پاییز سال گذشته شبکه الجزیره خبر از دستگیری چند افسر موساد در مالزی داد، در این خبر کوتاه به این موضوع اشارهشده بود که پلیس مالزی با حمله به ساختمانی در قلب کوالالامپور برخی افراد را که قصد آدمربایی داشتند، دستگیر کرد و در بررسیهای اولیه مشخصشد که آنها عضو تیمهای موساد بودند و قصد انجام یک عملیات خرابکاری را داشتهاند.
در آن زمان وبسایت صهیونیستی دبکا که اغلب اخبار امنیتی برخی محافل سیاسی در مناطق اشغالی را منتشر میکرد در یادداشتی به بررسی این شکست خاص در جنوب شرق آسیا پرداخته و نوشته بود که اسرائیل بازهم در یک بازی اطلاعاتی به رقبای خود باخت!
اما صهیونیستها در شهر کوالالامپور که یکی از مهمترین مراکز جنگهای اطلاعاتی در جهان است چه چیزی را باختند و نتیجه آن شکست سخت چه بود؟ پاسخ به این سؤال به یک سال زمان نیاز داشت، در روز پانزدهم مهرماه ناگهان پاراگلایدرهای رزمندگان حماس از روی مناطق اشغالی عبور کرده و بدون شناسایی راداری و عبور از سطح مقطع آن به اهداف از پیش تعیینشده در برخی پادگانهای نظامی رسیدند و، چون یک پرنده تیزپرواز شناسایی دشمن از خود را دچار اختلال شدید کردند. در این عملیات تجهیزات و سیستمهای هشدار مرزی نیز ازکارافتاده بود.
دو روز بعد از عملیات درخشان طوفان الاقصی پایگاه خبری اینتل تایمز در گزارشی به بررسی ابعاد ضربات سخت مقاومت فلسطینی به صهیونیستها پرداخت و نوشت که اسرائیل حیثیت اطلاعاتی و نظامی خود را باخت. در این گزارش به این موضوع اشارهشده بود که ضربه امنیتی به رژیم صهیونیستی سختتر از ضربه نظامی بوده و منشأ شکست موساد در عملیات مالزی است. در پایان این گزارش نوشتهشده بود که دست گردانهای حماس بلندتر از غزه بوده و مقاومت فلسطین ارتقا یافته و بینالمللی شده است.
تا پیش از عملیات طوفان الاقصی صهیونیستها تلاش میکردند با تصویرسازی کاذب از خود و امنیتیسازی فضای بیرونی در جنگ اطلاعاتی پیروز باشند، اما در حال حاضر ناتوانی جامعه اطلاعاتی رژیم صهیونیستی به حدی است که هنوز نمیدانند که مسلسلهای کنترل از راه دور در مرز چگونه از کار افتاده است. یوئل گوزانسکی، یکی از مقامات ارشد سابق شورای امنیت ملی اسرائیل گفته است که میلیاردها دلار برای جمعآوری اطلاعات درباره گروههای مختلف فلسطینی دود شده و به هوا رفته است تا جایی که سرویس اطلاعاتی این رژیم تا پایان روز اول نمیدانست که چند گروه فلسطینی در عملیات مشارکت داشتهاند.
وضعیت کابوسگونه برای سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی اسرائیل باعث شده است که ارتش جنایتکار رژیم صهیونیستی دچار سرگیجه شده و بهاصطلاح آچمز شده باشد؛ آنها پشت مرزهای غزه نه توان پیشروی داشته و نه امکان سرشکستگی دارند تا جایی که بمباران غیرنظامیها در غزه تبدیل به یک کار بیهدف و تکراری شده و اسرائیل ابتکار عملی ندارد و دایم همان نسخه بیخاصیت را تکرار میکند. این وضعیت باعث فریز شدن درگیریها شده و سفر دوباره وزیر خارجه امریکا به تلآویو و نیز مقدمهچینی برای حضور بایدن در مناطق اشغالی تنها عامل تنفس مصنوعی برای صهیونیستها را دارد.
سفرهای مکرر مقامات اطلاعاتی و سیاسی امریکا به مناطق اشغالی حکایت از آن دارد که راهبرد دستها روی ماشه در سطحی بالا فعال بوده و شعارهای توخالی گالانت وزیر جنگ رژیم صهیونیستی برای مسطح کردن غزه تبدیل به مسلح شدن تمامی کرانه باختری شده است، درحالیکه برآورد امریکاییها از طوفان الاقصی آن بود که اسرائیل ضعیف شده است، اما واقعیت آن است که رژیم صهیونیستی مرده و امکان احیای آن در زمان طلایی از دسترفته است، کاخ سفید البته برای جلوگیری از اعلام «خبرمرگ اسرائیل» راهبرد دیپلماسی و فشار را در پیشگرفته و با پیشبردن یک جنگ هیبریدی جدید سعی دارد حاشیه امنی جدید برای صهیونیستها باز کند.
درصحنه اصلی مرکز اصلی مخابره پیام نه در تهران که در اتاق هماهنگی مقاومت در فلسطین است که بالای دست دشمن در حال رصد تحرکات بوده و در وضعیت مسلح آماده اقدام است. این بازی درخشان باعث شده است که به دلیل بدی آبوهوا عملیات زمینی در غزه را متوقف کند، البته این هوای بد و بارانی ممکن است سد را شکسته و تبدیل به سیلی خروشان شود!
کابوس بعدی صهیونیستها
محمدعلی صنوبری
طوفانی که قهرمانان مقاومت، رژیم صهیونیستی را دچار آن کردهاند، این رژیم را بهتنهایی غافلگیر نکرد، بلکه جهان را در شوکی قرار داد که هنوز از آن بیرون نیامده است. ابهت استکباری ماشین نظامی رژیم صهیونیستی در مقابل دوربینها پوچ شد، آنجا که همگان دیدند ارتش شکست ناپذیر چگونه به آسانی با دوچرخه، شکست سنگین خورده است.
مقاومت فلسطینیها جهان را در مسیر انحرافی خود متوقف کرد. مقاومت به شهرکهای اشغالی یورش میبرد و کنترل پادگانهای نظامی را به دست میگیرد و فرماندهان و سربازان اشغالگر را که مملو از سلاح بودند، زندانی میکند. همه این صحنهها همان چیزی است که آمریکا را بر آن داشت تا ناو هواپیمابر جرالد فورد را به آبهای اشغالی بفرستد و اگر بخواهیم وحشتی را که این کشورهای حامی رژیم صهیونیستی تجربه میکنند، بازنمایی کنیم باید به اظهارات ترامپ، رئیس جمهور سابق آمریکا اشاره کنیم که گفت اسرائیلیها هرگز برای این حمله آماده نبودند و نتانیاهو از این حمله بهشدت آسیب دید.
حزبا... نیز هر روز نقاط حساس رژیم صهیونیستی را متقابلا هدف قرار میدهد، همانطور که در روزهای سهشنبه، چهارشنبه، جمعه و شنبه گذشته دقیقا مقر نظامی اسرائیل و قلب دشمن را هدف قرار داد که تلفات جانی قابل توجهی به همراه داشت. روابط راهبردی در محور مقاومت به حدی از پیچیدگی و تقسیم نقشها رسیده که دشمن صهیونیستی نمیتواند حرکت آتی محور مقاومت را پیشبینی و نمیتواند روی یک جبهه تمرکز کند، زیرا از غافلگیری جبهههای دیگر میهراسد همانطور که این اتفاق تا امروز افتاده است.
در طوفان الاقصی، موشکهای کورنت با هماهنگی مشترک محور مقاومت به غزه رسیده است. اما جدای از عملیات محدود حزبا... در شمال سرزمینهای اشغالی، موضوعی که عملیات زمینی را در نوار غزه به تعویق میاندازد، سردرگمی اشغالگران برای تشخیص جبهه اصلی نبرد است که به نظر میرسد غافلگیری بزرگ در راه باشد. تحلیلگران اسرائیلی اعتراف کردهاند حملات هوایی علیه نوار غزه چیزی را در زمین تغییر نمیدهد و باید عملیات زمینی آغاز شود، اما آنها از این مداخله میترسند، زیرا آن را یک تله جدید میدانند. ورود اسرائیلیها به نوار غزه از طریق زمین، آنها را نهتنها برای عناصر مقاومت، بلکه برای غیرنظامیانی که هماکنون در نوار غزه هستند به اهداف آسانی تبدیل میکند.
صهیونیستها بارها تکرار میکنند که در نوار غزه خون خواهند ریخت بهگونهای که در تاریخ ثبت خواهد شد، اما نمیدانند چه سرنوشتی ممکن است در نوار غزه داشته باشند. درهای جهنم از هر طرف روی آنها گشوده میشود و باید به سخنان شیخ نعیم قاسم، معاون دبیرکل حزبا... لبنان که گفته بود «وقتش برسد وارد عمل خواهیم شد» خوب گوش کنند و به نظر میرسد ساعت صفر برای مداخله حزبا... نزدیک خواهد بود. در مورد سایر مناطق نیز باید به عملیات شهادتطلبانه قهرمانان بیتالمقدس اشاره کرد که در روزهای آینده افزایش خواهد داشت و دنیا را بار دیگر غافلگیر میکند و همچنین نباید فراموش کرد از آغاز عملیات طوفانالاقصی درکرانه باختری رود اردن، بیش از ۴۸شهید تقدیم است که در حین حمایت از برادران خود در غزه توسط نیروهای اشغالگر به شهادت رسیدند.
صهیونیستهای رو به زوال، خوب میدانند پس از عملیات طوفان الاقصی، دیگر نمیتوانند روی پاهای خود بایستند و آنچه غرب امروز میکوشد انجام دهد، حمایت از آنها برای ایستادن دوباره است. همه نیروهای جهادی در عراق در کنار انصارا...، پیام روشنی به آمریکا دادهاند که هرگونه مداخله آنها به نفع اسرائیل با پاسخ قاطعانهای مواجه خواهد شد که تمام پایگاههای آنها در منطقه، چه در سوریه و چه در مناطق دیگر، سرخ بوده و هدف قرار خواهد گرفت. تحقیر و شکستی که حماس بر نیروهای اشغالگر وارد کرد، چارهای جز مداخله وحشیانه برای برگرداندن اعتبار قدیمی خود باقی نگذاشته است. استقرار رژیم جعلی در نوار غزه ممکن است بخشی از طرح اولیه برای طوفان الاقصی باشد. به نظر میرسد اشاره حزبا... مبنی بر دخالت در نبرد درصورت انجام حمله زمینی به نوار غزه، فرآیند تقسیم نقشها برای از بین بردن رژیم موقت صهیونیستی و مقدمه حذف نهایی باشد و همچنین به نظر میرسد اعزام وزرای دفاع انگلیس و آمریکا به اسرائیل چیزی بیش از تأیید سقوط اسرائیل نباشد. محور مقاومت هیچگاه هماهنگتر از امروز نبوده است که این از ثمرات خون شهید قدس سردار حاج قاسم سلیمانی رحمتا... علیه است. دشمن با حملات هماهنگ و مشترک علیه هرگونه حضور در منطقه غرب آسیا مواجه خواهد شد و چه کسی میداند که طوفان الاقصی چه بد سرنوشتی را برای دشمن کودککش رقم خواهد زد.
محسن آزموده
قریب به هشتاد سال از زمانی که غلامحسین صدیقی از فرنگ برگشت و در دانشسرای عالی به تدریس جامعهشناسی تعلیم و تربیت پرداخت، میگذرد. در تمام این هشت دهه یکی از مهمترین معضلاتی که دانشجویانی که به جامعهشناسی بهمثابه یک رشته دانشگاهی با آن مواجه بودهاند، مساله منابع درسی و کتابهای قابل استفاده است. مشکلی که ممکن است ادعا شود اختصاصی به این رشته ندارد و تقریبا تمام رشتههای آموزشی و دانشگاهی جدید با آن دستوپنجه نرم میکنند. اما مساله تاجاییکه به رشته جامعهشناسی بهطور خاص و علوم اجتماعی و علوم انسانی به نحو عام بازمیگردد، جدیتر و دارای ابعاد پیچیدهتری است. به تعبیر روشنتر علوم اجتماعی و انسانی به دلیل ماهیت انسانیشان و درگیریشان با بسترهای مکانی و زمانی خاص همواره با این مساله مواجه بودهاند و هستند که تا چه اندازه میتوان آن را بهمثابه علومی فراگیر و جهانشمول در نظر گرفت؟ آیا نظریه و مفاهیمی که در زمینه جغرافیایی و تاریخی دیگری خلق شدهاند و بسط و رشد پیدا کردهاند، میتوانند برای توضیح شرایط زیست و جهان انسانی در تاریخ و جغرافیایی دیگر به کار آیند؟
در برابر این پرسش کلیدی تا به امروز دیدگاههای متعارض و متضادی پدید آمده است که یک سر آن میگوید علوم اجتماعی جدید اصولا محصول بستر مکانی و زمانی جامعه غربی هستند و به هیچ عنوان نمیتوان از مفاهیم و نظریههای آن برای توضیح جامعهای دیگر بهره گرفت، آنسوی طیف اما معتقد است که وابستگی نظریهها به زمان و مکان خاص امری ظاهری و در سطح است و برعکس نگرش قبلی میتوان از ایدهها و دستاوردهای فکری این علوم برای تبیین و تحلیل همه انسانهایی که دستکم در عصر جدید زندگی میکنند، کمک گرفت.
در برابر این نگرش های افراطی و تفریطی اما عمده محققان و پژوهشگران علوم اجتماعی نگاههایی میانهروتر را برمیگزینند، یعنی بر این باورند که اگرچه خاستگاه جامعهشناسی عمدتا در کشورهای صنعتی پیشرفته بوده و عمده نخستین نظریهپردازان آن غربی بودهاند، اما این امر مانع از کاربردپذیری آن در سایر جوامع نیست. گو اینکه از منظر این دسته به دلیل فراگیرشدن تجدد در تمام جهان، امروز هیچ نقطهای از زمین نیست که به نحوی از انحاء از فرهنگ و تمدن جدید و مظاهر آن متاثر نشده باشد. به همین دلیل اساس و اصول نگرشهای متفکران علوم اجتماعی در توضیح مشکلات و مصائب زندگی جدید ربطی به یک جغرافیا یا جامعه خاص ندارد و به همین خاطر میتوان از نوآوریها و اندیشههای بدیع ایشان برای فهم پیچیدگیهای حیات اجتماعی سود جست.
از همین منظر در طول هشت دهه ورود علوم اجتماعی جدید به ایران آثار بسیاری در زمینه جامعهشناسی به فارسی ترجمه شده است تاجاییکه میتوان گفت زبان علوم اجتماعی در ایران زبان ترجمه است، اگرچه این امر سبب نشده یک زبان معیار و واژگان مبنا برای علوم اجتماعی ما پدید آید. به عبارت دیگر بهرغم آنکه عمده آثاری که در زمینه علوم اجتماعی منتشر شدهاند، ترجمه هستند یا آثار تالیفی نیز درواقع ترجمه هستند، بااینهمه هنوز در زمینه معادلها برای واژگان اساسی جامعهشناسی هیچ اجماعی وجود ندارد و گاه در برابر یک اصطلاح اساسی شاهد چندین معادل متفاوت هستیم.
نکته مهمتر آنکه با گذشت هشت دهه هنوز محققان و پژوهشگران علوم اجتماعی در ایران نتوانستهاند تا بدان پایه در درونیکردن این دانش نظاممند پیش روند که امکان تالیف آثاری ابتدایی برای آموزش این رشته پدید آید. جالب است که اولین کتاب جدی در زمینه جامعهشناسی یک اثر تالیفی است، منظور کتاب «جامعهشناسی» یا «علمالاجتماع»: مقدمات و اصول است که استاد فقید فلسفه یحیی مهدوی آن را در سال ۱۳۲۲ نگاشت. گذشته از این اثر مقدماتی که به قلم یکی از مهمترین چهرههای نسل اول آکادمیسینهای ایرانی به رشته تحریر درآمده و امروز بهصورت نمادین میتوان آن را اولین کتاب تالیفی دانشگاهی در زمینه جامعهشناسی در ایران تلقی کرد، دیگر اثر عمومی و پایهای قابل توجه به صورت تالیفی در این رشته که آن نیز حالا صورت کلاسیک پیدا کرده، «زمینه جامعهشناسی» اثر مشترک آگبرن و نیمکوف است که امیرحسین آرینپور نیم قرن پیش (۱۳۴۴) آن را ترجمه و منتشر کرد. غیر از اینها اثر قابل ملاحظه دیگری که بتواند با نمونههای غربی برابری کند و صدالبته در آن بهضرورت رشته جامعهشناسی از شرایط اجتماعی جامعه ایرانی سخن گفته شود، وجود ندارد.
البته اگر میان «تالیفات» فراوان استادان جامعهشناسی (و بعضا برخی رشتههای دیگر) بگردیم، حتما آثاری را مییابیم که مدعی هستند توانستهاند جامعهشناسی را به زبان ساده معرفی کنند یا نظریهها را برای فارسیزبانان قابل فهم کنند. اما مساله آن است که هیچ کدام از این آثار نتوانستهاند مقبولیتی در حد کتاب گیدنز و آثاری چون آن بیابند. نکته مهم آنکه بسیاری از استادان جامعهشناسی در ایران شانِ خود را اجل از نگارش آثاری مبنایی میدانند، مسالهای که متاسفانه با نگاه به جایگاه انکارناپذیر آنتونی گیدنز بهمثابه یکی از بزرگترین جامعهشناسان زنده دنیا بیمعناییاش آشکار میشود.
بر این اساس فقدان تالیف در حوزه جامعهشناسی، نشانگر مشکلات اساسی این رشته در دانشگاههای ایران است. جامعهشناسان ایرانی هنوز نتوانستهاند آثار قابل اتکایی که دستکم محافل دانشگاهی ایران درباره وثوق و اعتبار آن اجماع داشته باشند، آنهم در زمینه مقدمات جامعهشناسی بنویسند، آثاری که نشانگر احاطه نویسنده هم به مبانی نظری و روشی جامعهشناسی باشد و هم اجتماع مورد مطالعهاش اولا و بالذات جامعه کنونی ایران باشد، در چنین وضعیتی همچنان ناگزیر از رجوع به ویراستهای جدید کتابهای ارزشمندی چون «جامعهشناسی» آنتونی گیدنز هستیم.
آنتونی گیدنز جامعهشناس برجسته بریتانیایی نامی شناختهشده برای ایرانیان است. کتاب «جامعهشناسی»اش یکی از اساسیترین و پرکاربردترین آثار در این حوزه است که بهرغم حجم بسیار بالا و تنوع مطالب تاکنون سه ترجمه از آن توسط نشر نی منتشر شده، ویراستهای نخستین این اثر کلاسیک و مهم را منوچهر صابری به فارسی ترجمه کرده بود، ویراست چهارم که به همراه کارن برد سال منتشر شده بود را حسن چاوشیان ترجمه کرد و ویراست هفتم با همکاری فیلیپ ساتن را هوشنگ نایبی به فارسی ترجمه کرده است.
در اهمیت و ارزشمندی کتاب گیدنز بهمثابه اثری عمومی در شناخت حوزههای گوناگون جامعهشناسی تردیدی نیست، این را هم که این کتاب به یکسان از نظریههای جامعهشناسی و دادههای میدانی بهره گرفته نمیتوان انکار کرد. ویراستهای متعدد آنهم نشان از بهروزشدن اطلاعات و دادهها دارد. همه اینها نقاط مثبت و ارزشمند کتابی است که بهنظر هر دانشجوی جامعهشناسی در بدو امر لازم است آن را بخواند و صد البته آن را بهمثابه یک کتاب راهنما و مرجع در مراحل بعدی تحصیل و کار جامعهشناسی به همراه داشته باشد. اما پرسش مهم آن است که چرا جامعهشناسی ما همچنان نمیتواند کتابی دستکم نزدیک به این معیارها تولید کند؟ به بیانی دیگر، آیا همچنان باید اکتفا کنیم به کتابهایی که در عنوانشان، «جامعهشناسی» را یدک میکشند، کتابهایی مثل «جامعهشناسی خودمانی» یا «جامعهشناسی نُخبهکشی» و امثالهم؟ البته نباید از جامعهشناسهایی سرشناسی مثل سعید مدنی، ناصر فکوهی، حسین قاضیان، یوسف اباذری، تقی آزادارمکی، سعید پیوندی، مهرداد درویشپور، فیاض زاهد و آصف بیات که بسیاری از آنها خارج از ایران هستند، غافل ماند.
حال جامعهای را در نظر بگیرید که اعضای آن، برخوردار از ویژگیها توصیفشده فوق باشند. در این شرایط به سبب تنگی پهنای باند ذهن، افراد جامعه صرفا به دنبال حل مشکلات آنی خود هستند. جامعه دچار روزمرگی شده و افق اندیشههای آن کوتاهمدت خواهد بود، جامعه ابتدا دچار احساس فقر میشود و در ادامه احساس فقر، جای خود را به باور و ایمان به فقر میدهد.
اسفناکتر زمانی است که فعالان اقتصادی دچار کمیابی شوند و در اثر کمیابی و حجم بالای نگرانیها، پهنای باند ذهن آنها دیگر توانایی پذیرش این سطح از حجم بارگذاریشده را نداشته باشد. آنگاه سطح تمرکز ذهن تنزل مییابد. بنگاه اقتصادی که دچار کمیابی نهادههای تولید، منابع مالی و سرمایه در گردش، کمیابی در دسترسی به تکنولوژی روز دنیا و... میشود، دیگر نمیتوان انتظار داشت برای افق زمانی بلندمدت برنامهریزی کند. اندیشیدن به انجام طرح توسعه، راهاندازی خطوط جدید تولید و... دیگر مقبولیتی ندارد. در یک دهه گذشته اقتصاد ایران شرایط بغرنجی را سپری کرد. قدرت خرید مردم در این دوره حدود 50 درصد کاهش یافته است. در سالهای اخیر، اقتصاد ایران شاهد جهشهای چند باره ارزی، تورمهای بالای تثبیتشده و کاهش نرخ رشد اقتصادی بوده که همگی منجر به ضعیفشدن اقتصاد خانوار شده است. جامعهای که تعداد فقرای آن افزایش مییابد متناسب با آن، امید به آینده در آن جامعه رخت برمیبندد. باور به فقیر بودن و فقیر ماندن عامل بسیار مخربی برای آینده یک کشور است. باور به قرار داشتن در دام فقر، امید به آینده را تخریب میکند و انگیزه برای تلاش بیشتر را از بین میبرد. هماکنون در برخی از کشورهای فقیر جهان (از جمله برخی کشورهای آفریقایی) سالهاست باور به فقر نهادینه شده و دچار جبرگرایی شدهاند. البته برخی کشورها هم توانستهاند بر باور به فقر غلبه کنند و با خروج از دام فقر آینده روشنی برای خود ترسیم کنند.
بسیاری از کشورهای موفق امروز زمانی نهچندان دور در فقر شدید به سر میبرند. در قرن 18 کشورهای اسکاندیناوی و بریتانیا، همچنین تا چند دهه قبل کشورهایی مانند کره، مالزی، ویتنام و چین در زمره همین کشورهای فقیر قرار داشتند.
سخن آخر اینکه، هر میزان جزیره فقر گسترش یابد، متناظر با آن، ساحل یأس و ناامیدی نیز وسعت خواهد یافت. نباید اجازه داد معضلات ناشی از فقر، سطح وسیعی از پهنای باند ذهن افراد جامعه و فعالان اقتصادی را اشغال کند. فقر اقتصادی، منجر به فقر ذهنی (باریکی پهنای باند ذهن) میشود و متعاقبا فقر ذهنی، فقر اقتصادی را تشدید میکند.
در این صورت اجزای جامعه با ناامیدی نسبت به آینده، دچار رخوت و سستی میشوند. دیگر نمیتوان انتظار داشت چنین جامعهای در مسیر رشد و پیشرفت اقتصادی قرار بگیرد. جوامع گرفتار در دام فقر، اغلب جوامع ناامیدی هستند که از قافله توسعهیافتگی دور ماندهاند.
قدرت روایت و روایت قدرت
محمد کاظم انبارلویی
گاهی در مورد قدرت کشوری قصهپردازیو روایتسازی میشود. سازههای این قصه هر قدر از دروغ و فریب و جعل واقعیت برخوردار باشد کارایی خود را تا یک حدی میتواند حفظ کند اما اگر از حد گذشت به سوی خودویرانگری از درون و بیرون می رود. روایت سازی از قدرت اسرائیل همین گونه است. شکست اعراب در جنگ ۶ روزه آغاز قصهپردازی در مورد قدرت اسرائیل بود.
با ظهور انقلاب اسلامی که سران رژیم صهیونیستی، آن را زلزله در جهان توصیف کردند رویای شکلگیری دولتی به گستره از نیل تا فرات را به فراموشی کشاند. صهیونیستها برای حفظ خود و برای مصون ماندن از تعرضات همان کسانی که برای آنها قصهپردازی میکردند مجبور شدند دور خود دیوار بکشند.
دیری نپایید که این دیوار در جنگ ۳۳ روزه و نبردهای پس از آن بهویژه در عملیات طوفانالاقصی ترک برداشت و آنها به پایان قصهپردازی خود رسیدند.
از میان غوغای این قصهپردازی و گردوخاک رسانهای و شعبدهبازیها، سروکله یک قدرتی اکنون پیدا شده است که از آن به عنوان «روایت اصلی قدرت» یاد می شود. قدرتی که متکی بر اراده نسلی است که سرزمین او اشغال شده ، ملت او بارها مورد قتلعام واقع شده است. این قدرت محصول خشم و نفرت فشرده شده نزدیک به نیم قرن است.
قدرتی که امروز در محور مقاومت هراز چندی خود را نشان میدهد دارای ارتشی است که از کودکان داخل رحم زنان قهرمان فلسطینی گرفته تا پیران و سالخوردگان در آن حضور دارند و ستون فقرات آن را جوانانی تشکیل میدهند که اراده آنان از فولاد سختتر است و ایمان آنها تنه به ایمان یاران پیامبر اکرم (ص) در صدر اسلام میزند.
به جمعبندی نبرد حماس و جهاد اسلامی در هشتمین روز نبرد میپردازیم:
۱- ۱۵ مهر ۱۴۰۲ در تاریخ مبارزات ملت فلسطین، یک نقطه عطف محسوب می شود.
جوزف نای معتقد است ؛ اسرائیل به سمت «خودویرانگری» با سرعت زیاد در حرکت است.
فریدمن هم میگوید؛ «بزرگترین تهدید برای اسرائیل تهدید از درون است.»
ضربه ۱۵ مهر میزان این شکنندگی و ویرانی را به رخ جهانیان کشاند.
سیل جمعیتی که به سوی فرودگاه بنگورین برای فرار میبینیم کسانی هستند، که دیگر سرزمینهای اشغالی را امن برای زندگی نمیدانند. آنها غصبی بودن آن را فقط زیر ضربات مهلک مقاومت ادراک میکنند. این ضربات طی سالهای گذشته و سالهای آینده کوبندهتر وارد خواهد شد.
سازههای امنیتی ،نظامی و اطلاعاتی رژیم صهیونیستی به شدت آسیب دیده فروریزی دیوار حائل و نفوذ رزمندگان فلسطینی و حضور قدرتمند آنها در شهرکهای صهیونیستنشین درجه این آسیبزایی را با صدها کشته و اسیر و مجروح نشان میدهد.
