روزنامه کیهان**
قطار شانگهای و ایستگاه اقتصاد ایران/محمد صرفی
روز جمعه و در جریان سفر رئیسجمهور کشورمان به دوشنبه، اعضای سازمان همکاریهای شانگهای در بیست و یکمین اجلاس خود، با عضویت جمهوری اسلامی ایران در این سازمان موافقت کردند و به این ترتیب فرآیند عضویت ایران بهطور رسمی آغاز شد. تهران از ۱۶ سال پیش متقاضی عضویت در این پیمان بود.
«شانگهای» اکنون با عضویت ایران، ۹ عضو رسمی و ۳ عضو ناظر دارد. کشورهای عضو این سازمان، یکسوم خشکیهای جهان، ۴۲ درصد جمعیت و ۲۵ درصد تولید ناخالص ملی دنیا، ۲۱ درصد ذخایر نفت و ۴۶ درصد از کل ذخایر گاز جهان را در اختیار دارند. حجم اقتصاد اعضای سازمان شانگهای، ۳۲ درصد از حجم اقتصاد اتحادیه اروپا بیشتر است. درباره اهداف، ظرفیتها و منافع این سازمان و ملاحظات پیوستن جمهوری اسلامی ایران به آن.
توجه به چند نکته ضروری بهنظر میرسد؛
۱- کمتر نهاد و سازمان موثر و مهمی در دنیا پیدا میشود که تحت سلطه و نفوذ غرب نباشد. البته این وضعیت چندان عجیب و غریب هم نیست. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق، غرب و در رأس آنها آمریکا کوشیدند نظم تکقطبی را بر دنیا تحمیل کنند. فوکویاما از تئوری «پایان تاریخ» سخن گفت و تحولات جهانی، فعالیتها و دخالتهای سیاسی، نظامی و اقتصادی غرب نیز در راستای تحکیم و تحمیل نظم جدید حرکت کردند. اما نظم جدید عمر چندانی نداشت و به تدریج آثار تزلزل و ضعف در آن پدیدار شد. ظهور، گسترش و افزایش قدرت سازمان شانگهای، یکی از نشانههای این افول است. سازمانی که از ابتدا مقابله با نفوذ آمریکا و ناتو در حیاطخلوت امنیتی روسیه و اقتصادی چین - یعنی آسیای مرکزی- جزو اهداف آن بود و به تدریج این هدف جدیتر نیز شد. با توجه به این مختصات، عضویت جمهوری اسلامی در چنین سازمانی با توجه به ماهیت و اهداف کلان سیاست خارجی ایران، حائز اهمیت است.
۲- عضویت ایران در سازمان شانگهای، افق جدیدی را در برابر سایر اعضا خواهد گشود. چهار عضو سازمان شانگهای یعنی قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان و ازبکستان، به آبهای آزاد دسترسی ندارند. کشورهای محصور در خشکی با مشکلات متعدد ژئوپلتیکی، ترانزیتی و مبادلاتی مواجه هستند. نزدیکترین و مقرون به صرفهترین مسیر این کشورها برای دسترسی به آبهای آزاد، از طریق ایران است. شبکه ریلی شمال به جنوب ایران میتواند شاهراهی حیاتی برای سازمان شانگهای باشد. نکته مهم اینجاست که ایران برای توسعه بندر چابهار، با هند بهعنوان عضو این سازمان، قرارداد دارد و این موضوع به راهاندازی این مسیر حیاتی، کمک میکند. در واقع ایران میتواند با خط ریلی شمال به جنوب و بنادر خود، معضل محصور بودن آسیای میانه را حل کند و یک معامله برد- برد اقتصادی و طولانیمدت را رقم بزند.
۳- یکی از اهداف و برنامههای آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران، انزوای دیپلماتیک ایران بوده است. واشنگتن و متحدانش همواره کوشیدهاند در روابط ایران با سایر کشورها، نهادهای بینالمللی و بینالدولی اختلال ایجاد کنند. اختلال در این روابط، چند منفعت همزمان برای دشمنان ایران دارد؛ نخست اینکه خود، نوعی فشار محسوب شده و این پیام را به ایران مخابره میکند که چارهای جز تسلیم در برابر زیادهخواهیهای آنها ندارد. دوم آنکه قدرت ایران برای کاهش فشار تحریمها را کاهش داده و مهار میکند. سوم آنکه مانع از رسیدن صدای ایران به سایر بازیگران بینالمللی و منطقهای میشود. وقتی صدای ایران کوتاه باشد، جای آن را «روایت غربیها از ایران» میگیرد و دیگران را بیش از پیش دچار سوءتفاهم و سوءظن میکند. در چنین شرایطی آمریکاییها بهتر میتوانند برچسبهای مدنظر خود را به ایران بچسبانند؛ از ادعای حمایت از تروریسم گرفته تا تلاش برای تولید بمب اتمی و نقض حقوق بشر و غیره. عضویت ایران در سازمان شانگهای، ضربهای قابل توجه و دردناک برای آمریکاییها در این مواجهه خصومتآمیز است.
۴- واکنش برخی چهرهها و جریانهای سیاسی داخلی به این عضویت نیز در نوع خود جالب توجه است. اصلاحطلبان و رسانههای آنها دو واکنش متضاد و مضحک را از خود نشان دادهاند. از سویی مدعی هستند که این دستاورد را باید در کارنامه «دولت تدبیر و امید» که مورد حمایت آنها بود، ثبت کرد و از سوی دیگر مدعی هستند که عضویت در این سازمان، برای ایران منفعت خاصی در پی نخواهد داشت و اصلاً چیز دندانگیر و مهمی نیست. بالاخره اگر مهم نیست، پس دعوای آقایان بر سر آنکه دستاورد کدام دولت بوده، دیگر چیست؟! نگارنده شخصاً منافع ملی را بسیار مهمتر از این کشمکشها و بازیهای سیاسی دانسته و قصد ورود به این دعوا را ندارد، اما برای آنهایی که علاقهمند به پیگیری موضوع هستند توجه به دو نکته را ضروری میداند؛ در دولت جناب روحانی، ایران بیش از ۶ ماه در چین و ۸ ماه در هند - دو عضو مهم سازمان شانگهای- حتی سفیر هم نداشت! و نکته دوم به آخرین گزارش برجامی آقای ظریف - تیر ۱۴۰۰- برمیگردد. آنجا که اعتراف میکند؛ «با خوشخیالی، دوستان دوران سختی را در سراب طمع سرازیر شدن شرکتهای غربی از خود رنجاندیم. اتفاقی که اگر نمیافتاد نه دوستان دوران سختی رهایمان میکردند و نه با فشار حداکثری ترامپ مواجه میشدیم.»
موضوع دیگری که در این مورد مهم و قابل تأمل است، آنکه اصلاحطلبان و برخی دولتمردان پیشین مدعی بودند تا وقتی مسئله ما با غرب حل نشده و FATF را نپذیریم، امکان عضویت در سازمان شانگهای را هم نخواهیم داشت. عضویت ایران در شانگهای ثابت کرد این ادعا مانند بسیاری از ادعاهای مشابه دیگر - مانند تعلیق واردات واکسن به حل مشکل با FATF - نسبتی با واقعیت نداشته و صرفاً توجیهی برای کمکاریها و بیراهه پیشین است.
۵- دولت آقای رئیسی در پی چرخش در دیپلماسی کشور است. در ۸ سال گذشته دیپلماسی دولت، غربمحور و «برجامپایه» بود. این دیپلماسی نهتنها گرهی از مشکلات کشور نگشود، بلکه حتی مشکلات را افزایش داد و تعمیق هم کرد. رئیسی وعده داد که این مسیر را تغییر داده و همکاریهای منطقهای و مراوده بیشتر با همسایگان را جایگزین آن کند. عضویت در «شانگهای»، فرصتی مهم برای عملیاتی کردن این وعده و رویکرد است. پذیرش عضویت ایران، گام اولیه و ابتدایی در این مسیر است. دولت باید در اسرع وقت یک دستورکار عملیاتی و سنجیده برای استفاده از این ظرفیت تهیه کند. بدون داشتن برنامه مشخص و عملیاتی، این عضویت به دستاورد دیپلماتیک محدود خواهد بود. هنر دولت آن است که با داشتن برنامه مدون - برنامهای زمانبندی شده و متکی به ارقام واقعی و منطقی- و فعالسازی دیپلماسی اقتصادی، این دستاورد سیاسی را به نتایج ملموس اقتصادی تبدیل کند.
**************
روزنامه وطن امروز**
هیس! اروپاییان فریاد نمیزنند/حنیف غفاری*
در حالی که تروئیکای اروپا تلاش میکند به بازی وقیح و خفتبار ضدایرانی خود در زمین واشنگتن ادامه دهد، پروژه تحقیر آنها توسط کاخ سفید با سرعت و شدتی بیسابقه در حال طی شدن است! نخستین شوکی که ۲۶ عضو اروپایی ناتو از دولت بایدن دریافت کردند، مربوط به نحوه عقبنشینی آمریکا از افغانستان بود. پایگاه بگرام در یک چشم بر هم زدن و بدون آنکه شرکای آتلانتیکی آمریکا و حتی نیروهای ارتش افغانستان در جریان قرار بگیرند، تخلیه شد و طالبان هم در یک چشم بر هم زدن، تسخیر کابل را به سرانجام رساند. «ینس استولتنبرگ» دبیرکل ناتو و «جوزپ بورل» مسؤول سیاست خارجی اتحادیه اروپایی، هر ۲ اذعان کردند تکروی آمریکا در افغانستان، منجر به بروز شکافی عمیق میان اعضای پیمان آتلانتیک شمالی شده و فراتر از آن، ایده «ایجاد ارتش واحد اروپایی» را در میان ۲۶ عضو اروپایی این پیمان تقویت کرده است.
در حال حاضر، سران اتحادیه اروپایی در صددند هر چه سریعتر ۵ هزار نظامی را در قالب «نیروی واکنش سریع اتحادیه اروپایی» در قاره سبز مستقر کرده و پس از مدتی کوتاه با پروراندن و تقویت این هسته اولیه، به ساختاری جایگزین ناتو دست پیدا کنند. اروپای شکننده، دیگر میداند وجهالمصالحه بازی سیاستمداران آمریکایی با یکدیگر شده است! این سرنوشت محتوم بازیگرانی است که امنیت و سرنوشت سیاسی- بینالمللی خود را به واشنگتن گره زدهاند. بین سالهای ۲۰۱۷ تا ۲۰۲۱، زمانی که دونالد ترامپ با رویکردی سلبی و تند، آتلانتیسم و پیوندهای رایج در ساختار کهنه و منسوخ ناتو را به چالشی سخت کشید، بازیگران اروپایی برای خروج وی از کاخ سفید لحظهشماری میکردند. آنها تصور میکردند حضور دموکراتها در مسند قدرت، مولد آرامشی مثالزدنی در ناتو و بازتعریف خطوط و اصول کمرنگشده در درون پیمان آتلانتیک شمالی خواهد شد، اما امروز در مقابل معمای سختتری قرار گرفتهاند!
ماجرا به این نقطه ختم نمیشود! اخیرا انگلیس -که از اتحادیه اروپایی جدا شده است- آمریکا و استرالیا در تلاش برای مقابله با قدرت فزاینده چین از امضای یک عهدنامه ویژه برای به اشتراک گذاشتن فناوریهای پیشرفته دفاعی خبر دادند. این شراکت به استرالیا امکان میدهد برای نخستینبار با استفاده از اطلاعات سری نظامی آمریکا زیردریاییهایی با نیروی محرک هستهای بسازد. این پیمان «اوکاس» نام دارد و شامل همکاری در زمینه هوش مصنوعی، فناوری کوآنتومی و سایبری خواهد بود. نکته اصلی اینجاست که امضای این عهدنامه، مترادف با حذف بازیگران اروپایی عضو ناتو از معادلات امنیتی اقیانوسهای هند و آرام است!
آمریکا در جریان امضای این عهدنامه، رسما فرانسویها را به حاشیه رانده و حتی از استرالیا خواسته است معامله با پاریس بر سر ساخت زیردریایی را متوقف کند! ژان ایو لودریان، وزیر خارجه فرانسه، که نتوانسته است خشم خود را از این اقدام آمریکا کتمان کند، انعقاد این عهدنامه سهجانبه را «بیرحمانه» و «خنجر از پشت» دانسته است. فرانسه سال ۲۰۱۶ برنده یک قرارداد ۹۰ میلیارد دلاری (دلار استرالیا) برای ساخت ۱۲ زیردریایی برای نیروی دریایی استرالیا شده بود که بزرگترین قرارداد دفاعی استرالیا بود. اکنون، فرانسه قربانی بازی سهجانبهای شده است که واشنگتن در رأس آن قرار دارد! این یعنی خیانت علنی واشنگتن به اصلیترین عضو اروپایی ناتو!
بهتر است امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه و وزیر خارجهاش لودریان به جای خشم و فریاد از وقایعی که اخیرا رخ داده، کمی روی ثوابت و متغیرات سیاست خارجی کشورشان متمرکز شوند! این قاعده درباره ژرمنها نیز صادق است. مرکل و مکرون طی سالهای اخیر کشورهایشان را به مهرههای بازی امنیتی آمریکا در نظام بینالملل تبدیل کردند. فرانسویها نقش یار کمکی آمریکا را در پروسه ایجاد، بازتعریف و تقویت داعش در غرب آسیا، افغانستان و شبهقاره هند ایفا کردند و ژرمنها نیز پایگاه نظامیـ امنیتی «رامشتاین» در این کشور را به اتاق عملیات آمریکا علیه جریان مقاومت در منطقه تبدیل کردند. در حقارت بازیگران اروپایی همین بس که مرکل و مکرون، پس از آگاهی نسبت به جاسوسی آمریکا از مکالمات خود و جمعآوری اطلاعات دهها میلیون نفر از شهروندانشان (که با مدیریت آژانس امنیت ملی آمریکا صورت گرفت)، مانع بررسی این پرونده شدند. آنها به وضوح میدانستند اگر این پرونده را در معرض دید و قضاوت افکار عمومی قرار دهند، آمریکا نیز اسناد سرسپردگی امنیتی پشت پرده ژرمنها و فرانسویها به خود را افشا خواهد کرد!
آری! پاریس و برلین از دولت بایدن نیز مانند دولت ترامپ خشمگین هستند و طی روزهای اخیر، رسانههای اروپایی به محملی برای انتقاد از آمریکا تبدیل شدهاند. در هر حال بهتر است اروپاییان فریاد نزنند! آنها قاعدتا نباید از حداقلیترین تبعات و نتایج سرسپردگی خود به کاخ سفید طلبکار و شاکی باشند. این سرنوشت را خود اروپاییان رقم زدند.
* دکترای روابط بینالملل
**************
روزنامه خراسان**
راهبرد حزب ا... و اقتصاد محور مقاومت/مصطفی منتظر
انتقال سوخت به لبنان فراتر از موضوعات اقتصادی و حتی شکست تحریم آمریکا علیه لبنان است؛ آن چه رخ داده، چرخشی راهبردی در منطقه است که فاز جدید مقاومت را آغاز کرده است. لبنان که در دو سال اخیر تحت فشار اقتصادی و سیاسی آمریکا و اذناب منطقهای آن با مشکلات عدیده اقتصادی و اجتماعی مواجه شده به علت نبود سوخت به لبه انفجار رسیده بود و زمزمه شعلهور شدن مجدد جنگ داخلی در آن به گوش میرسید. امری که بازی برد- برد را برای آمریکا و اسرائیل و باخت- باخت را برای حزب ا... و ارکان مقاومت به وجود میآورد. یک گزینه برای حزب ا... پایبندی به قواعد خود بود که نتیجه آن ادامه حصر اقتصادی و آغاز جنگ و درگیری داخلی بود و گزینه دیگر تن دادن به خواسته نامشروع آمریکا که به معنای زانو زدن در مقابل اسرائیل بود. وضعیت سیاسی نیز در بحرانی پیچیده قرار داشت که طی آن دو دوره انتخابات با بن بست در بین احزاب برای تشکیل دولت مقتدر مواجه شده بود. مسئله معیشت مردم نیز پس از انفجار مهیب بندر بیروت و کاهش ارزش پول ملی لبنان در مضیقه تاریخی قرار داشت. در چنین شرایطی حزبا... ناگهان از گزینه جدید خود رونمایی کرد که معادله باخت- باخت را زیرو رو میکرد. خرید سوخت از ایران آن هم به شکلی کاملا اقتصادی و عزتمندانه -و نه صدقهوار- شرایط لبنان را با چرخشی عجیب مواجه ساخت. اندیشهای که میگفت برای امکان زندگی و ادامه معیشت باید به خواستههای آمریکا و فرانسه تن داد ناگهان در مقابل واقعیتِ تکیه به دیگر قدرتها فرو ریخت. شرایط وخیم داخلی در لبنان - که آمریکاییها در خیال خود برای اجبار مقاومت به تسلیم ایجاد کرده بودند- خود موجب شد تا تصمیم حزب ا... بدون مخالفت علنی چندانی حتی از نظر احزاب کاملا مخالف مواجه شود و جایگاه مردمی حزبا... را ارتقا دهد. از طرف دیگر بار روانی این موضوع آن چنان قوی بود که ارزش ارز لبنان را در عرض چند ساعت حدود ۲۰ درصد ارتقا داد؛ در هفته گذشته هر ۱۹ لیر یک دلار آمریکا ارزش داشت و پس از ورود کاروان سوخت به عدد ۱۴ سقوط کرد. نکته مهم در این زمینه، شجاعت اعجاب برانگیز حزب ا... در اعلام رسمی و رسانه ای تمامی مراحل این انتقال اعم از خرید، آغاز حرکت از ایران، پهلوگیری در سوریه و ورود به سرزمین لبنان بود. اقدامی که در واقع برای متوقف کردن هرگونه حمله به نفتکشها صورت میگرفت. صهیونیستها که در درگیری دریایی، آخرین ضربه را در اقیانوس هند خورده بودند و تا به این لحظه در پاسخ به آن ناکام مانده بودند، امکان آسیب به این نفتکش غول پیکر را داشتند، اما چنین نکردند. گرچه با اعلام سید حسن نصرا... مبنی براین که این کشتی ارض لبنان است و آسیب به آن به معنای ورود به جنگ با لبنان خواهد بود، همین تصمیم انتظار میرفت. اما ابعاد این موضوع بسیار فراتر از آن چیزی است که برای لبنان اتفاق افتاده؛ محور مقاومت در پنج سال اخیر و پس از آرام سازی سوریه، توانسته بود در عرصه نظامی و امنیتی بر دشمنان خود غلبه نسبی پیدا کند. رخدادی که با توانمندی نظامی اضلاع مقاومت رو به گسترش نیز هست. اما آن چه در این انتقال اتفاق افتاده ورود به فاز جدیدی در عرصه مقاومت است؛ فاز اقتصادی و بی اثر کردن تحریمها. دشمنان حدود یک دهه پیش به اهمیت مسئله اقتصاد در کنترل کشورها و گروههای محور مقاومت و اثر تحریم واقف شده بودند و در اولین اقدام خود سعی کردند ایران را به واسطه تحریم از اقتصاد جهانی خارج کنند. متاسفانه در این مسیر نیز به علت ناتوانیهای داخلی و البته فشار مضاعف خارجی به توفیقاتی رسیده بودند. سپس این مدل برای سوریه و یمن به کار گرفته وبه تازگی لبنان نیز به این لیست اضافه شد. آن چه در این رخداد اتفاق افتاده، بسط مقاومت علیه استکبار در عرصه اقتصادی و آن هم به شکل جمعی به وسیله کشورهای منطقه است. انتقال دریایی سوخت ایران به سوریه و انتقال زمینی آن به لبنان به معنای درگیر شدن سه کشور محور مقاومت در مقابله فعال با آمریکاست که سابق بر این بدین شکل گسترده اتفاق نیفتاده بود. این نکته از آن جهت اهمیت مضاعف پیدا میکند که سید حسن نصرا... اعلام کرده انتقال سوخت خریداری شده از ایران امری متناوب است و قرار نیست با یک یا چند بار انجام، متوقف شود. این یعنی حزب ا... در مبارزه اقتصادی با تحریم آمریکا جدی است. مسئله اساسی در این زمینه، ظرفیتهای بالقوه خارقالعاده بین کشورهای مقاومت در حوزه اقتصادی است که اگر به کار بیفتد عملا سلاح تحریمی آمریکا را تا حد زیادی بی اثر خواهد کرد. یکی از این ظرفیتها وصل شدن ترانزیت بین چابهار تا بنادر سوریه یا لبنان در مدیترانه است که میلیاردها دلار درآمد شیرین را برای کشورهای در مسیر ایجاد میکند. سفر اخیر الکاظمی به ایران و مذاکراتی که صورت گرفت هم میتواند یک قطعه مهم این پازل یعنی مسیر زمینی ایران، عراق، سوریه (از مرز بوکمال) باشد که کریدور «تهران – مدیترانه» را تکمیل میکند و علاوه بر کشورهای مقاومت نقش کلیدی در جهش صادرات ایران به کشورهای اروپایی و شمال آفریقا نیز دارد. هم اکنون با توجه به تحولات یاد شده و پیروزی محور مقاومت در کاهش بحران سوخت در لبنان، زمان مناسبی برای تشکیل «سازمان اقتصادی محور مقاومت» است. ایران با ایجاد ظرفیت تولید سوخت و افزایش توانمندی اقتصادی خود، چنین گزینه ارزشمندی را برای محور مقاومت ایجاد کرد که سابق بر این حتی تصور آن ناممکن بود؛ لذا اساس موضوع، تقویت اقتصاد ملی و همچنین افزایش همکاریهای هدفمند اقتصادی با کشورهای منطقه است. امری که آرزوی سردار سلیمانی نیز بود و ایشان تلاشهای مستمری را برای گسترش تبادلات اقتصادی بین اضلاع مقاومت به کار بسته بودند. به همین دلیل است که میتوان گفت اشتباه آمریکا و اذنابش در تحت فشار قرار دادن لبنان، عملا زمینه ساز پایه ریزی اولیه چنین اتحاد اقتصادی شده است. چرا که تحریم همواره میتواند به عنوان شمشیری دو لبه عمل کند علاوه بر این که کشور مورد هدف را تحت فشار میگذارد و در عین حال او را وادار به فکر کردن به ظرفیتهای خود برای مقابله با این فشار هم خواهد کرد. ظرفیتی که اکنون در اثر این تحریمها خود را نشان داده قابل شکوفایی و توسعه است. باید از این ظرفیت بهره حداکثری برد و تصحیح و اصلاح وضعیت اقتصاد درونزا و برونگرا را سرعت بخشید.
**************
روزنامه ایران**
عرضه مسکن اجارهای با اجارهداری حرفهای/بهروز سرآبندی
با توجه به انواع سرمایهگذاریهایی که در صنعت ساختمان مطرح است، یکی از آنها اجارهداری حرفهای یا عرضه مسکن و واحدهای تجاری بهصورت بیع است. از سالها قبل به رغم وجود قوانین متعدد برای ساخت مسکن اجارهای، دولتهای گذشته توفیقی در جذب سرمایهگذاران و انبوهسازان در این مورد نداشته است. اخیراً لایحه دولت برای اجارهداری حرفهای بهمنظور حمایت از مستأجران در برابر افزایش قیمت اجاره و کمبود عرضه که بهدنبال کاهش قدرت خرید مردم تقاضا در بازار اجاره را افزایش داده است، میباشد که ظاهراً در کمیسیون تخصصی دولت در دست بررسی است، اما هنوز به مرحله عملیاتی نرسیده است.
اجارهداری حرفهای در کشورهای دیگر بهصورت یک حرفه تجلی میکند، یعنی شرکتهایی دارای مجوزهای حقوقی، تعدادی واحدهای تجاری یا مسکونی را به متقاضیان عرضه میدارند و بهصورت مستمر این حرفه را ادامه میدهند. در کشور ما این ضرورت بهصورت مستقل انجام نمیشود و بعضاً افرادی به این کار میپردازند و هر موقع هم که تمایل داشته باشند واحد مسکونی یا تجاری را به فروش میرسانند و از بازار خارج میشوند.
این نقیصهای است که در تجلی سرمایهگذاری اغلب خود را نشان میدهد و سرمایهگذاری در صنعت اجارهداری را دچار تزلزل میکند. در کشور ما به اجارهداری بهصورت یک حرفه نگاه نمیشود، درصورتی که اولویت این است که تعدادی واحدهای تجاری و مسکونی که در اختیار فرد یا شرکتهای خاص است، دائماً در حال بهرهبرداری توسط متقاضیان باشد.
این اقدام خیال هر دو طرف را راحت مینماید. در آلمان تملک ساختمان برای سکونت یا بهرهبرداری تجاری بیش از ۳۰ تا ۳۵ درصد املاک نیست بلکه متقاضیان ترجیح میدهند در صورت ضرورت، در کوتاه مدت یا با اجارهداری نیاز خود را برطرف کنند و با تغییر وضع مالی یا خارج شدن از مکان یا شهر خاصی، دوباره واحد تجاری یا مسکونی مورد نظر خود را کرایه میکنند.
پیشنهاد این است در ایران نیز مانند بقیه کشورها اجارهداری بهصورت یک حرفه باشد و یک کار مقطعی نباشد. اجارهداری اگر حرفهای باشد، پرداخت مالیات شرکتهای اجاره داری، حالت موجه پیدا میکند و تعمیرات و تصدی مدیریت این واحدها هم راحت خواهد بود. مؤسساتی تعمیرات و مدیریت این واحدها را با گرفتن درصد خاصی از اجاره ماهانه، برعهده میگیرند و به این ترتیب خیال مالک و مستأجر برای اینگونه اقدامات راحت میشود.
در ایران با توجه به درصد بالای جمعیت اجاره نشین، اجارهداری باید حرفهای و مانند تجربه کشورهای موفق باشد؛ مثلاً در خیلی موارد، ساخت واحدها به قصد فروش انجام میشود و این واحدها به بازار اجاره عرضه نمیشود. در بازار مسکن، ساخت مسکن به قصد فروش بسیار رونق دارد و این یک نقص برای اجارهداری بهشمار میآید. اجارهداری باید قانونی و مستمر اجرا شود. هم بخش دولتی و هم بخش خصوصی قابلیت و توانایی اجرای برنامه اجارهداری حرفهای را دارند. بخش دولتی زمانی که برنامههایی مانند مسکن مهر یا مسکن ملی را اجرا میکند، واحدها را فقط برای فروش میسازد و در بسیاری موارد (مانند آنچه در مسکن مهر شهر پردیس شاهد هستیم) فرد خریدار، به محض تملک آپارتمان آن را میفروشد یا اجاره میدهد و خودش از آن بهرهبرداری نمیکند؛ لذا راهحل این است که دولت تعدادی مسکن را فقط برای اجاره در اختیار متقاضیان بگذارد و وقتی که مهلت اجاره سر رسید، واحد را در اختیار متقاضیان جدید قرار دهد یعنی دولت خودش برای افراد مورد نیاز واحدها را برای اجاره عرضه کند مانند آنچه در عرضه واحدهای سازمانی میبینیم.
بخش خصوصی هم میتواند با جمعآوری منابع مالی واحدهایی به قصد اجاره دادن، بسازد منتهی قیمت اجاره باید متناسب با تورم باشد در غیر اینصورت بخش خصوصی به دنبال اجارهداری حرفهای و انبوه نمیرود و از تأسیس شرکتهای اجارهداری خودداری میکند. برای حمایت از مستأجران در این شرایط، دولت باید یارانهای را برای اجاره در نظر بگیرد و به افراد بدون مسکن یارانهای متناسب با نرخ اجاره به متقاضیان بپردازد تا بخش خصوصی ملزم به دریافت اجاره با قیمت پایین نباشد.
**************
روزنامه شرق**
دروغپذیری/کیومرث اشتریان
دروغ دو سویه دارد؛ دروغگو و دروغپذیر. درباره دروغگویی و رواج آن بسیار سخن گفته شده است، اما درباره علل دروغپذیری بسیار کمتر. چرا ما برخی از اخبار دروغ را میپذیریم و بلکه با جان و دل آن را باور میکنیم؟ چه نیازی به پذیرش خبر دروغ در میان دروغپذیران وجود دارد؟ این نیاز چیست و با پذیرش دروغ چه چیزی در درون ما ارضا میشود؟ سخن اصلی این مقاله این است که یکی از مهمترین دلایل دروغپذیری، تحقیرشدگی است؛ تحقیری که با سرکوب فکر و اندیشه افراد پدید آمده است.
«جهالت» و «تجددگرایی سطحی» از عوامل و مؤلفههای دروغپذیری و «فرقهگرایی سیاسی» از پیامدهای آن است. سیاهیلشکر جناحها و گروههای سیاسی در فضای مجازی، باید از منظر تحقیر یا کینه نگریسته شوند. برخی از سردمداران گروههای سیاسی، طرفداران خویش را ابتدا با تحقیر به کمند میاندازند و سپس با انتشار کتابهای دروغ، ساختههای تاریخی غلط، فیلمهای غیرمستند و تحلیلها و تفسیرهای متوهمانه آنان را «سامانِ میلیشیایی» میدهند. چرا آلمانیها پذیرای دروغهای بزرگ هیتلری بودند؟ چون دقیقا زخم تحقیر جنگ جهانی اول بر عمق جانشان نشسته بود؛ از اینرو سوداهای بیمارگونه هیتلر، توهمات برتری نژادیاش و دروغهای گوبلز را با جان و دل پذیرا بودند، برایش هورا میکشیدند و جان میلیونها نفر را قربانی آن کردند. در رسانههای اجتماعی، در عرصه عمومی و بهویژه در عرصه سیاسی، دروغهایی مطرح میشود که بسیاری به دروغبودن آن آگاهی دارند و حتی در همان لحظه اول میدانند که چنین خبری دروغ است و بیاعتنا از آن گذر میکنند.
اما شماری نیز هستند که این دروغ را میپذیرند و براساس آن، بنای لرزان باورهای خویش را میسازند و ساختمان نیمهکاره و معیوب باورهای خود را با آن تکمیل میکنند. گاه با دروغ آرمان میسازند، با آن رؤیاپردازی میکنند، اشک شوق میریزند و حتی خود را فدای آن میکنند. دروغپذیری برای سرپوش گذاشتن بر سستی باورهای کاذب است. در عمق جان احساس کردهاند که باورهایشان سست است، تحقیر شدهاند، خاضع و ذلیل شدهاند و برای جبران آن، باورهایی دروغین میسازند؛ یا برایشان میسازند. درپی تحکیم آن باورند. در کرهشمالی شماری از مردمان را میبینیم که در پای «اون» اشک شوق میریزند؛ گویی زجر میکشند و درد عمیقی را فریاد میزنند. این درد عمیق چیست که آنان را به گریه وامیدارد؟ چرا فرقهها بر باورهایی عجیب، خرافاتی و سراسر دروغ شکل میگیرند و ادامه مییابند؟ چرا مردمان دروغ را میپذیرند؟ درپی آن روان هستند و درمان درد خود را در آن جستوجو میکنند؟ یکی از پاسخها را میتوان در «عقده تحقیر فکری» جستوجو کرد؛ هرچند دروغپذیری گاهی ریشه در کینه نیز دارد. در اینجا، ما بر تحقیر و بهویژه «تحقیر فکری»ای تأکید داریم که روح و روان انسان را میآزارد. تحقیر فکری یعنی اجازه فکرکردن به شما ندادهاند یا خود، جسارت تفکر نداشتهاید. تحقیر فکری یعنی به حیل گوناگون، از سر ترس و منفعت یا از سر «جهالت»، فکر و روح سرکوب شده است؛ عمری به سر شده و از موهبت خدادادی تفکر خود را محروم کرده است. پاسخهای ازپیشآماده و تحلیلهای رسمی را به خورد او دادهاند و او از سر ناچاری، از روی ترس و منفعت یا از بیم آبرو یا از «جهالت» باید آن را میپذیرفته است. تحت تأثیر «پروپاگاندای» دلهرهآور یا تبلیغات مهیب رسانهای، تفکری را به او تحمیل کردهاند. زمان میگذرد و دریچهای و حتی روزنهای برای تفکر شخصی و روح آزاد خویش باز نگذاشته است. در گذر زمان باورهایی برای خویش میسازیم که اغلب کاذب است. این باورهای کاذب بهتدریج و در گذر زمان به سازهای سنگین تبدیل شده و سامانی روحی و پناهگاهی پوشالی میسازند که گاهوبیگاه به آن پناه میبریم. بدینسان، سازهای کاذب که بنای آن با تعطیلی فکر و تحقیر روح و روان پیریزی شده است، شکل میگیرد؛ این سازه سنگین، شخصیت و روح و روانمان را میسازد. با این سازه انس میگیریم، دل به آن میسپاریم و نمیخواهیم آن را تخریب کنیم؛ چون پناهگاه دیگری نداریم. از اینرو تمایل به پذیرش اخبار دروغین پیدا میکنیم و بلکه تشنه آن میشویم تا بتوانیم تشنگی حقارت را برطرف کنیم. دروغپذیری ریشه در تحقیر دارد؛ تحقیر ناشی از تعطیلی فکر؛ تحقیر ناشی از اضمحلال شخصیت در گذر زمان؛ تحقیر ناشی از تخریب خویشتن. در فرقههای سیاسی یا شبهمذهبی، افراد عمری را سپری میکنند و در اولین گام خود را به «افکار» بیمارگونه سرکرده فرقه واسپاری میکنند؛ بیقیدوشرط و بدون، چون وچرا. چنین است که در فرقهها همواره گوشبهفرمان سلسلهمراتب فرقهای باید بود. باید با خود مبارزه کرد و «خودسازی فرقهای» را در پیش گرفت. خودسازی فرقهای مبارزه با روح آزاد خود و زنده بهگورکردن تفکر خویشتن در زیر تلنباری از باورهای کاذب است. آنگاه که چنین شد و روح آزاد و تفکر اصیل زندهبهگور شد و آخرین نفسهای آن نیز به دررفت، برای احیای خویش درپی اخبار و تحلیلهای دروغین برمیآیند تا شاید با تنفس مصنوعی دروغ، خود را احیا کنند. چنین است که ما هرچه بیشتر تحقیر شده باشیم، بیشتر درپی دروغیم. جامعهای که بیشتر تحقیر شده باشد، بیشتر دروغپذیر است. جامعهای که تحقیر شده باشد، بیشتر در پای افراد دونپایه و سبکمقدار اشک شوق میریزد. دروغپذیری را باید جدی گرفت؛ بیش از دروغگویی...؛ بهویژه دروغپذیری از حیث خصلت اجتماعی آن باید جدی گرفته شود. «دروغپذیر» دچار مرگ مغزی شده و در کُمای باورهای کاذب خویش است. دروغپذیران استعداد شگرفی در شکلدادن به فرقه، شوقی وصفناپذیر به حلقههای دوستان و گرایشی شدید به سیاست محفلی دارند. آنان اشتیاق زایدالوصفی به سخنرانان (سخنبازان) حرفهای خود دارند؛ این «سخنبازانِ حرفهای» بازارشان سکه است؛ افسانه میسازند، رؤیا میبافند، خودبرتربین و خودبزرگبیناند، هتاک و فحاشاند، فیلسوفانِ مکتبندیده و استراتژیستهای ازجهانبریدهاند؛ مخاطب را «باد» میکنند و در مغز او توهمی سرخوش میزایند. طالبان نمونهای مثالزدنی است؛ جوانانی را که انتظار دستیابی به قلههای زمانه دارند و فاصلهای بسیار با آن انتظارات مشاهده میکنند، باید «بههرحال» راضی کرد. اگر خود نمیتوانند به قله برسند، لاقل میتوان آن قلهها در درههایی از دروغ که در جایجای روح و روان خود ساختهاند، پنهان کرد. همینها هستند که مشتریان پروپاقرص سخنبازان حرفهای میشوند؛ چراکه حس دروغپذیری آنان را ارضا میکنند. جامعهپذیری تحقیر، زمینه جامعهپذیری دروغ است. خود را در گودالی از تحقیر ناشی از «تعطیلی فکر» میافکنند، با آن رشد میکنند، تربیت میشوند و پرورش مییابند تا به آرمانشهری از دروغهای خیالی بپیوندند. در این شهر دروغین همه مناسبات براساس تحقیر شکل میگیرد؛ مقام، منصب، ثروت و تریبون در سایه همان «تحقیر» توزیع میشود. «سرسپردگی به تحقیر» و «دلسپردگی به دروغ» دو روی یک سکهاند. برای جلوگیری از دروغپذیری باید تحقیر را متوقف کرد.
******************************************