صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱۴۰۲ - ۰۸:۰۰  ، 
کد خبر : ۳۵۱۹۸۱

یادداشت روزنامه‌های سه‌شنبه ۲۵ مهرماه ۱۴۰۲

عناوین اخبار روزنامه کيهان در روز سه‌شنبه ۲۵ مهر

بزک‌کنندگان FATF مشغول‌ کارند! 

مسعود اکبری
«روی خوش اصولگرایان به  FATF»، «رئیسی و همفکرانش چگونه ناگهان موافق FATF شدند؟»،«کارت سبز FATF در دستان رئیسی»،«چرخش بزرگ» و...اینها برخی از تیترهایی است که رسانه‌های مدعی اصلاحات در روزهای گذشته منتشر کرده و مدعی شدند که مسئله پیوستن به FATF در دولت رئیسی نهایی شده و در آستانه اجرائی شدن است. درباره این ادعا، گفتنی‌هایی است که در ادامه به اختصار به آن می‌پردازیم:
1- روابط عمومی وزارت اقتصاد در پاسخ به این فضا‌سازی رسانه‌ای اعلام کرد:« سیاست جمهوری اسلامی ایران درخصوص کارگروه اقدام مالی(FATF) هیچ تغییری نکرده است. جمهوری اسلامی ایران با رویکرد مقابله با فساد فارغ از کنوانسیون‌های بین‌المللی، با توجه به قوانین و آموزه‌های مترقی کشورمان درخصوص پولشویی، در چارچوب قوانین داخلی خود که از استانداردهای محکم‌تری برخوردار است عمل کرده و می‌کند و هر گونه تغییر در این رویه می‌بایست در نهادهای مسئول مورد بررسی قرار بگیرد.»
2- در خرداد 1395 وزارت خارجه و وزارت اقتصاد دولت روحانی در اقدامی غیرقانونی بدون هماهنگی و اخذ مجوز از مجلس و شورای عالی امنیت ملی، اقدام به «توافق محرمانه»! با FATF کرد. دولت قبل بر همین اساس متعهد و موظف شد 41 مورد دستورات گروه مذکور را که در قالب «برنامه اقدام» (Action Plan) پذیرفته بود، در زمان‌بندی‌های مشخص به اجرا در آورد.
در مرداد 1395 و پس از افشای توافق صورت گرفته در رسانه‌ها؛ وزرای خارجه و اقتصاد و رئیس ‌بانک مرکزی از اینکه اقدام به توافقی کرده‌اند که در صلاحیت دستگاه‌های دیپلماسی و اقتصادی نبوده و جنبه‌های متعدد سیاسی و امنیتی آنها را در توافق در نظر نگرفته بودند، مورد توبیخ قرار گرفتند. 
اما ماجرا به همین جا ختم نشد. دولت قبل در اقدامی تأمل برانگیز از نیمه اول سال 95 تا نیمه دوم سال 97، 37 بند از 41 بند تعهداتی را که مخفیانه به FATF داده بود و به عبارتی حدود 90 درصد دستورات FATF را اجرا کرد و تنها وقتی نوبت به مطالبات مربوط به اصلاح قوانین رسید، مجبور شد مجلس را با ارسال لایحه مطلع کند. دولت روحانی در همین رابطه چهار لایحه را تنظیم کرد. لایحه الحاق ایران به کنوانسیون مبارزه با جرائم سازمان‌یافته فراملی (پالرمو)، لایحه اصلاح قانون پولشویی، لایحه اصلاح قانون مبارزه با تامین مالی تروریسم و لایحه الحاق ایران به کنوانسیون مقابله با تامین مالی تروریسم (CFT).
نکته قابل توجه این‌جاست که اجرای 90 درصدی دستورالعمل FATF هیچ دستاورد اقتصادی برای کشورمان در پی نداشت و موجب گشایش در امور اقتصادی نشد. این در حالی است که دیگر اعضای FATF به مراتب تعهدات کمتری نسبت به ایران انجام داده بودند. 
3- محمد جواد ظریف وزیر سابق امور خارجه-15 مهر 97- در صحن علنی مجلس گفت:«نه بنده و نه آقای رئیس‌جمهور نمی‌توانیم تضمین دهیم که با پیوستن به لایحه حمایت مالی از تروریسم مشکلات‌مان حل خواهد شد.اما می‌توانیم تضمین بدهیم که با نپیوستن به این لایحه، آمریکا بهانه مهمی برای افزایش مشکلات ما پیدا خواهد کرد.» در نهایت پس از بررسی‌های مفصل در مجلس و مجمع تشخیص مصلحت نظام، پیوستن ایران به این سازمان مورد تایید قرار نگرفت.
4- اظهارات ظریف و جریان مدعی اصلاحات در توجیه پیوستن به FATF سؤالی را در ذهن ایجاد کرد و آن این بود که کدام بهانه را از چه کسانی می‌خواهیم بگیریم؟! از میزبانان و حامیان گروهک تروریستی منافقین- که ۱۷ هزار ایرانی را به شهادت رسانده است-؟! از حامیان و تجهیزکنندگان گروهک تکفیری تروریستی داعش؟! از میزبانان و حامیان انگلیسی و هلندی و دانمارکی و آلمانی و سوئدی سایر گروهک‌های تروریستی؟! از رکوردداران پولشویی در دنیا؟! از نقض‌کنندگان اصول بدیهی حقوق بشر در دنیا؟!
کارویژه ادعایی FATF، مبارزه با پولشویی و تروریسم است. 
یک سؤال؛ رکوردداران پولشویی و حمایت از تروریسم چه کشورهایی هستند؟ 
آیا FATF با این کشورها مقابله کرده است؟ مقر FATF در پاریس، پایتخت فرانسه است. همان کشوری که میزبان و حامی و پناهگاه گروهک تروریستی منافقین است. بر اساس برآوردها حجم پولشویی که به صورت سالیانه در جهان انجام می‌شود، بین 800 میلیارد تا 2 تریلیون دلار است. این در حالی است که 70درصد پولشویی دنیا در آمریکا و اروپا صورت می‌گیرد، یعنی سالانه حدود 1 تریلیون و 400 میلیارد دلار. بر اساس گزارش‌های موجود، 99 درصد پول کثیف موفق به عبور از سیستم‌های نظارتی آمریکا و اروپا شده‌اند و حدود ۸۰ درصد از این پول‌ها مجدداً برای سرمایه‌گذاری و ساماندهی جنایات دیگر به کار می‌روند.
5- لايحه مبارزه با پولشويي در سال 1386 در مجلس شوراي اسلامي تصويب و به قانون تبديل شد و بعد از تایید شوراي نگهبان،در تاريخ 11 آذرماه 1388 آئين نامه اجرايي آن نيز تدوين و از سوي دولت وقت(دولت دهم) ابلاغ شد. بر همین اساس و با اتکا به این قانون، ایران بي آنكه نيازي به FATF داشته باشد مي‌تواند با پديده پلشت پولشویی مقابله کند. با این‌حال این قانون مهم در دولت قبل با بی‌اعتنایی مواجه شده و همه تمرکز بر FATF گذاشته شد. 
6- حامیان FATF مدعی بودند که منتقدان پیوستن به این سازمان، صرفا نگاهی سیاسی و حزبی داشته و اگر دولت را در دست بگیرند بلافاصله به FATF می‌پیوندند. اما با روی کارآمدن دولت سیزدهم، هیچ‌گاه این ادعا به واقعیت نپیوست. 
بزک‌کنندگان FATF در گام بعد، پس از رسوایی این ادعا، وقتی دیدند که دولت سیزدهم با دلایل فنی و کارشناسی، مخالف پیوستن به FATF است، با موج سواری بر احساسات مردم، تقلا کردند تا مسیر پیوستن به FATF را هموار کنند.به عنوان نمونه سخنگوی دولت قبل در اظهارنظری تأمل برانگیز گفته بود: «نپیوستن ایران به FATF علت ناتوانی در خرید واکسن کرونا است.» 
در تابستان ۱۴۰۰ میزان فوتی‌های روزانه کرونا به بیش از ۷۰۰ نفر افزایش یافت.اما با اقدامات مهم دولت سیزدهم در این خصوص، آمار فوتی و مبتلایان به شدت کاهش یافته و چندین نوبت روزهای بدون فوتی کرونا ثبت شد. این در حالی است که در این مدت نه برجام احیا شد و نه ایران به عضویت FATF درآمد.
بنابر گزارش‌های منتشر شده، تا ۱۵ مرداد ۱۴۰۰- پایان دولت روحانی- در حدود ۱۹ میلیون دز واکسن کرونا وارد کشور شده بود. با روی کارآمدن دولت سیزدهم تا پایان اسفند ۱۴۰۰ مجموع واکسن‌های وارد شده به کشور به حدود ۱۵۸ میلیون دز رسید. به عبارتی در حدود ۸ ماه تقریبا واردات واکسن کرونا به کشور ۸ برابر افزایش یافت. در این مدت واکسن‌های تولید داخل نیز به پیشرفت‌های قابل توجهی رسید و در سطح انبوه تولید شده و به چندین کشور نیز صادر شد.
7- اما این تنها یکی از موفقیت‌های دولت سیزدهم بدون FATF بود. پیوستن ایران به ‌شانگهای و بریکس، افزایش فروش نفت و توسعه پالایشگاه‌های فراسرزمینی، افزایش صادرات غیرنفتی، احیای کارخانه‌ها و واحدهای تولیدی تعطیل و نیمه‌تعطیل، امضا و اجرای قرارداد سوآپ گازی با همسایگان و تأمین گاز در استان‌های شمالی در فصل سرما، آغاز فاز اجرائی سند همکاری ۲۵ ساله ایران و چین، توسعه کشاورزی با کشت فراسرزمینی، تجارت آزاد میان ایران و اتحادیه اقتصادی اوراسیا (EAEU)  و آزاد‌سازی اموال بلوکه شده ایران تنها بخشی از دستاوردهای دولت رئیسی بدون FATF و برجام است. 
این رویدادها هم خوشحال‌کننده است و هم ناراحت‌کننده. خوشحال‌کننده از حیث بهره‌مندی از فرصت‌های مغفول مانده و ناراحت‌کننده از این جهت که در هشت سال روی کار بودن «دولتِ مدعی اصلاحات» این ظرفیت‌های عظیم مورد غفلت قرار گرفت و خسارت‌های هنگفتی به کشور تحمیل کرد.
8- مجموعه این اقدامات، جریان مدعی اصلاحات را بیش از پیش رسوا کرده و آنان را در نزد افکار عمومی بی‌اعتبار کرد. به همین خاطر این طیف با بی‌اخلاقی مدعی شد که «روی خوش اصولگرایان به  FATF»، «رئیسی و همفکرانش چگونه ناگهان موافق FATF شدند؟»،«کارت سبز FATF در دستان رئیسی»،«چرخش بزرگ» و...
9- رویدادهای دو سال اخیر یک‌بار دیگر بر مردود بودن ادعاهای جریان غربگرا در داخل کشور صحه گذاشت و نشان داد  مسیر موفقیت در سیاست خارجی، از «دیپلماسی التماسی» عبور نمی‌کند و اینکه اقتدار، احترام می‌آورد و اینکه موفقیت‌هایی از جمله افزایش صادرات نفتی و غیرنفتی و عضویت در سازمان‌های اقتصادی همچون ‌شانگهای و بریکس، انجام واکسیناسیون کرونا، آزاد‌سازی  اموال بلوکه شده و... با دیپلماسی مقتدرانه حاصل می‌شود.
چندی پیش نشریه فارن افرز در مطلبی نوشته بود:«نوع مواجهه آمریکا علیه ایران از سر درماندگی و بیش از ‌اندازه تک ‌‌بعدی‌ است. همه چیز به افول آمریکا برمی‌گردد. رؤسای‌ جمهور مأیوس، تیر کمتری در کمان دارند. تحریم نه تنها افول آمریکا را آشکار می‌‌‌کند، بلکه باعث شتاب آن شده و دائما اوضاع را بدتر می‌‌‌کند.»
عناوین اخبار روزنامه خراسان در روز سه‌شنبه ۲۵ مهر
 
