بار اولی نیست که میشنویم مدیرعامل هنوز از راه نرسیده از بیپولی ناله میکند و انتظار دارد همه برای حل مشکلات مالی آن باشگاه بسیج شوند. قطعاً آخرین بار هم نخواهد بود، چراکه مدیران تکراری فوتبال ایران، این سناریوی تکراری را از حفظ هستند به محض اینکه بر مسند قدرت جلوس میکنند بر طبل بیپولی میزنند تا به خیال خود با این روش نخنما شده از مسئولیت شانه خالی کنند.
جز این هم از فتحاللهزاده انتظار دیگری نداشتیم، مدیری که پس از سالها به تیم محبوبش برگشته و همهکاره آبیها شده است. قاعدتاً با این سنوسال و تجربه فتحاللهزاده اگر میخواست هم نمیتوانست ترک عادت کند و در نخستین گفتوگوی تلویزیونیاش حرف از مشکلات مالی نزند. مدیرعامل استقلال در اظهاراتش به هر دری زد تا بگوید در این باشگاه یک ریال هم پول نیست و کفگیر به ته دیگ خورده است. او طوری از بدهی سنگین به استراماچونی حرف زد که انگار یکی، دو روز است این خبر را شنیده، درحالیکه حتی کمسنترین هوادار آبیها نیز میداند نزدیک به ۵/۱ میلیون یوروی ناقابل را باید بابت دستمزد و تأخیر در پرداخت آن تقدیم مربی ایتالیایی کنیم. البته این تنها بدهی استقلال نیست و پروندههای زیاد دیگری هم وجود دارد.
کسی که علاقه زیادی به عدد ۴ دارد و چهارمین حضورش را در رأس مدیریت استقلال در حد یک بمب پرسروصدا تلقی میکند باید بداند چه مسئولیت مهمی را به گردن گرفته و نباید در همین ابتدای کار با گفتن این جمله که «در حساب باشگاه پولی نیست» از خودش سلب مسئولیت کند. قطعاً مدیری که همواره به سالها حضور در فوتبال کشور افتحار کرده از حال و روز باشگاه محبوبش خبر داشته است و اگر نداشته نیز باید از طرق مختلف تحقیق و بررسی میکرده و همه جوانب را میسنجیده، نه اینکه چند روز بعد از مدیرعاملی از صفر بودن حسابها بگوید. اگر واقعاً اینگونه است که شما میگویید باید بگوییم این حرفها برای کسی نان و آب نمیشود. هر چقدر هم که از مشکلات مالی ناله کنید باز هم ریالی به حساب باشگاه واریز نمیشود، مگر اینکه برخلاف مدیرعامل قبلی که فقط شعار درآمدزایی چندین میلیاردی میداد، راهی برای درآمدزایی و سوددهی پیدا کنید.
با این حال مدیران سرخابیها سالهاست عادت کردهاند با گلایه از نداشتن بودجه دستشان را پیش این و آن و بهویژه وزارت ورزش دراز کنند و روی بدهیهای سنگین مالی سرپوش بگذارند. نفر بعدی هم که میآید همه تقصیرات را به گردن مدیر قبلی میاندازد و با قیافه حق به جانب منتظر کمکهای دولتی است. این وسط حرف از جذب اسپانسر، تبلیغات و درآمدزایی نیز در حد کشک باقی میماند. آقایان دیگر یاد گرفتهاند هر انتقادی را در خصوص مسائل مالی به گردن صداوسیما بیندازند و همه چیز را به عدم پرداخت حق پخش ربط دهند. البته نمیتوان حق پخش را هم که رقم چشمگیری است نادیده گرفت، ولی با این سطح از بدهی و نوع مدیریت، حتی اگر حق پخش را بگیرند همه آن صرف گرفتن رضایت شاکیان خارجی و خرید بازیکنان بیکیفیت میشود. در نتیجه این هنر مدیر باشگاه است که اولاً جلوی ضرر و زیانهای جدید را بگیرد، دوماً راه درآمدزایی را بلد باشد و در نهایت هم به جای مقصر جلوه دادن نفرات قبلی به فکر مدیریت چالشها باشد.
یادداشت روز
نویسنده: مهدی حسن زاده
آمریکا، برخی دولتهای اروپایی و رژیم صهیونیستی، مدتهاست بیآنکه اختیارش را داشته باشند، با یکدیگر در زمینه نمایش بدحالی و بحرانزدگی مسابقه گذاشتهاند. طبیعی است که این پریشان حالی، از پدر و مادر غربی به فرزندان آنها (اپوزیسیون غربگرای ایرانی) منتقل شود. هرقدر که غرب بیشتر در بحران دستوپا میزند، سرشکستگی اپوزیسیون هم شدت میگیرد.
