روزنامه کیهان **
شبکهای که تمام نشده!/ حسین شمسیان
برای هر کالبد پویا و زندهای در عرصه سیاسی و جهانی، دوستان و دشمنان و رقبایی وجود دارد و اساسا موجودیت یک نظام سیاسی بدون دشمن و معارض متصور نیست. جاسوسی آمریکا از نزدیکترین متحدانش همچون صدراعظم آلمان و... ثابت میکند که این عرصه دوست و دشمن هم نمیشناسد. اما هرچه این نظام مستقر، داعیه استقلال و خودباوری بیشتری داشته باشد، دشمنیها بیشتر و پیچیدهتر میشود. هزاران پرونده مهم و مستند و غیرقابل انکار ثابت میکند که در طول 4 دهه گذشته، جمهوری اسلامی آماج بیشترین و مهمترین دسیسهها و توطئههای پیچیده آمریکا با هدف براندازی یا انحراف از مسیر خود بوده و این روند فرساینده، همچنان با قدرت و شدت هرچه تمامتر ادامه دارد و انکار آن، انکار یک گزاره عقلی و یک موضوع بدیهی است.
در مقابل این امر بدیهی، از همان روزهای نخست انقلاب، عدهای دشمنی آمریکا با ایران انقلابی را از اساس نفی میکردند و سادهاندیشانه، معتقد و مدعی بودند که جمهوری اسلامی هم نظامی در بین همه نظامهای عالم است و دلیلی برای دشمنی وجود ندارد! براساس آن نوع نگاه، ما باید برای ادامه حیات در جهان، خود را همراه با جریانات فائق و برتر قدرت تعریف کنیم چراکه ما به تنهایی هیچیم! آمریکا هم با کشف این ترس و خودباختگی در برخی مسئولان، و البته تشدید و تقویت دائمی آن، اینگونه وانمود میکرد که انقلاب اسلامی چیز مهمی نیست و چارهای جز کنار آمدن با غرب ندارد! امام راحل با هوشیاری و نظر بلند الهی خود، حکیمانه فرمود اگر مدعی هستید اتفاقی نیفتاده، پس این همه هیاهو و سر و صدا برای چیست!؟ اما سالهای آینده ثابت کرد که نظام اسلامی خار چشم آمریکاست و برای براندازی آن از هیچ کار و جنایتی دریغ ندارد و همه راهها را طی کردند و البته به فضل الهی نتیجهای نگرفتند و نخواهند گرفت.
با ناکام ماندن بسیاری از توطئههای سخت دشمن نظیر جنگ و کودتا، تجزیهطلبی و ... آنها به دنبال تقویت و تشدید راههای نرم براندازی افتادند. راههایی که به ظاهر طولانیتر ولی موثرتر و نتیجهبخشتر است.
برای اجرای عملیات براندازی نرم، «نفوذ در مراکز تصمیمساز و تصمیمگیر» اجتنابناپذیر و ضروری است و بدون آن، پیشبرد چنین اهدافی غیرممکن خواهد بود. تاثیرگذاری بر مراکز تصمیمگیر، مستلزم تاثیرگذاری مقدماتی بر مراکز تصمیمساز است و دشمن برای تاثیر بر این مراکز، دو روش عملیاتی مهم را بکار میگیرد
الف: تاثیرگذاری بر ذهن عامه مردم و تغییر ذائقه آنها
ب: تاثیرگذاری بر ذهن نخبگان و تصمیمسازان سطح بالاتر.
موضوع اول، و پس از پایان دوران دفاع مقدس و همزمان با دولت سازندگی کلید خورد. تغییر سبک زندگی مردم و تغییر ذائقه آنها، با ترویج دنیازدگی و رفاهجویی در بین برخی از مسئولان وقت و دعوت مردم به تجمل و نمایش آن، نخستین مرحله این حرکت بود. همان سالها رهبر عزیز انقلاب درباره «مزه کردن چرب و شیرین دنیا در ذائقه برخی» هشدار دادند. گام بعدی برای تغییر افکار عمومی، فضاسازی رسانهای بود. «رسانههای زنجیرهای» حاصل همین تدبیر دشمن بود تا مردم به جای تماشای ماهواره و رسانه دشمن، حرف آنها را مستقیما در برخی از روزنامهها و زردنامههای ظاهرا داخلی و ماهیتا آمریکایی بخوانند و اینگونه وانمود شود که این حرفها، حرف دل مردم و پژواک صدای ایران است! آمریکایی که براساس اسناد لانه جاسوسی، در سال 58 یعنی تنها چند ماه پس از پیروزی انقلاب، با تجهیز مالی و لجستیک مستقیم، دهها روزنامه تولید کرد و حتی مستقیما به آنها مقاله و گزارش برای چاپ داده بود، طبیعی بود که این حربه را کنار ننهاده و در دوره اصلاحات، با شدت و قوت بیشتری این مسیر را ادامه دهد و چنین هم شد! همان ایام بود که رهبر عزیز انقلاب با هوشیاری فریاد زدند که «برخی روزنامهها، پایگاه دشمن هستند» و در این باره زنگها را به صدا در آوردند.
پس از این گامهای نخست، دشمن در صدد تاثیرگذاری بر روی نخبگان به عنوان حلقه مهمتر تصمیمساز بر آمد. آنها از یک سو با فضاسازی، رسانههای زنجیرهای را آینه تمامنمای افکار عمومی جلوه میدهند و با این کار مسئولان ضعیفالاراده را میترسانند و گام به گام به عقب برده و منفعل میکنند، در حالی که به اعتراف یکی از همین نشریات که روز گذشته به آن تصریح کرده بود، عمده این روزنامهها با تیراژ یکی دو هزار تا و با برگشتی در حد نصف شمارگان منتشر شده، به هیچ وجه نماد افکارعمومی نیستند و بیشتر ابزاری برای باجگیری و آبروریزی و ترساندن قلمداد میشوند تا رسانه! اما افزون بر این باجگیری، تاثیرگذاری بر تصمیمسازان با ابزارهای دیگری هم صورت میگیرد و یکی از آنها تطمیح و ایجاد امکانات گوناگون است. از یک فرصت تحصیلی در یک دانشگاه خارجی و داخلی مثل دانشگاه آزاد برای خواص و فرزندانشان گرفته تا پرداخت پول با عناوین به ظاهر موجه مثل عضویت در هیئت مدیره فلان مجموعه و ... و دهها روش و راه شیطانی دیگر.
دشمن پس از آلوده کردن این افراد، با استفاده از همان اهرم رسانهای، آنها را از آبروریزی میترساند و باج بیشتری مطالبه میکند!و اینگونه این زنجیره را هر روز محکمتر و گستردهتر میکند!
نگاهی به این فرایند کاملا منطقی و تجربه شده در طول سالیان گذشته، جای کمترین تردیدی باقی نمیگذارد که برای تحقق هریک از این مراحل، ضرورتا باید افرادی در بدنه حاکمیتی کشور نفوذ کنند. این موضوع نه تازگی دارد و نه مختص ایران است، اما هشدارهای مکرر رهبر عزیز انقلاب در ایام اخیر،گویای خطیر بودن مقطع کنونی و دل بستن دشمن به برخی افراد و رفتارهاست و نمیتوان از کنار آن به سادگی گذشت. در مقابل این هشدارها و اقداماتی که برای کوتاه کردن دست برخی نفوذیها صورت گرفته، افرادی معدود با موضعگیریهای خاص، همچون روزهای نخست انقلاب و دهههای بعد از آن ،اصل موضوع را مورد تردید قرار میدهند! این افراد را میتوان دو گروه دانست
نخست سادهاندیشانی که از درک شدت کینه دشمن نسبت به نظام و از عمق و گستره محبوبیت انقلاب در دلهای مردم آزاده جهان بیاطلاعند و این همه دشمنی برایشان قابل تصور نیست.
دوم گروهی که نگرانند با دستگیری سرپلها و سرشاخههای نفوذ، پرده از برخی روابطشان برداشته شود.
این هر دو گروه با هر نیتی که دارند، اصل موضوع را انکار میکنند و به جای تقدیر از اقدامات فرزندان ملت، غیرمنصفانه، آنها را تا سر حد برخی رفتارهای جناحی تنزل میدهند! اما برخی واکنشهای بیرونی، از دقیق و درست بودن این اقدامات خبر میدهد؛ به عنوان نمونه «مارکو روبیو» سناتور ایالت فلوریدا و از نامزدهای احتمالی انتخابات ریاست جمهوری این کشور،پس از دستگیریهای اخیر، در یک برنامه تلویزیونی با عصبانیت خطاب به مسئولین CIA میگوید: «اگر شما عرضه نداشتید مامورتان را حفظ کنید، چرا اجازه دادید ..... با آن اهمیت به ایران برود تا دستگیر شود؟!!» باید پرسید آیا این سناتور آمریکایی هم در حال تسویهحساب با جریان سیاسی رقیب در ایران است؟! و اینکه اگر در مقابل سخنان صریح مقامات آمریکایی، به فرزندان انقلاب و دلسوزان نظام اتهام پروندهسازی برای جاسوسها و عوامل دشمن زده شود، منطقی و اصولی و در راستای حفظ منافع ملی است؟!
اما فارغ از برخی کملطفیها و تنگنظریها نسبت به پاسداران امنیت کشور، نمیتوان درباره تلاش همهجانبه دشمن برای نفوذ در ارکان مختلف کشور کمترین تردیدی به دل راه داد. به ویژه نفوذ در دو حوزه تاثیرگذار و مهم فرهنگ و اقتصاد، در راس هدفگیریهای دشمن است و خواهند کوشید با تسلط بر این دو عرصه، اهداف و آرزوهای خود را عملی کنند. در همه این موارد، حرکت بسیار حساب شده، چراغ خاموش و تدریجی است به گونهای که هیچ شک و شبهههای برنیانگیزد. در پوششهای منطقی و معقول مثل تبادل علمی و آکادمیک، تبادل هنری و فرهنگی و ... همین شیوههای ظاهرا ابتدایی به شکار عناصر میانی و سپس چهرههای با اهمیتتر کشورمنتهی میشود و رسیدن به چنین نقطهای، آنقدر برای دشمن مهم و حیاتی است که هم از عوامل زبده خود استفاده میکند و هم نقشه خود را در چند کشور دیگر آزمایش میکند و پس از یقین از اجرایی بودن آن و رفع معایب، در کشورمان عملیاتی میکند! تجربه دستگیری جاسوس آمریکایی- لبنانی که اخیرا به دام افتاد و شرحی که از وظایف و ماموریتهایش در کیهان دیروز منتشر شد، به روشنی میزان اهمیت ایران در موضوعاتی مثل اینترنت و شبکههای اجتماعی... و نیز سرمایهگذاری کلان دشمن در این موضوعات را نشان میدهد و آنچه جای تاسف دارد، دسترسی وسیع و آسان چنین افرادی به مراکز و مسئولان مهم تصمیمگیر و دادن خط و برنامه کاری به آنهاست!
اکنون و با این نوشتار، برخی جوانب برخوردهای اخیر با برخی عوامل شبکه نفوذ در کشور و ضرورت آن روشنتر شده و البته، از علت برخی تندیها و هیاهوها در مقابله با آن نیز رمزگشایی شده است. اما همانگونه که تاکید شد، هیچ عامل نفوذی، بدون داشتن سرپل در داخل کشور، راه به جایی نمیبرد، انتظار منطقی و قانونی مردم از مسئولان کشور و به ویژه از دستگاه قضایی آن است که با عبور از عوامل دمدستی و ماموران میدانی دشمن -که سابقه دستگیری و محکومیت هم داشتهاند- به سراغ کسانی بروند که علیرغم وجود چنین سوابقی، بازهم آنها را به مراکز تصمیمگیری و اتاق فکر خود راه داده و عنان برخی تصمیمات مهم کشور در حوزههای مختلف را به آنها سپردهاند! این انتظار زیادی نیست و قطعا بدون این اقدام، هزار تلاش دیگر برای شناسایی عوامل نفوذی دشمن، ابتر و ناقص خواهد بود.
***************************************
روزنامه قدس **
چرا آمریکا از افغانستان نمیرود؟/ محمدحسین جعفریان
«جیمزدیوس» سخنگوی پنتاگون گفته است؛ ادعای حضور داعش در افغانستان و پاکستان از سوی برخی گروههای شبه نظامی است که ربطی به شاخه اصلی در عراق و سوریه ندارد... این موضع از آن جهت مهم است که براساس آن، کاخ سفید، خود را ملزم به کمک به دولت افغانستان در مبارزه با تروریستها نمیداند، زیرا دیوس در ادامه همین مصاحبه به صراحت گفته است: «آمریکا در مسیر مبارزه با تروریسم، هیچ اقدامی علیه طالبان انجام نمیدهد، زیرا آنها را یکی از طرفهای مذاکره برای پیگیری روند صلح در افغانستان جنگ زده میداند.» این اظهارات در پی آن انجام شده که عموم نخبگان و مردم در افغانستان، بویژه پس از سقوط شهر قندوز و بیتفاوتی نظامیان آمریکایی حاضر برای کمک به ارتش این کشور، خواستار ابطال پیمان نامه امنیتی کابل با واشنگتن شدند. سؤال اصلی این بود که چنانچه بناست آمریکاییها در این قبیل موارد فقط تماشاگر باشند، دلیل امضای این پیمان نامه چیست و چرا آنها اصرار دارند همچنان هزاران تن از سربازانشان را با تجهیزات پیشرفته نظامی در خاک افغانستان حفظ کنند؟
پاسخ دیوس به این اعترافات اما جالب است. او میگوید: «آمریکا سال گذشته عملیات نظامی خود را در افغانستان پایان داد و فعلاً فقط برای حفظ امنیت در این کشور به ارتش کمک میکند.» این بازی با کلمات برای گریز از مسؤولیتی است که طبق پیمان نامه موجود رسماً کاخ سفید آن را پذیرفته است. آیا سقوط آن یک استان، اگر سبب مخدوش شدن امنیت نمیشود، چه معنای دیگری دارد؟ چنانچه بناست نظامیان آمریکایی با انبوه تجهیزاتشان در افغانستان با طالبان وارد نبرد نشوند، و از سویی مدعیاند داعش نیز در این کشور فعالیتی ندارد، دلیل ماندگاری هزاران سرباز و آن همه جنگ افزار و حفظ پایگاههای مهم و حساس در نقاط استراتژیک یک کشور نظیر پایگاه هوایی «شیندند» برای چیست؟
جالبترین بخش این مصاحبه اما آنجاست که سخنگوی پنتاگون تأکید کرده است: «آمریکا برای ادامه جنگ با تروریسم به حمایتهای خود از پاکستان ادامه میدهد.» این در حالی است که عموم ناظران بیطرف مطلعند و دولتمردان افغانستان هم سالهاست مرتب به مجامع جهانی شکایت میبرند که اصلیترین حامی تروریستها در افغانستان، حلقههایی شناخته شده در داخل پاکستان هستند. آنها اسناد مهمی در این زمینه ارایه کرده و هر بار از اسلام آباد خواستهاند از دخالت در امور داخلی کشورشان دست بردارد.
در این بازی پیچیده، قرار گرفتن کاخ سفید در کنار پاکستان به جای کمک و مساعدت به دولت و ارتش افغانستان برای نبرد با تروریستها، بسیاری از ابعاد مخفی این سناریوی منطقهای را آشکار میکند. اکنون عموم مردم و حتی بسیاری از فرهیختگان و مقامات افغانستانی که پیشتر خواهان تداوم حضور آمریکاییها در کشورشان بودند دریافتهاند که ادامه این حضور، هیچ ثمری برای آنها نداشته و برعکس ابزاری است برای شرارت کاخ سفید در منطقه و سوءاستفاده از کارت افغانستان برای استفاده در رقابتهای منطقهای و جهانیاش با روسیه و چین و جمهوری اسلامی ایران.
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی**
نرخ ارز و بسته خروج از رکود
بسمالله الرحمن الرحیم
بنابر اعلام دستگاههای مسئول، فرایند اعطای تسهیلات بانکی در قالب بسته سیاستی تسریع خروج از رکود امروز رسما آغاز میشود. طی چند هفتهای که از تشریح این سیاستها و برنامههای دولت برای ایجاد رونق در اقتصاد میگذرد، اظهارات مختلفی درباره درستی یا نادرستی این برنامهها و پیش شرطهای موفقیت آن مطرح شده است اما در میان این دیدگاهها آنچه بیش از هر موضوعی باید مورد توجه قرار بگیرد، مقوله صادرات و واردات است، چرا که بنابر آنچه همه کارشناسان نسبت به آن اتفاق نظر دارند، راه اصلی و قطعی ایجاد رونق در تولید و خروج از رکود، افزایش صادرات کشور است. تنها در این صورت میتوان امیدوار بود چرخ تولید بچرخد و ارزش افزوده ایجاد شود.
در عین حال چندی قبل انتشار اخباری هرچند غیررسمی از رقم پیشنهادی دولت برای دلار در لایحه بودجه سال آینده، موضع سیاستهای ارزی بانک مرکزی را در کانون توجه محافل کارشناسی قرار داده بود.
بنابر آنچه اعلام شد ولی تکذیب نشد دولت برای دلار در بودجه سال آینده قیمت 3100 تومان را پیشنهاد داده است. به این ترتیب و در صورت تصویب این رقم در مجلس، قیمت دلار از 2850 تومان در بودجه سال جاری با 250 تومان افزایش به 3100 تومان افزایش پیدا میکند.
چنین تصمیمی از چند منظر قابل بررسی است؛
الف – بنابر آنچه در میان کارشناسان اقتصادی و مسئولان رایج است، قیمت تعیین شده برای دلار در قوانین بودجه سالانه صرفا جنبه حسابداری و محاسباتی دارد. به عبارت دیگر، این قیمت مبنای خرید ارزهای حاصل ار فروش نفت و گاز و... توسط بانک مرکزی از دولت است. به این ترتیب، بانک مرکزی ملزم نیست ارز توزیعی به بازار را به همین قیمت بفروشد چرا که طبق قانون، قیمت فروش ارز باید متناسب با نرخ روز بازار باشد.
ب – اگرچه قیمت تعیین شده در بودجه برای بانک مرکزی الزامآور نیست و این قیمت سه اثر غیرمستقیم و جانبی دارد، نخست اینکه افزایش قیمت دلار در برابر با ریال در واقع بیانگر این است که ارزش پول ملی ایران ظرف یک سال حدود ده درصد کاهش پیدا کرده است و این قطعا پیامهای معناداری برای حوزههای مختلف مانند بازرگانی و... دارد. البته این پیامها اگرچه ممکن است منفی باشد ولی نباید باعث گردد قیمت دلار را به صورت مصنوعی پائین نگه داشته شود.
اثر غیرمستقیم دوم، افزایش درآمد ریالی دولت در سال آینده است. تعیین قیمت 3100 تومان برای دلار در بودجه به آن معنا است که دولت در سال آینده در ازای هر دلاری که از محل فروش نفت کسب میکند، درآمد ریالی بیشتری خواهد داشت. این درآمد اگرچه ممکن است به قیمت ثابت معادل درآمد ریالی سال 94 باشد ولی در مقیاس اسمی بیشتر خواهد بود.
و اثر غیرمستقیم سوم، پیامی است که افزایش قیمت رسمی دلار در بودجه به بازار ارسال میکند. طبیعی است بازار در شرایطی که دولت قیمت دلار را 250 تومان افزایش داده، حداقل همین مقدار را در قیمتهای بازار اعمال میکند.
ج – با درنظر گرفتن این شرایط، پرسش اصلی این است که بانک مرکزی و دولت چه تدبیری برای یکسانسازی نرخ ارز و پایاندادن به وضعیت نامطلوب چند نرخیبودن ارز در اقتصاد ایران اندیشیدهاند؟
تردیدی نیست که برای یکسانسازی نرخ ارز یا باید قیمت آزاد کاهش یابد و به نرخ دولتی نزدیک شود یا بر عکس، باید قیمت دولتی به قیمت آزاد افزایش یابد. نگاهی به شرایط امروز اقتصاد کشور نشان میدهد که امکان کاهش نرخ آزاد وجود ندارد، در حال حاضر حدود 15 درصد میان نرخ بازار و دولتی فاصله وجود دارد و حتی در صورت افزایش قیمت به 3100 تومان و با فرض ثبات ماندن قیمت در بازار، این فاصله نهایتا به 12 درصد کاهش مییابد. بنابراین به نظر میرسد چاره کار در افزایش قیمت دولتی است ولی نکته مهم این است که این افزایش اگر به صورت محتاطانه و اندک باشد، هیچگاه مفید نخواهد بود چرا که بازار هم قیمتها را بالا میبرد.
راه حلی که در این وضعیت شاید کارساز باشد، کاستن از سهم دلارهای مبادلهای و انتقال تقاضا به بازار آزاد از یک سو و اجابت کامل تمامی تقاضاهای منتقل شده حداقل برای چندین ماه است.
به عبارت دیگر، بانک مرکزی پس از آنکه از منابع ارزی در اختیار اطمینان پیدا کرد باید کالاهایی را که به آنها ارز مبادلهای تعلق میگیرد کم کند تا تقاضای ارز برای واردات این کالاها به ازار آزاد منتقل شود. به این ترتیب اثر قیمت رسمی در اقتصاد به تدریج کم خواهد شد و سپس به صفر خواهد رسید.
***************************************
روزنامه خراسان**
این سیستم اداری در شأن نظام اسلامی نیست/کورش شجاعی
«میزان شکایت های مردم از برخی ادارات سال به سال افزایش می یابد، گرچه در سال ۹۳ به خاطر اقداماتی که انجام شد شاهد کاهش این آمار بوده ایم، ...بیشترین شکایت ها از سازمان تأمین اجتماعی، وزارت کار، آموزش و پرورش و شهرداری ها انجام می شود... هر چند مجموعه ادارات و سازمان ها زحمت می کشند و به مردم خدمت می کنند اما وضعیت مطلوب نیست، از نظر سلامت اداری نسبت به خیلی از کشورها عقب هستیم، این ها در شأن نظام اسلامی نیست». این جملات بخشی از واقعیت های موجود در سیستم اداری کشور است که حجت الاسلام محمدجعفر منتظری رئیس دیوان عدالت اداری کشور شنبه شب در برنامه «تیتر» شبکه خبر سیما به آن ها اشاره کرد.
قوانین مشکل ساز
وی همچنین برخی از «قوانین» را یکی از عوامل اصلی بروز مشکلات برای مردم و افزایش آمار شکایت ها از برخی ادارات و سازمان ها دانست و تأکید کرد گرچه این قوانین با نیت خیر و انگیزه خدمت به مردم تصویب شده اما به دلایل مختلف در اجرا با مشکلات متعدد روبه رو شده که در نهایت سبب افزایش نارضایتی و شکایت های مردمی و تشکیل پرونده های زیادی شده است. واقعیت بیان شده توسط رئیس دیوان عدالت اداری کشور از این نکته اساسی حکایت می کند که قانون گذاران باید بیش از پیش در وضع قوانین، دقت نظر و همه جانبه نگری داشته باشند و به این نکته نیز بیشتر توجه کنند که حتی بهترین قانون ها در صورتی کارآمدی و همچنین رضایت مردم را به دنبال دارد که قابلیت اجرایی شدن داشته باشد و در غیر این صورت گاه حتی بهترین قوانین با بهترین انگیزه ها و نیت ها به ضد خود تبدیل می شود و به نارضایتی اجتماعی و مردمی می انجامد. نکته مهم این که برخی قوانین خلق الساعه و بدون پشتوانه دقیق کارشناسی و احتمالاً با رویکرد پوپولیستی و جلب رضایت مقطعی گروه ها و بخش هایی از جامعه از جمله مواردی است که سلامت سیستم اداری کشور را به خطر می اندازد و به اعتماد عمومی ضربه می زند. برخی بخشنامه ها و آیین نامه ها نیز چنین آثار سوئی به دنبال دارد بنابراین هیچ مسئولی در هیچ رده ای، از مدیر یک اداره و رئیس یک سازمان گرفته تا نماینده مجلس، وزیر و رئیس جمهور، نباید به خود اجازه دهد که به وضع قانون یا صدور بخشنامه ای بدون در نظر گرفتن جمیع جهات و لحاظ مصالح ملی و عمومی اقدام کند.
کمبود نظارت و بازرسی
مسئله مهم دیگر که با کارایی سیستم اداری و رضایت مردم ارتباط مستقیم دارد توجه بیش از پیش به اصل اساسی و بسیار مهم «نظارت» و «بازرسی» است که به نظر می رسد این مهم آنچنان که باید نه توسط دستگاه های نظارتی درون سازمانی و نه دستگاه های نظارتی پرتعداد برون سازمانی جدی گرفته نمی شود و این واقعیت تلخ که کمبود و گاه حتی نبود بازرسی ها و نظارت های موثر و کارآمد موجب گسترش تخلفات و فساد اداری شده است قابل کتمان نیست که پرداختن به این مسئله مهم، مجال مفصل دیگری طلب می کند.
ضعف اقدامات پیشگیرانه
مسلم است که انجام اقدامات موثر در پیشگیری از بروز تخلف و قانون شکنی در ادارات و سازمان ها یکی از ارکان اساسی تأمین سلامت سیستم اداری، عمل به قانون و افزایش رضایت مردم محسوب می شود و روشن است که برای انجام موفق اقدامات پیشگیرانه به تجمیع نظر کارشناسان حوزه قانون گذاری و اجرایی و همچنین تجربه های آزموده و مورد آزمون قرار گرفته در بخش های موفق در این زمینه و حتی سیستم های اداری موفق و کارآمد دیگر کشورها هستیم. البته از اهمیت قائل شدن برای نظرات گوناگون و فرصت دادن به طرح های مبتکرانه و خلاقانه مبتنی بر اصول علمی در این مهم هیچ گاه نباید غفلت کرد. همچنین پر واضح است که برای هیچ امری از جمله انجام اقدامات پیشگیرانه موثر در کاهش تخلفات اداری نمی توان به «تئوری پردازی های ستادی» بدون «مطالعه دقیق میدانی» اعتماد کرد بنابراین حضور موثر و مستمر و نظارت کارآمد در میدان عمل و نظرسنجی از مردم قطعاً می تواند نقش اساسی در پیشگیری از تخلفات و همچنین تأمین سلامت اداری و رضایتمندی مردم بازی کند.
کاغذ بازی تا کی؟
در کنار دقت در وضع قوانین قابل اجرا و موثر و همه جانبه نگر برای خدمت به مردم و کشور و اصلاح و یا حذف قوانین مشکل ساز و همچنین نظارت موثر بر اجرای قوانین همزمان با انجام اقدامات پیشگیرانه از بروز تخلفات اداری برای تأمین و ارتقای سلامت سیستم اداری و افزایش رضایت مردم حتماً و باید مجموعه نظام و مردم در جهت تحقق «دولت الکترونیک» به یاری هم بشتابند هم مجلس، هم دولت و هم دستگاه قضا و هم مردم. حتی اگر شاهد بد رفتاری، بداخلاقی، برخوردهای ناپسند، امروز و فردا کردن های بی مورد، جواب سربالا دادن ها و جواب ندادن ها و حتی «تحقیر مردم» توسط برخی کارکنان و کارمندان بعضی سازمان ها و ادارات نبودیم باز هم به هزار و یک دلیل امروز و فردا، نیازمند تحقق «دولت الکترونیک» هستیم تا اولاً این حجم عظیم سفرهای برون شهری و درون شهری برای انجام کارهای اداری به شدت کاهش یابد ثانیاً علاوه بر صرفه جویی در مصرف سوخت و انرژی و کمک موثر به حفظ محیط زیست و کاهش آلودگی هوا، سرعت و دقت انجام کارهای اداری افزایش یابد. ثالثاً فساد، پارتی بازی ها، رشوه ها و رانت ها به حداقل و صفر نزدیک شود و در کنار این ها کارایی سیستم اداری افزایش و کم کاری ها کاهش پیدا کند و همچنین علاوه بر نظارت های میدانی «نظارت های سیستمی» در بهترین و بالاترین سطح تحقق یابد. علاوه بر این ها به این وسیله اطلاعات مورد نیاز مردم از حقوق خود و از سازمان ها و دوایر دولتی و غیر دولتی به طور مساوی و در شرایط برابر در اختیار عموم قرار گیرد و همچنین با پردازش داده های بازرسی ها و نظارت های میدانی و سیستمی علاوه بر شناسایی کارکنان و کارمندان کم کار، ناکارآمد، متخلف و اهل سوء استفاده و رانت و رشوه، پاکسازی سازمان ها و ادارات از وجود این گونه افراد باید کارکنان و کارمندان خلاق، خدوم، پاک، کارآمد، مومن، باورمند و عاشق خدمت به مردم و کشور را شناسایی کرد و مورد تقدیر ویژه قرار داد و شاید به این وسیله بتوان راهی برای لااقل کاهش تبعیض فاحش بین حقوق و مزایای بعضی کارکنان و کارمندان با تعدادی از کارکنان و کارمندان و خصوصاً مدیران بعضی شرکت ها و اداراتی که گویا «تافته جدا بافته اند» و از «آسمان افتاده اند» و «عزیز دردانه اند» و فقط به خاطر این که در شرکت ... یا سازمان و اداره ... مشغول به کارند و حقوق ها و مزایای چند ده و چند صد برابری نسبت به دیگران و پاداش های میلیونی و چند ده میلیونی دریافت می کنند، پیدا کرد.
***************************************
روزنامه ایران**
همدردی با خاندان خسته دل خبر/ امیر یوسفی
از خاندان خسته دل خبر و رسانه، کسی اگر حوصله کند و سلیقه به خرج دهد، میتواند از نطق خوشقواره حسن روحانی در نمایشگاه مطبوعات، خلعت فاخری برای قامت لرزان روزنامهها برش کند. این، دخلی به موافقان یا مخالفان دولت ندارد. هر کالایی که نامش عجالتاً «روزنامه» است و هر صاحب قلمی که عنوانش «روزنامهنگار» است، از ارکان سخن روحانی بینصیب و بینیاز نتواند بود. گرچه اولین نوبت نبود که رئیس دولت اعتدال، مشی و منزلت رسانه را محور خطابه خود قرار میداد اما آنچه دیروز گفت با اندکی قابگیری و قالببندی، حکم پیشنویس منشوری را دارد برای جامعه رسانهای ایران. در این پیشنویس، روحانی میان چهار مفهوم به ظاهر ناسازگار، دوستی برقرار میکند: نقد، امید، انقلاب و توسعه. تمام آن چیزی که دیروز در صحن مصلای تهران طنین انداخت، البته منحصر به این چهار نبود. او از ضرورت «نهاد مطبوعات» و «نظام مطبوعات» هم سخن به میان آورد؛ از «درد جانکاه جوانمرگی مطبوعات به دلایل واهی» هم گلایه کرد. از لحن امنیتی و هراسآور تیترهای برخی رسانهها هم اظهار شگفتی کرد؛ از «برابری تمام مطبوعات- بدون استثنا- در مقابل قانون» هم حرف زد؛ از «بازی شیطنتبار برخی پایگاههای خبری با آزادی مطبوعات» نیز خبر داد. تازه فقط اینها هم نبود. وقتی گرمای خطابه به زبانش نشست، آدرس رسانههایی را داد که از سر و شکلشان به سادگی «میتوان فهمید که فردا قرار است چه کسی دستگیر شود، کجا تعطیل شود و آبروی چه کسانی باید ریخته شود.» این دردها روی دل و زیر زبان اصحاب رسانه مدتها بود که مانده بود و کمتر کسی از آنها روایت میکرد. کار زمین مانده مدیران را این بار رئیس جمهوری برعهده گرفت و شجاعت را پیشه کرد و بلاغت را به خدمت گرفت تا شاید دلی از دلهای پردرد اهل مطبوعات بیاساید و شانهای سبک شود. اما غیر از این گلایهها، روحانی اضلاع یک معادله را نیز رسم کرد؛ بیایید هر ضلع را سوا از دیگری ورانداز کنیم.
1- به ظن رئیس دولت یازدهم، راه توسعه را نباید کورمال کورمال در شورهزار تکگویی جستوجو کرد. توسعهای اگر در میان باشد، هموارترین و کوتاهترین و مستقیمترین مسیر آن از میان ستونهای رسانه و روزنامه میگذرد. انگار توسعه، یک معنا و یک مبنا بیشتر ندارد: عمومیت یافتن آگاهی. البته که کتاب مهم است، آموزش مهم است، اقتصاد مهم است، دیوانسالاری و فنسالاری مهم است اما اینها همه آنگاه به استقرار پایدار توسعه خواهد رسید که روی ریل رسانه سوار شود. به این اعتبار هر کس هوای توسعه به سر داشته باشد، اما مهر رسانههای متکثر و آزاد را به دل نداشته باشد، سودازدهای خیالاندیش بیش نیست.
2- رسانه اگر رسانه باشد، «نقد فراگیر و آزاد» جان و جوهر آن خواهد بود. روحانی دیروز چند بار و هر بار به چند تعبیر و عبارت، رسانهها را به نقد فرا خواند. او سرشت نقد رسانهای را سرشتی سرکش و سراسری تفسیر کرد، امری که تمام ارکان و اضلاع یک نظام سیاسی را در بر میگیرد. در غیاب نقد، رسانه ابزار سرگرمی یا سرگردانی یا سرکیسگی خواهد بود. آنچه کالای فرهنگی رسانه را از سایر کالاهای فرهنگی ممتاز میکند، ظرفیت شگفت آن در نقد نهاد قدرت است.
3- روحانی به گواه گفتههای دیروزش، تعارضی نمیبیند که رسانه، اصلیترین محمل نقد قدرت باشد اما همزمان شیواترین ترجمان امیدآفرینی و اعتمادزایی هم باشد. به زعم او، فرمان امید اجتماعی در دست رسانههاست. کلید صندوقچه اعتماد عمومی هم در جیب آنهاست. به این اعتبار است که رسانه در دست راست، سلاح نقد دارد و در دست چپ، عنان امید و اعتماد. دست راست اگر کج باشد یا دست چپ، رسانه از شأنیت خود میافتد همان طور که رسانههای خیرهسر و اخلاقستیز، دست مجهز به نقد را دراز میکنند اما دست مزین به امیدآفرینی را در جیب بیمسئولیتی پنهان مینمایند.
4- نقد با توهم انقلابیگری فاصله دارد. به قول روحانی، انقلابی بودن به خلاف خیال خام خودنمایان، دروغ نگفتن است، تهمت نبستن است، چنگ به چهره بزرگان نکشیدن است. روحانی دیروز افزون بر تمامی گفتهها و تحلیلهای خود، اوج نامردمی را آنجا دید که کسانی دستشان را در جیب ملت کرده باشند و از ذخیره مال مردم ارتزاق کنند اما همزمان نسبت به «راه مردم» بی مهر باشند. روحانی دیروز روی دوش مطبوعات یک بیرق بزرگ نهاد، شاید جز مطبوعات کسی دیگر نتواند این بیرق را بردارد و به راه درآید. روی این بیرق با خط خوش نوشته است درمان ایران را باید در عقل و اعتدال جست نه افراط و دشنام.
***************************************
روزنامه جام جم **
مُسکن آمد جراحی کجاست؟ / دکتر جمشید پژویان
پرداخت رسمی وام خودرو و وامی که در قالب کارتخرید کالای ایرانی اعطا میشود، از امروز شروع شده است.
اینها ابزار اصلی بسته خروج از رکود تورمی دولت برای تحرک بخشیدن به اقتصاد و خالی کردن انبارها محسوب میشوند، اما همانگونه که بارها گفته شده، حتی در صورت اجرای موفقیتآمیز این بسته، آن یک مُسکن موقتی محسوب شده و باید بسته میانمدت مکمل، بلافاصله در پی آن ارائه شود؛ چرا که در غیر این صورت، پس از مدتی رکود به اقتصاد بازگشته و این بار حتی طرحهای تحریک تقاضا نیز به رفع آن کمک نخواهد کرد. علت این امر نیز روشن است. چرا که مشکل رکود تورمی اقتصاد ایران نخریدن مردم نیست، بلکه مشکلات تولید است. از فضای نامناسب کسب و کار گرفته تا سیاستهای پولی و مالی نادرست دولت، مانند بیاعتنایی به پرداخت بدهی هنگفت خود به بخشهای مختلف اقتصاد و سرانجام قیمت پول و نرخ سود بانکی که فعالان را به نرخ سود بدونریسک عادت داده است. لذا دولت بلافاصله پس از اینکه بسته خروج از رکودش بهعنوان مسکن و کاهشدهنده التهاب، اجرایی شد، باید بسته اصلی را که متضمن ایجاد جراحی در اقتصاد است ارائه کرده و ساختار دیوانسالاری مزاحم تولید ملی را بشکافد. بدیهی است جراحی بدون درد و خونریزی امکانپذیر نیست؛ لذا هم دولت و هم بدنه تولید و صنعت باید خود را برای این جراحی اجتنابناپذیر آماده کنند که جلوگیری از بازگشت مجدد رکود تورمی، در گرو آن است.
***************************************
روزنامه وطن امروز **
اندر سیاستورزی روحانی در واکنش به نقادی
کنترل جانانه و معتدل!/امیر استکی
نمایشگاه مطبوعات در حال برگزاری است و این در حالی است که تعداد قابل توجهی از رسانههای منتقد دولت در آن حضور ندارند. این عدم حضور در اعتراض به سیاستهای دولت در حوزه اطلاعرسانی و رسانه است. در اطلاعیههای این رسانهها در اینباره دلایل مختلفی عنوان شده است ولی قابل تأملترینها به نظر نگارنده کسر درصدی از سهمیه یارانه رسانهها با هر تذکر هیات نظارت بر رسانههاست! این یعنی یک کنترل جانانه و معتدل!
ما با دولتی مواجه هستیم که در مقام ادعا مدعی نمایندگی سیاسی گروههای دوستدار تساهل، تسامح و چندصدایی است ولی در مقام عمل پیرو الگوهای کهن سیاستورزی است از همان نوع الگوهایی که در سیاستنامهها به آنها برمیخوریم. همان الگوهایی که بر مبنای آنها باید تلاش کرد همواره قول و فعل را متمایز ساخت!
براساس روح این روشها باید همواره مثالهای ملموسی از شرایط مطلوب دم دست داشت و هر جا که نیاز شد از آنها استفاده کرد و همچنین از شرایط نامطلوب و تهدیدها. هدف بنیادین در همه پندهای کهن حکومتداری تداوم بخشیدن به حکومت و بقای سلسله است که لازمه اصلی آن کنترل موثر آلترناتیوهاست و ظرافت این کنترل که فوت کوزهگری سیاست نیز هست کنترل موثر بدون خشونت آشکار و خونریزی است.
در حکومتهای مدرن امروزی هم بدون کم و کاست این الگو دنبال میشود و تقریبا پس از قرنها از تشکیل اولین حکومتهای انسانی این فوت و نکته ظریف سیاست بیشترین فعلیت را یافته است و در قامت یک جامعه خودکنترلگر خشنود در اکثر جوامع غربی به چشم میخورد. مثلا در ایالات متحده آمریکا همواره بحث امنیت دلیلی است برای انجام هر کاری به نمایندگی از مردم. بسیاری از اعمال حاکمان در آنجا بر مبنای مبارزه با عوامل بر هم زننده امنیت آمریکا شکل میگیرد و مشروعیت مییابد و این اقدامات هیچ محدودیتی نخواهند داشت. همواره برای حاکمان در ایالات متحده یک لولوی سر خرمن برای معرفی به مردم وجود دارد؛ لولویی که روزگاری شوروی و کمونیسم بود، روزگاری خلافکاران مواد مخدر آمریکای لاتین، بنیادگرایان القاعده و این روزها هم بهاصطلاح تندروهای اسلامی در قالب داعش. ما قصد بررسی ایالات متحده را نداریم فقط به دنبال نشان دادن ضرورت فراهم بودن یک تهدید بالقوه برای یک حکومت بدون دردسر و با فراغ بال هستیم. تهدید بالقوهای که اگرچه برای اکثریت جامعه خطری مهلک شناخته میشود ولی برای مطرحکنندگان آن چیزی بیش از یک الگوی همواره کارآمد و روشی مناسب برای راضی نگه داشتن جامعه نیست.
در همین دولت تدبیر و امید خودمان هم این روش را ملاحظه میکنیم. اینجا در ایران این روزها دال مرکزی، اوضاع نابسامان اقتصادی است. اینجا وعده شرایط مساعد است که به فروش میرسد. برنامه سیاست خارجی و سیاست داخلی دولت بر مبنای یک استراتژی 5 کلمهای است. «باز کردن راه فروش نفت». تیم دولت هم تیمی است که فقط همین یک راه را در اداره جامعه بلد است. تیمی که همواره در دولتهایی حضور داشته است که نفت فروختهاند و چرخ مملکت را چرخاندهاند. این البته همه هنر این نخبگان دموکراترویِ محافظهکاروش نیست. هنر اساسی همان فن عاریهای است که ذکرش رفت. برساختن یک بحران و بازنمایی خویش به عنوان راهحل و در ادامه هم استفاده از همان بحران بزک شده برای توجیه هر نوع کارآمدی. آوردن یک مثال از این روش در یک سطح محدود برای روشن شدن مطلب مفید خواهد بود. مثال ما به داستان بنزین پتروشیمیها مربوط است. در این مثال بحران اینگونه ساخته میشود که بنزین پتروشیمیها سرطانزاست و این بحران بدون سند و مدرک معتبر بازنمایی شده و شاخ و برگ داده میشود. سپس پس از رسیدن زمام امور بهدست مطرحکنندگان مساله، راهحل ساده قطع تولید و واردات بنزین انتخاب میشود. البته اینکه واردکنندهای که مسؤول واردات بنزین یورو 4 به کشور میشود، چه کسی از آب در میآید قطعا یک رویداد تصادفی است!
ملاحظه فرمودید که این فن بسیار کارگشاست و نفسکشی هم یارای ورود به این بحران را نخواهد داشت، چرا که موافقت با تداوم بحران سرطان ناشی از بنزین پتروشیمیها گناهی نابخشودنی است و ترس طبیعی و ناگزیر مردم نیز پشتوانه این کسب و کار بیدردسر خواهد بود. این مثال کاملا گویای الگوی موجود حکومتداری معتدلان راستگوی خودمان است چراکه بحران اقتصادی که به جد معتقد به داشتن شاخ و برگ بیش از حد واقع آن هستیم براحتی به عنوان نقطه شروع استراتژی 5 کلمهای فوقالذکر قرار گرفت و در سیاست خارجی به حصول برجام به عنوان شاهکلید باز شدن راه فروش نفت انجامید و در سیاست داخلی هم نقش توجیهکنندگی در باب ضعف عملکرد دولت را کماکان بر عهده دارد و از قبل همین بحران عزیز است که دولت، بسیاری از اعمال فشارهای خود را توجیه کرده و خواهد کرد و در تحلیل نهایی حتی کم کردن یارانه جراید به ازای هر تذکر را نیز میتواند به جای کمطاقتی در برابر منتقدان به جبر ناشی از کمبود منابع مالی ارجاع دهد.
***************************************
هفته نامه پرتو سخن **
آقاي روحاني! مثل ديروز فكر كنيد/علي شيرازي
دعواي ما با برخي، دعواي دو جهانبيني است. دعواي بين حق و باطل است. دعواي بين اسلام ناب محمدي(ص) و اسلام امريكايي است. دعواي دو بينش و نگرش است. دعواي انسان محوري و خدا محوري است. دعواي قبول يا عدم قبول ولايت تشريعي است. دعواي فهم درست و غلط تاريخ و سيره اولياست. دعواي تفسير درست قرآن و تفسير به رأي است.
نگاه برخي از اين افراد؛ در ديروز و امروز متفاوت است. ديروز آنان و ما در يك صف ايستاده بوديم. يك حرف ميزديم. در يك جبهه بوديم. اما همانان امروز يك حرفي بر خلاف حرف ديروزشان ميزنند و از مواضع اصولي و حق خود عقبنشيني كردهاند. ما در اين نوشتار به سراغ علت يا علتها نميرويم. ميخواهيم حرفها را كنار هم بگذاريم تا ميزان انحراف را ارزيابي كنيم. با حرف ديروزشان، حرف امروز آنان را نقد كنيم و حرف حق را به رخ آنان بكشيم.
اول به سراغ آقاي روحاني برويم. گام نخست، مرور حرفهاي ديروز است؛ حرفهايي كه شايد امروز قبول ندارد و يا به علت يا علتهايي، امروز حرفي صددرصد در مخالفت با حرف ديروزش بيان ميكند.
* روحاني ديروز
خاطرات دكتر حسن روحاني را در جلد اول كتابش مرور ميكنيم؛ كتابي كه از سوي مركز اسناد انقلاب اسلامي در بهار 1388 به زيور طبع آراسته شده است.
1. در صفحه 467 ميخوانيم: «روز يكشنبه 30/7/1357 آقاي بازرگان براي ديدار امام به نوفل لوشاتو آمده بود... مهندس بازرگان ميگفت: اين كه امام ميگويد شاه بايد از كشور برود، تا من به كشور برگردم، اشتباه است. مگر شدني است؟! پشتيبان شاه امريكاست. شاه برود، يعني امريكا از ايران برود و اين كار امكانپذير نيست. گفت: ما كه هر چه به امام گفتيم، قبول نكرد. شما كه اين جا هستيد و ميتوانيد بيشتر با امام صحبت كنيد، با ايشان بحث كنيد، بلكه بتوانيد ايشان را قانع كنيد. از امام بخواهيد نگويد تا شاه نرود، من به ايران بر نميگردم. اين تقريبا تعليق به محال است. به ايشان گفتم: همين امروز امام در سخنراني خودشان بر اين مسأله تاكيد داشتند كه سخن همه مردم ايران يك چيز است و آن مرگ بر پهلوي است. بعد هم به ملت ايران گفتند: از امريكا و شوروي نترسيد. وقتي يك ملت ميخواهد كه اين آدم برود، كسي نميتواند جلوي آنها را بگيرد. مردم ميخواهند خودشان حاكم بر سرنوشت خودشان باشند. گفتم: ممكن است شما با ويژگيهاي امام كاملاً آشنا نباشيد. امام اگر به نظري برسد و به راهي اطمينان پيدا كند و آن را وظيفه خودش بداند، سخن هيچكس در او تأثيري نخواهد داشت. بحث با امام در اينگونه مسائل بي ثمر است. ضمن اينكه اين جمع هم نظر جنابعالي را خيلي قبول ندارند. مهندس بازرگان كمي ناراحت شد و گفت: قبول كنيد در زمينه مسائل سياسي و جهاني ما بيشتر از شما مطلع هستيم. ما هدف واحدي را دنبال ميكنيم و به امام هم احترام ميگذاريم، ولي در اين مسير بايد قدم به قدم جلو رفت. فعلا بايد بگوييم كه شاه بايد صرفاً سلطنت كند و نه حكومت... از نظر ما تقريباً نظرات مهندس بازرگان مشابه نظرات آقاي شريعتمداري بود. ما ميدانستيم كه امام از اين حرفها و نظرات آقاي شريعتمداري چقدر ناراحت است، منتهي ايشان در اين زمينه مصلحت را در سكوت ميدانست.»
2. از صفحه 669 ميخوانيم: «در آيات قرآن مجيد دو چهره از روحانيت ترسيم شده است: چهره اول، روحانيت مستقل، مبارز، پاسدار حدود الهي و مدافع حقوق مردم به ويژه مستضعفين؛ و چهره دوم، روحانيت وابسته، جيرهخوار، مزدور و مدافع قدرتمندان و طبقه اشراف... روحانيتي كه ميخواهد امانتدار پيامبران باشد؛ روحانيتي كه ميخواهد دژ مستحكم اسلام و حصون الاسلام باشد؛ روحانيتي كه ميخواهد رسالتش همان رسالت انبياء و امامان يعني مبارزه با ظلم و ستم و قدرتهاي ظالم باشد، روحانيتي كه به مردم تعليم ميدهد «لا تَظلِمون و لا تُظلَمون» نه ظلم كنيد و نه زير بار ظلم برويد؛ روحانيتي كه فريادش اين است كه «و لا تطيعوا امر المسرفين» آنها كه سرمايهها را نابود ميسازند و اسرافگر هستند، در برابر آنها مطيع نباشيد... روحانيتي كه عزت شعار اصلي اوست و فريادش اين است «ولله العزه و لرسوله و للمؤمنين» اين روحانيت چگونه ميتواند به ظالمين و قدرتهاي كثيف جامعه وابسته باشد؟»
آقاي روحاني پس از اين بيانات، بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران را با نام ابراهيم خطاب ميكند و ميگويد: «اي ابراهيم! همه امتحانات سخت و بزرگ براي تو پيش آمد. اما آخرين امتحان را هم بايد بگذراني كه آن آزمايش بزرگ و آشكار؛ مربوط به اسماعيل عزيزت(حاج آقا مصطفي) ميباشد. آنگاه كه همه امتحانات و آزمايشات را با موفقيت پشت سرگذاشتي، «واذا ابتلي ابراهيم ربه بكلمات فاتمّهن قال اني جاعلك للنّاس اماما» آنگاه تو به مقام والاي امامت ميرسي... بنابراين من يك لقب براي مرجع بزرگ و رهبر عظيمالشأن، آن ابراهيم زمان، ميپسندم و آن لقب امام است؛... امام خميني.»
3. در مقاله آقاي روحاني در شماره 18 مجله راهبرد و در صفحه 9 ميخوانيم: «در انقلاب اسلامي ايران نيز مردم كه علماء را وارث انبياء ميدانستند و امام خميني(ره) را نجاتبخش خود و مظهري از صفات پيامبر و به اصطلاح مايههايي از كاريزماي پيامبر را در او ميديدند و او را بهعنوان طراح اسلام ناب و موجد افكار انقلابي با رهبري عملي تودههاي مظلوم و محروم و بهوجود آورنده قدرت نوين انقلابي و بيداري و اتحاد يك ملت بزرگ ميديدند، با جان و دل وي را به رهبري خود برگزيدند.»
4. در همان مقاله و از صفحه 23 به بعد ميخوانيم: «در بحث جهانيشدن دورنماي جهان فردا اينچنين است؛ جهاني با يك قانون عام با يك بازار بزرگ، فرهنگهاي شبيه به هم، الگوهاي جهاني و حتي نحوه فكر كردن مشابه، قضاوت مشابه و... مطرح است. در جهان فردا اگر قدرت لازم را نداشته باشيم، بلعيده ميشويم. به تعبير برخي از نويسندگان، جهانيشدن به صورت بلعيده شدن تجلي مييابد و اقتصادهاي مسلط جهاني، كشورهاي ضعيف را ميبلعند و حتي به افسانه حاكميت ملي خاتمه ميدهند. تلاش غرب بر اين است كه از اين روند به نفع خود سوءاستفاده كند و جهانيشدن را به «جهانيشدن ليبراليسم تغيير جهت دهد و آن را به جهانيشدن سرمايهداري، تجارت آزاد، دموكراسي و تكثر فرهنگي تبديل نمايد. حتي امريكاييها در اين فكر هستند كه جهانيشدن را به مفهوم امريكايي شدن جهان، تغيير جهت دهند.»
5. در همان مقاله و در صفحه 25 ميخوانيم: «غرب در فكر نوسازي فرهنگي ديگرجوامع بر اساس خودگرايي، اومانيسم، دموكراسي و پلوراليسم است و به دنبال توسعه سيطره فرهنگي بر كليه جوامع مختلف است.»
6. در همان مقاله و در صفحه 29 ميخوانيم: «امروز عدم حل برخي از مشكلات جامعه ناشي از رويارويي و اصطكاك دروني نظام است. برخي حوادثي كه ما شاهد آن هستيم مربوط به نزاعهاي دروني ماست. حادثه خرمآباد يك نمونه آن است. دهها حادثه مشابه ديگر كه بوده و خواهد بود، مربوط به نزاعهاي داخلي است. نزاع درون نظام بسيار خطرناك است.»
7. در همان صفحه ميخوانيم: «هيچ هدفي براي ما بالاتر از اصل اسلام نيست. اگر ضربه به هر هدفي قابل تحمل باشد، ضربه به اسلام بهعنوان منبع هدايت بشريت نبايد براي ما قابل تحمل باشد.»
8. در مقاله آقاي روحاني در مجله راهبرد، شماره 20 و در صفحه 23 ميخوانيم: «هيچ كشور دمكراتيكي را در دنيا پيدا نميكنيد كه براي احزاب و رسانهها خط قرمزي نداشته باشد... در كشورهاي اروپايي و غربي اگر موضوعي را وزارت خارجه مصلحت نداند كه در مطبوعات منتشر شود، محال است روزنامهاي آن را افشاء كند... اگر تخلف كردند و آن مسأله را افشا كردند... آن رسانه و مسؤولين آن، براي هميشه بايد از فعاليت سياسي- اجتماعي خداحافظي كنند. غربيها و بخصوص امريكاييها، نسبت به رعايت خطوط قرمز خود كه مبتني بر جنبههاي متعدد امنيت ملي آنهاست، حساسيت زايدالوصفي دارند.»
9. در مقاله آقاي روحاني در مجله راهبرد، شماره 21 و در صفحه 50 ميخوانيم: «اگر ماهيت امريكا را براي مردم تشريح و تبيين كنيم كه تسليمشدن در برابر امريكا چگونه استقلال، عزت و حيثيت و آبروي جهاني ما را به خطر خواهد انداخت و چيزي هم نصيب مردم ما نخواهد شد، دستاوردهاي به مراتب بهتري به دنبال خواهد داشت. بايد براي مردم توضيح دهيم كه اگر يك قدم در برابر دشمن كوتاه بياييم، دشمن از ما عقبنشينيهاي بيشتري را خواهد خواست و اين عقبنشينيها آنقدر ادامه خواهد يافت تا تسليم محض شويم.»
10. در همان مقاله در صفحه 51 ميخوانيم: «امريكا كشوري قدرتمند است و از لحاظ تكنولوژي، قدرت نظامي و اقتصادي در بالاترين سطح قرار دارد، اما اين مسأله بدان مفهوم نيست كه هر چه اراده كند، انجام بشود. بلكه برعكس امريكا در اكثر توطئههاي جهاني خود شكست خورده است.»
11. در مقاله آقاي روحاني در مجله راهبرد، شماره 24، و در صفحه 27 ميخوانيم: «در مجموع ما در برابر تهديد امريكا دو نوع استراتژي بيشتر نميتوانيم داشته باشيم يا بايد در برابر امريكا نرمش نشان دهيم يعني قدم به قدم شروع كنيم به عقبنشيني و هر چه امريكاييها ميگويند، اجرا كنيم. ميگويند اين كار را بكنيد انجام دهيم، مورد دوم را گفتند اجرا كنيم، مورد سوم گفتند، اجرا كنيم كه در نهايت منجر ميشود به تسليم جمهوري اسلامي ايران در برابر امريكا كه اين هم به مفهوم تغيير ماهيت نظام است. اساس هويت اين نظام، به استقلال است و الا اگر تبديل شود به يك نظامي كه در برابر ديگران تسليم باشد و هرچه ميگويند مجري باشد كه ديگر نظامي نيست كه براي آن، اين همه خون داده شد و شهيد دادهايم و اين همه اميد مردم مسلمان جهان به آن گره خورده است. همه عظمت بر مبناي ايستادگي و استقلال بوده است. بنابراين، در نهايت ميرسيم به يك نقطهاي كه هيچكس در اين كشور تحمل نخواهد كرد و ناچاريم در يك نقطه روبروي امريكا بايستيم و لذا در آن نقطه، جنگ آغاز خواهد شد. يعني هم چوب را خوردهايم و هم پياز را، هم تسليم شدهايم و هم ابهت و عظمت ما از بين رفته است و هم يك روز بالاخره وارد جنگ خواهيم شد.
يا آنكه استراتژي ما، استراتژي ايستادگي و مقاومت در برابر امريكا باشد. در استراتژي مقاومت بهترين راه، بازدارندگي است؛ يعني ما بايد كاري كنيم كه مجموع تحركات و فعاليت ما براي امريكا بازدارنده باشد. بازدارنده يعني چه؟ يعني امريكا جنگ عليه ايران را بسيار پرهزينه ببيند و اين جنگ را بينتيجه و يا كمنتيجه ارزيابي كند؛ در واقع در معادله هزينه- فايده، ببيند ضررش بيشتر از فايده است. اگر ما به اينجا برسيم امريكا به ما حمله نخواهد كرد.»
12. در همان مقاله و در همان صفحه ميخوانيم: «بايد محوريت رهبري انقلاب را همه بپذيريم. همه جريانها و جناحهاي كشور درون حاكميت بايد در كنار هم قرار بگيرند، همه بايد تهديد را جدي تلقي كنند. بايد اختلافات را كنار بگذاريم.»
13. آقاي روحاني در صفحه 422 كتاب خاطرات خود، در جلد اول، در خصوص مبارزه با ظلم و ظالم و مبارزه با دشمن و فرمان امام معصوم(ع) ميگويد: «در مسجد ارگ به مناسبت فوت پدر آقاي ناطق نوري سخنراني كردم. بسياري از علماي تهران از جمله استاد مطهري حضور داشتند. در آن سخنراني رواياتي را مطرح كردم كه حضار كمتر شنيده بودند. از جمله روايتي كه مضمون آن اين بود كه امام عسكري(ع) به يكي از يارانش به نام «محمد عبيدي» فرمود: اگر براي مقابله با افراد بدعتگذار و مرموزي مثل «حسن بن محمد» و «محمد بن نصير» اسلحه نداشتي، سنگ كه در دسترس تو هست؛ «فاخدش رأسه بالحجر» با سنگ بر سرش بكوب. من درباره اين روايت و وظيفهاي كه بر عهده ما ميگذارد، بهطور مشروح صحبت كردم و گفتم: اگر در شرايطي مردم دسترسي به اسلحه ندارند، سنگ كه در اختيار است. مردم چرا سنگ را برنميداريد؟ روايت ديگري بود در مبارزه با ستمگران كه امام عسكري(ع) به يكي از اصحاب خود به نام «جنيد» دستور داد كه با ساطور يك شرور خطرناك به نام «حارث بن حاتم» را به قتل برساند و لذا آن منبر به منبر ساطوريه معروف شد و دوستان در مجالس و محافل بهعنوان منبر ساطوري ياد ميكردند! آن روز وقتي از منبر پايين آمدم، استاد مطهري كه تسلط زيادي بر روايات داشت، به من گفت: اين روايات را از كجا پيدا كردي؟ حتماً منابع آن را براي من بنويس كه روايات بسيار خوبي بودند؛ كه منابع روايات و متن آنها را يادداشت كردم و چند روز بعد كه در جلسه روحانيت مبارز خدمتشان رسيدم، به ايشان دادم.»
اينها حرفهاي آقاي رئيس جمهور است. برخي از اين حرفها را در دوران طاغوت و در ميدان مبارزه زده است. آقاي روحاني در دوران محمدرضا خان، از ولي فقيه زمان بهعنوان «امام» ياد كرد و اولين بار او بود كه بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران را «امام خميني» ناميد.
بعضي از اين حرفها مربوط به سالهاي 81 و1380 است. خاطرات ايشان در سال 1388 چاپ شده است. اما مواضع ايشان پس از رياست جمهوري، با يك جهانبيني و ديد ديگري است. ما در اين نوشتار به برخي از آنها اشاره ميكنيم.
* روحاني امروز
حرفهاي ديروز آقاي روحاني را مرور كرديم. اكنون به سخنان امروز وي بپردازيم:
1. 30/7/1393 در اجتماع مردم زنجان: «بايد در مسأله امر به معروف و نهي از منكر موضوع محبت و اخوت و اينكه هركس نسبت به يكديگر حالت سرپرستي دلسوزانه داشته باشد، مدنظر قرار بگيرد و همه نسبت به هم احساس محبت و ولايت كرده و آنگاه به امر به معروف و نهي از منكر بپردازند.»
2. در همان سخنراني: «چرا بايد اينگونه باشد كه وقتي يك ايراني مسلمان به يك كشور صنعتي غربي ميرود، حسرت زندگي غربي را داشته باشد؟»
3. در همان سخنراني: «... اگر اشكال و گناهي بوده به تفرقه دامن نزنيم و از آن بگذريم، چرا كه ما تابع همان حسيني هستيم كه توبه حر را قبول كرد... من در جامعه كسي را نميشناسم كه گناهي بالاتر از گناه حر و عظيمالشأني را در تاريخ بعد از پيامبر(ص) و امام علي(ع) جز اباعبدا... الحسين(ع) نميشناسم كه در برابر سري كه حر در برابرش خم كرد، گذشت كرده و او را در آغوش كشيد... درس و پيام امام حسين(ع) درس برادري، وحدت، گذشت و قبول توبه از يكديگر است و درس كربلا هم درس تعامل سازنده و مذاكره در چارچوب منطق و موازين ميباشد... امام حسين(ع) خيمهاي بر پا كرد و عمر سعد را به مذاكره دعوت نمود... ساعتها با عمر سعد مذاكره كرد، تا نتيجه رويارويي آنان به جنگ ختم نشود... با دشمن خود بايد به گونهاي رفتار كنيم كه دنيا منطق ما را در صحنه مذاكره پيروز بداند.»
4. دولت در مذاكرات هستهاي تنها به دنبال حل معضلي به نام پرونده هستهاي نيست، بلكه اين مذاكرات اولين گام براي حل معضلات اساسي است.
5. بحث ما فقط هستهاي نيست، اين نيست كه ما امروز موضوعي به نام هستهاي داريم و ميخواهيم با دنيا مذاكره كنيم و اين موضوع تمام ميشود، اين پله اول براي رسيدن به بام تعامل سازنده با جهان است.
6. آقاي روحاني در خصوص صحبت تلفني خود با رئيس جمهور امريكا ميگويد: من اوباما را فردي بسيار مؤدب و باهوش يافتم!... اين تلاش نياز به اعتمادسازي از دو طرف دارد. ايران در واقع، دست دوستي و صلح به سوي همه كشورهاي دنيا دراز كرده است و خواهان روابطي دوستانه و خوب با همه كشورهاست.
7. هيچ دشمني تا ابد پايدار نميماند... بنابراين بايد دشمنيها را به دوستي تبديل كنيم.
8. 17/10/1393 در كنفرانس وحدت اسلامي: بايد اسلام رحماني، معتدل و اعتدالي را به جهان معرفي و در برابر افراط و خشونت ايستادگي كرده و به دنيا بگوييم كه اسلام دين افراط و خشونت نيست، بلكه دين مدارا است.
9. وي در همان سخنراني ميگويد: مگر اسلام، دين سمحه و سهله و بشارت نيست.
10. آقاي روحاني در تاريخ 3/7/1394 در جمع خبرنگاران با اشاره به اينكه هم در ايران و هم در امريكا كساني وجود دارند كه مخالف توافق هستهاي هستند و ترجيح ميدهند كه دشمنيهاي گذشته را زنده نگاه دارند، گفت: «اگر ما اين دشمني و اين تنش را ادامه دهيم نتيجه آن چه خواهد شد؟ جنگي در بگيرد... بايد به فكر آينده باشيم. تجديد تنش و دشمني به نفع هيچكس نخواهد بود!»
11. وي در همان جمع به موضوع پيشرفت در رابطه ايران و امريكا اشاره كرد و گفت: «دو سال پيش كسي تصور نميكرد كه وزراي امور خارجه ايران و امريكا هفتهها و ماهها با هم بر سر ميز مذاكره بنشينند.»
* جمعبندي
با كنار هم قراردادن سخنان ديروز و امروز آقاي روحاني به خوبي تغيير نگاه، نگرش و رويكرد رئيسجمهور قابل ديدن است. سخنان امروز با نگاه قرآن، روايات و نگاه ولايت همخواني ندارد.
امام خامنهاي مبارزه با استكبار را لازم ميشمرند و ترك آن را مخالفت با قرآن ميدانند. معظمله مذاكره با امريكا را تنها در موضوع هستهاي اجازه داده و هر نوع مذاكره ديگر را ممنوع ميشمرند. ايشان اسلام رحماني را اسلام امريكايي ميدانند و آن را برگرفته از نگاه ليبراليسم و اومانيسم معرفي مينمايند.
امام خامنهاي هم در بحث مذاكرات هستهاي و هم در مبحث فتنه 88 خطوط قرمزي را تعريف ميكنند كه برخي از آن هرگز از سوي آقاي روحاني رعايت نشده است.
آقاي رئيس جمهور ولي فقيه را امام ميداند و معتقد است همه بايد محوريت رهبري انقلاب را بپذيريم. طبق قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و طبق حكم شرع مقدس، تعيين سياستهاي كلان و راهبردي نظام؛ حق امام خامنهاي است و تمامي سياستمداران و مسؤولان كشور، از جمله رياست جمهوري اسلامي ايران بايد خود را با آن سياستها و با نگاه رهبري همسو سازند و از خط قرمزهاي نظام عبور نكنند.
آقاي روحاني حداقل حرفهاي ديروز خود را مرور كند و به آن پايبند بماند. شما خواننده عزيز نيز نگاه ديروز رئيس جمهور را يكبار ديگر مرور كن تا براي شما هم روشنتر شود كه طبق نگاه آقاي روحاني، پس از همه اين كش و قوسها، ناچاريم در يك نقطه روبروي امريكا بايستيم. يعني هم چوب را خوردهايم و هم پياز را، هم تسليم شدهايم و هم ابهت و عظمت ما از بين رفته است!!
آيا عقل سالم اين را ميپذيرد؟!
چه زيباست آقاي روحاني به اشتباه امروز خود پي ببرد و همانند ديروز فرياد بزند: «مرگ بر امريكا»؛ به يقين اين فرياد به تبعيت از امام خميني(ره) و امام خامنهاي نزديكتر است و سعادت دو سرا را به همراه دارد.
دشمن را نميشود دوست گرفت. دشمن، دشمن است. به دشمن نبايد اعتماد كرد. اگر اعتماد كرديم به ما طمع ميكند و در فكرمان هم نفوذ ميكند و جمهوري اسلامي ايران را به دست ما به شكست ميكشاند. راستي اگر كمك كار دشمن شويم، جواب خون شهدا را چه ميدهيم؟
اگر همه به راه امام پايبند بمانيم، اختلافات زيربنايي و نگرشي تمام ميشود و امتي واحده در برابر استكبار جهاني، قدرت دشمن را در هم ميشكند و اميد ملتهاي مسلمان جهان را بارور ميسازد.
*********************************
هفته نامه 9 دی **
تحلیلی درباره بازار سرمایه، رکود اقتصادی و سستی های دولت
گره زدن افسار اقتصاد به دُم سیاست/دکتر محمد سلیمانی
در دو سال اخیر همه سهامداران متوجه افت شدید شاخص بورس بودند. آنها شاهد بودند که هر روز سرمایه آنها مانند یخِ زیر آفتاب در حال آب شدن و نابود شدن است. ثبت میانگین زیان 18 درصدی در نیمه دوم سال 1392 و کاهش 27 درصدی ارزش بازار در سال 1393 شاخص کل بورس را از 90000 به حدود 62500 رساند. این کاهش در سال 1394 هم ادامه یافت طوریکه در مهرماه 1394 به حدود 61000 رسید. سهامدارانی که در سال 1391 و نیمه اول 1392 شاهد رشد چند برابری بورس بودند و از تقسیم سود نقدی قابل توجهی بهره مند شده بودند، در اثر سیاست های اقتصادی دولت یازدهم شاهد ضرر پشت ضرر شدند و نومیدانه ذوب سرمایه خود را نظاره گر شدند.
در این دو سال طرفداران چشم و گوش بسته دولت یازدهم صرفاً یا به تماشا نشستند، یا همراه دولت و رئیس دولت شلاق توهین و تهمت بر منتقدان و دلسوزان نواختند، یا به جشن عبور از رکود پرداختند و پایکوبی کردند و یا امید واهی دادند و سراب تدبیر نشان دادند. غافل از اینکه بحث و مقوله اقتصاد را نمی توان با گفتار درمان کرد. تا اینکه کاسه صبر 4 وزیر به سر آمد و آنها خسته و ناامید از پی گیری اصلاح روند اقتصادی در جلسات دولت دست به قلم شدند و نامه ای تاریخی با همه ریسک های آن به رئیس محترم جمهور نوشتند و دُم خروس از بدنه هیات وزیران بیرون زد که اگر فکری عاجل نشود بحران دامن کشور را می گیرد.
در مدت دو ساله اخیر، مردم هیچگاه با آمارهای دولت هماهنگ نشدند. صنعتگران هیچگاه جمله "از رکود عبور کردیم" رئیس محترم دولت را جدی نگرفتند، چون در میدان عمل بودند و می دانستند متأسفانه دولت راست نمی گوید و پنهان کاری می کند. صاحبان صنایع هاج و واج از ادعای رئیس جمهور با بُهت و حیرت از دست رفتن سرمایه خود را نظاره می کردند. فریادهای آنها یا به گوش ریاست محترم جمهور نرسید یا او از سرمستی عبور از رکود متوجه ناله ها نشد.
دانشمندان و اقتصاد دانان، که گیج و منگ از رفتار اقتصادی دولت و شعارهای بی مبنا و تو خالی شده بودند، به چند دسته تقسیم شدند. عده ای سکوت را پیشه کردند، عده ای به تحلیل و ذکر دلایل رکود و افت شاخص بورس پرداختند، و عده ای هم مشفقانه نقد نوشتند و دولت را به اصلاح سیاست های اقتصادی دعوت کردند و عده ای هم دولت را بدلیل ناهماهنگی و ضعف در تیم اقتصادی ناتوان و ناکار آمد دیدند. ولی مهم آن است که هیچ اقتصاد دان برجسته ای مُهر صحت برکار و فعالیت و ادعاهای دولت و رئیس دولت نگذاشت.
مجلس شورای اسلامی هم هر بهانه ای را از دولت گرفت، برای دولت قانون "رفع موانع تولید" را با اولویت و فوریت تصویب کرد، مجوز ایجاد "صندوق تثبیت بازار سرمایه با ساز و کار مناسب" را داد، قانون "تنظیم مقررات مالی" را اصلاح و تمام خواسته های دولت را در آن گنجاند. به عبارتی الان دولت هیچ گونه بهانه ای از نارسائی قانونی یا موانع آن را نمی تواند بیان کند. همکاری مجلس نهم با دولت در زمینه اقتصادی در طول تاریخ بی نظیر یا کم نظیر بوده است. مجلس در تصویب قانون بودجه به خوبی دست دولت را باز گذاشت، طوریکه قانون بودجه همان لایحه بودجه باضافه اختیارات اضافی به دولت شد. منتقدان دولت هم کمترین فشار را در حوزه اقتصاد به دولت وارد کردند. طوریکه الان دولت به هیچ وجه نمی تواند رکود ایجاد شده در اقتصاد را به گردن رقیب یا منتقدین بیندازد. درست است که منتقدین دولت را از گره زدن همه مسائل به مساله توافق هسته ای بر حذر می داشتند، ولی دولت نمی تواند یک نمونه هم از سنگ اندازی یا چوب لای چرخ گذاشتن منتقدین و مخالفین خود در حوزه اقتصاد ارائه دهد.
پس چرا هنوز یکسال از اعلام جمله "از رکود عبور کردیم" رئیس دولت نگذشته بود که صدای 4 وزیر بلند شد و افشاگری کردند و واقعیت را نمایان رسمی کردند، تا رئیس محترم دولت بفرمایند" از رکود عبور کرده بودیم ولی مجدد رکود بازگشت !" جل الخالق. تا قبل از این نامه 4 وزیر همه اش حاشا وکَلا و قسم جلاله بود و یک شبه نظرها تغییر کرد؟ آیا با اقتصاد می توان چنین کرد؟
اجازه می خواهم چند نکته را مطرح کنم :
حضور سیاسی دولت در شرکت های شبه دولتی و عمومی موجب اتخاذ تصمیم های سیاسی در بازار سرمایه شد. تصمیماتی که از منطق اقتصاد پیروی نمی کردند. سه نمونه بارز آن یکی خودرو سازی است و دیگری پتروشیمی و سومی مخابرات که از قضا هر سه مورد در بازار سرمایه اثرات تعیین کننده دارند. صحبت های چالشی دولتیان در باره این سه مورد هم حاکی از اِشراف و پیش تازی حرکت های سیاسی به جای منطق اقتصادی در طول دولت یازدهم بوده است. دولت یازدهم همه را برای خود می خواهد و به هر قیمتی. تا این نوع نگرش و رفتار هست باید شاهد معضلات در حوزه بازار سرمایه و رکود اقتصادی بود.
دولت با جهت گیری سیاسی در حوزه نهادهای بزرگ به نفع سهامداران درشت و به ضرر سهامداران خُرد و اقلیت، عملاً حقوق آنها را زیر پاگذاشت و موجب خروج سرمایه های خُرد و مردم عادی از بازار سرمایه شد. مردم عادی از آوردن سرمایه خود به بورس تردید کردند. چون شاهد بودند قوانین و مقررات حامی حقوق سهامداران خُرد به شدت ضعیف است . نارضایتی سهامداران خُرد ناشی از برخورد سیاسی مأبانه با بازار سرمایه است. بررسی بورسهای جهان نشان می دهد که تصمیم نهادهای حقوقی بر اساس منطق اقتصادی است و نه فشارها و برخوردهای سیاسی، چیزی که در بورس ایران به وضوح همه شاهد آن هستند. مجلس شورای اسلامی امکان استفاده از ابزار های نوین و سکوک و تأسیس نهادهای مالی را به دولت داد. ولی دولت به جای تسهیل فرآیندها، موجب دشواری هائی در فرایند تأمین مالی شرکت ها شد. در نتیجه این گونه امکانات و مجوز های قانونی عملاً تأثیر اندکی گذاشت و بازار سرمایه به سیر نزولی خود ادامه داد.
وقتی بیشتر به عمق فاجعه رکود اقتصادی پی برده می شود که آمارهای سال 1394 ملاحظه شود. در سه ماهه نخست سال 1394 چهار متغیر اصلی این بازار بورس اوراق بهادار که نزول آنها از دیماه 1392 شروع شده است یعنی : ارزش بازار، ارزش معاملات و تعداد خریداران به ترتیب 12.6 ، 19.8، 62.2، 20.6 درصد کاهش نسبت به سه ماهه اول سال 93 همراه بوده است. آن وقت معلوم نیست رئیس محترم جمهور بر اساس کدام منطق و فرمول اقتصادی با قاطعیت حکم به عبور از رکود اقتصادی می دهند؟ لذا موجب می شود که 4 وزیر در نامه خود به ریاست محترم جمهور بنویسند "از دیماه سال 1392 تاکنون ظرف مدت 19 ماه ارزش بازار بر اساس شاخص قیمت 42درصد کاهش یافته و به لحاظ افت ارزش، بازار کاهش معادل 180 هزار میلیارد تومان را شاهد است". اهمیت این عدد را با مقایسه آن با بودجه تخصیص یافته عمرانی تاکنون که حدود 10 هزار میلیارد تومان است می توان فهمید. یعنی دولت برای کنترل تورم موجب خسارت عظیمی به سهامداران بورس شده است و یا به عبارتی بخشی از پول حاصل از کنترل تورم از جیب سهامداران بورس برداشته شده است و آنها را همراه با اقتصاد کشور زمین گیر کرده است. به فرازی دیگر از نامه 4 وزیر اقتصادی توجه کنید " ... مزید استحضار حضرتعالی (رئیس جمهور) سود تقسیمی این گروه از شش هزار و هفتصد میلیارد تومان سال قبل به یک هزار و 900 میلیارد تومان در سال 93 رسیده است و ... تا پنج سال آتی بازار بهبود مناسبی در این حوزه پیش بینی نمی کند" .
عملکرد غیر قابل قبول اقتصادی دولت بدلیل سرکوب هر نطق اقتصادی و پنهان کاری دولت و بدلیل سکوت رسانه های وابسته به دولت و به دلیل ارائه آمارهای غلط و مخدوش و آمارسازی دستوری موجب گردید تا حتی خبرهای نظیر بسته شدن نمادهای معاملاتی شرکت های عظیم از فولاد گرفته تا پالایشگاه و تا بعضی بانک ها به اطلاع عموم و حتی خواص نرسد. آیا اگر رئیس محترم جمهور این وضعیت را می دانست باز بر شعار خود مبنی بر "عبور از رکود" پافشاری می کرد؟ حداقل 4 وزیر با افشای نامه خود و ذکر مصیبت وارد بر صنایع کشور و حتی کاهش درآمد مالیاتی دولت از محل شرکت های بورسی به میزان بالغ بر دو هزار میلیارد تومان، تکانی به رئیس جمهور دادند تا از تریبون شعاری کمی فاصله بگیرد. چرا تاکنون نگذاشتند مردم بدانند که مانده تسهیلات بانکی بالغ بر 700 هزار میلیارد تومان است؟ دستان پشت پرده اقتصاد و تصمیم گیر برای اقتصاد دولت کیست؟ اکنون که معلوم شده این چهار وزیر اقتصادی خود دلهائی پر از درد دارند، باید پرسید چه کسی متولی برنامه اقتصاد دولت است؟
دولت با زرنگی خاص می خواهد القا کند که تمام مشکلات بدلیل ساز و کار بازار و بخش خصوصی است. در صورتیکه سیاست های اقتصادی غلط دولت و عدم اطلاع رسانی و ساختن آمارهای آنچنانی و سیاسی عمل کردن در حوزه اقتصاد و حضور ثروتمندان چند صد میلیارد تومانی دور میز دولت موجب شده است تا بخش خصوصی و بازار به آینده غیر مطمئن گردند و در نتیجه محتاط گردد و بحران را طولانی تر و رکود را عمیق تر کند و دولت و ملت عملاً ناگزیر به تحمل هزینه های سنگین بیکاری و آسیب های اجتماعی ناشی از آن گردد.
اکنون که نامه 4 وزیر و بازار سرمایه مثل آینه اقتصاد واقعی و حقیقی دولت یازدهم را کمی منعکس کرده است، دولت باید رکود با وضعیت بحرانی را بپذیرد. طبیعی است که اگر ما دارای رشد اقتصادی بودیم و از چرخه اقتصادی سالمی برخوردار بودیم، باید در تابلو بورس انعکاسی مثبت می داشت. ملاحظه کنید در طول یکسال گذشته چقدر رئیس دولت شیپور رشد اقتصادی را به صدا در آورد و رسانه های وابسته به دولت مدیحه سرائی کردند، بعد معلوم شد در رکود بحرانی هستیم! تجلی اقتصاد در تولید مشخص می گردد و تولید هم دارای پیش شرط هائی اساسی نظیر ساماندهی محیط کسب و کار و شفافیت است. دولت در اجرای قانون بهبود محیط کسب و کار مصوب مجلس کدام توفیقات را داشته است که بخواهد در رونق اقتصادی اثر گذار باشد؟ همه ایرانیان بدون استثناء خواهان اقتصاد بالنده و پر رونق هستند. ولی وقتی دولت صرفاً به سیاست چسبیده است و اقتصاد را رها کرده است یا بهتر بگوئیم اقتصاد را به دُم سیاست بسته است، چه انتظاری می توان داشت؟ ای کاش نامه 4 وزیر سال گذشته بیرون آمده بود تا جنبه نوشدارو بعد از مرگ سهراب پیدا نمی کرد. اکنون 180 هزار میلیارد تومان به ناحق از بین رفته و سهامداران زیادی به خاک سیاه نشسته اند. این ها همه نتیجه آن است که دولت و خصوصاً رئیس دولت افسار اقتصاد را به دُم سیاست گره زد و چنین توهین بزرگی به اقتصاد شد و اقتصاد هم سرکشی کرد و بحرانی شد. داستان دولت نظیر داستان صاحب شتری است که در هنگام مرگ از شتر تقاضای حلالیت کرد و شتر گفت از همه تقصیرات تو می گذرم جز آنکه یکبار افسار مرا به دُم خر بستی! حال اقتصاد کشور هیچگاه رئیس دولت را نخواهد بخشید. چون دولت افسار اقتصاد را در دو سال گذشته به دُم سیاست گره زد.
********************************