صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

صفحات داخلی

سیاسی >>  انقلاب اسلامی >> اخبار ویژه
تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱۳۹۷ - ۰۹:۴۱  ، 
شناسه خبر : ۳۱۴۱۶۱
هرچند جمهوري اسلامي خود را موّظف به حل مشکلات اقتصادي و ايجاد رفاه و آباداني براي همه افراد جامعه ايران مي‌داند؛ اما همه بحث بر سر اين است که انقلاب اسلامي، ارزش‌هاي فرهنگي و معنوي را مقدّم بر علايق مادي مي‌داند.
پایگاه بصیرت / گروه سیاسی / حمزه عالمي چراغعلي

وقوع انقلاب در هر جامعه‌اي در عوامل متعدد سياسي، اقتصادي، فرهنگي و... ريشه دارد؛ اما يکي از عوامل اصلي در هر انقلابي، افزايش شناخت و آگاهي نخبگان و افراد آن جامعه است که از آن به «خودآگاهي» تعبير مي‌کنند. خودآگاهي به معناي درک يک جامعه از وضعيت کنوني، اهداف و آرمان‌هاي خويش است و وقتي يک جامعه ميان وضع موجود با اهداف و آرمان‌هاي خويش فاصله‌اي جبران‌ناپذیر مي‌بيند، دست به انقلاب مي‌زند. اين موضوع درباره انقلاب اسلامي ايران از اهميت بيشتري برخوردار است؛ چرا که خودآگاهي نخبگان و جامعه ايران در پرتو مکتب و ايدئولوژي اسلامي عمق تاريخي بيشتري مي‌يافت و به تبع آن اهداف و آرمان‌هاي متعالي و فراتر از خواسته‌هاي مادي را پيش روي انقلابيون تعريف مي‌کرد. همين آگاهي ايرانيان نسبت به موقعيت فرودستي که در آن قرار داشتند و در مقابل گذشته پُرافتخار و سرمايه‌هاي ديني و معنوي زيادي که به آنها تکيه مي‌کردند، سبب انقلابي متمايز در دوران معاصر شد که نتيجه آن، به تأسيس يک نظام سياسي ديني در جهان مادي‌گرا انجاميد. خودآگاهي به معناي شناخت نسبت به موقعيت کنوني خويش، اهداف و آرمان‌هاي پيش رو، که در بيانات رهبر معظم انقلاب منطبق با همان معناي بصيرت است، همچنان که عامل شکل‌گيري انقلاب اسلامي است، نقش مبنايي و اساسي در حفظ و تداوم اين انقلاب دارد. خودآگاهي و بصيرت در اينجا دو بُعد پيدا مي‌کند. از يک سو اين آگاهي بايد ناظر به موقعيت کنوني، فرصت‌ها و تهديدات باشد و از سوي ديگر بايد بتواند ماهيت انقلاب اسلامي و چگونگي تداوم آن را براي نسل‌هاي کنوني تبيين کند. در دوران کنوني، ميزان توجيه و اقناع‌کنندگي يک انديشه، عامل اصلي ماندگاري آن است و از اين رو چگونگي تبيين و توجيه صحيح انقلاب اسلامي، ضرورتي اساسي در حفظ و تداوم آن است. اين موضوع در ديدگاه‌هاي رهبر معظم انقلاب مورد توجه قرار گرفته و از سوي ايشان به صورت روش‌مند تبيين شده است. دست‌کم مي‌توان دو الگوي تحليلي در بيانات ايشان یافت که بصيرت لازم در چگونگي تحليل و تبيين انقلاب اسلامي را ارائه مي‌دهد.

الگوي تحليلي اول را معظم‌له در سفر به استان فارس و در سخنراني عمومي در جمع مردم شيراز بيان کرده‌اند. ايشان در اين بيانات چگونگي تحليل درست انقلاب اسلامي را با «نگاه کلان به انقلاب اسلامي» ممکن دانستند که در آن «نگاه به انگيزه‌ها و زمينه‌ها و عوامل بالادستي انقلاب و تشکيل نظام و نگاه به عاملِ محوري انقلاب يعني مردم و ايمان ديني آنها و نگاه به هزينه‌ها‌ موجب مي‌شود ما در هر شأني که هستيم و در هرجا که هستيم، به مسائل جزئي و کوچک خيلي اهميت ندهيم؛ به عظمت انقلاب و حرکت عمومي انقلاب نگاه کنيم.»[1]

الگوي تحليلي دوم که در همسويي با الگوي فوق قرار دارد و موضوع اين بحث است، الگويي است که مي‌توان آن را از بيانات رهبر معظم انقلاب درباره «چهل‌ سالگي انقلاب اسلامي» استنباط کرد. رهبر معظم انقلاب در سال‌هاي پیش و به ويژه در سال جاري، که چهل سال از پيروزي انقلاب اسلامي مي‌گذرد، طي بيانات گوناگونی به اين موضوع اشاره کرده‌اند. با توجه به اين بيانات مي‌توان نکات ذيل را برای صورت‌بندي الگوي تحليلي چهل سالگي انقلاب اسلامي بيان کرد:

اول: محور اصلي اين الگوي تحليلي، وضعيت کنوني اهداف و آرمان‌هاي انقلاب اسلامي است. رهبر معظم انقلاب چهل سالگي انقلاب را با نظر به سرزنده بودن اهداف و آرمان‌هاي انقلاب اسلامي تعريف مي‌کنند، به اين معنا که با گذشت چهل سال از انقلاب اسلامي «ملّت ايران توانسته است اصول بنيادين و شعارهاي اصلي انقلاب را به همان استحکامِ اوّل، تا امروز حفظ کند.»[2] اين گزاره بر اين فرض استوار است که زنده بودن اهداف و آرمان‌هاي انقلاب اسلامي در جامعه، به معناي حرکت مستقيم ملت و دولت ايران در مسير همان نهضت تاريخي است که از چندين دهه پیش از انقلاب اسلامي با هدف پيوند دين و دنيا (سنّت و مدرنيته) آغاز کرده است. جامعه ايران در طول تاريخ همواره در مواجهه با تهاجم و استعمار بيروني و استبداد دروني، نتوانسته است يک حرکت رو به جلو و انباشتي داشته باشد و همواره ذخاير و سرمايه‌هاي فکري، مادي و انساني آن هدر رفته است. ارزش‌ها و آرمان‌هاي انقلاب اسلامي در واقع تجميع‌کننده همان اهداف و آرمان‌هايي هستند که رهبران انقلابي از سيدجمال‌الدين اسدآبادي تا علمای مشروطه‌خواه و در ادامه نوانديشان ديني و حضرت امام خميني(ره) برای زيست فرد ديني در دنياي جديد و پيوند سنّت و مدرنيته تعریف کرده‌اند. بنابراين، زنده بودن اين ارزش‌ها و آرمان‌ها به معناي عدم گسست در روند حرکت ملت ايران و تداوم اين حرکت محسوب مي‌شود که اين خود سبب انباشت سرمايه‌هاي فکري، مادي و انساني شده و روند پيشرفت جامعه را تضمين مي‌کند. تأکيد بر اين مفروض، گام اول در تحليل انقلاب اسلامي است که البته ترجماني ديگر از همان الگوي «نگاه کلان به انقلاب اسلامي» است. وقتي انقلاب اسلامي به‌مثابه نقطه اوج بيداري جامعه ديني ايران در دنياي معاصر قلمداد شود که چندين نسل در راه رسيدن به آن تلاش کرده‌اند، حفظ و تداوم آن نيز به معناي دفاع از انباشته شدن سرمايه‌هاي مادي و معنوي جامعه ايران تفسير شده و هرگونه اقدام عليه آن، به مثابه خيانتي بزرگ به نسل‌هاي گذشته و آينده تعريف می‌شود.

دوم: زنده بودن اهداف و آرمان‌هاي انقلاب اسلامي با نظر به بررسي چيستي شعارها و اهداف انقلاب و کم و کيف آنها در وضعیت کنوني تحليل می‌شود. استخراج اين شعارها و اهدافی که طي پژوهش‌هاي مفصلي صورت گرفته،[3] در بيانات رهبر معظم انقلاب نيز مورد توجه قرار گرفته و معظم‌له در اين باره مي‌گويند: «شعارها و ارزش‌هاي اصلي اينها است: استقلال، آزادي، مردم‌سالاري، اعتماد به نفس ملّي و خود‌باوري ملّي، عدالت و برتر و بالاتر از همه‌ اينها تحقّق و پياده شدن احکام دين و شريعت در کشور»[4]؛ ايشان در ادامه همين سخنان با تأکيد بر اينکه امروزه «اين شعارها با همان طراوتِ اوّل حفظ شده است» وضعيت کنوني اهداف و آرمان‌هاي انقلاب را در شرايط کنوني تشریح و در نهايت تصريح مي‌کنند: «من مي‌توانم به‌طور اجمال عرض بکنم که عملکرد چهل‌ ساله در زمينه‌ شعارهاي اصلي انقلاب، عملکرد قابل قبول و خوبي است.»

از منظر الگويي بودن نظريه چهل سالگي انقلاب اسلامي، در اينجا دو نکته را بايد مدّ نظر قرار داد:

1ـ شناخت درست آرمان‌ها و ارزش‌هاي انقلاب اسلامي و در واقع تفسير اين پديده برمبناي ماهيت واقعي آن، نه بر اساس علايق و خواسته‌هاي فردي يا جناحي؛ به اين معنا که اساساً ماهيت انقلاب اسلامي بيشتر يک انقلاب فرهنگي است و مروري بر شعارهاي انقلاب که در کتاب «جامعه‌شناسي شعارهاي انقلاب اسلامي» و نيز بيانات رهبر معظم انقلاب آمده است، نشان مي‌دهد علايق مادي و اقتصادي بخش زيادي از شعارها، اهداف و آرمان‌هاي انقلابيون را تشکيل نمي‌دهد، هرچند جمهوري اسلامي خود را موّظف به حل مشکلات اقتصادي و ايجاد رفاه و آباداني براي همه افراد جامعه ايران مي‌داند؛ اما همه بحث بر سر اين است که انقلاب اسلامي، ارزش‌هاي فرهنگي و معنوي را مقدّم بر علايق مادي مي‌داند.

2ـ تفکيک هويت ارزشي و آرماني انقلاب اسلامي از موضوع کارآمدي يا ناکارآمدي جمهوري إسلامي و تحليل درست انقلاب اسلامي، از منظر بررسي کارآمدي يا ناکارآمدي جمهوري اسلامي در حل مشکلات کنوني، چندان منطقي نيست. اساساً پرسش از کارآمدي يا ناکارآمدي جمهوري اسلامي با درستي يا نادرستي انقلاب اسلامي دو سؤال متفاوت از يکديگرند. درست است که کارآمدي يک نظام سياسي رابطه مستقيمي با آرمان‌ها و اهدافي که آن نظام بر مبناي آنها شکل گرفته، دارد؛ اما تنها به دلیل بروز مشکلات و چالش پيش روي کشور، نمي‌توان به عقب بازگشت و آرمان‌ها و اهداف شکل‌گيري انقلاب اسلامي در آن مقطع را زير سؤال برد؛ چرا که کارآمدي مربوط به حوزه اجرايي و مديريتي است و زمان و موقعيت اين دو مسئله (يعني کارآمدي امروزين نظام با آرمان‌ها و اهداف انقلابيون در سال‌هاي پیش از انقلاب) با يکديگر متفاوت است و ديگر اينکه اين نوع طرح مسئله راه هرگونه آرمان‌خواهي را می‌بندد و به صرف اينکه ممکن است در آينده آرمان و اهداف امروزين با مشکل مواجه شود، عمل‌گرايي صرف و اساساً ترس از هر گونه حرکت آرمان‌گرايانه را موجب مي‌شود. اساساً تحليل اهداف و آرمان‌هاي انقلاب اسلامي بر مبناي ميزان حل مشکلات کنوني جامعه، رويکردي است که رسانه‌هاي غربي و مخالف جمهوري اسلامي بيشتر دنبال مي‌کنند و نبايد در اين دام گرفتار شد. آنان قصد دارند وجود مشکلات اقتصادي اکنون را در انقلاب اسلامي ريشه‌يابي کنند و آنگاه افکار عمومي را به عبور از انقلاب و وانهادن ارزش‌ها و آرمان‌هاي آن سوق دهند؛ در حالي که حيطه اهداف و آرمان‌هاي انقلاب فراتر از حيطه چگونگي عملکرد مسئولان جمهوري اسلامي و حتي ساختار نظام است، بنابراين شيوه درست تحليل موضوع، ارزيابي دوري يا نزديکي عملکرد مسئولان نسبت به آرمان‌ها و اهداف انقلاب اسلامي و حتي کارآمدي يا ناکارآمدي ساختار جمهوري اسلامي به منظور پياده‌سازي اهداف و آرمان‌هاي انقلاب اسلامي است. همه اينها به اين سبب است که ارزش‌ها و آرمان‌هاي انقلاب اسلامي در کوران چندين دهه مبارزات سياسي مردم و رهبران ديني و ملي اين کشور پخته شده و با ريشه‌ داشتن در آموزه‌هاي ديني، ويژگي فرازماني و فرامکاني دارند؛ از اين رو اين ارزش‌ها خود معيار سنجش هستند نه اينکه بخواهيم آنها را با معيار عملکرد مسئولان يا حتي ساختار جمهوري اسلامي بررسي کنیم.

سوم: الگوي تحليلي چهل سالگي انقلاب اسلامي، آگاهي ما را در مقايسه انقلاب اسلامي با ديگر انقلاب‌هاي بزرگ جهان فراهم کرده و نتايج نظري اين مقايسه زمينه نقد نظريات سياسي دنياي غرب را فراهم مي‌کند. رهبر معظم انقلاب، زنده بودن شعارها و آرمان‌هاي انقلاب اسلامي در دهه چهارم جمهوري اسلامي را در مقايسه با وضعيت آرمان‌ها و شعارهاي انقلاب‌هاي بزرگي، همچون فرانسه و روسيه در چهل سال پس از پيروزي آنان بررسي مي‌کنند و نتيجه آن را انحراف انقلاب‌هاي بزرگ غربي و بازگشت به عقب آنها (گرفتار ارتجاع يا ترميدور شدن) و در مقابل منحرف نشدن انقلاب اسلامي و ماندن آن در همان مسير تعيين شده مي‌دانند. معظم‌له در اين باره بيانات گوناگونی داشته‌اند و گاه اين موضوع را در مقايسه با انقلاب‌هاي عربي نيز بيان کرده‌اند. يکي از بيانات ايشان در اين باره آنجاست که مي‌گويند: «در تحولاتي که در طول دو سه قرن اخير، که قرن انقلاب‌هاي بزرگ است، اتفاق افتاده، هرچه من نگاه کردم‌ـ حالا شما مطالعه کنيد، شايد مواردي را شما پيدا کنيد‌ـ موردي را پيدا نکردم که مثل انقلاب اسلامي، تحولي که در دوره‌ اول پديد آمد، در دوره‌هاي بعد يا دهه‌هاي بعد، با همان شکل، با همان هدف‌ها، به سوي همان آرمان‌ها و با همان جهت‌گيري‌ها ادامه پيدا کند. يا اصلاً ادامه پيدا نکرده، مثل انقلاب شوروي؛ يا ادامه پيدا کرده، منتها با يک فترتي، با يک فاصله‌ طولاني زماني، همراه با مرارت‌ها و محنت‌ها و سختي‌هاي فراوان، مثل انقلاب کبير فرانسه، مثل استقلال آمريکا؛ حالا تعبير کنيم به انقلاب يا هرچه. آن اهداف اوليه در نهايت به يک شکلي تأمين شد، اما با زحمات زياد و با يک فاصله‌ طولاني.»[5] ايشان در اين سخنراني چگونگي انحراف در انقلاب فرانسه و شوروي را توضيح مي‌دهند که خود بحث مجزّايي است؛ اما از منظر الگويي بودن نظريه چهل سالگي انقلاب اسلامي دو نکته از اين بحث حاصل مي‌شود:

۱ـ همچنان که نگرش کلان به انقلاب اسلامي، ضرورت بررسي اين پديده در روند حرکت تاريخي ملت ايران در عصر حاضر را گوشزد مي‌کند، زمينه تحليل اين حرکت تاريخي در مقايسه با حرکت ديگر ملّت‌ها، همچون ملت فرانسه و روسيه را فراهم مي‌کند؛ در حالي که مردم اين دو کشور با وقوع انقلاب وارد دوره‌اي از منازعه، جنگ داخلي، تصفيه‌حساب‌هاي خونين و در نهايت بازگشت رژيم استبدادي بدتر از دوران پیش از انقلاب‌هاي‌شان شدند، مردم ايران با وقوع انقلاب اسلامي وارد دوره‌اي از استقلال سياسي، نقش‌يابي در حوزه سياست، ثبات سياسي و عدالت نسبي شدند و انقلاب نه تنها دچار ارتجاع و بازگشت به عقب نشد؛ بلکه ملت ايران را به سطحي بالاتر از گذشته از نظر سياسي، فرهنگي، اقتصادي، امنيت و... ارتقا داد، که اين برآمده از ماهيت ديني انقلاب اسلامي است و نقش ثبات‌دهنده دين در تحولات سياسي را در مقابل ابتناي کنش‌هاي سياسي بر اهداف صرف سياسي و اقتصادي نشان مي‌دهد.

2ـ نتيجه اين مقايسه، برتري انديشه سياسي اسلام در تعهد نسبت به مردم را در مقابل انديشه سياسي غرب نشان مي‌دهد. ماندگاري جمهوري اسلامي در مسير آرمان‌ها و اهدافي که چندين نسل در تاريخ معاصر براي آنها تلاش کرده‌اند، به اين معناست که نظام سياسي ديني به آرا، افکار، باورها و اعتقادات مردم احترام مي‌گذارد و اساساً مردم‌سالاري ديني يک پايه مشروعيت خود را مردم تعريف مي‌کند. وقتي تحولات پس از انقلاب فرانسه و روسيه را مرور مي‌کنيم، درمي‌يابيم که مردم صرفاً سربازاني فاقد هرگونه حق و حقوق در اين انقلاب‌ها بوده‌اند و رهبران پس از انقلاب، تنها به منافع سياسي و اقتصادي خود فکر مي‌کردند و فراتر از آن مردم از بديهي‌ترين حقّ خود، يعني امنيت و حفظ جان نيز در امان نبودند.

اين موضوع به معنای آن است که حقوق مدني و شهروندي برخلاف آنچه انديشه سياسي غرب ادعا مي‌کند، با انسان‌گرايي سکولار و الحادي تأمين نمی‌شود و اين نوع از انسان‌گرايي، در حوزه سياست، منافع اقتصادي را مبنا قرار مي‌دهد؛ يعني هرچند نظام‌هاي ليبرال دموکراسي، در نقد مارکسيسم، نگاه روبنايي به سياست و زيربنا دانستن اقتصاد را مطرح مي‌کنند؛ اما خود ليبرال دموکراسي نيز محتوايي جز منافع اقتصادي ندارد، تنها تفاوت در اينجاست که مارکسيسم اقتصاد را در انحصار دولت تعريف مي‌کند و ليبراليسم، آن را در انحصار قطب‌هاي غيردولتي. با اين همه اگر مارکسيسم و ليبراليسم در نظام‌هاي سياسي مرکّبي، همچون سوسيال دموکراسي، عدالت بيشتري را به ارمغان آورده‌اند، اما در مجموع تعريف صرفاً اقتصادي از انسان و انسان به مثابه حيواني مصرف‌کننده، وجه اشتراک همه نظام‌هاي سياسي غيرديني است و اين نگاهي بسيار ناقص به انسان است و اعتراضات اين روزها در فرانسه، دردِ پنهان شهروندان غربي از اين نوع تعريف و مسئله بحران هويت را نشان مي‌دهد؛ البته آنان نسبت به اين درد چندان خودآگاه نيستند و به دنبال اين هستند که مشکلي هويتي و فرهنگي را بار ديگر با نسخه‌هاي اقتصادي حل کنند.

در مجموع، نظريه چهل سالگي انقلاب اسلامي که رهبر معظم انقلاب ارائه داده‌اند؛ بصيرت و خودآگاهي ما را در ابعاد گوناگون نسبت به چيستي انقلاب اسلامي، وضعيت کنوني آن و مقايسه ميزان تعهد رهبران و نظام سياسي ديني به آرمان‌ها و عقايد شهروندان خود در مقابل تعهد رهبران و نظام‌هاي غيرديني نسبت به آرمان‌ها و اهداف شهروندان‌شان را گسترش مي‌دهد و زمينه مقايسه ديگر موضوعات، همچون سياست و انسان‌گرايي ديني و غيرديني را فراهم مي‌کند.



[1]ـ بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار مردم شيراز، 11/2/1387.

[2]ـ بيانات رهبر معظم انقلاب در اجتماع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوي، 1/1/1397.

[3]ـ از جمله مي‌توان به اين منبع رجوع کرد: پناهي، محمدحسين، (1383)، جامعه‌شناسي شعارهاي انقلاب: اسلامي، تهران: مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر.

[4]ـ بيانات رهبر معظم انقلاب در اجتماع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوي، 1/1/1397.

[5]ـ بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار دانشجويان، رمضان 1390.


نام:
ایمیل:
نظر: