به گزارش پایگاه خبری تحلیلی بصیرت، وضعیت انگلیش در شرایط بد اقتصادی قرار دارد. در واقع این کشور با دو مشکل کمبود انرژی و بحران اقتصادی ناشی از برگزیت مواجه است. این وضعیت باعث شده که انگلیس با بحران سیاسی نیز روبرو شود. تغییر مکرر نخست وزیر به نوعی نشان می دهد که فعلا انگلیس برای خروج از بحران نتوانسته است فرد و مسیر بهتری را پیدا کند. کنارگیری لیز تراس در عرض 45 روز از نخست وزیری حاکی از اوج بحران در این کشور است. معرفی "ریشی سوناک" به عنوان نخست وزیر جدید بریتانیا(ازسوی حزب محافظه کار این کشور) این سوال را در ذهن تداعی می کند که آیا یک هندی می تواند بحران های بریتانیا را مدیریت کند یا نه؟.
پایگاه خبری گلوبال تایمز در این رابطه می نویسد: "تغییر مکرر دولت ها و نخست وزیران در بریتانیا، اقدامی بیهوده جهت مخاطب قراردادنِ مشکلات و بحران های جاری این کشور است. در این راستا باید توجه داشت که اقدامات این چنینی حتی می توانند بر گستره و عمق بحران ها در بریتانیا نیز بیفزایند.
پس از آنکه "لیز تراس" مجبور شد تنها پس از 45 روز حضور در کرسی نخست وزیری بریتانیا استعفا دهد، این مساله که چه کسی باید جای وی را در مقام مذکور بگیرد، بار دیگر به یکی از مباحث داغ در عرصه معادلات سیاسی بریتانیا تبدیل شد. با این حال، این مرتبه دست اندرکاران فعال در حزب محافظه کار، از مدتی قبل سناریوی اصلی خود را طراحی کرده بودند و "ریشی سوناک" را به عنوان نخست وزیر جدید بریتانیا انتخاب کرده و وی را مامور تشکیل کابینه کردند.
واقعا جالب است که مردم بریتانیا در یک بازه زمانی کمتر از دو ماه، حضور سه نخست وزیر در قدرت را تجربه کردند. این روند در نوع خود ماهیت تراژیک مسائل سیاسی در بریتانیای کنونی را به وضوح آشکار می کند. با توجه به تغییرات سریع دولت ها و نخست وزیران در بریتانیا(در مدت اخیر)، بسیاری از اقتصاددانان بریتانیایی به طور خاص تاکید دارند که کشورشان اکنون از "بی ثباتی فزاینده سیاسی"، "رشد اقتصادی پایین" و "بحران در بازارهای مالیِ" خود رنج می برد. مسائلی که همگی در کنار یکدیگر وضعیت به شدت آشفته ای را برای بریتانیا ایجاد کرده اند.
هرج و مرج سیاسیِ جاری در بریتانیا، در نوع خود یکی از عوارض جانبی جدیِ ابهامی است که این کشور در عصر پسابرگزیت و جدایی خود از اتحادیه اروپا تجربه می کند. اگر بریتانیا نتواند از این وضعیت خود را هر چه سریع تر خارج کند، هرج و مرج و آشفتگی ها در این کشور به این راحتی ها رفع نخواهند شد. پس از برگزاری رفراندوم برگزیت در سال 2016 در بریتانیا، عرصه سیاسی این کشور وارد دوره ای از آشفتگی نسبی، و در عین حال تجربه بیش از پیشِ بی ثباتی سیاسی شده است.
در این راستا، دیدگاه های مختلف در مورد پدیده "برگزیت"، عملا شکاف ها و اختلافات در قالب حزب محافظهکار را به شدت افزایش داده و تشدید کرده اند. روندی که به وضوح در مورد جامعه انگلستان نیز قابل مشاهده است و به یک نقطه قابل توجه در تاریخِ این کشور تبدیل شده است. حتی با توجه به اینکه خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا قطعی شده، آن هایی که از ماندن در اتحادیه اروپا حمایت می کنند و آن هایی که خروج از این اتحادیه را راه حلی منطقی می دانند، هر کدام دیدگاه ها و مواضع مختلفی را در مورد موضوعات و حوزه های گوناگون، از جمله راجع به "مسیر توسعه انگلستان" دارند. این شکاف ها و اختلافات، ماهیتی دراز مدت خواهند داشت و به سادگی نیز نمی توان آن ها را رفع کرد.
از سوی دیگر، حزب محافظه کار بریتانیا هم در مورد بسیاری از اصول و سیاست های خود دچار شکاف و اختلاف است. مساله ای که نمود عینی خود را در رقابت شدید میان لیز تراس و ریشی سوناک و البته به طور خاص اختلافات آن ها در حوزه مسائل اقتصادی نشان داده است. در این چهارچوب، حزب محافظه کار بریتانیا به هیچ عنوان در جایگاه و موقعیتی نیست که بتواند از موقعیتی منسجم، مشکلات داخلی بریتانیا را به نحوی موثر خطاب قرار دهد و آن ها را حل کند.
اضافه بر این ها، آشفتگی سیاسی کنونی در بریتانیا، ریشه هایی نیز در نظام سیاسی این کشور دارد. در این چهارچوب، بر اساس ساختارهای نظام سیاسی بریتانیا، رقابت های سیاسی هم در درون حزب محافظه کار(و دیگر احزاب این کشور) و هم در قالب پارلمان و میان احزاب مختلف در جریان هستند. در این راستا، زمانی که رقابتها و منازعات سیاسی تشدید می شوند، قوانین و امکانات مرتبط با "مداخلات قانونی"(جهت رفع تنش ها)، ماهیتی نسبتا عقب مانده دارند و همین موضوع در نوع خود، آشفتگی سیاسی در بریتانیا را تشدید می کند.
هرج و مرج های اخیر در عرصه معادلات سیاسی بریتانیا در نوع خود بازتاب دهنده تضادهای ساختاری و درونی نظام سرمایه داری نیز می باشد. در این راستا، برای دوره ای طولانی پس از جنگ سرد، جوسازی های تبلیغاتی مرتبط با نظام سرمایه داری از سوی کشورهای غربی نظیر آمریکا و انگلستان، تا حد زیادی عملکردی موفق داشت و می توانست به نحوی موثر این تناقضات را بپوشاند. این در حالی است که در شرایط کنونی، همزمان با سقوط تدریجی موقعیت واشینگتن و لندن در عرصه معادلات سیاست جهانی، این تناقضات را نمی توان به راحتی پنهان کرد.
در کشورهایی نظیر انگلستان، برای اینکه این امکان فراهم شود که بتوان با این آشفتگی ها و بحران ها به نحو موثری برخورد شود، نیاز به اصلاحِ نظام و ساختار سیاسی است. با این حال در واقع، وقتی این قبیل کشورها با بحران ها و مشکلات خود به مقابله می پردازند، این موضوع را نمی پذیرند که نظام سرمایه داری معیوب است و در عین حال نمی توان آن را به نحوی موثر اصلاح نیز کرد. در این چهارچوب، هرچقدر هم که رهبرانی کارآمد در این کشورها به قدرت برسند، در نهایت قادر نخواهند بود که مشکلات و بحران های کشورهایشان را به درستی و به نحوی جدی مخاطب قرار دهند.
در این میان، برخی ناظران و تحلیلگران مسائل انگلستان به طور خاص به این مساله اشاره می کنند که حزب محافظه کار بریتانیا در شرایط کنونی به جای اینکه زمینه را جهت برگزاری انتخابات عمومی در انگلیس هموار کند، به دنبال تغییر دولت در این کشور از طریق ایجاد برخی تغییرات در ساختار رهبری خود است. مساله ای که موجب شده تا انگلستان در دایره ای از تکرارِ اشتباهات خود گرفتار شود. در این چهارچوب، یک پرسش مهم مطرح می شود و آن این است که آیا دولت هایی که از حزب محافظه کار در انگلیس قدرت را به دست می گیرند، صرفا در خدمت منافع این حزب هستند؟ یا خیر، به فکر منافع کلان انگلیس و مردم این کشور نیز می باشند؟
با توجه به کاهش قدرت ملی و نفوذ جهانی بریتانیا پس از خروج آن از چهارچوب اتحادیه اروپا، بسیاری از ناظران و تحلیلگران بر این باورند که بسیار سخت است که این کشور بتواند به اهداف و منافعی که برای خود در دوره قبل از برگزیت تعریف کرده، دست یابد. در این راستا، ابهام و سردرگمی بریتانیا همچنان ادامه خواهد یافت و بیثباتی سیاسی در آن نیز بعید است که به این زودی ها و به نحوی موثر رفع شود و سامان گیرد."