در طول سالهاي اخير دو الگو و خوانش متفاوت نسبت به حکومتداری در کشور وجود داشته است؛ ديدگاه اولي که از منظر اسلام سياسي به حکومت نگاه ميکند و حدودوثغور حکومت را مبتني بر آموزههاي اسلامي تعريف ميکند! و ديدگاه ديگري که مبتني بر رويکرد سکولار به حکومت نگاه کرده و حدودوثغور آن را با شاقول مکتب ليبرال دموکراسي تنظيم ميکند. يکي از مهمترین مرزهاي جداسازي اين دو گفتمان، مسئله رسالت هدايتگري دولت است و اينکه آيا حکومت اسلامي در اين زمينه رسالت و وظيفهاي دارد و آيا بايد زمينههاي حرکت جامعه به سمت تعالي و سعادت را فراهم کند يا خير؟!
1- در آستانه آغاز به کار دولت سيزدهم، نگراني سکولارها از تحقق دولت اسلامي فزوني گرفته است. آنان تلاش دارند با رقیبهراسی، تفکر انقلابي را به تنگنظری، اقتدارگرايي و توتاليتاريسم ديني متهم کنند! در همين راستا عباس عبدي در يادداشتي که در روزنامه اعتماد منتشر کرده، از دولتمردان جديد خواسته تا خطوط قرمز جامعه را پرتعداد نکنند! وي نوشته است: «اشتباه فاحش اين است كه حكومت و ابزار قدرت آن را در خدمت ذهنيتي هدايتگرانه قرار دهيم. بهعبارتدیگر وظيفه حكومتها هدايت مردم نيست. نه اينكه هدايت كردن كار بدي است، قطعاً خوب است، ولي اين كار در توان حكومتها نيست. حكومتها براي نظم امور جامعه به معناي كلي آن هستند، زيرا حكومتها نميتوانند هاديان انديشه و افكار مردم باشند، بلكه وظيفه آنها در تنظيم برخي رفتار خلاصه ميشود». 2- در نقد اين اظهارات بايد گفت، دولت اسلامي قرار نيست بر خطوط قرمز جامعه بيفزايد و يا به زور کسي را به بهشت ببرد! اما قرار هم نيست که بهشت و جهنمي شدن جامعه برايش عليالسويه باشد. حکومت اسلامي قرار است بستر را به نحوي فراهم آورد که بهشت رفتن، آسانتر از جهنم رفتن باشد! بهواقع اگر خانوادهاي قرار شد که تربيت فرزندش را به جامعه بسپارد، رفتن به سمت سعادت و هدايت براي او آسانتر باشد! شرايطي که متأسفانه به برکت فراگيري و هامونی تفکر سکولار در طول ساليان اخير، شرايط عکس را رقم زده است! 3- در اين الگو، حکومت همانطور که وظيفه تأمین امنيت، عدالت، معيشت و ... را بر عهده دارد، نميتواند نسبت به تأمین سلامت روحي و معنوي جامعه بيتفاوت باشد. اين حقيقتي است که هم در آموزههاي اسلامي تأکید شده و هم در کلام امامين انقلاب برجسته گرديده است! هرچند که جريان اصلاحطلب و امثال عباس عبدي سالها است از اين آموزهها فاصله گرفتهاند!