تغییر به نفع مردم
حسین شمسیان در کیهان نوشت:
تب و تاب انتخابات اندک اندک بالا میگیرد و مردم با دیدن مناظرهها، پا در مسیر انتخاب سکاندار اجرایی 4 سال آینده کشور میگذارند.
فارغ از شیوه مناظره پخش شده و محتوایی که میتوانست به مراتب بهتر باشد،
اتفاق نادر در این دوره از انتخابات در همین مناظره اول رقم خورد و آن
نمایشی تمامعیار از ناکارآمدیها و ناتوانیهای 4 ساله اخیر مدیریت اجرایی
کشور بود.
در همه 4 سال گذشته کمتر امکانی برای بیان انتقاد از دولت در رسانه ملی
وجود داشت و بخش مهمی از جامعه از حقایق مهم و تعیینکننده کارنامه دولت
بیاطلاع ماندند. خارج از رسانه ملی هم هرگاه کسی نقد و نظری مشفقانه بیان
کرد، با انواع برچسبها و ناسزاها نواخته شد. دولتمردان به این شیوه خو
گرفتند و انتظار نداشتند کسی روی اشکالات فراوان دولت انگشت سؤال بگذارد و
در مقابل چشم مردم از آنها بپرسد«رسیدگی به حال محرومان خوب است، اما چرا
فقط در همین ماههای آخر»!
اما فضای مناظره، فضای یکطرفه صحبت کردن نیست و اینگونه شد که کارنامه خالی بعد از چهار سال رو شد!
افزون بر انکار بدیهیترین وعده رئیسجمهور مبنی بر ایجاد 4 میلیون اشتغال
در مناظره روز جمعه که موجب بهت و حیرت مردم و اصحاب رسانه شد، نکته بسیار
مهم دیگری هم در آن مناظره مشهود بود. نکتهای که نباید به سادگی از کنار
آن گذشت و چشمها را به روی آن بست.
آن نکته مهم این بود که دو کاندیدای اصلی و پوششی دولت، در برابر همه
پرسشهای مختلف از جمله فاصله طبقاتی، تبعیض، بیعدالتی، اشتغال و ...،
ضمن آنکه ناچار به پذیرش مشکلات متعدد کنونی و اقرار به خوب نبودن اوضاع
بودند، هیچ برنامه و راهکار و چشماندازی ارائه نمیکردند!
از جمله این قولها میتوان به اقرار رئیسجمهور محترم پس از 4 سال به
بیکاری و تاثیر آن در بحرانهای اجتماعی اشاره کرد، آنجا که گفت: «ریشه
حاشیهنشینی، بیکاری است، مردم برای پیدا کردن شغل به حاشیه شهرها
میآیند» یا آنجا که معاون اول رئیسجمهور صراحتا بر وجود تبعیض و نابرابری
در دسترسی به تسهیلات صحه گذاشت.
اینها، همان حرفهایی بود که مردم سالها میگفتند و دولت در پاسخشان ناسزا میگفت!
اما چرا این بار این سخنان را از دهان مقامات ارشد دولت شنیدیم!؟
پاسخ روشن است، آنها هم به این نکته پیبردهاند که مردم از بیعدالتیها و
تبعیضهای ناروا خسته و گلایهمندند و حالا تصور میکنند میتوانند بر موج
این نارضایتی سوار شوند! غافل از اینکه خود، عامل همین وضعیت تاسفبارند و
هرچه در مقام همراهی برآیند، بیش از پیش از چشم مردم میافتند. اول به
خاطر وضعی که به سر مردم آوردهاند و سپس به خاطر تلاش برای فرافکنی و
انکار نقش خود در این وضعیت نابسامان.
این همان نکته مهم و تلخ مناظره اخیر است.همگان دیدند که دو کاندیدای اصلی و
پوششی دولتی، در عین پذیرش وضع موجود و تلخکامیها و ناکامیهای مردم،
کمترین برنامه و ایدهای برای برونرفت از این شرایط ارائه نمیکنند! یعنی
آنها بازهم دلشان میخواهد رئیس دولت بشوند اما بیمسئولیت و بیبرنامه!
کوچکترین چشماندازی، کمترین نقطه امیدبخش و سر سوزنی نوید در سخنان دکتر
روحانی و مهندس جهانگیری وجود نداشت! هیچ برنامه کوتاهمدت و بلندمدتی برای
رفع این همه مشکل از سوی آنها ارائه نشد!
نمیشود انکار کرد که اکنون میلیونها بیکار داریم بیکارانی که برخی بیکار
بودند و کاری برایشان درست نشد و بیکارانی که کار داشتند و در این دولت
شغلشان را از دست دادند. رئیسجمهور و معاون اول او اینها را قبول دارند
اما نمیگویند برای آنها چه خواهند کرد! آنها مدام مشکل مسکن مردم را همراه
و همزبان با دیگر نامزدها تکرار کردند تا نشان دهند یاد فقرا و محرومان
افتادهاند! اما یک خط برنامه عملی برای خانهدار شدن مردم ندارند! طنزهای
تلخی مثل«مسکن اجتماعی» را 4 سال است از دولتمردان میشنویم و در این
فاصله، حتی یک آجر با این اسم برای محرومان و بیخانهها روی آجر گذاشته
نشده است!
این نکته را باید مهمترین و درسآموزترین نکته مناظره دانست. در حالی که
برخی دیگر از نامزدها مشخصا حل مشکل ازدواج، اشتغال و مسکن را در رأس
برنامههای خود معرفی و ایدههای خود را برای مردم به صورت مشروح بیان
میکنند و نور امید در دل مردم میافروزند، مقامات دولت، حتی حوصله و حال
بیان آرزوی مردم در حد حرف را هم ندارند، ولی رای مردم را دوست دارند!
چرا دولتمردان هیچ برنامهای ارائه نمیدهند!؟ آیا آنها نمیدانند که مردم
برای انتخاب، به برنامهها نگاه میکنند نه به کنایهها و متلکها و
منازعات سیاسی بیحاصل!؟
بعید است که رجال سیاسی در حد رئیسجمهور و معاون اول او این نکته بدیهی را ندانند.
آنها اصلا یکبار این راه را تجربه کردهاند و با وعده، اعتماد مردم را
جلب کردهاند. همین 4 سال قبل بود که رئیسجمهور محترم وعده داد: «آنچنان
مردم را از درآمد سرشار کنم که اصلا این 45 هزار تومان پول یارانه به
چشمشان نیاید» و امروز بعد از 3 سال و چند ماه، قدرت خرید آن یارانه 45
هزار تومانی آنقدرکاهش پیدا کرده که تاثیر آن حداقلی شده است! مثلا در سال
92 با یارانه 45 هزار تومان، امکان خرید 10 کیلو برنج ایرانی وجود داشت
اما اکنون حدود سه یا چهار کیلو! این معجزه دولت یازدهم است! دکتر روحانی
وعده داد 4 میلیون شغل درست میکند و مردم به او اعتماد کردند، اما اکنون
نه تنها فرزندان بیکارند، که پدرها هم به خاطر تعطیلی عظیم و بیسابقه
هزاران کارگاه و کارخانه، بیکار و خانهنشین شدهاند! همان روزها هزاران
وعده دیگر هم داده شد و مردم به آن حرفها اعتماد کردند، اما همه آنها یا
فراموش شده و یا صراحتا و در روز روشن انکار میشود!
پس با وجود این تجربه، چرا بار دیگر آن را به کار نمیگیرند!؟
راز این رفتار را باید در مبانی فکری دولت یازدهم دید. دو نگاه اساسی در خصوص مردم وجود دارد.
نخست نگاهی که مردم را ولینعمت خود میداند و خدمت به آنها را اصلیترین و
یگانه وظیفه دولتمردان و مدیران کشور. در این نگاه، این جناح و آن جناح
موضوعیت ندارند و میزان ارزشمندی آنها، به اندازه وفاداریشان به انقلاب و
خدمتشان به مردم است. در این نگاه، برای هر مشکل مردم به قدر وسع و توان و
بضاعت، طرح و تدبیری وجود دارد و تا رفع مشکلات و سختیها، استراحت و از
پای نشستن معنی ندارد. صاحبان این نگاه خود را یکی از آحاد مردم میدانند و
مثل آنها زندگی میکنند، از درد دلشان باخبرند و در غم و شادی آنها
شریکند.
نگاه دوم نگاهی است که مردم را فرع و طفیلی اصحاب ثروت و اشرافیت میداند.
در این نگاه، مردم ماشین رای هستند، مردم ابزار رسیدن به قدرت و پلهای
برای رشد و ترقی حساب میشوند.مردم تا آنجا ارزش دارند که بشود از کنار
آنها به منفعتی رسید. در این نگاه، به دست آوردن دل اقلیت برخوردار و
اشرافی، از به دست آوردن دل تودههای میلیونی اهمیت بیشتری دارد! در این
نگاه، ماشین یک مقام رانتی لانه کرده در دولت، به اندازه کل هستی اهالی چند
روستا ارزش دارد و تازه او این مقدار را کم میداند و سهم خود از سفره
انقلاب را بیش از این میداند! در این نگاه است که فلان مقام مسئول و
سیاستگذار، پیش از آنکه به فکر مردم و برنامهریزی برای آسایش آنها باشد،
به فکر منفعت خود و شرکایش در دهها شرکت و کارتل رانتی است. نگاهی به
ماجراهای تلخ و تکاندهنده پتروشیمی و مسکن در این سالها، نمایشی تمامقد و
تمامعیار از این مدل نگاه به مردم است.
این نگاه در نقطه مقابل دیدگاه امام علی علیهالسلام است آنجا که به مالک
اشتر میفرمایند: «باید که محبوبترین کارها در نزد تو، کارهایی باشد که
با میانهروی سازگارتر و با عدالت دمسازتر بوده و خشنودی رعیت را در پی
داشته باشد زیرا خشم تودههای مردم، خشنودی نزدیکان را زیر پای گذارد و
حال آنکه اگر تودههای مردم از تو خشنود باشند، خشم نزدیکان ناچیز
است. خواص و نزدیکان کسانی هستند که به هنگام فراخی و آسایش بر دوش حاکم
باری گراناند و چون حادثهای پیش آید کمتر از هر کس به یاریاش برخیزند و
خوش ندارند در باره آنان به انصاف قضاوت شود. اینان همه چیز را به اصرار
از حاکم میطلبند و اگر عطایی یابند، کمتر از همه سپاس میگویند و اگر به
آنان ندهند، دیرتر از دیگران پوزش میپذیرند و در برابر سختیهای روزگار،
شکیباییشان بس اندک است. اما ستون دین و انبوهی مسلمانان و ساز و برگ در
برابر دشمنان، عامه مردم هستند، پس، باید توجه تو به آنان بیشتر و میل تو
به ایشان افزونتر باشد.»
شاید حالا بهتر بتوان فهمید که چرا دولتمردان کنونی، حتی حاضر به وعده دادن
هم نیستند! آنها از یکسو در چهار سال اخیر نشان دادهاند که کمترین اراده
و توانی برای پویایی و تحرک اقتصادی ندارند و از دیگر سو ثابت کردهاند که
همدستی و همداستانی با برخی اصحاب ثروت و قدرت را بر همدلی با محرومان و
مستضعفان ترجیح میدهند. لذا حاضر نیستند حتی در مقام حرف، تن آنها را
بلرزانند و تشویشی به روح و جانشان وارد کنند! وقتی 25 میلیارد دلار کالای
قاچاق به کشور وارد میشود، قطعا شبکه و زنجیرهای مهم و مستحکم در
اصلیترین کانونهای دستگاه اجرایی این حجم عظیم و ویرانگر را هدایت میکند
و کیست که بتواند از این ثروت افسانهای به نفع مردم چشم بپوشد و شعاری بر
خلاف رای و نظر قاچاقچیان بدهد!؟ وقتی پولی که باید در مسکن هزینه شود،
در هزارتوی شرکتها و بانکهای آلوده و ربوی تبدیل به سپرده و سرمایه
میشود و منفعت ناروای آن به جیب عدهای خاص میرود، وقتی دهها هزار
میلیارد تومان پول مردم در بانکها بین نورچشمیها و سفارششدهها پخش
میشود، و مردم برای یک وام جزئی پشت در میمانند، کیست که بتواند بر این
راه باطل و نامیمون مهر پایان بزند و ثروت مردم را به خودشان بازگرداند!؟
چنین تحولی نیازمند دولتی انقلابی و بانشاط و البته پاکدست است و راهی جز
این نیست. اگر در گذشته، مسیر ثروت ملی به نفع عدهای خاص و سرمایهدار
تغییر کرد و صاحبان بنگاههای رانتی در مصدر امور اجرایی و سیاسی نشستند،
اکنون باید آن مسیر را عوض کرد و همه چیز را به نفع مردم تغییر داد. تنها
در سایه تغییر به نفع مردم است که امید به ایران بازمیگردد.
به اضافه اون!
حسین قدیانی در وطنامروز نوشت:
برای مثل«از قضا سرکنگبین، صفرا فزود»، هیچ مثالی ملستر از اسحاق جهانگیری نیست که به میدان انتخابات آمد بلکه باری از دوش حسن روحانی بردارد اما ناخواسته شد باری دیگر بر گرده رئیس ناخوشاحوال دولت موسوم به اعتدال! حالا رئیس فعلی قوه مجریه، رقیبی هم از درون کابینه پیدا کرده و این شوخی، آنقدر برای اصلاحطلبان جدی شده که گاه به تلویح و گاه به تصریح، خواهان کنارهگیری روحانی به نفع جهانگیری بشوند! ناظر بر رفتار و گفتار معاون اول روحانی در مناظره، بدون هیچ عذرخواهی از نامبرده، معتقدم اسحاق جهانگیری، مصداق مسلم ککی است که از لباس جریان اعتدال و شلوار جناح اصلاحات، بیرون نخواهد آمد! او هر چه کند، دست آخر، به نفع مدافعان تغییر وضع موجود، تمام خواهد شد! جهانگیری تا آخر بماند، به نفع روحانی کنار برود، روحانی به نفعش کنار برود و حالا هرچی، تنها و تنها به تثبیت وضعیت بسیار بد و بسیار متشتت دولت اعتدال، کمک کرده است! طرفه حکایت اینجاست که اسحاق جهانگیری در مقام معاون اول حسن روحانی، هرگز نخواهد توانست خودش را به عنوان «آلترناتیو» وضع موجود جا بیندازد! اگر مردم، دولت اعتدال را به دولت رکود و بیکاری و عدم تولید و خلف وعده و ندیدن مشکلات و دروغ و تهمت و حامی فساد و پناهگاه مفسد و بیخیال نسبت به معضلات ریز و درشت خود میشناسند، لاجرم در این «کارنامه لرزان»، بعد از حسن روحانی، بیشترین نقش را به اسحاق جهانگیری در مقام معاون اول دولت اعتدال اختصاص میدهند! اینکه ما دیروز تیتر یک خود را به بازی «دو سر باخت روحانی» اختصاص دادیم، یکسرش ناظر بر همین نقشی بود که اسحاق جهانگیری در مناظره ایفا کرد! او که قرار بود «مکمل روحانی» باشد، حالا خواسته یا ناخواسته، مروج زمزمه «عبور از روحانی» شده! و صرف این زمزمه، مؤید وضع درب و داغان حسن روحانی در انتخابات است! آنچه ما در روزهای قبل، تنها مستند بر یک تحلیل درست، مینوشتیم، اینک اسحاق جهانگیری را هم یار و به تعبیر بهتر «مکمل» خود میبیند! یک لحظه فکر کنید! چیزی هم آیا از این بدتر برای یک رئیسجمهور 4 ساله متصور هست که اولا از فرط عدم تسلط بر آمار، نیز از فرط کارنامه ضعیف، مجبور باشد همراه معاون اول خود به صحنه مناظرهها بیاید؟! و ثانیا بعد از اولین مناظره، مشاهده کند که حتی در روزنامههای همسو، به نامزد پوششی بیشتر از خودش توجه میکنند؟! القصه! تعریف روحانی، ذیل جهانگیری، بدترین آسیب به شخصیت متزلزل روحانی است! و البته از یاد نبریم صرف حضور جهانگیری بهعنوان «نامزد ضربهگیر» هم، همان اول کار، آسیب فراوانی به حیثیت روحانی زد! این از یک سر بازی دوسرباخت روحانی! آن سر دیگر اما به درخشش محمدباقر قالیباف بازمیگردد که خیلی شیک و تمیز، اولا توانست خودش را آلترناتیو وضع موجود جا بیندازد و ثانیا توانست جلوی چشم همه ملت، بیش از پیش، دروغهای درشت و خلف وعدههای آنچنانی حسن روحانی و شرکا، منجمله همین معاون اول را به وی گوشزد کند! فیالمثل آنجا که قالیباف، ناظر بر وعده تحول اقتصادی ظرف 100 روز، خطاب به روحانی گفت: «شما صداقت ندارید، به اضافه اون!» واضح است «اون» یعنی «عقل» را کلیت این جریان هم خیلی ندارد، چرا که «از قضا، سرکنگبین، صفرا فزود»! حالا مجهولات جریان هوادار وضع موجود، با وجود شوی دراماتیک جهانگیری، بیشتر از قبل هم شده! جهانگیری اما با نوع ادبیات خود، نشان داد چیزی فراتر از حرفهای سخیف چهارواداری ندارد!
پیامدهای ماجراجویی ترکیه در مناطق کردی عراق و سوریه
محمدعلی دستمالی در خراسان نوشت:
شهر «شنگال» یا به قول اعراب «سنجار»، مهمترین دیار و ماوای کرد های ایزدی است. البته بخشی از ایزدیان، بر این باورند که ایزدی بودن، در واقع به معنی برخورداری از یک ویژگی هویتی خاص است و لازم نیست آنان را «کُرد» بخوانند. پیداست که تحلیل دقیق جوانب تاریخی، اسطوره شناسی و فکری این موضوع، در تحلیل کوتاه در مورد بمباران این دیار تاریخی توسط جنگنده های ترکیه، نمی گنجد. شنگال از نظر حاکمیت سیاسی و اداری، از مناطق موردمناقشه است و از منظر حقوقی و اجرایی، به دولت مرکزی عراق وابسته است. با این حال، همواره یگانی از نیرو های پیشمرگ، برای محافظت از این منطقه، در شنگال حضور داشته اند. اگر به خاطر داشته باشیم؛ پس از هجوم وحشیانه گروه تروریستی - تکفیری داعش، نیرو های پیشمرگ حزب دموکرات کردستان (پارتی) که تحت امر و فرمان مسعود بارزانی رئیس اقلیم کردستان عراق هستند، فرار کرده و حاضر نشدند در برابر داعشی ها بجنگند. نتیجه آن شد که بیش از هزار زن و دختر ایزدی، بر مبنای عقاید منحرفانه سران داعشی، ربوده شده و به عنوان کنیز فروخته شدند و یکی از تلخترین وقایع تاریخ ایزدیان، رقم خورد. در همان دوران بود که نیرو های پ.ک.ک (حزب کارگران کردستان ترکیه)، از این فرصت زرین استفاده کرده و نیرو های خود را در شنگال مستقر کردند. آنان نه تنها با داعشی ها جنگیدند، بلکه موفق شدند هزاران زن و کودک آواره و از ترس جان گریخته ایزدی را از خطر مرگ، تشنگی و گرسنگی از کوهستان عظیم و سنگلاخی شنگال، به مناطق کردنشین شمال سوریه منتقل کنند و به این ترتیب، نام خود را به عنوان مدافعین ایزدیان، بر سر زبان ها بیندازند. در واقع، در این مسئله تراژیک مهم نیز معادلات حزبی و جناحی کار خود را کرد و هر کدام از دو نیروی مهم پ.ک.ک و بارزانی، به دنبال آن بود تا از این موضوع، حداکثر استفاده سیاسی را ببرد. حتی کار به جایی رسید که صلاح الدین دمیرتاش رهبر حزب دموکراتیک خلق ها (HDP) در ترکیه، برای اداره شنگال، ایده ضرورت تشکیل یک حکومت خودگردان محلی کوچک را به میان آورد و اعلام کرد که لازم نیست این منطقه، به اقلیم کردستان عراق الحاق شود. اندکی پس از او، چهره های دیگر این حزب و سایر نهاد های اقماری پ.ک.ک نیز همین ایده را در مورد کرکوک مطرح کردند و خشم مسعود بارزانی را به بالاترین درجه رساندند اما بعد ها مسعود بارزانی، اقدامات سیاسی - رسانه ای خاصی انجام داد که در اذهان و افکار عمومی، افتخار آزاد سازی شنگال، نصیب نیرو های پیشمرگ تحت فرمان او باشد و نامی از پ.ک.ک به میان نیاید. با این حال، پ.ک.ک نه تنها نیروهای خود را در بسیاری از نقاط حساس این منطقه مستقر کرد، بلکه نیرو و تشکیلات جدیدی به نام «یگان های مدافع شنگال» با نام اختصاری «ی.ب.ش»، تاسیس کرده و جوانان ایزدی را مسلح کرد و به عبارتی روشن، بارزانی و پ.ک.ک، ایزدیان را به دو گروه تقسیم بندی کردند! ماندن در شنگال برای پ.ک.ک، از سه جهت مهم بوده و هست:
نخست این که، پ.ک.ک پس از شکست های سنگین چند سال اخیر و فقدان برخورداری از توان اثرگذاری بر مناطق مختلف اقلیم کردستان عراق، فضای مناسبی پیدا کرد که می توانست در آنجا بدون اعتراض دولت عراق، نشو و نما کرده و تعدادی از جوانان ایزدی را به عنوان جنگاور و کادر جدید الورود، آموزش دهد و حمایت بخشی از کرد های ایزدی مقیم اروپا را نیز به دست بیاورد.
دوم؛ جغرافیای خاص کوهستان شنگال، از موقعیت سوق الجیشی خاصی برای اشراف بر بخشی از شمال سوریه برخوردار است و هر نیرویی که بتواند گذرگاه ربیعه در نزدیکی شنگال را در اختیار بگیرد، می تواند کانال یا کریدور ورود و خروج خوبی برای تردد بین شمال عراق و شمال سوریه، پیدا کند و در شرایطی که بین پ.ک.ک و بارزانی شکرآب شده و امکان استفاده از گمرک «سِمالکا» بر فراز پل ایجاد شده بر روی رودخانه دجله وجود ندارد و عملا ترددی بین شهر های کردنشین نزدیک به حسکه سوریه و اقلیم کردستان وجود ندارد، شنگال، یک نقطه خوب و مطلوب برای استقرار نیرو های پ.ک.ک است و می تواند قرارگاهی اثرگذار برای مدیریت شمال سوریه باشد.
سوم؛ در شرایطی که در سه سال اخیر، هواپیما های نیروی هوایی ارتش ترکیه، بار ها کوهستان قندیل را به عنوان اصلی ترین لانه وقرارگاه پ.ک.ک، بمباران کرده اند، انتظار می رفت که چنین اتفاقی برای شنگال روی ندهد و این منطقه، رفته رفته به جایگزینی برای قندیل تبدیل شود و پ.ک.ک، روز به روز، خود را در این دیار، قدرتمندتر کند. در چند ماه اخیر، بار ها مقامات اقلیم کردستان عراق از جمله نیچروان بارزانی نخست وزیر اقلیم، از پ.ک.ک خواستند این منطقه را ترک کند و در سفر بنالی ایلدرم نخست وزیر ترکیه به عراق نیز، مقامات عراقی به صورت ضمنی، نارضایتی خود از تداوم استقرار پ.ک.ک در شنگال را اعلام کردند اما با توجه به این که بغداد، تمایل ندارد که پس از خروج پ.ک.ک، شنگال به دست بارزانی بیفتد، به شکل قاطعانه ای از درخواست ترکیه حمایت نکرد. از دیگر سو، سران پ.ک.ک نیز که قبلا قول داده بودند از شنگال بیرون بروند، پس از تهدیدات نیچروان بارزانی، بر ماندن نیروهایشان اصرار کردند و مجموع این شرایط، ترکیه را به این نتیجه رساند که تنها راه اعمال فشار و تغییر تصمیم سران پ.ک.ک، بمباران هوایی است. حکومت ترکیه اعلام کرده که پیش از عملیات، این مسئله را به اطلاع آمریکا، روسیه و اقلیم کردستان عراق رسانده اما جالب اینجاست که حاضر نشده کوچکترین هماهنگی با دولت مرکزی عراق انجام دهد. از دیگر سو، آمریکا و روسیه که در شمال سوریه با پ.ک.ک در حال همکاری و هماهنگی هستند، حاضر نشده اند پ.ک.ک را از این خطر بزرگ آگاه کنند و در این میان، نکته مهم و برجسته، این است که نیروی هوایی ترکیه در رصد و شلیک، مرتکب خطا شده و به جای نیرو های پ.ک.ک، مواضع پیشمرگ های بارزانی را هدف گرفته و این اقدام، موجب کشته شدن شش پیشمرگ شده و رجب طیب اردوغان رئیس جمهور و ایلدرم نخست وزیر ترکیه، در تماس تلفنی با مسعود بارزانی، صرفا به اعلام تاسف و تاثر بسنده کرده و اردوغان در غروب روز جمعه، در این مورد، به صورت حضوری با نیچروان بارزانی، گفت وگوی کوتاهی انجام داده است. حالا و پس از این اقدام ترکیه، شرایط به سمت و سویی رفته که احتمالا، خروج پ.ک.ک از شنگال سخت تر و دشوارتر می شود و مسعود بارزانی هم در شرایطی قرار می گیرد که از دیدگاه منتقدین و مخالفین او، ناچار است روز به روز، برای تداوم رابطه با ترکیه، هزینه های سنگین تری بپردازد. بنابراین می توان گفت، این اقدام ترکیه نتیجه اثرگذار و مثبتی به دنبال نداشته است و از پیامد های آن، می توان به گله مند شدن عراق از ترکیه و همچنین به احتمال ماندگار شدن پ.ک.ک در شنگال، اشاره کرد.
کاش کمی هم نگران شهدای منا بودید
محمدجواد اخوان در جوان نوشت:
در جریان اولین مناظره تلویزیونی نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری، موضوع «حمله به سفارت عربستان» از سوی یکی از نامزدها مطرح شد و این حادثه توجیهی برای بیکاری جوانان ایرانی معرفی شد. مطرح شدن این موضوع، ناخودآگاه پرونده روابط دیپلماتیک میان ایران و رژیم آل سعود در سالهای اخیر را میگشاید که یکی از صفحات بسیار تلخ آن فاجعه غمبار منا است؛ فاجعهای که به شهادت هزاران مسلمان و نزدیک به 500 حاجی ایرانی انجامید. به گواه تاریخ این حادثه مرگبارترین کشتار شهروندان ایرانی در خارج از مرزهای کشور در طول سالهای اخیر بوده است.
هنگامی که یکی از نامزدهای انتخابات برای توجیه ناکارآمدی دولتی که عضو آن است به دلسوزی برای سفارت رژیم آل سعود پرداخت، بسیاری از شهروندان ایرانی، خصوصاً خانواده شهدای منا در دل با خود میگفتند ای کاش، ذرهای از این اشتیاق و دغدغهمندیای که برای این سفارت وجود داشت، برای وضعیت تلخ شهدای ایرانی منا نیز وجود داشت.
روشن است که حمله به آن سفارت، به هیچ عنوان قابل دفاع نیست، اما در کنار این مسئله میدانیم که یکی از اولین وظایف دولتها، حمایت از حقوق شهروندانشان چه در داخل قلمرو سرزمینی و چه در خارج از آن است. بر این اساس امروزه در دنیا یکی از شاخصههای قدرت دولت بر اساس همین موضوع تعیین میشود. اتفاقاً یکی از جدیترین شعارهای آقای روحانی در انتخابات ریاست جمهوری 92، بازگرداندن عزت و احترام به «پاسپورت ایرانی» بود. فاجعه منا یکی از مصادیق مهم برای ارزیابی میزان تحقق این وعده نامزد پیروز انتخابات یازدهم بود. شهریور 1394 و در موسم حج تمتع، شهروندان ایرانی در حالی حجاج خود را بدرقه میکردند که از حادثهای که جان چند هزار حاجی بیگناه را تهدید میکرد، بیاطلاع بودند.
در دوم مهر در اولین روز وقوف حجاج در منا برای انجام مناسک رمی جمرات، هنوز چندساعتی از طلوع آفتاب نگذشته بود که پلیس سعودی با مسدود کردن مسیرها و هدایت حجاج به خیابان موسوم به 204، موجب ایجاد ازدحام فوقالعاده در این خیابان شد. در ادامه ماجرا بیکفایتی، سهلانگاری و عدم رسیدگی مأموران آلسعود به حال مجروحان و آسیبدیدگان این حادثه، منجر به وقوع یک فاجعه بزرگ انسانی شد که در پس آن بیش از 7هزار نفر از حجاج مسلمان از سراسر دنیا با لبان تشنه به شهادت رسیدند.
در میان شهدای این فاجعه تعداد 464 نفر از شهروندان ایرانی نیز حضور داشتند و طبعاً در فاجعهای با چنین ابعاد ضایعهباری از مسئولان کشورهای متبوع انتظار میرود پیگیر احوال و سرنوشت اتباع خود باشند. در حالی که از سرنوشت صدها حاجی ایرانی اطلاعی نبود، چند ساعت پس از وقوع حادثه رئیسجمهور به همراه وزیر خارجه عازم نیویورک شدند تا به دیدار با همتایان غربی خود بپردازند. دو روز بعد که ابعاد فاجعه انسانی بیشتر مشخص شد، هیئت دولت به ریاست معاون اول رئیسجمهور تصمیم گرفت هیئتی را به سرپرستی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بهمنظور بررسی حادثه و پیگیری احوال حجاج ایرانی حادثهدیده عازم عربستان کند. با این حال علی جنتی، سرپرست هیئت مذکور هیچگاه به این سفر نرفت، چراکه او نیز به سرنوشت ابوطالبی دچار شده بود. عربستان از اعطای روادید به جنتی خودداری کرد، بنابراین عملاً اعزام هیئت مذکور کأن لم یکن تلقی شد.
هرچند چند روز بعد وزیر بهداشت در رأس هیئتی عازم جده شد، اما به اذعان قاضیزاده هاشمی، وزیر بهداشت، وی تنها بهعنوان یک زائر معمولی و عمرهگزار و با گذرنامه عادی عازم جده شده است، نه وزیر دولت جمهوری اسلامی ایران و با گذرنامه سیاسی. در همین روزها که روحانی و ظریف مشغول گفتوگوهای با چاشنی لبخند بودند، دولت عربستان نهتنها به هیئت ایرانی ویزا نداد، بلکه از تحویل اجساد شهدای ایرانی فاجعه منا خودداری کرد و بعدها معلوم شد تعدادی از همین شهدا را همان روزهای اولیه و مقارن با حضور هیئت ایرانی در نیویورک، دولت عربستان به خاک سپرده است. هرچند بر اساس کنوانسیونهای بینالمللی، اجساد اتباع بیگانه جزو حقوق کنسولی کشورها محسوب شده و در صورت درخواست، باید به دولت متبوع استرداد گردد، اما رژیم پادشاهی عربستان سعودی از تحویل پیکرهای ایران خودداری میکرد. درست در همین مقطع بود که دولت ایران چهار بار از کاردار عربستان در تهران درخواست صدور روادید برای هیئت ایرانی کرد، اما هر بار با پاسخ منفی سعودی مواجه میشد. همان روزها رسانههای بینالمللی عکسی از محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه دولت یازدهم منتشر کردند که در صحن مجمع عمومی سازمان ملل در کنار صندلی متعلق به امیر کویت زانوزده بود.
رسانهها در تکمیل این خبر نوشتند که ظریف از کویت خواسته بود تا میان ایران و ریاض میانجیگری کند، آنهم فقط برای صدور روادید برای نماینده دولت جمهوری اسلامی ایران. خبرهای دیگری هم از درخواست میانجیگری وزیر در حال لبخند ایرانی از سران فرانسه و انگلستان برای میانجیگری با عربستان منتشر شد که فارغ از صحتوسقم آنها، هیچ نتیجهای نداشت. سرانجام رهبر معظم انقلاباسلامی، حضرت امام خامنهای که تلاشهای دولت را بیفایده دیدند و مصلحت را به ورود به این صحنه دیدند در سخنانی عزتمندانه به سعودیها هشدار دادند:«امروز هم در انتقال ابدان مطهرشان به کشور مشکلاتی وجود دارد... مسئولان کشور عربستان به وظایفشان عمل نمیکنند بلکه در مواردی نقطه مقابل وظایفشان عمل میکنند، موذیگری میکنند. اگر کشور ما و ملت ما بخواهد در مقابل عناصر اذیتکننده و موذی عکسالعمل نشان بدهد، اوضاع آنها خوب نخواهد بود؛ ما تا حالا خویشتنداری کردیم.... اگر بنا شد عکسالعمل نشان بدهیم، عکسالعملهای ما خشن هم خواهد بود، سخت هم خواهد بود.»
تنها چندساعتی از نهیب معظمله نگذشته بود که عربستان سریعاً همکاری خود را با نمایندگان ایرانی آغاز کرد و برای تحویل ابدان مطهر شهدای ایرانی فاجعه منا قول مساعد داد. این در حالی بود که به اذعان خود مسئولان دولت یازدهم، تا یک روز از پیش از آن عزم آلسعود برای تدفین همه قربانیان فاجعه منا در خاک عربستان بود. نکته قابلتأمل در این ماجرا، آن بود که در عرف بینالملل معمولاً سران کشورهایی که تعداد قابلتوجهی از اتباعشان دچار چنین حادثهای میشوند، سفر خود را نیمهکاره رها میکنند و به کشور خود بازمیگردند تا اولاً حادثه مدیریت شود و از تألمات ملت کاسته شود، بااینحال آقای روحانی، بیتوجه به وقایع حج به سفر خود در امریکا تا چهار روز پس از فاجعه منا ادامه داد و تنها یک روز زودتر از موعد مقرر به کشور بازگشت! حتی به اذعان آقای ظریف اقدام متناسبی برای کاهش روابط با این رژیم در اعتراض به پایمال کردن حقوق شهروندان کشورمان انجام نشد. وی در خصوص روابط با رژیم آلسعود میگوید:«نزدیک به 500 زائر ما در مراسم حج کشته شدند، اما ما روابط خود را قطع نکردیم، حتی روابط خود را با عربستان کاهش هم ندادیم». این جملات ظریف در واقع نگاه منفعلانه غیرمسئولانه برخی را در برابر – به قول ایشان- برادران سعودی پدیدار میسازد.
مظلومیت شهدای منا به همینها ختم نمیشود. اینک 19 ماه از فاجعه تلخ شهادت صدها شهروند مظلوم ایرانی در خیل حجاج شهید منا میگذرد و معاون دولتی که وعده بازگرداندن عزت پاسپورت شهروندان ایرانی را داده است، تنها برای سفارت عربستان سعودی دلسوزی میکند و شهدای منا را به کلی از یاد برده است. شهدای منا، مظلوم بوده و هستند و جای خالی دفاع از حقوق پایمال شدهشان، آشکارا حس میشود.
جهانگیری کلید دوقطبی سازی انتخابات
محمدکاظم انبارلویی در رسالت نوشت:
اولین مناظره انتخاباتی ریاست جمهوری با طرح مهمترین موضوعات اجتماعی برگزار شد. حاشیهنشینی، فاصله طبقاتی، مشکل مسکن، ازدواج جوانان و عدم کارآمدی دستگاههای اجرایی در حل مشکلات اجتماعی مهمترین موضوعاتی بود که در سوالات مناظره مطرح شد. ترکیب مناظرهکنندگان در اولین ظهور و چینش حکایت از 6 سلیقه سیاسی داشت. رقابت جناحی و جریانی در این چینش برحسب طرح دیدگاههایی که مطرح شد، ملموس نبود. آقای میرسلیم یک رجل سیاسی و مذهبی است که از سوی یک حزب باسابقه معرفی شده است. آقای رئیسی به اصرار برخی علما و نخبگان پای در این رقابت گذاشته است. آقای روحانی رئیسجمهور مستقر است که با یک کارنامه 4ساله افتخار حضور در این مناظره را پیدا کرده است. آقای قالیباف یک رجل سیاسی و مذهبی است که از سال 84 جزء مطرحترین نامزدهای انتخاباتی بوده است. آقای هاشمیطبا با سوابق روشن اجرایی از دیگر نامزدهای مطرح در این مناظره بود.
آقای جهانگیری معاون اول رئیسجمهور که خود را به عنوان مکمل نقش رئیسجمهور مستقر به این مناظره رسانده است، روز جمعه در نقشی متفاوت از نقشی که خود در مصاحبهها گفته، ظاهر شد.
مناظره، ادب و آداب و موضوع خاص خود را دارد. اگر کسی خارج از این چارچوب عمل کند، نشان میدهد که ماموریتی غیر از موضوع مربوط به مناظره دارد.
اگر تیتر اول روز شنبه دو روزنامه شرق و اعتماد را مرور کنیم، ماموریت جهانگیری را به غیر از نقش مکمل میتوان کشف کرد. این تیترها را در زیر بخوانید:
شرق: توفان جهانگیری
اعتماد: زلزله جهانگیری
انتخابات دوازدهم بنا به نوع آرایش سیاسی یک انتخابات جناحی و جریانی نیست. اضلاع رقابت در مناظره روز جمعه حداکثر 6 ضلعی و حداقل 3 ضلعی است. جناحی کردن و جریانی کردن رقابت انتخابات دوازدهم اولین ماموریت جهانگیری است.
وی در این مناظره صریحا گفت: "من به عنوان کاندیدای جریان اصلاحطلب آمدهام تا از فرصتها استفاده کنم."
با آن که در مناظره روز جمعه کسی به اصولگرایی و اصلاحطلبی و جناحی کردن رقابت تقوه نکرده بود، اما جهانگیری اولین گام را برای دوقطبی کردن رقابت برداشت.
او پس از اعتراف به اینکه نامزد مکمل نیست، بلکه نامزد اصلاحطلبان است، مطالبی گفت که ربطی به موضوعات مطرح در حوزههای اجتماعی که موضوع مناظره اول بود، نداشت.
مناظره، ادب و آداب خاص خود را دارد. پرخاشگری، ستیزهجویی، ایجاد بستر برای کینه و اختلاف و کدورت و عداوت با موازین یک جدال و مناظره احسن فاصله دارد.
جهانگیری با طرح مباحث بیاساس مربوط به دولت نهم و دهم و بدون ربط به مباحث اجتماعی مناظره، با علم به این که کسی در اضلاع مناظره، دولت نهم و دهم را نمایندگی نمیکند، گفت: "آمدهام تا بگویم تمام کسانی که مسئول ایجاد آن شرایط در دولت نهم و دهم بودند، امروز با شخص دیگری به صحنه آمدهاند."
این یعنی عوض کردن زمین بازی و لو دادن حرفهایی که باید در مناظره سیاسی گفته شود، نه مناظره اجتماعی که از نقش خود در انتخابات به عنوان دوقطبی کردن فضا پردهبرداری میکرد. منطق و عقلانیت سیاسی حکم میکند که دولت این مسیر را طی نکند. دولت امروز، دولت مستقر است و مسئولیت امنیت انتخابات را بر عهده دارد. صورت مسئله رقابت در این دو دوره مشخص است. یک دولت با یک کارنامه چهارساله میخواهد دور دوم خدمت خود را اگر با رای مقبول مردم همراه باشد، آغاز کند.
رئیس جمهور و معاون اول او به عنوان یک ضلع رقابت باید اجازه دهند این کارنامه مورد نقد مشفقانه در مناظرات قرار گیرد. دولت باید به شعور مردم اهانت نکند. اجازه دهد در کادر موضوعات مناظره در حوزههای سیاست، اقتصاد، فرهنگ و مسائل اجتماعی هر ضلع آوردههای خود را مطرح کند و در معرض قضاوت عمومی قرار دهد. هر قول و فعلی که در این داوری اخلال کند، به نفع مصالح و منافع ملی عمل نکرده است.
مناظره روز جمعه روال عادی خود را طی میکرد. آقای روحانی با قطع سخنان قالیباف و انکار وعده چهارمیلیون شغل و اتهام دروغگویی به وی، مسیر اخلاقی مناظره را تغییر داد. با قرار گرفتن سند وعده 4 میلیون شغل رئیسجمهور در همان لحظات اولیه در رسانههای کشور و حتی دادن سند این گفته در پایان مناظره به آقای رئیسجمهور از سوی قالیباف، معلوم شد راهبرد رئیسجمهور و معاون اول وی در مناظرات، زدن زیر میز آداب مناظره است.
رقبا باید دقت کنند در این مسیر نیفتند. این همان مسیر دوقطبیسازی مذموم رقابتهاست. این شیوه سعی میکند از رسیدگی مردم به کارنامه دولت جلوگیری کند.
دولت یازدهم وعدههایی به مردم داده است که برخی را عمل و برخی را عمل نکرده است. برداشتن فایل صوتی و نیز خبر این وعدهها از پایگاه اطلاعرسانی رئیسجمهور مشکلی را از آقای روحانی و جهانگیری حل نمیکند.چون اظهارات رئیسجمهور در دهها پایگاه خبری به نقل از پایگاه اطلاعرسانی رئیسجمهور به عنوان یک واقعیت وجود دارد و نمیتوان آن را انکار کرد. "توفان و زلزله جهانگیری" به تعبیر روزنامههای اعتماد و شرق نمیتواند وعدههای رئیسجمهور و کارکرد معاون اول وی را از حافظه تاریخی ملت پاک کند.
با به راه انداختن توفان سیاسی نمیشود ورقه امتحانات دولت یازدهم در عمل به وعدهها را از زیر دست مردم برای نمرهدهی خارج کرد.
با به راه انداختن زلزله سیاسی نمیتوان ورقه امتحانات دولت یازدهم در عمل به وعدهها زیر آواری از تغییر صورت اصلی مسئله رقابت در بستری از تشویش اذهان مدفون کرد.
مردم با رایی که به صندوقها خواهند ریخت، آن توفان را به یک نسیم - این نیز بگذرد - تبدیل خواهند کرد.
مردم با رای خود تکانههای حاصل از رسانههای قدرت و ثروت را کنترل میکنند و نمیگذارند زلزلهای رخ دهد که همانند فتنه سال 88 امنیت ملی و منافع ملی را به بازی بگیرد.
گرد و غبار آن توفان و این زلزله فرو مینشیند و مردم بالاخره سوال خواهند کرد عملکرد دولت در حوزه اجتماعی در 4 سال گذشته چه بوده است. این روزها هر جا میرویم مردم این سوال را میکنند که دولت یازدهم برای ما چه کرده است؟ این یک سوال کلیدی است که بی پاسخ مانده است.
جای خالی برنامه در مناظره اول
مرتضی مبلغ در ایران نوشت:
در مناظرههای انتخابات ریاست جمهوری، اصل بر ارائه برنامههای عملیاتی و
واقعبینانه به مخاطبان است. در مقابل رقبا هم فرصت دارند تا این
برنامهها را نقد کنند. چنین شرایطی است که مردم، تصویر دقیقی از صحنه
سیاسی کشور، برنامهها و راهکارهای هر نامزد یا جریان سیاسی برای رفع
مشکلات کشور به دست خواهند آورد. اما آنچه اکنون در مناظرهها شاهد آن
هستیم، دقیقاً خلاف این رویکرد است. به عبارت دیگر، آنچه در نخستین
مناظره نامزدها مشاهده نشد، برنامهها و راهکارهای نامزدها برای حل مشکلات
کشور و بهبود زندگی و معیشت مردم بود. هرچند در این میان نقش برخی نامزدها
پررنگتر بود و آنان اساساً مسیر مناظره را به سمت دیگری هدایت کردند.
چرایی وقوع این پدیده در مناظرات را باید در رویکردهای برخی جریانهای
سیاسی کشور جستوجو کرد. این جریانها از دو سال پیش، استراتژی خود برای
پیروزی در رقابت انتخاباتی را سیاهنمایی و تخریب رقیب قرار دادند. از این
رو آنچه جمعه گذشته مشاهده شد، برآیند عملی این رویکرد دو ساله بود. طبیعی
است که در چنین شرایطی، طرف مقابل این جریان یا نامزدها نیز در مقام
پاسخگویی برخواهند آمد که این امر به نوبه خود، سبب بروز تنش در مناظرات و
دور شدن آن از مجرای اصلی خواهد شد.
همین امر بود که در نهایت سبب شد میلیونها بیننده ایرانی مناظرهها،
نتوانند با خاطری آسوده تماشای این کارزار را به پایان ببرند. این مناظره
اگر چه نخستین تجربه در انتخابات پیش رو است، اما مشکل دیگری نیز وجود
داشت که باید برای بهبود مناظرههای آینده به آن توجه کرد. آنچه برخی
نامزدها تحت عنوان برنامه به مردم یا نامزدهای حاضر در این نشست ارائه
کردند، چیزی جز کلیگوییهای مبهم نبود. در حالی که مردم از رؤسای جمهوری
بالقوه خود انتظار دارند به طور مشخص و واضح بگویند که چه راهکار عملی برای
برون رفت کشور از مشکلات در پیش خواهند گرفت، آنچه شنیدند، جز تکرار
مشکلات و بیان صرف ضرورت حل آنها نبود. انتظار بحق مردم و حتی جریانهای
سیاسی از نامزدها این است که در دور بعدی، پس از طرح وعدههای خود، بگویند
که منابع مالی آنان برای تحقق این شعارها و وعدهها چیست. زیرا درآمدهای
کشور نه تنها معلوم و مشخص است، بلکه اساساً دولتها باید براساس
برنامههای سالانه تحت عنوان بودجه یا برنامهها و اسناد بالادستی همچون
برنامه ششم و سند اقتصاد مقاومتی حرکت کنند. از این رو، بیان وعدههایی
خارج از این چارچوبها، چیزی جز ادامه همان کلیگوییهای مبهم نخواهد بود.
نکته دیگر در جریان برگزاری مناظره، نوع مدیریت صدا و سیما بود. این مدیریت
به طور نسبی و به دلیل تلاش برای ایجاد عدالت با قرعهکشیها قابل قبول
است. اما زمان بسیار محدود تعیین شده برای نامزدها، باعث شده بود که از
کیفیت این رقابت کاسته شود. نوع طراحی پرسشها نیز از دقت لازم برخوردار
نبوده و به نظر میرسید که این رسانه نتوانسته است در طراحی پرسشها از
بدنه کارشناسی و دغدغهمند کشور درباره مسائل مطرح استفاده کند. چنانچه در
مناظره اول جای خالی مباحث فرهنگی مشهود بود. از این رو انتظار میرود در
دو مناظره آتی، هم در طراحی پرسشها و هم زمانبندی برای هر نامزد، به
گونهای عمل شود که مناظرهها کارایی بیشتری داشته و زمان کافی برای معرفی
هر نامزد اختصاص داده شود.
چگونه یک رئیس جمهور انتخاب کنیم
کامبیز نوروزی در شرق نوشت:
بگذارید از یک مثال ساده شروع کنیم که احتمالا هریک از ما تجربهاش کردهایم. کسی به شما مراجعه میکند و میگوید برای یک کار تجاری ١٠ میلیون تومان بده و با من شریک شود. فرض اول: آن فرد به شما وعده میدهد که اگر این مبلغ را بدهی، بعد از چند ماه د١٠ میلیون تومان سودخواهی کرد! او جزئیات دقیقی هم از کارش به شما نمیدهد. فقط با شور و حرارت بسیار از بازار داغ و پرسود فلان کاری که میخواهد بکند، چیزهایی به شما میگوید.
شما چه واکنشی خواهید داشت؟ درحالیکه یک کار تجارتی قانونی و مطمئن بیشتر از ٢٠ یا ٣٠ درصد سود نمیدهد، این سود هنگفت چندماهه شگفتانگیز است. در اینجا شما به آن فرد و سابقهاش نگاه میکنید. ممکن است او اصلا هیچ سابقهای در این کار نداشته باشد و نه تجارت بفهمد، نه تجربهای در این کارها داشته باشد. چنین کسی طبیعی است که سخنی نامربوط میگوید. ممکن است این فرد کسی باشد که اهل کارهای غیرقانونی است. شاید این وعده کمی محقق شود؛ ولی چنین پولی غیرقانونی است؛ شما هم که در کار او مشارکت کردهاید، شریک جرم شدهاید و در نهایت وقتی او دستگیر شود، شما هم دستگیر میشوید یا شاید او بگریزد؛ ولی زندگی شما تباه شود. ممکن است ظاهرا سود خوبی ببرید؛ ولی بهسرعت در مقابل آن سود، خیلی از چیزهای مادی و معنوی زندگیتان به باد میرود. ممکن است او واقعا تجربه تجارت داشته باشد و بخواهد با پول شما تجارت کند؛ اما وقتی به سابقهاش نگاه میکنید، کسی را میبینید که با رفتارهای غیرمعقول و محاسبات اشتباه و خطاهای بسیار، بارها ضررهای هنگفت داده است و غرق در بدهی است و پول شما را میخواهد یا خرج بدهیهایش کند یا باز هم در کارهای تجاری اشتباه و پرخطا به کار انداخته و آن را هم مثل سرمایههای قبلیاش از بین ببرد و فقط خودش به منافعی که جایی پنهان کرده است برسد. شاید اصلا خودتان هم تجربه کرده باشید یا در اطراف خود دیده باشید که چگونه افرادی به طمع سود هنگفت، آسان و زودرس، به وعدههای واهی دل بستهاند و بعد زندگیشان بر باد رفته است.فرض دوم: آن فرد به شما وعده میدهد اگر این پول را بدهید، با کاری که میخواهد بکند، بعد از یک سال حدود دو، سه میلیون تومان (یعنی ٢٠، ٣٠درصد) از تجارت مشترک سود خواهید کرد. او جزئیات زیادی را از کارش به شما اطلاع میدهد و معلوم میکند میخواهد با این پول دقیقا چه کند. سود هنگفتی نیست؛ اما برای کارهای قانونی و مشروع، سود پذیرفتنی، متعارف و مطمئنی است. همینقدرکه میبینید آن فرد سودی منطقی به شما وعده میدهد، شما را به این فکر فرو میبرد که او میداند چه میگوید و با تجارت آشناست. وقتی هم به کارنامه کسی که پیشنهاد مشارکت به شما داده است، مینگرید، میبینید اگرچه تاجری بزرگ و معجزهگر نیست؛ ولی توانسته در کارهای خود موفق باشد و به شکلی آبرومند و اطمینانبخش کسبوکار سودآوری داشته است و شرکایش هم سود بردهاند.شما در این دو فرض کدامیک را انتخاب میکنید؟ آن وعده هوسانگیز سود هنگفت و استثنایی و عجیب چندماهه با آن مشخصات بسیار متزلزل، حریصانه و خطرناک را؟ یا این سود معقول و متعارف درستکارانه و اطمینانآور را؟ مطالعات نشان میدهد در این موارد، مالباختگان همانقدر که فریب چربزبانی و وعدههای واهی را خوردهاند، قربانی طمع و بیتوجهی خود نیز بودهاند. تصمیم با شماست.
در انتخابات ریاستجمهوری، یک نامزد انتخاباتی میخواهد شما با رأیای که
به او میدهید، در واقع در کارهایش با او شریک شوید. او به شما وعده
میدهد. به شما آینده و زندگیتان را وعده میدهد؛ اما آن وعدهها
چیستاند؟ یک مدل وعدهها، مانند همان فرض اول است؛ وعدههایی بزرگ،
هوسانگیز، معجزهوار، فوری و زودرس و به همان اندازه غیرمتعارف، خطرناک و
تا حد زیادی ناممکن که میتواند همه زندگی شما را مختل کند. میشود حدس زد
نامزدهایی هم که چنین وعدههایی میدهند، شبیه همان فردی هستند که در فرض
اول دیدیم. مدل دیگر اما شبیه فرض دوم است؛ وعدهها هنگفت نیستند؛ ولی
متعارف، امکانپذیر و در دسترساند. دقیق و معین هستند و امکان بررسی و
مطالعه آنها هست و میتوان آنها را شناخت و اندازهگیری کرد و تا حد زیادی
امیدوار بود که اگر اتفاق عجیبی رخ ندهد، کموبیش میتوان به آنها رسید.
تصمیم با شماست که سرمایه فردی، سیاسی و اجتماعی خود یعنی رأی خود را با
کدامیک از این دو فرض به شراکت بگذارید.