صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۲۴ دی ۱۳۹۶ - ۱۰:۴۶  ، 
شناسه خبر : ۳۰۸۵۷۳

سوریه، وقت بیداری

سعدالله زارعی در کیهان نوشت:


  نزدیک به دو ماه از عملیات آزادسازی «آلبوکمال» در استان دیرالزور سوریه می‌گذرد و در این فاصله جز چند مورد عملیات محدود در جنوب شرقی ادلب و یا ریف دمشق، خبری از عملیات‌هایی مشابه آنچه پیش از این در عراق و سوریه شاهد بوده‌ایم نیست. از سوی دیگر بحث تحولات سیاسی سوریه تا حدی در پرده ابهام قرار دارد و بر این اساس گمانه‌زنی‌های مختلفی صورت گرفته است.


تحولات سوریه برای جمهوری اسلامی بیش از هر کشور دیگری از «اهمیت خاص» برخوردار است و از این رو توجه دقیق به آنچه در این سامان می‌گذرد برای ما اهمیت زیادی دارد. بر این اساس این قلم درصدد برآمد با یک گزارش «جمع‌بندی‌گونه» به تحلیل این شرایط کمک کند.


عملیات پرشدت «البوکمال» سوریه 28 آبان ماه گذشته به پایان رسید و در واقع به سیطره داعش بر سرزمین سوریه به طور کامل خاتمه داده شد. این عملیات و آنچه پیش از آن در جریان آزادسازی دیرالزور، حلب، حمص، درعا، ریف و بخش‌هایی از دمشق و قنیطره روی داده بود، از توانایی بالای نیروهای جبهه مقاومت در مقابله با تروریست‌های تکفیری و کشورهای حامی آنان خبر می‌داد و توقع می‌رفت که کار آزادسازی بقیه سوریه با همین سرعت و فرمان جلو برود، اما شواهد نشان می‌دهد که پیگیری روند امنیتی و نظامی سوریه در فاز دیگری دنبال می‌شود و احیاناً دیگر عملیات‌هایی از آن نوع را شاهد نخواهیم بود.


اگر بخواهیم براساس اهمیت و وضعیت سوریه از اولویت‌های عملیاتی سخن بگوییم، بدون تردید آزادسازی ادلب، غرب استان حلب، قنیطره و درعا و روشن‌سازی وضعیت استان‌های رقه و حسکه که هم اینک تحت اشغال و یا اداره نیروهای مشترک آمریکایی- کردی قرار دارند، به ترتیب باید در دستور کار ارتش سوریه و هم‌پیمانان آن قرار گیرند کما اینکه دیروز بعضی رسانه‌ها از انجام عملیات در جنوب شرق ادلب با هدف آزادسازی فرودگاه این استان خبر دادند. بنابراین در مورد اجماع بر اولویت‌ها تردیدی وجود ندارد ولی آنچه که در این میان روی داده و توافقاتی که صورت گرفته تا حدودی عملیات‌هایی با آن مختصات و نیز زمان عملیات‌های سنگین و آزادی‌بخشانه را به عقب انداخته است.


سه کشور ایران، روسیه و ترکیه از 24 اسفند سال گذشته مذاکرات سه‌جانبه خود را برای سرعت دادن به حل نظامی و سیاسی بحران سوریه آغاز کردند. این مذاکرات پس از چند دور به توافقی تحت عنوان «ایجاد مناطق کمتر درگیر» انجامید که براساس آن سه کشور باید از طرفین منازعه ضمانت می‌گرفتند و به تعبیری از سوی آنان متعهد می‌شدند که آتش‌بس ناشی از این توافق حفظ شده و پایدار بماند. این توافقی بود که با اما و اگرهایی به امضای ایران نیز رسید و طبعاً نیروهای جبهه مقاومت نیز باید به آن احترام می‌گذاشتند و البته این احترام در عین حال حد و اندازه خود را داشت.


«مناطق کمتر درگیر» ابتدا شامل چهار و سپس شامل پنج نقطه در سوریه شد که در این بین «ادلب» در شمال و «قنیطره» در جنوب سوریه از حساسیت بیشتری برخوردار بودند و این حساسیت هم عمدتاً به هم‌پیمانی ترکیه با تروریست‌های شمال و هم‌پیمانی روسیه با رژیم اسرائیل بازمی‌گشت. بر این اساس ترکیه اصرار داشت که ضمانت منطقه شمال به‌طور کامل و انحصاری به ترکیه سپرده شود و در جنوب نیز روسیه اصرار داشت که منطقه کمتر درگیر باید کل منطقه جنوب شامل همه مناطق تحت تصرف تروریست‌های تکفیری در قنیطره و درعا را شامل گردد اما این چیزی نبود که از سوی ایران مورد پذیرش قرار گیرد از این رو قرار شد ایران و روسیه هم نیروهای نظامی خود را به عنوان «نیروهای ضامن» در ادلب مستقر نمایند که تا این لحظه فقط ایران نیروهای خود را در استعدادی که علی‌السویه توافق شده به استان ادلب گسیل و در مناطق حساس شمالی، شرقی و جنوبی ادلب مستقر کرده است. در مورد جنوب نیز ایران از یک سو تسری منطقه ضامن به کل مساحت تحت اشغال تکفیری‌ها را نپذیرفته و از سوی دیگر زیر بار قرار گرفتن همه گروه‌های تروریستی تحت پوشش طرح منطقه کمتر درگیر نرفته و به‌خصوص النصره را از این قاعده خارج می‌داند.


در این میان ترکیه در آخرین دور مذاکرات سه‌جانبه قبول کرد که النصره در ادلب در شمار تروریست‌های مسلح و غیرقابل مذاکره قرار گیرد. بر این اساس عملاً امکان عملیاتی برای جبهه مقاومت در بخش اعظم استان ادلب فراهم شده و این در حالی است که نیروهای ایرانی هم‌اینک در بخش‌های مهمی از شرق و جنوب ادلب حضور دارند و انجام عملیاتی که منجر به آزادسازی فرودگاه ادلب گردید نشان می‌دهد که رشته عملیات نظامی با تأخیری دو ماهه که منطقی به نظر می‌رسد، آغاز گردیده است.


اما این نکته را هم در باب ادامه عملیات نظامی در سوریه باید در نظر گرفت که طبعاً هر طرف قدرتمند ترجیح می‌دهد پیروزی‌های آینده را با مخاطرات و هزینه‌هایی کمتر به‌دست آورد از این رو به‌طور طبیعی جبهه مقاومت مایل است میوه مقاومت سرسختانه خود در حلب، دیرالزور، ریف، حمص و حماه را در ادلب و قنیطره بچیند به همین دلیل با توجه به اینکه هم‌اینک عنصر زمان با جبهه مقاومت همراه شده و در تنگنای زمان قرار ندارد، می‌تواند روند تحولات امنیتی را به گونه‌ای پیش ببرد که با هزینه‌هایی به مراتب کمتر از سال‌های پیش توأم باشد.


در این میان روسیه یک طرح سیاسی را برای آینده سوریه روی میز مذاکرات آستانه گذاشته و با تبلیغات زیاد روی آن تلاش می‌کند تا ممکن‌ترین و کامل‌ترین طرح دیده شود. این در حالی است که در این طرح اشکالات عمده‌ای وجود دارند که حتما باید اصلاح شوند تا جمهوری اسلامی ایران، دولت سوریه و حزب‌الله لبنان بتوانند موافقت خود را پای آن بگذارند. طرح روسیه سه ضلع اصلی دارد. یکی تغییر قانون اساسی سوریه دیگری تبدیل نظام سیاسی آن از نظام «ریاستی- مرکزی» به نظامی «پارلمانی- فدرال» و دیگری تشکیل دولت گذار مرکب از دولت و مخالفان آن با ماموریت برگزاری انتخابات آزاد می‌باشد.


از منظر جمهوری اسلامی ایران هیچ کشوری یا مجموعه کشورهایی حق ندارند برای ملتی دیگر تصمیم بگیرند و لذا اصل اینکه روس‌ها از چنین پیشنهادی خبر می‌دهند خالی از اشکال نیست و از این رو تنها زمانی می‌توان از مشروعیت آن سخن گفت که دولت قانونی سوریه آن را به عنوان مبنایی برای مذاکرات پیرامون آینده کشور خود، پذیرفته باشد.


اما جدای از اشکال در اصل موضوع، طرح روسیه در بحث فدرالی خطرناک به حساب می‌آید چرا که نظام فدرالی در کشوری که یک جنگ خونین چند ساله با تحریک همسایگان پیرامونی آن و نیز بعضی از قدرت‌های خارجی در آن روی داده است و استقلال کشور و حفظ تمامیت ارضی آن با نثار هزاران جان محترم به دست آمده است، تحریک‌کننده جنگ می‌باشد. فدرالی در سوریه یعنی اینکه کردها، علوی‌ها و اهل سنت هر کدام بر بخشی از سوریه مسلط باشند و هر کدام برای خویش دولتی در اختیار داشته باشند. خب به طور خیلی طبیعی حداقل بخش‌هایی از سرزمین به دست کسانی می‌افتد که برای قلع و قمع خشن طرف مقابل به جنگی خونین و چند ساله متوسل شده‌اند. در این حالت فدرالی کردن سوریه به معنای آغاز جنگی جدید و پرشدت و نیز آغاز تجزیه سوریه خواهد بود. بله اگر در یک فرایند سازنده و توأم با همکاری مسئولانه یک نظام سیاسی جدید یعنی نظامی فدرالی مورد توافق قرار گیرد می‌توان به همکاری فدرالی‌ها به هم اعتماد کرد ولی زمانی که هنوز هم ادبیات طرفین مبتنی بر حذف طرف دیگر است نمی‌توان تصویری از صلح و همکاری در داخل سرزمین سوریه داشت.


حکایت تشکیل دولت وحدت ملی یا دولت گذار نیز همین است. طرح روسیه که به «کنفرانس گفت‌وگوهای ملی» موسوم گردیده است می‌گوید دولت انتقالی ترکیبی 50-50 از نمایندگان طرفین خواهد داشت و مهم‌ترین وظیفه آنان برگزاری انتخابات آزاد می‌باشد. این ظاهر زیبای این طرح می‌باشد و حال آنکه اگر در اینجا نیز ژرف بنگریم متوجه می‌شویم که با شکل‌گیری چنین دولتی نه تنها آرامش و همکاری که لازمه اداره کشور است، پدید نمی‌آید بلکه خود این یک جنگ داخلی طولانی و لاینحلی را سبب می‌شود. چرا که وقتی نیمی از دولت را مخالفان دولت دربر گرفته باشند، آنچه در پی آن صورت نمی‌گیرد کاری فعال و برگزاری انتخاباتی فراگیر می‌باشد. در واقع این کابینه از آغاز کابینه جنگ خواهد بود و هیچ ملتی تاکنون تجربه موفقی از چنین دولتی نداشته و لذا زیر بار آن نرفته است. ما در این دنیا فقط یک تجربه داریم و آن هم تجربه تشکیل دولت فدرالی سودان که بر مبنای شکل‌گیری یک دولت از موافقین و مخالفین حکومت مرکزی صورت گرفت می‌باشد. سودان جنوبی و سودان شمالی در سال 1384 به دولت فدرالی رسیده و در تیرماه 1390 به دو کشور تبدیل شده‌اند که هنوز هر کدام به طور جداگانه و نیز در مسایل مشترک درگیر بحران اساسی می‌باشند.


بر این اساس دولت مشترک میان اسد و مخالفان آن در واقع دولتی برای آغاز جنگ داخلی و استمرار شرایط گذشته به حساب می‌آید و طبعا هیچ ملتی نمی‌تواند زیر بار چنین دولتی برود. اما چه باید کرد؟ فرمول جایگزین فرمول انتخابات فرامذهبی و فراقومی ریاست جمهوری است. بر این اساس رئیس‌جمهور دولتی فراگیر شکل می‌دهد که دربرگیرنده اقوام و مذاهب گوناگون می‌باشد. اما در عین حال از کسانی شکل می‌گیرد که استعدادها و توانمندی‌های خود را در تکمیل یکدیگر پای کار می‌آورند.
 

نمک نشناسی چینی!

کورش شجاعی در خراسان نوشت:

9 روز است که نفتکش 160 هزار تنی ایران در آب های شرق چین همچنان در شعله های آتش می سوزد. از 16 دی تا لحظه نوشتن این مطلب گاه شعله های آتش مقداری فروکش کرده و گاه به خاطر انفجارهایی که رخ داده، دوباره شعله های مهیب آتش از نقطه دیگری از نفتکش «سانچی» زبانه می کشد. براساس خبرهای اعلام شده میعانات گازی، محموله اصلی این نفتکش بوده و این خود از عمده ترین علل وقوع انفجارهای متعدد شمرده می شود. مجموعه ای از عوامل باعث شده به جز یک پیکری که چند روز پیش از روی آب های خروشان و دو پیکری که روز گذشته از روی کشتی پیدا شد از سرنوشت 29 خدمه عزیز دیگر این نفتکش غول پیکر (تا لحظه تنظیم مطلب) هیچ خبری به ما نرسیده باشد. این فقط خانواده های محترم دریادلان دچار این حادثه دلخراش نیستند که از لحظه اول شنیدن خبر برخورد کشتی فلّه بر چین با نفتکش ایرانی، تمام لحظات زندگی این روزهای شان پر از دلهره و اضطراب و نگرانی است بلکه امروز یک ملت به شدت دل نگران سرنوشت عزیزان دریادل خود است که بی ادعا و بی منت هزاران کیلومتر دور از وطن در لباس خدمت، دچار سانحه ای دهشتناک شده اند. 

انتظار مردم

اگرچه مسئولان شرکت ملی نفت می گویند علاوه بر پیگیری های مستمر، مدیران ارشد این شرکت روزانه دو بار در جمع خانواده های این عزیزان حاضر می شوند و به تشریح وضعیت و اقدامات انجام شده می پردازند، رئیس جمهور محترم نیز (هر چند کمی دیر) وزیر کار را به ماموریت ویژه رسیدگی و پیگیری این حادثه گمارده و براساس خبرهای اعلام شده امروز (یک شنبه) تکاوران اعزامی کشورمان نیز قرار است در عرشه نفتکش حادثه دیده حاضر شوند و همچنین وزیر امور خارجه نیز دیروز با وزیر خارجه چین درباره برجام و این حادثه گفت و گوی تلفنی داشته اما به نظر می رسد لااقل برخی اقدامات آن گونه که انتظار می رفت و ضرورت داشت سریع و به هنگام انجام نشد به عنوان مثال دستگاه دیپلماسی کشورمان نباید دیروز و پس از گذشت یک هفته از بروز این سانحه جانگداز در سطح وزیر اقدام  و به  گفت و گوی تلفنی بسنده می کرد بلکه به این مهم باید همان روز اول حادثه پرداخته می شد، اعزام مسئولان و تکاوران نیز باید خیلی زودتر شکل عملیاتی و اجرایی به خود می گرفت و البته رسانه ملی و دیگر رسانه ها نیز باید بسیار پررنگ تر و جدی تر به این موضوع مهم می پرداختند تا شاید چینی های «نمک نشناس» که براساس داده های خبری لااقل تا سه یا چهار روز ابتدایی حادثه قصور و اهمال و تعلل جدی در اطفای آتش داشتند و گویا فقط روزها برای مهار آتش اقدام می کردند و شب ها از عملیات اطفا خبری نبوده است کمی بیشتر به خود می آمدند و به وظیفه وجدانی، انسانی و البته قانونی خود (که طبق کنوانسیون های بین المللی و قوانین دریاها مسئول مستقیم رسیدگی و امدادرسانی در این گونه حوادث، کشوری است که حادثه در آب های آن به وقوع پیوسته) جدی تر عمل می کردند.

(دعوت ایران از شناور آتش خوار ژاپنی برای امدادرسانی شاهد روشنی بر کوتاهی چینی هاست) و همان طور که در همان روز اول به کمک کشتی فله بر خود شتافتند به تمام وظایف خود در مقابل اطفای آتش و نجات جان خدمه نفتکش ایرانی عمل می کردند، گرچه برخی مقامات چین یعنی همان کشوری که سال هاست از قِبَل تحریم های ظالمانه و ناجوانمردانه آمریکا از یک سو و تحقق نیافتن اقتصاد مقاومتی از سوی دیگر، سود صدها میلیارد دلاری از صادرات کالاهای نامرغوب و کمتر مرغوب به کشورمان به جیب زده، مدعی اند که تمام تلاش خود را برای اطفای شعله های آتش نفتکش ایرانی انجام داده اند، اما لااقل تا چند روز گذشته خبرهایی که می آمد از قصور و تعلل و اهمال جدی طرف چینی که وظیفه اصلی امداد برعهده اوست حکایت می کند و آن هم به بهانه هایی از قبیل ریسک بالای نزدیک شدن به نفتکش به دلیل احتمال وقوع انفجارهای مجدد، پراکندگی آلودگی های سمی در نزدیکی نفتکش و بدتر از همه این که گفته می شود چینی ها به دلیل جلوگیری از انتشار «لکه نفتی»! در دریا ترجیح می دادند که محموله کشتی بسوزد و تمام شود تا هم از آلودگی دریا جلوگیری شود و هم امدادرسانان را خطری تهدید نکند!

تحریم کالاهای چینی 

اگر این گفته ها و شنیده ها درست باشد وای به حال «وجدان چینی». به هر صورت اگر خبرهای این چنینی درباره تعلل و قصور چینی ها در امدادرسانی به خدمه عزیز نفتکش ایرانی صحت داشته باشد، مردم حق دارند از «نمک نشناسی چینی» و از آن بالاتر از «نامردی چینی» سخن ها بگویند و از مسئولان به خصوص از دستگاه دیپلماسی و دستگاه قضایی انتظار پیگیری داشته باشند که اگر قصور و تقصیر نیروهای امدادی چینی در تداوم شعله کشیدن آتش و انفجارها ثابت و مسجل شد این موضوع را از طریق دادگاه ها و سازمان های بین المللی با جدیت مطرح و تا حصول نتیجه و پاسخ گو کردن چین پیگیری کنند و در این ماجرا مسائل و روابط سیاسی و حتی «برجامی» بین دو کشور مانع ایجاد نکند.

اگر قصور چینی ها اثبات شود کار دیگری که می توان انجام داد منع واردات کالاهای چینی توسط دولت و تحریم مصرف کالای چینی توسط مردم است.

امید است اکنون که «جعبه سیاه» نفتکش پیدا شده هر چه سریع تر علت و مقصر برخورد کشتی چینی با نفتکش ایرانی که از جمله حوادث نادر محسوب می شود مشخص شود و از آن مهم تر هر چه زودتر سرنوشت دریادلان عزیزمان برای خانواده های محترمشان و همچنین مردم ایران روشن شود.

بازگشت استراتژی دست‌های مخملین ؛ این بار اروپا

مهدی محمدی در وطن امروز نوشت:

تصمیم جمعه‌شب ترامپ درباره برجام، نه عجیب بود نه غیرمنتظره اما تفسیرها از آن می‌تواند هم عجیب و هم غیرمنتظره باشد. بزرگ‌ترین سوءتفاهم درباره اقدام ترامپ این است که تصور کنیم او می‌خواهد همان کاری را کند که ظاهرا می‌گوید. وی توانسته با توسل به کاراکتر «مرد دیوانه» طی ماه‌های گذشته بسیاری را متقاعد کند واقعا خواهان به هم زدن چارچوبی است که این توافق برای مهار توان راهبردی هسته‌ای ایران فراهم کرده است. شاید عجیب به نظر برسد اما من تصور می‌کنم هر بحثی درباره تصمیم جمعه‌شب ترامپ را باید از اینجا شروع کرد که هدف اصلی او بسیار پیچیده‌تر و متفاوت‌تر از دیوانه‌نمایی‌هایی است که می‌کند.


هم خود ترامپ و هم تیم امنیت ملی او در ماه‌های گذشته هدف خود را شفاف کرده‌اند. هدف آنها «حل مساله‌ای به نام ایران در حالت کلی» است. اولویت هم مهار برنامه منطقه‌ای ایران است. برای آمریکایی‌ها، حتی برنامه موشکی هم به میزانی که ادعا می‌کنند مهم نیست و از آن بیشتر به عنوان ابزاری برای اجماع‌سازی استفاده می‌شود تا اینکه به عنوان یک تهدید فوری در نظر گرفته شود. فعلا آنچه اهمیت دارد، مهار روند شتابان قدرت‌گیری منطقه‌ای ایران و وادار کردن آن به معامله بر سر دارایی‌های راهبردی است که به مثابه میراثی گرانقدر در حال شکل دادن به ژئوپلیتیک خاورمیانه پساداعش است. آمریکا سخت نگران است ایران بتواند خاورمیانه پساداعش را به خاورمیانه پساسعودی و بلکه پساآمریکا بدل کند. این مهم‌ترین و فوری‌ترین نگرانی آمریکایی‌هاست که در بیان آن هم البته هیچ پرده‌پوشی و مجامله‌ای نکرده‌اند.


چگونه می‌توان ایران را واداشت در محاسبات منطقه‌ای‌اش بازنگری کند؟ اگر خواستید رفتار ترامپ با برجام را تحلیل کنید، این پرسشی است که همواره باید پیش چشم داشته باشید. ترامپ و تیم امنیت ملی او به برجام – یا دقیق‌تر بگویم، به چسبندگی‌ای که بخش‌هایی از جناح‌های سیاسی در ایران به برجام نشان می‌دهند- به عنوان فرصتی می‌نگرند که می‌توان از آن برای مهار توانمندی‌های «فراهسته‌ای» ایران استفاده کرد. نکته ظریف ماجرا این است که تا اینجای قضیه اروپایی‌ها هم هیچ مخالفتی با موضوع ندارند؛ سهل است، آتش آنها در  مواردی از آمریکا هم تندتر است.


ترامپ در بیانیه جمعه‌شب خود یک اصطلاح کلیدی به کار برد که قفل معما را می‌گشاید. او گفت در پی دستیابی به یک توافقنامه مکمل جدید (a new supplemental agreement) با ایران است که نگرانی‌های آمریکا درباره برنامه موشکی، دسترسی به تاسیسات نظامی و سقف‌های زمانی در برجام را رفع کند. اروپایی‌ها هم چندان مخالفتی با او نکرده‌اند. همه حرفی که سفرای آلمان و فرانسه در واشنگتن در واکنش به بیانیه ترامپ گفته‌اند این است که در این باره با متحدان خود مشورت می‌کنند!


عبارت توافق مکمل با دقت انتخاب شده و آنچه آمریکا واقعا و در نهایت در پی آن است، وادار کردن ایران به پذیرش مذاکراتی جدید است که در نهایت به یک توافق مکمل در کنار برجام- نه به جای آن- منجر شود، توافقی که به موازات قانون جدید «باب کورکر» در کنگره و در هماهنگی با آن، شروط موشکی، منطقه‌ای و حقوقی جدیدی به تمدید تعلیق تحریم‌ها اضافه می‌کند. کورکر خود به روشنی توضیح داده او و تیم امنیت ملی ترامپ بیش از 9 ماه کار کرده‌اند تا «نقاط فشار» جدیدی بر ایران در متن قانون جدید بگنجانند که اگر ایران حالا یا هر زمان دیگری در آینده (حتی در لحظه انقضای زمان 8 ساله برخی بخش‌های توافق) از آن تخطی کرد، تحریم‌ها به طور خودکار اعمال شود. تعبیر «اعمال خودکار تحریم‌ها» دقیقا چیزی است که ترامپ هم از آن استفاده کرد.  


اجازه بدهید مساله را ساده کنیم. داستان از این قرار است: آمریکا می‌خواهد نیاز ابراز شده دولت ایران به توافق را گروگان بگیرد و با استفاده از آن در حوزه‌هایی که نگرانی واقعی دارد - بویژه برنامه منطقه‌ای و موشکی- امتیازهای جدید از ایران درخواست کند. اگر چنین امتیازهایی واگذار شد، صورت برجام را حفظ خواهد کرد، در حالی که آن را به سایر حوزه‌های رقابت راهبردی ایران با خودش توسعه داده ضمن اینکه می‌دانیم این به هیچ وجه مانع اجرای هر چه سختگیرانه‌تر قوانینی مانندکاتسا علیه اقتصاد ایران نیست که آمریکایی‌ها همواره گفته‌اند- و متاسفانه برخی در داخل هم تایید کرده‌اند- بیرون از چارچوب برجام است و اگر هم ایران زیر بار چنین مذاکرات و توافق مکملی نرفت، آن وقت اروپا را در اجرای تحریم‌های بیشتر و سختگیرانه‌تر علیه ایران با خود همراه و ایران را وادار کند در حالی که آمریکا از توافق خارج شده، در چارچوب یک توافق با اروپا، به تعهدات برجامی خود پایبند بماند. فراموش نکنید که «امانوئل مکرون» به صراحت از احتمال تحریم ایران بیرون برجام به دلیل برنامه منطقه‌ای و موشکی سخن گفته است.


با این قرائت از صورت مساله، بسیار ساده‌انگارانه است اگر تصور کنیم آمریکا در حال «وادار کردن» اروپا به کاری است که تمایلی به آن ندارد. من ادعا نمی‌کنم تمام این بازی با اروپا هماهنگ شده است ولی نقاط افتراق اروپا و آمریکا بسیار کمتر از چیزی است که ظاهرا به نظر می‌رسد. در این بازی جدید، باید به اروپایی‌ها با بدبینانه‌ترین نگاه ممکن نگریست. اینکه تیم امنیت ملی ترامپ 9 ماه تمام با کنگره و اروپا رایزنی کرده، به ما می‌گوید باید احتمال یک تقسیم کار پس پرده میان آمریکا و اروپا بر سر نگرانی مشترک‌شان، یعنی مهار قدرت فزاینده منطقه‌ای و موشکی ایران را بسیار جدی گرفت.


از این منظر، اروپا یک فرشته نجات نیست. اروپا دلالی است که تلاش می‌کند از هر دو طرف امتیاز بگیرد و در این میان علاوه بر رفع برخی نگرانی‌های فوری‌اش، سطح پایبندی خود به برجام را هم به کمترین میزان ممکن برساند.


یک نکته دیگر را هم باید در نظر داشت؛ اکنون طوری سخن گفته می‌شود انگار بهترین حالت ممکن برای ایران این است که ترامپ تعلیق تحریم‌های برجامی را همچنان تمدید کند. احتمالا فضا به قدری پرتنش خواهد شد که دولت ایران تحقق این موضوع را یک «آرزو» و «دستاورد بزرگ» برای خود تلقی کرده و آن را هدف دیپلماسی خود قرار بدهد. اما باید هشدار داد شاید کل این بازی با این هدف طراحی شده که ما «تداوم وضع فعلی برجام» را برای خود یک دستاورد تلقی کنیم و برای آن امتیاز بدهیم. وضع فعلی برجام از حیث عمل واقعی اروپا و آمریکا به تعهدات‌شان فاجعه است. کسی که باید امتیاز بدهد اروپا و آمریکاست تا ایران راضی شود وضعی چنین فاجعه بار در اجرای برجام را تحمل کرده و همچنان به آن پایبند بماند، تقدیم امتیاز اضافی که جای خود دارد.


این بازی شاید پیچیده جلوه کند ولی راه‌حل آن ساده است. فقط کافی است ایران این موضوع را شفاف کند که تجربه تلخ برجام اجازه نمی‌دهد این مدل در هیچ حوزه دیگری تکرار شود. آقای ظریف گفته شرط حضور ایران در برجام پایبندی کامل آمریکا به آن است. اگر همین موضع با جدیت حفظ شود، راه برون‌رفتی وجود خواهد داشت. 

نقشه راهی از میانه آشوب‌ها

عباس حاجی‌نجاری در جوان نوشت:

روند آشوب‌های اخیر و فراز و فرود آن به رغم هزینه‌ها و پیامدهای منفی آن که در عرصه داخلی و خارجی بر ایران اسلامی تحمیل شد، واجد درس‌ها و عبرت‌هایی است که تأمل و تدبر در آن می‌تواند منشأ تدوین نقشه راه مناسب برای آینده و مقابله با دشمنی‌های پنهان و آشکار دشمنان بیرونی و درونی نظام اسلامی باشد که از هیچ فرصتی برای فروپاشی یا تضعیف آن فروگذار نمی‌کنند. در عرصه داخلی وجود ضعف‌ها و ناکارآمدی‌های دستگاه‌های اجرایی در قوای مختلف و سستی در حل مشکلات مردم نشان داد که گفتاردرمانی مسئولان هیچ‌گاه نمی‌تواند مرتفع‌کننده مشکلات واقعی مردم شود و جابجایی مشکلات مردم در عرصه اشتغال، گرانی و... با موضوعاتی انتزاعی و شعارهای تبلیغاتی جز لطمه به روان اجتماعی و تشدید نارضایتی‌ها نتیجه‌ای به دنبال نخواهد داشت. 

مقام معظم رهبری در دیدار اخیر مردم قم در روز 19 دی‌ماه با اشاره به اینکه دست داشتن دشمن در مسائل اخیر تحلیل نیست بلکه بر مبنای اطلاعات و خبر بیان شده است، تأکید می‌فرمایند که این امر نباید موجب شود که از ضعف‌ها و مشکلات خودمان غافل شویم. 

ایشان تأکید نمودند که دشمنان مانند مگس روی زخم ناشی از مشکلات و ضعف‌ها می‌نشینند بنابراین باید زخم را خوب کنید و نگذارید به وجود آید چرا که اگر مشکلات داخلی نداشته باشیم، تبلیغات و فضاسازی بیگانه اثر نمی‌گذارد و امریکایی‌ها هم نمی‌توانند هیچ غلطی بکنند. ایشان دفاع از حقوق مردم و تلاش برای حل مشکلات آنها را وظیفه همه مسئولان برشمردند و افزودند قشرهایی از مردم به‌خصوص «طبقات ضعیف» تحت فشار هستند و باید همه همت مسئولان صرف حل مشکلات موجود شود.

خسارت رقابت‌های ناسالم سیاسی تجربه دیگری است که پیامدهای منفی آن را در این حوادث نمی‌توان نادیده انگاشت. آسیب‌های ناشی از تخریب‌های رقبای انتخاباتی، رقابت با اصل نظام و سیاه‌نمایی نسبت به گذشته نظام و... به‌ویژه در انتخابات اخیر، نقشی اساسی در کاهش امید به آینده و ایجاد خلأ فکری و ذهنی برای مخاطبین به‌ویژه نسل جوان کشور داشته و دارد که از یک سو نظاره‌گر دستاوردهای ارزشمند نظام اسلامی در عرصه‌های منطقه‌ای و بین‌المللی و توفیقات راهبردی در مواجهه با نظام سلطه هستند، اما از سوی دیگر آن تخریب‌ها و متأسفانه تداوم آن در ماه‌های پس از انتخابات در القای حس ناکارآمدی و سردرگمی در تحلیل و شناخت مسائل نقشی اساسی دارد که البته نتیجه بدیهی آن را می‌توان در ایجاد روحیه بی‌تفاوتی در بخش‌هایی از نیروهای اثرگذار شاهد بود،‌ تداوم این امر که در فرافکنی‌های اخیر مسئولین اجرایی نشانه‌ آن دیده می‌شود، می‌تواند به دامن زدن دور باطل در تخریب و سیاه‌نمایی‌ها بینجامد.

ذوق‌زدگی برخی از رسانه‌ها و فعالان سیاسی داخل از اوج‌گیری برخی از تحرکات تخریبی که اصول و مبانی نظام را هدف گرفته و به تبع آن توصیه‌های خود را به سمت عدول نظام از مواضع ارزشی و تمکین نسبت به برجام‌های دوم و سوم و دست برداشتن از اقتدار هسته‌ای و یا حمایت از نیروهای مقاومت جهت داده بودند، نکته دیگری است که به آسانی نمی‌توان از گناه مدعیان و عاملان آن گذشت. 

پیامدها و آثار اینگونه مواضع به‌گونه‌ای است که برای برخی از مراکز اطلاعاتی و امنیتی‌ تردیدی باقی نمانده است که بخشی از آن فضاسازی‌ها و حتی ناکارآمدسازی‌ها با این هدف صورت گرفته که برای مردم و برخی مسئولین چاره‌ای جز کوتاه آمدن در برابر نظام سلطه باقی نماند و این در واقع تأثیر همان حلقه نفوذ است که در یک پروسه چندساله آثار خود را در عرصه‌های اجتماعی و سیاسی آشکار ساخته است که متأسفانه این روزها برخی از نشریات داخلی به سرپل‌های آنها تبدیل شده‌اند. نوع عمل فعالان و جریان‌های سیاسی کشور در مواجهه با این آشوب‌ها در مقایسه با صحنه‌های گذشته از نکات مهم دیگر حوادث اخیر است‌. بعضی از کارشناسان یکی از دلایل فروکش کردن سریع آشوب‌های اخیر را فاصله‌گیری سریع جریان اصلاحات و گروه‌های محوری آن در مقایسه با فتنه 88 می‌دانند، اگر چه برخی از عوامل میدانی فتنه گذشته در میان عوامل محرک اغتشاشات اخیر فعال بوده و دستگیر نیز شده‌اند.

در این زمینه اگرچه برخی دلیل این فاصله‌گیری را نقش و سهم این جریان در تشکیل دولت دوازدهم و سهیم بودن در بخشی از ناکارآمدی‌ها و ضعف‌ها می‌دانند و شاهد مثال آن را نیز بیانیه 16 فعال سیاسی بعد از انتشار بیانیه مجمع روحانیون مبارز می‌دانند که باز هم تلاش شده بود با فرافکنی، ریشه نارسایی‌ها و ضعف‌ها را نادیده بگیرند، اما تردیدی نیست که اینگونه حوادث می‌تواند منشأیی برای بازنگری در سیاست‌ها و روندهای گذشته و اتخاذ الگویی مناسب برای تعاملات سیاسی باشد. مقام معظم رهبری در همین دیدار اخیر مردم قم، وحدت و همدلی را چاره کار مسئولان و مجموعه‌های داخلی دانسته و یادآور می‌شوند که همه بدانند مشکل حل نشدنی و گره بازنشدنی در کشور نداریم، اما باید در این زمینه، آماده‌تر، پا به رکاب‌تر، بیشتر و دقیق‌تر کار و تلاش کنیم. ایشان سپس با تأکید بر «وحدت و همدلی‌» مسئولان یادآور می‌شوند که در این شرایط که دشمن لجوج تهدید می‌کند و در صدد ایجاد مشکلات است، مسئولان و مجموعه‌های سیاسی «هم‌افزایی» و از تحلیل و تضعیف یکدیگر خودداری کنند. 

در عرصه بین‌المللی اما مهم‌ترین شاخصه این آشوب حمایت صریح و آشکار امریکا و دیگر متحدان منطقه‌ای و بین‌المللی نظام سلطه از آن است و تردید اروپایی‌ها نیز بیشتر به شناخت آنها از محیط ایران و پیش‌بینی شکست زودهنگام و فقدان عقبه آشوب بود. توئیت‌های احمقانه ترامپ در حمایت از این آشوب‌ها اگر چه نشان داد که دست امریکایی‌ها در مواجهه با ایران خالی است و فقدان استراتژی در مواجهه با ایران در این آشوب‌ها کاملاً آشکار شد، اما در عین حال نشان‌دهنده اوج کینه ورزی و خصومت‌ورزی هیئت حاکمه امریکا علیه مردم ایران است. 

این مواضع کاخ سفید علیه ایران که در طول تاریخ انقلاب بی نظیر است، نه تنها آنها را جدی‌تر می‌کند، بلکه مبتنی بر برآورد از موضع ضعف ایران جسارت مداخله جویی آنها نیز تشدید می‌شود و این امر نیازمند تغییر ضروری در نوع مواجهه ایران است. 

مقام معظم رهبری در دیدار مردم قم در این زمینه به سه نکته اساسی خطاب به هیئت حاکمه امریکا اشاره می‌نمایند: اول، سر شما در حواث اخیر به سنگ خورد. اگر در آینده، تکرار کنید، بازهم ناکام خواهید ماند. دوم، در این چند روز به ایران خسارت زدید، این کار بی «تقاص‌» نخواهد ماند و سوم، این کسی که به گفته خود امریکایی‌ها تعادل روحی – روانی ندارد، بداند که این دیوانه بازی‌های نمایشی بی جواب نخواهد ماند. ایشان با اشاره به ایستادگی نظام اسلامی در مقابل زورگویان و دفاع از منافع ملت و کشور افزودند، کسانی که در خارج یا متأسفانه در داخل دوست دارند با امریکایی‌ها پیوند بخورند و نشست و برخاست کنند، این حرف‌ها را بشنوند و بدانند که نظام جمهوری اسلامی به فضل ‌الهی همه مشکلات را برطرف خواهد کرد.

آزمون ظرفیت‌های جهان پساامریکایی

دیاکو حسینی در ایران نوشت:


کسانی که تا اعلام تصمیم دونالد ترامپ نفس‌ها را در سینه حبس کرده بودند، اکنون می‌توانند نفس راحتی بکشند. در یک تفسیر ظفرمندانه، دونالد ترامپ یکبار دیگر نتوانست برجام را پاره کند؛ شاید به این دلیل که حاضر نبوده است هزینه‌های انزوای ایالات متحده را به‌جان بخرد و شاید به این دلیل که دولت ترامپ هیچ استراتژی جایگزین و دست یافتنی که کنار گذاشتن برجام را توجیه کند، در اختیار ندارد.
تمدید مشروط و تهدیدآمیز تعلیق تحریم‌های ایران از سوی دونالد ترامپ هرچند یک پیروزی برای برجام بود و شاید بتواند سایر اعضای 1+5 را موقتاً راضی کند، اما اثرات آن برای ایران کمتر از خروج کامل ایالات متحده از برجام نیست. خط و نشان کشیدن‌های ترامپ، برای اقتصاد ایران و بویژه سرمایه‌گذاران خارجی که علاوه بر شفافیت‌های مالی و اصلاح نظام بانکی در ایران، چشم به ثبات کلی‌تر بازارهای ایران دارند، نگران‌کننده است.  چرا باید کسی تصمیم به سرمایه‌گذاری در ایران بگیرد در حالی که حداقل هر 120 روز یکبار باید نگران پیامدهای خروج ایالات متحده از برجام و اعمال مجدد تحریم‌های یکجانبه باشد؟ خوشبختانه تاکنون سیر سرمایه‌گذاری‌های خارجی که روانه ایران شده‌اند، رو به افزایش بوده است اما باید این احتمال را در نظر بگیریم که متوقف کردن این سیر صعودی یکی از اهداف تنش آفرینی‌های دوره‌ای پیرامون برجام یا حداقل یکی از پیامدهای گریزناپذیر آن باشد.


ایران و همه طرف‌های توافق، باید یکبار برای همیشه به این وضعیت خاکستری از طریق ایمن کردن برجام در برابر «تهدید به خروج» خاتمه دهند. هرچند برای ایران، باقی ماندن ایالات متحده در برجام بهتر است اما جمهوری اسلامی ایران نباید به باقی ماندن امریکا در عین عدم تعهد کامل به برجام رضایت دهد.زمان آن فرارسیده است که انتظارات حداقلی را از برجام به حداکثر خود افزایش دهیم. باید اطمینان کسب کنیم که برجام تنها توافق یکطرفه‌ای نیست که فعالیت‌های صلح‌آمیز هسته‌ای ایران را در ازای دلهره آفرینی دائمی محدود می‌کند. تاکنون استراتژی ما برای ابقای برجام، اجرای کامل تعهدات بوده است اما اگر بنا باشد که ایالات متحده با تهدید دائمی به خروج، برجام را ناکارآمد کند، باید استراتژی روشنی برای مراقبت و همچنین خروج از برجام نیز داشته باشیم؛ به نحوی که ضامن حداقل هزینه و بیشترین فایده باشد. باید با همه طرف‌ها به توافق برسیم که درصورت مختل شدن برجام با حضور ایالات متحده، راه‌هایی را برای کنار گذاشتن امریکا از این توافق پیدا کنیم یا دست کم از تلاش برای نگه داشتن امریکا در برجام دست برداریم و همه مسیرهایی را که برجام بدون امریکا می‌تواند به بقای ثمربخش خود ادامه بدهد  آزمایش کنیم.


برجام بدون امریکا هم می‌تواند به حیاتش ادامه دهد؛ مشروط به اینکه دیگر طرف‌ها حاضر نباشند که از تحریم‌های یکجانبه امریکا پیروی کنند. تولد برجام، نقطه عطفی برای نظم نوین بین‌المللی بود که ساختاری چندجانبه را بازتاب می‌داد؛ اکنون تداوم برجام نقطه عطفی برای آزمودن ظرفیت‌های دنیای پساامریکایی است. روابط بین‌الملل در سال‌های پیش رو عرصه‌ای برای سنجش توافق‌هایی است که می‌توانند بدون تکیه بر ایالات متحده همچنان ستون فقراتی برای رفع نگرانی‌های مشترک بین‌المللی باشند. اگر همه طرف‌های گروه 1+5 صادقانه از استمرار توافق حمایت می‌کنند، باید آماده انتخاب‌های بزرگتری باشند که از سرشت توافق‌های بین‌المللی در برابر رفتارهای سرکشانه پاسداری می‌کنند. آنها امروز باید نشان بدهند که حاضرند برای حفظ برجام، امریکای ترامپ را درون توافق‌های برجام اهلی کنند یا آن را از توافق کنار بگذارند.

اهرم علیه ایران را بشکنیم

سیدعلی خرم در آرمان نوشت:

با شروع ناآرامی‌ها در ایران، شور و شوق بیشتری در برخی کشورهای خارجی به وجود آمد و به اعتراض‌های مردمی ایران به‌شدت دل بستند تا شاید از این طریق بتوانند با ایران تسویه‌حساب کنند. در کالبدشکافی این واقعه نکات بسیاری وجود دارد که مسئولان می‌توانند برای برنامه‌ریزی از آن درس بگیرند. قصد این مقاله تشریح دلایل داخلی اعتراض‌ها نیست که خود مقال یا مقاله‌های مستقلی می‌طلبد، اما می‌توان به همین اندازه بسنده کرد که مردم مطالباتی طبیعی داشتند و سعی کردند صدای خود را به گوش مسئولان برسانند. کارگرانی بودند که چندین ماه حقوق دریافت نکرده بودند و کارخانه یا شرکت محل اشتغال آنان، دولتی یا خصوصی بوده و مدت‌هاست برای دریافت مطالبات خود تظاهرات می‌کنند. برخی دیگر بی‌کارانی بودند که با داشتن مدرک تحصیلی و تخصص، موفق به یافتن موقعیت شغلی نشده بودند. برخی طلبکارانی بودند که بیش از دو سال با تظاهرات آرام دریافت وجوه خود را از مؤسسات تعاونی جست‌وجو می‌کردند ولی پاسخی منطقی از مسئولان نشنیده بودند. بیشتر مردم از آلودگی هوا و محیط زیست به تنگ آمده، برخی دیگر از توفان ریزگردها مستأصل شده و همه از وقوع زلزله‌های ویرانگر متوحش بودند، همه مردم به اختلاس‌ها، فساد مالی اداری، نبود شفافیت در سیستم و پایین‌آمدن ارزش پول ملی و فقیرشدن همگان معترض بودند. برخی سلیقه‌های دیگری در سیاست خارجی داشتند و جهت‌گیری منابع را به‌سوی داخل کشور لازم‌تر می‌شمردند و چیزهای دیگر. همه از نظام انتظار داشتند این مشکلات را حل کند. شاید شش ماه پیش هنگامی ‌که در جریان مبارزات انتخاباتی، کاندیداها یکدیگر را متهم به دست‌داشتن در این اختلاس‌ها و فساد مالی اداری کردند و جامعه را به ٤ درصد و ٩٦ درصد تقسیم کردند، نمی‌دانستند ایجاد شبکه‌ای از نارضایتی را در تمام شهرهای ایران که این مناظرات را از تلویزیون مشاهده می‌کردند، کلید زده‌اند. به‌عبارت دیگر نارضایتی‌ها به‌طور طبیعی در جامعه ایرانی شکل گرفت و به پاسخ‌گویی منطقی نیاز داشت و دارد. خوشبختانه در روز دوم ناآرامی‌های اخیر، رئیس‌جمهور با استناد به ماده ٢٧ قانون اساسی اعلام کرد راهپیمایی‌ها و اعتراض‌ها قانونی و مجاز است. آن‌گاه رئیس قوه قضائیه، دبیر شورای نگهبان و اغلب مسئولان، درباره لزوم شنیدن صدای مردم سخن گفتند و مقام معظم رهبری نیز بر این حق اذعان کردند و قائل به تفکیک بین نارضایتی مردم و اغتشاشگری شدند. به‌این‌ترتیب جمهوری اسلامی ایران گام اصلی در شناسایی و شنیدن صدای ناراضیان را برداشته است. 

درحالی‌که در خارج، ایران را به‌خاطر نشنیدن صدای ناراضیان شماتت می‌کنند. شاید علتش این است که ایران با قاطعیت بر این حق مردم براساس قانون اساسی پافشاری نکرده و خارج‌نشینان هم مایل‌اند ایران بر این حق پافشاری نکند تا آنها بهانه لازم برای تشکیل جلسه شورای امنیت و محکومیت ایران یا طرح موضوع را در سخنرانی‌های خود داشته باشند. به‌عبارت دیگر آنان سخنان مسئولان جمهوری اسلامی ایران مبنی بر مجازبودن راهپیمایی‌ها را نشنیده گرفتند و ایران هم در اصرار به این حق قانونی مردم، دچار نوعی دودلی است، درحالی‌که تأکید بر آزادی تظاهرات و راهپیمایی و شنیدن صدای ناراضیان می‌تواند این اهرم را در دست دشمنان و خارج‌نشینان خنثی و بی‌اثر کند و بقیه داستان شبیه سایر کشورها می‌شود؛ برای مثال یک هفته است در تونس، تظاهرات و آشوب، شهرها را به‌خاطر برقراری مالیات بر ارزش افزوده، فراگرفته و پلیس با اغتشاشگران گاهی مقابله کرده و افرادی هم کشته شده‌اند. اگر به اخبار جهانی دقت کنیم، مشاهده می‌شود به تظاهرات تونس و برخورد پلیس با آن، هیچ‌گاه عجیب و غریب نگریسته نمی‌شود و هیچ جلسه شورای امنیتی هم برای آن تشکیل نمی‌شود. در آمریکا، فرانسه، آلمان، بریتانیا و سایر کشورها، تظاهرات و راهپیمایی‌های اعتراضی برگزار می‌شود، حتی گاهی شعارهای ساختارشکنانه علیه ترامپ و سایر رهبران جهان داده می‌شود و کسی تعجب نمی‌کند، چرا؟ چون رؤسای این کشورها هیچ واکنشی به این شعارها نشان نمی‌دهند و در عوض می‌کوشند با درک علت اعتراض، نسبت به بهبود اوضاع اقتصادی، سیاسی و اجتماعی مردم اقدام کنند. بارها عکس ترامپ و دیگر رؤسای کشورها در راهپیمایی‌ها پاره شده یا آتش زده می‌شود، اما آنان عصبانی و ناامید نمی‌شوند، به تلاش خود می‌افزایند که به خواسته‌های مردم جامه عمل بپوشانند و از جمله اشتغال بیشتری ایجاد کنند تا سطح رفاه و زندگی مردم افزایش یابد. در جلسه اخیر شورای امنیت، اعضای این شورا و به‌ویژه نمایندگان فرانسه، روسیه و چین با استناد به گفته رئیس‌جمهور اسلامی ایران، بر حق مردم برای راهپیمایی تأکید کرده و از آمریکا خواستند وقت شورای امنیت را برای مسائل معمول جهان اشغال نکند؛ بنابراین از این پس راهکار جمهوری اسلامی ایران می‌تواند شناسایی حق راهپیمایی و اعتراض مردم از یک سو باشد و از سوی دیگر همه مسئولان اعم از قوه مجریه، قوه قضائیه، قوه مقننه و سایر ارگان‌ها تلاش همه‌جانبه‌ای کنند که به مطالبات مردم رسیدگی کنند و پاسخ دهند. اینکه به‌دستور رئیس‌جمهور گفته می‌شود کمیته‌ای متشکل از سه قوه برای پایان‌دادن به مطالبات طلبکاران مؤسسات تعاونی تشکیل شده، باید استقبال کرد، زیرا نزدیک به ١٥ میلیون نفر از مردم ایران تحت ‌تأثیر این مال‌باختگی قرار گرفته‌اند. این بحران خاص ایران نیست قبلا هم عرض شد در سال ٢٠٠٨ بحران مالی بین‌المللی از آمریکا بین بانک‌ها و گیرندگان وام مسکن شروع و به اروپا و سپس به‌سوی آسیا روانه شد، اما عقل کارشناسی جهان به این نتیجه رسید که از خزانه عمومی وجوه کامل طلبکاران اعم از بانک‌ها و مردم پرداخته شود و اعتماد مردم را به حکومت و سیستم مالی بانکی کشور برگردانند. چنانچه این دستور رئیس‌جمهور به‌درستی اجرا شود، به مطالبات ١٥ میلیون نفر از مردم ایران سامان داده می‌شود و چنانچه درباره کارگران، بی‌کاران و بقیه هم اقدامات عملی انجام شود، سطح نارضایتی درصد مهمی از مردم کاهش‌ می‌یابد و فرصت برای شنیدن سایر مطالبات مردم در محیطی آرام فراهم می‌شود. دراین‌صورت روزنه سوءاستفاده دشمنان از موضوعی طبیعی که در همه کشورها رخ می‌دهد، مسدود می‌شود.

خودآگاهی رهایی بخش

در سرمقاله صبح نو آمده است:

آنچه رییس جمهور آمریکا جمعه شب انجام داد، ادامه بازی فشرده 5 ساله اخیر بود؛ احاله کردن مقتضیات کشور به وقتی دیگر. به هیاهوهای دو ماه پیش بنگرید؛ می‌گفتند او می‌خواهد برجام را لغو کند، اما ترامپ این کار را نکرد و به جایش پروژه نابسامان کردن وضعیت داخلی را با چاشنی افزایش تحریم‌های جدید کلید زد. حالا هم دوباره همین بازی تکراری، تکرار شده است با یک تفاوت آشکار و آن هم همپیمانی اروپا با ترامپ بر سر تحقق شروط آمریکا. یعنی اروپا در قامت یک دلال سیاسی تلاش کرده و خواهد کرد که سطحی از شروط ترامپ را محقق کند و در این میانه، امیال خود (نظیر درخواست‌های به اصطلاح حقوق بشری) را هم به کرسی بنشاند.

یک بازی برد-برد برای اروپا و آمریکایی که سالی نسبتاً تخاصمی را سپری کرده‌اند و اکنون می‌خواهند نقاط تفاهم را شناسایی و با هم از نزدیک‌تر کار کنند. متاسفانه حامیان داخلی برجام که در واقع آن‌ها را دوستداران آرزومند باید نامید، می‌گویند که ترامپ نتوانست و از موضعش عقب نشست، حال آن که آن‌ها در حال اجرای نقشه B  هستند و دلیلی ندارد خود را اینچنین ذلیل و خوار کنند؛ بارها گفته شده و باز هم یادآور می‌شود که گام اول، خروج کشور از تعلیق برجامی است و اینکه چشمان سیاستمداران و مدیران بخش‌هایی از دستگاه اداره کننده، متوجه دستان خبیث آمریکایی و شرکایش باشد. بعد از این خودآگاهی است که می‌توان بر بحران‌ها فائق آمد و به جای جار و جنجال‌های سیاسی، دغدغه‌های اقتصادی- اجتماعی مردم را سامان داد.

نام:
ایمیل:
نظر: