سید محمدعماد اعرابی
دوشنبه 5 آذر 1403 عنوان اصلی صفحه اول روزنامه اعتماد، روزنامه حامی دولت آقای روحانی و وابسته به دولت آقای پزشکیان با حروفی دُرشت این بود: «ماشه یا برجام» این شاید بهترین عنوان برای نشان دادن عمق فاجعه و افتضاح توافقنامه «برجام» باشد که ناخواسته توسط این روزنامه حامی برجام منتشر شده است.
گزارش «ماشه یا برجام» دو راه «بازگشت به برجام» یا فعالسازی مکانیسم ماشه توسط اروپا و «بازگشت قطعنامههای شورای امنیت» را در مقابل ایران ترسیم میکرد. روزنامه اعتماد ناآگاهانه و یا عمدا هیچ اشارهای نمیکرد که مکانیسم ماشه فرآیندی است که در ساز و کار
حل اختلافات برجام فعال میشود و در واقع قسمتی از برجام به حساب میآید. این یعنی طرف غربی برای بازگرداندن ما به برجام؛ ما را از طریق برجام تهدید میکرد. تهدید تروئیکای اروپا به بیان ساده اینطور بود: یا به برجام برمیگردید یا با برجام مجبورتان میکنیم به برجام برگردید! برخلاف عنوان گزارش روزنامه اعتماد؛ در واقعیت هیچ دوگانگیای میان «ماشه» و «برجام» وجود نداشت و هر دو یک مسیر بود. توافقی که قرار بود کاهش تنش و تهدید را به ارمغان بیاورد؛ حالا چماقی برای تهدید و اهرمی برای اعمال فشار بر ایران شده است؛ این تازهترین نقش توافق خسارتبار برجام است که البته از همان سالهای اولیه کیهان و برخی از منتقدان نسبت به این ویژگی هشدار میدادند.
«ساز و کار حل اختلافات» که در بندهای 36 و 37 برجام آمده به نحوی طراحی شده است که ابتکار عمل را از ایران میگیرد. مطابق این ساز و کار با شکایت یکی از طرفین برجام و پس از فیصله نیافتن دعوی در کمیسیونها و جلسات مشخص شده طی زمان تعیین شده، در نهایت کار به شورای امنیت سازمان ملل ارجاع داده میشود. پس از آن شورای امنیت باید طبق رویههای مرسوم خود، قطعنامهای با موضوع «ادامه تعلیق قطعنامههای تحریمی ایران» را به رأی بگذارد. مذاکرهکنندگان ایرانی با پذیرش این قسمت از برجام عملا حق وتوی چین و روسیه را بیتأثیر کرده و به آمریکا، انگلستان و فرانسه به عنوان دیگر اعضای دائم صاحب حق وتو اجازه میدهند چنین قطعنامهای را هرگز به تصویب نرسانند. ضمنا اگر رویه شورای امنیت برای به رأی گذاشتن چنین قطعنامهای به درازا بکشد؛ طبق متن برجام با گذشت 30 روز از زمان ارجاع شکایت به شورای امنیت حتی بدون رأیگیری و تصویب قطعنامه هم تمامی قطعنامههای تحریمی گذشته علیه ایران مجددا اعمال خواهند شد. «مکانیسم ماشه» اشاره به این قسمت از ساز و کار حل اختلافات است که یعنی ماشه کشیده شده و هیچ راهی برای بازگشت گلوله وجود ندارد!
با توجه به این ساز و کار نامتوازن؛ حتی اگر طرف شاکی ایران باشد، باز هم منجر به بازگشت تمامی تحریمهای قبلی شورای امنیت میشود. در واقع ایران در صورت شکایت از نقض عهد طرف غربی و آمریکایی یا باید قانع شود و شکایتش را پس بگیرد و یا اگر قانع نشد در صورت ارجاع موضوع به شورای امنیت، همه قطعنامههای تحریمی شورای امنیت علیه ایران اعمال میشوند!
دقیقا به همین دلیل بود که حتی در دولت آقای روحانی علیرغم اذعان مسئولان وقت وزارت خارجه ایران به نقض مکرر تعهدات توسط طرفهای غربی؛ آنها تمایلی به استفاده از ساز و کار حل اختلافات برجام و ارجاع شکایت به شورای امنیت سازمان ملل نداشتند. با خروج آمریکا از برجام چون در این ساز و کار نامتوازن هیچ راهی برای استیفای حق ایران در نظر گرفته نشده بود؛ مسئولان وقت ترجیح دادند تا یک عهدنامه قدیمی مربوط به بیش از 60 سال پیش را بیرون بکشند و برای شکایت از آمریکا به مفاد پیمان مودت در سال 1334 شمسی (۱۹۵۵ میلادی) استناد کنند. اکنون که ایران در واکنش به نقض عهد طرفهای غربی، اقدام به کاهش تعهدات هستهای خود کرده است؛ این تروئیکای اروپایی است که ایران را به فعالسازی «مکانیسم ماشه» از طریق ساز و کار حل اختلاف «تهدید» میکند. توافق خسارتبار برجام از این منظر سند عبرتآموزی است که نشان میدهد اروپا و آمریکا چگونه از خوشبینی و اعتماد سادهدلانه آقای روحانی و دوستانش نهایت استفاده را کردند و بر سر آنها تا زانو کلاه گذاشتند!
اما فعالسازی «مکانیسم ماشه» آنقدر که طرفهای غربی و مزدوران رسانهایشان در داخل سعی میکنند آن را هراسآور جلوه دهند تا ایران را وادار به انجام تعهدات یکطرفه برجامی و یا توافقی فرابرجامی کنند، تهدیدی نگرانکننده نیست. آنها در تبلیغات رسانهای خود ایران را از بازگشت قطعنامههای تحریمی سابق شورای امنیت میترسانند در صورتی که این قطعنامهها اگرچه به دنبال برجام و در قطعنامه ۲۲۳۱ تعلیق (و نه لغو) شد اما این تعلیق نیز عملا هیچگاه رخ نداد. در تمام سالهای اجرای برجام و پس از آن محتوای تحریمی این قطعنامهها توسط اروپا و آمریکا اجرا و یا تحریمهای مشابه آن به بهانههای دیگر توسط آنها اعمال میشد.
12شهریور 1395 (2 سپتامبر 2006) روزهای سرخوشی از برجام بود و باراک اوباما هم ریاستجمهوری آمریکا را برعهده داشت اما آمریکا و اروپا عملا به هیچکدام از تعهدات خود برای تعلیق تحریمهای یکطرفه خود و تحریمهای شورای امنیت پایبند نبودند. محمدجواد ظریف، وزیر خارجه وقت دست به قلم شد و نامهای به فدریکا موگرینی نماینده عالی وقت اتحادیه اروپا در سیاست خارجی و هماهنگکننده برجام نوشت و شروع به گلایه کرد: «قریب هشت ماه بعد از روز اجرا [برجام]، مهمترین تعهدات ایالات متحده و برخی از طرفهای اروپایی در رابطه با رفع تحریمها هنوز ایفا نگردیده است. همچنین اقداماتی مغایر با برخی دیگر از تعهدات مشخص آنها و نیز موارد متعددی از طفره رفتن از اجرای تعهدات وجود داشته است.» آقای ظریف در ادامه مینویسد: «بانکها[ی خارجی] در عمل اعتصاب کرده و از تعامل مجدد با ایران خودداری میکنند.» آن زمان یک مصداق مشهور برای این وضعیت وجود داشت و آن اینکه وزارت خارجه ایران در تمام مدت برجام تا خروج آمریکا حتی نتوانست یک حساب بانکی برای سفارت ایران در لندن باز کند.
قطعنامههای تحریمی سازمان ملل در عمل هیچگاه تعلیق نشدند که حالا تروئیکای اروپایی بخواهد با مکانیسم ماشه و بازگشت آنها، ایران را تهدید کند. با خروج آمریکا از برجام و تا همین امروز؛ آمریکا و اروپا تحریمها را بیشتر هم کردند. آنها آنقدر از ابزار تحریم علیه ایران استفاده کردند که این ابزار دیگر کارایی خود را از دست داد. 25 اکتبر 2020 زمانی که دولت وقت آمریکا سعی میکرد در چارچوب سیاست فشار حداکثری تحریمهای بیشتری بر ایران اعمال کند، رابرت اوبرایان مشاور امنیت ملی ترامپ به خبرنگاران گفت: «یکی از مشکلاتی که ما با ایران و روسیه داریم این است که در حال حاضر آنقدر تحریم علیه آنها اعمال کردهایم که دیگر امکان کمی برای انجام دادن مانده است.» با روی کار آمدن جو بایدن در آمریکا؛ دولت او نیز به همین وضعیت اعتراف کرد. وندی شرمن قائممقام وقت آنتونی بلینکن، وزیر خارجه آمریکا درباره اعمال تحریمهای بیشتر علیه ایران به شبکه رادیویی پابلیک رادیو اینترنشنال(PRI) گفت: «فکر میکنم که تغییری در تحریمهای اساسی اتفاق نخواهد افتاد، در واقع بسیاری از تحریمها مشابه همان تحریمهای قبلی خواهند بود و تنها نامشان عوض خواهد شد.»
تهدید تروئیکای اروپایی به استفاده از مکانیسم ماشه علیه ایران؛ تهدید معتبری نیست چون تحریمهای اروپا و آمریکا علیه ایران هرگز کنار نرفتند که حالا نگران بازگشتشان باشیم. این تهدید دستکم فقط در دو صورت میتواند دردسرساز باشد؛ در صورت اول آنها باید بتوانند اطلاعات خود را از شبکه مالی و لجستیکی تجارت ایران به خصوص در حوزه نفت بهروز کنند و بهروز نگه دارند. برای دستیابی به این هدف طرف غربی مصمم است کنوانسیونهای پالرمو و CFT را در قالب برنامه اقدام FATF به ایران تحمیل کند. در صورت دوم غرب باید مزدوران میدانی و رسانهای خود را در داخل ایران برای ایجاد فضای روانی به خط کند. آنها با خرابکاری و انتشار اخبار، تحلیل و گزارشهای مخدوش و ساختگی به تشدید انتظارات تورمی و دستکاری روانی اقتصاد ایران میپردازند تا از طریق ایجاد فشار افکار عمومی بر مسئولان، آنها را پای میز مذاکرهای فرابرجامی بنشانند. در هر صورت ابتکار عمل دست مسئولان ایران است تا با اقدامات قاطعانه مانع از معتبر شدن تهدید تروئیکای اروپایی شوند؛ البته اگر ارادهای داشته باشند.
خطای جبرانناپذیر اردوغان
حنیف غفاری
کمتر کسی است که حادثه سرنگونی سوخوی ۲۴ روسیه توسط دو جنگنده اف ۱۶ نیروی هوایی ترکیه (که در ۲۴ نوامبر ۲۰۱۵ رخ داد) را فراموش کند. رئیسجمهورترکیه به اندازهای نسبت به اقدام خود اطمینان داشت که با کمال افتخار، این خبر را از طریق دفتر خود، همان دفتر ریاست جمهوری ترکیه به رسانههای عمومی اعلام کرد. اردوغان طی ساعات ابتدایی این حادثه، به مسکو هشدار داد که هرگونه اقدام انتقامجویانه روسها علیه اقدام آنکارا، منجر به ورود دیگر اعضای ناتو با استناد به ماده ۵ پیمان آتلانتیک شمالی در صحنه دفاع از ترکیه خواهد شد. ماده ۵ اساسنامه ناتو تصریح میکند که اقدام (نظامی) علیه یکی از اعضای این پیمان به مانند اعلان جنگ به کل کشورهای عضو بوده و حمایت مستقیم سایر کشورهای عضو پیمان آتلانتیک شمالی علیه طرف متخاصم را توجیه میکند.
اردوغان که ناتو را دژی مستحکم در صیانت از توسعهطلبیهای متوهمانه منطقهای خود قلمداد میکرد، زمانی متوجه خطای محاسباتی خود شد که کشورهای عضو پیمان آتلانتیک شمالی حتی یک گام در دفاع از ترکیه در برابر تهدیدات مسکو پس از حادثه سرنگونی سوخوی ۲۴ روسها برنداشتند. حتی برخی اعضای ناتو مانند آلمان و یونان، اردوغان را مقصر این بحران خوانده و از ورود به این مناقشه، حتی در حد صدور یک بیانیه ساده به سود آنکارا طفره رفتند. ماحصل ماجرا آن شد که اردوغان بابت اقدام خود از روسیه عذرخواهی کرد و حتی ناچار شد برای دلجویی و ابراز دوستی مجدد، به دیدار ولادیمیر پوتین برود.
در سال ۲۰۱۸ میلادی، یکی دیگر از رؤیاهای خام و البته خطرناک اردوغان نقش بر آب شد. انهدام خلافت خودخوانده داعش در عراق و سوریه و تسخیر آخرین دژ تروریستهای تکفیری بهدست رزمندگان غیور جبهه مقاومت، جایی برای تنفس مهرههای تروریستی - تکفیری وابسته به آنکارا و شرکای منطقهای و فرامنطقهای آن باقی نگذاشت. اردوغان در بین سالهای ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۸ میلادی سرمایهگذاری زیادی روی سرنگونی نظام سوریه و تبدیل شدن به بازیگر مسلط در این کشور عربی کرد، اما در نهایت شکست سنگینی را متحمل شد.
البته از سیاستمداری که کشورش را از سال ۲۰۰۵ میلادی تاکنون، در جاده یکطرفه آنکارا- بروکسل و در سراب رسیدن به عضویت رسمی در اتحادیه اروپا سرگردان ساخته، بیش از این انتظاری نیست! به نظر میرسد میان ایدهآلهای ذهنی اردوغان و واقعیات جاری در ترکیه فاصلهای طولانیتر از تنگه بسفر در استانبول وجود دارد که حتی تجربه شکستهای پیدرپی در حوزه سیاست خارجی، نتوانسته منجر به کاهش آن شود.
اکنون رئیسجمهور ترکیه ظاهراً در پوست خود نمیگنجد و خود را برنده تحولات جاری در کشور همسایهاش (سوریه) قلمداد میکند. اردوغان معتقد است همه چیز بر وفق مراد او پیش میرود و باید برای تسخیر هرچه سریعتر روح سلطان سلیمان و سلطان عبدالحمید آماده شود. رجب پاشای خیالی، اکنون خود را یک سیاستمدار بیبدیل تصور میکند، بیآنکه متوجه عواقب و تبعات انعکاس فانتزیهای ذهنی خود در عالم واقع شود. یکی از پیشفرضهای اصلی اردوغان، معطوف به قدرت کنترل بحران خودساخته در سوریه است. با این حال، تجربیات اکید سالهای گذشته و اخیر نشان میدهد که اردوغان ید طولایی در ایجاد بحران دارد، اما در مدیریت بحرانهای خودساخته همواره ضعیف و آسیبپذیر عمل میکند. این بار بحرانی که با عاملیت ترکیه و نقشه راه کلان واشینگتن- تلآویو در حوزه شامات خلق شده، به مراتب تبعات سختتری برای رئیسجمهور مغرور ترکیه خواهد داشت. شاید زمانی اردوغان به خود بیاید که فرصتی برای جبران مافات باقی نمانده باشد.
نشانههای هراس آمریکا از نفوذ ایران در منطقه
جعفر قنادباشی
چنانچه در تحولات اخیر در منطقه دقیق شویم درمییابیم که بخشی از این مسائل بهدلیل هراس آمریکا و رژیمصهیونیستی از نفوذ جمهوری اسلامی ایران در منطقه رخ داده است. در این خصوص لازم به یادآوری است که مجتبی امانی، سفیر ایران در لبنان نیز در واکنش به شرط آمریکا برای حاکمان جدید سوریه مطلبی را در فضای مجازی منتشر کرده که از نگرانی آنها درخصوص نفوذ ایران در کشورهای منطقه حکایت دارد.
وی نوشته است: «ایالات متحده، پس از دیدار نماینده خود با الجولانی، شرط کرده که دولت جدید سوریه نباید هیچ نقشی به ایران بدهد تا روابط خوبی با ایالات متحده برقرار شود. گزارش شده که آنها در سالهای ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۳ نیز همین توصیه را به جماعت اخوانالمسلمین کردند و همین شرط را به رئیسجمهور سابق مصر، محمد مرسی، ارائه دادند. زمانی که دیدند مرسی تنها مانده است، زمان برای خیانت آمریکاییها فرا رسید. آنچه باید رخ میداد، اتفاق افتاد و سرنوشت به همان شکل رقم خورد.»
سفیر ایران خاطرنشان میکند که آنچه درخصوص جولانی در حال رقم خوردن است، تکرار اخطار آمریکاییهاست. هشداری که آمریکاییها به جولانی دادهاند، بسیار واضح است و اصل پیام آن این است که آنها براساس اطلاعاتی که در اختیار دارند، میدانند که جمهوری اسلامی ایران از جایگاه مناسبی در سوریه برخوردار است و درواقع این مسأله اعتراف آنها به مقبولیت ایران در سوریه است، زیرا اگر احتمال پذیرش ایران از سوی حاکمان جدید سوری وجود نداشت، طبیعتا آمریکاییها چنین اخطاری را مطرح نمیکردند. آنها نگران این هستند که در سوریه دیدگاه و پذیرش خوبی نسبت به جمهوری اسلامی ایران وجود دارد و کشورمان میتواند با حاکمان جدید سوریه نیز روندی را برای شکل گیری دوباره جبهه مقاومت در سوریه دنبال و در این مسیر به موفقیت نیز دست پیدا کند. اما اینکه جولانی اخطار آمریکاییها را بپذیرد یا نه مسأله دیگری است و به نظر میرسد با توجه به ترکیب نیروهای جولانی و نقاط ضعفی که وی دارد، اخطار آمریکاییها راجدیتر از ماجرای مرسی تلقی خواهد کرد. باید توجه داشت که آمریکاییها بحث پایان حضور ایران در سوریه را مطرح کردهاند، اما رهبرمعظمانقلاب در روز ۲۱ آذرماه گذشته فرمودند که به توفیق الهی، مناطق تصرفشده سوریه بهوسیله جوانان غیور سوری آزاد خواهد شد. این نوع برآوردها درنهایت موجب نگرانی آمریکا و رژیم صهیونیستی میشود، زیرا جمهوری اسلامی قادر است با حاکمان فعلی سوریه نیز ارتباط برقرار کند. نگرانی اصلی آمریکاییهاکه براساس اطلاعاتی که در منطقه جمعآوری کردهاند، به این است که گرایشهای سیاسی مختلف در سوریه، تمایل به پذیرش حضور جمهوری اسلامی ایران دارند. درواقع میتوان گفت که آمریکاییها با این شروط و اخطار بهنوعی درخصوص مقبولیت جمهوری اسلامی ایران در سوریه و منطقه اعتراف کردهاند.
از کراوات جولانی تا قهوه خوران قاسیون
صلاح الدین خدیو
کراوات جولانی پرسش های جدید دربارهی یگانگی صورت و سیرت وی آفریده است.
آیا جولانی واقعا از گذشتهی جهادی خود فاصله گرفت؟
تحول فرضی وی، به معنای تغییر سازمان متبوعش با هزاران رزمندهی خارجی هم است؟
آیا می توان به آسانی بخش سوریهی القاعده را به حزبی محافظه کار و لیبرال نظیر آکپارتی با خاستگاهی غیردینی تبدیل کرد.
برای خیل عظیم اسلام گرایانی که این روزها با ترکیبی از افسوس و افتخار به دیدن مسجد اموی دمشق می روند، جولانی یادآور نوستالژی معاویه بن سفیان و امپراتوری او است.
شخصیتی متناقض و پیچیده در میان اهل سنت که از سویی تدبیر و کیاستش را می ستایند و از سوی دیگر بخاطر تبدیل خلافت به ملوکیت سرزنش می شود.
جولانی تقریبا با همان دشوارهی معاویه در ۱۴۰۰ سال قبل روبروست؛ تاسیس سازمان حکومتی مدرن با داشتن مشروعیت اسلامی راستین.
گزینههای اندکی فراروی معاویه بود، جولانی نیز چنین است.
آیا دمکراسی و انتخابات را می پذیرد یا هنوز در اندیشهی خلافت است؟
از روی کراوات سبزرنگش نمی توان پاسخ داد. شاید بخشی از پروتکل توصیه شده توسط فیدان و مسئولان امنیتی قطری باشد!
از سوی دیگر ضیافت قهوه خوران فیدان در معیت جولانی، بر فراز کوه مقدس قاسیون در حالی که دمشق زیر پایش است، تنها به کار تشدید افسردگی جمعی سوری ها می آید.
شاید آخرین باری که یک دولتمرد ترک از آن بالا دمشق را به نظاره نشست، سال ۱۹۱۴ بود.
ترکیه آمده که رویای ناکام قرن ۱۹ را در قرن ۲۱ محقق کند؛ خام دستی و روان پریشی از این بیشتر!؟
رویاها تاریخ مصرف دارند و قرون ماضی را نمی توان به اکنون آورد.
سوریه قلب ناسیونالیسم عرب، خاطرهی عمدهی سال های قرن جاری را با ندامت و تحقیر به یاد می آورد. اربابان روس رفتند و ترک ها بازگشتهاند. البته در معیت اسرائیلی ها در هیات دشمن و اشغالگر!
احساس عمیق این حقارت تلخ، می تواند به یک ناسیونالیسم پرخاشگر تبدیل شود. دومین سفر فیدان طی یک هفته حتی اگر به ظاهر به نیت خیر باشد، به خودی خود تحقیرآمیز است،
مانند رفتار با خویشاوند فقیری است که پیشتر توسط دیگران اذیت شده و اکنون قوم و خویش خیرخواه آمده تا او را از باقی مایملکش لخت کند.
پوشیده نیست که فیدان صرفا به خاطر کردها هر روز می آید و نمی گذارد سوریه روی آرامش ببیند.
آینده سوریه
اردوان امیراصلانی
در تاریخ هشتم دسامبر، ائتلافی متشکل از گروههای شورشی به رهبری سازمان اسلامگرای افراطی «هیئت تحریرالشام» رژیم بشار اسد را سرنگون کرد و به نیمقرن سلطه خانواده اسد در سوریه پایان بخشید. موفقیت خیرهکننده این حمله دلایل متعددی دارد که ریشه در گذشته دارند. پس از شکست داعش در سال ۲۰۱۸، بشار اسد فرصت برگزاری یک گفتوگوی ملی با جناحهای مختلف و دستیابی به یک راهحل سیاسی را از دست داد و بهاینترتیب شکافهای موجود در جامعه سوریه را عمیقتر کرد.
دراینمیان ارتش سوریه نیز انگیزه چندانی برای به خطر انداختن خود در قبال حقوق دریافتی ناچیز نداشت.
از سوی دیگر، متحدان تاریخی حکومت، یعنی روسیه و ایران به دلیل جنگ در اوکراین و حوادث لبنان، بدون مداخله عقبنشینی کردند.
ترکیه نقش خود را در حمله برقآسا منجر به تصرف شهرهای حلب، حمص، حما و در نهایت دمشق انکار میکند، اما به نظر میرسد نقشی تعیینکننده در سقوط اسد داشته باشد. رئیسجمهور ترکیه، رجب طیب اردوغان، با بهرهبرداری از کاهش حضور روسیه که درگیر جنگ اوکراین است و شرایط ایران، در تلاش است تا بیشترین تعداد ممکن از پناهجویان سوری را به کشورشان بازگرداند و ظهور یک دولت کردی در مرز جنوبی ترکیه را برای همیشه غیرممکن کند.
با خنثیکردن هرگونه تلاش برای اتحاد ارضی میان نیروهای کرد سوریه در منطقه نیمهمستقل شمال شرق سوریه و نیروهای کرد ترکیه از حزب کارگران کردستان PKK، که ترکیه دههها با آنها درگیر بوده، آنکارا بهدنبال حفاظت از تمامیت ارضی خود است.
با حذف نیروهای نیابتی شیعه ایران، اردوغان نفوذ خود را در خاورمیانه تقویت کرده و با همکاری قطر و عربستان سعودی، به سنت عثمانی خود بازمیگردد. ترکیه همچنین در تلاش است تا به مرجع کشورهای ترکزبان قفقاز و آسیای مرکزی تبدیل شود.
با این حال، ابهامات زیادی ازجمله درباره ماهیت رژیم جدید در سوریه، واکنش ایران در میانمدت و امکان دستیابی به توافقی جامع بین همه طرفها ازجمله آمریکا، روسیه، ترکیه، ایران و اهل سنت برای جلوگیری از ظهور مجدد یک دولت اسلامی افراطی و خشونتآمیز باقی مانده است. از زمان به قدرت رسیدن رهبر سابق جهادی، ابو محمد الجولانی، او برای اصلاح وجهه خود در نزد جامعه بینالمللی و معرفی پروژه سیاسی برای سوریه با ارائه تضمینهایی برای امنیت اقلیتهای سوری تلاش کرده است. اما اینکه در عمل چه خواهد شد، جای سؤال است. پیشینه حاکم جدید دمشق سؤالبرانگیز است. او که در عربستان سعودی متولد شده است، پس از اشغال عراق در سال ۲۰۰۳ به دست آمریکا، به القاعده در عراق پیوست و سپس در سال ۲۰۱۱ از طرف ابوبکر البغدادی برای تشکیل جبهه النصره به سوریه اعزام شد. پس از ادغام دولت اسلامی و جبهه النصره، او از این اتحاد فاصله گرفت و با القاعده بیعت کرد، اما در سال ۲۰۱۶ از آن جدا شد و رهبری گروه اسلامگرای جبهه فتحالشام و سپس هیئت تحریرالشام را در سال ۲۰۱۷ بر عهده گرفت. ازاینرو نگرانی ۱۰ درصد علویها و هشت درصد مسیحیان عرب و ارمنی که از سرنوشت مسیحیان مشرقزمین در عراق شوکه شدهاند، قابل درک است.
سقوط رژیم بشار اسد همچنین ضربه مهلکی به نیروهای نیابتی و ابزارهای بازدارنده آنان برای مقابله با کشورهای منطقه ازجمله اسرائیل وارد کرده است. سوریه یک محور استراتژیک حیاتی برای انتقال حمایت به حزبالله لبنان بود که ظرفیتهای نظامیاش به طور درخورتوجهی کاهش یافته و رهبری آن با حملات اسرائیل تضعیف شده است.
احتمال دارد ایران برای جلوگیری از هرگونه درگیری و همچنین کاهش بحران سیاسی داخلی که با تحریمهای بینالمللی تشدید شده است، به دنبال توافقی درباره برنامه هستهای خود باشد. آیا رویکرد آقای پزشکیان، رئیسجمهور جدید ایران، که نمادی از تنشزدایی با غرب است، با اقدامات دیگری همراه خواهد بود؟
در نهایت، آینده سوریه بستگی زیادی به میزان مداخلهگری آمریکا و ماهیت توافق بین قدرتهای منطقه خواهد داشت. آیا آنها خواهند توانست از بهرهبرداری دولت اسلامی از آشفتگی سیاسی برای بازسازی نیروهایش جلوگیری کنند؟
چه نقشی به کردها، که متحدان کلیدی آمریکا در مبارزه با داعش هستند، واگذار خواهد شد؟ با پیروزی اخیر دونالد ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری ایالات متحده آمریکا و یادآوری مجدد خواسته خود مبنی بر خروج از منطقه، آیا ایالات متحده محدودیتهایی برای ترکیه در حمله به کردها اعمال خواهد کرد یا بار دیگر اجازه خواهد داد تا آنها قربانی بشوند؟
حکمرانی فرهنگی؛ نهادهای لاغر و ادعاهای بزرگ
سید عباسعلی وهاب زاده موسوی
امروزه «فرهنگ» مهمترین رکن هویت ملی به شمار میرود و نهادهای فرهنگی، به عنوان متولیان این حوزه، مسئولیت سنگینی در قبال ترویج و حفظ فرهنگ اصیل اسلامی ایرانی دارند. در سالهای پس از انقلاب متناسب با شرایط فرهنگی اجتماعی، شاهد ظهور نهادهای فرهنگی متنوعی بودیم که در زمانه خود آثار و برکات قابل توجهی داشتند، لکن اکنون آن ها به صورت «لاغر اما با ادعاهای بزرگ» درآمده اند. این امر، چالشهای جدی را برای «حکمرانی فرهنگی» کشور به دنبال داشته است. مقصود از «نهادهای فرهنگی لاغر» نهادهایی هستند که با وجود ادعای تأثیرگذاری و فعالیتهای گسترده، در عمل فاقد منابع و توانمندی لازم برای تحقق اهداف خود هستند. این نهادها عمدتا مبتلا به فربگی ساختاری و حجم انبوه نیروی انسانی در کنار کمبود بودجه هستند. بودجه این نهادها عموما صرف هزینه حقوق و دستمزد پرسنل می شود و لذا توان عملیاتی خود را از دست داده اند. کهولت سن پرسنل و عدم جابه جایی مدیران نیز دلیلی مضاعف برای کاهش قدرت اثربخشی ایشان است. معمولا این مجموعه ها به دلیل کسری اعتبارات، کمتر سراغ برنامهریزیهای دقیق اجرایی رفته و بیشتر اوقاتشان به بیان دغدغه های فرهنگی و نیازمندی های این حوزه می گذرد. جالب آن که ساختار غالب این نهادها به شدت بوروکراتیک و اداری است و حال آن که نهاد فرهنگی باید مردمی و مردم پسند باشد. ویژگی دیگر این مجموعه ها تعریف اهداف بسیار بلند و متعالی و البته متکثر فرهنگی در بیانیه ماموریت خود است. این ناهمخوانی ظرفیتها سبب می شود در عمل، ادعاهای بزرگشان بی نتیجه رها شود و جامعه اثر ملموسی از آن ها نبیند. آن قدر که همه و حتی مدیران این نهادها نیز در مفید بودن مجموعه خود تردید کنند! از دیگر مشکلات نهادهای لاغر، تعدد، تکثر و به دنبال آن ناهماهنگی و همافزایی میان آنهاست. هر نهاد به طور مستقل و با برنامه جداگانه، آن هم با صدها مشکل، چه بسا مشغول موازیکاری و تداخل در فعالیتها میشود! سوگمندانه تر آن است که در برخی موارد این نهادها به «رقابت با یکدیگر» مشغول شده و باعث هدر رفت منابع و انرژیهای انسانی میشوند! در این شرایط، «حکمرانی فرهنگی» به یک چالش جدی تبدیل میشود. حکمرانی فرهنگی به معنای «مدیریت و هدایت ظرفیتها و نهادهای فرهنگی به سمت اهداف مشخص و از پیش تعیین شده، آن هم در چارچوب یک اولویت سنجی مشخص و علمی است».
به نظر می رسد در آستانه ۵۰ سالگی انقلاب اسلامی، ضروری است که به صورت جامع و با دید «حکمرانی متعالی در حوزه فرهنگ» به «بازنگری ساختار کلان توزیع ماموریت های فرهنگی» پرداخت و تا حد امکان نهادهای متکثر این حوزه را در هم ادغام یا حداقل با رویکردی جامع و یکپارچه نهادهای فرهنگی را باز مهندسی کرده و در یک شبکه معنا دار ماموریتی به یکدیگر متصل کنیم. به نظر این قلم «ارائه نشدن گزارش عملکرد شفاف به همراه اعداد و ارقام هزینه کرد این نهادها» و «نبود مطالبه مردمی» از یک سو و «نبود روحیه پاسخگویی از سوی مدیران نهادها»، آنها را در یک گوشه امنی قرار داده که به دو آسیب ذیل منجر شده است:
۱. مدیران و پرسنل این نهادها به شرایط موجود راضی اند و ترجیح می دهند تغییری دراین شرایط ایجاد نشود؛
۲. توجیه قابل دفاعی برای مدیران ایجاد شده که دلیل بی اثری مجموعه تحت امرشان، نبود اعتبار و بودجه است و لذا بسیار آسوده، ناکارآمدی خودشان را توجیه می نمایند.
اکنون نیاز به بازنگری در ساختار و عملکرد نهادهای فرهنگی و ادغام در یکدیگر و حذف نهادهای ناکارآمد و همچنین شفافیت در هزینهکرد و عملکرد و پاسخگو کردن این نهادها ضرورتی بیش از پیش دارد. اگر امروزه حجاب به عنوان یک مسئله واقعی و بغرنج در حاکمیت درآمده، جا دارد میزان ترک فعل هر کدام از نهادهایی را که مسئول در این حوزه بوده اند، سنجید و با خاطیان آن ها برخورد و به مردمگزارش داده شود. در نهایت، باید توجه داشت که «حکمرانی فرهنگی موفق» نیازمند مشارکت فعال تمامی ذینفعان است. دولت، نهادهای فرهنگی، هنرمندان و جامعه باید به طور مشترک در این فرایند مشارکت داشته باشند و به همین دلیل باید در شیوه اداره این نهادها نیز تجدید نظر کرد. این مهم میتواند به ایجاد یک فضای فرهنگی پویا، غنی و اثرگذار بینجامد. به طور خلاصه، حکمرانی فرهنگی در عصر نهادهای لاغر و ادعاهای بزرگ، نیازمند یک رویکرد متحولانه و همافزایانه است. با ایجاد همکاریهای مؤثر و بازنگری در ساختار و چینش نهادها، میتوان به تقویت فرهنگ اصیل اسلامی ایرانی در جامعه کمک و از هدر رفت منابع جلوگیری کرد. این امر نه تنها به نفع نهادهای فرهنگی، بلکه به نفع جامعه و هویت ملی نیز خواهد بود.
محمدکاظم انبارلویی
۱- تازهترین تأملات نظامی در غرب آسیا میتواند تصویر جدیدی از ورود به یک قاب جدید از محاسبات باشد.
درحالیکه نبرد در غزه بین مجاهدان قهرمان حماس و جهاد اسلامی با اشغالگران صهیونیستی ادامه دارد، درحالیکه دلاورمردان ارتش یمن یک هواپیمای فوق پیشرفته F-۱۸ را بر فراز دریای سرخ سرنگون کردند.
درحالیکه ناو هواپیمابر یو اس اس هری اس – ترومن مورد اصابت ۸ موشک کروز و ۱۷ پهپاد یمنی قرار گرفته، ارتش رژیم صهیونیستی صدها کیلومتر آن سوتر دلش خوش است دهها کیلومتر به عمق خاک سوریه نفوذ کرده و زیرساختهای نظامی این کشور را نابود کرده است.
آنچه ناظران جهانی و مردم بهتزده منطقه و جهان شاهد آن هستند این است که تشک واقعی کشتی در غزه و یمن پهن است، اما کشتیگیران صهیونیستی رفتهاند در سوریه یک تشک پهن کردهاند بدون اینکه کشتیگیری وجود داشته باشد دستان خود را بهعنوان پیروز مسابقه بالا بردهاند.
۲- شگفتانه صحنههای نبرد این است که فقیرترین کشور عربی پنجهدرپنجه قویترین ارتش منطقه یعنی رژیم صهیونیستی و نیرومندترین ارتش جهان یعنی آمریکا انداخته و از آنها تلفات میگیرد. هدف قراردادن یک ناو هواپیمابر آمریکایی نشان از ارادهای دارد که کمر ناتو را در غرب آسیا خواهد شکست. یمنیها طی ۸ سال نبرد با عربستان و امارات و شرکای آنها پیروز از میدان خارج شدند، آنها چیزی برای از دست دادن ندارند. اما صهیونیستها در تلآویو و حیفا خیلی چیزها دارند که از دست خواهند داد. مناطق اشغالی زیر چکش موشکهای فراصوت هایپرسونیک قرار دارد.
۳- صهیونیستها و آمریکاییها در سوریه بوی کباب به مشامشان رسیده است. اما در مواجهه با حماس و حوثیها فهمیدهاند این یک خیال نظامی است.
رهبر انقلاب در دیدار مداحان به متجاوزان و اشغالگران تفهیم کردهاند واقعیتهای میدان نشان میدهد آنها در توهم به سر میبرند.
۴- قاب جدید نبرد نشان میدهد آنچه آمریکاییها از آن به عنوان جنگ نیابتی ایران یاد میکنند اشتباه است.
چون یمنیها و مبارزان حماس براساس فهم خود از واقعیت میدان در این معرکه وارد شدهاند،نیابتی در کار نیست. امام خامنهای در دیدار با مداحان تصریح کردند؛
- جمهوری اسلامی در منطقه نیروی نیابتی ندارد.
- حزبالله ، جهاد اسلامی و حماس زنده و بالنده هستند.
- یمنیها، نیابتی از سمت ما ندارند.
- جمهوری اسلامی روزی بخواهد اقدامی کند احتیاجی به نیروی نیابتی ندارد.
- اصحاب شیطان دچار گزافهگویی و حرف مفت زدن شدهاند.
۵- رژیم صهیونیستی، ارتش آمریکا و ناتو با صدای بمبارانهای وحشتناک در غزه، لبنان، سوریه و یمن یک صدا را دارند پنهان میکنند و آن شکست قطعی آنها در جنگ با مردم مظلوم فلسطین در غزه و کرانه باختری است! آنها قرار بود حماس را نابود کنند، اسرای خود را آزاد کنند . نتوانستند آنها با ۷ لشکر به جنوب لبنان حمله کنند، اما درنهایت تانکهای آنها به گل نشست و سربازان آنها کشته شدند با التماس رو به آتشبس آوردند.
آنها نمیدانند با یمن چه کنند؟ اما یمنیها خوب میدانند با آمریکاییها و صهیونیستها چه کنند! هیچ فرمولی برای حذف یمن از مختصات میدان نبرد وجود ندارد. جهان دارد صدای خرد شدن استخوانهای جنایتکاران جنگی را خوب می شنود.
۶- فریاد جهانیان در ۵ قاره جهان از جنایات آمریکا و ارتش صهیونیستی هنوز در کف خیابانها شنیده میشود. آمریکا باید به این جنایت سازمانیافته، نسلکشی، کودککشی و جنایات جنگی مکرر خاتمه دهد. تداوم اشغالگری با هزینه صفر در سوریه به کمک لشکر سفیانی اردوغان، پیروزی نیست. لشکر یمانی گلوی نتانیاهو را هر روز بیشتر از روز قبل میفشارد.
حنیف غفاری
ملاقات مقامات آمریکایی و جولانی در سوریه، مورد توجه بسیاری از تحلیلگران مسائل منطقه و نظام بینالملل قرار گرفته است. این ملاقات، قطعا نقطه آغاز پیوند جولانی و واشنگتن نبوده و صرفا نقطهای آشکارساز در مناسبات پیوسته این ۲ محسوب میشود. در این معادله، اساسا تفاوتی میان ۲ حزب سنتی آمریکا (دموکرات و جمهوریخواه) وجود ندارد. به عبارت دقیقتر، سرمایهگذاری آمریکا بر جولانی و وابستگان او، از مدتها قبل در اتاق فکر سیاست خارجی آمریکا به مثابه یک سیاست کلان تعریف شده و گردش قدرت در کاخ سفید (از بایدن به ترامپ) کمترین تاثیری در پیشبرد این سیاست مداخلهگرانه و خطرناک ندارد.
۱ـ لغو جایزه دستگیری جولانی!
دولت ژوزف بایدن روز جمعه ۲۰ دسامبر/ ۳۰ آذر اعلام کرد تصمیم گرفته است جایزه ۱۰ میلیون دلاری تعیینشده برای دستگیری ابومحمد جولانی، رهبر گروهک تروریستی هیأت تحریرالشام در سوریه را لغو کند. این اعلامیه پیش از دیدار باربارا لیف، دیپلمات ارشد آمریکا در منطقه با احمد الشرع (ابومحمد جولانی) منتشر شد. جولانی مدعی شده با القاعده و داعش همسو نیست و دیگر تعلقی به این ۲ گروهک تروریست ندارد. با این حال، اعضای گروه جولانی و مناسباتی که وی با تروریستها دارد، چنین ادعایی را زیر سوال میبرد. از یک سو، جولانی دروغ نگفته است! او بیش از آنکه متغیری وابسته به القاعده و داعش باشد، متغیری وابسته به کاخ سفید محسوب میشود. سیاستگذاریها و حتی نحوه عملیات گروههای تروریست در خاک سوریه (از ادلب و ریف حلب گرفته تا حماه و دمشق) جملگی در بطن همین وابستگی متقابل تعریف میشود. نباید فراموش کرد همواره میان تروریسم مولد (آمریکا) و وابستگان آن در سراسر دنیا، بویژه منطقه غرب آسیا و شبهقاره هند ارتباط مستقیم و غیرقابل انکار وجود دارد.
۲ـ نخستین حضور رسمی آمریکا در سوریه پسااسد
این نخستین حضور رسمی و به اصطلاح دیپلماتیک آمریکا در سوریه از زمان پایان حکومت بشار اسد به شمار میرود. با این حال چنین دیداری کاملا صوری و بر اساس نوعی ظاهرسازی انجام شد و هدف از آن، ارائه تصویری کاذب از مواجهه آمریکا با تحولات سوریه است. بر این اساس، واشنگتن در صدد است هم خود و هم جولانی را بازیگرانی مستقل (و نه پیوسته) در چنین منظومهای جلوه دهد. نکته جالب توجه و البته مضحک این است که هیأت تحریرالشام در آمریکا به عنوان یک سازمان تروریستی خارجی شناخته میشود اما در سیاستگذاری علنی آمریکا، تعلق مطلق و مفرط هیأت تحریرالشام به کاخ سفید، پنتاگون و سنتکام غیرقابل انکار است. گام بعد آمریکا، رفع تحریمهای تحریرالشام است.
۳ـ تصویرسازی آمریکا از جولانی
تطهیر جولانی، تبدیل به یک بازی تاکتیکی آشکار از سوی واشنگتن شده است. رئیس هیأت به اصطلاح دیپلماتیک آمریکایی در دمشق (که با جولانی دیدار داشت) در مواضع خود مدعی شد: «آقای(!) الشرع متعهد به کنار گذاشتن تروریسم شده و در نتیجه ایالات متحده دیگر جایزه تعیینشده را ارائه نخواهد کرد. ما درباره نیاز حیاتی به تضمین این موضوع صحبت کردیم که گروههای تروریستی نتوانند در داخل سوریه یا در خارج، از جمله علیه ایالات متحده و شرکای ما در منطقه، تهدیدی ایجاد کنند. به وی گفتم جایزه تعیینشده در برنامه «پاداش برای عدالت»(!) را دنبال نخواهیم کرد».
چرخش سریع آمریکا از تروریست خواندن جولانی و حتی ملاقات رسمی و دیپلماتیک با او، به وضوح نشاندهنده نقشه راهی است که واشنگتن در قبال تحریرالشام و مهره خود در رأس آن (جولانی) تعریف کرده و بر اساس همان نقشه پیش میرود. اعلام ظاهری دغدغههای آمریکا در حالی صورت میگیرد که بر اساس شواهد متقن، واشنگتن مولد اصلی بحران در سوریه محسوب میشود. بدون شک یک مولد بحران نمیتواند نسبت به بحران خلقشده توسط خود ابراز نگرانی کند! قاعدهای که به صورت خاص درباره واشنگتن صادق است. به عبارت بهتر تسلط گروهکهای تروریست بر سوریه معلول حمایتهای مستمر آمریکا و شرکای غربی/ عربیاش از گروههای تکفیری سوریه است. از این رو واشنگتن به عنوان مولد اصلی بحران اساسا صلاحیت سخن گفتن درباره این بحران را ندارد. نکته مهم دیگری که باید در این باره مدنظر قرار داد، به استراتژی و راهبرد تعریفشده و مدون کاخ سفید در سوریه بازمیگردد. واشنگتن به طور کلی مخالف تضعیف گروههای تروریست تکفیری است. به بیان دقیقتر هر آنچه منجر به تضعیف تروریستهای تکفیری و نابودی آنها شود، با برخورد مستقیم کاخ سفید مواجه شده و پیرامون آن غوغای تبلیغاتی - رسانهای بر پا میشود.
ین همان حفاظ نامرئی اما ملموسی است که آمریکا حول جولانی و مهرههایش ایجاد کرده و بر بسط و گسترش ابعاد و عمق آن تاکید دارد. ایالات متحده آزادسازی واقعی سوریه و تحقق استقلال این کشور را مترادف با تضعیف مهرههای خود قلمداد میکند. از این رو در صدد است به هر شکل ممکن جلوی این روند را بگیرد.
نکته بعد در این باره به رویکرد آمریکا در مذاکرات مربوط به سوریه بازمیگردد. آمریکا در طول سالهای اخیر بویژه ماههای منتهی به تحولات جاری در سوریه، تجهیزات نظامی گستردهای را از طریق مرزهای ترکیه برای گروهکهای تروریست روانه ساخته است. فراتر از آن، اصرار واشنگتن بر حفظ تحریرالشام در خاک سوریه ـ که از طریق ترکیه در مذاکرات سالهای اخیر از لسان اردوغان منتقل میشد ـ در همین چارچوب قابل ارزیابی است. در واقع آمریکا در صورتی تحولات سوریه و منطقه را مطلوب میپندارد که برآیند آنها منجر به تروریسم نیابتی مطلوب واشنگتن شود. حفظ و گسترش دامنه بحران انسانی در سوریه، اصلیترین خواسته ایالات متحده در برهه زمانی فعلی محسوب میشود. بدیهی است از دید مقامات آمریکایی هر اندازه بحران در سوریه بیشتر گسترش یابد، قدرت مداخله کاخ سفید در امور غرب آسیا افزایش خواهد یافت.