محمدهادی صحرایی
قرآن کلام خداست و در آن کلیات شیوه زندگی انسانی آموزش داده شده و تفسیر آن را به صاحبان علم و عصمت که اهل بیت باشند واگذار کرده است. سلام خدا و خوبان و ارادت ما به ایشان که هرچه از معارف و علم و عزت داریم از سفره آنان لقمه گرفتهایم. در قرآن، موضوعات اعتقادی و اخلاق و احکام، با نقل تاریخ و داستانهای درس و عبرتآموز گذشتگان، وضع قوانین و حقایق خلقت و نیز دستور و توصیه آمده است. این مجموعه منسجم، درهم تنیده و نظاممند، گویای خالقی حکیم است که بدون تناقض و نقص و زیادهگویی، حیات طیبه را مهندسی و مطرح کرده است.
یکی از آن داستانهای پر از حکمت و درس و تا ابد رهگشای قرآن، داستان بنی اسرائیل است که با بیان قواعد و مفاصل تاریخی آن بیان شده و ما میتوانیم منظور آنها را به کمک معارف اهلبیت، از علماء راستین دریافت کرده و به طرح کامل آنها پی ببریم. تفکر بنی اسرائیل که به صهیونی معروف است، تفکر متکبر، خود برتربین، زیادهخواه، حسود، بیرحم، حقهباز، لجباز، ناشکر، کینهتوز، رباخوار، تحریفگر، دروغگو و سمج است که از زمان قابیل قابل رهگیری است و در قوم یهود که به بنی اسرائیل معروف شدند،
به حد اعلای خود میرسد و تا امروز به صورت افراطی و بیحساب، توسعه یافته است.
نکته اول اینکه بیشک، بخشی از جامعه یهودیان، اولین قربانیان تفکر صهیونیاند و اکنون هم بسیاری از آنان از مخالفان سرسخت صهیونیستها هستند مثل یهودیان هموطن ما که هزاران سال است در کنار سایر ادیان، با هم زندگی میکنیم و همین آرامش در کنار هم برای دشمنان تحمل ناشدنی است. نکته دوم این است که بیان صفات بنی اسرائیل برای ایجاد شناخت ما درباره اندیشه صهیونی است که به خاطر همان صفات زشتی که گفته شد، از اوج عزت و مورد توجه خدا بودن، به جایی رسیدند که مورد نفرین انبیاء زمان خود و عذاب خدا قرار گرفته و مهر ذلت و مسکنت و دربه دری به پیشانی آنها خورد. عبرتآموزی این است که به شدّت از آن صفات مذموم و مشئوم پرهیز کرده و یک پایش همیشگی اعتقادی، اخلاقی و رفتاری داشته باشیم.
جمعیت اندک فرزندان و خاندان حضرت یعقوب که با دعوت حضرت یوسف به مصر رفته بودند به فاصله چندین نسل و تا حضرت موسی- سلام خدا و خوبان نثار این پیامبران مظلوم- هزاران برابر شدند و در این مدت شاید حدود دویست سال و شاید بهخاطر همان خلقیات ویژهای که گفته شد، هرگز نه آنها و نه مصریها آنها را عضو جامعه مصر ندانستند و نامشان از «بنی اسرائیلیان» به «مصریها» تغییر نکرد. این در حالی است که هر مهاجری را پس از یکی دو نسل به عنوان شهروند یک کشور میدانند ولی در مورد خاص، هرگز چسبندگی و پیوستگی به وجود نیامد. این نکته مهم و قابل مطالعهای است.
پس از خواب فرعون، فرعونیان، برای به دست آوردن و کشتن موسایی که نمیشناختند، هزاران نوزاد پسر را کشتند و نمیفهمیدند که اگر خدا بخواهد موسی در دامن همین فرعون خونخوار نهاده و بزرگ خواهد شد.
قتلعام عظیم، عجیب و بیرحمانه نوزادان، اولین کمین فرعون در برابر خواست خدا بود که شکست خورد. بعدها هم کشتن پسران و مردان بنیاسرائیل با کارهای طاقتفرسا و زنده نگه داشتن زنان آنان برای کنیزی مهمترین شکل تحقیر بنی اسرائیل و مقابله با خواست خدا بود که آن هم به نتیجه نرسید و عکس شد. بنیاسرائیل به ستوه آمده که به زندگی طبقاتی و طبقه پَست خود خو کرده بودند، آنچنان از عمق دل، نجات خود و ظهور منجی بنی اسرائیل که مژدهاش را از پیامبران گذشته شنیده بودند را از خدا خواستند که در ظهور موسی تعجیل کرد.
حضرت موسی از همان ابتدا روحیه خودباوری، اعتماد به نفس و کرامت انسانی را به آنها تمرین داد و کم کم به زندگی انسانی و طبیعی رهنمون کرد و با معجزات متعدد و متنوع چراغ امید در دلهاشان افروخت. با تشکیل سازمان و تشکیلات پنهانی، شیوه مبارزه آرام با فرعون را به آنها آموزش داد. او به تمام معنا مُنجی و مُحیی بنیاسرائیل شد و از آن قوم ذلیل و توسریخور، انسانهایی رازدار و کتوم ساخت که توانستند در یک شب و پنهان از لشکر فرعون و لشکر هامان، بنی اسرائیلی که اکنون دهها هزار نفر شده بودند را حرکت دهند و به دریای نیل برسانند و این هرگز ساده نیست. بیشک رازداری و پای کار بودن منحصر به فرد بنیاسرائیل، پس از حضور موسای کلیم، از مهمترین دلایل این پیروزی بود.
پیش از این پیروزی، بیش از ده معجزه دیده بودند و با این وجود با تمدید ده روزه مأموریت حضرت موسی، از خداپرستی به گوسالهپرستی روی آوردند. تمرد آنها به اینجا ختم نشد و این قومی که زمانی برای آزرده نشدن، ابر بر سر آنان حرکت میکرد و غذا و شربت آسمانی برایشان میآمد، تاکنون سرگردانند و منفور. و این نتیجه آن خصوصیات زشت و عادات ناپسندی بود که از آن افراط در«خودبدبختبینی» به تفریط «خودبرتربینی» و توهم « ما پسران خدا و قوم برگزیدهایم» رسیده بودند و از آنها موجوداتی کلافهکننده برای مؤمن و کافر ساخته و هیچ قومی حاضر به همزیستی با آنها نشد و نیست. حیلهگری افراطی و موذی و لجوج بودنشان به گونهای بود که حتی پیغمبری که رحمهًٌْللعالمین است هم از آنان به ستوه آمد و فرمود: «هیچ قومی مثل یهود مرا نیازرد».
این قوم از همه جا رانده و درمانده که هرگز تلاشی برای اصلاحِ اساسی خود نکرد، پس از هجرت از مصر، جادوگری و جنگیری که از مصریان آموخته بودند را هم به خصوصیات زشتشان افزودند و با وجود ارسال صدها پیامبر و مصلح دلسوزی که فقط مأمور به تعادل رساندن این قوم شده بودند، حاضر به فرمانبرداری نشدند و به مرور اخلاق فراعنه را گرفتند و این شدند که اکنون میبینیم. نه اروپای بعد از جنگ جهانی و نه آمریکای مهد لیبرالیسم و نه شرق کمونیسم و نه جامعه اسلامی هیچ کدام حاضر به همسایگی با آنها نیستند و این، شاید مهمترین دلیل کوچاندنشان از سراسر جهان به ویژه اروپا، توسط آلمان نازی و انگلیس خبیث و آمریکای شیطان بزرگ، به سرزمین فلسطین است و اکنون، هرکاری که فرعون با بنیاسرائیل کرد را بر سر فلسطینیان میآورند.
بعید نیست عملیات طوفانالاقصای 15مهر، بینظیرترین شکست نظامی و اطلاعاتی اسرائیلیان، پس از جنگ خیبر باشد. این عملیات در طراحی و اقدام هوشمندانه، چنان سیلی محکمی بود که آنها را گیج و دیوانه کرده است. طراحی در شرایط محاصره کامل و تمرکز دهها ماهواره آمریکایی بر تحرکات غزه، وجود ده هزار جاسوس، دیوارهای بتنی تا اعماق خاک و مجهز به سنسور، میدان مین و سیم خاردار و فنس و چاههای تجهیز شده به سنسور و... کار بسیار منحصر به فرد و بزرگی است که هرگز جبران آبرو و اعتبار و اعتماد به نفسِ از دست رفته با آن برای اسرائیل ممکن نیست. نوآوری در اجرا و سرعت عمل و زمان اجرای آن نیز از دیگر شگفتیهاست. اینکه فرمانده و نیرو و تجهیزات آمریکایی در عملیاتهای غزه با زنان و کودکان میجنگند و آمریکا را مستقیم به میدان آوردهاند، حاکی از فروپاشی زودهنگام اسرائیل است که قابل کتمان نیست.
منطق جنگ این است که نیروهای نظامی با هم بجنگند و اگر یک طرف، انتقام شکست را به جای سربازان از غیرنظامیان بگیرد، هیچ پیامی جز درماندگی و عجز و صدالبته نامردی ندارد. وحشیگری تاریخی اسرائیل و آمریکا و حمله به زنان و کودکان بیگناه، نشان از سختی تحقیر تاریخی جبهه شیطان دارد. امروزه میتوان بیش از آنچه که تاریخ در مورد سفاکی و سلاخی و بیرحمی ستمگران گفته را در جنایات صهیون و آمریکا دید. قطع آب و غذا و دارو در سرمای پاییزی بر زنان و کودکان بیخانه و خانواده، چه پیامی
جز شکست و استیصال دارد؟ آنکه اعتماد به نفس و زور دارد در میدان با مردان میجنگد نه در کوچه و خیابان و خانه با زنان و کودکان. مارهای ضحاک اگر مغز جوان میخوردند، صد شرف داشتند به صهیون و آمریکایی که خون کودک مینوشند و گوشتشان را کباب میکنند. نفرین بر این بیغیرتی.
فهمیدن اینکه این جنایات را صهیونها میکنند برای کسانی که تاریخ میدانند، سخت نیست. اینها برادر خود، یوسف را هم به قصد کُشت زدند و برای مُردن به چاه انداختند و 35 سال به پدرشان که پیغمبر بود و علم غیب داشت دروغ گفتند، حالا توقعی دارید ننگ جنایت بیمارستان المعمدانی را انکار نکنند؟ میتوان شامورتی شبکههای ماهوارهای بهائی برای شستن دهان نجس اسرائیل و آمریکا را باور کرد؟ سؤال مسخره «چه کسی جنگ را شروع کرد؟» در مورد دزدی که در خانه آمده، عقلانی است که رسانههاشان میگویند؟ جنایت این رسانههای دروغگو و بیحیا کمتر از صهیون و آمریکا نیست. همانگونه که سازمان ملل و نهادهای حقوق بشری و... و ساکتین مقصرند و آنهایی که برای زندگی و آزادی زن، اشک تمساح میریختند و اکنون همگی دچار خفگی و کوری اختیاری شدهاند. خاک بر شما و اعمالتان، که خیلی کذابید و بیشرم.
اینکه رسانههای استکباری برای جبران بیآبرویی و درز دهان باز کرده اسرائیل، حماس را همان داعش میدانند هم از گیجی سیلی است و نمیفهمند که سربالا تُف میکنند. میخواهند جنایتکار را معرفی کنند ولی داعشی که آمریکا زاییده و شیر گاو نوشیده و انگلیس و فرانسه آن را بزرگ کرده و توسط اسرائیل آموزش داده شده و توسط جبهه مقاومت و به رهبری ایران به درک واصل شده را ناسزا میگویند که واقعاً لعنت ابدی بر داعش و داعشیان و سازندگان و حامیانش باد. این هذیانگویی شما، تقاص خون کودکان مظلوم و فریاد مادران و آه پدران مظلومی است که دامنتان را گرفته و هنوز ابتدای ماجراست. محاکمه شما و شیطان، مانده و «طوفانالاقصی» در برابر خشم مقدسی که دودمانتان را به باد خواهد داد و تنها راه مرگ اختیاری را پیش پایتان میگذارد، تنها نسیم قبل از توفان بود که هوش و کلاه از سرتان ربود. انتقام کودکان ترسیده و تشنه و گرسنه غزه را هم بدهکارید.
آیا ارزشش را داشت؟
دکتر سید علی علوی
سوالی که این روزها با دیدن صحنههای هولناک و دلخراش غزه از مرگ و آوارگی و تخریبی که در قاب تصاویر و فیلم و گزارشهای از کودکی که در بغل پدرش جان داده تا کودکانی که اسمهایشان را بدنهای خود مینویسند تا شهید مجهول الهویه نباشند از مادری که همه اعضای خانودهاش را به ناگاه از دست داده تا پدری که تکههای فرزندانش را در کیسه پلاستیکی به بیمارستان آورده تا صورت خون آلود کودکی بهت زده که به پیکر نیمه جان مادرش می نگرد از ساختمان های که جز تلی خاک و خاکستر از آن باقی نمانده تا شهادت بیش از 6 هزار نفری که بیش از از 70 درصد آن را زنان و کودکان اند؛ این سوال را به ذهن متبادر می کند که «آیا عملیات پیشدستانه حماس ارزش این میزان و حجم از هزینه را داشت؟»
واقعیت این است که در 18 روز گذشته سبعیت رژیم صهیونیستی چنان بوده که قلب هر بیننده ای را میفشارد شرایط چنان است که علی رغم عملیات رسانهای سنگین اسرائیل و همپیمانان ش بخش قابل توجهی از افکار عمومی جهان و کشور جهان این سطح از اعمال خشونت رژیم صهیونیستی را بر نمی تابند و آن را محکوم میکنند شرایط چنان است که حتی آمریکا برای جلوگیری از تصویب قطعنامه شورای امنیت برای آتش بس که طبیعتا رژیم صهیونیستی خود را بدان پایبند نمیداند از حق وتوی خود استفاده می کند حتی اوباما می گوید اگر اسرائیل به روند خشونت خود ادامه دهد ممکن است نتیجه عکس بگیرد حتی گوترش دبیرکل سازمان ملل پس از 17 روز جنایت جنگی صهیونیست ها بالاخره حوادث اخیر در فلسطین اشغالی را ناظر به سرکوب 65 ساله فلسطینیان توسط رژیم صهیونیستی ارزیابی می کند.
اما چه می شود که اسرائیل به عملیات های خود علیه مردم غزه که اینک دیگر کاملا مصداق جنایت جنگی علیه بشریت است ادامه میدهد؟ بهنظر میرسد به این سوال اینگونه میتوان پاسخ داد که عملیات طوفان الاقصی 7 اکتبر چنان برای رژیم صهیونیستی سخت و پرهزینه بوده که نتیجه و سرانجام عملیات طوفان الاقصی بهطور کامل با امنیت و ادامه حیات اسرائیل گره خورده است. در واقع از سطح هزینه های بین المللی (چه سطح افکار عمومی جهان و چه در سطح دولت ها) که اینک رژیم صهیونیستی دارد میپردازد میتوان اینگونه استنباط کرد که عملیات 7 اکتبر حماس چنان ضربه مهلکی به ساختارهای حیاتی رژیم صهیونیستی وارد کرده که رژیم حاضر است برای آن هزینه های سنگینی در سطح جهانی بپردازد. در واقع شاید سناریوهایی همچون نابودی حماس در غزه یا کوچ اجباری مردم غزه به صحرایی سینا یا تولد خاورمیانه جدید بدون مقاومت بتواند پاسخگوی شکست و نتایج عملیات طوفان الاقصی باشد.
به عبارتی شدت و قدرت عملیات اخیر حماس علیه رژیم صهیونیستی چنان بوده که تنها یکی از سه سناریوی ذکر شده می تواند برای رژیم صهیونیستی پاسخ متناسبی باشد که مانع از فروپاشی درونی این رژیم گردد. این در حالی است که رژیم صهیونیستی تقریبا به لحاظ نظامی و امنیتی خوب میداند که شکست سنگینی خورده و در عین حال میداند که ورود زمینی به غزه میتواند از چاله بیرون آمدن و افتادن در چاهی باشد که سرانجام آن می تواند فروپاشی باشد. لذا بیش از سه هفته است که ارتش رژیم پشت مرزهای غزه علی رغم همه ادعاها و اولتیماتومها متوقف مانده است. از طرفی اقدامات جریان مقاومت طی دو هفته گذشته از لبنان، سوریه ، عراق و یمن این پیام را برای اسرائیل و آمریکا بهعنوان مدیر پروژه داشته است که با احتیاط اقدام کنند و بهراحتی دست به هر اقدامی نسنجیده ای نزنند لذا به لحاظ میدانی رژیم صهیونیستی با مجموعه ای ابهامات و غافلگیری ها مواجه است که رژیم را در شرایط انفعالی قرار داده است. از طرفی هر چه می گذرد با وجود عملیات رسانه ای رژیم صهیونیستی و حمایت های صریح کشورهایی همچون انگلستان و فرانسه و آلمان قطب بندیهای جهانی در مسئله فلسطین جدی تر میشود. در واقع از این روزهای سخت غزه هر چه میگذرد حقیقتی که شاید طی دو دهه گذشته در حال فراموشی و عادی سازی بود مجدد رخ نمایان کرده است.
با این مقدمه اگر بخواهیم به سوال ابتدای یادداشت پاسخ دهیم، نخست بایست به داده و ستاندههای پس از عملیات طوفان الاقصی بپردازیم.
در یک کفه شهادت مردم بیگناه غزه است و ویرانی و نابودی زیرساخت ها سرزمینی است که بیش از دو میلیون نفر در آن در محاصره کامل هستند و طی 18 روز گذشته بیش از 6 هزار شهید داده اند.
اما در کفه دیگر زنده شدن مسئله فلسطین در عرصه بین المللی، احیای مسئله فلسطین به عنوان مسئله نخست مسلمانان و جهان اسلام، افتادن نقاب حقوق بشری رژیم صهیونیستی و عیان شدن خوی وحشیگیری آن همچون تمام 75 سال گذشته اش، شکسته شدن هیمنه رژیم صهیونیستی، شکست امنیتی، شکست نظامی و شکسته شدن باور شکست ناپذیری رژیم، احیای خودباوری در جریان مقاومت در منطقه، احیا خودباوری در گروه مقاومت داخل سرزمین های اشغالی، ناامنی تمام نقاط سرزمین های اشغالی از تلاویو تا حیفا، فرار سرمایه و سرمایه گذاران از سرزمین های اشغالی، فرار بیش از 10درصد جمعیت اسرائیل از سرزمین های اشغالی، اردوگاه نشینی بیش از 500 هزار صهیونیست...
بررسی اجمالی داده، و ستانده ها نشان میدهد که تا همین جا مردم فلسطین پیروز میدان نبرد طوفان الاقصی هستند. پیروزی که هزینه آن تاکنون شهادت نزدیک به 6 هزار شهید و ویرانی غزه بوده پیروزی که با هزینه سنگین خونی که هر قلب آزاده ای را می فشارد و اشک را طاقت ماندگاری نمیگذارد، محقق شده است.
این چنین است که برای رژیم وحشی صهیونیستی راهی جز سبعیت و انتقام از مردم فلسطین نمی ماند؛ انتقامی که چنان بازدارنده باشد که ریشه مقاومت را بخشکاند اما در این روزهای سخت خون و آتش و مظلومیت این واقعیت را پیش رو می گذارد که جهان اسلام و مردم فلسطین قبل از 7 اکتبر 2023 در مسیری گام قرار گرفته بود که سرانجامی جز پذیرش رژیم صهیونیستی یا خیزشی مجدد برای بازگشت به مسیر آزادسازی فلسطین نمانده بود. در واقع با مرور آنچه طی یک دهه اخیر و روند عادی سازی ها و حوادث 18 روز گذشته و داده و ستاندههای عملیات طوفان الاقصی اینگونه می توان به سوال یادداشت پاسخ داد که، با وجود هزینه سنگینی که مردم فلسطین و بهخصوص مردمان مظلوم در محاصره غزه با خون خود این روزها میپردازند باید گفت با وجود همه هزینهها، عملیات 7 اکتبر حماس ارزش هزینه هایش را با توجه به دستاوردهای که تا کنون داشته است اگر مسلمانان و کشورهای اسلامی هوشیار باشند و در این مقطع حساس به وظیفه خود به درستی عمل کنند و اسیر و مرعوب عملیاتهای جبهه عبری و غربی نشوند.بر این اساس رهبر انقلاب روز گذشته در ترسیم چشماندازمقاومت فلسطین بیان کردند«آنچه بنده میخواهم تأکید بکنم این است که دولتهای مسلمان باید در این قضیّه قافیه را نبازند؛ اینجور نباشد که خیال کنند حالا چون آمریکاییها یا بعضی کشورهای غربیِ دیگر یک غلطی میکنند و مدافعین از خانه و وطن را «تروریست» مینامند، اینها [هم] بایستی همان را تکرار کنند. کسی که از خانهِی خود و از میهن خود در مقابل دشمن دفاع میکند تروریست است؟ آن دولت جعلی و ظالمی که خانه او را غصب کرده تروریست است. دولتهای مسلمان مراقب باشند، سخنگویان سیاسی مراقب باشند حرف آنها را تکرار نکنند و بدانند که در این قضیّه و در قضایای بعدی قطعاً فلسطین پیروز خواهد بود».
دلالتهای راهبردی عملیات حماس
حمیدرضا شاهنظری
عملیات طوفانالاقصی و واکنش جنایتکارانه رژیم صهیونیستی و حامیان غربیاش به آن، واجد دلالتهای راهبردی مهمی است که توجه به آن برای درک درست حوادث کنونی و آتی، ضروری است:
رژیم صهیونیستی یک ماهیت جعلی و اشغالگر است که تلاش کرده در ابعاد داخلی و خارجی برای خود یک تاریخ و هویت بسازد و البته هرچقدر در واقع امر در این تلاش ناکام بوده در صحنه رسانه و ذهن برای خود موفقیتهایی کسب کرده بود. این رژیم و اقتدار پوشالینش در واقع یک برساخت موهوم بود که امروز با یک تلنگر واقعی، عیار آن روشن شده است. عملیات طوفان الاقصی نشان داد که اسطورههای این رژیم دچار زوال شده و این رژیم از حیث نظامی، اطلاعاتی، سیاسی و روانی فاصله چندانی با فروپاشی ندارد. شاید بزرگترین اسطوره جهانی که این رژیم ساخته بود اسطوره شکستناپذیری ارتش آن بود که امروز به وضوح نشان داده شد که نه تنها این گونه نیست بلکه به راحتی به دست یک گروه مقاومت کوچک، تحقیر شده و جرئت ورود به یک درگیری رو در روی زمینی در برابر آن را ندارد. حتی اوضاع به قدری وخیم است که گفته میشود ۲ هزار نظامی امریکایی، مدیریت صحنه را بر عهده گرفته و برخی از منابع رسانهای از استقرار یک ژنرال امریکایی به نام «جیمز گلین» برای مدیریت صحنه درگیری این رژیم و مقاومت فلسطین سخن میگویند و این یعنی عملاً پنتاگون مدیریت این رژیم را به عنوان پادگان نظامی بزرگ خود در غرب آسیا بر عهده گرفته است. با این اوصاف میتوان گفت که رژیم صهیونیستی عملاً به پایان خط رسیده و کسی که صحنهگردان تحولات است دولت امریکا است که نمیتواند از این فرزند نامشروع خود دست بکشد. طوفانالاقصی نشان داد که رژیم صهیونیستی چنان دچار زوالی شده که توان و اعتماد به نفس لازم برای مدیریت «جنایت و کشتار» را که در آن به عنوان متخصص و متبحر شهره است نیز ندارد و این ارتش وحشی امریکا است که مدیریت جنایات علیه مردم مظلوم غزه را بر عهده گرفته و ماشین کشتار رژیم صهیونیستی را مدیریت میکند. همچنین اسطوره «بهشت موعود» و «سرزمین وعده داده شده» صهیونیستها نیز بعد از گذشت قریب به هشت دهه از بین رفته و دیگر از جذابیت لازم برای جذب یهودیان برخوردار نیست.
از مهمترین دلالت راهبردی عملیات طوفان الاقصی، روشن شدن قدرت روزافزون ایران است. رهبر معظم انقلاب اسلامی چند روز پیش از آغاز عملیات طوفان الاقصی به صراحت کشورهای برساخته اطراف را از افتادن به دام این رژیم برحذر داشته و به آنان نسبت به «شرطبندی بر روی اسب بازنده» هشدار داد. همچنین جمهوری اسلامی ایران بعد از آغاز این عملیات، در عین تأکید بر اینکه عملیات طوفان الاقصی یک ابتکار عمل فلسطینی است، به صراحت بازیگران حامی این رژیم را از کمک به این رژیم برحذر داشته و از اراده خود برای تغییر معادلات در صورت عبور از خطوط قرمز سخن گفت. این مواضع و این سطح از مدیریت تحولات به دست ایران، نشان دهنده ارتقای سطح کنشگری جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک قدرت مسلط منطقهای و قرار گرفتن در آستانه یک قدرت جهانی است.
ما دیگر در آستانه تغییر نظم جهانی نیستیم، بلکه در بطن این تغییر هستیم. نظم جهانی تغییر پیدا کرده است. این را دیگر ما فقط نمیگوییم. طوفانالاقصی دیگر برای اندک تردیدکنندگان، این واقعیت را به عیان نشان داد. در واقع این عملیات فریاد زد که پادشاه لخت است و رژیم صهیونیستی به عنوان مهمترین پادگان نظامی غرب و عامل تسلط و هژمونی بر تمدن اسلامی به پایان خط رسیده است. ادامه این ماجرا و اصرار رژیم صهیونیستی و امریکا بر تداوم جنایات، نشان خواهد داد که امریکاییها نیز دیگر دارای آن قدرت سابق و جایگاه نیستند که نفس حضورشان معادلات سیاسی- امنیتی را تعیین کند و بزرگترین ترس امریکاییها هم از همین موضوع است. درگیری امریکاییها با محور مقاومت و روشن شدن آسیبپذیری و سطح قدرت این کشور و از دست دادن چهره و جایگاه جهانیاش، در زمانی که روسیه در اوکراین، غرب را تحقیر کرده و اروپا را تحت فشار قرار داده و چین مترصد ضعف و مشغولسازی امریکا و حل مسئله تایوان و ارتقای نقش راهبردی خود در جهان است، یک فاجعه بزرگ خواهد بود. امریکاییها چه مداخله را توسعه دهند و چه کاهش دهند در پس این تحولات، بزرگترین بازنده خواهند بود.
یکی از تحولات راهبردی که با عملیات طوفان الاقصی خود را نشان داد، تغییر فاز رژیم صهیونیستی از موضع تهاجمی به تدافعی است. با گذشت قریب به هشت دهه از عمر نکبتبار این رژیم غاصب و جعلی به استثنای جنگهای اولیه با برخی دولتهای عربی، همواره در موضع تهاجم قرار داشته و این برای اولین بار است که پس از چند دهه مورد تهاجم قرار گرفته و این گونه خوار شده است و این حقیقتی بسیار مهم است و نشان از تحولی عمیق در صورت مسئله موضوع فلسطین به شمار میرود.
جامعه اسرائیل یک جامعه برساخته و جعلی بر مدار نظامیگری است که دچار تضادهای درونی و گسلهای اجتماعی است و بسیاری حتی خود صهیونیستها نسبت به فروپاشی درونی آن هشدار دادهاند. حتی چندی پیش اسحاق هرتزوگ، رئیسرژیم صهیونیستی با هشدار نسبت به اینکه شاید تل آویو ۸۰ سالگی خود را نبیند، اعتراف کرده که جامعه صهیونیستی با خطر فروپاشی از درون روبهروست و وضعیت مانند بشکهای از مواد منفجره در حال انفجار است. عملیات طوفان الاقصی و واکنش ارتش و نیروهای امنیتی این رژیم در قبال آن، نشان داد که یک جامعه جعلی با اسطورههای غیرواقعی و تاریخسازی دروغین، همبسته نشده و دارای هویت و انسجام لازم نخواهد شد.
ما فرصت یافتهایم تا در یکی از سرنوشتسازترین مقاطع تاریخ حضور داشته باشیم. در روزگاری نه چندان دور، خبر حرکت کشتی کشورهای سلطهگر سبب تغییرات در سیاستهای کشورها میشد و مردم تقریباً نقش چندانی در تحولات نداشتند. قدرتهای بزرگ با استفاده از توان نظامی و اقتصادی خود، مهمترین کنشگری را در سرنوشت سیاسی ملتها بر عهده داشتند. ولی امروز در منطقه غرب آسیا، مردمانی زیست میکنند که از هیچ قدرتی نمیترسند و در برابر ظالمان و مستکبران سینه سپر میکنند و این از برکات انقلاب اسلامی و احیای اسلام و تجدید حیات آن در میان جوامع اسلامی است. عملیات طوفانالاقصی طلیعه تحولاتی است که در آن خیزش ملتها بساط استکبار را در هم خواهد شکست. تحولات امروز فلسطین، نشانه و کلید تغییر نظم جهانی، آشکارساز تضعیف هژمونی امریکا و عامل قدرتیابی و اعتلای تمدن اسلامی حول محور مقاومت خواهد بود.
نبرد توحش با تمدن
علیاکبر عبدالعلیزاده
دوشنبه بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل در دیدار با همتای هلندی خود، مارک روت در اورشلیم گفت: «در نبرد تمدن علیه بربریت هستیم. حماس داعش است!»
از همان ابتدای حیات داعش و براساس حمایتهای مادرانه رژیم اشغالگر در تیمار مجروحان در کنار پول توجیبیهای پدرانه غرب، برای اهل نظر روشن شد که داعش، حاصل آمیزش دو پدر آمریکایی و انگلیسی با مادر صهیونیست است و به شکل آشکاری ژن کینه از تمدن بشری را از مادر و سبوعیت و دژخیمی را از پدرانش به ارث برده است.
اما همه دسیسه و فتنهها، این روزها به صورت مکرر و متوالی برای مخاطب جهانی فروریخته است؛ تصاویر و تیترهای رسانههای غربی که دیگر نمیتوانند در مقابل آگاهی جامعه بشری به جعلیات ادامه دهند و مجبور به انتشار بخشی از واقعیت شدهاند به این فروپاشی گواهی میدهد. خیل عظیم حامیان فلسطین در شهرهای بزرگ دنیا هم تاییدی است براین ادعا.
یورونیوز (پایگاه خبری اتحادیه اروپا) در همان روز تیتر زد: «در حملات اسرائیل در میان ۵۷۹۱ نفر، تعداد ۲۳۶۰ کودک جان باختهاند» آیا این نشانه توحش داعشی در رفتار اشغالگران نیست؟
در خبر دیگری از دویچه وله آمده: «دیدبان حقوقبشر، اسرائیل را به جنایت جنگی متهم کرده است» جنایت جنگی با رفتار متوحشانه مترادف نیست!
رادیو فردا هم که در زمره معاندین مقاومت است، صحنههای پس از بمباران «دیرالبلح» غزه را مخابره کرده که ترجمان رفتار ضدتمدنی سپاه صهیون است. بیبیسی، به دنبال قطع برق و آب غزه از جمله بیمارستانها توسط اسرائیل، تیتر زده: «بیمارستانها به گور دستهجمعی تبدیل شده است» بستن آب، دارو و غذا بهروی مردم غیرنظامی و بمباران بیمارستان، نشانه تمدن است یا بربریت؟
دویچهوله همچنین تصویر بقایای یک مسجد پس از بمباران را مخابره کرده که خود واضحترین انگاره دشمنی صهیونیستها با ابنیه تاریخی و یادآور رفتار داعشیها با مساجد، کلیساها و ابنیه تاریخی سرزمینهای ایران فرهنگی است. تمدنستیزی صرفا درتخریب ابنیه تاریخی محدود نیست بلکه در عدم تکامل اندیشه بشری بیشتر نمایان میشود. همان روز که نتانیاهو ادعای جنگ تمدنی با بربریت کرد، شبنشده گوترش، دبیرکل سازمان ملل گفت: «حملات حماس بیدلیل نبوده و کشتار جمعی اسرائیل را توجیه نمیکند، کمکهای بشردوستانه باید بدون هرگونه محدودیت وارد غزه شود» مقامات اسرائیلی در جواب و در روزنامه اسرائیلی هیوم گفتند: «کسی که در طرف درست نایستد، مجازات میشود» یعنی تو را هم مثل داهامر شولد، ترور میکنیم. شولد دومین دبیرکل سازمان ملل بود که آمریکا را به خاطر وتوی قطعنامههای ضداسرائیلی مورد انتقاد قرار داد و در سال ۱۹۶۱ در یک سانحه هواپیمایی به قتل رسید. صهیونیستها از او درس عبرتی ساختند برای دیگران.
از این مثالها زیاد است از دروغ سر بریدن نوزاد، شکم دریدن زن باردار و ... توسط حماس تا این ادعاهای پوچ تمدنی. نکته اینکه این روزها ادعاهای دروغین صهیونیستها به شب نرسیده به رسوایی تبدیل میشود. از طرفی هر روز شفافتر میشود که تمدن مورد ادعای صهیونیستها، عین بربریت است؛ عصاره اندیشه بخش نفرینشده قوم یهود و تلفیق آن با توحش خونبار رومیزادگان که امروز به آن تمدن غرب میگوییم، هرروز به پایان خود نزدیکتر میشود.
مسئولیتپذیری جهان در قبال فلسطین
عباس سلیمینمین
تداوم جنایت کم سابقه در تاریخ بر اساس سیاست نسلکشی در غزه پرسشهای بیشماری را در مورد راه حل عاجل چگونگی مواجهه با صهیونیستها، مطرح ساخته که پاسخی از روی تأمل را میطلبد. البته قبل از آن بر این نکته باید تأکید کرد که پدیده «صهیونیسم» مشکل فلسطین، حتی لبنان، اردن، سوریه، مصر و… محسوب نمیشود، بلکه همان گونه که در قطعنامه ۳۳۷۹ مجمع عمومی سازمان ملل آمده بود«ZIONISM IS RACISM» جهان، با بحران به بنبست رسیدن نژادپرستانی مواجه است که برای بقاء از هیچ عمل غیر انسانی دریغ نمیورزند. هر چند این جماعت به نسبت جمعیت جهان حتی به نسبت یهودیان جهان، اقلیتی ناچیزند، اما از گذشته تاریخی پیدا و پنهانشان، درگیر کثیفترین اشتغالات پر سود بودهاند.
آنان با اموری چون تجارت بردگان سکس و شبکههای گسترده مرتبط به آن، تجارت اجزای بدن انسان، تبادلات مال ربوی اسارت بار، انحصارات دارویی مهلک و مخدر، ترویج کازینوها و… در دو زمینه برای خود موقعیتی هر چند بسیار شکننده رقم زدهاند: برخورداری از کارتلهای رسانهای، و گردآوری سرمایههای انبوه که آنان را به گل سرسبد نظام سرمایهداری مبدل ساخت. با اتکا به این دو اهرم، صهیونیستها امروز تهدیدی برای سلامت و امنیت جهان شدهاند.
با توجه به اینکه ملتهای اروپا در مهار این پدیده تجربهای تاریخی دارند و آبشخور و خاستگاه این نژادپرستان هم کشورهای پیشقراول سرمایهداری است مسئولیت غربیها در قبال این پدیده شوم بیش از دیگران است. قرن یازدهم به بعد برخی رهبران روشنفکر غربی که حساب اشرافیت یهود (یهودیت قومی) بی اعتقاد به مبانی دینی را از پیروان این دین الهی (یهودیت دینی) جدا میدانستند تلاش داشتند تا با تمهیداتی از خشم مردم به سبب اعمال کثیف اشرافیت یهود، بکاهند.
بهطور مسلم در برخورد با این پدیده شوم همه آحاد جامعه بشری باید مسئولیت پذیر باشند، اما قطعاً مسئولیت مردم غرب، سنگینتر و مؤثرتر خواهد بود؛ زیرا آنان با هزینه بسیار کمتر قادر خواهند بود دولتهای خود را وادار به حمایت نکردن از اعمال جنایتبار این نژادپرستان که تهدیدی جدی برای جامعه جهانیاند، کنند. تجمعات بیبدیل در واشنگتن، لندن، پاریس علیه اسرائیل تاکنون تا حد بسیاری منجر به تغییر لحن بیبیسی، سی ان ان و… شده است؛ سقوط برج و باروی نژادپرستان رابطه تنگاتنگی با آگاهی بیش از بیش نسبت به ۷۵ سال اشغال فلسطین و حواشی گسترده آن دارد.
میراث ناملموس، فرهنگ زنده و جاری
ترانه یلدا
در یادداشت هفته گذشتهام به تماشای بازی چوگان در قطعهای از میدان نقش جهان اصفهان اشاره کردم. این بازی در چارچوب نشستی بینالمللی درباره میراث ناملموس در شهر اصفهان در آن میدان بینظیر برگزار شد. و من که به طور اتفاقی با دوستان خارجی و ایرانی متخصص میراث بُر خورده بودم، مجال یافتم تا چند روزی به آنچه هویت و فردیت ما ایرانیان را تشکیل میدهد، بیندیشم. و البته پذیرایی درجه یک دوستان مرکز میراث ناملموس و مهربانی بیمثالشان بر این حس ایرانیّت بسیار افزود؛ بنابراین سعی میکنم در حد توانم درباره این میراث که جزء زندگی ما و شاید خودِ زندگی ماست، چند کلمهای بازگو کنم.
«میراث فرهنگی ناملموس» به معنای کنشها، بازنماییها، بیانها، دانش و مهارتها -همچنین ابزار اشیا، مصنوعات و فضاهای فرهنگی ملازم با آنها- است که اجتماعات، گروهها و در مواردی افراد آنها را بخشی از میراث فرهنگی خود میدانند. این میراث فرهنگی ناملموس که از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود، به طور پیوسته از طریق این اجتماعات و گروهها در پاسخ به محیط، در تعاملی که با طبیعت دارند و در واکنش به پیشینهشان، بازآفریده میشود و برای این گروهها و اجتماعات حسی از هویت و پیوستگی را به ارمغان میآورد و از این طریق، احترام به تنوع فرهنگی و خلاقیت بشری را ترویج میکند. روشن است که براساس کنوانسیونهای بینالمللی توجه به آن میراث فرهنگی ناملموسی معطوف خواهد بود که با الزامات مبحث احترام متقابل میان اجتماعات، گروهها و افراد و با توسعه پایدار سازگار باشد (کنوانسیون پاسداری از میراث فرهنگی ناملموس یونسکو، 2003، ماده 2).
همچنین باید اشاره کنم که میراث ناملموس شامل: سنتها و بیانهای شفاهی (زبان)، هنرهای اجرائی؛ کنشهای اجتماعی، آیینها و رویدادهای جشنی؛ دانش و کنشهایی که به طبیعت و جهان معطوفاند و صنعتگری سنتی میشود. باید گفت ازآنجاکه این تجلیات به دلیل ماهیت غالبا شفاهی خود، در مواجهه با پدیده جهانیشدن همواره در خطر نابودی هستند، ضرورت پاسداری از آنها کاملا مشهود است؛ اما میراث ناملموس برای آنکه زنده نگه داشته شود، باید در متن اجتماع مطرح باشد و به طور مستمر بازآفرینی (regenerate) شود. و از نسلی به نسل بعد انتقال یابد؛ بنابراین پاسداری از آن به معنای ترویج آن نیز هست؛ پس پاسداری از میراث ناملموس، باید همراه با نهادینهسازی احترام به آن آداب و سنن و ارتقای سطح آگاهیها در سطوح محلی، ملی و بینالمللی در ارتباط با اهمیت آن میراث نیز باشد.
بدیهی است که در کشور کهنسالی مانند ایران که فرهنگ و دانش را قرنها، بلکه هزارههاست در سرزمینهای پهناوری از جهان قدیم گسترده است و هنوز که هنوز است، تأثیر فرهنگهای متنوع اقوام آن و زبان فارسی بر زندگی و زبان کشورهای همسایه -که زمانی بخشی از امپراتوریهای پهناور آن بودهاند- بارز است، میراث ناملموس هزاران رنگ و جلای خیرهکننده دارد که اگر برخی گروهها در فنای آن نکوشند و تعصب را مانع بقای آن قرار ندهند، مسلما مجال جاریبودن و ادامه حیات خواهند یافت. در ضمن، لطف میراث ناملموس یا همین آداب و سنن در دیرپایی به موازات تغییرات جزئی در آنهاست و همین است که این تجلیهای تمدن بشری را جذاب میکند! هر سال هزاران شعر قدیم و جدید در تدارک مراسم ماه محرم از نو تنظیم یا سروده میشوند و هر سال این مراسم با خلاقیت تمام حرف دل مردم مظلوم را در فضای حسینیهها انعکاس میدهد. گاه به شیون و خون و گاه به فریاد و اعتراض. در کنار این مراسم که از همه مشهورترند، دهها جشن و مراسم آیینی دیگر مانند جشن نوروز، جشن مهرگان و آیین شب یلدا و سده و دیگر جشنهایی مثل تیرگان و نیز آیینهای قومی و فصلی برداشت محصول و... از طرف مردم سازمان داده شده و برگزار میشود که بهتازگی اشکال مجللتری هم به خود گرفتهاند و هر شهری بنا به محصولی که معرف آن منطقه است، بهانهای برای جلب مردمان دیگر به تماشا و تفریح و شادی پیدا میکند.
دکتر آتوسا مؤمنی، رئیس مرکز مطالعات منطقهای میراث ناملموس در آسیای غربی و مرکزی یونسکو که به کمک مدیران وزارت و سازمان میراث فرهنگی (دکتر علی دارابی) و خانم دکتر ژانت بلیک و دیگر همکاران پرتلاششان توانستهاند در 20 سال گذشته پروندههای ثبتی مهمی را به فهرست یونسکو اضافه کنند، امسال موضوع جالبی را برای نشست بینالمللی خود انتخاب کرده بودند که اتفاقا به طبیعت «بیقرار» ایرانزمین (اصطلاح مهندس محمد بهشتی) مربوط میشد: میراث فرهنگی ناملموس و ایجاد تابآوری در برابر تغییرات اقلیمی و تأثیرات آن در منطقه آسیای غربی و مرکزی. بیشتر شرکتکنندگان خارجی کنفرانس از مشکلات آبی و فقر و لزوم رویآوردن دوباره به فرهنگهای کهن استفاده از آب سخن گفتند. همه از لزوم احترام به منابع محدود طبیعی و صرفهجویی در مصرف میگفتند. تغییرات اقلیمی نهتنها کشور خشک و نیمهبیابانی ما بلکه تمام کشورهای اطراف را ناچار به مواجهه با سیل و نیز بیآبی قرار داده است. و چهبسا که در کنار ازدیاد جمعیت زمین، ناچار شویم به تجدیدنظرهای جدی در سبک زندگیمان بیندیشیم.
همچنین تأکید کنفرانس بر تقویت و استفاده از سازمانهای غیردولتی (NGOها) برای تقویت فرهنگهای کمرنگشده محلی بود. گفته شد که مردم اغلب خودشان در روستاها دانش بومی خوبی دارند و اتفاقا نقش مسئولان بهتر است مستندسازی و حفاظت این دانشها باشد و نه حقیرشناختن آنها. بهترین نمونههای اینگونه دانشها در کشور خودمان سیستمهای قنات و بادگیر هستند که متأسفانه از آنها در کنفرانس اصفهان یادی نشد. به نظر من بعد از سخنرانی جالب آتوسا مؤمنی درباره موزه خانههای روستایی گیلان (در کنار جنگل سراوان)، اکو موزهای که نمونهای کامل از مستندسازی زندگی روستایی گیلانیهاست و توانسته است میراث ناملموس گیلان را در ذهن مردم ما زنده نگه دارد، یک سخنرانی جالب درباره شیر تخمیرشده اسب بود که پرورشدهندگان اسب بهعنوان نوشابه مقدس در قزاقستان مینوشند. آنها نوشابه کومیس را از زمستان تهیه میکنند و مرتب ملاقات میکنند تا جوانان اسبهای تیمارشده را با شکوه هرچه تمامتر به میدان بیاورند و آنها به تهیهکننده بهترین نوشابه کومیس هم جایزه بدهند. انسانها با وجود خوشی و ناخوشی در کنار هم، با میراث ناملموسشان ثابت میکنند که شادی و آرامش را بر همه چیز ترجیح میدهند. حیف که در این زمانه متلاطم، هیچکس از فلسطین به کنفرانس نیامده بود تا از انتفاضه و سنت سنگپرانی بگوید!
قمار نظامی در غزه قمار سیاسی در تلآویو
محمدکاظم انبارلویی
۱- یک پرسش کلیدی دولتها و ملتهای جهان را پس از ضربه هفتم اکتبر و ۱۵ مهر مقاومت در غزه به پیکر پوشالی رژیم صهیونیستی به خود مشغول داشته است. آن پرسش این است آیا آمریکا و رژیم صهیونیستی برای ترمیم شکست نظامی، سیاسی، اطلاعاتی و امنیتی خود در عملیات طوفانالاقصی حمله زمینی به غزه را عملیاتی میکنند یا نه؟!
۲- رفتار رژیم صهیونیستی و ژنرالهای ناتو در تلآویو همانند یک قمارباز مست است. قماربازهای حرفهای که میبازند مست میکنند تا اندکی اندوه باخت از سرشان بیرون رود. اما یک دفعه تصمیم میگیرند همه داراییهای خود را روی میز بگذارند یا باخت گذشته را جبران میکنند یا همه چیز را ببازند!
گویش نتانیاهو و وزیر جنگ رژیم صهیونیستی شبیه نه قماربازهای حرفهای بلکه قماربازهای آماتوری است که پای در چنین وادی گذاشتهاند. صهیونیستها از روز پنجم نبردالاقصی مدام میگویند به غزه حمله زمینی میکنند. نیروهای خود را پشت دیوارهای حائل دپو کردهاند. اما هنوز تردید دارند که دست به چنین قمار نظامی بزنند یا نه ؟!
۳- بمبارانهای وحشیانه و حیثیت بر باد رفته صهیونیستها در جهان نشان میدهد، این بار صهیونیستها از اسرای خود که به عنوان گروگان یاد میکنند حسابی برای روز آتشبس باز نکردهاند. از نظر آنها اسرای اسرائیلی هیچ ارزشی ندارند. اسرا در این قمار نظامی جزء اولین قربانیان خواهند بود.
۴- سؤال این است اگر وقوع یک قمار نظامی قریبالوقوع است پس چرا یک طرف بازی از رویارویی نبرد زمینی پرهیز دارد.
آن سوی میدان نیروهای مقاومت در غزه ، لبنان ،
سوریه، عراق، یمن و … خود را گرم میکنند و محاسبه همه چیز را کردهاند.اما چرا این اتفاق نمیافتد
در بند بعدی این گمانهزنی را دنبال میکنیم.
۵- ژنرالهای صهیونیستی و آمریکایی و نیز سیاستمدارانی که طی نیم قرن اخیر پایههای اقتدار رژیم صهیونیستی را آجر به آجر پایهگذاری کردند اکنون مشغول چرتکهاندازی هستند که در این قمار باخت- باخت چه کنند؟ وقتی یک ابلهی وارد بازی باخت – باخت می شود به اولین سؤالی که باید پاسخ بدهد این است باخت کمتر کجاست تا به آن سوی برود.
سؤال این است باخت کمتر حمله به غزه است یا پذیرش آتشبس و مبادله اسرا که حداقل نرخ آن آزادی همه زندانیان فلسطینی است. همچنین به این شروط رفع محاصره غزه و پرداخت غرامت را بیفزاییم. دو طرف محاسبه باخت بسته میشود!
۶- آمریکا و رژیم صهیونیستی خوب میدانند در غزه دهها هزار رزمنده مقاومت آن سوی دیوار حائل منتظر حمله زمینی هستند. آن طرف نبرد یک نیروی پای کار با خشم انقلابی که درصدد انتقام خون هزاران کودک و زن بیگناه فلسطینی هستند، ایستاده است. این طرف یک ارتش شکستخورده بیانگیزه و ترسو است که باید تقاص اشغالگری و غصب سرزمین یک ملت را بدهد. سرنوشت این نبرد از پیش معلوم است.
در این هنگامه اگر در دیگر مرزهای سرزمینهای اشغالی در مرز لبنان، سوریه، یمن و کرانه باختری رود اردن انگشتان آماده روی ماشه فشرده شود اوضاع را پیچیدهتر و نتایج قمار نظامی را مشخصتر خواهد کرد.
۷- نتیجه قمار نظامی در غزه سقوط نتانیاهو و فروپاشی دولت رژیم صهیونیستی است. نتایج این قمار در واشنگتن و پاریس، لندن و افکار عمومی جهان نسبت به دولتهایی که شرارت جهانی را نمایندگی میکنند، از پیش معلوم است. بایدن به طور اجتنابناپذیر از این قمار متضرر خواهد بود و انتخابات آبان ماه سال آینده را از هم اکنون واگذار خواهد کرد.
جامعه جهانی نفرت خود را از این قماربازی نظامی و سیاسی طی دو هفته گذشته به صورت یک قیام جهانی در ۵ قاره دنیا نشان داده است.
۸- مقاومت در غزه «قدرت» خود را در عملیات طوفانالاقصی نشان داده است. ضربه اول را زده و تا پایان کار هم دستاوردهای عملیات او را به عنوان پیروز میدان به جهانیان معرفی کرده است.
مقاومت امروز در وادی «صبر و استقامت» است.
درجه «تابآوری» او کمر استبداد جهانی و رژیم صهیونیستی را شکسته است.
دشمن نمی تواند راهبرد کودککشی و ویران کردن خانهها، مدارس، کلیساها و مساجد و بیمارستانها را ادامه دهد. وجدان بشری و افکار عمومی این راهبرد را برنمیتابد.
۹- نتانیاهو بدبختترین و رسواترین رئیس دولت صهیونیستی طی ۷۰ سال گذشته است در مقابل او نیروی مقاومت منطقه است که در غزه ضربه خود را زده است.
در پشت سر او یک اپوزیسیون قوی است که کمر او را در اردوکشی خیابانی شکسته است. او نه راه پیش دارد و نه راه پس!
گنشر ، وزیر سابق آلمان یک نصیحت به سیاستمداران دارد و میگوید :«یک سیاستمدار باید بداند چه وقت از قدرت کنارهگیری کند.» اگر نتانیاهو وقتشناس باشد فرصت طوفانالاقصی را برای کنارهگیری از دست نمیدهد.
محمدرضا علیپور
با گذشت 19 روز از عملیات توفان الاقصی، رژیم صهیونیستی همچنان در بهت و سردرگمی به سر میبرد و توان تصمیمگیری لازم را ندارد. صهیونیستها با وجود بمباران دیوانهوار نوار غزه و کشتار مردم بیدفاع فلسطین در این باریکه، همچنان به زعم خود نتوانستهاند پاسخ متناسب به عملیات حماس بدهند. روزنامه انگلیسی فایننشالتایمز در گزارشی نوشت: با گذشت ۲ هفته از حملات حماس، هنوز ابهاماتی درباره راهبرد خروج رژیم صهیونیستی از بحران و وضعیت آن در دوران پس از جنگ وجود دارد.
در این میان مسالهای که توانسته است رژیم صهیونیستی را سر پا نگه دارد و از فروپاشی آن جلوگیری کند، ورود مستقیم آمریکا به جنگ غزه و هدایت مستقیم اتاق عملیات جنگ در تلآویو است.
حضور سران کشورهای غرب در کمتر از یک هفته در فلسطین اشغالی آن هم در شرایطی که اسرائیل در وضعیت جنگی به سر میبرد و تمام سرزمینهای اشغالی در تیررس موشکها قرار دارد، اتفاقی است که در 75 سال گذشته از تاریخ نامشروع اسرائیل بیسابقه است. جو بایدن رئیسجمهوری آمریکا، اولاف شولتس صدراعظم آلمان، ریشی سوناک نخستوزیر انگلیس و امانوئل مکرون رئیسجمهور فرانسه، صرف ابراز همدردی به تلآویو نرفتهاند و هدف آنها از این حضور قوت قلب به صهیونیستهای در معرض فروپاشی است.
دقیقا به همین خاطر است که آنتونی بلینکن، وزیر خارجه دولت بایدن در روزهای اول عملیات توفان الاقصی طی یک هفته 2 بار به فلسطین اشغالی سفر کرد و ساعتهای طولانی در کابینه سیاسی- نظامی رژیم صهیونیستی حضور یافت. سفرهای بلینکن شاید یادآور مسافرتهای پرتعداد سلف وی هنری کیسینجر در جریان جنگ «یوم کیپور» 1973 باشد. وضعیت رژیم صهیونیستی در ابتدای آن جنگ هم بیشباهت به اوضاع امروز اسرائیل نبود. تحرکات دیپلماتیک ایالاتمتحده در 20 روز گذشته نشان میدهد بلینکن بیش از آنکه وزیر خارجه آمریکا باشد، وزیر خارجه اسرائیل است.
افزون بر حضور رئیس دستگاه سیاست خارجی ایالاتمتحده در کابینه جنگ تلآویو، افسران نظامی آمریکایی زیادی هم به اسرائیل رفتهاند که رسانههای آمریکایی این روزها در لابهلای گزارشهای خود به آن اشاره میکنند. پایگاه خبری آکسیوس در تازهترین گزارش خود درباره عملیات زمینی اسرائیل در غزه نوشت: جو بایدن، رئیسجمهور آمریکا «جیمز گلین» سپهبد تفنگدار دریایی و کهنهسرباز موصل را به سرزمینهای اشغالی فرستاد تا درباره برنامهریزی نظامی به اسرائیلیها مشاوره دهد. به بیان دقیقتر، این آمریکاست که باید تصمیم نهایی درباره عملیات نظامی زمینی اسرائیل در غزه را بگیرد.
ادامه حملات رژیم صهیونیستی به غزه با سلاح و مهمات آمریکایی در کنار تحرکات دیپلماتیک شبانهروزی وزارت خارجه آمریکا، نشان از هدایت مستقیم جنگ غزه توسط واشنگتن چه در بعد میدانی و چه در بعد سیاسی و دیپلماتیک دارد.
وضعیت این روزهای اشغالگران قدس، اذهان را متوجه خاطرات سردار شهید سلیمانی از جنگ 33 روزه رژیم صهیونیستی با حزبالله لبنان و نگرانی آمریکاییها از فروپاشی ارتش صهیونیستی میکند. سردار سلیمانی درباره آن مقطع میگوید: «آن وقت آقای حمد آلخلیفه که نخستوزیر قطر است، وزیر خارجه بود. او در سازمان ملل بود و وساطت میکرد و میآمد لبنان و میرفت. او بعداً نقل کرد و گفت «در آن روزها آمریکاییها ابداً اجازه نمیدادند بحث توقف جنگ مطرح بشود. من ناامید شدم؛ رفتم در خانه خودم استراحت کنم که دیدم ناگهان سفیر اسرائیل در سازمان ملل سراسیمه آمد دنبال من. با عجله و با نگرانی به من گفت کجا هستی؟ گفتم مگر چیز جدیدی شده؟ گفت برویم سازمان ملل. آمدم دیدم جان بولتون خبیث خیلی نگران و مضطرب دارد قدم میزند. هر دو به من گفتند الان باید جنگ متوقف شود. گفتم چرا؟ گفتند اگر جنگ متوقف نشود، ارتش اسرائیل از هم میپاشد و متلاشی میشود» لذا اسرائیلیها همه شروط قبلی خودشان را نادیده گرفتند و از آنها عبور کردند و مجبور شدند شروط حزبالله را قبول کنند و آتشبس را بپذیرند و این پیروزی بسیار بزرگ برای حزبالله رقم خورد؛ نهتنها پیروزی حاصل شد، بلکه این اتفاق نقطه پایانی شد بر تصور هجوم رژیم صهیونیستی به لبنان که تا به امروز هم ادامه یافته است؛ یعنی نهتنها حزبالله بر تصور هجوم رژیم صهیونیستی به لبنان اثرگذار شد، بلکه بر تصور رژیم صهیونیستی برای هر هجومی اثرگذار شد. من عرض میکنم بعد از جنگ ۳۳روزه، راهبرد رژیم صهیونیستی، از استراتژی بنگوریون در جنگ پیشدستانه و هجومی، آرامآرام به استراتژی دفاعی تبدیل شد»