نتانیاهو دست به قمار مرگ‌بار می‌زند؟
 مصطفی منتظر
 نبرد «طوفان الاقصی» در حالی وارد یازدهمین روز خود می شود که ضربه‌ هفت اکتبر آن‌قدر سهمگین بوده که اسرائیل بدون نابود کردن حماس نمی‌تواند از خود اعاده حیثیت کند. به قول لیبرمن، وزیر جنگ سابق اسرائیل در این جنگ یا حماس از بین می‌رود یا حماس، اسرائیل را نابود می‌سازد.  صهیونیست‌ها با عصبانیت و ناتوانی از ایجاد گزینه‌های راهبردی، از روز سوم، دم از آمادگی برای حمله زمینی می‌زنند. این خشم که تا امروز در سردرگمی ترکیب شده است به شکل بی‌سابقه‌ای حتی برای وحشی‌های صهیونیست تبدیل به خشونت و بی‌رحمی فرا غیرانسانی شده است.  دروغ‌بافی درباره‌ سر بریدن کودکان و مظلوم‌نمایی هفته اول دقیقا برای به کار بستن این خشونت بی‌حد بود تا وضعیت افکار عمومی در داخل سرزمین‌های اشغالی و کشورهای غربی را مهیای جنگی بزرگ در غزه کند. اسرائیل تصور می‌کند حمایت ویژه آمریکا فرصتی طلایی برای کنترل جبهه‌های دیگر را ایجاد کرده و حالا وقت آن است که با خیال راحت به سراغ حماس در غزه بروند. حال این‌که حزب‌ا... به‌وضوح نسبت خود را با وضعیت معین کرده و از بی‌اهمیت بودن ناوهای آمریکایی در معادله پرده برداشته. به ویژه آن‌که همه می‌دانند آمریکا امکان درگیر شدن در یک جنگ طولانی و بزرگ را ندارد و همچنین در صحراهای سوریه و عراق کاملا ضربه‌پذیر است. پس این حمایت احتمالا یا عملیاتی نمی‌شود یا اثر چندانی در اصل موضوع نخواهد داشت. در وجه دیگر ماجرا شخص نتانیاهو و دولت افراطی او قرار دارد. او که نشان داده حاضر است برای حفظ قدرت همه چیز را فدا کند، بهتر از هر کسی می‌داند اگر بدون دستاوردی ویژه، پایان این جنگ را اعلام کند، پایان نقش سیاسی خود را هم اعلام کرده است. از همین جهت است که بی‌وقفه بر طبل نابودی حماس می‌زند که شاید اتفاق ویژه‌ای افتاد.  وضعیت در میدان هم مناسب نیست. اگر حملات وحشیانه‌  هوایی را از جنگ واقعی جدا کنیم، باید ببینیم که ارتش رژیم صهیونیستی هنوز بعد از 10 روز نتوانسته خط مرزی خود با غزه را به صورت یکپارچه شکل دهد. 7 روز است که سخن از نابودی حماس زده می‌شود اما واقعیت بیرونی آن اصلا بروز نداشته است. حزب‌ا... بدون ذره‌ای ترس، پاسخ هر حمله را در سطح خود می‌دهد. شهرهای اطراف غزه نیز آنچنان زیر ضربه قرارگرفته که تخلیه شده است. کرانه باختری درگیر جنگ خیابانی در سطح متوسط است. مرزهای رژیم در طرف اردن و مصر هر لحظه آبستن درگیری مردم بی‌سلاح با دشمن اسرائیلی است و... . پس اسرائیل هدفی را برای برون‌رفت از وضعیت کنونی برای خود تعریف کرده که خود در میان متغیرهای بسیار در مناقشه جدی است؛ اما اگر وارد شدند، چه خواهد شد. در منطقه‌ای کوچک و شهری با جمعیت دو میلیونی و ده‌ها هزار مسلح و... . صهیونیست‌ها نشان دادند که نمی‌جنگند و اتفاقا طرف مقابل باید برای حیات خود بجنگد. همین حالا فاجعه‌ غزه برای ارتش رژیم پیش چشم ماست؛ اما بگذارید تصور محال کنیم که اصلا تک تک نیروهای حماس کشته می‌شوند و حرف نتانیاهو محقق می‌شود. بعد چه اتفاقی خواهد افتاد؟ اسرائیل در نوار غزه باقی می‌ماند؟ ترک می‌کند؟ همه را اخراج می‌کند؟ چه اتفاقی رخ خواهد داد؟ گزینه‌ اخراج دو میلیون نفر آن‌قدر احمقانه است که فقط به ذهن بحران زده‌ نتانیاهو و شرکا می‌رسد. واضح است که رژیم صهیونیستی هدف معینی برای امکان تحقق ندارد. هم از لحاظ توانایی خودش، هم دخالت نیروهای خارجی، هم عدم تاب‌آوری جامعه داخلی و اختلافات عمیق اجتماعی، هم واقعیت موجود درباره نبود امکان انتقال دو میلیون نفر و هم راهبرد پسینی؛ این است که باید بپذیریم رژیم صهیونیستی باخته و دیگر امکان پیروزی نخواهد داشت
عناوین اخبار روزنامه جوان در روز سه‌شنبه ۲۵ مهر
 
پشت‌پرده شکست صهیونیست‌ها در جنگ اطلاعاتی
مرتضی سیمیاری

پاییز سال گذشته شبکه الجزیره خبر از دستگیری چند افسر موساد در مالزی داد، در این خبر کوتاه به این موضوع اشاره‌شده بود که پلیس مالزی با حمله به ساختمانی در قلب کوالالامپور برخی افراد را که قصد آدم‌ربایی داشتند، دستگیر کرد و در بررسی‌های اولیه مشخص‌شد که آن‌ها عضو تیم‌های موساد بودند و قصد انجام یک عملیات خرابکاری را داشته‌اند.
در آن زمان وب‌سایت صهیونیستی دبکا که اغلب اخبار امنیتی برخی محافل سیاسی در مناطق اشغالی را منتشر می‌کرد در یادداشتی به بررسی این شکست خاص در جنوب شرق آسیا پرداخته و نوشته بود که اسرائیل بازهم در یک بازی اطلاعاتی به رقبای خود باخت!
اما صهیونیست‌ها در شهر کوالالامپور که یکی از مهم‌ترین مراکز جنگ‌های اطلاعاتی در جهان است چه چیزی را باختند و نتیجه آن شکست سخت چه بود؟ پاسخ به این سؤال به یک سال زمان نیاز داشت، در روز پانزدهم مهرماه ناگهان پاراگلایدر‌های رزمندگان حماس از روی مناطق اشغالی عبور کرده و بدون شناسایی راداری و عبور از سطح مقطع آن به اهداف از پیش تعیین‌شده در برخی پادگان‌های نظامی رسیدند و، چون یک پرنده تیزپرواز شناسایی دشمن از خود را دچار اختلال شدید کردند. در این عملیات تجهیزات و سیستم‌های هشدار مرزی نیز ازکارافتاده بود.
دو روز بعد از عملیات درخشان طوفان الاقصی پایگاه خبری اینتل تایمز در گزارشی به بررسی ابعاد ضربات سخت مقاومت فلسطینی به صهیونیست‌ها پرداخت و نوشت که اسرائیل حیثیت اطلاعاتی و نظامی خود را باخت. در این گزارش به این موضوع اشاره‌شده بود که ضربه امنیتی به رژیم صهیونیستی سخت‌تر از ضربه نظامی بوده و منشأ شکست موساد در عملیات مالزی است. در پایان این گزارش نوشته‌شده بود که دست گردان‌های حماس بلندتر از غزه بوده و مقاومت فلسطین ارتقا یافته و بین‌المللی شده است.
تا پیش از عملیات طوفان الاقصی صهیونیست‌ها تلاش می‌کردند با تصویرسازی کاذب از خود و امنیتی‌سازی فضای بیرونی در جنگ اطلاعاتی پیروز باشند، اما در حال حاضر ناتوانی جامعه اطلاعاتی رژیم صهیونیستی به حدی است که هنوز نمی‌دانند که مسلسل‌های کنترل از راه دور در مرز چگونه از کار افتاده است. یوئل گوزانسکی، یکی از مقامات ارشد سابق شورای امنیت ملی اسرائیل گفته است که میلیارد‌ها دلار برای جمع‌آوری اطلاعات درباره گروه‌های مختلف فلسطینی دود شده و به هوا رفته است تا جایی که سرویس اطلاعاتی این رژیم تا پایان روز اول نمی‌دانست که چند گروه فلسطینی در عملیات مشارکت داشته‌اند.
وضعیت کابوس‌گونه برای سازمان‌های اطلاعاتی و امنیتی اسرائیل باعث شده است که ارتش جنایتکار رژیم صهیونیستی دچار سرگیجه شده و به‌اصطلاح آچمز شده باشد؛ آن‌ها پشت مرز‌های غزه نه توان پیشروی داشته و نه امکان سرشکستگی دارند تا جایی که بمباران غیرنظامی‌ها در غزه تبدیل به یک کار بی‌هدف و تکراری شده و اسرائیل ابتکار عملی ندارد و دایم همان نسخه بی‌خاصیت را تکرار می‌کند. این وضعیت باعث فریز شدن درگیری‌ها شده و سفر دوباره وزیر خارجه امریکا به تل‌آویو و نیز مقدمه‌چینی برای حضور بایدن در مناطق اشغالی تنها عامل تنفس مصنوعی برای صهیونیست‌ها را دارد.
سفر‌های مکرر مقامات اطلاعاتی و سیاسی امریکا به مناطق اشغالی حکایت از آن دارد که راهبرد دست‌ها روی ماشه در سطحی بالا فعال بوده و شعار‌های توخالی گالانت وزیر جنگ رژیم صهیونیستی برای مسطح کردن غزه تبدیل به مسلح شدن تمامی کرانه باختری شده است، درحالی‌که برآورد امریکایی‌ها از طوفان الاقصی آن بود که اسرائیل ضعیف شده است، اما واقعیت آن است که رژیم صهیونیستی مرده و امکان احیای آن در زمان طلایی از دست‌رفته است، کاخ سفید البته برای جلوگیری از اعلام «خبرمرگ اسرائیل» راهبرد دیپلماسی و فشار را در پیش‌گرفته و با پیش‌بردن یک جنگ هیبریدی جدید سعی دارد حاشیه امنی جدید برای صهیونیست‌ها باز کند.
‌درصحنه اصلی مرکز اصلی مخابره پیام نه در تهران که در اتاق هماهنگی مقاومت در فلسطین است که بالای دست دشمن در حال رصد تحرکات بوده و در وضعیت مسلح آماده اقدام است. این بازی درخشان باعث شده است که به دلیل بدی آب‌وهوا عملیات زمینی در غزه را متوقف کند، البته این هوای بد و بارانی ممکن است سد را شکسته و تبدیل به سیلی خروشان شود!

روزنامه جام جم

کابوس بعدی صهیونیست‌ها

محمدعلی صنوبری
طوفانی که قهرمانان مقاومت، رژیم صهیونیستی را دچار آن کرده‌اند، این رژیم را به‌تن‌هایی غافلگیر نکرد، بلکه جهان را در شوکی قرار داد که هنوز از آن بیرون نیامده است. ابهت استکباری ماشین نظامی رژیم صهیونیستی در مقابل دوربین‌ها پوچ شد، آنجا که همگان دیدند ارتش شکست ناپذیر چگونه به آسانی با دوچرخه، شکست سنگین خورده است.

