صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۰۳ مرداد ۱۴۰۳ - ۰۷:۵۰  ، 
کد خبر : ۳۶۲۹۴۸

یادداشت روزنامه‌های چهارشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۳

عناوین اخبار روزنامه کيهان در روز چهارشنبه ۳ مرداد

عملیات جمعه پهپاد یمنی - آفریقایی

سعدالله زارعی
جنگ غزه به پایان دهمین ماه خود نزدیک می‌شود. این جنگ از آغاز استقرار رژیم تا امروز از جهت دوره و آثار آن بی‌سابقه به حساب می‌آید. اینکه در این نزدیک به ده ماه بارها به نقطه پایانی رسیده و دوباره از سر گرفته شده است.
رژیم غاصب اسرائیل به این جنگ به ‌عنوان «آخرین جنگ» نگاه می‌کند و مقاومت به این جنگ به ‌عنوان «جنگ ماقبل آخر» می‌نگرد و خود این موضوع از اهمیت ویژه این جنگ و سرنوشت‌ساز بودن آن خبر می‌دهد. در این موضوع نکاتی وجود دارد: 
1ـ رژیم اسرائیل در این 76 سال، 13 جنگ را پشت‌سر گذاشته است. تا پیش از جنگ جاری غزه و به غیر از جنگ 1327/ 1948، جنگ‌های اسرائیل بین دو روز تا دو ماه به درازا کشیده و نوعاً هم به توافق سیاسی ختم شده که در مواردی به نفع آن و در مواردی به زیان آن به پایان رسیده است. در تمام این جنگ‌ها یک اصل وجود داشته و آن «حفظ برتری نظامی اسرائیل» و اذعان به آن بوده است در بعضی از جنگ‌های 12‌گانه پیش از جنگ جاری غزه، اسرائیل با تثبیت برتری نظامی از جنگ خارج شده است. در جریان جنگ 33 روزه که به قطعنامه 1701 شورای امنیت سازمان ملل ختم شد، به ارتش اسرائیل ضربات و آسیب‌های شدید وارد شد، تنها برتری جنگ‌افزارها و کارآمدی آنها در مقایسه با آن روز حزب‌الله محسوس بود. بله ارتش اسرائیل در جنگ 1385 با حزب‌الله لبنان به شکست رسید ولی این شکست به این جمع‌بندی ختم نشد که «اسرائیل در حال نابود شدن است». با این وصف تکلیف اسرائیل در جنگ‌ها مشخص بود؛ هر جنگی باید به یک قطعنامه‌ای می‌رسید. پس از آن، همه چیز اسرائیل سر جای خود بازمی‌گشت و از حالت غیرعادی خارج می‌شد و تا وقوع جنگ‌ بعدی، آسیب‌پذیری خود را ترمیم می‌کرد. یک نکته دیگر این بود که تا پیش از این جنگ ده ماهه، رژیم اسرائیل در خود توان مدیریت داخلی پس از پایان جنگ را می‌دید و از این‌رو تقریباً به جز یک استثنا در مورد بن گوریون، پس از پایان جنگ، هیچ دولت و حزب حاکمی در اسرائیل ساقط نشده است حتی می‌توان در بسیاری از موارد گفت، نحوه پایان جنگ به تداوم طولانی‌مدت یک دولت در اسرائیل منجر شده است. 
2ـ رژیم این جنگ را در وضعیتی کاملاً «واژگونه» می‌بیند. این تنها جنگی است که پس از صدور قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل ادامه پیدا کرده است و این تنها جنگی است که اسرائیل در آن اشتهای ادامه دارد. در جریان جنگ 33 روزه سال 1385، ارتش اسرائیل از روز نهم برای خارج شدن از جنگ تمنای صدور قطعنامه داشت که آمریکایی‌ها تا روز بیستم مرداد و به عبارتی تا سی‌ویکمین روز جنگ مانع آن بودند. 
احساس اسرائیل این است که این جنگ سرنوشت اسرائیل را تعیین می‌کند و لذا اصرار دارد که برای غلبه بر این سرنوشت، به جنگ ادامه دهد ولو اینکه این تداوم توأم با هزینه‌های سنگین و بی‌سابقه باشد. اسرائیل الان نمی‌تواند به دیگران و میانجی‌گران اعتماد کند چون نتیجه پیروی از دیگران و میانجی‌گران را تن دادن به مرهمی موقت می‌داند. مرهمی که او را به‌زودی با یک «جنگ سنگین تمام‌کننده» مواجه می‌گرداند. اسرائیلی‌ها معتقدند اگر امروز جنگ غزه با این وضعیت به پایان برسد، فردا دولت اسرائیل سقوط می‌کند و این اسقاط دولت، اسرائیل را وارد یک دوره‌ طولانی‌ فقدان دولت می‌کند. چرا که برخلاف گذشته، امروز امکان شکل دادن به نوعی وفاق سیاسی در داخل وجود ندارد. از سوی دیگر رژیم اسرائیل احساس می‌کند فضای منطقه‌ای و بین‌المللی نه فقط در همین جنگ غزه بلکه طی سال‌های اخیر به ضرر اسرائیل تغییر کرده است و این تغییر، میزان تهدیدپذیری اسرائیل را افزایش داده و این در حالی است که تا پیش از این، فضای بین‌المللی حین جنگ و پس از جنگ به نفع اسرائیل بوده است. بنابراین رژیم غاصب با یک گزینه بیشتر مواجه نیست و آن «جنگیدن به امید تغییر موازنه» است. اسرائیل قادر به پایان دادن جنگ به شیوه‌های پیشین نیست چون این جنگ با جنگ‌های پیشین، تفاوت‌های اصولی دارد. 
3ـ رژیم اسرائیل برای تغییر موازنه جنگ، سیاست اخراج جمعیت از غزه را دنبال می‌کند. صهیونیست‌ها گمان می‌کنند می‌توانند شرایطی را فراهم کنند که مردم غزه، خود این منطقه را ترک کنند. در تحلیل اسرائیلی‌ها این مهاجرت داوطلبانه چه به صورت کلی و چه به صورت بخشی رخ دهد، مقاومت غزه را بر سر دوراهی قرار می‌دهد؛ یا باید همراه مردم خارج شود که در این صورت تهدید امنیتی اسرائیل از سمت غزه رفع می‌شود و یا اینکه اکثریت ساکنان می‌روند و مقاومت می‌ماند که در این صورت در معرض آسیب پیاپی اسرائیل قرار می‌گیرد و در این صورت نیز تهدید امنیتی غزه علیه اسرائیل کاهش می‌یابد. اسرائیل طی دو ماه گذشته بر این اساس، سیاست تخریب پی‌در‌پی و کم‌شدت را جایگزین سیاست تخریب یکباره و پرشدت غزه کرده است. گمان رژیم این است که با توجه به حضور پررنگ حزب‌الله در دفاع از مردم غزه و امکان تشدید جبهه شمالی، امکان انجام عملیات بزرگ علیه غزه که نتانیاهو و فرماندهان ارتش بارها وعده آن را داده بودند، فراهم نیست و از سوی دیگر عملیات‌های کوچک‌تر با واکنش کمتری از سوی کشورها، ملت‌ها و نهادهای حقوقی بین‌المللی مواجه ‌می‌گردد و لذا اسرائیل در حالی به تغییر فاز روی ‌آورد، که تقریباً متقاعد شده بود این تغییر فاز به هدف اسرائیل در جنگ آسیب نمی‌زند. رژیم غاصب در این حال گمان می‌کرد تغییر فاز، جبهه مقاومت و به‌خصوص ایران را منفعل می‌کند و حربه را از آن می‌گیرد. ولی حوادث دو سه روز گذشته نشان داد، رژیم اسرائیل یک بار دیگر در جمع‌بندی تحولات و نتیجه‌گیری از آن دچار خطا گردیده است. 
4ـ حمله یک پهپاد به ساختمانی در تل‌آویو به این جمع‌بندی اسرائیلی که تغییر فاز سبب انفعال جبهه مقاومت می‌شود، آسیب زد. اما چرا؟ از یک منظر حمله یک پهپاد به واحدی در یک ساختمان چند طبقه در تل‌آویو که به هلاکت و زخمی شدن چند نفر منجر شده است، اهمیت ویژه‌ای ندارد. چنین اتفاقی و حتی بسیار شدیدتر از آن، هر روز و گاهی هر ساعت در نوار غزه، در کرانه باختری و در منطقه شمالی برای اسرائیل و مقاومت رخ می‌دهد، چرا باید حمله یک پهپاد به یک ساختمان و کشته و زخمی شدن چند نفر اهمیت خاصی داشته باشد؟ بله اگر از منظر کمی به موضوع نگاه کنیم، روز جمعه اتفاق فوق‌العاده‌ای نیفتاده است اما وقتی می‌بینیم پس از این اتفاق، رژیم اسرائیل با استفاده از چندین هواپیمای مدرن جنگی به سواحل بندر الحدیده حمله می‌کند و فردای آن روز هم آمریکا و انگلیس به مناطقی در شمال یمن حمله می‌کنند و ده‌ها نفر را به شهادت رسانده و یا مجروح می‌نمایند، درمی‌یابیم که آنچه در حمله پهپادی به ساختمانی در تل‌آویو رخ داده در یک تحلیل کیفی، رخدادی مهم و راهبردی است. یعنی ظرفیت آن را دارد که معادله کنونی جنگ غزه ـ یعنی تبدیل صحنه نظامی از یک جنگ کم‌ضرر و کم‌خطر به موقعیت امنیتی پرسود ـ را تغییر دهد. 
موضوع برخلاف ظاهر آن، مقداری پیچیده است! در معادله مورد نظر اسرائیل، سطح عملیات حزب‌الله، سطح عملیات انصارالله، سطح عملیات غزه و سطح عملیات عراقی‌ها اگر در همین حد باشد و یا حتی درصدی از این هم فراتر برود، اسرائیل می‌تواند مدیریت جنگ را تا زمانی که لازم بداند در اختیار خود داشته باشد. حمله روز جمعه پهپادی به تل‌آویو نشان داد اوضاع آن‌طور که اسرائیل گمان می‌کرده، پیش نمی‌رود. این پهپاد اگرچه در حکم شلیک یک تیر بود، نه بیش از آن اما از سمتی شلیک شده که خیال اسرائیل از آن راحت بود. اسرائیل در جنوب، خود را با تهدید محدود انصارالله مواجه می‌دید اما اینک پهپادی از سمت سینا به تل‌آویو رسیده و برای ضربه زدن به اسرائیل میدان جدیدی وارد چرخه دفاع از غزه شده است. در خبرهای دو روز پیش دو نکته جلب توجه می‌کرد؛ یک نکته این بود که آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها و رژیم غاصب به فاصله کوتاهی پس از متهم کردن ایران به اینکه از خاک خود به تل‌آویو شلیک کرده است، ادعای خود را کنار گذاشتند. نکته دوم این بود که این پهپاد لزوماً مسیر دریای سرخ را طی نکرده است. این موضوع غرب و رژیم غاصب را نگران کرد چرا که چنین چیزی به این معناست که یک یا چند کشور آفریقایی به جرگه کشورهایی که از خاک خود برای دفاع از غزه استفاده می‌کند، پیوسته‌اند و علاوه‌بر شمال جنوب و شرق، سمت غربی رژیم هم تهدیدپذیر شده است. اینکه کشورهایی در آفریقای مسلمان به یمنی‌ها‌ کمک کرده و به این جرگه بپوسته‌اند، می‌تواند آغاز تحرک عملیاتی کشورهای مسلمان آفریقایی علیه رژیم غاصب باشد. این یعنی تغییر معادله و لذا غربی‌ها برای آنکه رخ ندهد، هشدار دادند عملیات مشترک روز دوشنبه آمریکا و انگلیس علیه یمن، می‌تواند علیه کشورهای دیگر گسترش پیدا کند که البته بلوف بود.
 
عناوین اخبار روزنامه خراسان در روز چهارشنبه ۳ مرداد
 

جنگ در منطقه با قواعد جدید

 مصطفی نجفی
عملیات تاریخی و بی سابقه انصارا... یمن در قلب اسرائیل یعنی تل آویو نخستین حمله یمنی ها به عمق سرزمین های اشغالی بوده است‌. این عملیات در هماهنگی کامل اطلاعاتی، میدانی و مستشاری با ‎حزب ا... انجام شده است. هدف اصلی آن، احیا و ارتقای بازدارندگی میدانی جبهه مقاومت و جلوگیری از حمله اسرائیل به خاک لبنان است.  عملیات انصارا...، ترس از گسترش جنگ را از مرزهای سرزمین های اشغالی به پایتخت آن منتقل کرد. این مسئله فشارهای داخلی بر نتانیاهو برای پایان جنگ را احیا می کند. نکته قابل توجه این که هیچ کدام از لایه های پدافندی اسرائیل نتوانستند پهپاد جدید یمنی ها را نه تنها منهدم بلکه رهگیری کنند که بدون شک یک شکست بزرگ برای سیستم پدافندی اسرائیل بوده است. در این میان باید به چند نکته مهم دیگر اشاره کرد:
۱. حمله بی سابقه انصارا... به تل آویو و پاسخ متقابل اسرائیل با حمله به الحدیده یمن، آغازگر منازعه جدیدی در غرب آسیاست که قواعد جنگی جدیدی را ایجاد خواهد کرد؛ قواعدی که نظم امنیتی منطقه را متاثر خواهد کرد. یکی از مهم ترین این قواعد، امکان و توان عملیات راهبردی جبهه مقاومت در هر نقطه از منطقه متناسب با ضرورت امنیتی است. با مشاهده روند پیش‌رونده اقدامات ارتش یمن در جنگ غزه، کاملاً مشخص است که انصارا... پیش از این نیز توانایی و ابزارهای لازم برای حمله به سرزمین های اشغالی را داشته اما از رو کردن تمام توانمندی‌های نظامی خود خودداری کرده و سیاست گسترش تدریجی جبهه جنگ را در پیش گرفته است. بنابراین با اصرار تندروها به ادامه نبرد، یمنی‌ها نیز برای تنبیه دشمن به گزینه‌های جدید متوسل شدند.
۲. برای اولین بار است که یمن و اسرائیل به صورت مستقیم و با پذیرش مسئولیت آن، اقدام نظامی در عمق سرزمینی یکدیگر انجام داده اند که در تاریخ منازعات منطقه بی سابقه است.
۳. حملات یمنی ها براساس راهبرد «جبهه یکپارچه و هماهنگ مقاومت» و «توزیع ریسک» تداوم خواهد داشت. به نظر می رسد، حمله نخست برای آغاز یک منازعه فرسایشی انجام شد تا توان عملیاتی نیروی هوایی اسرائیل به جبهه ای وسیع تر مشغول شود.
۴. حمله احتمالی بعدی انصارا... فشار امنیتی بزرگ تری به اسرائیل وارد خواهد کرد. هرگونه حمله جدید به عمق سرزمین های اشغالی می تواند راهبردی تر و با اثرات امنیتی بیشتر باشد.
۵. احتمالا فشار عملیاتی سایر جبهه ها به ویژه عراق همگام با حملات انصارا... بیشتر خواهد شد تا اسرائیل قبل از یک ماجراجویی نظامی دیگر وادار به عقب نشینی شود.
در واقع، یکی از دستاوردهای جنگ غزه «وحدت عرصه‌ها» بین گروه‌های مقاومت منطقه بود که توانسته‌اند اطلاعات خود را به اشتراک گذاشته و ضربه محکمی به دشمن وارد کنند. حزب‌ا... لبنان که بیخ گوش سرزمین های اشغالی قرار گرفته است، در دو دهه اخیر اطلاعات زیادی از مناطق حساس و استراتژیک اسرائیل به دست آورده تا برای جنگ احتمالی از آن ها استفاده کند.حزب‌ا... در ماه‌های گذشته نیز با ارسال پهپادهای شناسایی به اراضی اشغالی و کسب اطلاعات از عمق سرزمین‌های دشمن، همانند آن چه پهپاد «هدهد» ماه گذشته انجام داد، بخشی از کارآمدی روش‌ها و ابزارهای عملیات اطلاعات و شناسایی خود را به رخ کشید و ثابت کرد که تمام سرزمین های اشغالی زیر چشمان تیزبین مقاومت قرار دارد. در این شرایط به نظر می‌رسد، عملیات‌های بی عیب و نقص نیروهای یمنی و حتی عراقی را باید در نتیجه همکاری‌های اطلاعاتی جبهه‌های مختلف مقاومت در نظر گرفت. عملیات اخیر انصارا... در تل‌آویو هم نشان داد که این همکاری اطلاعاتی بسیار کارآمد و تأثیرگذار بوده است. اتحاد بین گروه‌های مقاومت، کابوس مقامات تل‌آویو است که اکنون این همکاری محقق شده و بازدارندگی رژیم اشغالگر را از بین برده است.
به صورت کلی، ورود انصارا... یمن به سطح جدید نبرد با اسرائیل همگام با سایر ارکان مقاومت، پیامدهای راهبردی برای اسرائیل و متحدان آن در منطقه به همراه خواهد داشت. حملات متقابل اسرائیل نیز اثر چندانی بر اراده انصارا... ندارد؛ همان طور که حملات سنگین آمریکا و ائتلاف بین المللی آن اثری بر توان عملیاتی یمنی ها نداشت.
عناوین اخبار روزنامه جوان در روز چهارشنبه ۳ مرداد
 
شکوفایی مقاومت در بستر پایداری مردم غزه

عباس حاجی‌نجاری 

مقاومت مردم مظلوم فلسطین در برابر کم‌نظیرترین جنایات تاریخ بشریت که از سوی صهیونیست‌های جنایتکار و حامیان غربی‌اش در حال انجام است، در حالی دهمین ماه خود را پشت سر می‌گذارد که فلسطینی‌ها با تقدیم حدود ۴۰ هزار شهید همچنان مقاوم و استوار در مقابل جبهه متحد استکبار ایستاده است. مقاومتی که نقشه‌های طراحی‌شده قرون اخیر سلطه‌گران غربی برای تسلط برجهان اسلام را دگرگون کرده و صهیونیزم جهانی و حامیان غربی‌اش اکنون نه تنها خود را از چند جهت با یک جبهه گسترده و منسجم مقاومت رودررو می‌بینند، بلکه در عین مواجهه با گسترش مخالفت‌های مردمی در داخل کشور‌های غربی برای توقف حمایت از رژیم صهیونیستی، ناچار شده‌اند که در بسیاری از معیار‌ها و باور‌های استکباری خود در بسترسازی برای سلطه صهیونیست‌ها براین منطقه از جهان تجدیدنظر کنند که آخرین آن رأی دیوان دادگستری لاهه علیه رژیم صهیونیستی است. 
دیوان بین‌المللی دادگستری روز جمعه (۲۹ تیرماه) متأثر از استمرار مقاومت مردم مظلوم غزه، با صدور رأی مشورتی، اشغالگری رژیم صهیونیستی در فلسطین را غیرقانونی اعلام کرد و افزود، این دیوان هیچ‌گونه تغییر بافتی را که رژیم صهیونیستی از سال ۱۹۶۷ در فلسطین از جمله قدس شرقی ایجاد کرده، به رسمیت نمی‌شناسد و همه کشور‌ها باید با سازمان ملل برای کمک به ملت فلسطین جهت تعیین سرنوشت خود همکاری کنند. این نهاد قضایی اعلام کرد حضور رژیم صهیونیستی در فلسطین غیرقانونی است و اعضای سازمان ملل نباید این حضور غیرقانونی را به رسمیت بشناسند. کشور‌ها باید با مجمع عمومی سازمان ملل و شورای امنیت برای پایان دادن به حضور غیرقانونی رژیم صهیونیستی در اراضی اشغالی همکاری کنند. این دیوان رژیم صهیونیستی را مکلف کرد که به اشغال و حضور غیرقانونی خود در فلسطین و نیز فعالیت‌های شهرک‌سازی و تخلیه شهرک‌های موجود پایان دهد و به همه فلسطینی‌های متضرر غرامت پرداخت کند. پیش از این نیز آفریقای جنوبی پرونده جنایت رژیم صهیونیستی را به دیوان کیفری بین‌المللی ارجاع داده بود که بر اساس حکم دیوان، رژیم صهیونیستی به نسل‌کشی و آپارتاید محکوم و پرونده جنایت سران رژیم صهیونیستی در دیوان در دستور صدور حکم بازداشت قرارگرفته است. 
در این میان آنچه نگرانی بیشتر صهیونیست‌ها و حامیانش را در پی داشته، تحولاتی است که در میدان در حال وقوع است. از یک‌سو صهیونیست‌ها به هیچ‌یک از اهداف موردنظرشان در این جنایات ده‌ماهه یعنی آزادی اسرا، از بین بردن حماس وتوان نظامی آن نرسیده و از سوی دیگر با چالش‌های درونی اقتصادی، مهاجرت معکوس و روند گسترده فرار نظامیان و استعفای آن‌ها از یگان‌های نظامی و اوج‌گیری اختلافات داخلی مواجه‌اند. نکته مهم‌تر از آن شکل‌گیری انسجام میان نیرو‌های مقاومت از چند جبهه در برابر صهیونیست‌هاست که به کابوسی برای آن‌ها و حامیانشان تبدیل‌شده که نشانه آن عملیات هماهنگ حزب‌الله از شمال، انصارالله از جنوب و مقاومت عراق از شرق علیه رژیم صهیونیستی در حمایت از مردم مظلوم غزه است که آخرین آنها، عملیات پهپادی انصارالله علیه پایتخت رژیم صهیونیستی است. این عملیات، نخستین حمله ‎انصارالله و یمنی‌ها به تل‌آویو پایتخت رژیم صهیونیستی بود که در هماهنگی کامل اطلاعاتی، میدانی و مستشاری با ‎حزب‌الله انجام‌شده و هدف اصلی آن، احیا و ارتقای بازدارندگی میدانی جبهه مقاومت بود که هیچ‌کدام از لایه‌های پدافندی اسرائیل نتوانستند پهپاد جدید یمنی‌ها را نه‌تن‌ها منهدم، بلکه رهگیری کنند. 
اما فراتر از میدان، آنچه به مبارزات مردم مظلوم غزه استحکام بخشیده است، تحول مفهومی در این مبارزات است که این امر را در مکاتبات آقای یحیی السنوار رهبر جنبش حماس در غزه که اخیراً روزنامه امریکایی «وال‌استریت ژورنال» منتشر کرده است، می‌توان دید. بر اساس گزارش این روزنامه، السنوار در جدیدترین نامه به مقامات مسئول حماس حاضر در مذاکرات با مقامات مسئول قطری و مصری در خصوص توافق آتش‌بس و تبادل اسرا در اشاره به فشار علیه اسرائیل با تأکید بر آمادگی برای مبارزه اعلام کرد: «ما اسرائیلی‌ها را در هرجایی که می‌خواهیم، داریم، آن‌ها چیز‌های زیادی برای از دست دادن در این جنگ دارند». به نوشته این روزنامه امریکایی السنوار در عین‌حال در نامه‌هایش از آمادگی‌اش «برای مرگ در میدان نبرد» می‌نویسد و در نامه جدید خود نبرد کنونی در غزه را به نبرد امام حسین (ع) در کربلای معلی در قرن هفتم هجری و شهادت ایشان تشبیه می‌کند و می‌نویسد: «باید در همان مسیری که شروع کرده‌ایم پیش برویم. یا بگذار کربلای جدیدی باشد».
رهبر معظم انقلاب اسلامی در بیانات اخیرشان در دیدار رئیس و نمایندگان مجلس دوازدهم با اشاره به حوادث غزه با تأکید بر اینکه قدرت مقاومت روزبه‌روز بیشتر خودش را دارد نشان می‌دهد، یادآور شدند: «یک دستگاه باعظمت نظامی و سیاسی و اقتصادی مثل امریکا، پشت سر رژیم غاصب صهیونیست دارند با یک گروه مقاومت می‌جنگند، نتوانستند این‌ها را به‌زانو دربیاورند؛ چون حماس را نمی‌توانند به‌زانو دربیاورند، چون مقاومت را نمی‌توانند به‌زانو دربیاورند، دق دلی‌شان را روی مردم خالی می‌کنند، بمب‌ها را روی سر مردم، مدرسه، بیمارستان، کودک و زن می‌ریزند؛ نهایت جنایت و سبعیت دارد جلوی چشم مردم دنیا انجام می‌گیرد؛ مردم دنیا هم درواقع دیگر حالا دارند قضاوت می‌کنند علیه رژیم غاصب خبیث».

عناوین اخبار روزنامه جام جم در روز چهارشنبه ۳ مرداد

چشم‌انداز جنگ تمدنی غزه در بستر راهبرد مقاومت

علی بخشی‌زاده

بیش از ۹ سده پیش، سرزمین فلسطین عرصه جنایات صلیبیون علیه مسلمانان بوده که در بیت‌المقدس از سر انسان‌های بی‌گناه مناره ساختند؛ اما با مقاومت و شجاعت ایوبیان، بیت‌المقدس بازستانی شد و جهان غرب شکست خورد. اینک نیز در یک بازنمایی تاریخی ــ تمدنی، فلسطین اشغالی و باریکه غزه تحت شدیدترین نسل‌کشی و جنایات جنگی تاریخ قرار گرفته است.

جنگی که صهیونیست‌ها مباشر آن وآمریکا وجهان غرب حامی همه‌جانبه وهمکار این جنایات هستند. غربی‌ها، ازحمایت‌های تسلیحاتی تا به‌گروگان‌گرفتن نهاد‌های حقوق‌بشری، سازمان ملل و حتی تحریم قضات دادگاه بین‌المللی لاهه در این جنگ تمدنی، همکار صهیونیست‌ها شده‌اند و دولت‌های عربی نیز با سکوت خیانت‌بارشان، تماشاگر منفعل و شریک این جنایاتند. این وضعیت درحالی‌است که علی‌رغم تلاش امپراتوری رسانه‌ای غرب، وجدان بیدار ملت‌های جهان از خیابان‌های پاریس تا دانشگاه‌های آمریکا معترض به این جنایات است. لیکن، فشار جهانی آمریکا از سرکوب معترضان داخلی تا به‌سکوت‌کشاندن نهاد‌های بین‌المللی و حقوق‌بشری نسبت به جنگ در غزه، کنش‌های جهانی را مسدود می‌کند. بااین‌حال و گرچه جهان سکوت کرده تا ماشین قتل‌عام صهیونیست‌ها فعال بماند، اما مقاومت اسلامی غزه شکست‌دادنی نیست و بلوک منطقه‌ای مقاومت نیز روزبه‌روز فعال و کارآمدتر از گذشته، اراده جنگی این رژیم را تا زمان پایان‌دادن به این جنایات هدف قرار می‌دهد. از حملات مکرر حزب‌ا... تا پرتابه‌های مقاومت عراق و توفان انصارا... در دریای سرخ، مقاومت همچنان پایدار و ادامه‌دار است.
«عملیات وعده صادق» هوش استراتژیک رژیم جنایتکار را زائل و برخورد هدفمند پهپاد یافای مقاومت یمن به تل‌آویو، با عبور از گنبد پوشالی، آغاز ماجرا و مرحله‌ای جدید از مقاومت است. در این بستر، حمله مداوم انگلیس و سایر دول غربی به مردم یمن در حمایت از صهیونیست‌ها و جنایت جدید رژیم‌صهیونیستی در الحدیده، نقاب چهره غرب در این جنگ تمدنی را برافکنده است. برجسته‌ترین بُعد جنگ، ادامه مقاومت خستگی‌ناپذیر مردم قهرمان غزه ذیل الگوی منبعث از انقلاب اسلامی ایران است که پایدار و هدفمند، صهیونیست‌ها را به استیصال و شکست کشانده است. هرچند جنایات جنگی، نسل‌کشی و قتل عام مردم غزه، نابودی زیرساخت‌ها و ویرانی شهر‌ها قابل اغماض و فراموشی نیست، اما آنچه برجاست، اراده مردمی است که زیر شدیدترین حملات و محاصره، برای آرمان رهایی ستودنی و حذف‌ناشدنی خود مقاومت می‌کنند. روندی پیش‌بینی‌ناپذیر که موجد سرگیجه غرب آمریکا و صهیونیست‌ها شده است. آنانی که طی دو هفته به نابودی حماس دل بسته بودند، ۱۰ ماه است که خود به باتلاق فرو رفته و از درون به فروپاشی رسیده‌اند. انتظار این است که جهان پیرامون سکوت بشکند وچشم براین جنایات نبندد. این رویکرد، نیازمند تلاشی رسانه‌ای برای فریادزدن مظلومیت مردم غزه در جهان امروز است. سپهر رسانه جمهوری اسلامی به‌عنوان مکمل کمک‌های همه‌جانبه ملت ایران به مقاومت ملت فلسطین تاکنون در عرصه افکارعمومی داخلی، منطقه‌ای و جهانی روایتگر مظلومیت اقتدارآفرین آن‌ها بوده و خواهد بود. نتیجه آن‌که جبهه رسانه‌ای مقاومت تا پیروزی نهایی در این جنگ، همچنان سنگر رزم عملیاتی ــ رسانه‌ای را رها نخواهد کرد، چراکه تنهاترین راه این مسیر، مبارزه است که خداوند متعال خود وعده فرموده‌اند؛ قَاتِلُوهُمْ یعَذِّبْهُمُ ا... بِأَیدِیکمْ وَیخْزِهِمْ وَینصُرْکمْ عَلَیهِمْ وَیشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُّؤْمِنِینَ (سوره مبارکه توبه، آیه ۱۴)

عناوین اخبار روزنامه آرمان امروز در روز چهارشنبه ۳ مرداد

دولت ها و تحول در سیاست خارجی

سیدمحمد حسینی

عرصه سیاست، عرصه تغییر و تحول و همزمان عرصه محافظه‌کاری و تغییرات تدریجی نیز هست. سیاست‌ورزی در عرصه خارجی نیز همینگونه است. هم می‌توان در سیاست خارجی تغییر و تحول بنیادین ایجاد کرد، هم می‌توان محافظه‌کارانه مانع از تغییر و تحول در سیاست خارجی شد و البته می‌توان سیاست خارجی را طی فرایندی تدریجی و رو به جلو، تکامل بخشید. ابزار تغییر و تحول در سیاست داخلی برای سیاستمداران گسترده‌ است اما در سیاست خارجی امکان تغییر و تحول محدودتر است. چرا؟؟
اولأ «آزادی عمل» کشورها در سیاست خارجی توسط ساختارها در سطوح همسایگی، منطقه‌ای و بین‌المللی محدود می‌شود، چیزی که در نظریه‌های روابط بین‌الملل از آنها با عنوان تعیُنات ساختاری یاد می‌شود؛
ثانیأ بخشی از سیاست خارجی کشورها ریشه در ژئوپلیتیک آنها دارد که طبیعتأ تغییرناپذیر است یا به سختی تغییر می‌کند؛ ثالثأ سیاست خارجی کشورها عمدتأ ریشه‌های هویتی دارد و تغییر و تحول در آنها نیازمند تغییرات هویتی است که به صورت بطئی ایجاد می‌شود؛ رابعأ روندهای «سازمانی» و «دیوانسالاری» و در برخی از کشورها «کانون‌های قدرت غیر رسمی» در برابر تغییر و تحول در سیاست خارجی مقاومت می‌کنند و دولت‌ها در بازه زمانی محدود چهار یا هشت‌ساله امکان همراه کردن روندهای سازمانی و دیوانسالاری را با خود ندارند؛ و خامسأ اینکه تغییر و تحول در سیاست خارجی لزومأ امر مطلوبی نیست چون ادراکات و گاه سوء ادراکات بازیگران بین‌المللی می‌تواند تغییر و تحول با هدف «ارتقاء» جایگاه کشور را بر عکس به «افول» جایگاه کشور در نظام منطقه‌ای و بین‌الملی مبدل کند. تغییر و تحول در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران به مراتب سخت‌تر است. تجربه ۴۵ سال سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران به روشنی نشان می‌دهد، دولت‌هایی که با شعار «تغییر» در سیاست خارجی، سکاندار دولت شدند علاوه بر موانع قانونی، با موانع ساختاری و نهادی گسترده مواجه شدند.

 

روزنامه شرق

انتخابات از دیدگاه حامی‌پروری

سید جواد جمالی

دسته و قبیله از نخستین اَشکال سازمان‌دهی اجتماعی انسان‌ها بودند. ریش‌سفید یا رئیس قبیله عمدتا فردی بود که از سوی دیگر اعضای قبیله انتخاب می‌شد. همچنین اعضای قبیله تا زمانی که رئیس قبیله خواسته‌ها و نیازهای آن را مرتفع می‌کرد، از او حمایت و پشتیبانی می‌کردند. در سازمان‌دهی قبیله‌ای، اگر رهبران قبیله از تأمین منافع برای پیروان خود بازمی‌ماندند، محتمل بود که کسان دیگری جایگزین آنها شوند. فوکویاما در کتاب «نظم و زوال سیاسی» به این رفتار، رفتار حامی‌پرورانه و این روش را سیاست‌ حامی‌پروری می‌نامد. در نخستین قانون اصلاحات برگزاری انتخابات در ایالات متحده در سال 1832، حق رأی از هشت درصد به 16 درصد جمعیت مرد بزرگسال گسترش یافت. در ادامه و با تعدیلات بیشتر قانون انتخابات در سال 1884، 60 درصد جمعیت مردان بزرگسال و در سال 1920 به همه مردان بالای 21 سال و حتی خانم‌ها حق شرکت در انتخابات داده شد. با گسترش حق رأی، سیاست‌مداران نیازمند یافتن راه‌هایی بودند تا بتوانند حامیان خود را پای صندوق‌های رأی بکشانند؛ هرچند مسائلی نظیر اعطای حق زمین برای برخی رأی‌دهندگان مهم بود، اما وعده پیداکردن شغل ابزار به‌مراتب مؤثرتری برای فعال‌کردن طبقه جدیدی از رأی‌دهندگان به حساب می‌آمد. سیاست‌مداران در تلاش بودند تا از این طریق حمایت و وفاداری شهروندان را به دست آورند. الوین راث، برنده جایزه نوبل اقتصاد، در کتاب «چه چیز به چه کسی می‌رسد؟» روایتی را از مدارس دولتی شهر بوستون بازگو می‌کند. او می‌گوید: مدیران شهری بوستون به‌سختی انگیزه دارند تا با ارائه کیفیت مناسب در مدارس، والدین را راضی نگه دارند تا از بوستون به شهر دیگری نقل مکان نکنند. مدیران شهری به‌خوبی واقف‌اند که نارضایتی والدین می‌تواند آشوبی به دنبال آورد که در انتخابات بعدی به آنها آسیب برساند؛ همچنین این احتمال وجود دارد که پدر و مادران ناخشنود، بوستون را ترک کنند و در نتیجه میزان مالیات دریافتی کاهش یابد. مدیران بوستون به این درک و آگاهی رسیده‌اند که برای حفظ جایگاه خود، سطح مقبولی از خشنودی را برای ساکنان شهر ارائه دهند. آنها به‌درستی می‌دانند تا زمانی مورد حمایت شهروندان قرار می‌گیرند که میزان مطلوبی از رضایت‌مندی در میان شهروندان ایجاد کرده باشند. آنچه رخ می‌دهد، وجود مبادله‌ای دوطرفه بین مردم و دولت است. تا زمانی که هریک از طرفین بر این عقیده باشند که عایدی‌ای که به دست می‌آورند، عادلانه و منصافه بوده، می‌توان انتظار داشت توازن میان دولت و مردم برقرار باشد، اما اگر شرایط به نحوی پیش برود که کفه ترازو همواره به یک سمت سنگینی کند، آن‌گاه استمرار و دوام رابطه میان مردم و دولت مورد تردید قرار می‌گیرد.

خانم نائومی کلاین در کتاب «آخرین فرصت تغییر» چنین بیان می‌کند که کشورهای صنعتی که مسبب اصلی تولید گازهای گلخانه‌ای و گرمایش کره زمین هستند، طبق درخواستی بی‌شرمانه از دیگر کشورهای در حال توسعه می‌خواهند از استفاده از سوخت‌های فسیلی اجتناب کنند. خانم کلاین می‌گوید کشورهای در حال توسعه حق دارند به توصیه‌های کشورهای پیشرفته اعتنایی نکنند زیرا کشورهای صنعتی دهه‌ها منابع طبیعی کره زمین (مانند نفت، گاز، زغال سنگ و...) را به یغما برده‌اند و از این طریق درآمد و رفاه خود را افزایش داده‌اند. حال دیگر کشورها نیز خود را سزاوار آن می‌بینند که رفاه و درآمد بیشتری را کسب کنند. خانم کلاین معتقد است رابطه میان کشورهای قدرتمند و کشورهای نوظهور در اکثر اوقات خارج از محدوده انصاف بوده است. کلاین مدعی است کشورهای صنعتی به واسطه سال‌ها تولید گازهای گلخانه‌ای، دارای بدهی اقلیمی درخورتوجهی هستند، پس تا زمانی که قدرت‌های جهانی بدهی اقلیمی خود را (از طریق حذف سوخت‌های فسیلی و جایگزین انرژی‌های پاک) تسویه نکنند، نباید توقع داشته باشند دیگر کشورها خواسته‌های آنها را اجابت کنند. گاه در رابطه میان مردم و دولت نیز شاهد تراکم و تجمیع بدهی وعده‌ها و انتظارات هستیم. منظور اینکه برخی دولت‌ها که در انجام تعهدات خود کوتاهی می‌کنند، نباید توقع داشته باشند همراهی و پشتیبانی مردم را به دست آورند. بی‌توجهی به انجام تعهدات به‌تدریج این باور را به وجود می‌آورد که رابطه شکل‌گرفته، رابطه‌ای یک‌جانبه و غیرمنصفانه است. تحکیم و تقویت این باور می‌تواند عواقب ناخوشایندی را بروز دهد. کیتی میلکمن در کتاب «چگونه تغییر کنیم» توضیح می‌دهد که چگونه باورها انتظارات را شکل می‌دهند. او در آزمایشی به خدمتکاران هتل این باور را القا می‌کند که فعالیت شغلی آنها نوعی تکاپوی ورزشی است و به سلامتی آنها کمک خواهد کرد. خلق این باور باعث شد خدمتکاران انگیزه بالاتری برای انجام فعالیت‌های خود بروز دهند. هرچه میزان تکرار یک رفتار بیشتر شود، امکان نهادینه‌شدن آن کنش به‌عنوان باور رشد می‌یابد. در یک رابطه دوجانبه اگر یک طرف این دادوستد به طور مداوم احساس کند که مورد بی‌مهری، کم‌توجهی یا سوءاستفاده قرار گرفته، این باور در او شکل خواهد گرفت که استمرار این رابطه جز سرخوردگی برای او ثمره دیگری نخواهد داشت. در پیوند میان دولت و ملت زمانی که میزان بدعهدی و خلف وعده افزایش می‌یابد، این عقیده که مردم از سوی دولت نادیده انگاشته می‌شوند، تقویت می‌شود. بر اثر این رخداد دیگر نباید انتظار داشت مردم سطح مقبولی از حمایت و پشتیبانی را عرضه کنند. آمارتیا سن، دارنده جایزه نوبل اقتصاد، در کتاب «کیفیت زندگی» می‌گوید: انسان‌ها همواره تلاش می‌کنند تا با کسب درآمد بیشتر و خرید دارایی‌های ارزشمندتر مانند خرید خانه، خودرو و... بر میزان رفاه خود بیفزایند. افراد تمام این موارد را آگاهانه اکتساب می‌کنند تا رفاه خود را ارتقا دهند. همچنین آمارتیا سن به مواردی مانند سلامتی، دوست خوب یا خانواده مهربان اشاره می‌کند که غالبا در نتیجه جهد و تلاش افراد حاصل نشده است، ولی در میزان آسایش افراد تأثیرگذارند. زمانی ارزش این دارایی‌های نامشهود برای ما قابل درک است که برخی از آنها را از دست بدهیم.

از دیدگاه نهادگرایان اعتماد که مهم‌ترین رکن سرمایه اجتماعی است، مانند دارایی نامشهودی است که زمانی که وجود دارد، مورد تکریم قرار نمی‌گیرد ولی در غیاب آن اثرات مخربی را بر جای می‌گذارد. گاهی دولت‌ها گمان می‌برند اعتماد مردم به دولت غیراکتسابی و دائمی بوده و برای حفظ آن جهد و تلاش کافی را به کار نمی‌برند. در مواردی مانند مشارکت پایین جامعه در انتخابات است که دولت‌ها خلأ نداشتن حمایت و همیاری جامعه را آشکارا درمی‌یابند. میزان مشارکت در انتخابات جلوه‌ای است از دارایی نامشهودی که دولت‌ها در شرایط عافیت، قدر و ارزش آن را به‌خوبی درک نمی‌کنند. مانند فردی که قدر سلامتی را زمانی می‌شناسد که دچار کسالت و ناخوشی شود.

هاچون چانگ، اقتصاددان مطرح کره‌ای و فارغ‌التحصیل دانشگاه کمبریج، در کتاب «نیکوکاران نابکار» بیان می‌کند که اقتصادهای طراز اول دنیا از جایگاه و قدرت خود سوءاستفاده می‌کنند و در تلاش‌اند که با دیکته‌کردن خواسته‌های خود به دیگر کشورها منافع خود را از طریق مواردی مانند وضع تعرفه بر کالاها حداکثر کنند. چانگ می‌گوید: رقابت در اقتصاد جهانی همانند مسابقه در زمین شیب‌دار است که همواره شیب آن به نفع اقتصادهای پرقدرت و متنفذ بوده است. گاهی تعامل میان مردم و دولت به نحوی دنبال می‌شود که شهروندان می‌پندارند شیب زمین همواره به ضرر و علیه آنها بوده است. در این مواقع آنها حاضر نیستند دیگر در زمین بازی حاضر شوند. سخن آخر اینکه مردم برای دولت به‌مثابه مشتری هستند. یکی از روش‌های جلب رضایت مشتری، حمایت از مشتری (مردم) در شکل نظام حامی‌پروری است. هر میزان سطح رضایت‌مندی مردم از دولت بیشتر باشد، متقابلا مردم سطح بالاتری از حمایت را به دولت عرضه خواهند کرد. رابرت کیوساکی در کتاب مطرح «پدر پولدار، پدر بی‌پول» فردی را مثال می‌زند که با مقدار انبوهی از هیزم در کنار بخاری ایستاده و فریاد می‌زند هر وقت به من گرما دادی، من هم به تو هیزم می‌دهم. در شرایطی که عقلانی این است که ابتدا هیزم را داخل بخاری قرار دهی و سپس انتظار گرما ‌ داشته باشی. این حکایت دولت‌هایی است که همواره توقع دارند مورد پشتیبانی جامعه باشند، بدون آنکه تکالیف اصلی خود را به صورت مطلوب اجرا کنند. در نهایت اگر انتخابات را از دیدگاه حامی‌پروری تفحص کنیم، بهتر می‌توانیم میزان کاهش مشارکت در انتخابات را ریشه‌یابی کنیم.
 
نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات