۱) نیروی متراکمی که نبرد غزه در جهان آزاد کرده، تاثیراتی فراتر از یک جنگ نقطهای یا منطقهای برجا خواهد گذاشت. تاریخ به قبل از این جنگ باز نخواهد گشت. گستره و شدت اعتراضاتی که در دنیا علیه جنایات رژیم صهیونیستی شکل گرفته، در نوع خود کم سابقه است. سخن آن سیاستمدار ترکیهای دقیق بود که گفت هیچ کس نمیتواند در مقابل جنایت اسرائیل بیطرف باشد. محاسبات و معادلات بسیاری بههم ریخته، و دولتها به ویژه در جهان اسلام باید در این وضعیت، جانمایی جدیدی انجام دهند. برانگیختگی بینظیری پدید آمده که میتواند به جریان پایدار و جنبش دائمی برای ازاله رژیم صهیونیستی تبدیل شود. افکار عمومی در حال انفجار است. مراکز اقتصادی، سیاسی و نظامی وابسته به رژیم صهیونیستی و آمریکا، آماج خشم و خیزش جهانی است.
۲) زلزله پردامنهای که در اثر جنگ ۲۴ روزه پدید آمده، افکار عمومی را به حرکت درآورده و رفتار دولتها را تحت تاثیر قرار میدهد. به عنوان نمونه، دولت ترکیه در یک سال اخیر اقدام به از سرگیری روابط با رژیم صهیونیستی کرد و دولت عربستان هم در تدارک آن بود. این در حالی است که هر یک از این دو، مدعی سیادت بر جهان اسلام بودهاند. صهیونیستها با کمک آمریکاُ سرگرم مسموم سازی دولتهای مسلمان، و واداشتن آنها به تمکین در مقابل پروژه عادیسازی بودند. اگر خطشکنی مقاومت فلسطین نبود، پروژه بیرمق کردن جهان اسلام (با بیش از ۵۷ کشور و 1/8 میلیارد نفر جمعیت) تا چند ماه دیگر به اتمام میرسید. اکنون زیرساخت اصلی آن پروژه، تا حدود زیادی منهدم شده است. تن دولتمردان آمریکایی و نتانیاهو هنوز داغ است. آنها چند وقت دیگر خواهند فهمید که با ارتکاب نسلکشی، چه آسیب بزرگی به راهبرد منطقهای و جهانی خود زدهاند.
۳) به فضای ملتهب ترکیه نگاه کنید که چگونه خون مردم غیور و مسلمان این کشور به جوش آمده است. تلآویو و آنکارا، پس از
۴ سال تنش، اوایل زمستان پارسال به مبادله سفیر پرداختند و روابط را
از سر گرفتند. آن زمان رجب طیب اردوغان از اسحاق هرتزوگ، رئیس رژیم صهیونیستی در آنکارا میزبانی کرد و روزنامه جروزالم پست نوشت «از زمان سفر ایهود اولمرت در سال ۲۰۰۸، آنکارا میزبان هیچ مقام ارشد اسرائیل در این سطح نبوده است». قرار بود بنیامین نتانیاهو ٦ مرداد امسال به آنکارا سفر کند، اما به علت وخامت حال و بستری شدن وی، این سفر لغو شد. او و اردوغان، یک ماه بعد در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل با هم دیدار کردند و نتانیاهو از اردوغان برای سفر به تلآویو دعوت کرد. اردوغان گفته بود کار حفاری و اکتشاف انرژی را با اسرائیل آغاز خواهیم کرد.
۴) عملیات طوفانالاقصی و جنایات از سر درماندگی اسرائیل، ورق را برگرداند. خون ملت مسلمان ترکیه، در اثر جنایات رژیم صهیونیستی به جوش آمده و این کشور شاهد اعتراضات گسترده است. عواطف عمومی در ترکیه در حال انفجار است و همین، سیاستمداران را هم متاثر کرده است. کمال قلیچدار اوغلو (رقیب اردوغان در انتخابات و رئیسحزب لائیک «جمهوری خلق») اخیرا گفت: «غزه، تحت بمباران شدید است. بیگناهان کشته میشوند. نتانیاهو حتی بیمارستانها را هدف میگیرد. هرکس ساکت بماند، دستانش به خون آغشته است. جهان یا باید جلو این نسلکشی را بگیرد، یا شریک آن است. انتخاب میانهای وجود ندارد». پیش از وی (هفته گذشته)، اردوغان رئیسجمهور، در گردهمایی فراکسیون پارلمانی حزب عدالت و توسعه گفته بود:
«ما در ترکیه به اسرائیل حسننیت داشتیم و من دست نتانیاهو را فشردم، اما او از حسن نیت ترکیه سوءاستفاده کرد. به همین دلیل من سفرم به تلآویو را لغو کردم».
۵) در وضعیت برانگیختگی عمومی، اردوغان پریروز به میان
ده هزار نفر از مردم معترض رفت و گفت: «به خاطر غزه بسیار اندوهگینیم. ما تنها به محکومیت بسنده نمیکنیم. اسرائیل چگونه به منطقه آمده؟ اسرائیل دولتی اشغالگر است و بدون حمایت غرب، ۳ روز هم دوام نمیآورد. برخی در ترکیه، حماس را به نتانیاهو واگذار کردند و گفتند تروریست است. آنها که به این افراد رای دادند، خوب فکر کنند.
یک قرن پیش، غزه بخشی از خاک ما بود و ما ۵۳ شهید از غزه در جنگ چاناک قلعه داریم. اسرائیل ٢٢ روز است که جنایت جنگی میکند و ما آن را به عنوان جنایتکار جنگی به دنیا نشان خواهیم داد. (در واکنش به شعار مردم برای اعزام ارتش به غزه:) ممکن است یک شب بدون قرار، آنجا حاضر شویم». در پی این سخنان، رژیم صهیونیستی دیپلماتهای خود را از آنکارا فراخواند. منابع خبری همچنین از اخراج دیپلماتهای ترکیه خبر دادند. وزارت خارجه ترکیه نیز عنوان کرد: تهمت و توهینِ مقامات اسرائیل را به همان شیوه پاسخ میدهیم.
۶) آیا دولت اردوغان واقعا با خواست و اراده ملت مسلمان ترکیه همراهی میکند، یا به رفتار متناقض قبلی ادامه خواهد داد؟ مجازات حداقلی صهیونیستها، اخراج سفیر آنها و توقف معاملات اقتصادی و تجاری است وگرنه، نخستوزیر بیسروپای اسرائیل، طعنه و تمسخر بهمنماه سال ۱۴۰۰ را تکرار میکند که در نشست حزب لیکود گفت: «اردوغان مُدام به من دشنام میدهد. او پیش از این، هر ۳ ساعت یک بار از من به عنوان هیتلر یاد میکرد و الان هر ۶ ساعت یک بار این کار را میکند؛ اما شکر خدا، تجارت میان اسرائیل و ترکیه افزایش یافته است»! پیش از این، یک نماینده مجلس ترکیه گفته بود: «همین دیوارهایی را که رژیم صهیونیستی دور غزه کشیده، با سنگ و آجری که دولت ما فرستاده، ساختهاند. ترکیه اولین صادرکننده سیمان، آهن و فولاد به اسرائیل است و مصالح دیوارهای حائل را تامین میکند. چگونه است که روادید برای ورود اسرائیلیها به ترکیه لغو شده، اما فلسطینیها باید ویزا بگیرند؟». تناقض بزرگی است که دولت مسلمان ترکیه، هم به اشغالگری و جنایتکار جنگی بودن رژیم صهیونیستی اذعان دارد، هم میگوید غزه یک قرن پیش، بخشی از سرزمین ما بود، و در عین حال روابط سیاسی و اقتصادی با این رژیم را گسترش داده است! چنین روابطی که روی خون دهها هزار فلسطینی مظلوم بنا شده، شراکت در جنایات اشغالگران صهیونیست است و نمیتواند دوام پیدا کند. غیرت اسلامی و انسانی به کنار! یهودیان صهیونیستی که اشغال فلسطین را تدارک کردند، همانهایی بودند که با کمک انگلیس، بانی تجزیه و فروپاشی امپراتوری عثمانی شدند.
۷) نمونه بعدی، دولت عربستان (خادم حرمین شریف) است که در طول دهههای اخیر، ادعای برادر بزرگتری و سیادت در جهان اسلام را داشته است. با این وجود، مقامات ریاض هم فریب صهیونیستها را خورده و در اثر فشار آمریکا، در حال علنی کردن روابط پنهانی بودند که در طول دههها و سالهای اخیر شکل گرفته بود. دو دهه قبل، هنگامی که صهیونیستها با حمایت آمریکا و بر مبنای طرح خاورمیانه جدید، به غزه و لبنان حمله کردند، گزارشها حاکی از این بود که برخی مقامات سعودی از این جنگافروزی پشتیبانی کردهاند. البته خروجی آن روند یکسویه، اهانت بیسابقه رئیسجمهور اسبق آمریکا و «گاو شیرده» خواندن عربستان بود. در عین حال، موفقیتهای چشمگیر جبهه مقاومت در منطقه طی چند سال اخیر، موجب شد تا دولت عربستان در مناسبات منطقهای خود با ایران و عراق و سوریه تجدیدنظر کند. اما زمزمه عادیسازی با رژیم صهیونیستی، بار دیگر رویکرد ریاض را زیر سؤال برد. با همه اینها، چنان که گفته شد زیرساخت پروژه صهیونیستی عادیسازی تا حدود زیاد منهدم شده و احیای آن، هزینه سنگینی برای دولتها خواهد داشت. درایت حکم میکند این دولتها به فاصلهگذاری با اشغالگران صهیونیست بپردازند.
۸) نه فقط 1/8 میلیارد مسلمان، بلکه ملتهای آزاده بسیاری با دقت رصد میکنند که چه کسانی برای دفاع از مردم مظلوم غزه سینه سپر کرده و در طول این سالها به پشتیبانی همهجانبه از آرمان آزادی فلسطین پرداختهاند، و چه کسانی، زمانی که باید موضع گرفتند، حرف نزدند و حالا که باید لااقل به تحریم اقتصادی و سیاسی اشغالگران اقدام کنند، حداکثر، حرف میزنند! یکی کردن حرف و عمل و ایستادن در کنار مقاومت فلسطین و لبنان است که برای دولتها نزد دوستان و دشمنان ملتهای منطقه احترام میآورد.
به تعبیر حکیم رودکی: «اندر بلای سخت پدید آید- فضل و بزرگمردی و سالاری». نمیشود در روزگار عادی، ادعای سیادت و برادر بزرگتری داشت اما هنگام سختی و خطر، جا زد. به تعبیر پیامبر اعظم (ص): «سَيِّدُ الْقَوْمِ خَادِمُهُمْ». خدمتگزاری، سیادت میآورد و نه ادعای لفظی.
۹) غرب مستکبر، جهان اسلام را رقیب اصلی خود میدانست که در طول سدهها و دهههای اخیر، از اختلافافکنی در میان ملتهای مسلمان به بهانههای مختلف (عرب و عجم، شیعه و سنی، و...) فروگذار نبوده است. اما شدت ستم متجاوزان و برانگیختگی فزاینده جهان اسلام، بشارت وحدت روزافزون امت را میدهد؛ چنانکه در تظاهرات جهانی هفتههای اخیر برای دفاع از قبله اول مسلمین میبینیم. این برانگیختگی، طالب الگوی مقاومت و مجاهدت شجاعانه است، و نه سازشکاری و ریاکاری و تسلیمطلبی. افسر نگون بخت صهیونیست، هفته گذشته، نامه همراه یک رزمنده شهید فلسطینی را نشان داد که در پایان آن نوشته بود: «...فَبِاِسمِ ربّ خَیبَر نَبدَاءُ وَ بِسَیفِ ذُوالفَقار نَضرِبَ. پس به نام خداوند خیبر آغاز میکنیم و با شمشیر ذوالفقار ضربه میزنیم». رزمندگان مقاومت وقتی از همه وعدهها و اسمها و رسمها و ادعاهای عبور میکنند، به یک نام بلندآوازه در جنگ خیبر و شکست یهودیان میرسند. پس حق بدهید که بیقرار شوند و دم از ذوالفقار علی(ع) بزنند.
۱۰) مادران شهید فلسطینی، استوارتر از کوه، بالای پیکر فرزندانشان، بشارت پیروزی میدهند و به دیگران روحیه میبخشند. یکی از آنها، خطاب به فرزندش گفت: «عزیزم! خون تو رنگینتر از حسن و حسین نیست. آنها را هم کشتند و ذبح کردند. خدا به همراهت پسرم». مرداد پارسال بود که «ابراهیم نابلسی» فرمانده
۲۶ ساله گردانهای شهدای الاقصی در نابلس، دقایقی قبل از شهادت، پیامی صوتی را در شبکههای اجتماعی منتشر کرد: «محاصره شدهام و رایحه شهادت را استشمام میکنم. وصیت میکنم هیچکس سلاحش را زمین نگذارد». مدتی بعد، مادر او ماجرائی را بازگو کرد: «شهید ابراهیم وقتی ۱۵ ساله بود، دوستانش خالکوبی کردند و او نیز خوشش آمد که چنین کاری بکند، اما خالکوبی متفاوت از دیگران انجام داد. او تصویر شمشیر ذوالفقار سرورمان علی علیه السلام، و عبارت «لا فتی الّا علی و لا سیف الّا ذوالفقار» را روی دستش خالکوبی کرد».
۱۱) طوفانالاقصی، زیر سر ذوالفقار علی(ع)، و بارقهای از تکاپوی «مرحب»کش اوست. مدیران MI6، CIA و موساد حق دارند بر پشت دست خود بزنند و بگویند مگر ما هزینه هنگفتی نکردیم و اسلام آمریکایی و شیعه و سنی انگلیسی نساختیم تا جهان اسلام را به جان هم بیندازیم؛ پس چگونه است که از غزه تا پایتختهای اسلامی و غربی، از رزمندگان گرفته تا حامیان مردمی مقاومت غزه، دم از ذوالفقار میزنند و تصاویر سید حسن نصرالله و شهیدان حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی مهندس را
سر دست میگیرند؟!
محمد ایمانی
در حالی که اعلام انزجار و نفرت از جنایات وحشیانه رژیم صهیونیستی علیه ساکنان مظلوم غزه از تمامی مرزهای جغرافیایی، فرهنگی و سیاسی فراتر رفته و تمامی ملتهای برخوردار از وجدان انسانی را فراگرفته است، این دولت امریکا و سران کاخ سفید و پنتاگون هستند که به صورت تمامقد و همهجانبه از صهیونیستهای جنایتکار حمایت میکنند.
جانبداری و حمایت آشکار و وقیحانه امریکا از صهیونیستهای غاصب، تروریست و جنایتکار ابعاد زیادی دارد.
۱- حمایت سیاسی و دیپلماتیک از صهیونیستها که نشانگان آن را میتوان تحرکات امریکاییها برای سفرهای پیاپی به سرزمینهای اشغالی پس از عملیات طوفانالاقصی در سطوح بالا از جمله سفر شخص رئیسجمهور امریکا به تلآویو، آنهم ساعاتی پس از جنایت وحشتناک صهیونیستها با بمباران بیمارستان المعمدانی، سفرهای مکرر وزیر خارجه امریکا برای تشویق سایر کشورها به همراهی و حمایت از صهیونیستها دانست.
۲- حمایت و مداخله نظامی به نفع صهیونیستهای جنایتکار با اعزام شناور و هواپیماهای نظامی به سواحل شرقی مدیترانه، برقراری خط هوایی برای ارسال سلاح و مهمات و اعلام علنی اعزام نیروهای نظامی به داخل سرزمینهای اشغالی که علاوه بر حضور در اتاقهای جنگ و عملیات ارتش رژیم اشغالگر به احتمال زیاد در کنار صهیونیستهای تروریست برای ورود زمینی به باریکه غزه نیز ایفای نقش کردهاند.
۳- باز گذاشتن دست صهیونیستها برای جنایت و نسلکشی در غزه با هدف کمک به سران تلآویو برای فشار بر مقاومت فلسطین و امتیازگیری از آنان با وتوی چندین قطعنامه پیشنهادی روسیه و تلاش برای تصویب قطعنامههای جانبدارانه از رژیم صهیونیستی از یکسو و ارسال سلاحهای مخرب و کشتارجمعی برای انهدام وسیعتر و کشتار بیشتر در غزه که نمونه آن بمبهای سنگین ام، کی ۸۸ است؛ بمبهایی که در مناطق مسکونی به شعاع تقریبی یک میدان فوتبال خرابی و ویرانی به بار میآورد.
۴- حمایت اقتصادی در شرایط نزدیک به فروپاشی اقتصاد رژیم صهیونیستی پس از شکست سنگین در برابر عملیات مقاومت اسلامی که در قالب کمک بزرگ ۴/۱۴ میلیارد دلاری صورت گرفت و تأمین مایحتاج رژیم صهیونیستی همزمان با ارسال سلاح و مهمات جنگی و همچنین هماهنگی برای ارسال سریع و گسترده کمک از سوی متحدان غربی امریکا، نمونه دیگر آن است. حمایت و جانبداری امریکا از رژیم صهیونیستی که برای حفظ حیات ننگن آن در شرایط سخت شکست و وحشت صورت میگیرد، نه تنها با شعارهای حقوق بشری کاخ سفید مغایرت دارد، بلکه در مواردی حتی با منافع مالیاتدهندگان امریکایی نیز هیچ ساز و کار و مطابقتی نداشته و برخلاف آن است.
انتقال ذخایر تسلیحاتی امریکا از کشورهای مختلف به مقصد سرزمینهای اشغالی با فوریت و حجمی بسیار بالا که امکان ریختن بمب به میزان چندین هزار تن را به صهیونیستها بر روی غزه میدهد، احتمالاً به دور از هر گونه حساب و کتاب اخلاقی و مالی و تنها اقدامی برای حفظ بقای رژیم صهیونیستی است.
اینکه جو بایدن، رئیسجمهور امریکا در سفر به تلآویو و آنهم چند ساعت پس از جنایت وحشیانه صهیونیستها در بمباران بیمارستان المعمدانی میگوید: «اگر در اینجا اسرائیل وجود نداشت، باز هم برای تشکیل آن اقدام میکردیم»، گرچه مورد استقبال صهیونیستها قرار میگیرد، اما بیتردید نفرت و انزجار از این حمایت وقیحانه را نزد جهانیان، به ویژه مردم مسلمان منطقه افزایش میدهد که پیامد آن تولید هزینه و خسارت برای امریکاست، چراکه همگان به این واقعیت پی بردهاند و تردیدی ندارند که این کمکها و حمایتهاست که عامل اصلی تداوم جنایتهای رژیم صهیونیستی و اقدامات جنونآمیز و نسلکشی آشکار علیه ساکنان مظلوم فلسطین، بهویژه باریکه غزه و چه بسا مشوقی برای توسعه آن جنایتها به حساب میآید.
حسین کنعانیمقدم
آرمان امروز : معادلاتی که در گذشته توسط قدرتها تنظیم شده و بود و تعهداتی که ایجاد کرده بودند، در حال تغییر است و غرب میخواست فلسطین پیمانها را بپذیرد؛ ولی این ملت قراردادهای ننگین را کنار زد و با اتکا به قدرت خود و حمایت مردم جهان، وارد عرصه جدید تقابل با رژیم صهیونیستی شد. آرایش نظامی و سیاسی رژیم صهیونیستی در هم کوبیده شده است؛ ولی پیشبینی میشد که رژیم صهیونیستی خود را برای حمله بزرگ به غزه آماده میکند و با مشاهداتی که در صحنه وجود داشت، ثابت کرد که اسرائیل قصد چنین جنگی دارد. امروز به نظم نوین جهانی وارد میشویم و ظهور و بروز قدرتهایی که به مردم متکی هستند در کنار جنبشهای اسلامی و آزادانه، جای سازمانهای وابسته به دلارهای نفتی و تحت سلطه غرب را میگیرند و این مردم هستند که سرنوشت خود را در صحنه عمل تعیین میکنند.
در عملیات طوفان الاقصی شاهد حمایت و تظاهرات مردم در سراسر دنیا به نفع مردم فلسطین هستیم که نشان میدهد حرکت مردم فلسطین از یک سازمان و نهاد فراتر رفته و به یک جنبش جهانی تبدیل شده است. توجه داشته باشید که دولتهایی که خواستار حمایت مردم هستند، چارهای ندارند که سیاستهای خود را متناسب با خواست مردم تغییر دهند. یکی از این مسائل، آشکارسازی روابط برخی اعراب با اسرائیل بود که سالها روابط پنهان داشتند و پس از تذکر رهبری در خصوص شرطبندی روی اسب بازنده، مشخص شد که رژیم صهیونیستی در حال مرگ است. این خانه عنکبوتی نشان داد چنان سست است که هیچگونه اتکایی بر آن نیست و کسانی که بر طبل عادیسازی میکوبیدند، امروز فهمیدند گروهی جهادی که برای آزادسازی سرزمین خود میجنگد، چگونه در برابر رژیم صهیونیستی مقاومت میکند. ماهیت این رژیم اشغالگری است و اصلاً قابلمذاکره کردن نیست و اثرات مهم طوفان الاقصی، برهمزدن معادلات سیاسی برخی کشورهای عربی خاصه سعودیها بود.
از زمانی که نتانیاهو با نخستوزیر رژیم صهیونیستی دولت ائتلافی تشکیل داد، بر طبل جنگ کوبید و ایران و حزبالله را تهدید و به سوریه حمله کرد و کانون جنگ خود را تشکیل داده بود و برای حل مشکلات داخلی خود، مخالفان را به جنگ دعوت میکند. از اینرو حملهای را تدارک دید تا جنگ روانی علیه گروههای فلسطینی شکل دهد و رکب هم خورد و عملیات پیشدستانه معادلات او را برهم زد؛ ولی امروز دست به نسلکشی فلسطینیان زده است و جنگ روانی شکل میدهد؛ ولی دروغهایشان کذب محض است تا مظلومنمایی کنند و به نظر میرسد دولت نتانیاهو از روز حمله سقوط کرد و وقتی شرایط عادی شود، ائتلاف نتانیاهو کاملاً میشکند و او سقوط خواهد کرد. مردم فلسطین امروز تنها نیستند؛ بلکه جبهه مقاومت و کشورهای منطقه با همدلی و فرماندهی مشترک، درگیر این مسئله هستند و در کمک به مردم فلسطین عمل میکنند
از همان روز حمله غافلگیرکننده طوفانالاقصی در نیمه مهرماه، سکوت یک شخص پرسشبرانگیز بوده است. سیدحسن نصرالله، دبیرکل حزبالله لبنان تا لحظه نگارش این یادداشت، سخنرانی نکرده است. سه هفته سکوت، او را عملا بزرگترین غایب و در عین حال حاضر نبرد طوفانالاقصی کرده است. این در حالی است که نبض سراسر منطقه، به وقت غزه میزند و آتش آن میرود که منطقه را به کام خود بکشد. اما سکوت دبیرکل حزبالله، که میتوان او را فرمانده و رهبر میدانی محور مقاومت دانست، در این بزنگاه به چه معناست؟ پاسخ این پرسش را میتوان در چند محور جستوجو کرد. نخست اینکه، حزبالله از روزهای آغاز هجوم اسرائیل به غزه و کرانه باختری، به صورت گام به گام وارد نبرد طوفانالاقصی شده است. حملات دقیق حزبالله از منطقه اشغالی مزارع شبعا به نیروهای زرهی و سربازان صهیونیست آغاز شد و به مرور به مناطق مختلف در امتداد مرزهای لبنان و فلسطین اشغالی کشیده شده است. رزمندگان حزبالله، مراکز دیدهبانی و رصد ارتش اسرائیل را هدف قرار داده و با موشکهای کورنت، به تجمع سربازان اسرائیلی در نزدیک مرز لبنان حمله کردهاند که به نظر میرسد تلفات قابل توجهی نیز بر جای گذاشته است. این درگیریهای گام به گام، برای افزایش فشار به ارتش اسرائیل در مرزهای شمالی فلسطین اشغالی و جلوگیری از تمرکز کامل آن بر جبهه غزه صورت گرفته است.
در واقع به هر اندازه که اسرائیل فشار نظامی بر غزه را افزایش داده، بر شدت و حدت حملات حزبالله در مرزهای لبنان افزوده شده است. بااینحال، عملیات حزبالله و پاسخ اسرائیل به آنها در حدود معینی بوده و تا این لحظه، رنگ یک جنگ گسترده با تلفات جدی به غیرنظامیان و زیرساختها را به خود نگرفته است. در عین حال، حزبالله حضور خود را در میدان به رخ کشیده است تا این پیام را به اسرائیل و آمریکا بدهد که حماس در این جنگ تنها نخواهد ماند.
دوم اینکه دبیرکل حزبالله در یکی از حساسترین و سرنوشتسازترین مراحل تاریخ این حزب به سر میبرد و هرگونه تصمیمگیری و موضعگیری نیازمند سنجش مجموعهای از توازنهای داخل لبنان و منطقه است. شرایط دشوار اقتصادی و سیاسی لبنان یکی از نگرانیهای بزرگ حزبالله درباره واردشدن به یک درگیری پرهزینه با اسرائیل است. با توجه به بحران معیشتی در آن کشور، بسیاری از مردم لبنان، ازجمله شیعیان، نگران پیامدهای جنگ و آثار آن بر زندگی خود هستند. طبیعتا با توجه به پایگاه اجتماعی حزبالله، بههیچوجه نباید این عامل داخلی را در محاسبات حزب دستکم گرفت؛ چراکه میتواند هزینه سیاسی داشته باشد. به علاوه، این نگرانیها از سوی متحدان مسیحی حزب، ازجمله جریان آزاد ملی نیز مطرح شده و مدنظر رهبری حزبالله قرار دارد. از منظر منطقهای، وضعیت شکننده و حساس سوریه و همینطور فشار همهجانبه دیپلماتیک از سوی آمریکا و فرانسه برای جلوگیری از هرگونه واکنش حزبالله به کشتار مردم غزه، بر پیچیدگی معادله میافزاید.
سوم اینکه از منظر رهبری حزبالله تا همینجا مقاومت فلسطینی توانسته است یک دستاورد بسیار مهم و تاریخی را ثبت کند؛ حمله نیمه مهرماه حماس توانسته ضربهای کاری به اعتبار امنیتی و نظامی رژیم اشغالگر وارد کرده و موجی در منطقه و جهان بیافریند که بار دیگر قضیه فلسطین را به مرکز توجهات سیاسی و افکار عمومی جهانی بازگرداند. اهمیت این موضوع زمانی بیش از پیش درک میشود که در چند سال اخیر، تلاش آمریکا، فلسطینزدایی بوده است. یعنی پاککردن موضوع اشغال و استعمار فلسطین از هرگونه دستور کار دیپلماتیک که به روشنی در تلاشها برای به رسمیت شناختن اسرائیل در پایتختهای عربی نمود داشته است. از «توافق ابراهیم» رئیسجمهور پیشین آمریکا، دونالد ترامپ تا ادامه آن توسط بایدن، روند به اصطلاح صلح میان صهیونیستها و فلسطینیها جای خود را به عادیسازی رابطه اسرائیل با رژیمهای اتوکرات منطقه، مانند امارات و عربستان داده بود. اما ناگهان
طوفان الاقصی این بازی را به هم زد و پایان اشغال فلسطین بار دیگر به مسئله مرکزی خاورمیانه و جهان اسلام تبدیل شده است. بر این اساس، حزبالله ترجیح میدهد این روند دستخوش تغییر نشود. چهبسا، هرگونه ورود گسترده حزب یا دیگر عناصر محور مقاومت به جنگ با اسرائیل، باعث منحرفشدن نگاهها از محور غزه و کرانه باختری به لبنان و دیگر مناطق شود.
چهارم اینکه محورشدن فلسطین دقیقا عکس آن چیزی است که بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل میخواهد. ناکامی انکارنشدنی امنیتی و نظامی دولت نتانیاهو در جریان حمله نیمه مهرماه، اعتبار سیاسی وی را متلاشی کرده است. روزی که ترمز ماشین جنگی اسرائیل در غزه کشیده شود، آغاز روند استیضاح و محاکمه نتانیاهو (شاید در دادگاه) خواهد بود. او خوب میداند که آن روز باید پاسخ بدهد چگونه در پیشبینی و جلوگیری از حمله حماس ناکام مانده و چنین تلفات بیسابقهای را روی دست اسرائیل گذاشته است؟ برای همین، این لحظات برای نتانیاهو سرنوشتساز است و او از ورای بمباران وحشیانه غزه به دنبال دستاوردی چشمگیر، مانند آزادکردن اسیران اسرائیلی در غزه یا ترور رهبران شاخص مقاومت است، چهبسا بتواند چهره خود را تا حدودی بازسازی کند. بااینحال، نگاهی به تجربه جنگ میان اسرائیل و لبنان در سال 2006، نشان میدهد او چنین فرصتی را نخواهد یافت. در آن جنگ، «ایهود المرت»، نخستوزیر وقت اسرائیل هر چقدر تلاش کرد نتوانست دستاوردی در تمام 33 روز جنگ، جز بمباران زیرساختها و خانههای مردم به خانه ببرد. هر چقدر از جنگ غزه میگذرد، بر دامنه اختلافهای درون کابینه نتانیاهو و فشار افکار عمومی جهان در برابر عملیات نسلکشی در غزه افزوده میشود. این باور وجود دارد که نتانیاهو راه فرار خود را در ایجاد یک درگیری بزرگ منطقهای میبیند. با این کار، پای ایران و آمریکا وسط کشیده و آرزوی تاریخی او برای ضربه نظامی آمریکا به ایران محقق میشود. در عین حال، سرایت آتش جنگ به سراسر منطقه، فشارها درباره عملکرد او در غزه را میتواند کمتر کند. نتانیاهو با منطقهایکردن جنگ به دنبال فرار به جلو و گریز از مخمصه جاری است. از این منظر، میتوان تردید حزبالله و دیگر طرفهای محور مقاومت برای برداشتن گام بعدی را ارزیابی کرد.
پنجم اینکه غیاب نصرالله را باید جزئی از سیاست «ابهام» حزبالله و بازی با اسرائیلیها دید که دقیقا نمیدانند تکلیفشان با مرزهای لبنان چه خواهد بود. او ساکت است، ولی غرش موشکهای حزبالله از جنوب، پیام رسای خود را میفرستد. آیا وضعیت به همین شکل خواهد ماند؟ هیچکس نمیداند. اما دشوار هم بتوان تصور کرد که با گسترش عملیات زمینی اسرائیل در غزه و تهدید جدی برای شاکله حماس در آنجا، حزبالله و کلیت محور مقاومت دست به حرکت جدیتری نزنند. آن روز برسد، ظهور علنی و سخنرانی نصرالله را شاهد خواهیم بود. شاید یک سخنرانی از جنس نخستین سخنرانی او در جنگ 33روزه سال 2006. آن سخنرانی در اوج بمباران لبنان و پس از چندین روز سکوت انجام شد و در میانه آن، نصرالله از حمله غافلگیرکننده به ناوچه اسرائیل و انهدام آن در مقابل سواحل بیروت پرده برداشت