صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۲۱ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۶:۳۷  ، 
شناسه خبر : ۲۹۹۲۲۵
همه مدیون توییم روح الله

محمد های صحرایی در کیهان نوشت:
سالها می‌گذشت و ظلم و ستم میراث پشت در پشت پادشاهان برای مردم ستمدیده طول تاریخ تار و تاریک شاهنشاهی ایران بود. قبل از ورود اسلام به ایران، پادشاه را خداوندگار می‌دانستند که به هر کاری مختار بود و در کار او هیچ مداخله نباید می شد که تصمیم‌اش را عین صواب می‌دانستند. او اختیار دار همه‌چیز بود و مرگ و زندگی مردمان به دستش بود. زندگی را اگر می‌خواست می بخشود و اگرنه، که می‌گرفت. این که امر معمول بود؛ او مالک جان و مال و صاحب ناموس بود. قصه‌ها از او شروع و به او ختم می شد. خوب آن بود که در کاخ بود و بد آن که دشمن‌اش بود. حتی درس خواندن و فرهیختگی مختص به هم خون و خانواده او بود و دیگران باید از آن محروم می‌بودند حتی اگر شاه، انوشیروانی باشد که به غلطِ مشهور، دادگرش گویند و آنکه می خواهد فرزندش فرهیخته گردد و از جامعه طبقاتیِ مقفل بگذرد و از طبقه دهقانان به دبیری بیاید، کفشگری باشد که حاضر به تأمین مالی سپاه ایران باشد.
مردم گویی به شاهان خو کرده و در طبقه خود خانه کرده بودند و دیگر نه امیدی به در آمدن و نه انگیزه‌ای به بر آمدن داشتند. ولی همین مردم تا نسیم اسلام را به اندیشه خود حس کردند و مفاهیمش را با مبانی انسانی خود یکی یافتند، آغوش گشودند و اسلام را چون جانانی، به جان پذیرفتند و آن‌را همچو گوهری در صدف میهن، پروریدند و سفتند و به گردن آویختند. از اسلام آنچه برایشان آمده بود، نابش را برگزیدند که به منطق دیرینشان و ذات پاکشان شبیه‌تر و به سرچشمه متصل بود. آنها حساب پادشاهی را که حاصل انحراف بود از اسلام جدا کردند هرچند که بازهم ظلم ظالمانی بود که این‌بار به نام دین انجام می‌شد. گاهی تکاپویی برای نجات بود و جوانمردانی برمی‌خاستند سربرمی‌تافتند، که سرکوب می شد و سرمی‌باختند. تا نوبت به دلیران تنگستان و جنگل و مشروطه و فدائیان رسید و تا نوبت قیام، به خمینی کبیر رسید که روح خدا بود.
او به مردم آموخت که تا مرز عصمت رفتن افسانه نیست و می شود الله گفت و استقامت ورزید و رسالت را بدون کمترین خوف و خشیتی ابلاغ کرد و به دنبال عزتی بود که در دستان خدا و از آنِ مؤمنان است که مابقی دروغ و جعلی و خواب و خیال است. او به مردم آموخت که عزت در استقلال از تمام قدرتهای پوشالی است و در آزادی از تمام تعهداتی است که باعث استیلای دشمنان بر امور مسلمین می شود و عزت یعنی صداقت با مردم و محرم دانستن آنها و سیاست با دشمنان و خوشبین نبودن به وعده‌های آنان. خمینی کبیر را که مردم امام نامیدند به این خاطر بود که شبیه ترین مردم به امامان معصوم بود. او جرأت «نه» گفتن به غیر خدا را به مردم داد و فریاد ما می توانیم او خواب و خمود و جمود را از همگان گرفت و تا ابد مردم را به این حقیقت واقف کرد که «اگر بخواهید خدا هم می خواهد و می شود» او همواره به حکم حِکمتی که از قرآن گرفته بود، به دشمنان خدا مخصوصاً آمریکای پلید و انگلیس خبیث بدبین بود.
امام انقلابمان، یک تار موی کوخ نشین را با کرور کرور کاخ و کاخ‌نشین عوض نمی‌کرد و این مرامش بود. از غم مظلومین و محرومین عالم، طاقتش طاق بود و از ظلم ظالمان سینه‌اش انباشته از حس مسئولیتی که باید انجام می‌داد. او ساده‌زیست بود و هیچ قرابتی با اشرافی‌گری نداشت و هر تعریفی از او که بوی بی‌دردی و بی‌مسئولیتی و سازش و راحت‌طلبی و تجمل بدهد، تحریف او و خیانت به عقاید اوست. مخالف سرسخت اسلام مرفهان بی درد بود و آن‌را در زمره اسلام آمریکایی و اسلام متحجر می‌دانست. خود را به تمام معنا عبد خدا و سرباز اسلام و پس از انقلاب خود را حافظ ایثارگری‌های مردم می‌دانست. همواره مردم خداجوی ایران را ولی نعمت می شمرد و برای خود و خانواده‌اش حقی بیش از آنچه که زندگی طلبگی برایش مقرر کرده بود قائل نبود. احمدعزیزش را از ورود به مناصب سیاسی که ممکن بود مطمع حیله‌گران بشود برحذر می داشت و احمد نیز که به تمام معنا آقازاده بود، متواضعانه می‌پذیرفت و حقیقتاً مشاور و یاری امین بود برای امامِ انقلاب و تمام اینها را مردم با چشم و گوش و ایمان خود حس می‌کردند و حظ می‌بردند.   
مردم زجرکشیده ایران که خواست خود را در گفتار و رفتار امام و غیظ و قهر انقلابی او با دشمنان خدا دیدند، با جرأتی که از او گرفته بودند به او پیوستند و با شعار «خدا قرآن خمینی» قیامی را پایه گذاردند که توانست مسیر تاریخ را تغییر دهد که کمترین اثر آن سقوط رژیم پوسیده و وابسته پهلوی بود. مردم کلام امامشان را برآمده از متن قرآن و اصل دین یافتند که چنین به لشکرش گرویدند. آنان در این راه از جان و مال خود وعزیزانشان گذشتند و آمال خود را با اندیشه او بازساختند. اندیشه انقلابی او بود که تعابیر و مفاهیم آن‌ زمان را تغییر داد. همان‌گونه که پس از اسلام ابوالحِکَم، ابوجهل نامیده شد، با شروع انقلاب اسلامی و به ثمر رسیدن آن عزت به معنای واقعی خود تأویل شد. عزت در استقلال معنی شد و ذلت وخیانت در وارداتی که مهندس و کارگر ایرانی را تحقیر می‌کند. تحریمی که دشمنان تحمیل می‌کردند نعمت بود، چون مغز و بازوی ایرانی را به کار می‌انداخت و ثروت را در کشور نگه می‌داشت. شعار طاغوتی «نمی‌شود و نمی‌توانیم» جای خود را به می‌شود و می‌توانیم سپرد. ساده‌زیستی مسئولین افتخار بود و ثروتمندی آنان شرمندگی.
اگر در رژیم وارفته و واداده پهلوی به ژست‌های محقرانه در مقابل کدخدایان و درشتی با مردم فخر می‌شد، و اگر بهرمندی برای ویژه‌خواران مشروع بود و نزدیکان درباری تا حد مرگ از مال مردم می‌خوردند، و اگر پای 60 هزار مستشار مفت‌خوار در ایران باز بود، و اگر در برابر درشت‌گویی آمریکایی حق مصونیت قضائی داده می‌شد، و اگر آمریکائیان وحشی از ما حق توحش می‌گرفتند، و اگر به جای پرداخت زیربنایی به اقتصاد به اقدامات لوکس و تبلیغاتی برای طبقه محدود تمرکز می‌شد، و اگر مهم‌ترین قراردادهای کشور برای مجلس و مردم محرمانه بود، و به جای ایجاد کار و زمینه ازدواج جوانان برای آنان مخدری چون جشن هنر و کاباره و موسیقی ترویج می‌شد، و اگر به جای عقل و تدبیر، حراف و اشراف بودن از شرایط مدیران بود و ... با انقلاب اسلامی همه اینها منقرض شد و به سرعت مردم خود را با ارزش‌های انقلابی و اسلامی منطبق کردند و توانستند نمونه تاریخ باشند و اگر مسئولی از این قافله جاماند، واماند و از چشم و دل مردم افتاد.
با انقلاب در ارزش‌های پوسیده پهلوی بود که مردم توانستند گشایش‌های پی‌در‌پی و واقعی ایجاد کنند. الگو شدن میان جهان اسلام در نظام سازی، جرأت دادن به مظلومین در مبارزه، جهانی شدن و بیرون آمدن از بن‌بست پهلوی، اداره جنگ تحمیلی در کنار صدور انقلاب، چشاندن طعم شیرین خدمت به روستائیان دورافتاده و محروم، معرفی كدخدایان به عنوان محور شرارت تا آنجا كه امروزه در خود آمريكا پرچم اين كشور به عنوان نماد ستمگری به آتش كشيده مي‌شود، دست رساندن به قلل علمي جهان در موضوعات مختلف و بدست آوردن سرحدات برخی علوم اساسی، مقابله و مقاومت 37 ساله در برابر همه دشمني‌های دشمنان و ... و از همه مهم‌تر سپردن اداره امور مملکت به دست توانمند مردم به گونه‌ای‌که امروزه ایرانیان می‌توانند خود سرنوشتشان را رقم زنند.  
فردا در کنار تمام دستاوردهای حقیقی انقلاب، مردم سی و هشتمین بهار آزادی خود را جشن می‌گیرند و درکنار آن انزجار خود را از گزافه‌گویی های مقامات فرانسه و انگلیس و مخصوصاً ترامپ تازه به دوران رسیده اعلام می‌کنند و با مرور تاریخ پرفراز و فرود انقلاب و انقلابیون، درک پیچ تاریخی امروز و ضرورت حفاظت عزتمندانه و متعهدانه از دستاوردهای انقلاب را به مسئولین یادآور می شوند که امانت امام و شهداست و ملت مطلقاً در مورد آن مدارا و مراعات نمی‌کند. اگر امروز مردم جهان به مهم و مبارک بودن انقلاب اسلامی برای رهایی پی برده و به دنبال آنند، و دشمنانِ از نفس افتاده، مدتی است که به دلهای لرزان و ایمان‌های لغزان و دوره‌گردهای سیاسی طمع کرده اند، یقیناً بهترین اقدام بازگشت به آرمان‌های امام مقتدر راحل و اطاعت از اوامر امام مطمئن حاضر است که باید به جای انفعال و تنش‌زدایی‌های بی‌انتها، به فکر و تلاش برای اقتدار و تهدید‌زدایی دائمی وتقویت اراده وعزت ملی بود. که ما به این گردنه آسان نرسیدیم.  