مقاومت فلسطینی‌ها جهان را در مسیر انحرافی خود متوقف کرد. مقاومت به شهرک‌های اشغالی یورش می‌برد و کنترل پادگان‌های نظامی را به دست می‌گیرد و فرماندهان و سربازان اشغالگر را که مملو از سلاح بودند، زندانی می‌کند. همه این صحنه‌ها همان چیزی است که آمریکا را بر آن داشت تا ناو هواپیمابر جرالد فورد را به آب‌های اشغالی بفرستد و اگر بخواهیم وحشتی را که این کشور‌های حامی رژیم صهیونیستی تجربه می‌کنند، بازنمایی کنیم باید به اظهارات ترامپ، رئیس جمهور سابق آمریکا اشاره کنیم که گفت اسرائیلی‌ها هرگز برای این حمله آماده نبودند و نتانیاهو از این حمله به‌شدت آسیب دید.
حزب‌ا... نیز هر روز نقاط حساس رژیم صهیونیستی را متقابلا هدف قرار می‌دهد، همان‌طور که در روز‌های سه‌شنبه، چهارشنبه، جمعه و شنبه گذشته دقیقا مقر نظامی اسرائیل و قلب دشمن را هدف قرار داد که تلفات جانی قابل توجهی به همراه داشت. روابط راهبردی در محور مقاومت به حدی از پیچیدگی و تقسیم نقش‌ها رسیده که دشمن صهیونیستی نمی‌تواند حرکت آتی محور مقاومت را پیش‌بینی و نمی‌تواند روی یک جبهه تمرکز کند، زیرا از غافلگیری جبهه‌های دیگر می‌هراسد همان‌طور که این اتفاق تا امروز افتاده است.
در طوفان الاقصی، موشک‌های کورنت با هماهنگی مشترک محور مقاومت به غزه رسیده است. اما جدای از عملیات محدود حزب‌ا... در شمال سرزمین‌های اشغالی، موضوعی که عملیات زمینی را در نوار غزه به تعویق می‌اندازد، سردرگمی اشغالگران برای تشخیص جبهه اصلی نبرد است که به نظر می‌رسد غافلگیری بزرگ در راه باشد. تحلیلگران اسرائیلی اعتراف کرده‌اند حملات هوایی علیه نوار غزه چیزی را در زمین تغییر نمی‌دهد و باید عملیات زمینی آغاز شود، اما آن‌ها از این مداخله می‌ترسند، زیرا آن را یک تله جدید می‌دانند. ورود اسرائیلی‌ها به نوار غزه از طریق زمین، آن‌ها را نه‌تن‌ها برای عناصر مقاومت، بلکه برای غیرنظامیانی که هم‌اکنون در نوار غزه هستند به اهداف آسانی تبدیل می‌کند.
صهیونیست‌ها بار‌ها تکرار می‌کنند که در نوار غزه خون خواهند ریخت به‌گونه‌ای که در تاریخ ثبت خواهد شد، اما نمی‌دانند چه سرنوشتی ممکن است در نوار غزه داشته باشند. در‌های جهنم از هر طرف روی آن‌ها گشوده می‌شود و باید به سخنان شیخ نعیم قاسم، معاون دبیرکل حزب‌ا... لبنان که گفته بود «وقتش برسد وارد عمل خواهیم شد» خوب گوش کنند و به نظر می‌رسد ساعت صفر برای مداخله حزب‌ا... نزدیک خواهد بود. در مورد سایر مناطق نیز باید به عملیات شهادت‌طلبانه قهرمانان بیت‌المقدس اشاره کرد که در روز‌های آینده افزایش خواهد داشت و دنیا را بار دیگر غافلگیر می‌کند و همچنین نباید فراموش کرد از آغاز عملیات طوفان‌الاقصی درکرانه باختری رود اردن، بیش از ۴۸شهید تقدیم است که در حین حمایت از برادران خود در غزه توسط نیرو‌های اشغالگر به شهادت رسیدند.
صهیونیست‌های رو به زوال، خوب می‌دانند پس از عملیات طوفان الاقصی، دیگر نمی‌توانند روی پا‌های خود بایستند و آنچه غرب امروز می‌کوشد انجام دهد، حمایت از آن‌ها برای ایستادن دوباره است. همه نیرو‌های جهادی در عراق در کنار انصارا...، پیام روشنی به آمریکا داده‌اند که هرگونه مداخله آن‌ها به نفع اسرائیل با پاسخ قاطعانه‌ای مواجه خواهد شد که تمام پایگاه‌های آن‌ها در منطقه، چه در سوریه و چه در مناطق دیگر، سرخ بوده و هدف قرار خواهد گرفت. تحقیر و شکستی که حماس بر نیرو‌های اشغالگر وارد کرد، چاره‌ای جز مداخله وحشیانه برای برگرداندن اعتبار قدیمی خود باقی نگذاشته است. استقرار رژیم جعلی در نوار غزه ممکن است بخشی از طرح اولیه برای طوفان الاقصی باشد. به نظر می‌رسد اشاره حزب‌ا... مبنی بر دخالت در نبرد درصورت انجام حمله زمینی به نوار غزه، فرآیند تقسیم نقش‌ها برای از بین بردن رژیم موقت صهیونیستی و مقدمه حذف نهایی باشد و همچنین به نظر می‌رسد اعزام وزرای دفاع انگلیس و آمریکا به اسرائیل چیزی بیش از تأیید سقوط اسرائیل نباشد. محور مقاومت هیچ‌گاه هماهنگ‌تر از امروز نبوده است که این از ثمرات خون شهید قدس سردار حاج قاسم سلیمانی رحمت‌ا... علیه است. دشمن با حملات هماهنگ و مشترک علیه هرگونه حضور در منطقه غرب آسیا مواجه خواهد شد و چه کسی می‌داند که طوفان الاقصی چه بد سرنوشتی را برای دشمن کودک‌کش رقم خواهد زد.

عناوین اخبار روزنامه آرمان امروز در روز سه‌شنبه ۲۵ مهر

آسیب‌شناسی جامعه‌شناسی در ایران

محسن آزموده 

قریب به هشتاد سال از زمانی که غلامحسین صدیقی از فرنگ برگشت و در دانشسرای عالی به تدریس جامعه‌شناسی تعلیم و تربیت پرداخت، می‌گذرد. در تمام این هشت دهه یکی از مهم‌ترین معضلاتی که دانشجویانی که به جامعه‌شناسی به‌مثابه یک رشته دانشگاهی با آن مواجه بوده‌اند، مساله منابع درسی و کتاب‌های قابل استفاده است. مشکلی که ممکن است ادعا شود اختصاصی به این رشته ندارد و تقریبا تمام رشته‌های آموزشی و دانشگاهی جدید با آن دست‌وپنجه نرم می‌کنند. اما مساله تا‌جایی‌که به رشته جامعه‌شناسی به‌طور خاص و علوم اجتماعی و علوم انسانی به نحو عام بازمی‌گردد، جدی‌تر و دارای ابعاد پیچیده‌تری است. به تعبیر روشن‌تر علوم اجتماعی و انسانی به دلیل ماهیت انسانی‌شان و درگیری‌شان با بسترهای مکانی و زمانی خاص همواره با این مساله مواجه بوده‌اند و هستند که تا چه اندازه می‌توان آن را به‌مثابه علومی فراگیر و جهان‌شمول در نظر گرفت؟ آیا نظریه و مفاهیمی که در زمینه جغرافیایی و تاریخی دیگری خلق شده‌اند و بسط و رشد پیدا کرده‌اند، می‌توانند برای توضیح شرایط زیست و جهان انسانی در تاریخ و جغرافیایی دیگر به کار آیند؟

در برابر این پرسش کلیدی تا به امروز دیدگاه‌های متعارض و متضادی پدید آمده است که یک سر آن می‌گوید علوم اجتماعی جدید اصولا محصول بستر مکانی و زمانی جامعه غربی هستند و به هیچ عنوان نمی‌توان از مفاهیم و نظریه‌های آن برای توضیح جامعه‌ای دیگر بهره گرفت، آن‌سوی طیف اما معتقد است که وابستگی نظریه‌ها به زمان و مکان خاص امری ظاهری و در سطح است و برعکس نگرش قبلی می‌توان از ایده‌ها و دستاوردهای فکری این علوم برای تبیین و تحلیل همه انسان‌هایی که دست‌کم در عصر جدید زندگی می‌کنند، کمک گرفت.

در برابر این نگرش های افراطی و تفریطی اما عمده محققان و پژوهشگران علوم اجتماعی نگاه‌هایی میانه‌روتر را برمی‌گزینند، یعنی بر این باورند که اگرچه خاستگاه جامعه‌شناسی عمدتا در کشورهای صنعتی پیشرفته بوده و عمده نخستین نظریه‌پردازان آن غربی بوده‌اند، اما این امر مانع از کاربردپذیری آن در سایر جوامع نیست. گو اینکه از منظر این دسته به دلیل فراگیرشدن تجدد در تمام جهان، امروز هیچ نقطه‌ای از زمین نیست که به نحوی از انحاء از فرهنگ و تمدن جدید و مظاهر آن متاثر نشده باشد. به همین دلیل اساس و اصول نگرش‌های متفکران علوم اجتماعی در توضیح مشکلات و مصائب زندگی جدید ربطی به یک جغرافیا یا جامعه خاص ندارد و به همین خاطر می‌توان از نوآوری‌ها و اندیشه‌های بدیع ایشان برای فهم پیچیدگی‌های حیات اجتماعی سود جست.

از همین منظر در طول هشت‌ دهه ورود علوم اجتماعی جدید به ایران آثار بسیاری در زمینه جامعه‌شناسی به فارسی ترجمه شده است تاجایی‌که می‌توان گفت زبان علوم اجتماعی در ایران زبان ترجمه است، اگرچه این امر سبب نشده یک زبان معیار و واژگان مبنا برای علوم اجتماعی ما پدید آید. به عبارت دیگر به‌رغم آنکه عمده آثاری که در زمینه علوم اجتماعی منتشر شده‌اند، ترجمه هستند یا آثار تالیفی نیز درواقع ترجمه هستند، بااین‌همه هنوز در زمینه معادل‌ها برای واژگان اساسی جامعه‌شناسی هیچ اجماعی وجود ندارد و گاه در برابر یک اصطلاح اساسی شاهد چندین معادل متفاوت هستیم.

نکته مهم‌تر آنکه با گذشت هشت دهه هنوز محققان و پژوهشگران علوم اجتماعی در ایران نتوانسته‌اند تا بدان پایه در درونی‌کردن این دانش نظام‌مند پیش روند که امکان تالیف آثاری ابتدایی برای آموزش این رشته پدید آید. جالب است که اولین کتاب جدی در زمینه جامعه‌شناسی یک اثر تالیفی است، منظور کتاب «جامعه‌شناسی» یا «علم‌الاجتماع»: مقدمات و اصول است که استاد فقید فلسفه یحیی مهدوی آن را در سال ۱۳۲۲ نگاشت. گذشته از این اثر مقدماتی که به قلم یکی از مهم‌ترین چهره‌های نسل اول آکادمیسین‌های ایرانی به رشته تحریر درآمده و امروز به‌صورت نمادین می‌توان آن را اولین کتاب تالیفی دانشگاهی در زمینه جامعه‌شناسی در ایران تلقی کرد،‌ دیگر اثر عمومی و پایه‌ای قابل توجه به صورت تالیفی در این رشته که آن نیز حالا صورت کلاسیک پیدا کرده، «زمینه جامعه‌شناسی» اثر مشترک آگبرن و نیمکوف است که امیرحسین آرین‌پور نیم قرن پیش (۱۳۴۴) آن را ترجمه و منتشر کرد. غیر از این‌ها اثر قابل ملاحظه دیگری که بتواند با نمونه‌های غربی برابری کند و صدالبته در آن به‌ضرورت رشته جامعه‌شناسی از شرایط اجتماعی جامعه ایرانی سخن گفته شود،‌ وجود ندارد.

البته اگر میان «تالیفات» فراوان استادان جامعه‌شناسی (و بعضا برخی رشته‌های دیگر) بگردیم،‌ حتما آثاری را می‌یابیم که مدعی هستند توانسته‌اند جامعه‌شناسی را به زبان ساده معرفی کنند یا نظریه‌ها را برای فارسی‌زبانان قابل فهم کنند. اما مساله آن است که هیچ کدام از این آثار نتوانسته‌اند مقبولیتی در حد کتاب گیدنز و آثاری چون آن بیابند. نکته مهم آنکه بسیاری از استادان جامعه‌شناسی در ایران شانِ خود را اجل از نگارش آثاری مبنایی می‌دانند،‌ مساله‌ای که متاسفانه با نگاه به جایگاه انکارناپذیر آنتونی گیدنز به‌مثابه یکی از بزرگ‌ترین جامعه‌شناسان زنده دنیا بی‌معنایی‌اش آشکار می‌شود.

بر این اساس فقدان تالیف در حوزه جامعه‌شناسی، نشانگر مشکلات اساسی این رشته در دانشگاه‌های ایران است. جامعه‌شناسان ایرانی هنوز نتوانسته‌اند آثار قابل اتکایی که دست‌کم محافل دانشگاهی ایران درباره وثوق و اعتبار آن اجماع داشته باشند،‌ آن‌هم در زمینه مقدمات جامعه‌شناسی بنویسند،‌ آثاری که نشانگر احاطه نویسنده هم به مبانی نظری و روشی جامعه‌شناسی باشد و هم اجتماع مورد مطالعه‌اش اولا و بالذات جامعه کنونی ایران باشد، در چنین وضعیتی همچنان ناگزیر از رجوع به ویراست‌های جدید کتاب‌های ارزشمندی چون «جامعه‌شناسی» آنتونی گیدنز هستیم.

آنتونی گیدنز جامعه‌شناس برجسته بریتانیایی نامی شناخته‌شده برای ایرانیان است. کتاب «جامعه‌شناسی»اش یکی از اساسی‌ترین و پرکاربردترین آثار در این حوزه است که به‌رغم حجم بسیار بالا و تنوع مطالب تاکنون سه ترجمه از آن توسط نشر نی منتشر شده، ویراست‌های نخستین این اثر کلاسیک و مهم را منوچهر صابری به فارسی ترجمه کرده بود،‌ ویراست چهارم که به همراه کارن برد سال منتشر شده بود را حسن چاوشیان ترجمه کرد و ویراست هفتم با همکاری فیلیپ ساتن را هوشنگ نایبی به فارسی ترجمه کرده است.

در اهمیت و ارزشمندی کتاب گیدنز به‌مثابه اثری عمومی در شناخت حوزه‌های گوناگون جامعه‌شناسی تردیدی نیست، این را هم که این کتاب به یکسان از نظریه‌های جامعه‌شناسی و داده‌های میدانی بهره گرفته نمی‌توان انکار کرد. ویراست‌های متعدد آن‌هم نشان از به‌روزشدن اطلاعات و داده‌ها دارد. همه این‌ها نقاط مثبت و ارزشمند کتابی است که به‌نظر هر دانشجوی جامعه‌شناسی در بدو امر لازم است آن را بخواند و صد البته آن را به‌مثابه یک کتاب راهنما و مرجع در مراحل بعدی تحصیل و کار جامعه‌شناسی به همراه داشته باشد. اما پرسش مهم آن است که چرا جامعه‌شناسی ما همچنان نمی‌تواند کتابی دست‌کم نزدیک به این معیارها تولید کند؟ به بیانی دیگر، آیا هم‌چنان باید اکتفا کنیم به کتاب‌هایی که در عنوان‌شان، «جامعه‌شناسی» را یدک می‌کشند، کتاب‌هایی مثل «جامعه‌شناسی خودمانی» یا «جامعه‌شناسی نُخبه‌کشی» و امثالهم؟ البته نباید از جامعه‌شناس‌هایی سرشناسی مثل سعید مدنی، ناصر فکوهی، حسین قاضیان، یوسف اباذری، تقی آزادارمکی، سعید پیوندی، مهرداد درویش‌پور، فیاض زاهد و آصف بیات که بسیاری از آن‌ها خارج از ایران هستند، غافل ماند.

عناوین اخبار روزنامه شرق در روز سه‌شنبه ۲۵ مهر

به مناسبت 25 مهرماه روز جهانی ریشه‌کنی فقر

اثر متقابل فقر ذهنی و فقر اقتصادی

سید جواد جمالی
مدیری را تصور کنید که مشغله کاری فراوانی دارد، روزانه تعداد زیادی از جلسات او را احاطه کرده است. فرصت لازم برای حضور در همه جلسات را ندارد. حجم بالای کارهای پیش‌رو ذهن او را پریشان و ناآرام کرده است. پهنای باند ذهن او فاقد ظرفیت کافی برای تحمل این سطح از درگیری ذهنی است، ساعات کاری محدودش‌ گنجایش این میزان جلسات کاری را ندارد. به عبارتی این فرد دچار نوعی کمیابی شده که همان کمیابی وقت است؛ کمیابی یعنی برخورداری از چیزی کمتر از مقداری که به آن نیاز داری. کمیابی، ذهن فرد را متلاطم و آشفته می‌کند. کمیابی پهنای باند ذهن را تنگ و اشغال می‌کند، در این وضعیت احتمال بروز خطا و اشتباه از سوی ذهن افزایش خواهد یافت. کمیابی زمان، برای مدیری که تراکم کاری بالایی دارد می‌تواند پهنای باند ذهن او را تحت تأثیر قرار دهد، بنابراین محتمل است، میزان خطا و ناکارایی وی فزاینده شود. در عالم اشیا نیز کمیابی می‌تواند رخ دهد. حالتی را در نظر بگیرید حین استفاده از اینترنت، هم‌زمان چند صفحه را باز کرده‌اید، در این موقعیت شما از ظرفیت پهنای باند، بیش از حد امکان استفاده کرده‌اید، به این خاطر از سرعت مرورگر به شدت کاسته می‌شود. وسیله برقی را در نظر بگیرید که بیش از توانش از آن استفاده می‌شود یا خودرویی که فراتر از ظرفیتش مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرد، نتیجه همه این موارد کاهش بهره‌وری و کارایی است. اکنون فردی را در نظر بگیرید، وضعیت مالی نامساعدی دارد و در تنگناهای مالی گرفتار شده است. مواردی مانند پرداخت اقساط، اجاره خانه، پرداخت قبوض، خرید مایحتاج زندگی و... مکرر به او هجوم می‌آورند. قطار پرسروصدای گرفتاری‌‌ها، مدام در ذهن او در حال حرکت هستند. ذهنی که توانایی پذیرش این حجم از آشفتگی را ندارد، دچار تنگنای پهنای باند می‌شود. در این شرایط ذهن تمام توان خود را صرف برطرف‌کردن مشکلات پیش‌رو می‌کند، بنابراین ذهن تک بعدی می‌شود، یعنی صرفا به دنبال یافتن راه‌حلی برای پایان‌دادن به مخمصه‌های فعلی است. فرد دچار نزدیک‌بینی مفرط می‌شود و مسائل مربوط به آینده (مانند پس‌اندازکردن، تهیه مسکن، خرید کالاهای بادوام و...) برای او دیگر حائز اهمیت نیست. تکرار این وضعیت، امید به بهبود شرایط در آینده را کم‌رنگ می‌کند. فرد ناامید و مستأصل شده و می‌پندارد در دام فقر گرفتار شده است. هر بار تلاش وی برای غلبه بر مشکلات با شکست مواجه می‌شود، از این رو مقاومت ذهن برای فائق‌شدن بر سختی‌های موجود در هم می‌شکند و همچون عضله‌ای که بارها از آن برای بلندکردن وزنه‌ای سنگین استفاده شده و حال تهی از قدرت و انرژی لازم است، ناگهان فرومی‌ریزد. ذهنی که دچار سستی و ناتوانی می‌شود، کارآمدی و کارایی خود را از دست می‌دهد، ازاین‌رو میزان خطاها و تصمیمات نادرست آن افزایش می‌یابد. اهداف و برنامه‌های بلندمدت خود را چنان دور از دسترس می‌پندارد که دیگر حاضر به تلاش برای دستیابی آن نیست. ذهن فرد به آسودگی در معرض وسوسه‌ها قرار می‌گیرد، ازاین‌رو کسب لذت در زمان حال برای او موجه‌تر از اجابت نیازهای ضروری زندگی اوست. بنرجی در کتاب اقتصاد فقیر بیان می‌دارد، فقرای هندی به‌دلیل ناامیدی به آینده، اندک درآمدی که کسب می‌کنند صرف خرید چای و سیگار و... می‌کنند. بنرجی نام این کالاها را اقلام وسوسه‌ای می‌نامد.

حال جامعه‌ای را در نظر بگیرید که اعضای آن، برخوردار از ویژگی‌ها توصیف‌شده فوق باشند. در این شرایط به سبب تنگی پهنای باند ذهن، افراد جامعه صرفا به دنبال حل مشکلات آنی خود هستند. جامعه دچار روزمرگی شده و افق اندیشه‌های آن کوتاه‌مدت خواهد بود، جامعه ابتدا دچار احساس فقر می‌شود و در ادامه احساس فقر، جای خود را به باور و ایمان به فقر می‌دهد.

اسفناک‌تر زمانی است که فعالان اقتصادی دچار کمیابی شوند و در اثر کمیابی و حجم بالای نگرانی‌ها، پهنای باند ذهن آنها دیگر توانایی پذیرش این سطح از حجم بارگذاری‌شده را نداشته باشد. آنگاه سطح تمرکز ذهن تنزل می‌یابد. بنگاه اقتصادی که دچار کمیابی نهاده‌های تولید، منابع مالی و سرمایه در گردش، کمیابی در دسترسی به تکنولوژی روز دنیا و... می‌شود، دیگر نمی‌توان انتظار داشت برای افق زمانی بلندمدت برنامه‌ریزی کند. اندیشیدن به انجام طرح توسعه، راه‌اندازی خطوط جدید تولید و... دیگر مقبولیتی ندارد. در یک دهه گذشته اقتصاد ایران شرایط بغرنجی را سپری کرد. قدرت خرید مردم در این دوره حدود 50 درصد کاهش یافته است. در سال‌های اخیر، اقتصاد ایران شاهد جهش‌های چند باره ارزی، تورم‌های بالای تثبیت‌شده و کاهش نرخ رشد اقتصادی بوده که همگی منجر به ضعیف‌شدن اقتصاد خانوار شده است. جامعه‌ای که تعداد فقرای آن افزایش می‌یابد متناسب با آن، امید به آینده در آن جامعه رخت برمی‌بندد. باور به فقیر بودن و فقیر ماندن عامل بسیار مخربی برای آینده یک کشور است. باور به قرار داشتن در دام فقر، امید به آینده را تخریب می‌کند و انگیزه برای تلاش بیشتر را از بین می‌برد. هم‌اکنون در برخی از کشورهای فقیر جهان (از جمله برخی کشورهای آفریقایی) سال‌هاست باور به فقر‌ نهادینه شده و دچار جبرگرایی شده‌اند. البته برخی کشورها هم توانسته‌اند بر باور به فقر غلبه کنند و با خروج از دام فقر آینده روشنی برای خود ترسیم کنند. 

بسیاری از کشورهای موفق امروز زمانی نه‌چندان دور در فقر شدید به سر می‌برند. در قرن 18 کشورهای اسکاندیناوی و بریتانیا، همچنین تا چند دهه قبل کشورهایی مانند کره، مالزی، ویتنام و چین در زمره همین کشورهای فقیر قرار داشتند.

سخن آخر اینکه، هر میزان جزیره فقر گسترش یابد، متناظر با آن، ساحل یأس و ناامیدی نیز وسعت خواهد یافت. نباید اجازه داد معضلات ناشی از فقر، سطح وسیعی از پهنای باند ذهن افراد جامعه و فعالان اقتصادی را اشغال کند. فقر اقتصادی، منجر به فقر ذهنی (باریکی پهنای باند ذهن) می‌شود و متعاقبا فقر ذهنی، فقر اقتصادی را  تشدید می‌کند. 

در این صورت اجزای جامعه با ناامیدی نسبت به آینده، دچار رخوت و سستی می‌شوند. دیگر نمی‌توان انتظار داشت چنین جامعه‌ای در مسیر رشد و پیشرفت اقتصادی قرار بگیرد. جوامع گرفتار در دام فقر، اغلب جوامع ناامیدی هستند که از قافله توسعه‌یافتگی  دور مانده‌اند.

روزنامه رسالت

قدرت روایت و روایت قدرت

محمد کاظم انبارلویی

گاهی در مورد قدرت کشوری قصه‌پردازی‌و روایت‌سازی می‌شود. سازه‌های این قصه هر قدر از دروغ و فریب و جعل واقعیت برخوردار باشد کارایی خود را تا یک حدی می‌تواند حفظ کند اما اگر از حد گذشت به سوی خودویرانگری از درون و بیرون می رود. روایت سازی از قدرت اسرائیل همین گونه است. شکست اعراب در جنگ ۶ روزه آغاز قصه‌پردازی در مورد قدرت اسرائیل بود.

با ظهور انقلاب اسلامی که سران رژیم صهیونیستی، آن را زلزله در جهان توصیف کردند رویای شکل‌گیری دولتی به گستره از نیل تا فرات را به فراموشی کشاند. صهیونیست‌ها برای حفظ خود و برای مصون ماندن از تعرضات همان کسانی که برای آنها قصه‌پردازی می‌کردند مجبور شدند دور خود دیوار بکشند.

 دیری نپایید که این دیوار در جنگ ۳۳ روزه و نبردهای پس از آن به‌ویژه در عملیات طوفان‌الاقصی ترک برداشت و آنها به پایان قصه‌پردازی خود رسیدند.
از میان غوغای این قصه‌پردازی و گردوخاک رسانه‌ای و شعبده‌بازی‌ها، سروکله یک قدرتی اکنون پیدا شده است که از آن به عنوان «روایت اصلی قدرت» یاد می شود. قدرتی که متکی بر اراده نسلی است که سرزمین او اشغال شده ، ملت او بارها مورد قتل‌عام واقع شده است. این قدرت محصول خشم و نفرت فشرده شده نزدیک به نیم قرن است.

قدرتی که امروز در محور مقاومت هراز چندی خود را نشان می‌دهد دارای ارتشی است که از کودکان داخل رحم زنان قهرمان فلسطینی گرفته تا پیران و سالخوردگان در آن حضور دارند و ستون فقرات آن را جوانانی تشکیل می‌دهند که اراده آنان از فولاد سخت‌تر است و ایمان آنها تنه به ایمان یاران پیامبر اکرم (ص) در صدر اسلام می‌زند.
به جمع‌بندی نبرد حماس و جهاد اسلامی در هشتمین روز نبرد می‌پردازیم:
۱- ۱۵ مهر ۱۴۰۲ در تاریخ مبارزات ملت فلسطین، یک نقطه عطف محسوب می شود.
جوزف نای معتقد است ؛ اسرائیل به سمت «خودویرانگری» با سرعت زیاد در حرکت است.
فریدمن هم می‌گوید؛ «بزرگترین تهدید برای اسرائیل تهدید از درون است.»
ضربه ۱۵ مهر میزان این شکنندگی و ویرانی را به رخ جهانیان کشاند.

سیل جمعیتی که به سوی فرودگاه بن‌گورین برای فرار می‌بینیم کسانی هستند، که دیگر سرزمین‌های اشغالی را امن برای زندگی نمی‌دانند. آنها غصبی بودن آن را فقط زیر ضربات مهلک مقاومت ادراک می‌کنند. این ضربات طی سال‌های گذشته و سال‌های آینده کوبنده‌تر وارد خواهد شد.
سازه‌های امنیتی ،نظامی و اطلاعاتی رژیم صهیونیستی به شدت آسیب دیده فروریزی دیوار حائل و نفوذ رزمندگان فلسطینی و حضور قدرتمند آنها در شهرک‌های صهیونیست‌نشین درجه این آسیب‌زایی را با صدها کشته و اسیر و مجروح نشان می‌دهد.
۲- نتانیاهو مسئول اصلی شکست طوفان‌الاقصی است. با فروکش کردن طوفان او همان جایی خواهد رفت که شارون رفته است. او با بمباران وحشیانه غزه می‌خواهد بر روی این واقعیت سرپوش بگذارد. قدرت قصه‌پردازی صهیونیست‌ها از بین رفته، نمی‌دانند در برابر یک شکست غیرقابل ترمیم چه کنند؟

۳- هزاران کودک، زن و زنان و مردان سالخورده زیر خروارها خاک و سنگ و سیمان در اثر بمباران‌های وحشیانه هوایی و موشکی درغزه به فجیع‌ترین وضع ممکن به شهادت رسیده‌اند. این یک جنایت جنگی تمام‌عیار است. رسانه‌های تحت نفوذ صهیونیسم که سال گذشته از مرگ طبیعی یک خانم در یک قرارگاه پلیس در ایران یک فاجعه حقوق بشری خلق کردند و افکار عمومی جهان را سر کار گذاشتند الان با پنهان سازی جنایات جنگی ارتش اشغالگران صهیونیستی نمی‌دانند چه کار کنند؟!
آنها با این پنهان سازی دارند به شعور بشریت در نقض حقوق بشر اهانت می‌کنند. مردم جهان در ۵ قاره جهان با برگزاری تظاهرات ضدصهیونیستی پاسخ این اهانت را دادند.
بایدن، رئیس جمهور آمریکا با بی‌شرمی تمام در پاسخ به اعتراضات جهانی در مورد جنایات جنگی رژیم صهیونیستی اعلام کرده است : «صریح و شفاف می‌گویم در کنار اسرائیل می‌ایستیم!!»

۴- نتانیاهو با این شکاف آنتاگوئیستی در داخل و ضربه به عادی‌سازی روابط برخی اعراب و باز شدن پرونده جدید از جنایات جنگی و … چه می‌خواهد بکند؟
آیا او قادر است همه ساکنان غزه را قتل عام کند، خانه‌ها را ویران کند و اگر چنین کرد مشکل امنیت رژیم اشغالگر قدس حل می‌شود؟ ‌آیا او با ارتش منسجم و پرقدرت نیروی مقاومت در منطقه هم همین کار را می‌تواند بکند؟ آیا او قادر است همین قتل‌عام را در کرانه باختری راه‌اندازی کند؟!
اکنون یک حالت جنون و دیوانگی در اتاق جنگ رژیم صهیونیستی حاکم است!

قدری از این جنون فاصله بگیرند به فکر آزاد کردن ژنرال های به اسارت گرفته شده و سربازان اسیری که تعداد آن را هم نمی‌دانند خواهند افتاد. آن وقت باید هزینه همه دیوانگی را یکباره پرداخت کنند. غیر از این پرداخت راهی دیگر ندارند. آنها در جنگ ۳۳ روزه همین مسیر را رفتند.
۵- آمریکا اعلام کرده است در کنار اسرائیل می‌ایستیم. اگر این ایستادگی از جنس ایستادگی در افغانستان و عراق و سوریه است تکلیف آن از همین حالا معلوم است.
اگر هیچ کس نداند ژنرال‌های ناتو می‌دانند اگر ایران اراده کند میلیون‌ها تن از ارتش مقاومت در محورهای مختلف در یمن، سوریه، عراق، افغانستان و لبنان مثل صاعقه بر سر آنها فرو خواهند آمد. آنها دیگر طوفان‌الاقصی را فراموش می‌کنند آنها باید حیات و ممات خود را در عملیات «صاعقه‌الاقصی» به تماشا بنشینند.

صاعقه‌ای كه سابقه تاريخی آ‌ن را فقط در سرنوشت هلاکت بار قوم لوط ،
 عاد و ثمود می‌شود سراغ گرفت.
نیروی مقاومت «روایت جدیدی» از یک قدرت نوظهور است که مورخان معاصر دارند ابعاد آن را می‌نویسند.
امپراطوری رسانه‌ای غرب نمی‌تواند در این روایت سازی اخلال کند.

روزنامه وطن امروز

گذار مقاومت از محور به شبکه
 
رضا باقری‌پور
سران دولت‌های متخاصم با جریان مقاومت برای توضیح نقش ایران در غرب آسیا و منطق ارتباط جمهوری اسلامی با هم‌پیمانان خود در منطقه، معمولا دست به دامن استعاره‌هایی خاص می‌شوند. این استعاره‌سازی از هلال شیعی که ابداع ملک عبدالله، پادشاه سابق عربستان بود شروع شد و به استعاره بازو – ساعد – پنجه و سپس به استعاره «ماری که سر آن در تهران است» رسید. 
این استعاره‌ها، از حیث کلامی به شکلی طراحی شده‌اند که حساسیت و عداوت علیه ایران ایجاد کند اما به هر صورت بهره‌هایی از زاویه نگاه محور عبری – غربی - عربی به نوع سازماندهی محور مقاومت هم در آنها هست. هم شعار است و هم از نظر آنها واقعیت دارد اما واقعا چقدر سازماندهی مقاومت این تصویری است که می‌پندارند؟
* بازسازماندهی پس از ترور
به اعتقاد آنها، در جریان مقاومت، همه چیز به سردار سلیمانی خلاصه می‌شد، البته قطعا شهید سلیمانی محور جریان مقاومت و تا حدی سازمان‌دهنده آن بود. فارغ از خصوصیات شخصی که می‌تواند یک مدیریت تمرکزگرا بسازد، نوع مدیریت شخص سردار سلیمانی به علل متعدد لزوما به سمت تمرکز پیش می‌رفت. به عنوان مثال نام جهانگشای سلیمانی اساسا چنین سازماندهی‌ای را به صرفه و کارآمد می‌ساخت و هزینه‌های آن را کاهش می‌داد. از طرفی موقعیت سردار در مقام «موسس و معمار» سپاه قدس (در حالت متمایزی که توسط ایشان پیدا کرد)  این تصدی‌گری فراگیر را اقتضا می‌کرد.
از 13 دی‌ماه 98 سردار سلیمانی در بین ما نیست؛ چیزی که مانده، جبهه مقاومتی است که مدار لجستیک خود را از مرز افغانستان و اقیانوس هند تا سواحل مدیترانه ساخته، بر گلوگاه‌های حیاتی منطقه مسلط شده، نظام‌های سیاسی همسو با خود را به پایداری رسانده و موجودیت‌های هم‌پیمان با خود را در دولت‌های محلی و در ساختار رسمی نهادینه و غیرقابل بازگشت کرده است.
این زمینه‌ آماده و قدرتمند در کنار فقدان «اسم مُسَیطر قاسم سلیمانی» لاجرم مقاومت را به شکل دیگری از سازماندهی سوق می‌دهد؛ شکلی که بهترین انطباق رویه با محیط بوده و رفته رفته حدود آن روشن‌تر می‌شود.
اینگونه به نظر می‌رسد که در سازماندهی جدید جریان مقاومت، مدیریت صحنه به شکل مطلوبی ادامه دارد و واحدهای مقاومت در تدبیر ریز محیط پیرامونی خود ابتکار و استقلال عمل‌شان را با قدرت ادامه می‌دهند. فعالیت صف و ستاد توأمان در واحدهای عراقی، لبنانی و فلسطینی انجام می‌شود و تشکیلات محلی از الگوی «مجری صرف» فاصله می‌گیرند. 
گزارش‌های دستگاه اطلاعاتی و سیاست خارجی آمریکا کماکان بر این نکته تصریح دارد که شواهدی دال بر عاملیت ایران در عملیات توفان الاقصی وجود ندارد. این ادعا در وهله اول به حساب‌ ترس آمریکا از مسؤول ساختن ایران و ناچاری از بالا بردن تنش با کشورمان قلمداد شد اما بیانات رهبر انقلاب در تایید «طراحی فلسطینی» عملیات اخیر، فضای موضع آمریکایی‌ها را در راستای تقویت مقاومت فلسطین تغییر داد.
حالا دیگر صحنه واضح است و این واقعیت را همه فهمیده‌اند که جمهوری اسلامی مجری مرحله اول بازی نیست و قدرت بازیگری مقاومت به مراتب افزایش یافته است.
* مرحله دوم، مرکز به پا می‌خیزد
اینک که واحد محلی، عملیاتی با بالاترین ارزش افزوده را به تنهایی برای مقاومت خلق کرده، خیلی سریع آماج جبهه‌ متخاصمی می‌شود که از خشم آبروی از دست رفته به مرز جنون رسیده است. مرحله دومی پیش روی مقاومت قرار دارد و آن خارج کردن عضو قهرمان جبهه از زیر فشار حملات وحشیانه و نجات مردم مظلوم غزه است. مقاومت با علم به اینکه جبهه‌گشایی علیه رژیم صهیونیستی برای سران این رژیم هزینه بالایی پیدا کرده، فعالیت میدانی و دیپلماتیک زنده و واقعی را برای تبدیل این هزینه به آورده برای مقاومت به جریان می‌اندازند. گویی وزیر امور خارجه ایران چهره‌ اصلی این مرحله است.
* امیرعبداللهیان؛ بازی‌ساز مرحله دوم عملیات
موقعیتی که امروز حسین امیرعبداللهیان در آن قرار دارد و وضعیتی که خودش خلق کرده برجسته‌تر از هر زمان دیگری است. او قبل از ریاست دستگاه دیپلماسی نیز به تخصص در همین منطقه یعنی غرب آسیا شهره بود و حالا با حذف فاصله‌‌گذاری پیشین بین میدان و دیپلماسی، بازی‌ساز اصلی مرحله دوم عملیات مقاومت در حوزه دیپلماسی شده است.
وزیر امور خارجه به سوریه و لبنان سفر می‌کند در حالی که بر اساس گزارش‌های رسانه‌های عبری همزمان خیل گسترده‌ای از نیروهای مقاومت خود را به مرزهای همجوار این ۲ کشور با رژیم صهیونیستی رسانده‌اند. اینجا امیرعبداللهیان در لحنی بسیار متفاوت از موضع‌گیری‌های خنثی و مبهمی که مثلا در موضوع هسته‌ای و مذاکرات داشت، به وضوح اسرائیل را با بازگشایی جبهه‌های جدید تهدید می‌کند. وی می‌گوید: «اگر تجاوزات صهیونیست‌ها متوقف نشود، دست همه طرف‌ها در منطقه روی ماشه است».
مدتی نگذشته که اعلام می‌شود پارلمان عراق تصمیم به فعالسازی معاهده دفاع عربی گرفته است. حزب‌الله لبنان نیز روزانه اهدافی را در مرز شمال فلسطین مورد هدف قرار می‌دهد. حزب‌الله گفته هدف از این حملات «کور کردن» سامانه‌های مرزی صهیونیست‌هاست. در همین حین، حسین امیرعبداللهیان مجددا یادآور می‌شود: «ایران نمی‌تواند تماشاگر این شرایط باشد». ردیف ناوهای آمریکایی که سلسله‌ای به مدیترانه می‌رسند هنوز نتوانسته رژیم را برای بروز سبعیت نهایی خود قانع کند. تا به امروز چندین بار حمله زمینی اسرائیل به غزه به تعویق افتاده و آخرین بار دلیل آن شرایط نامساعد آب‌وهوایی (!) اعلام شده است.
* تصویر بزرگ کدام است؟ شبکه!
صورتی که سازماندهی جدید مقاومت رقم ‌زده این است که در سنگین‌ترین عملیات تاریخ مقاومت - که تهاجمی هم بوده - جنگ به صورت مستقیم کل پیکره‌ جبهه را درگیر نساخته بلکه بازیگر جنگنده و بازیگر کنترل‌کننده همزمان در همین جبهه حضور دارند. 
استعاره‌‌سازی صهیونیست‌ها از مقاومت نیاز به به‌روزرسانی دارد. آنها می‌توانند کماکان استعاره‌ای حساسیت‌زا و بسیج‌کننده علیه ایران خلق کنند اما نه با تمثیل ساده‌ای چون مار، مار نیست بلکه به تعبیری عصای موسی است که باطل‌کننده سحر مارهاست.
جبهه مقاومت، یک محور خطی نیست. از شکل مداری که اسرائیل تصور کند انرژی از ژنراتور شرق به سرشاخه‌های غرب آن می‌رسد فاصله قابل توجهی پیدا کرده است. آنها اکنون باید خود را در محاصره‌ یک شبکه ببینند که کانون‌هایی از قدرت، با شدت و ضعف آن را احاطه کرده‌اند. ایران در این شبکه از جایگاه قطبیت به سمت مرکزیت حرکت می‌کند. کانونیت جمهوری اسلامی کماکان پابرجاست؛ به عبارتی این تغییر به سبب توانایی اعطا شده از مرکز به کانون‌های ردیف دوم ایجاد شده است؛ کانون‌هایی که به حد بالایی از خودسازماندهی و بازسازی رسیده‌اند. مرکز، بعد ذهنی ارتباط خود با اجزایش را از قیم‌مآبی به حمایت‌گری و هدایت تغییر می‌دهد. این تغییر به هیچ عنوان موید کاهش حضور یا تقلیل جایگاه نیست. اقتضای بلوغ اجزا است که اتفاقا دست ایران را در حمایت بازتر کرده و ابزارهای کاراتری به آن می‌دهد.
هر کانون در هر زمانی قدرت ابتکار دارد و شبکه به محض توجه خطر به سمت آن کانون، توانایی‌های حفاظتی و حمایتی خود را به جریان می‌اندازد. شبکه‌ مقاومت از سال 98 به این سو نشانه‌های نضج‌گیری خود را بروز داده و بر اساس رفتار دشمن می‌توان اینگونه برآورد کرد که جبهه غربی - عبری حتی به درستی متوجه چنین تطوری نیز نشده چه آنکه بخواهد صفوف خود را مبتنی بر این شرایط جدید، بازآرایی کند. همین است که برای با‌خبر شدن از هر اقدامی، خط ارتباطی تهران - غزه را شنود می‌کند؛ حال آنکه تقدیر خونبارش در همان زمین‌های تمرین یا گذرگاه‌های زیرزمینی حماس رقم می‌خورد. برای شروع توفان ‌الاقصی نیاز به گرفتن هیچ شماره‌ای با پیش‌شماره‌ ایران نبود.
شبکه‌ مقاومت رفته رفته چیزی بیشتر از استراتژی «بازدارندگی» را برای اجزا بویژه مرکز شبکه رقم می‌زند. توانایی مضاعف خلق شده راه مقاومت را به سمت هدم توان دشمن قبل از ایجاد تهدید، سوق خواهد داد. مقاومت و به صورت خاص جمهوری اسلامی ایران در راه پیش روی خود، یک گام قبل از لکه‌گیری غرب ‌آسیا از وجود رژیم صهیونیستی، به سمت دفاع پیش‌دستانه حرکت خواهد کرد. حالا مقاومت دارد ژئوپلیتیک خودش را در منطقه غرب آسیا شکل می‌دهد؛ «نظم مقاومت»
نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات