«شبهجزیره ایبری» در آستانه قرن پانزدهم میلادی، صحنه رویارویی قدرتهای مسیحی و آخرین سنگرهای تمدن اسلامی بود. این سرزمین که برای قرنها مهد تمدن، علم و هنر به شمار میرفت، در این برهه حساس تاریخی، صحنه نبردهای خونین و درگیریهای مذهبی شده بود. از قرن هشتم میلادی که اسلام وارد این سرزمین شد، فرهنگها و تمدنهای گوناگون در این منطقه به همزیستی پرداخته بودند، اما اکنون در آستانه تحولی بزرگ قرار داشت.
در این دوره، شبهجزیره ایبری تحت سلطه پادشاهیهای مسیحی «آراگون»، «کاستیا»، «پرتغال» و «ناوار» و نیز «حکومت اسلامی قرناطه» قرار داشت. روند بازپسگیری سرزمینها به دست مسیحیان که به «ریکونکیستا» معروف بود، برای قرنها ادامه داشت و اکنون به مرحله حساس و تعیینکنندهای رسیده بود. قدرتهای مسیحی به رهبری دو سرزمین نیرومند آراگون و کاستیا، توانسته بودند بسیاری از نواحی ایبری را از مسلمانان بگیرند و آنان را در تنگنای جدی قرار دهند.
اتحاد تاریخی و استراتژیک در سال ۱۴۷۹ میلادی، زمانی شکل گرفت که «ایزابل اول»، ملکه کاستیا و «فردیناند» دوم، پادشاه آراگون با یکدیگر ازدواج کردند. این ازدواج سیاسی نه تنها دو قدرت بزرگ مسیحی را متحد کرد، بلکه پایههای اسپانیای نوین را بنیان نهاد. این اتحاد قدرتمند نقطه عطفی در روند بازپسگیری سرزمینها از سوی مسیحیان بود و چشمانداز جدیدی را در برابر قدرتهای مسیحی گشود.
در واپسین سالهای سده پانزدهم، ایزابل و فردیناند با بسیج سپاهیان عظیم و سازماندهی نیروهای نظامی کارآزموده، به سوی آخرین پایگاههای مسلمانان در اندلس حرکت کردند. مورخان از ویرانی و غارت نظاممند مناطق تحت سیطره مسلمانان به دست نیروهای مهاجم گزارش دادهاند. محاصره شهر مالقه (مالاگا) که از پایگاههای مهم مسلمانان به شمار میرفت، به قحطی شدیدی انجامید که به گفته «ویل دورانت»، مورخ نامدار، مردم شهر را به خوردن حیوانات از جمله اسب، سگ و گربه کشاند. این محاصره ظالمانه موجب شد شمار بسیاری از ساکنان بیگناه شهر بر اثر گرسنگی و بیماری جان باخته و شرایط غیرانسانی بر شهر حاکم شود.
با سقوط نهایی شهر مالقه، دوازده هزار نفر از ساکنان آن به بردگی گرفته شدند و میراث فرهنگی و تمدنی شهر مورد غارت و تخریب گسترده قرار گرفت. این رویداد تلخ، تنها نمونهای از خشونتهای گستردهای بود که در جریان بازپسگیری اندلس به دست مسیحیان رخ داد.