۲- نتانیاهو مسئول اصلی شکست طوفانالاقصی است. با فروکش کردن طوفان او همان جایی خواهد رفت که شارون رفته است. او با بمباران وحشیانه غزه میخواهد بر روی این واقعیت سرپوش بگذارد. قدرت قصهپردازی صهیونیستها از بین رفته، نمیدانند در برابر یک شکست غیرقابل ترمیم چه کنند؟
۳- هزاران کودک، زن و زنان و مردان سالخورده زیر خروارها خاک و سنگ و سیمان در اثر بمبارانهای وحشیانه هوایی و موشکی درغزه به فجیعترین وضع ممکن به شهادت رسیدهاند. این یک جنایت جنگی تمامعیار است. رسانههای تحت نفوذ صهیونیسم که سال گذشته از مرگ طبیعی یک خانم در یک قرارگاه پلیس در ایران یک فاجعه حقوق بشری خلق کردند و افکار عمومی جهان را سر کار گذاشتند الان با پنهان سازی جنایات جنگی ارتش اشغالگران صهیونیستی نمیدانند چه کار کنند؟!
آنها با این پنهان سازی دارند به شعور بشریت در نقض حقوق بشر اهانت میکنند. مردم جهان در ۵ قاره جهان با برگزاری تظاهرات ضدصهیونیستی پاسخ این اهانت را دادند.
بایدن، رئیس جمهور آمریکا با بیشرمی تمام در پاسخ به اعتراضات جهانی در مورد جنایات جنگی رژیم صهیونیستی اعلام کرده است : «صریح و شفاف میگویم در کنار اسرائیل میایستیم!!»
۴- نتانیاهو با این شکاف آنتاگوئیستی در داخل و ضربه به عادیسازی روابط برخی اعراب و باز شدن پرونده جدید از جنایات جنگی و … چه میخواهد بکند؟
آیا او قادر است همه ساکنان غزه را قتل عام کند، خانهها را ویران کند و اگر چنین کرد مشکل امنیت رژیم اشغالگر قدس حل میشود؟ آیا او با ارتش منسجم و پرقدرت نیروی مقاومت در منطقه هم همین کار را میتواند بکند؟ آیا او قادر است همین قتلعام را در کرانه باختری راهاندازی کند؟!
اکنون یک حالت جنون و دیوانگی در اتاق جنگ رژیم صهیونیستی حاکم است!
قدری از این جنون فاصله بگیرند به فکر آزاد کردن ژنرال های به اسارت گرفته شده و سربازان اسیری که تعداد آن را هم نمیدانند خواهند افتاد. آن وقت باید هزینه همه دیوانگی را یکباره پرداخت کنند. غیر از این پرداخت راهی دیگر ندارند. آنها در جنگ ۳۳ روزه همین مسیر را رفتند.
۵- آمریکا اعلام کرده است در کنار اسرائیل میایستیم. اگر این ایستادگی از جنس ایستادگی در افغانستان و عراق و سوریه است تکلیف آن از همین حالا معلوم است.
اگر هیچ کس نداند ژنرالهای ناتو میدانند اگر ایران اراده کند میلیونها تن از ارتش مقاومت در محورهای مختلف در یمن، سوریه، عراق، افغانستان و لبنان مثل صاعقه بر سر آنها فرو خواهند آمد. آنها دیگر طوفانالاقصی را فراموش میکنند آنها باید حیات و ممات خود را در عملیات «صاعقهالاقصی» به تماشا بنشینند.
صاعقهای كه سابقه تاريخی آن را فقط در سرنوشت هلاکت بار قوم لوط ،
عاد و ثمود میشود سراغ گرفت.
نیروی مقاومت «روایت جدیدی» از یک قدرت نوظهور است که مورخان معاصر دارند ابعاد آن را مینویسند.
امپراطوری رسانهای غرب نمیتواند در این روایت سازی اخلال کند.