تقابل ایالات متحده آمریکا با ونزوئلا اکنون در سال بیستوهفتم خود قرار دارد و این تقابل را باید به صورت تقابل گفتمانی و همهجانبه بررسی کنیم. جایی که اختلافات سیاسی، ژئوپلیتیکی و راهبردی دو ملت موجب شده است تا عنصر همکاری رنگ باخته و جای خود را به تقابل و تحریم و تهدید بدهد. در ادامه روایتی فشرده از منطق سلطه و زورگویی در سیاست خارجی آمریکا در قبال ونزوئلا را بازگو خواهیم کرد؛ جایی که در بازهای نزدیک به سه دهه، از مدیریت اختلاف به جنگ اقتصادی و در نهایت به محاصره دریایی و تهدید نظامی رسیده است. ونزوئلا در این مسیر، از کشوری نفتخیز با روابط نسبتاً باثبات با واشنگتن، به یکی از نمادهای مقاومت و استقلالخواهی در برابر نظام تحریممحور آمریکا تبدیل شد.
آغاز ماجرا. چاوز و شکستن نظم نخبگانی
داستان از سال ۱۹۹۸ آغاز میشود. زمانی که «هوگو چاوز» افسر سابق ارتش و چهرهای بیرون از حلقه نخبگان سنتی، با رأی مردم ونزوئلا به قدرت رسید. پیروزی چاوز محصول انباشت نارضایتی اجتماعی از نظام سیاسی فاسدی بود که دههها میان دو حزب سنتی دستبهدست میشد و ثروت نفت را در اختیار اقلیتی کوچک قرار داده بود. چاوز با شعار انقلاب بولیواری، وعده بازتعریف دولت، اقتصاد و سیاست خارجی را داد؛ وعدهای که از همان ابتدا برای واشنگتن بسیار نگرانکننده بود.
در نخستین سالهای قدرت، آمریکا رویکردی محتاطانه در پیش گرفت. دولت کلینتون و سپس بوش پسر، بیش از هر چیز نگران ثبات بازار نفت و تداوم دسترسی شرکتهای آمریکایی به منابع انرژی ونزوئلا بودند. در این مقطع، هنوز سیاست تغییر رژیم در دستور کار رسمی واشنگتن قرار نداشت؛ اما تصویب قانون اساسی جدید، گسترش اختیارات ریاستجمهوری و افزایش کنترل دولت بر درآمدهای نفتی، نشانههایی بود که آمریکا را به این جمعبندی رساند که چاوز یک اصلاحطلب درونسیستمی نیست، بلکه به دنبال تغییر قواعد بازی است.
کودتای ۲۰۰۲؛ تولد بیاعتمادی ساختاری
کودتای نافرجام آوریل ۲۰۰۲ نقطه عطفی در روابط دو کشور قلمداد میشود. اگرچه آمریکا دخالت مستقیم خود را در این کودتا رد کرد، حمایت رسانهای و سیاسی برخی محافل آمریکایی از دولت موقت کودتاچیها، در ذهن رهبران ونزوئلا به منزله سندی از خصومت واشنگتن ثبت شد. از سوی دیگر، در این سمت میدان بازگشت چاوز به قدرت پس از ۴۸ ساعت هم جایگاه داخلی او را تقویت کرد وهم اساساً سیاست خارجی ونزوئلا را نیز بهطور بنیادین تغییر داد.
از این مقطع به بعد، بدبینی راهبردی به آمریکا تقریباً به ستون اصلی سیاست خارجی کاراکاس تبدیل شد. ونزوئلا بهتدریج همکاریهای امنیتی و اقتصادی با واشنگتن را کاهش داد و به سمت ایجاد موازنه از طریق نزدیکی به قدرتهای غیرغربی حرکت کرد. این چرخش را میتوان تصمیمی محاسبه شده برای بقا در برابر فشار آمریکاییها تعریف کرد.
محور شرق. پاسخ ونزوئلا به فشار غرب.
اما در میانه دهه ۲۰۰۰، چاوز آشکارا روسیه، چین، ایران و کوبا را به منزله شرکای راهبردی معرفی کرد. این تصمیم، ونزوئلا را از یک صادرکننده صرف نفت به بازیگری فعال در نظام چندقطبی نوظهور تبدیل کرد. قراردادهای تسلیحاتی با روسیه، وامهای نفتی با چین و همکاریهای انرژی با ایران، همه در چارچوب یک منطق واحد قابل فهم بودند؛ کاهش وابستگی به غرب و افزایش هزینه تقابل برای آمریکا و نهایتاً ائتلاف شرقی در برابر سلطه و زورگوییهای غرب و آمریکا.
اما واشنگتن در پاسخ، گفتمان حقوق بشر، دموکراسی و آزادی رسانهها را پررنگتر کرد. از این مقطع، انتقادهای آمریکا از ونزوئلا دیگر اقتصادی نبود، بلکه به یک روایت سیاسی و اجتماعی تبدیل شده بود و تلاش داشت با بازیهای رسانهای و عملیات روانی عملاً ونزوئلا را از طریق قدرت نرم خود به مرز فروپاشی داخلی یا دست کم بیاعتباری در اذهان افکار عمومی و نخبگان سیاسی دنیا رهنمون کند؛ روایتی که بعدها بستر مشروعیتبخشی به تحریمها را فراهم کرد و امروزه حتی گزینه حمله نظامی به خاک ونزوئلا را برای آمریکاییها دور از ذهن قرار نداده است.
مرگ چاوز و فرصت آمریکا
درگذشت هوگو چاوز در سال ۲۰۱۳، بسیاری در واشنگتن را امیدوار کرد که پروژه بولیواری بدون رهبر کاریزماتیک خود فروبپاشد. «نیکلاس مادورو» جانشین چاوز، نه کاریزمای او را داشت و نه از همان پایگاه اجتماعی گسترده برخوردار بود. همزمان، کاهش قیمت نفت، اقتصاد ونزوئلا را وارد بحران کرد و نارضایتی عمومی افزایش یافت.
آمریکا این شرایط را فرصتی طلایی دید. از سال ۲۰۱۴، تحریمهای فردی علیه مقامات امنیتی و قضایی ونزوئلا آغاز شد؛ تحریمهایی که در ظاهر هدفمند بودند، اما در عمل مقدمهای برای فشار ساختاری گستردهتر شدند. فرمان اجرایی ۱۳۶۹۲ اوباما، که ونزوئلا را تهدیدی غیرمعمول و فوقالعاده علیه امنیت ملی آمریکا معرفی کرد، یک نقطه عطف مهم است. این فرمان اجرایی عملاً موجب شد تا تغییر دولتها در ایالات متحده مانع از کاهش یا توقف تحریمها علیه ونزوئلا نشود و همچنین به صورت لایهای در ادامه هر سال تحریمهای بیشتری به سبد تحریمی ونزوئلا ریخته شود تا زمانی که شاهد تغییر رفتار سیاسی یا تغییر حکومت و قدرت در ونزوئلا باشیم.
ترامپ و جنگ اقتصادی تمامعیار
با روی کار آمدن «دونالد ترامپ» سیاست آمریکا از فشار سیاسی به فلجسازی اقتصادی تغییر یافت. تحریمهای مالی، ممنوعیت تأمین مالی دولت ونزوئلا، تحریم بخش معاون و به ویژه طلا و در نهایت ضربه مستقیم به شرکت نفت دولتی ونزوئلا با نام PDVSA، ستون فقرات اقتصاد ونزوئلا را هدف گرفت. صادرات نفت که زمانی بیش از دو میلیون بشکه در روز بود، به کمتر از پانصد هزار بشکه سقوط کرد.
در سال ۲۰۱۹، حمایت رسمی آمریکا از «خوان گوآیدو» بهعنوان رئیسجمهور موقت و اپوزیسیون دولت مادورو، اوج مداخله سیاسی واشنگتن به حساب میآید؛ اما این پروژه نیز شکست خورد. مادورو کنار نرفت، ارتش وفادار ماند و اپوزیسیون دچار چنددستگی شد. آنچه باقی ماند، اقتصادی ویران، جامعهای فرسوده و کشوری بود که دیگر هیچ انگیزهای برای تعامل با غرب نداشت.
بایدن؛ تغییر لحن، تداوم فشار
دولت بایدن با وعده بازگشت به دیپلماسی و مذاکره با مادورو روی کار آمد، اما در عمل هیچ یک از ساختارهای تحریمی ترامپ را لغو نکرد. تفاوت بایدن در مدیریت فشار همهجانبه و حداکثری بود، نه حذف آن. مجوزهای محدود به شرکتهایی مانند شورون، کمکهای بشردوستانه و تشویق به مذاکرات داخلی، بخشی از تلاش بایدن برای مهار ونزوئلا بود. البته این سیاست نیز نتیجهای نداشت. در نهایت انتخابات ۲۰۲۴ ونزوئلا برگزار شد و مردم بار دیگر با ۲/۵۱ درصد آرا به مادورو رأی دادند تا او برای بار سوم و به مدت شش سال سکاندار قوه اجرایی ونزوئلا باشد. این در حالی است که رقیب اصلی او «ادموند گونزالس» تنها ۴۴ درصد از آرا را به خود اختصاص داد و در نهایت میزان مشارکت مردم هم در این انتخابات به گفته شورای ملی انتخابات ونزوئلا ۵۹ درصد اعلام شد.
البته جریان انتخابات به دلایل گوناگون، از جمله دخالتهای نهان و آشکار ایالات متحده منجر به بروز برخی ناملایمات و شورشها و ادعاهای مختلف در بحث تقلب در انتخابات و... شد؛ اما در نهایت با مدیریت مادورو و شورای ملی انتخابات ونزوئلا این غائله ختم به خیر شد. هر چند «کورینا ماچادو» از سران اپوزیسیون ونزوئلا در یک نشست مطبوعاتی ضمن عدم پذیرش پیروزی مادورو در انتخابات این کشور مدعی شد: میخواهیم به همه ملت ونزوئلا و به تمام جهان بگوییم که ونزوئلا رئیسجمهور جدیدی دارد و این رئیسجمهور «ادموندو گونزالس» است! و حتی در ادامه هم بنا به برخی بازیهای سیاسی و دستهای پشت پرده و کاملاً مهندسی شده جایزه صلح نوبل سال ۲۰۲۵ هم به همین خانم کورینا ماچادو تعلق گرفت؛ اما بههرحال در حال حاضر هیچ یک از راهکارهای آمریکا برای مهار ونزوئلا و مدیریت اوضاع در ونزوئلا کارساز نشده و کاملاً برعکس آن رقم خورده است.
۲۰۲۵. عبور از تحریم به محاصره دریایی
بازگشت ترامپ در سال ۲۰۲۵، تقابل را وارد مرحلهای تازه کرد. توقیف نفتکشها، محاصره دریایی غیررسمی و افزایش حضور نظامی آمریکا در دریای کارائیب، نشانه عبور از تحریمهای همیشگی آمریکا به فشار نظامیشده است. این مرحله ترکیبی از جنگ اقتصادی و محاصره نظامی بدون اعلان جنگ است. الگویی که پیشتر نیز در پروندههایی، مانند عراق آزموده شده است.
اما در این میان، نقش چین، روسیه و ایران تعیینکنندهتر از همیشه شده است. ونزوئلا با اتکا به تهاتر، سوآپ انرژی، پیشفروش نفت و شبکههای غیررسمی، توانسته است بقای حداقلی خود را حفظ کند. این تجربه ونزوئلا را به نمونهای زنده برای اقتصاد تحریمی تبدیل کرده است که نشان میدهد تحریم میتواند شاید آسیبهای زیادی به اقتصاد وارد کند، اما لزوماً به تغییر رژیم منجر نمیشود.
جمعبندی؛ شکست یک توهم راهبردی
پرونده ونزوئلا درس بزرگی برای سیاست خارجی آمریکاست؛ چراکه تحریمهای گسترده شاید دولتها را تضعیف کنند، اما الزاماً آنها را تسلیم نمیکنند. آمریکا در این مسیر، از هدف اعلامی خود یعنی ترویج و گسترش دموکراسی که به منظور مشروعیت بخشی به اقدامات خود استفاده میکرد و تلاش داشت اذهان عمومی و افکار عمومی را با آن سرگرم کند به واقعیت عریان و هدف اعمالی و واقعی خود یعنی مهار خصمانه یا سلطه و زورگویی قلدرمآبانه در برابر ملتهای آزادیخواه و مستقل جهان رسیده است. در واقع ونزوئلا امروز، بیش از آنکه مسئله آمریکای لاتینی باشد، نماد محدودیت قدرت آمریکا و استیصال آمریکایی در جهانی است که دیگر آمریکا کدخدای آن نیست.