1) در آمریکای مدعی «قرن جدید»، دیوانه ششدانگی به نام ترامپ توانست با رودست زدن به دموکراتها، سر کار بیاید و ایالاتمتحده را گرفتار دوقطبی کند. کار به جایی رسید که صفحات پرزیدنت ترامپ را در شبکههای اجتماعی بستند و او را تحت تعقیب قرار دادند تا نتواند دوباره برگردد. اما بعد از او، پیرمردی دچار زوال عقل سر کار آمده که قادر مدیریت بحران در دوران قدرت گرفتن رقبای جهانی نیست. او غیر از زوال عقل، میراثدار شکستهای پنج دولت است که بدهی 31 هزار میلیارد دلاری را برجا گذاشتهاند. در همین حال به تصریح کسانی مانند جوزپ بورل، روند انتقال محور قدرت جهانی از غرب به شرق، سرعت گرفته است. تصورش را بکنید که فرد گیج و منگی مثل بایدن، به جای آمریکا، رئیسجمهور ایران، روسیه، چین و یا کشور شرقی دیگری بود: با افراد خیالی دست میداد، یادش میرفت کجاست و چگونه باید از پشت تریبون پایین بیاید و به کجا برود. پروپاگاندای غربی قطعا از چنین زمامداری، تصویر یک دلقک را میساخت و هو میکرد!
2) در رژیم امنیتی و پادگانی اسرائیل، پارلمان و دولت در اثر تشدید بحران و اختلافات، ظرف چهار سال، پنجبار منحل شده است. «یوال دیسکن» رئیس اسبق شاباک (سرویس امنیت داخلی اسرائیل) به تازگی در روزنامه «یدیعوت آحارونوت» هشدار داد: «اسرائیل در آستانه جنگ داخلی و لبه پرتگاه قرار دارد. اسرائیل در ۳ مرحله با خطر موجودیتی مواجه بوده؛ اول و دوم طی سالهای ۱۹۴۸ و ۱۹۷۳ بود. اما سومین خطر، با دو خطر قبلی (جنگ با ارتشهای عربی) کاملا متفاوت است؛ خطر تجزیه و فروپاشی و نهایتا جنگ داخلی شدید. من هرگز به اندازه امروز نگران نبودهام، چرا که اختلافات در دو دهه اخیر، متفاوت از قبل بوده و به سمت تنفر و انزجار پیش رفته و برخی شخصیتها که دارای منافع شخصی هستند، آن را شعلهور کردند. نتانیاهو، رئیس اپوزیسیون دولت، خطری برای آینده اسرائیل است. او فقط بهدنبال تعمیق منازعات میان اسرائیلیهاست. این موج تنفر، بازی خطرناکی را آغاز کرده و دیگر کسی، تحمل دیگری را ندارد؛ چه در میان راستگرایان و چپگرایان، عربها و یهودیان، اشکنازیها و شرقیها، و مذهبیها و سکولارها». در حالی که کمتر از ده روز به انتخابات پارلمانی مانده، یائیر لاپید نخستوزیر هم به روزنامه یدیعوت آحارونوت گفت: «نگرانم حزب لیکود در صورت شکست نتانیاهو در انتخابات، نتایج را نپذیرد و در آن تشکیک کند. همچنین ایتمار بنغفیر، فرد خطرناکی است که رهبری گروههای شبهنظامی را برعهده دارد و نظامیان ارتش را مورد حمله قرار میدهند». دو ماه قبل روزنامه تایمز اسرائیل نوشت: «شاباک هشدار داده و نگران است که بهدنبال
بالا گرفتن مجادلات، شهروندان نیز مرتکب خشونت شده و آشوب برپا کنند».
3) کشورهای اروپایی در مقیاسهای دیگری، قربانی مطامع آمریکا شدهاند. اوکراین رسماُ قربانی شد اما به بیان روزنامه گلوبال تایمز، «اوکراین از نگاه آمریکا، فقط گوشت دم توپ است، نه بیشتر و نمیتواند با همه خسارتهایی که متحمل شده، عضو ناتو شود». اما اوکراین و عربستان، تنها «گاوهای شیرده» و قربانی آمریکا نبودند. بلکه دولتهای اروپایی بسیاری هم گرفتار زیادهطلبی کاخ سفید شدند؛ چنانکه در کاریکاتور یکی از نشریات فرانسوی، به شکل «گوسفندانی سوار بر قایق، در وسط دریا» تصویر شدهاند که آمریکا بهدنبال خود میکشد. در حالی که ظرف چند ماه اخیر، چندین دولت اروپایی سقوط کردهاند، روزنامه نیویورکتایمز مینویسد: «بحران اقتصادی و تورم، در حال بلعیدن رهبران اروپایی است». از کشورهای فقیر اروپای شرقی گرفته تا آلمان و فرانسه و اتریش و ایتالیا و سوئد و انگلیس و اسپانیا، مدتهاست دستخوش آشوب و اعتراضات و اعتصابات و البته سرکوبگری پلیس هستند. افزایش بیسابقه قیمتها، قبوض سنگین برق و گاز و آب، تعطیلی نانواییها و پمپ بنزینها و درماندگی شهروندان، بیثباتی سیاسی را در پی داشت. با این وجود، ماکرون رئیسجمهور فرانسه دیروز گفت: «آمریکا، گاز را ۳ تا ۴ برابر گرانتر به اروپا میفروشد».
4) در انگلیس، پس از استعفای اجباری بوریس جانسون، دولت لیز تراس هم در اثر شدت بحران اقتصادی، بیش از 44 روز دوام نیاورد و این، غیر از ماجرای عجیب مرگ ملکه و تاجگذاری شاه جدید بود. تصور کنید ملکه الیزابت، به جای بریتانیای صغیر، در چین و یا روسیه، به مدت هفتاد سال سلطنت میکرد؛ امپراتوری رسانهای غرب، چه قشقرقی برپا میکرد و چه آبرویی از آن کشور میبرد که در قرن 20 و 21، سلطنت را با همه خرافاتش حفظ کرده است. با اینکه مردم انگلیس در بحران اقتصادی دستوپا میزدند، نظام سلطنتی برای دفن ملکه و تاجگذاری چارلز سوم، 6 میلیارد پوند هزینه روی دست شهروندان گذاشت!
5) آمریکا، به اروپا رحم نکرد و هر دو، به اوکراین. بنابراین، چرا باید ملت ایران را که رقیب جدی تمدنی میشمارند، محترم بشمارند؟! و اگر همهچیز ملت ایران را تحریم میکنند، چرا باید اپوزیسیون ایرانی را فربه نمایند؟! جوزپ بورل مسئول سیاست خارجی اروپا، هفته گذشته با ادبیاتی نفرتانگیز گفت «اروپا مثل باغ، و اغلب دنیا، مانند جنگل است. باغبانها باید از باغ محافظت کنند. جنگل، ظرفیت قوی برای رشد دارد و دیوارها به اندازه کافی برای محافظت از باغ بلند نیستند. باغبانها باید به سراغ جنگل بروند». گروههای شبهاپوزیسیون، چرا نهتنها هیچ اعتراضی به این رویکرد مستکبرانه نمیکنند، بلکه زیر پرچم اروپاییها رفته و سوگند خوردهاند که سرباز همین دولتها باشند؟
6) فلاکت از سر و کول اپوزیسیون شبهایرانی بالا میرود. هفته قبل وقتی یک خبرنگار ایتالیایی شایعه کرد که فیفا، حذف تیم ایران از
جام جهانی را بررسی میکند و مطبوعات انگلیس هم به آن ضریب دادند، اپوزیسیون در حد ذوقمرگی از شایعه استقبال کرد؛ بلکه حتی برخی از آنها پیشاپیش، خواستار تحریم تیم ایران شده بودند! ایتالیاییها چون با حذف ایران احتمال میدادند به جام جهانی راه پیدا کنند، شایعه را ساختند. انگلیسیها نیز، همگروه ایرانند و میخواستند جنگ اعصاب علیه تیم ما راه بیندازند. اما دلقکهای اپوزیسیون چه مرضی داشتند که خواستار حذف تیم ملی ایران شدند؟! به فرض که فقط با جمهوری اسلامی دشمنی داشتند؛ چرا باید از فشار خارجی علیه ایران- ولو در زمینه ورزش و جامجهانی- هیجانزده میشدند؟ برخی از این فسیلها، خرداد 1377 نیز هنگام مسابقه حیثیتی در مقابل با آمریکا، تیم ایران را هو کردند! و همین جریان وطنفروش، از سیزده سال قبل، گرای تحریمهای «فلجکننده» و «فشار حداکثری» علیه ملت ایران را به آمریکا و اروپا دادند.
7) «گُرز باید خورند پهلوانش باشد». اپوزیسیون غربگرا ماموریت داشت به کمک پروپاگاندای رسانهای، چیزی شبیه جنبش در ایران راه بیندازد. اما وقتی با بیمحلی مطلق مردم ایران (مگر چند دهم درصد) روبهرو شد، کاریکاتوری از آن را (با به خدمت گرفتن اتباع اوکراینی، آقریقایی و برخی شهروندان فقیر اروپایی) در برلین به نمایش گذاشت! پایتخت آلمان، در حالی که ظرف چند هفته اخیر، دستخوش اعتراضات گسترده اقتصادی است، پریروز شاهد تجمعی با ترکیب گروهکهای تروریست، تجزیهطلب، همجنسبازان، و البته اتباع آفریقایی، اوکراینی و برخی افراد فقیر بود که با وعده ارائه غذا و محل اقامت و پرداخت پول، به محل تجمع آورده شده بودند. همه نوع فرقهای در این سیرک حاضر شدند، به جز 000/180/1 شهروند ایرانی مقیم اروپا (از مجموع یک میلیون و دویست هزار نفر) که چنان نمایشی را در شأن خود نیافتند. نکته قابل تامل، حمل هفت- هشت مدل پرچم از سوی گروههای تجزیهطلب بود که نشان میداد آرزوی بانیان نمایش، تجزیه و تضعیف ایران است و نه اقتدار آن. آیا مسخرهتر از این میشد واقعیت اپوزیسیون ایرانی را بازنمایی کرد؟ جمهوری اسلامی چقدر باید هزینه میکرد تا این حقیقت را بازنمایی کند؟
8) شاید واضحتر و وقیحتر از کانال حزب اتحاد ملت، نمیشد درباره واقعیت اغتشاشافکنی در ایران توضیح داد: «دولتهای اوباما و بایدن، از آشوب در ایران حمایت کردند تا ایران را از طریق فشار حداکثری مجبور به مذاکره کنند». آمریکا، که دشمن و تکلیفش روشن است. اما چرا برخی مدعیان اصلاحطلبی، در هر پروژه آمریکایی- صهیونیستی آشوب، بازیگر ثابت بودهاند؟ چرا وزیر ارشاد و معاون وزیر ارشاد دولت اصلاحات، در لندن، اتاق فکر جنبش سبز و سپس شبکه اسرائیلی- سعودی «ایران اینترنشنال» را به کمک برخی روزنامهنگاران و سیاسیون فراری راهاندازی کردند؟ چرا این طیف، همواره ابزار دست دشمن و ایستگاه تقویت فشار او علیه ملت ایران بودهاند؟!
9) علت را باید در پیشرفتهای ایران و شکست سیاستهای قبلی آمریکا و اسرائیل برای ویران کردن کشورمان جستوجو کرد. همان که ژنرال ارشد آمریکایی وسلی کلارک اذعان کرد: «راهبرد آمریکا پس از 11 سپتامبر این بود که هفت کشور را طی ۵ سال حذف کند؛ عراق، سوریه، لبنان، لیبی، سومالی، سودان و ایران. و تنها کشوری که توانست این نقشه را به هم بریزد ایران بود». دو دهه بعد، شبکه CBS NEWS گزارش داد: «ژنرال مکنزی، فرمانده پیشین سنتکام که حملات انبوه پهپادهای ایران را با چشمان خود دیده، میگوید با پهپادهای ارزانقیمتی مواجهیم که اگر با تعداد انبوه پرتاب و در ارتفاع پایین پرواز کنند، میتوانند بر سامانههای دفاعی ما غلبه کنند». مکنزی همچنین درباره حمله موشکی به پایگاه عینالاسد گفته بود: «هرگز پیش از این، چنین حملهای را ندیده و تجربه نکرده بودم. موشکهای دقیق آنها، به هرجا که بخواهند، اصابت میکنند. ایران ۳۰۰ موشک بالستیک دارد که بُرد برخی از آنها به وسط تلآویو میرسد».
10) اگر رادیو فردا ارگان رسمی سازمان سیا، زمانی نهچندان دور، پیشرفتهای ایران را «فتوشاپ» مینامید، حالا ناچار است گزارش دهد: «اظهارات جیک سالیوان درباره احتمال کاربُرد پهپادهای ایرانی از سوی روسیه، بسیاری را متعجب ساخت. تعجب از این جهت که آیا پهپادهای ایران از نظر فناوری و عملکرد، آنقدر پیشرفتهاند که به چشم روسیه بیایند؟ ایران، یکی از متنوعترین مجموعههای تولید پهپاد را دارد. انواع و اقسام پهپادهای شناسایی، هجومی و انتحاری ایران، در میدانهای واقعی جنگ در سوریه، لبنان، فلسطین، عراق، یمن و کشورهایی فراتر از خاورمیانه مانند ونزوئلا و اتیوپی به کار رفتهاند. پهپادها حتی رکورد انهدام سامانه پاتریوت عربستان را دارند و اسرائیل هم آنها را بهعنوان یکی از تهدیدهای بسیار جدی تلقی میکند. ایران، آنها را به راحتی تمام تولید میکند و شماری از آنها مانند شاهد-۱۲۹، ابابیل-۵، مهاجر-۶، و شاهد-۱۳۶ توانستهاند ارزش نظامی خود را اثبات کنند».
محمدرضا چمننژادیان- بیش از یک ماه از حوادث ناگوار و خسارتبار اخیر میگذرد. در این مدت کوتاه، اما پر از اتفاق مردم و نظام سیاسی از نظر جانی، مالی و حیثیتی دچار خسارات داخلی و بینالمللی شدهاند. از سر ناچاری و مصلحت موقتی و برخلاف رویه همیشگی، صدا رسانه ملی برنامههای تحت عنوان گفتوگو ترتیب داد و برخی از علمای دانشگاهی و جامعهشناسان را دعوت کرد. مشخص بود که دعوت این افراد بع نوعی برای میانجیگری بود. تا غائله را چاره اندیشی کرده و بهنفع منافع و امنیت ملی ختم بخیر نمایند. در این برنامهها بخشهایی از علل و عوامل ناکارآمدی مدیریت، غفلتها و مطالبات برزمینمانده اقشار مختلف بیان شد. پاره ای آسیبهای جدی مانند بیتوجهی به شکافهای بیننسلی، نیازهای اولیه، معیشت حداقلی، حقوق زنان، طرد نخبگان، اخراج گروههای مرجع و متوسط از قطار نظام و شکافهای بین دولت و ملت، تضعیف احزاب، تعطیلی نهادهای مدنی صنفی و... بیان شد و در ماردی نیز راهکارهایی ارائه شد.
برخی جامعه شناسان و صاحبنظران دلسوز بهطور شفاف، موارد فوق را به متولیان و حکمرانان یادآوری کردند. شکافهای اجتماعی، لزوم شناخت نسلها و غفلت لجوجانه و مغرورانه برخی دستاندرکاران از نیازها و معضلات کشور را تشریح و تبیین کردند. برخی بر اساس استانداردهای علمی نتایج بررسیهای میدانی خود را که از قبل تنظیم شده بود، ارائه کردند، تا شاید برای اصلاح امور، درک مشکلات و دفع بلایی دگر از سر ملک و ملت مظلوم چشمی بینا، گوشی شنوا و یدی بیضا پیدا شود وبا توجه به تغییرات شتابان دنیای کنونی و مشکلات سخت و نرم فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، که در موارد متعددی هم حاد و غامض شدهاند، تدابیری اندیشیده شود. اما متاسفانه در اثر ناشنوایی برخی مسئولان و تحرکات نمایشی و عوامفریبانهشان وضعیت تفاوت چندانی نکرده است. مثلا با فروکش کردن ظاهری برخی التهابات، عدهای از متولیان و خطبهخوانان برسرمنبرها وپشت تریبونها خود با خشم و عتاب به جوانان سرخورده و ناامید داغ و درفش نشان می دهند. بهجای اینکه بر سبیل رفاقت، تدبیر و مدارا پیشه کنند؛ زبان به تهدید و تحدید میگشایند و بر آتش زیر خاکستر نفت میپاشند. این گروه گویی هیچ زبان دیگری را تمرین نکردهاند؛ به جز زبان عتاب وخطاب. گویی هرگز به گوششان نخورده که شاعر بزرگی که قرآن از بر خوانده است با چهارده روایت، راهکار حکومتداری والبته مردمداری را اینگونه به وزن و قافیه کشیده و در منظر جهانیان قرار داده که «آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است/ با دوستان مروت با دشمنان مدارا»