صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

صفحات داخلی

حماسه و جهاد >>  حماسه وجهاد >> اخبار ویژه
تاریخ انتشار : ۳۰ مرداد ۱۳۹۷ - ۱۰:۲۴  ، 
شناسه خبر : ۳۱۱۹۶۴
رضا خرمی از مدافعان حرم آل‌الله و نیروی قدس سپاه پاسداران بود که 12 خرداد 1395 در منطقه خان‌طومان سوریه به شهادت رسید. از این شهید بزرگوار سه فرزند به یادگار مانده است که پسرش ابوالفضل هنگام شهادت پدر 14 ماهه بود.
پایگاه بصیرت / زینب محمودی
رضا خرمی از مدافعان حرم آل‌الله و نیروی قدس سپاه پاسداران بود که 12 خرداد 1395 در منطقه خان‌طومان سوریه به شهادت رسید. از این شهید بزرگوار سه فرزند به یادگار مانده است که پسرش ابوالفضل هنگام شهادت پدر 14 ماهه بود.
اعظم قمری همسر شهید می‌گوید: «رضا 29 آبان 1353 در یک خانواده مذهبی در محله مولوی تهران به دنیا آمد. رضا پسرعمه‌ام بود، ما همدان زندگی می‌کردیم و آنها ساکن تهران بودند. از کودکی اهل مسجد و هیئت بود. به پدر و مادرش خیلی احترام می‌گذاشت و نمازش را اول وقت می‌خواند. به نظرم احترام به پدر و مادر و نماز اول وقت سبب شد چیزی که باعث شد شهادت نصیبش شود. سال 1375 عضو سپاه شد، بعدها مدرک کارشناسی در رشته تربیت‌بدنی گرفت. سال 77 به خواستگاری‌ام آمد و با شناختی که از او داشتم جواب مثبت دادم. هر کاری می‌توانست برای خانواده انجام می‌داد. به فرزندانش خیلی علاقه داشت. مخصوصاً با دختر بزرگم خیلی دوست و صمیمی بود. هر موقع از سر کار می‌آمد حتی اگر خسته بود بچه‌ها را بیرون می‌برد و با دخترم به کوه می‌رفتند. رضوانه خیلی به پدرش وابسته بود، حتی بعد از شهادتش نحوه شهید شدنش را در خواب برای دخترم تعریف کرد. 17 سال با هم زندگی کردیم، خیلی خانواده‌دوست بود. دل رئوفی داشت اگر مریض می‌شدم می‌نشست برایم گریه می‌کرد. بعضی‌ها فکر می‌کردند چون او نظامی است، لابد اخلاق خشکی دارد، اما وقتی اخلاق و رفتارش را می‌دیدند، تعجب می‌کردند. خوبی‌هایش آنقدر زیاد بود که همیشه می‌گفتم اگر رضا به مرگ طبیعی از دنیا برود حیف است. واقعاً برای اسلام مجاهدت کرد. وقتی مأموریت می‌رفت اکثراً پیکر شهدا را با خودش به عقب بر می‌گرداند. یک بار خواب دیدم با رضا به تشییع شهدا رفتیم. شهیدی را در خواب دیده بودم. هیچ‌گاه فکر نمی‌کردم آن شهید همسرم باشد. وقتی به شهادت رسید، او را همراه شهید رضا مصیب‌زاده به معراج شهدا آوردند. وقتی به معراج رفتم همان صحنه خواب برایم تداعی شد و دو تابوت شهید خرمی و مصیب‌زاده کنار هم در معراج، تعبیر خوابم بود. پیش از شهادتش خواب دیده بود و مدام درباره شهادت حرف می‌زد. از وقتی دوستانش شهید شده بودند خیلی ناراحت بود. دو ماه رجب و شعبان را روزه گرفت و خودش را آماده شهادت ‌کرد. یک بار گفتم رضا، اگر شهید شوی چکار کنم؟! گفت مگر خون من از خون شهدای دیگر رنگین‌تر است. شهدای زیادی داریم که هنوز پیکرشان برنگشته و تنها با نابودی رژیم اشغالگر قدس می‌شود به پیکرشان دسترسی پیدا کرد.
به اقتضای شغلش مأموریت زیاد می‌رفت. آخرین بار هشتم خرداد 95 به سوریه رفت و دوازدهم خرداد به شهادت رسید. حاج‌قاسم برای تشییع پیکرش آمد. همسرم از ابتدای تجاوز داعشی‌ها در سوریه حضور داشت و از حریم اهل بیت(ع) دفاع می‌کرد.
نحوه شهادت او به این صورت بود که تکفیری‌ها خودروی حامل دو تن مواد منفجره را نزدیک ساختمان منفجر می‌کنند و همسرم که در آستانه در ساختمان ایستاده بود بر اثر انفجار زیر آوار می‌ماند و اینگونه به سرش ضربه وارد می‌شود و به شهادت می‌رسد. مزارش در خرمی نرسیده به چهار راه مولوی در امام‌زاده اسماعیل است.»






نام:
ایمیل:
نظر: