روزنامه کیهان **
ادامه راه به فرماندهی حاج اسماعیل سلیمانی / سعدالله زارعی
السلام علیالحسین و علیالارواح التی حلت بفنائک (سلام بر تو ای اباعبدالله و بر آن ارواح مقدسی که کنار تو آرمیدهاند). امروز یک سال از شهادت مردی که حضور و شهادتش یک انقلاب بود و به تعبیر دیگر تحولی عمیق بود، میگذرد. خداوند متعال در قرآن کریم، حضرت ابراهیم خلیلالرحمن را یک امت معرفی فرموده است (ان ابراهیم کان امهًْ 120/نحل) و حضرت امام خمینی (سلامالله علیه) شهید مظلوم آیتالله دکتر بهشتی را «یک ملت برای ملت ما» (صحیفه امام، ج 15 ص 205) خواندند. سردار سلیمانی البته در عین به شهادت رسیدن، «حضور» دارد، جدای از صراحت قرآنی، ما به عینه هم حضور او را در جهان و جامعه خود مشاهده میکنیم. سردار سلیمانی هنوز هم برای ولی امر مسلمین، «مالک اشتر» است. هنوز به پیش میرود هنوز راه باز میکند، هنوز دشمن را عقب میزند و ترس دشمن از سردار سلیمانی کم نشده است، چرا که هنوز هست و دژی نیست که فرو ریخته باشد. قاسم سلیمانی هست. حالا پررنگتر است چرا که بیش از این با عنصر شهادت و خون دیده نمیشد. حالا حرف او در میان مردم منطقه و در میان مردم ایران نافذتر است چرا که دیگر نمیتوان حرف او را رنگ دنیایی زد. حالا وقتی از مبارزه با آمریکا حرف میزند، هیچکس نمیگوید او آمریکا را نمیشناسد و تحلیل تندی از آن دارد. حالا همه میدانند آمریکا متجاوز است و منطق نمیشناسد. گواه این سخن شهادت اوست، حالا او فقط با زبان گواهی نمیدهد که آمریکا پلید و غیرقابل اعتماد است، با خون خود نیز همین را گواهی میدهد و حالا دیگر کسی نمیگوید حرف دیگری هم درباره آمریکا وجود دارد، آن را هم باید شنید. سخن شهید درباره ولایتفقیه و امام خامنهای- دامت برکاته- هم با خون او جلوه دیگری پیدا کرده است. سردار سلیمانی با قسم پیدرپی تبعیت از آقا را از برجستهترین وجوه عاقبتبهخیری میدانست و با صراحت از آن سخن میگفت و با وصیتنامهای که پس از شهادت او منتشر شد و البته در حال و هوای شهادت هم نوشته شده بود، «التزام به ولایت» را مورد تأکید دوباره قرار داد. اینجا دیگر شهید راه را به هر چون و چرایی بسته است.
سردار سلیمانی هست، در ذهن ما، در قلب ما، در روح ما، در همه وجود ما، در ارادههای خیر ما، در نگاه بصیرانه ما، در ایمان و اعتقادات ما، در باورها و آرمانهای ما، در نگاه ما به آینده، در عزم و جهاد ما، در خط مقدم، در کنار رهبری، در جلوی شهدا حضور دارد، چه حضوری پررنگتر از این؟ کدام زندهای این همه حضور دارد؟ بنابراین آنچه ما را در رفتن او بیتاب میکند، عدم حضور او نیست، نقصان شخصی ما در تطبیقمان با اوست. تا پیش از شهادت ما گمان میکردیم با او وجه انطباق داریم و یکی چون او هستیم. حالا که به اوج او واقف شدهایم، در خودمان وجه انطباق با او نمیبینیم و از این روست که دلتنگیم که چرا با وجود اینکه دنیای ما پر است از قاسم سلیمانی، ما از او دوریم!
سردار حاج قاسم سلیمانی هنوز در منطقه، فرماندهی میکند، ساز و کاری که او در جای جای منطقه به وجود آورد، هنوز و تا دهها سال دیگر کار میکند، نیروهایی که او تربیت کرد و عدد واقعی آن به میلیونها نفر میرسد، حضور دارند و مهمتر از آن منطق سردار سلیمانی در مواجهه با مسایل مهم بینالمللی و منطقهای بر جای خود باقی است. آمریکا امروز از سوی همه ملتهای منطقه، «دشمن» دیده میشود. این منطق منطقه ماست که آینده را «معماری تازه» خواهد کرد.
سردار اسماعیل قاآنی، در میان کسانی که دهها سال با سردار شهید زندگی کرده و به او کمک نمودهاند، «نزدیکترین به حاج قاسم سلیمانی» است در خلوص، توکل، توسل، شجاعت، درایت، بصیرت و ولایی بودن هیچ کم از مرشد شهید خود ندارد. او حاج اسماعیل سلیمانی است، در میان دوستان شهید، هیچکس منزلت او را نزد حاج قاسم نداشت و این بیدلیل نبود. سردار روزی که با اطمینان به شهادت در بغداد، به بیروت رفت و با آیتالله مجاهد سید حسن نصرالله خداحافظی کرد، از هر حیث دلی آرام و قلبی مطمئن داشت و یک جنبه مهم این آرامش و اطمینان، توانایی سردار قاآنی به ادامه راه بود. او مطمئن بود با رفتنش خللی در جبهه منطقهای جمهوری اسلامی پدید نمیآید و کار رهبر معظم انقلاب اسلامی در منطقه دچار مشکل نمیشود. اگر غیر از این میاندیشید، عشق شدیدش به امام خامنهای - دامت برکاته- او را از رفتن آخر به بغداد- 13 دی ماه- بازمیداشت.
سردار شهید در دو دهه اخیر، منطقه را براساس «اخراج غرب» معماری کرد چرا که حضور و مداخلات غرب در منطقه، سرخط و عامل اصلی مشکلات مسلمانان است و تا این حضور و مداخلات: ازاله نشود، کار قاطعی نمیتوان کرد. حتی ممکن است دولتهایی با خصوصیات دینی و مردمی روی کار آیند، اما از مداخلات و اقدامات خصمانه غرب و بویژه آمریکا در امان نیستند. کما اینکه در ایران این اتفاق مهم روی داد و یک نظام سیاسی مقتدر دینی و مردمی شکل گرفت اما هیچگاه از توطئهها و سوءنیتهای غرب در امان نبوده است. سردار شهید کلید حل مسایل منطقه را اولاً ازاله آمریکا از منطقه و پس از آن شکل گرفتن دولتهای معنوی و مردمی میدانست و از این رو همه اقدامات شهید حول موضوع «اخراج آمریکا از منطقه» تمرکز داشت و تا حد زیادی هم موفق شد اما این راه در این دو دهه بطور کامل محقق نگردید. امروز اخراج آمریکا، بیش از دوره فرماندهی شهید در منطقه مد نظر قرار گرفته و آشکار شده است. در دوره شهید این سیاست اگرچه بطور جدی دنبال میگردید با صراحت ابراز نمیشد. اما امروز بعد از اینکه این تبدیل به مطالبه عمومی شده است، با صراحت ابراز میشود. با پیگیری این سیاست، نیروهای آمریکایی در منطقه- از افغانستان تا لبنان- امنیت ندارند و در هر جا نغمه اخراج آمریکا به گوش میرسد. رفتار آمریکاییها هم نشان میدهد که در شرایط دشواری قرار گرفتهاند و در عین حال که میدانند بدون سلطه نظامی، نمیتوانند سلطه سیاسی کنونی خود را حفظ کنند، به عدم امکان حفظ نظامیان خود از افغانستان و عراق اذعان دارند و لذا درصددند فضای آکنده از نفرت مردم از آمریکا را با صحبت کردن از امکان خروج، آرام نمایند.
آمریکا با به شهادت رساندن سرداران شهید حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس، دچار خطای فاحش شد. مقامات پنتاگون گمان کردند با زدن یک زخم جدی، آنچنان رعبی بر منطقه حاکم میکنند که از آن پس هر چه از دولتها و ملتها بخواهند، بیدرنگ در اختیار آنان میگذارند. در این جمعبندی یک چیز کلیدی نادیده گرفته شد و آن این بود که با عنایات خداوند متعال و رهبری امام خامنهای- دامتبرکاته- و اقدامات شهید و یارانش، منطقه، منطقه سلیمانی شده است. شاید اگر 20 سال پیش چنین اقدامی اتفاق میافتاد، پنتاگون به جمعبندی خود میرسید. کما اینکه در سالهای 1381 تا 1383 توانست با ضرباتی در افغانستان و عراق، دولتها و ملتهای منطقه را مرعوب کند. اما اکنون اقدام آمریکا در به شهادت رساندن سردار سلیمانی نه تنها رعبی ایجاد نکرده بلکه بر دامنه حملات مردم به نظامیان آمریکا در عراق، افغانستان و... افزوده است. هم اینک آمریکاییها در عراق امنیت ندارند. پایگاه نظامی پرطمطراق آمریکا در اربیل- حریر- و در الانبار- عینالاسد- مورد حمله قرار گرفتهاند و تاکنون دهها نیروی نظامی آمریکا در عراق کشته شدهاند.
آمریکاییها با به شهادت رساندن شهید سلیمانی و شهید ابومهدی با یک گروه و یک کشور مواجه نشدند بلکه با همه ملتهای منطقه مواجه شدهاند. پس از این شهادت، گروههای ضد آمریکایی که دارای مذاهب مختلفند و از اقوام مختلف تشکیل شدهاند، کنار هم قرار گرفتند و این در حالی است که تا پیش از این- بعنوان مثال- جنبش فلسطینی حماس از اینکه متحد جنبش یمنی انصارالله دیده شود، ملاحظه داشت. حالا جنبشهای سنی و شیعی منطقه و جنبشهای عربی و غیر عربی منطقه کنار هم قرار گرفتهاند و بطور واقعی به یک جبهه تبدیل شدهاند. الان همه اینها همزمان علاوه بر آنکه در مقابل آمریکا و انگلیس قرار دارند، در مقابل رژیم صهیونیستی و دولت سعودی و دولت امارات هم قرار گرفتهاند. آمریکاییها با بلاهت خود، سردار سلیمانی را در بغداد شهید کردند، جولان سوریه را اسرائیل خواندند، کرانه باختری را متعلق به رژیم جعلی اسرائیل معرفی کردند. انصارالله یمن را به همراه حزبالله و سپاه پاسداران در لیست سیاه قرار دادند و به این نکته توجه نکردند که با این اقدامات، عملاً منطقه را به دو دسته، طرفداران اسلام و طرفداران اسرائیل تبدیل کرده و در واقع فرش منطقه را از زیرپای رژیم صهیونیستی کشیدهاند. حالا با غلیظ شدن اوضاع، آمریکا نمیتواند در منطقه بماند و خیلی واضح است که با رفتن نظامیان آمریکا و یا حتی محصور شدن آنان، جبهه منطقهای آمریکا هم فرو میپاشد. به همین جهت بعضی از تحلیلگران اسرائیلی با اشاره به تشدید فشارها به ارتش آمریکا برای خارج شدن از منطقه،شرایط اسرائیل را دشوار ارزیابی کرده و گفتهاند یک موج جدید منطقهای که راه انداختن آن برای ایران بسیار آسان است، بساط اسرائیل را در هم میپیچد.
یک هفته پیش، یک تحلیلگر صهیونیست در روزنامه جروزالم پست نوشت: «فلسطین برای مردم عربستان، مصر و... موضوعی بسیار مهم است. حکومت ایران تنها حکومت متعهد به آرمان فلسطین است و مردم عرب را با خود همراه خواهد کرد. ایران با مردم کشورهای عربی صحبت میکند و موضوع خیانت حاکمان آنها به آرمان فلسطین را مطرح خواهد کرد. این چیزی است که باید منتظر آن باشیم. ایران اکنون فرصت دارد تا قلب ملتهای عربی را با خود همراه سازد. در نهایت ایران موفق میشود، قلب مردم برخی از این کشورها را با خود همراه سازد. بعنوان نمونه در آینده خواهیم دید که مردم مصر با ایران همراه خواهند شد.»
*********************************
روزنامه وطن امروز **
شخصیت و شهادت حاج قاسم سلیمانی چگونه به تقویت هویت انقلابی مردم ایران منتهی شد
خون احیاگر
تبدیل شدن روزهای بیمناسبت به سالگرد حوادث بزرگ تاریخی به آنها این فرصت را میدهد تا حامل درسهایی برای ملل مختلف باشند. بار پیروزیها و شکستها، رنجها و گشایشها، تلخیها و شیرینیها و مهمتر از همه مفاهیم نهفته شده در تاریخ بر تقویم هر کشوری باعث میشود نگاهی نسبتا جامع از سرمایههای فرهنگی و اجتماعی آن جامعه مشهود شود. در چنین فضایی امسال نخستین سالی است که سیزدهم دیماه نیز خود را متمایز از روزهای پیشین و پسین خود، نماینده یک ورق مهم از تاریخ ایران زمین و تمام منطقه غرب آسیا میداند. ترور ۲ تن از بزرگترین سرداران مقاومت در بامداد جمعه 13دی سال1398 جامعه ایران را با شوکی عظیم روبهرو کرد. سردار شهید حاجقاسم سلیمانی، فرمانده سابق نیروی قدس سپاه پاسداران فارغ از جایگاه والای نظامیاش به عنوان یک سمبل هویتساز گفتمان انقلاب اسلامی شناخته میشود؛ سمبلی که به گفته دوست و دشمن، نامش در کنار بزرگترین فرماندهان تاریخ ایرانزمین خواهد درخشید و آیندگان در شرح روزگار ما یقینا از نام او به عنوان مهمترین عامل شکست جریانات تکفیری و حفظ کیان ملی ایران یاد خواهند کرد. او آنقدر وظیفه تاریخی خود را برای ایرانیان و مردمان کشورهای همسایه بخوبی انجام داد که راهی جز عملیات بزدلانه ترور را در مقابل دشمنان این آب و خاک باقی نگذاشت. با این حال او به موجب آنچه پس از شهادتش نیز نمایان شد با تجلیبخشی به مفهوم «ثار»، خون خود را تبدیل به سلاحی بزرگتر برای دشمنانی کرد که سادهاندیشانه حذفش را مساوی با پایان او یافته بودند. نمایش حماسه بزرگ تشییع این سردار مقاومت در شهرهای مختلف ایران و نمایان شدن شکوه ایرانیان در تجدید پیمان با سردار شهیدشان باعث شد بسیاری «شهید سلیمانی» را برای ایرانیان قدرتمندتر از «سردار سلیمانی» بخوانند و از خون به ناحق ریخته او به عنوان نخ تسبیحی برای بازتعریف هویتی و تاریخی ایرانیان یاد کنند. تجلی یافتن این فرضیه در رفتار جمعی ایرانیانی که تا هفتهها پس از شهادت سردار شهیدشان در هر کوی و برزن اقامه عزا کردند، هیچ شباهتی با رفتار دیگر ملل در فقدان فرماندهان نظامیشان نداشت، تا جایی که میتوان این رفتار را یادآور تفسیر مرحوم شریعتی از نقش تعیینکننده مفهوم «ثار» در تاریخ تشیع دانست؛ تفسیری که پس از گذشت نیم قرن و تجربه برهههای تاریخسازی همانند انقلاب اسلامی و دفاعمقدس در شهادت سردار سلیمانی نیز خود را عینیت بخشید. مرحوم شریعتی در حاشیه یکی از سخنرانیهای عاشورایی خود در حسینیه ارشاد به بازخوانی این مفهوم پرداخته و گفته بود: «میبینیم در طول تاریخ اسلام، در فلسفه تاریخ ما، ثار در تزاید است، ثار بر روی ثار، ثار بر روی ثار و در هر نسلی آن ضجهها که ثارهایش او را به خونخواهی و انتقام از دشمن فرا میخواند شدیدتر میشود، شدیدتر میشود، به طوری که اگر غیرت و حمیت و آگاهی وجود داشته باشد تمام فضای تاریخ ما پر از ضجه و دعوت خونخواهی ثارهاست... میبینیم یک جبر تاریخی است که بر اساس دعوت از انسان به خونخواهی مبتنی است، میبینیم مفهوم ثار همراه با وراثت مجموعه تاریخ انسان و فلسفه که تاریخ انسان را در دید شیعی اسلامی تفسیر میکند با ثار شروع میشود و تداوم و تکامل و توسعه پیدا میکند». بر این مبنا انتقام خون به ناحق ریخته سردار مقاومت تبدیل به یک الگوی هویتی برای نسلی میشود که با این حادثه مواجه شده و از آن تاثیر پذیرفته است.
اکنون در نخستین سالگرد شهادت شهیدان حاجقاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس و با از سر گذراندن روزهایی که پس از این حادثه آغاز و پایان یافتند، با نگاهی جامعتر و عمیقتر میتوان نسبت به تاثیرات این حادثه بر آینده سیاسی و اجتماعی ایران پرداخت. یافتن پاسخ این پرسش که اساسا ایران پس از شهادت سلیمانی واجد چه شرایط نوین سیاسی و اجتماعی است، نیازمند تعریف فضایی است که پس از شهادت این شهید در کشور به وجود آمد.
* تمثیل ارزشهای انقلابی
به گواه همگان بهرغم آنکه شهید سلیمانی فرماندهای عالیرتبه و مثالزدنی به شمار میرود اما تنها فرمانده بزرگ ایرانی نیست که در سالهای اخیر به شهادت رسیده است. با این حال هیچکدام از فرماندهان شهید نتوانستند حامل سرمایه اجتماعی چنان عمیق و گستردهای باشند که تبدیل به یک الگوی ملی شوند و تمام طیفها و طبقات اجتماعی را در واکنش به شهادت خود، به یک موضع مشترک بکشانند.
شاید مهمترین مسالهای که در این زمینه به شهید سلیمانی این فرصت را داد که تبدیل به یک الگوی هویتی برای تمام آحاد اجتماعی ایران شود آن بود که فراتر از میدان رزم و شیوه فرماندهی، یک نشان تمامعیار از اصول و ارزشهای جامعه خود بود. او درست در زمانی که جامعه ایران رگه و ریشههایی از چندپارگی را بر تن خود احساس میکرد به عنوان یک فرمانده ملی در برابر خطرناکترین گروههای تروریستی ایستاد و تا زمان به زانو درآوردن آنها از پا ننشست. آغاز میدانداری او در جهاد علیه این گروهها درست در نقطهای بود که کمتر تحلیلگری نسبت به سرانجام فتنه آمریکا در منطقه غرب آسیا به رخ دادن آنچه حادث شد فکر میکرد اما تیزبینی و فرصتشناسی او در شناخت بحران خونینی که در حال شکلگیری بود باعث شد بعدها که ایران از گزند این خطر بزرگ در امان ماند او به عنوان یک قهرمان ملی برای آحاد ایرانیان مورد احترام قرار بگیرد. مضاف بر این، نقش کلیدی این سردار شهید در صیانت از حرم آلالله در جدال با گروههای تکفیری باعث شد او فراتر از یک سرباز حافظ وطن، به عنوان مدافع حریم مقدسات نیز به حساب آید. مهندسی دقیق شهید سلیمانی در نسبتسنجی میان ۲ عنصر ملیت و دیانت باعث شد نهتنها عملیاتهای برونمرزی به تشدید این دوگانه منتهی نشود که از فضای متلاطمی که در این باره در جامعه شکل گرفته بود بکاهد؛ نکتهای که بعدها در وصیتنامه این شهید نیز به آن اشاره شد: «بدانید که میدانید مهمترین هنر خمینی عزیز این بود که اول اسلام را به پشتوانه ایران آورد و سپس ایران را در خدمت اسلام قرار داد. اگر اسلام نبود و اگر روح اسلامی بر این ملت حاکم نبود، صدام چون گرگ درندهای این کشور را میدرید؛ آمریکا چون سگ هاری همین عمل را میکرد اما هنر امام این بود که اسلام را پشتوانه آورد؛ عاشورا و محرم، صفر و فاطمیه را به پشتوانه این ملت آورد، انقلابهایی در انقلاب ایجاد کرد، به این دلیل در هر دوره هزاران فداکار جان خود را سپر شما ملت ایران و خاک ایران و اسلام نمودهاند و بزرگترین قدرتهای مادی را ذلیل خود نمودهاند».
در این میان مشی رفتاری شهید سلیمانی و تلاش برای خطکشی نکردن جامعه ایرانی به گروههای مختلف (نکتهای که بارها نیز در سخنرانیهای مختلف به آن اشاره داشت) او را تبدیل به یک تمثیل عینی از منظومه ارزشهای ملی، دینی و انقلابی کرد که احترام به او و رشادتهایش محدود به هیچ قشر و طبقهای نمیشد.
* سلیمانی؛ احیاگر روح زمانه
با نظر داشتن به این توصیفات، شهادت حاجقاسم سلیمانی، بیش از هر چیز بر ظرفیت و سرمایه هویتی این شهید افزود، تا جایی که میتوان خون او را آغازگر و به عبارت دیگر احیاگر مسیر سیاسی نسلهای جدید دانست.
شهادت سردار سلیمانی پیش و بیش از هر چیز نشانی از امکانپذیر بودن زیست انقلابی برای نسلی به شمار میرفت که در این مورد دچار شک و تردیدهایی بود به گونهای که این بار «ثار سلیمانی» به عنوان یک واقعیت عینیتیافته و احیاگر برای زمانه خود تجلی یافت. هرچند محدود کردن قضاوتها پیرامون گستره و فراوانی این احیاگری به جمعیت حاضر در تشییع شهید سلیمانی تقلیلگرایانه و ناقص به شمار میآید اما میتوان از این حضور به عنوان شاهد مثالی در راستای این فرضیه یاد کرد.
وجه هویتی شهید سلیمانی در میان آحاد مردم و بستر زمانی شهادت او که عنصر «بیگانه» را بیش از هر زمان دیگری از لای زرورقهای رسانهای خارج کرد، باعث خلق موقعیتی شد که میتوان آن را یک نقطه عطف تاریخی به حساب آورد؛ موقعیتی که از یک سو باعث تقویت «ما»ی ملی در برابر عنصر «بیگانه» شد و از سوی دیگر با جهتبخشی بر این «ما» موجب تقویت و تکثیر گفتمان شهید سلیمانی در فضای جامعه شد.
روایت کارویژه هویتی شهید سلیمانی و تاثیر خون او در جهتبخشی به ایده و عمل سیاسی ایرانیان مهمترین وظیفهای است که در دوران پس از شهادت او باید مورد توجه قرار گیرد. جهتبخشی «ثار سلیمانی» به رفتار جامعه ایران و تغییر الگوهایی که در مواجهه با واقعیتهای بیرونی داشته، موجب شده است نخستین سالگرد شهادت او برخلاف عرفی که پیرامون شخصیتهای معاصر چندان مرسوم نیست تبدیل به یک «آیین ملی» شود؛ آیینی که رد آن را میتوان در خردهرفتارهای اجتماعی مردم چه در سطح شهر و چه در سطح فضای مجازی مشاهده کرد. جایگاه امروز شهید سلیمانی را باید در قامت اساطیر تاریخی ایران جستوجو کرد، اسطورهای که از قضا متعلق به زمان کنونی است و مردم او را یکی از معاصران خود به حساب میآورند. از چنین جایگاه و سرمایه هویتی فراوانی که دارد میتوان به عنوان اسم رمزی برای عبور از وضعیت نامطلوب استفاده کرد. فرهنگ جمعی مردم در سایه هویتی که «ثار سلیمانی» خلق کرده است طلیعهای از یک گام نوین انقلابی است که در برابر عنصر «بیگانه» به تعمیق نقاط وحدت ملی میرسد.
*********************************
روزنامه خراسان**
الزامات غلبه نرم افزاری بر آمریکا/بهمن دهستانی
رهبر انقلاب اواخر آذرماه در دیدار با اعضای ستاد بزرگداشت سالگرد شهادت سردار سلیمانی و خانواده این شهید والامقام درباره مسئله ضربه و انتقام از آمریکا تصریح کردند:«سیلی سختتر عبارت است از غلبه نرمافزاری بر هیمنه پوچ استکبار؛ این سیلی سخت به آمریکاست که باید زده بشود. باید جوانان انقلابی ما و نخبگان مؤمن ما با همّت، این هیمنه استکباری را بشکنند و این سیلی سخت را به آمریکا بزنند».حضرت آیت ا... خامنه ای در تبیین ابعاد شخصیتی شهید سلیمانی خاطر نشان کردند: «در واقع ایشان نرم افزارِ مقاومت و الگوی مبارزه را به ملّت ها تعلیم کرد، به ملّت ها سرایت داد، در ملّت ها رایج کرد؛ این ها خب نقش های خیلی مهم و بسیار حسّاسی است؛ بنابراین ایشان به معنای واقعی کلمه، یک شخصیّت برجسته و یک چهره قهرمانیِ اسلامی است.»توصیف غلبه نرم افزاری بر آمریکا که از آن به سیلی سخت تر یاد شده است حکایت از اهمیت و در عین حال دشواری این مرحله نسبت به دیگر انواع ضربه و انتقام از آمریکا دارد.از سال 1991 و آغاز حضور نظامی رسمی آمریکا با جنگ اول خلیج فارس در منطقه غرب آسیا، ایالات متحده همواره کوشیده است علاوه بر تثبیت سیطره نظامی و تحکیم قدرت سخت، با به کارگیری اقسام قدرت نرم، در مهار رشد جمهوری اسلامی در منطقه گام بردارد.
با فروپاشی شوروی و پیروزی نظامی آمریکا و غرب در جنگ نخست خلیج فارس، دکترین نظم نوین جهانی ایالات متحده به میدان آمد تا نقشه خاورمیانه را بعد از گذشت حدود نیم قرن از آخرین تغییرات که با محوریت تأسیس رژیم اسرائیل همراه بود بازآرایی کند. دهه 90 میلادی با ظهور و رونق مفاهیمی توسط نظریه پردازان آمریکایی همچون «قدرت نرم» از جوزف نای، «برخورد تمدن ها» از ساموئل هانتینگتون و «موج سوم» توسط آلوین تافلر سپری شد که همگی با رهیافت های مختلف بر تغییر راهبردهای حکمرانی و مناسبات قدرت در جهان تأکید می کردند و نرم افزار سیاست های بین المللی ایالات متحده را شکل میدادند.در این دهه بود که رهبر انقلاب، مسئله «تهاجم فرهنگی» یا «شبیخون فرهنگی» را مطرح کردند و راجع به تغییر مدل رفتاری آمریکا در قبال ایران هشدار دادند.با موج دوم لشکرکشی آمریکا به منطقه در سال 2003، دکترین «خاورمیانه جدید» یا «خاورمیانه بزرگ» سربرآورد. حضرت آیت ا... خامنه ای در توصیف ماهیت خاورمیانه بزرگ می گویند: «وزیرخارجه آمریکا آن روز آمد گفت که «ما می خواهیم یک خاورمیانه بزرگ درست کنیم»؛ در قضیّه لبنان و جنگ ۳۳ روزه، اسم خاورمیانه بزرگ را آورد. خاورمیانه بزرگ یعنی چه؟ آن ها اسم منطقه غرب آسیا را می گویند خاورمیانه؛ خاورمیانه بزرگ یعنی منطقهای از حدود پاکستان تا مدیترانه، یعنی تمام این کشورهای این منطقه، خاورمیانه است و آمریکا برای همه این منطقه یک نقشه کلّی کشیده بود که همه این ها را با محوریّت اسرائیل توی مشت نگهدارد؛ خاورمیانه بزرگ یعنی این».( 12/۰۸/1395)
تولد و تثبیت مفهوم «محور مقاومت» در این دوره اتفاق می افتد و ارزش ها، الگو و نرم افزار نوینی را در منطقه عرضه می کند. همزمان افزوده شدن بر عناصر اقتدار ایران همچون دستیابی به انرژی صلح آمیز هسته ای و دانش ها و فناوری های نوین، پیشرفت چشمگیر نظام اسلامی در شاخص های قدرت منطقه ای با آغاز خیزشهای موسوم به بهار عربی در سال 2011 و آشکار شدن موج اسلام خواهی در سطح منطقه و برهم خوردن موازنه و نظم آمریکایی پی ریخته شده و تزلزل رژیم های عربی متحد آمریکا، جنگ سوریه برای تغییر مسیر امواج آزادی خواهی و عدالت طلبی ملت های منطقه و نیز انفکاک و قطع اتصال در محور مقاومت شعله ور می شود. بعد از آن، یورش داعش و جریان های تکفیری به سرزمین های همسو با مقاومت تحمیل میشود اما با حضور مؤثر سردار شهید سلیمانی این بزرگ ترین تهدید امنیتی و تروریستی قرن حاضر زمین گیر شده و دولت خود خوانده اش را از دست می دهد.سربرآوردن محور مقاومت از این چالش های بزرگ، نظام سلطه را در تضعیف هوشمند بنیان های اقتدار ایران اسلامی مصمم می سازد. گرچه تحریم های آمریکا و غرب در تمامی ادوار پس از انقلاب اسلامی با هدف کند کردن حرکت ایران پیگیری می شد اما طراحی و به کارگیری نسل جدیدی از تحریم ها در زمان ریاست جمهوری اوباما و بعد از آن کمپین فشار حداکثری دولت ترامپ که در هر دو دوره از آن ها به بی سابقه ترین نظام تحریم های معاصر یاد می کردند نشان از هدف قراردادن حیات تمدن و شکوفایی ایران با هدف حذف تأثیرگذاری آن از مناسبات آینده منطقه دارد. نرم افزارهای پیشران ایران و انقلاب را در یک دهه گذشته علاوه بر موارد مذکور مفاهیم اساسی همچون مردم سالاری دینی، عدالت اجتماعی، کرامت انسانی، جنبش علمی، اقتصاد مقاومتی و جهش تولید به وجود آورده اند و در زمانه ای که رهبر انقلاب تصریح می کنند آمریکا اتاق جنگ با ما را از وزارت دفاع به وزارت خزانه داری منتقل کرده است و راهبردهای ضربه به ایران و مقاومت مبتنی بر قدرت نرم افزاری اقتصادپایه، فناوری پایه و حقوق و فرهنگ پایه است انتقام و سیلی سخت تر به بدخواهان، به طور مؤثر و بازدارنده با غلبه نرم افزاری بر هیمنه آمریکا ممکن است.
*********************************
روزنامه ایران **
او چگونه سردار دلها شد؟/محمود واعظی
رئیسدفتر رئیسجمهوری
در گذر روزها و کوران حوادث، آنچه قضاوت عمومی درباره چهرههای شاخص را میسازد، نه صرفاً کارنامه افراد بلکه شیوه زندگی و مشی عمل و مشخصههای شخصیتی آنهاست. شهید سپهبد قاسم سلیمانی امروز در نگاه مردم ایران، یک چهره ملی در رده قهرمانان اساطیری این مرز و بوم است. او خود را وقف مردم و نظام کرده بود و به معنای واقعی کلمه معتدل بود، چرا که هیچگاه خود را در جناحهای سیاسی محصور نکرد. در عین حال او صرفاً متعلق به مردم ایران نیست و در میان مسلمانان و ملتهای منطقه نیز چهرهای فوقالعاده محبوب است. سالگرد جنایت ناجوانمردانه ترور ایشان، فرصت مناسبی برای بازخوانی برخی از ویژگیهایی است که او را به این جایگاه بیبدیل رسانده است. حاج قاسم، مرد میدان بود. موفقیت در میدان نبرد برای یک فرمانده، به هزار و یک ویژگی بستگی دارد اما یک ویژگی از همه موارد دیگر مهمتراست و آن شجاعت است. او این ویژگی را در حد اعلا داشت و امروز حتی در میان دشمنانش، کسی نیست که تردیدی در این باره داشته باشد. این شجاعت که از ایمان، توکل و اخلاص او سرچشمه میگرفت، در حقیقت اصلیترین نقطه تمایز شیوه فرماندهی او با دیگران بود. جان و زندگیاش را با خدا معامله کرده بود و هیچ واهمهای به دلش راه نداشت. حضور مکررش در خطرناکترین میدانهای نبرد و خطوط مقدم درگیری، خاطره متواتری است که همرزمانش به آن اشاره میکنند. این حضور مداوم، برای خودیها روحیهبخش و برای دشمن هراسانگیز بود.
شجاعت حاج قاسم البته توأم با درایتی تحسینبرانگیز هم بود. عمر پربرکتش را درمیدانهای مجاهدت در راه خدا صرف کرده و این تجربه، دانش و مهارتی سترگ به او بخشیده بود. کاری که او در سوریه و عراق موفق به انجام آن شد، با محاسبات معمول دستیافتنی نبود و به همین دلیل کمتر کسی آن را ممکن میدانست. آنچه در صحنه منطقه در حال وقوع بود، صرفاً قدرتگیری چند گروه کوچک تروریستی در مناطق محدودی از بعضی کشورها نبود. تروریسم تکفیری، ثمره اتحاد نامیمون برخی دولتهای مرتجع منطقه و برخی بازیگران شرور فرامنطقهای بود. پشتیبانی و حمایتی که از این گروهها از حیث امکانات و لجستیک و نیروی انسانی به عمل میآمد، فراتر از حد تصور بود. همین سبب شده بود که در سوریه و عراق کنترل بخش اعظمی از خاک دو کشور به دست داعش بیفتد. نبرد حاج قاسم با این تروریستها، به معنای واقعی کلمه نبرد نابرابر بود اما او مرد میدانهای بزرگ و نبردهای دشوار بود. پیروزی بر داعش برای مردم سوریه و عراق رؤیایی دستنیافتنی بود اما حاج قاسم، حتی در سختترین لحظهها، همیشه به پیروزی ایمان داشت. همین ایمان بود که رؤیای محال را محقق و تروریسم تکفیری را مغلوب کرد.
محسنات حاج قاسم البته صرفاً در میدان نبرد نبود؛ مردی که شنیدن نامش لرزه بر پیکر تروریستها میانداخت، در مواجهه با مردم همواره خاشع، متواضع و بشدت مهربان بود. وسعت نظرش در تعامل با اقشار مختلف مردم در هر لباس و مذهب و قومیتی، بینظیر بود. شخصیتی به واقع مردمی داشت و در همه امور عقلایی عمل میکرد. از مرز کشیدن بین مردم بیزار بود و همه را خودی میدانست. روزی که گفت «همان دختر کمحجاب دختر من است» و به حفظ همه مردم در دایره خودیهای انقلاب تأکید کرد، در حقیقت داشت مانیفست جذب حداکثری مقام معظم رهبری را تبیین میکرد. در سیاست هیچگاه وارد جناحبندیهای مرسوم نشد و آنچه در عمل و نظر آن را پیگیری میکرد منافع ملی بود. در عین حال با همه گروهها و جریانها مراوده و تعامل داشت. این مراودات در آن زمان برای بعضیها که بعد از شهادت هوادار دوآتشه سردار شدند، قابل تحمل نبود و این را به زبان هم میآوردند. حاج قاسم اما برای خوشایند این و آن حرکت نمیکرد و آنچه برایش اهمیت داشت، رضایت خداوند، مقام معظم رهبری، نظام جمهوری اسلامی و کشور ایران بود. تلاش برای ایجاد وحدت و همدلی در کشور، آرمان حاج قاسم بود و شهادت او، به خواست خداوند متعال، اثر مهمی در تحقق همین آرمان داشت. انسجامی که شهادت او چه در میان مردم ایران و چه حتی در بین ملتهای منطقه بهوجود آورد، محاسبات و نقشههای شوم دشمنان را بهم زد. تصاویر تشییع میلیونی او اول در شهرهای عراق و سپس در کشور خودمان، هنوز از حافظه جمعی مردم پاک نشده. این گردهماییها که با حضور حداکثری همه اقشار و گروهها رقم خورد، در واقع همان تصویر ایدهآلی از اتحاد و همدلی مردم بود که حاج قاسم در زمان حیاتش دوست داشت بوجود بیاورد. او همواره به دنبال یکپارچگی در کشور بود و حالا هم بر ذمه همه ماست که راهش را ادامه دهیم و با تکیه بر اشتراکات، راه را بر هر گونه تفرقه و شکاف و جدایی در کشور ببندیم و آرمان حاج قاسم را محقق کنیم؛ به امید آن روز.
*********************************
روزنامه شرق **
اجارهنشینهای سیاست/احمد غلامی . سردبیر
اگر قاسم سلیمانی ترور نشده بود، صورتبندی سیاست داخلی ایران خاصه انتخابات تغییر اساسی میکرد. با اینکه شهید سلیمانی هرگز در سیاست به معنای رایج آن شرکت و مداخله علنی نکرده بود و تمایلی هم به حضور در پستهای اجرائی کشور خاصه از طریق انتخابات نداشت و خود را سربازی در خدمت نظام میدانست، اما در صورت ضرورت میتوانست شوکی اساسی به سیاست داخلی و انتخابات 1400 وارد كند. قاسم سلیمانی با نظامیانی که اینک تلاش میکنند در انتخابات پیشرو شرکت کنند، فاصله بعیدی دارد. چراکه او چهرهای شناختهشده در عرصه داخلی و منطقهای است و به نوعی فارغ از دستهبندیهای سیاسی جایگاه ویژهای در میان سیاسیون دارد و مهمتر از همه نقش او در خاورمیانه بود. این نقش اگرچه با انتقادات برخی همراه بود اما حضور خیرهکننده مردم در تشییعجنازهاش از توان سیاسی او و اینکه تا چه میزان میتواند در سیاست داخلی ایران مؤثر باشد، پرده برداشت. اهمیت قاسم سلیمانی بیش از هر چیز در این نکته نهفته است که او میتوانست سیاست داخلی ایران را از «جزئیسازی» رها کند. جزئیسازیای را که موجب واگرایی مردم از سیاست شده، به همگرایی تبدیل سازد؛ لااقل در طیفها و طبقات شناسنامهدار و مؤثر در امر سیاست. از این منظر ترور قاسم سلیمانی اهمیت ویژهای پیدا میکند و با اینکه هیچ نشانی از حضور او در سیاست داخلی وجود ندارد، اما میتوان گفت آمریکا با این ترور بیش از آنکه درصدد حذف قاسم سلیمانی از سیاستهای منطقهای بوده، از تأثیرش در سیاست داخلی ایران و توان ایجاد همگرایی در مردم و تولید رقابت در سیاست و دامنزدن به آنتاگونیسمی سیاسی آگاه بوده است. با بررسی دقیقتر این آنتاگونیسم سیاسی، میتوان گفت با کنار گذاشتن فرض محال اگر قاسم سلیمانی امروز در قید حیات و یکی از نامزدهای انتخاباتی بود، در برابرش هر نامزدی از اصلاحطلبان قرار میگرفت شکل انتخابات 1400 فارغ از نتیجه آن به گونهای اساسی تغییر میکرد. رقابت قاسم سلیمانی با هر نامزدی از اصلاحطلبان، سیاست داخلی را از جزئیسازی خارج کرده و به سمت سیاستورزی در سطح کلان هرچند کوتاهمدت پیش میبرد. جزئیسازی عارضهای است که سیاست داخلی به آن مبتلا شده است. مارکس این تعبیر را درباره تقسیم کار، به کار میبرد. او باور دارد سرمایهداران یا سرمایهداری با تقسیم کار، کارگران را به واحدهای کوچک و کارگران متخصص و غیرمتخصص و نیروهای یدی و فکری تقسیم کردهاند و آنان را آگاهانه به سوی واگرایی پیش بردهاند. در جزئیسازی در سیاست چهرههای سیاستی دست بالا را پیدا خواهند کرد که اقتدار خویش را از «جمعیت اضافی» کسب کنند. جمعیت اضافی جمعیتی است که بر اثر نابرابریهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به حاشیه رانده شدهاند. جمعیتی متشکل از بیکاران، بزهکاران و افرادی بدون شغل مشخص که برای امرار معاش خود و خانواده دست به هر کاری میزنند.
متأسفانه این جمعیت اضافی بعد از تحریمها و نابسامانیهای اقتصادی و سیاستهای سرمایهسالارانه، توسعه یافته و به جمعیتی تعیینکننده درآمده است. جمعیتی که هزینههای انتخاباتی سیاسی را هرگز نخواهد پرداخت، چون چیزی برای ازدستدادن ندارد. این جمعیت اضافی در انتخابات 1384 که به پیروزی احمدینژاد منتهی شد، نقش تعیینکنندهای داشتند. رئیس دولت نهم و دهم با آگاهی از عدم اعتماد به این گروه بود که به سمت روستاییان رفت تا برای پیروزی در چهارساله دور دوم خود رأی روستاییان و کشاورزان را به دست آورد. اینک نیز روستاییان و این جمعیت اضافی و طیف محدودی از کارگران که به تعبیر انگلس «به جز دست خود چیزی ندارند و از آنچه دیروز به دست آوردهاند ارتزاق میکنند»، نقش اساسی در انتخابات 1400 دارند. حرکت این جمعیت اضافی دهقانان و برخی از کارگران، صورتبندی سیاست در سال 1400 را تعیین خواهد کرد. این طبقات چهرههای پوپولیستی را روی کار نخواهند آورد، بلکه آنان خواسته یا ناخواسته موجب واقعهای سیاسی خواهند شد که هر چهرهای میتواند از دل آنان بیرون بیاید. بدیهی است در این میان چهرههای سیاسی که از راه و روش و منش رئیس دولت نهم و دهم پیروی کنند، اقبال بیشتری برای پیروزی دارند. یا چهرههای مقتدری که از اعتبار ویژهای در نهادهای رسمی برخوردارند و این امیدواری را به حامیان خود میدهند، آنان دسترسی بیشتری به منابع مالی و اقتصادی و توزیع آن در میان طرفداران خود دارند. وضعیت بهوجودآمده حاصل جزئیسازی در سیاست است. این جزئیسازی در سیاست موجب شده طبقات اجتماعی به حاشیه رانده و منفعل شده و رفتهرفته توان و معنای خود را از دست بدهند؛ چراکه به تعبیر مارکس «طبقه در تضاد با طبقه دیگر بنا بر سهم خود از مازاد اقتصادی تعیین میگردد و به واسطه این تضاد است که اجتماع و سپس آگاهی طبقاتی به وجود میآید و میتواند سازماندهی یک طبقه را در حزب سیاسی متمایز از احزاب دیگر موجب شود». از همینجا به علت بیبنیگی اصولگرایان و اصلاحطلبان و اثرگذاری اندک آنان در میان مردم، به واسطه همین جزئیسازی پی خواهیم برد. اینک عیان شده است در وضعیت سیاسی داخلی ایران تضعیف این احزاب موجب تغییر و تحول در سیاست نشده و طیفهایی در سیاست دست بالا را پیدا کردهاند که هزینه تصمیمات خود را نخواهند پرداخت، چراکه آنان هرگز به واسطه موقعیت خود حضور مستمر در سیاست نخواهند داشت و اجارهنشینهای سیاستاند.
*********************************