تاریخ انتشار : ۱۷ تير ۱۴۰۴ - ۱۰:۵۷  ، 
کد خبر : ۳۷۸۵۳۹
ضرورت معماری نوین امنیت ملی در دوران پساجنگ تحمیلی ۱۲ روزه

از «حفاظت» تا «ضداطلاعات»

پایگاه بصیرت / نوید کمالی

تحولات شگرف در محیط امنیت بین‌الملل و ظهور جنگ‌های ترکیبی، نیازمند بازنگری بنیادین در الگو‌های دفاعی و امنیتی کشورهاست. به‌طور نمونه تجربه پر‌هزینه، اما آموزنده جنگ تحمیلی دوازده‌روزه و شهادت ده‌ها تن از بهترین فرزندان این مرزوبوم توسط دشمن صهیونی و در پی یک شبیخون اطلاعاتی، زنگ خطری غیر‌قابل انکار برای یک آسیب‌پذیری مهم بود؛ شکاف در لایه‌های حفاظتی و ضرورت بهسازی و حتی بازسازی ساختار‌های سنتی در برابر تهاجم اطلاعاتی پیچیده و چندوجهی دشمن. این رخداد، که در همان دقایق اولیه با وارد کردن ضربه به سلسله مراتب فرماندهی دفاعی کشورمان همراه بود، نشان داد که دشمن تنها با اتکا به جنگ‌افزار‌های متعارف به میدان نیامده است، بلکه با بهره‌گیری از شبکه‌های نفوذ، عملیات فریب، جنگ روانی و به‌کارگیری فناوری‌های نوین، به‌دنبال فلج‌سازی مراکز تصمیم‌گیری و ایجاد بی‌ثباتی از درون است. این چارچوب یا پارادایم نوین از تهدید، این پرسش راهبردی را پیش روی هر کارشناس و دغدغه‌مند وطنی قرار می‌دهد که چگونه می‌توان از الگوی سنتی و عمدتاً پدافندی «حفاظت اطلاعات» عبور کرده و به یک چارچوب جامع، پویا و کنش‌گرای «ضداطلاعاتی» دست یافت که قادر به شناسایی، خنثی‌سازی و حتی بازدارندگی فعال در برابر تهدیدات نوین باشد که دشمن از آنها در جریان جنگ تحمیلی اخیر بهره برد.

از پارادایم پدافندی تا دکترین کنش‌گرا
برای پاسخ به این پرسش، نخست باید تمایز مفهومی و کارکردی میان «حفاظت اطلاعات» و «ضداطلاعات» را به دقت روشن ساخت. حفاظت اطلاعات در ماهیت خود، یک رویکرد عمدتاً پدافندی و واکنشی است که بر حراست از اسرار، اطلاعات طبقه‌بندی شده، زیرساخت‌های حیاتی و منابع انسانی در برابر دسترسی غیرمجاز تمرکز دارد. اقداماتی مانندکنترل دسترسی فیزیکی، طبقه‌بندی اسناد، گزینش و احراز صلاحیت کارکنان و ایمن‌سازی سامانه‌های ارتباطی، همگی در ذیل این چارچوب تعریف می‌شوند. این اقدامات، اگرچه سنگ‌بنای هر نظام امنیتی هستند و غفلت از آنها خطایی نابخشودنی است، اما در برابر دشمنی که از ابزار‌های نفوذ، فریب و عملیات مبتنی بر عامل انسانی بهره می‌برد، به‌تنهایی کافی نیستند. استعاره کلیدی برای حفاظت اطلاعات، «ساختن دیوار‌های بلندتر و قفل‌های محکم‌تر» است. اما تجربه جنگ اخیر نشان داد که دشمن با بهره‌گیری از شبکه‌های محلی، خانه‌های امن و فناوری‌های غیرمتعارفی، چون ریزپرنده‌ها، عملاً از سد‌های حفاظتی سنتی و قابل پیش‌بینی ما عبور کرده و در عمق راهبردی کشورمان دست به عملیات زده است؛ این یعنی دیوار‌های بلند در مقابل تهدیدی که از درون جوانه می‌زند یا با استفاده از ضعف‌های انسانی رخنه می‌کند، کارآیی خود را از دست می‌دهند.
در مقابل، «ضداطلاعات» یک مفهوم پویا، کنش‌گرایانه و تهاجمی-‌تدافعی است. ضداطلاعات تنها به‌دنبال محافظت از «داشته‌ها» نیست، بلکه هدف اصلی آن، شناسایی، تحلیل، فریب و خنثی‌سازی «عملیات اطلاعاتی دشمن» است. به تعبیر «هانک پرانکان» در کتاب مرجع «نظریه و عمل ضداطلاعات» که در کشورمان باعنوان «اصول و مبانی ضد‌اطلاعات» ترجمه شده است، این حوزه «سنگ‌بنای» چهارگوشه فعالیت‌های اطلاعاتی (جاسوسی، مشاهده، تحلیل و عملیات پنهان) است و به‌مثابه یک «تیغ جراحی» عمل می‌کند، در حالی‌که حفاظت اطلاعات بیشتر شبیه به «سپر» است. یک دستگاه ضداطلاعاتی کارآمد، نه‌تنها نفوذ را کشف می‌کند، بلکه آن را مدیریت کرده، به آن اطلاعات غلط خورانده (فریب) و در نهایت شبکه اطلاعاتی دشمن را منهدم یا بی‌اعتبار می‌سازد. (خنثی‌سازی) در واقع، ضداطلاعات به‌دنبال تبدیل کردن تهدید به فرصت است؛ هر تلاش دشمن برای نفوذ، خود منبعی غنی از اطلاعات درباره نیات، اولویت‌ها، روش‌ها و آسیب‌پذیری‌های اوست که می‌تواند در طراحی عملیات‌های آتی خودی به‌کار گرفته شود. این رویکرد، کشورمان را از یک هدف منفعل به یک بازیگر فعال در صحنه نبرد اطلاعاتی تبدیل می‌کند.

آناتومی یا همان ساختار تهدید در عصر جدید، پیچیدگی‌های این گذار پارادایمی را دوچندان می‌کند. تهدیدات امروز دیگر تنها ماهیت دولتی ندارند و در یک بستر «ترکیبی» از بازیگران دولتی، شبه‌دولتی و غیردولتی (مانند گروه‌های تروریستی، هکر‌های مزدور و شبکه‌های جرایم سازمان‌یافته) عمل می‌کنند. این تهدیدات بر دو ستون اصلی استوارند؛ عنصر انسانی و فناوری. همان‌طور که در تاریخ عملیات‌های اطلاعاتی، از پرونده «کیم فیلبی» و «حلقه کمبریج» تا موارد متأخری، چون «آلدریچ ایمز» و «ادوارد اسنودن»، ثابت شده است، آسیب‌پذیرترین حلقه در هر زنجیره امنیتی، «انسان» است. دشمن با بهره‌گیری هوشمندانه از انگیزه‌هایی، چون پول، ایدئولوژی، تطمیع یا فشار (که در ادبیات تخصصی و دانشگاهی ضداطلاعات با سرواژه MICE شناخته می‌شود)، تلاش می‌کند تا از میان شهروندان عادی یا حتی کارکنان دستگاه‌های حساس و خاصه دفاعی و امنیتی، برای خود نیرو جذب کند. گزارش‌های منتشرشده پس از جنگ دوازده‌روزه که به نقش «نفوذی و ستون پنجم» در پشتیبانی از عملیات‌های رژیم صهیونیستی اشاره داشت و موج دستگیری‌های پس از آن در کشورمان، تأکیدی بر همین واقعیت تلخ است. شناسایی این تهدیدات انسانی، نیازمند تحلیل روان‌شناختی، رصد هوشمندانه ناهنجاری‌های رفتاری و شبکه‌سازی اطلاعاتی است، نه تنها تکیه بر استعلام‌های سنتی.
از سوی دیگر، فناوری‌های نوظهور مانند هوش مصنوعی، ریزپرنده‌ها، جنگ سایبری و موشک‌های هایپرسونیک، پنجره تصمیم‌گیری را به حداقل رسانده و به تعبیری، «مرز میان جنگ پیش‌دستانه و پیش‌گیرانه را مخدوش کرده‌اند». دشمن با ایجاد «برتری نسبی» در یک حوزه فناورانه، تلاش می‌کند تا قبل از آنکه طرف مقابل فرصت تحلیل، تصمیم و واکنش داشته باشد، ضربه خود را وارد کند. این شرایط، که فیلسوفانی، چون «جورجو آگامبن» از آن با عنوان «وضعیت استثنای دائمی» یاد می‌کنند، مرز میان صلح و جنگ را کمرنگ کرده و نیاز به هوشیاری دائمی و واکنش آنی را به یک ضرورت انکارناپذیر تبدیل کرده است. در چنین فضایی، ساختار حفاظتی که مبتنی بر فرآیند‌های سنتی اداری، سلسله‌مراتبی و زمان‌بر باشد، به‌طور قطع محکوم به شکست است و نمی‌تواند پاسخگوی تهدیدات آنی و غافلگیرکننده باشد.

ارکان معماری نوین ضد‌اطلاعاتی
بنابراین، معماری یک نظام ضداطلاعاتی مدرن برای کشورمان باید بر سه ستون اصلی استوار باشد. نخست، سرمایه‌گذاری کلان بر سرمایه انسانی متخصص و نخبه. ضداطلاعات، حوزه عمل کارشناسان امنیتی عادی نیست؛ این عرصه نیازمند کادری از نخبگان میان‌رشته‌ای است از جمله تحلیلگران اطلاعاتی مسلط به روش‌های علمی و تفکر انتقادی، روان‌شناسان متخصص در علوم و بازجویی‌های شناختی، مهندسان و دانشمندان علوم کامپیوتر مسلط بر آخرین فناوری‌های ارتباطی و سایبری، زبان‌شناسان و کارشناسان فرهنگی برای درک عمیق‌تر محیط عملیاتی دشمن، و در نهایت، طراحان عملیات فریب که توانایی خلق «توهم» برای سیستم اطلاعاتی حریف را داشته باشند. تربیت چنین نیرویی، پرهزینه و زمان‌بر است، اما یک سرمایه‌گذاری راهبردی و حیاتی برای تضمین امنیت ملی در دهه‌های آینده محسوب می‌شود که بازدهی آن بسیار فراتر از هزینه اولیه خواهد بود.
دوم، ایجاد هم‌افزایی ساختاری میان رویکرد‌های پدافندی و آفندی. حفاظت و ضداطلاعات، دو روی یک سکه‌اند که باید در یک چرخه هوشمند و پویا با یکدیگر تعامل کنند. یک نظام حفاظتی قدرتمند، امکان اجرای عملیات‌های پیچیده ضداطلاعاتی را فراهم می‌آورد و یک دستگاه ضداطلاعاتی کنش‌گرا، با شناسایی شیوه‌ها و اهداف دشمن، نقاط ضعف نظام حفاظتی را آشکار کرده و به ترمیم آن کمک می‌کند. در این چارچوب، اقداماتی، چون مدیریت عوامل دوجانبه (که در آن جاسوس دشمن به خدمت گرفته می‌شود)، اجرای عملیات‌های فریب (مانند آنچه در ادبیات تخصصی «تست باریوم» نامیده می‌شود) و اجرای عملیات ایذایی برای به تحلیل بردن منابع دشمن، نه یک انتخاب، بلکه یک ضرورت راهبردی است. هدف نهایی، تبدیل شدن از یک هدف «منفعل» که همواره نگران نفوذ است، به یک بازیگر «کنش‌گر» در صحنه نبرد اطلاعاتی است؛ بازیگری که قواعد بازی را تعیین می‌کند، نه آنکه تنها به قواعد تحمیلی دشمن واکنش نشان دهد! سوم، تحلیل‌محوری و یکپارچگی اطلاعاتی. جوهره ضداطلاعات، «تحلیل» است، نه فقط جمع‌آوری داده. هر داده‌ای، از یک شایعه در فضای مجازی گرفته تا یک تلاش ناکام برای نفوذ سایبری، باید به‌مثابه قطعه‌ای از یک پازل بزرگتر دیده شود. این امر مستلزم شکستن دیوار‌ها و فاصله‌های غیر‌ضروری میان سازمان‌ها و ایجاد یک سازکار ملی یکپارچه برای به اشتراک‌گذاری، تلفیق و تحلیل اطلاعات میان دستگاه‌های گوناگون نظامی، امنیتی، انتظامی و حتی اقتصادی است. اطلاعاتی که برای یک سازمان، تنها یک «تهدید» امنیتی (مانند یک حمله سایبری) است، برای یک نهاد ضداطلاعاتی می‌تواند یک «فرصت» گران‌بها برای کسب شناخت از روش‌ها، ابزار‌ها و نیات دشمن باشد. ایجاد یک «مرکز ملی اطلاعات» که بتواند این داده‌های پراکنده را به دانشی راهبردی تبدیل کند، گامی اساسی در جهت افزایش هوشمندی و کارآمدی کل سیستم امنیتی کشورمان خواهد بود.

به‌سوی یک ساختار ملی یکپارچه
با عنایت به آنچه که بیان شد و به‌عنوان جمع‌بندی می‌توان گفت، چشم‌انداز امنیتی جهان به شکلی بازگشت‌ناپذیر تغییر کرده است و جنگ تحمیلی دوازده‌روزه، بیش از هر چیز، یک «هشدار راهبردی» برای ضرورت گذار از تفکر سنتی و جزیره‌ای در عرصه امنیت ملی بود. تداوم اتکا به ساختار‌ها و الگو‌های حفاظتی سنتی در برابر دشمنی که «جنگ ترکیبی» را در دستور کار خود قرار داده، به‌معنای پذیرش آسیب‌پذیری دائمی و سپردن ابتکار عمل به‌دست دشمن است. برای غلبه بر این چالش، کشورمان نیازمند برداشتن گامی بلند و تحول‌آفرین است: تأسیس یک ساختار ملی و یکپارچه ضداطلاعات. چنین نهادی باید با برخورداری از جایگاه قانونی، اختیارات و منابع کافی، مسئولیت هماهنگ‌سازی، سیاست‌گذاری و راهبری کلیه فعالیت‌های ضداطلاعاتی در سطح کشور را بر‌عهده گیرد. این ساختار باید با تمرکز بر تربیت کادر متخصص، توسعه دکترین بومی ضداطلاعات و بهره‌گیری هوشمندانه از فناوری، کشورمان را به یک «دژ هوشمند» تبدیل کند. دژی که نه‌تنها در برابر تهاجم ایستادگی می‌کند، بلکه به‌مثابه یک سیستم ایمنی هوشمند، قادر است تهدیدات را شناسایی کرده، از آنها بیاموزد، خود را تطبیق دهد و در نبرد سایه‌ها، ابتکار عمل را در دست گرفته و از امنیت و منافع ملی در برابر پیچیده‌ترین تهدیدات صیانت کند. این، مسیر حرکت از واکنش به کنش، و از بازدارندگی سلبی به بازدارندگی هوشمند و فعال است؛ ضرورتی که دیگر جای تعلل در آن نیست و امید است که کشور به‌واسطه درس‌آموخته‌های حاصل از جنگ اخیر، هر چه سریع‌تر به‌سمت و سوی آن حرکت کند.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات