در تاریخ روابط بینالملل، ایالات متحده آمریکا همواره نیمکره غربی را حیاط خلوت استراتژیک خود تعریف کرده است. این روزها این انگاره کهن، اما خطرناک، بار دیگر در حال احیاست و این بار ونزوئلا در کانون تندباد این سیاست تهاجمی قرار دارد. دولت دونالد ترامپ با تجمع بیسابقه ناوگانهای جنگی در دریای کارائیب، تهدید مستقیم به حمله زمینی و بهکارگیری ادبیات جنگی، صحنهای را خلق کرده که پژواک بحران موشکی کوبا در سال ۱۹۶۲ را در ذهن زنده میکند.
اما به نظر میرسد این نمایش قدرت، تنها بخشی از یک پازل بزرگتر ژئوپلیتیک است. شاهد این قضیه را باید در جهانی جست که آتش جنگ در اوکراین هنوز خاموش نشده و تنش در تنگه تایوان هر لحظه اوج میگیرد، واشنگتن گویا مصمم است تا جبهه سومی نیز در همسایگی خود بگشاید.
نقاب از جنس مخدر
دولت ترامپ، شعار اصلی خود برای توجیه تحرکات نظامی علیه کاراکاس را جنگ جدید علیه مواد مخدر قرار داده است. روایتی که در آن «نیکلاس مادورو» و مقامات ارشد دولتش به رهبری یک سازمان تروریستی مواد مخدر متهم شدهاند. این اتهامزنی سنگین، در حالی صورت میگیرد که حتی نهادهای رسمی خود ایالات متحده، روایت مورد ادعای کاخ سفید را تأیید نمیکنند.
گزارش ارزیابی ملی تهدید مواد مخدر که نهادهای مبارزه با مواد مخدر آمریکا منتشر کردهاند، صراحتاً مکزیک و کلمبیا را منابع اصلی قاچاق مواد مخدر به داخل خاک این کشور معرفی میکند. در این گزارش، ونزوئلا نه یک تولیدکننده، بلکه تنها یک مسیر ترانزیتی ثانویه معرفی شده است. با این حال، همین بهانه به ظاهر مضحک، دستمایه عملیاتهای مرگبار نظامی شده است. در چند ماه اخیر، نیروهای آمریکایی دستکم به ۲۱ کشتی در آبهای کارائیب حمله کردهاند که به گزارش منابع محلی و بینالمللی، منجر به کشته شدن بیش از ۸۰ نفر شده است. این کار صدای منتقدان ترامپ را هم درآورده و منتقدان داخلی آمریکا این حملات را نقض قوانین بینالمللی میدانند.
این تناقض آشکار بین دادههای رسمی و ادعاهای رئیسجمهور، از یک بهانهسازی آشکار پرده برمیدارد. زمانی که کشوری با بزرگترین ذخایر نفتی جهان، به بهانه مبارزه با مواد مخدر که منبع اصلی آن کشورهای دیگری هستند، مورد تهدید مستقیم نظامی قرار میگیرد، منطق حکم میکند که به دنبال انگیزههای ژرفتر و واقعیتر بود.
انگیزه اصلی و درسهای تلخ تاریخ
بیتردید، یکی از محرکهای اصلی این تهاجم، ذخایر عظیم نفتی ونزوئلاست. این کشور با دارا بودن ۳۰۳ میلیارد بشکه نفت، بزرگترین ذخایر اثباتشده جهان را در اختیار دارد؛ رقمی که ذخایر نفتی آمریکا را پنج برابر میکند. اهداف دستیابی به این ثروت زیرزمینی چندلایه است. دستیابی به نفت ونزوئلا، اهرم قدرتمندی برای آمریکا در کنترل بازار جهانی نفت و اعمال فشار بر رقبای ژئوپلیتیک مانند چین خواهد بود. از یک سو هم پای شرکتها و کارتلهای نفتی در میان است. آش چنان شور شده که برخی سیاستمداران و اهالی رسانه آمریکایی به صورت آشکار از فرصت طلایی پیشروی شرکتهای نفتی این کشور سخن گفتهاند و از برنامهای صد ساله برای بهرهبرداری از این منابع خبر دادهاند.
باتلاق یا بهشت؟
ونزوئلا تحت رهبری مادورو، همکاری استراتژیک عمیقی با چین و روسیه برقرار کرده است. چین خریدار عمده نفت ونزوئلا و روسیه تأمینکننده اصلی تسلیحات آن است. تغییر رژیم در کاراکاس، به معنای بستن این پنجره نفوذ به حیاط خلوت آمریکاست. اما تجربه جنگ عراق به وضوح نشان داد که لشکرکشی برای نفت، میتواند به بحرانی بیپایان، هزینههای نجومی و بیثباتی ماندگار منجر شود، بیآنکه منافع مورد انتظار محقق شود. نشریه «فارن پالیسی» نیز صراحتاً هشدار داده که سیاست ترامپ در ونزوئلا میتواند به تکرار فاجعه عراق و افغانستان بینجامد. دقیق و آیندهپژوهانه نمیتوان سخن گفت، ولی یک چیز را از همین الآن میتوان احتمال داد که آمریکا ممکن است به هر بهانهای بخواهد پای رقبایش را از ونزوئلا قطع کند؛ ولی رفتار نابخردانه و نسنجیده میتواند به باتلاقی مانند ویتنام یا عراق یا افغانستان تبدیل شود که نه تنها آینده سیاسی ترامپ، که حتی آینده آمریکا را با چالشهایی مواجه کند. باید در دوگانه بهشت و جهنم ببینیم که در به کدام سو باز میشود!
جنگ پیادهنظامها
در کنار تهدید نظامی مستقیم، واشنگتن به موازات، جبهه داخلی پیچیدهای را در ونزوئلا مدیریت میکند. این را میتوان جنگ «پیادهنظامها» نام نهاد؛ نبردی برای ایجاد، تقویت و به قدرت رساندن یک آلترناتیو سیاسی وفادار. در این سو، آمریکا و متحدانش تمام وزن دیپلماتیک و رسانهای خود را پشت ماریا کورینا ماچادو، رهبر مخالفان و برنده جایزه صلح نوبل، قرار دادهاند. هدف مشروعیتبخشی به یک آلترناتیو و آمادهسازی صحنه برای یک تغییر رژیم تحتالحمایه است. حالا مشخص میشود که آن جایزه خوش رنگ نوبل برای چه بود و اهدافش چیست؟
در مقابل، نیکلاس مادورو با آگاهی از خطر، به بسیج گسترده مردمی روی آورده است. او فرمان فعالسازی یک بسیج چند میلیون نفری را صادر کرده و از تشکیل یگانهای شبهنظامی محلی در بیش از ۱۵ هزار پایگاه دفاعی خبر داده است. این حرکت آشکارا با هدف عمق بخشیدن به دفاع در برابر هرگونه تهاجم خارجی صورت گرفته است. ناظران این مدل بسیج مردمی و یکپارچهسازی آن با ساختار دفاعی رسمی را متأثر از الگوی بسیج در انقلاب اسلامی ایران میدانند؛ الگویی که بر مقاومت نامتقارن و اتکا به نیروی مردمی در برابر ارتشهای متعارف تأکید دارد.
کارشناسان پیشبینی میکنند سناریوی محتمل برای واشنگتن، نه یک حمله تمامعیار خاکی، که میتواند به فاجعهای دیگر بینجامد، بلکه ترکیبی از حملات هوایی محدود، تشدید محاصره اقتصادی و حمایت از نیروهای مخالف برای ایجاد بیثباتی داخلی است تا شاید مادورو را به سمت مذاکره برای کنارهگیری سوق دهد.
ریسک خطرناک یانکیها
تهدید نظامی آمریکا علیه ونزوئلا، حملهای صرفاً برای نفت یا مبارزه با مواد مخدر نیست. این حرکت جلوهای از یک بازنگری خطرناک در دکترین مونرو برای قرن بیستویکم است. در جهانی که چندقطبی شدن آن اجتنابناپذیر است، واشنگتن تلاش میکند با نمایش قدرت در نزدیکترین عرصه ژئوپلیتیکی خود، هم اقتدار ازدسترفته را بازسازی کند، هم منابع حیاتی را تصاحب کرده و هم نفوذ رقبای جهانی را به عقب براند.
با این حال، تجربه تاریخی و واقعیتهای میدان نشان میدهد، این مسیر پرخطر است. مقاومت مردمی درون ونزوئلا، مخالفتهای داخلی در خود کنگره آمریکا، و محکومیتهای بینالمللی، همگی موانعی جدی بر سر راه این پروژه امپریالیستی هستند. آیا ونزوئلا به عراق دیگری برای آمریکا تبدیل خواهد شد؟ پاسخ این سؤال نه در پنتاگون، که در اراده مردم ونزوئلا و درسهایی نهفته است که قدرتهای بزرگ اغلب از یاد میبرند. مقاومت مردمی، هنگامی که برخاسته از حفاطت از حاکمیت ملی باشد، میتواند گرانترین و پیچیدهترین محاسبات نظامی را با شکست مواجه کند.