تحلیلها به دیوار سخت واقعیت برخورد کرده و اساتید دانشگاه به دلایل بسیار حرفی برای بیان کردن ندارند، بسیار مهم است.
در بخش نخست این گزارش و پس از بررسی اعتراضهای سالهای گذشته و تفاوت آن با دوره جدید آمده است: به نظر میرسد ویژگیهای دوره جدید اعتراضها از این قرارند: کثرتگرا، کلانگرا، سایبرپایه، غیرنهادینه، فشرده در زمان وقوع اعتراضها، انتشار سریع کنش جمعی، عدم سازماندهی، نبود نقش رهبری، تاکید بر تغییر بنیادین نظام سیاسی، حمایت حداکثری لایهها و گروههای مختلف اجتماعی-سیاسی و پشتیبانی حداکثری از سوی مخالفان سیاسی جمهوری اسلامی در خارج از کشور. نویسندگان این گزارش در ادامه همین فقره مینویسند: در دوره جدید، برخلاف قسمت دهه محوری دسته اول، جزر و مدهای اعتراضی در فواصلی دو یا سه ساله تکرار شدهاند و ممکن است در آینده نزدیک این فواصل به دو تا سه ماه برسد. این امکان در ناآرامیهای جدید در شهریور و مهرماه ۱۴۰۱ بسیار بارزتر است، زیرا نیروی پیشبرنده و پیشگام آن نسل جدید یا متولدین نیمه دوم دهه هفتاد و دهه هشتاد شمسی هستند که اکنون آغاز دوره سوژگی خود در عرصه اجتماع را تجربه میکنند و مسئله اصلی آنها اشکال نوین سبک زندگی و امکان بازنمایی آن در عرصه عمومی است.
مسئله مهم در فهم پدیده اعتراضات جدید، اکتفا نکردن به یک بخش از جامعه و چیدمان بخشهای متفاوت و گوناگون از جامعه ایران امروز است. وقتی در همین گزارش آورده میشود که اعتراضهای جدید با «حمایت حداکثری لایهها و گروههای مختلف اجتماعی-سیاسی» در حال ظهور در جامعه است و متذکر میگردد که نسبت به این تغییرات اجتماعی مراکزی برای فهم این مسائل و ارایه راه حل عملی وجود ندارد، حکایت متکثر بودن و همافزایی نیروهای متفاوت در اعتراضها را بازتاب میدهد و از سویی دیگر برای مرتبهای دیگر نویسندگان در گزارش تکرار میکنند که فهم پدیدههای اجتماعی برای آنکه به مسئله، بحران و ابرچالش تبدیل نشوند نیازمند پاسخ داده شدن از سوی صاحبان قدرت هستند. حل دشوارههای هیچ جامعهای بدون فهم دقیق و شناخت لایههای زیرین جامعه امکانپذیر نخواهد شد، به عبارتی مشکلات امروز جامعه ایران ریشه در گذشته نه چندان دور و حتی تاریخی دارد که بدون درک آن شرایط و طی کردن مسیر برای حل معضلات آن راهی دیگر یافت نمیشود.
گزارش با تمرکز به خواستههای نسل جدید و برداشت آنان از شیوه حکمرانی مینویسد: این نسل محزون است و احساس میکنند در معرض فشار و تبعیض بروکراسی ناکارآمد قرار گرفته است، در عین حال اعتقاد اندکی به ایدئولوژیهای سیاسی موجود دارد. نسل محزون در دوران کوتاه و گذرای ۱۵ تا ۲۰ سال اخیر شکل گرفته است. آنها شاهد یا تجربه اندکی از معنویت، وجدان عمومی، عدالت اجتماعی یا حتی استقلال ملی دارند که در سالهای نخست جمهوری اسلامی بخشی از فرهنگ عمومی بود. این گروه نسلی تصورش از حاکمیت نهادی است که گردهمآیی موسیقی را لغو کند، دستورالعملهای اجباری را وضع و فعالیتهای فرهنگی و تفریحی را ممنوع میکند.
تا اینجای گزارش نسبتا مشخص است بخشی از جامعه به ساختار قدرت از کدامین دریچه نگاه میکند، بنابراین صرف فروکاست اعتراضهای امروز به لجبازی، مشروب خوردن با قمقمه، طرفداران هرزهگی، مدافعان فحشا و... نه تنها امکان درک شرایط حال را امکانپذیر نخواهد کرد، بلکه بخشهای دیگر جامعه و خصوصا قشر خاکستری که همچنان به زندگی روزمره میپردازند و با اعتراضهای همراهی نکردهاند، را به واکنش وامیدارد.
در ادامه فقره فوق این گزارش آمده است: آنها (جوانان) دولت را ناکارآمد و ناتوان در اداره کشور شناخته و این تصویر به واسطه اخبار هر روزه در مورد کمبود آب، زوال اقلیمی، آلودگی هوا و دیگر آسیبهای اجتماعی همچون اعتیاد، کودکان خیابانی و غیره تقویت شده است. ناآرامیهای اخیر را بهتر است به عنوان ظهور نسلی فهمید که اعضای آن به طور کامل نسبت به الگوی حکمرانی موجود بیگانه هستند.
نتیجهگیری این گزارش از سایر بخشهای آن مهمتر است. تهیه کنندگان در بخش ارایه راهکارها سه مسیر را برای حل اعتراضات و رفتن به سوی آرامش در کشور اشاره کردهاند، یک: تقویت رویکرد علمی و تخصصی در حوزه شناختی. دو: تشکیل اتاق فکری ارتباطگیری با نخبگان. سوم: تکوین دولت سرمایهگذار اجتماعی-فرهنگی.
به نظر میرسد رویکرد اول و دوم این راهکار به نتیجه مشخصی منجر نشود، چرا که بیش از آنکه به سوی جامعه و تغییرات پیوسته آن دقت کند، در اندیشه تجمیع نخبگان برای حل دشوارهها است.
همچنین در بخش مرتبط با تشکیل اتاق فکری ارتباطگیری با نخبگان، این دیدگاه همانند سایر دیدگاههایی است که باور دارند با برگزاری نشستهای همفکری و هماندیشی امکان فهم مسائل جامعه را پیدا میکنند.
حداقل آنکه تجربه سالهای گذشته و حتی امروز در سازمانهای نزدیک به ساختار دولت و بخشهای دیگر نشان از آن دارد که حاضرین در این جلسات غرق شده و بعضا سخنان و راهکارهایی را درباره مسائل بدیهی به مسئولان امر توصیه میکنند که به غیر از تحمیل هزینه با سایر ارکانهای قدرت، حامل آوردهای مفید نیست. البته دور از ذهن نخواهد بود که این نشستها شکل بگیرد و توصیههای عملی نیز از سوی حلقههای فکری ارایه گردد، اما در پیچ و خم سازمانی از معنا تهی و بعضا به بایگانی راکد ارجاع داده شوند!
اما راه حل سوم جالب توجه است. نوشتهاند: مجموعه معضلات جامعه ایرانی نشان میدهد نقش بهینه دولت در چارچوب مدیریت اجتماعی اعتراضات خیابانی سرمایهگذاری اجتماعی- فرهنگی است.
به بیان دیگر دولت مطلوب در این زمینه را میتوان دولت سرمایهگذار اجتماعی- فرهنگی دانست. بدیهی است که مدیریت منازعه با غرب و برقراری آرامش در روابط خارجی در راستای رفع تحریمها، مقدمه و پیششرط تکوین چنین دولتی است.
بدیهی است بنیان راهحل این فقره از گزارش ریشه در مسئله اقتصاد دارد، چرا که مدیریت منازعه با غرب، برقراری آرامش در روابط خارجی و رفع تحریمها لاجرم فضای تنفس اقتصادی را برای شهروندان ممکن میکند، به عبارتی با دست یازیدن به اقتصاد امکان حل برخی دشوارههای اجتماعی و فرهنگی میسر میگردد.
نکته جالب توجه در این گزارش و با توجه به تاکیدی که روی نسل جوان و خواستههای فرهنگی آنان دارد در نهایت امر به این نتیجه میرسد که امکان برقراری آرامش در جامعه به غیر از اصلاحات اقتصادی، روابط خارجی و شکل گرفتن یک دولت قوی و کارآمد محقق نخواهد شد.