ایران و مسأله‌ای به نام ترامپ

مهدی محمدی در وطن امروز نوشت:

یکم- همچنان برای قضاوت درباره ترامپ زود است اما درباره قضاوت‌هایی که درباره او شده، می‌توان قضاوت کرد. یک اصل بسیار مهم که من تصور می‌کنم هر بحثی درباره ترامپ را باید از آنجا آغاز کرد این است که حضور او در کاخ سفید چیزی بر امکانات واقعی آمریکا در صحنه بین‌المللی از جمله مقابل ایران نیفزوده است. حضور او در کاخ سفید، «واقعیت‌ها» درباره محدودیت‌های قدرت آمریکا را تغییر نداده بلکه- حتی اگر خود او نداند- خود محصول این واقعیت‌هاست. آمریکا توان اقتصادی مداخله در بیرون از مرزهای خود را تا حدود زیادی از دست داده است، روابط آمریکا و متحدانش بحرانی است، در تعریف منافع مشترک و شیوه‌های مشترک برای تامین این منافع با برخی از نزدیک‌ترین متحدانش به بن‌بست خورده، مداخلاتش به جای حل، بحران‌ها را پیچیده‌تر کرده، جامعه آمریکا از جنگ خسته و گریزان است، برای بحران‌های یمن و سوریه هیچ راه‌حل صاف و ساده‌ای وجود ندارد، آمریکا قادر به تدوین یک راهبرد که میان ایجاد ثبات در منطقه و حمایت از متحدان سنی‌اش توازن ایجاد کند نبوده است و خیلی چیزهای دیگر از این قبیل. حضور ترامپ در کاخ سفید یک معجزه نیست که با وقوع آن همه این مشکلات از میان برخاسته باشد. او شاید دیدگاه‌هایی متفاوت داشته باشد- یا چنین تظاهر کند- اما امکانات او برای پیگیری دیدگاه‌هایش همان امکاناتی است که در اختیار دولت اوباما بود و بلکه مقداری هم کمتر. به همین دلیل هم هست که او بی‌سروصدا برخی حرف‌های بسیار تند و تیز خود را درباره ایجاد منطقه پرواز ممنوع در سوریه، شهرک‌سازی در سرزمین‌های اشغالی، برجام و برخی امور بسیار مهم دیگر تعدیل کرده است. از این جنبه اگر بنگریم، یک نکته بسیار مهم این است که ممکن است ترامپ یا تیم او خیلی حرف‌ها بزنند ولی برای گذار از حرف به عمل، بلافاصله با واقعیت‌هایی برخورد خواهند کرد که عبورناپذیر است. بنابراین یک اصل راهبردی این است که حرف‌های ترامپ را گوش کنیم اما حین برنامه‌ریزی، مقدورات و امکانات واقعی او را ملاک قرار دهیم. این اصل درباره همه رؤسای جمهوری آمریکا صادق است اما به طور خاص باید آن را درباره فردی مانند ترامپ که عاشق در سرخط خبرها ماندن و رسانه‌ای شدن است، رعایت کرد.
دوم- یک اشتباه بسیار بزرگ درباره ترامپ این است که او را همانگونه تصویر کنیم که دموکرات‌ها می‌کنند و با او همانطور برخورد کنیم که دموکرات‌ها می‌خواهند. اگر این رویکرد در پیش گرفته شود یکی از خطاهای بسیار مهمی که شکل خواهد گرفت این است که «جنبه داخلی» رفتارها و تصمیم‌های ترامپ نادیده گرفته می‌شود. تقریبا در همه موارد، از لغو توافق ترنس‌پاسیفیک بگیرید تا ابلاغ فرمان اجرایی ممنوعیت ورود اتباع 7 کشور به آمریکا، تصمیمات ترامپ بیش از آنکه ناظر به یک دیدگاه راهبردی درباره تحولات بین‌المللی یا یک تلقی خاص از راهبرد سیاست خارجی آمریکا یا حتی تلاش برای پاسخ به یک مساله بین‌المللی باشد، بیشتر ناشی از تلاش برای جلب توجه و راضی نگه داشتن یک طبقه خاص اجتماعی در آمریکاست. هسته سخت رای ترامپ در آمریکا یک جمعیت بزرگ سفیدپوست، اندکی نژادپرست، به لحاظ اقتصادی بشدت آسیب دیده و مهاجرستیز است که فردی مانند «استیو بنن» را می‌توان نماد آنها دانست. در بسیاری موارد، ترامپ کاری را می‌کند که این طبقه می‌خواهند بی‌آنکه تبعات بین‌المللی آن برای او روشن باشد یا اساسا آن را جدی بگیرد. معلوم نیست او تا کی می‌تواند به این روش ادامه بدهد اما تا وقتی اوضاع اینچنین است، نباید از تصمیمات مبتنی بر سیاست داخلی ترامپ، به زور، راهبردهایی درباره سیاست خارجی بیرون کشید. به عنوان نمونه، منع ورود اتباع 7 کشور به آمریکا بیش از آنکه ناشی از یک سیاست دقیق در دولت ترامپ درباره این کشورها باشد- که می‌دانیم چنین سیاستی لااقل الان وجود ندارد- از تلاش او برای راضی نگه داشتن طبقه مهاجرستیز در آمریکا نشأت می‌گیرد.
درک سویه‌های سیاست داخلی تصمیم‌ها و رفتارهای ترامپ، از شکل‌گیری اشتباهات محاسباتی درباره سیاست خارجی احتمالی دولت او جلوگیری خواهد کرد.
سوم- ترامپ دیوانه نیست. او ممکن است نادان باشد به این معنا که تبعات تصمیم‌هایش را نفهمد، ممکن است متوهم باشد به این معنا که محدودیت‌های قدرت آمریکا را درک نکند، ممکن است ساده‌اندیش باشد به این معنا که فرق اداره دولت آمریکا با ریاست بر شرکت خصوصی بسازبفروشش را در نیابد اما دیوانه به این معنا که هیچ منطقی بر تصمیمات او حاکم نباشد یا اساسا بدون محاسبه سود و زیان اقداماتش تصمیم بگیرد، نیست. همچنان که در بند پیشین گفتیم حداقل از حیث بخش‌بندی رای‌دهندگان در آمریکا، منطق قدرتمندی بر تصمیم‌های ترامپ حاکم است. با این حال، به نظر می‌رسد او مایل است مقابل دشمنانش طوری رفتار کند که آنها فکر کنند او بسیار متهور و شاید تا حدودی دیوانه است و ممکن است علیه آنها هر کاری کند. این همان تئوری معروف «مرد دیوانه» (mad man) است که از دولت نیکسون به این سو در ادبیات سیاست خارجی آمریکا شناخته شده است. این تئوری می‌گوید «طوری رفتار کن که دشمنانت فکر کنند دیوانه‌ای!» از این منظر، دیوانه‌بازی خود بخشی از یک بازی عقلانی بزرگ‌تر است که هدف از آن اثرگذاری بر محاسبات دشمن و نتیجه گرفتن از ارعاب به جای اقدام است. در مقابل چنین فردی، بدترین کار این است که طوری رفتار کنید که گویی باور کرده‌اید او دیوانه است و ممکن است هر کاری کند. اگر کشوری در این دام بیفتد، خلاصی از آن مقابل موجودی مانند ترامپ، بسیار دشوار خواهد بود. ترامپ همین حالا که در دوره یادگیری است باید درک کند ایران محاسباتی کاملا واقعی و دقیق درباره او دارد و اسیر هیاهو و جنجال نخواهد شد. کافی است دولت فعلی در آمریکا دریابد ایران مرعوب حرافی‌های آن نشده است؛ آن وقت است که ابتدا محاسبات و سپس معادلات، واقعی می‌شود.
چهارم- همه اینها به جای خود، یک نکته کاملا قطعی و اجتناب‌ناپذیر است و آن اینکه دوره متحدان دموکرات‌ها در ایران به سر آمده است. کسانی که خود را با شیوه کار، سبک تصمیم‌گیری، مناسبات فردی و منطق راهبردی اوباما و هیلاری کلینتون تطبیق داده بودند، شانسی برای شکل دادن به یک سیاست صحیح مقابل ترامپ نخواهند داشت. ترامپ اساسا از دیدگاهی متفاوت و با رویکردی که در آن چیزی به نام «ماموریت جهانی آمریکا» چندان جدی گرفته نمی‌شود، به مسائل می‌نگرد و کسانی که به تفکر در این پارادایم خو گرفته‌اند باید صحنه را ترک کنند. با ترامپ هم شاید بتوان به نتیجه رسید ولی این کار از عهده کسانی که تخم‌مرغ‌های خود را در سبد هیلاری کلینتون گذاشته بودند، برنمی‌آید. این امری است که حتی اگر الان پوشیده و پنهان باشد، به نحو اجتناب‌ناپذیری در ماه‌های آینده خود را نشان خواهد داد.
پنجم- من همواره گفته‌ام بیش از 2 سال است کسانی تلاش می‌کنند محیط امنیت ملی ایران را برجامیزه کنند. برجامیزه شدن محیط امنیت ملی ایران یعنی بدل کردن حفظ برجام به اولویت شماره یک سیاست‌گذاری امنیت ملی، چشم‌پوشی از عدم تحقق اهداف برجام و تلاش برای سرایت دادن مدل برجام به سایر حوزه‌های منازعه راهبردی ایران و آمریکا. اکنون ظاهرا آن پروژه جای خود را به تلاش برای ترامپیزه کردن محیط امنیت ملی و سیاست داخلی در ایران داده است. در اینجا تلاش بر این است که جلوگیری از تهدید خیالی حمله نظامی ترامپ به ایران تبدیل به اولویت شماره یک سیاست‌گذاری‌ها و تصمیم‌گیری‌ها در ایران شود. اگر چنین شود، یک کلاهبرداری بزرگ ملی رخ داده است. ترامپ از اوباما و هیلاری جنگ‌طلب‌تر نیست، باشد هم توان و امکاناتی بیش از آنچه آنها داشتند ندارد. او امروز مساله شماره یک ایران نیست؛ مساله اصلی کسانی هستند که می‌خواهند ترامپ مساله اصلی باشد تا برخی مسائل اصلی دیگر را بپوشانند!

فقدان نهادهای میانجی و نیاز به اجماع‌سازی

عباس عبدی در ایران نوشت:

جامعه‌ای که فاقد اختلاف باشد، وجود ندارد.
علت نیز روشن است، کمبود منابع و بالا بودن نیازها
و انتظارات، افراد و گروه‌ها را در دسترسی به منابع دچار تزاحم می‌کند. این مسأله موجب شکل‌گیری افکار و فرهنگ‌های گوناگونی می‌گردد که آنها نیز
 به نوبه خود منشأ اختلاف های جدیدی می‌شوند. این توضیح بسیار ساده‌ای از علت اختلافات است
هر چند تحلیل کامل اختلافات به نسبت پیچیده‌تر از این بیان ساده است، ولی یک نکته مهم این است که جوامع هرچه به سوی تغییر
 و تحول حرکت می‌کنند، اختلافات میان گروه‌ها و اعضای جامعه نیز بیشتر می‌شود  زیرا تحولات بویژه هنگامی که سریع باشد، موقعیت افراد را نسبت به یکدیگر تغییر می‌دهد و این نیز منبع اختلافات جدید می‌شود. بنابراین حل یا مدیریت اختلافات به شیوه مدنی در یک جامعه در حال توسعه
یکی از محوری‌ترین مسائلی است که گروه‌های سیاسی و حکومت باید به آن توجه کنند.
اختلافات از دو طریق حل می‌شوند؛ اول راه‌های رسمی و قانونی مثل
دستگاه قضایی و دادگاه‌ها و در برخی موارد نیز از طریق مجالس قانونگذاری
یا تصمیمات دولتی. این شیوه حل مبتنی بر قدرت و در بهترین حالت قانون است. شیوه کارآمدی هم هست ولی نه در همه موارد. بویژه وقتی که موضوع اختلاف قدرت و قانون باشد، دیگر نمی‌توان از همان ابزار خودش به شکل مسالمت‌آمیز استفاده کرد. شیوه دیگر حل اختلاف از طریق گفت‌وگو
و نهادهای مدنی و غیررسمی است. این شیوه بسیار متنوع و انعطاف‌پذیر است.
مبنای حل اختلافات، تفاهم و سازش است. نتیجه آن نیز اجماع‌سازی است، در حالی که در شیوه‌های رسمی، نتیجه به ظاهر فصل خصومت است.
در یک جامعه توسعه‌یافته و سالم استفاده از هر دو شیوه ممکن و در دسترس است. شیوه‌های مدنی و غیررسمی به وفور در دسترس هستند. زیرا حل اختلافات از طریق نهادهای رسمی در بسیاری از موارد پرهزینه، زمانبر و زیانبار است.
در حالی که شیوه‌های غیررسمی و مدنی چنین نیستند.
جامعه ایران از حیث این ویژگی دچار دو مشکل اساسی است. از یک سو اختلافات در آن زیاد است و از سوی دیگر نهادهای حل اختلاف و میانجی، محدود به نهادهای رسمی شده‌اند. نهادهای رسمی که بسیار ناکارآمد و سوگیرانه و پرهزینه و صرفاً مبتنی بر قدرت عمل می‌کنند و در نهایت اختلافات را به صورت ریشه‌ای حل نمی‌کنند، بلکه در بهترین حالت آن را منجمد کرده و در ادامه به صورت حادتری بروز می‌یابند. نکته بسیار مهم این است که وقتی شیوه‌های حل اختلاف مبتنی بر گفت‌وگو و با میانجیگری نهادهای مدنی وجود نداشته باشد، اختلافات به صورت غیرواقعی بیشتر هم می‌شوند. به عبارت دیگر اختلافات واقعی کمتر از آن مقداری است که در جامعه اظهار یا برداشت می‌شود، به شرطی که طرفین از طریق نهادهای میانجی با یکدیگر گفت‌وگو کنند. جامعه ایران امروز از اختلافات روزافزون و ناکارآمدی نهادهای رسمی حل اختلاف و نیز فقدان نهادهای مدنی میانجی رنج می‌برد. اگر یک دستور کار مهم و دارای اولویت برای حوزه سیاست بتوان تعریف کرد، حل همین مشکل است. اکنون که در حال ورود به دوره جدید مجمع تشخیص مصلحت هستیم، می‌توان این انتظار معقول را داشت که یکی از وظایف و کارکردهای مجمع به اجماع‌سازی و حل اختلاف تبدیل شود ولی نه در قالب نهادهای رسمی که مبتنی بر قانون و قدرت هستند، بلکه در قالب یک نهاد مدنی و حل اختلاف از طریق گفت و گو و تفاهم می‌توانند عمل کنند. واقعیت این است که با تغییرات مهمی که در این سال‌ها رخ داده، جامعه ایران نیازمند ایجاد یک تحول جدی در روابط و تعاملات سیاسی است. تحولی که پیام روشن آن باید حل و کنار گذاشتن یا حداقل منجمد کردن اختلافات عمیق باشد. پیام آن رسیدن به حدی از اجماع‌سازی و تفاهم میان همه نیروهاست. برای تحقق این هدف باید راهی برای گفت‌وگو پیدا کرد. هدف این گفت‌وگوها رسیدن به تفاهم هم در عرصه عمومی و مدنی و نیز در چارچوب رسمی است. ممکن است در آستانه انتخابات به جای حرکت در این مسیر، در جهت عکس و واگرایی حرکت کنیم، ولی واقعیت این است که با آمدن ترامپ اوضاع سیاسی متحول‌تر و ناپایدارتر از آن است که بتوانیم نسبت به فقدان چنین تفاهمی بی‌تفاوت باشیم.

آشتی ملی سلاحی در برابر تهدیدات

امان الله قرائی در آرمان نوشت:

آشتی ملی به عنوان یک رخداد بزرگ اجتماعی در صورت وقوع می‌تواند تحولات بسیار مثبتی در پی‌داشته باشد. این طرح در مقابل تهدیدات، تهاجمات و آسیب‌ها، کشور و جامعه را واکسینه کرده و به همه افراد فرصتی برای حضور و مشارکت در مسائل مختلف را خواهد داد. بنابراین می‌توان آشتی ملی را به عنوان یک رخداد بزرگ سیاسی و اجتماعی از منظر جامعه شناسی مورد ارزیابی قرار داد. بر این اساس دو نوع همبستگی مکانیک وار و ارگانیکی وجود دارد که همبستگی مکانیکی در زمان و مکانی رواج دارد که حداقل تفاوت‌های فردی در آن وجود داشته باشد و اعضای جامعه از نظر دلبستگی به خیر همگانی همسان یکدیگر رفتار کنند. اما بر‌خلاف آن، همبستگی ارگانیک نه از همانندی‌های افراد جامعه بلکه از تفاوت‌ها پرورش می‌یابد که در این نوع همبستگی هر چه کارکردهای یک جامعه تفاوت بیشتری یابند، تفاوت میان اعضای آن نیز بیشتر خواهد شد. بنابراین اگر به‌طور کل اتحاد و همبستگی را در یک جامعه به مثابه پیکری تشبیه کنیم که چنانچه یکی از اعضای در آن دچار مشکل شود، اعضای دیگر را نیز خواه‌ناخواه درگیر خواهد کرد، ازاین‌رو باید اذعان داشت که همبستگی همه اجزای پیکر انسان ارگانیکی است و در جوامع مختلف، بیشتر همبستگی از نوع ارگانیکی است. بدین ترتیب مهم‌ترین عاملی که در انسجام ارگانیکی می‌تواند اثرگذار باشد اتحاد، همدلی، هبستگی و بالا بردن سرمایه اجتماعی و مشارکت همگانی است. برای تحقق آشتی ملی باید اختلاف، تضاد، سرزنش و تحقیر را فراموش کرد و به گفت‌وگو پرداخت. جامعه ای که به همبستگی ارگانیکی می‌اندیشد نیاید فردی را کنار بگذارد و دیگری را برگزیند، بلکه باید بستری فراهم شود که همه اعضای جامعه اجازه و فرصت مشارکت در امور مختلف سیاسی و اجتماعی را داشته باشند. اصلاح‌طلبان به عنوان یک جریانی که روز به روز بر تعداد هودارانش افزوده می‌شود، توان همگون‌سازی و ایجاد انسجام در جامعه را دارند. همچنین آشتی ملی به عنوان یک سرمایه اجتماعی اعضای یک جامعه را به یکدیگر پیوند می‌دهد، بنابراین به هر اندازه که بتوان از جریان‌های دارای هوادار زیاد مانند اصلاح‌طلبان در مسائل اجتماعی، سیاسی و حل مشکلات بهره ببرد، در تحقق وحدت و انسجام اجتماعی گام قوی‌تری برداشته خواهد شد. از سویی مشارکت افراد در امور سبب می‌شود که آنها نسبت به حل مشکلات و به طورکل مسائل ملی احساس وظیفه و مشارکت بیشتری داشته باشند؛ همچنین افرادی که نسبت به آینده و وضعیت جاری کشور به یک نوع بی‌اعتنایی رسیده‌اند با این طرح به امور ورود پیدا کرده و دوشادوش و همگام با جریان‌های سیاسی در یک مسیر حرکت خواهند کرد. به‌ویژه با وجود تهدیدهایی که امروز در جهان وجود دارد، مشارکت و انسجام افراد می‌تواند بالاترین پاسخ در برابر تهدیدهای فراملی باشد. به عنوان نمونه اگر تصور می‌شود وقایع اخیر در انتخابات آمریکا می‌تواند در ایجاد تفرقه و پراکندگی جامعه تاثیرگذار باشد، این طرح می‌تواند کشور و عموم مردم را در برابر هرگونه تهدید به‌ویژه در حوزه فراملی واکسینه کند. از این‌رو، آشتی ملی فرصت بسیار مناسبی برای افزایش اتحاد و انسجام ملی است. در چنین شرایطی بهتر آن است که مسئولان از این طرح استقبال کنند.

پازل توطئه عليه ايران

حسین راغفر در شرق نوشت:

١. روند نابودی کشورهای اسلامی در دستور کار غرب و اسرائیل است. اسرائیل به دلایل مختلف از‌جمله ترکیب جمعیتی، در بلندمدت امکان ادامه حیات ندارد. تنها ضامن بقای اسرائیل تضعیف هرچه بیشتر کشورهای اسلامی است. جنگ و ادامه بحران در افغانستان، عراق، سوریه، لیبی، یمن و ایجاد خصومت بین عربستان و ایران زمینه‌ساز جنگ‌افروزی علیه ایران، ادامه سناریوی نابود‌کردن کشورهای اسلامی است. کشورهای فوق که در تله‌ جنگ‌های تحمیل‌شده قرار گرفتند تا یک قرن دیگر جراحات عمیق جنگ را با خود خواهند داشت و اگر این آسیب‌ها منجر به تجزیه و تلاشی‌ آنها نشود، قادر به بازگشت به شرایط پیش از جنگ خود خواهند بود. 

٢. ترامپ شخصیتی بسیار پیش‌بینی‌ناپذیر و شیفته بحران‌سازی و به تعبیر بسیاری دچار آسیب‌های روحی بسیار است. همه عمر خود را به شکل‌بخشی و حکومت بلامنازع بر امپراتوری اقتصادی خود سپری کرده است و اکنون در مقام قدرتمندترین کشور دنیا می‌خواهد با همان شیوه به اداره کشور و دنیا بپردازد. اگر کسی او را به چالش بکشد، از آن استقبال می‌كند. تصمیم‌هايی را که مي‌گيرد، به انجام می‌رساند، صرف‌نظر از اینکه چه هزینه‌هایی برای ایالات متحده آمریکا و بقیه دنیا داشته باشد. 
٣. در دوران پیشا‌ترامپ نهادهای بین‌المللی مانند سازمان ملل و شورای امنیت همواره در اختیار منویات ایالات متحده و متحدان آن بوده‌اند. نقض قوانین بین‌الملل از سوی آمريكا با اغماض روبه‌رو می‌شد و همین قوانین موضوع تنبیه دیگر کشور‌ها بوده‌ است.

امروزه در دوران ترامپ او به‌سهولت از خروج از سازمان ملل سخن می‌گوید و سازمان ملل و مصوبات آن را ضد منافع آمریکا و اسرائیل بر‌می‌شمارد. ترامپ قواعد حاکم بر دنیا را حتی به صورت ظاهر نمی‌پذیرد. او به دنبال قاعده دیگری است: «اگر با من نیستید، علیه من هستید». 
٤. اسرائیل در دوران ترامپ، بهترین دوران خود را برای تثبیت دائمی خود، تضعیف مخالفان و پیشبرد اهداف خود دنبال خواهد کرد. تعیین یکی از سرسپرده‌ترین شخصیت‌های صهیونیستی به‌عنوان سفیر آمریکا در اسرائیل، اعلام اینکه سفارت آمریکا از تل‌آویو به اورشلیم منتقل خواهد شد و آغاز ساخت گسترده شهرک‌ها با وجود مخالفت اخیر سازمان ملل، بخشی از اقدامات و موضع‌گیری‌هایی است که تا هفته نخست حضور ترامپ در دولت اعلام شده و رخ داده است. انتظار می‌رود که نسل‌کشی فلسطینیان در دوران ترامپ ابعاد هولناکی به خود بگیرد. 
٥. با وجود همه مخالفت‌های کشورهای اروپایی با حضور ترامپ در موقعیت جدید و حتی بروز تنش‌های شدید احتمالی بین آمریکا و متحدانش، نه‌تنها متحدان اروپایی، بلکه چین و روسیه نیز کنار ایران نخواهند ایستاد. اين نگراني وجود دارد كه ایران وجه‌المصالحه دعواهای آنها با یکدیگر شود. موضع‌گیری‌های آشکارتر و خصمانه‌تر ترامپ پس از مذاکره با پوتین صورت خواهد گرفت و اگر همسویی روس‌ها علیه ایران را جلب کند فضا تغيير مي‌كند. از سوی دیگر نظریه ایجاد اختلاف بین اروپا و آمریکا و نزدیک‌شدن به اروپا برای کاهش فشارهای آمریکا، در دهه‌های گذشته امتحان خود را پس داده است. 
٦. مذاکره تلفنی ترامپ با شاه عربستان و چراغ سبز آمریکا به عربستان موج جدید حملات هوایی عربستان به یمن و کشتار اخیر کودکان در این کشور را به ‌دنبال داشت. تصویب فروش جنگنده‌های جدیدتر به عربستان و هشدار دو روز پیش مشاور امنیتی آمریکا- که شخصیتی بسیار نژادپرست و ضدمسلمان و ضدایرانی است- به آزمایش موشکی ایران و ادعای ادامه حمایت‌های ایران از حوثی‌های یمن و تکرار این هشدار از سوی ترامپ نشانه دیگری از توطئه در حال شکل‌گیری علیه ایران است. 
٧. با وجود همه هزینه‌های ما در جنگ سوریه، امروز روسیه و ترکیه به دنبال بهره‌گيري از نتایج آن هستند. در سیاست‌های داخلی و خارجی همه کشورها، منافع ملی آنها تعیین‌کننده جهت‌گیری‌های آنهاست. رئیس‌جمهوری اندونزی- پرجمعیت‌ترین کشور مسلمان جهان- که به‌تازگی میهمان کشور ما بود، در واکنش به اقدام ترامپ در منع ورود اتباع هفت کشور اسلامی گفت این تصمیم اتباع اندونزیایی را در بر نمی‌گیرد و همه باید در اندونزی در مقابل این تصمیم سکوت اختیار کنند. همه کشورها با هدف تأمین امنیت ملی خود می‌کوشند خود را از آسیب‌های این موجود خطرناک مصون نگه دارند. 
٨. در چنین شرایطی که آمریکا و متحدانش که ناقض تعهدات خود در برجام بوده‌اند، به ‌دنبال بهانه‌ای هستند که ایران را ناقض برجام جلوه دهند، آزمایش موشکی بهانه لازم را به اسرائیل و دولتمردان ترامپ برای ایجاد ائتلاف جدید علیه ایران فراهم آورده است. اظهارات نخست‌وزیر اسرائیل مبنی بر اینکه در ملاقات خود با ترامپ مسئله آزمایش موشکی ایران را مطرح خواهد کرد، نشانه‌های آشکار توطئه‌های جدید علیه ایران است. با وجود اینکه ایالات متحده و فرانسه پیش‌تر اعلام کرده بودند که آزمایش موشکی موضوع برجام نبوده است، آیا اظهارات صریح وزیر خارجه فرانسه در محل وزارت خارجه کشورمان، موضع‌گیری سفیر انگلیس در سازمان ملل و اظهارات مشاور امنیتی ترامپ را می‌توان بی‌ارتباط با بهانه‌گیری‌های جدید آمریکا ارزیابی کرد؟ اعلام وضع تحریم‌های جدید آمریکا از سوی شخص ترامپ مقدمه اقدامات مخرب بعدی این کشور علیه ایران است. 
٩. در چنین شرایطی که تیغ در دست زنگی مستی است که می‌رود تا با تصمیمات فاجعه‌بار خود نقطه‌عطفی تاریخی در سقوط ایالات متحده آمریکا باشد و هم‌زمان آوار این فروریزی کشورهای دیگری را مدفون کند، باید بیش از هر زمان دیگری دوراندیشی اختیار کرد، تدابیری اندیشید و اقداماتی انجام داد. در صورت بروز بحران‌های احتمالی، این فرصت از همه گرفته خواهد شد و تنها آیندگان و تاریخ درباره تصمیمات امروز ما قضاوت خواهند کرد.

گزینه روی میز مردم!

مصطفی طاهری در خراسان نوشت:
21 روز از روی کار آمدن دولت جدید آمریکا می گذرد. چهل و پنجمین رئیس جمهور آمریکا که تجربه فعالیت سیاسی خاصی در کارنامه ندارد، روز های کاری خود را در حالی آغاز کرده است که معترضان به او هنوز در خیابان ها به اعتراض مشغول هستند اما این اعتراضات هم باعث نشده است که او و تیم همراهش از حمله علیه سایر کشور ها خودداری کنند. ممنوعیت ورود ایرانیان و 6کشور دیگر به آمریکا از نخستین تصمیمات دولت جدید ترامپ بود. اعمال محدودیت برای ورود ایرانیان به خاک آمریکا، علاوه بر این که ادعای دشمنی آمریکا با ملت ایران را آشکارتر کرد، نشان دهنده چهره واقعی دولتمردان آمریکا بود. دستگیری و بازداشت 4 ساعته کودک 5 ساله ایرانی-آمریکایی در فرودگاه ویرجینیا از مصادیق این نژاد پرستی دولتی بود. دولت و تیم ترامپ پا را فراتر از این هم گذاشت و به سیاق روسای جمهور پیشین آمریکا، همه گزینه ها حتی تهدید به حمله نظامی علیه ایران را هم روی میز آورد! اما تهدید نظامی ایران که برخلاف ماده 2 فصل اول منشور سازمان ملل متحد است با واکنش منفی رسانه ها و مقامات آمریکایی روبه رو شد و جدی گرفته نشد. روزنامه واشنگتن پست در تحلیلی اذعان می کند، رئیس جمهور آمریکا در حالی سعی می کند ایران را تحت فشار قرار دهد که این کشور اکنون از هر زمان دیگری طی 40 سال گذشته قدرتمندتر است. نشریه فارن افیرز هم صراحتاً به مقامات آمریکایی توصیه کرد که به جای استفاده از زبان تهدید و حملات لفظی، از ادبیات تعامل و همکاری استفاده کنند. «توماس آر. پیکرینگ» دیپلمات پرسابقه آمریکایی هم به مقامات آمریکایی می گوید با اعمال تحریم های جدید و خروج ایران از توافق هسته ای، این آمریکاست که مورد سرزنش قرار می گیرد نه ایران.
اما چه چیزی باعث شده است که حتی رسانه ها و نخبگان آمریکایی هم گزینه تهدید و فشار را در برابر ایران فاقد کارآمدی بدانند؟ آیا برجام چنین قدرتی را به ایران داده است؟ حتماً برجام با وجود نقاط ضعفی که دارد یکی از «نشانه» های قدرت ملت ایران است اما «عامل» ایجاد این قدرت نیست. در فرآیند مذاکرات هسته ای، 6 قدرت بزرگ جهانی مقابل ایران به میز مذاکره آمدند که نَفس این حضور، نشانه ای از قدرت ایران بود. پیش از شکل گیری این توافق هم ایران مشغول مذاکره بود و حتی وزیر امور خارجه وقت آمریکا در خلال مذاکرات به کُند شدن چاقوی تحریم و فشار علیه ایران اعتراف کرده بود. جان کری در مصاحبه با شبکه ای.بی.سی نیوز در تیرماه 94 اذعان کرده بود که اگر با ایران توافق نمی کردیم، چین و روسیه و دیگران با ایران تجارت می کردند و تحریم ها از هم می پاشید! این جمله و تاکید بر بی اثر شدن تحریم ها در دراز مدت را البته وزرای دولت سابق آمریکا وقتی تابستان سال گذشته برای بررسی توافق هسته ای به جلسات استماع کنگره می رفتند بار ها تکرار کرده بودند.
بار دیگر این سوال را مطرح کنیم، عامل اصلی قدرت ایران چیست؟ ابزار های دفاعی و نظامی ایران قوام دهنده اصلی این قدرت است؟ حتماً استفاده از ابزار های نظامی حق مشروع هر کشوری برای دفاع از تمامیت ارضی خودش است و به عنوان یکی از مهمترین جلوه های «قدرت سخت» مورد توجه قرار می گیرد اما این عامل به تنهایی برای یک کشور اقتدار تولید نمی کند. براساس گزارش مؤسسه استکهلم بودجه نظامی کشوری مانند عربستان 7برابر بودجه دفاعی کشورمان است اما نشریه امریکن اینترست، ایران را به عنوان هفتمین قدرت بزرگ جهان معرفی می کند و رتبه ای به کشور سعودی اختصاص نمی دهد اما پاسخ سوال فوق الذکر چیست؟ به نظر می رسد «مردم» مهمترین مؤلفه قدرت و اقتدار نظام جمهوری اسلامی ایران هستند که تاکنون علاوه بر «حل مشکلات داخلی»، «بازدارندگی خارجی» هم برای دشمنان ایجاد کرده اند. به همین دلیل است که یکی از نقاط تلاش دشمن، فاصله انداختن میان مردم و حاکمیت است. در حوادث سال 88 متأسفانه خطای تحلیلی برخی از نخبگان باعث شد، این تصور در میان برخی از دولتمردان کشور های غربی ایجاد شود که هنگام فشار به ایران است. بر همین اساس به اعمال تحریم های موسوم به «فلج کننده» روی آوردند اما حضور و پشتیبانی مردم در سالروز 9 دی و حماسه سیاسی در انتخابات سال 92، خواب آنان را بی تعبیر باقی گذاشت. این روز ها و ماه ها هم که دشمنان ایران، نقاب از چهره برداشته اند، راهبرد خود را معطوف به«ایجاد فاصله میان مردم و حاکمیت» کرده اند. اد رویس، رئیس کمیته روابط خارجی که از حامیان اصلی تحریم و فشار بر ایران طی سال های گذشته بوده در اظهار نظری از ضرورت ارتباط مستقیم با مردم ایران خبر می دهد و می گوید: باید با دو سوم جامعه ایران ارتباط برقرار کنیم و برنامه های تلویزیونی خود را توسعه دهیم. نخست وزیر رژیم کودک کُش صهیونیستی هم اخیراً پیام تصویری مضحکی خطاب به ایرانیان منتشر کرده و فریبکارانه از دوستی مردم ایران و رژیم صهیونیستی سخن گفته بود. نکته جالب ماجرا اینجاست که او در حالی این سخنان را مطرح می کند که در سفر اخیرش به انگلیس خواستار همکاری اروپا برای اعمال تحریم های بیشتر علیه ایران شده است! پیام نتانیاهو هم در ادامه همان استراتژی است که در بالا مطرح شد. مردم ایران چگونه می توانند پاسخ تهدیدات و اظهارات دشمنانشان را بدهند؟ مظاهر حضور و حمایت مردمی از حاکمیت ملی کشور در دو عرصه ویژه خود را نشان می دهد: «انتخابات» و «راهپیمایی ها». حضور متحد مردم در راهپیمایی 22 بهمن پاسخی عملی است به تهدیدات و لفاظی های دشمنان کشور در دوره ای که به تعبیر جی سولومون، خبرنگار ارشد وال استریت ژورنال مشغول امتحان ایران است.

نام:
ایمیل:
نظر: