قبل از انقلاب کشور ایران به شدت وابسته به مستکبران جهانی بود.
حسین فردوست دوست نزدیک و همراه همیشگی محمدرضا پهلوی و رییس دفتر ویژه اطلاعات دربار در دوران محمدرضا، در مورد سابقه کلی دخالتهای شرق و غرب در ایران در خاطراتش مینویسد:
«انگلیسیها بسیار پیش از رضاخان در طبقات بالای ایران نفوذ عمیق داشتند.... پس از جنگ جهانی دوم، انگلستان بهشدت ضعیف شد و امپراتوریاش را از دست داد. آمریکاییها که در طول جنگ بسیار قوی شده بودند، وارد معرکه شدند. انگلیسیها مدتی کوشیدند تا شاید امپراتوری خود را حفظ کنند، ولی به تدریج برایشان روشن شد که حفظ هم امکان ندارد و لذا با آمریکاییها شریک شدند....
بهتدریج نفوذ آمریکا بیشتر میشود. آمریکا در ارتش و نیروهای انتظامی نفوذ بیرقیب پیدا میکند و سلاح و ساز و برگ ارتش ایران را در مقابل انبوه دلارهای نفتی تأمین مینماید.
در این دوران طبقهای پیدا شد که مستقیماً با آمریکاییها تماس داشتند و قبلاً مأمور انگلیس نبودند. آنها به تدریج اکثر پستها را قبضه کردند.»
تعیین نوع حکومت و شخص شاه توسط بیگانگان
آمریکا و انگلیس در قبل از انقلاب، حتی در تعیین نوع حکومت دخالت داشتند. فردوست در خاطراتش مینویسد:
«از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا سال ۱۳۵۷ محمدرضا بهخواست آمریکا دیکتاتور بلامنازع ایران بود و آمریکاییها نیز از او توقعی جز این نداشتند. توضیح دادهام که انگلیسیها سلطنت را برای موقعیت ژئوپولیتیک ایران مناسبترین سیستم حکومتی میدانستند. این تحلیلی است که بارها حتی از قبل از تشکیل دفتر ویژه اطلاعات یا از خود انگلیسیها و یا از ایرانیان وابسته به انگلیس شنیدهام. اساس این تحلیل این بود که برای ایران با بیش از ۲۲۰۰ کیلومتر مرز مشترک با شوروی و با توجه به تاریخ و سنتهای ایرانی، سلطنت بهترین نوع حکومت برای ثبات کشور در قبال کمونیسم است.
وجود سیستم جمهوری این امکان را ایجاد مینمود که با نفوذ روسها، تصادفاً یک رییسجمهور متمایل به چپ آراء بیشتر کسب کند و کشور را در اختیار شوروی قرار دهد.»
نکته دیگر آنکه پادشاه را هم مستقیماً خارجیها میآوردند و میبردند. رضاشاه را انگلیسیها روی کار آوردند و بعد هم خودشان برکنار و به موریس تبعید کردند. محمدرضا را انگلیسیها و آمریکاییها مشترک روی کار آوردند.
تبعیت محض و کامل از آمریکا و انگلیس
تبعیت محض محمدرضا از غرب و آمریکا واقعیتی بسیار روشن و انکارناپذیر است.
شاه ایران برای تصمیمات کلان کشور باید نخست موافقت غرب را کسب میکرد. به همین خاطر محمدرضا به طور مستمر به آمریکا سفر میکرد و در داخل ایران نیز مدام با سفیر آمریکا و انگلیس دیدار میکرد.
سولیوان، آخرین سفیر آمریکا در رژیم پهلوی در خاطراتش مینویسد: «شاه تقریباً هر ده روز یک بار به من وقت ملاقات میداد» و در جای دیگر مینویسد: «شاه ایران تقریباً هر سال یک بار از آمریکا دیدن میکرد».
حسین فردوست در خاطراتش مینویسد: «محمدرضا در تمام طول سلطنتش با مقامات اطلاعاتی انگلیس و آمریکا تماس و ملاقات منظم داشت. این ملاقاتها در سطوح مختلف بود. حدوداً هر ۱۵ روز یکبار سفرای آمریکا و انگلیس را جداگانه ملاقات میکرد و هر ۱۵ روز یکبار نیز کارمند ارشد اطلاعات سفارت انگلیس را به تنهایی میدید. با کارمند ارشد سیا در ایران نیز به همین نحو ملاقات داشت. با سایر سفرا کاری نداشت. رابطه محمدرضا با دو سرویس درجه اول اطلاعاتی غرب فقط در داخل کشور نبود. محمدرضا هر سال، موقع بازیهای زمستانی به سوییس میرفت و در آنجا با رییس کل MI6 جلسات منظم داشت. محمدرضا عدهای را مانند نخستوزیر، وزیر دربار، من، رییس ساواک، رییس اداره دوم ارتش بهطور رسمی مجاز دانسته بود با مقامات اطلاعاتی انگلیس و آمریکایی ملاقات داشته و به او گزارش دهیم و به کرّات هم میگفت آنچه که انگلیسیها و آمریکاییها میخواهند در اختیارشان گذارده شود.»
فردوست همچنین مینویسد: «در سیاست خارجی و به خصوص سیاست منطقهای، دکترین اجرا شده توسط محمدرضا، تبعیت کامل از دستورات آمریکا و انگلیس بود.»
اعتراف آمریکاییها به دیکتاتوری و استبداد محمدرضا پهلوی
همه اینها در حالی بود که آمریکاییها بهخوبی از دیکتاتوری و استبداد محمدرضا پهلوی اطلاع داشتند.
سولیوان با اشاره به زمان انتخاب شدناش به عنوان سفیر آمریکا در ایران، مینویسد: «در نخستین ملاقات با ونس از وی پرسیدم که دلیل انتخاب من برای پست سفارت در کشوری که هیچگونه تجربه و سابقهای دربارۀ آن ندارم چه بوده است؟ وزیر خارجه در پاسخ گفت، علت انتخاب من به این سمت این بوده است که برای پست سفارت ایران در جستجوی دیپلماتی بودهاند که در کشورهایی که با حکومتهای متمرکز و استبدادی اداره میشوند تجربه کافی داشته و بتواند با یک زمامدار مقتدر و خودکامه کار کند.»
اعتراف آمریکاییها به خشونت و وحشیگری ساواک
علاوه بر موارد مذکور، اقدام دیگری که کارنامه مستکبران در دوران طاغوت را سیاهتر میکند، شکلگیری ساواک با آموزش و همکاری سازمانهای اطلاعاتی آمریکا، انگلیس و اسراییل است. ساواک عملکرد وحشیانه و غیرانسانی داشت که حتی غربیها هم به آن اعتراف کردهاند.
کارتر در کتاب خاطراتش مینویسد: «ساواک با نهایت خشونت و وحشیگری با مخالفان رفتار میکرد.»
سولیوان مینویسد: «روشهای خشونتآمیز در ساواک که ابتدا به وسیلۀ اولین رییس سازمان امنیت ایران ژنرال بختیار اعمال میشد، در ابعاد وسیعتری نسبت به مخالفان سیاسی رژیم اعمال گردید و بازداشتهای خودسرانه و شکنجه برای گرفتن اعتراف و زندانهای طولانی و بدون حکم دادگاه از روشهای معمول و متداول ساواک به شمار میآمد.... بعضی از زندانیان زیر شکنجه کشته میشدند.»
پاسخ به شبهه دست داشتن آمریکاییها در پیروزی انقلاب اسلامی
یکی از مهمتذین شبهاتی که ضدانقلاب و رسانههای غربی مکرراً مطرح کردهاند القای مضحک و دروغین دست داشتن آمریکا یا انگلیس در پیروزی انقلاب اسلامی یا ادعای بیطرفی و خنثی بودن این دو ابرقدرت در ماجرای پیروزی انقلاب اسلامی است.
حال ببینیم مستندات در این باره چه میگویند و خود آمریکاییها چه نظری دارند.
در سالهای ۵۶ و ۵۷ حمایتهای همهجانبه آمریکا از شاه، پشتوانه کشتار مردم و سایر جنایات شاه شد. شاه با همین پشتوانه قیامهای مردم را به وحشیانهترین وجه به خاک و خون کشید.
آمریکاییها در ماههای پایانی عمر رژیم ستمشاهی ژنرال هایزر را به ایران فرستادند تا با هماهنگی ارتش به سرکوب انقلابیون بپردازد و اگر لازم شد کودتایی را طراحی و اجرا کند.
ویلیام سولیوان بهطور مفصل به ارتباطات خود و سایر مقامات سفارت با مخالفین شاه مخصوصاً لیبرالها و ملیگراها و نیز بازاریان، مقامات ایرانی و گاهی توده مردم اشاره میکند. او حتی برنامه ملاقات مستمر و نزدیکی با شاه داشت. او جریانات واقع شده را به آمریکا گزارش و پیشنهاداتی میداده و متقابلاً سیاستهایی را به شاه و مقامات ایرانی القا میکرده است.
سولیوان در خاطراتش با اشاره به پیگیری مستمر و همهروزه سفارت در امر مبارزات مردم و فعالیتهای گسترده سفارت مخصوصاً در سال ۱۳۵۷ و شدت یافتن مبارزه و نزدیکی پیروزی انقلاب مینویسد: «سفارت آمریکا در تهران تمام جریانات و حرکتهایی را که از آن نام بردم زیر نظر داشت و پیشرفت فعالیتها را در هر یک از خطوط دنبال میکرد.» و نیز مینویسد: «در تمام مدت این مذاکرات و مباحثات، من یک روز در میان با شاه ملاقات میکردم و از جزییات اقدامات او در جهت حل بحران آگاه میشدم.»
بررسی خاطرات سولیوان در کتاب خاطرات دو سفیر، خاطرات کارتر در کتاب KEEPING FAITH، خاطرات ونس وزیر امور خارجه آمریکا در کتاب HARD CHOICES و خاطرات برژینسکی مشاور امنیت ملی رییسجمهور آمریکا در کتاب POWER AND PRINCIPLE نشان میدهد که آمریکاییها به کسب خبر، پیگیری و بررسی انواع راهها و ارائه مشاوره به شاه، گفتگو با مقامات سیاسی و نظامی ایران و برخی مخالفان رژیم به منظور حفظ شاه و جلوگیری از سقوط رژیم پهلوی مبادرت ورزیدهاند.
حمایت همه جانبه از شاه با وجود اطلاع از دیکتاتوری و جنایات او
آمریکاییها به گونهای در ماههای آخر عمر رژیم شاه در ایران دخالت میکردند که گویا صاحب، مالک و متولی مملکت هستند.
تأسفبارتر از همه آنکه تمامی این حمایتها در حالی بود که مقامات آمریکایی از دیکتاتوری و جنایات شاه آگاهی کامل داشتند و حتی به این امر اعتراف هم کردهاند.
کارتر در کتاب خاطراتش مینویسد: «من مانند همه رؤسای جمهور پیش از خود، شاه ایران را یکی از مطمئنترین متحدین آمریکا بهشمار میآورم....، ولی سیاست استبدادی و لجوجانه شاه در حکومت، موجب ایجاد نارضایتی بین روشنفکران و قشرهای دیگر جامعه شده و جریان مخالفی به وجود آورده بود که برای استقرار دموکراسی در جامعه ایران مبارزه میکرد. ساواک با نهایت خشونت و وحشیگری با مخالفان رفتار میکرد و من میدانستم که حداقل ۲۵۰۰ زندانی سیاسی در زندانهای رژیم شاه میپوسند و شاه میگفت تعداد آنها کمتر از ۲۵۰۰ است!»
خسارات عظیم آمریکا در نتیجه پیروزی انقلاب اسلامی
پیروزی انقلاب خسارات عظیمی در همان آغاز برای آمریکا داشت.
ژنرال هایزر میگوید: «پایان این داستان خوفناک و مهیب بسیار غمانگیز است. آمریکا دوست نزدیک و متحد ستبر و خوشبنیهای را از دست داده است که میتوانست منافع غرب را در خلیج فارس تأمین کند. همین یک ضرر، میلیاردها دلار خرج برای آمریکا در بر داشته است.»
برژینسکی مشاور امنیت ملّی رییس جمهور آمریکا در دولت کارتر در بخشی از خاطراتش مینویسد: «سقوط شاه از نظر استراتژیک نتایج مصیبتباری برای آمریکا به بار آورد و از نظر سیاسی، برای خود کارتر فاجعهآمیز بود.»