صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۲۸ آبان ۱۴۰۱ - ۰۸:۰۴  ، 
شناسه خبر : ۳۴۱۴۴۳

 

کودک‌کشی یا تشنه‌کشی؟

مرتضی سیمیاری

شهریور سال ۱۳۹۷ وقتی گروهک تروریستی احوازیه در یک عملیات تروریستی مردم را به خاک و خون کشید، شبکه اینترنشنال با قطع پخش برنامه‌های عادی خود یعقوب حرنیسی سخنگوی این گروهک جنایتکار را روی خط آورده تا او با بیان جزئیاتی از آن حادثه مسئولیت عملیات را بر عهده بگیرد، آن روز‌ها گردانندگان این شبکه تروریستی گمان می‌کردند که اگر مسئولیت این ماجرا را مستقیماً بر عهده بگیرند خط و نشانی جدی برای ایران کشیده‌اند. اما این تحلیل غلط از آب درآمد، زیرا دو روز پس از این واقعه خونین تروریستی یک اکانت توئیتری نزدیک به سازمان استخبارات سعودی با انتقاد از نحوه پوشش خبری این عملیات نوشت که عربستان نیازی ندارد که گروه‌های مسلح از طرف خود صحبت کنند یا از نام‌شان استفاده کنند، این جمله در تحلیل مسائل امنیتی به این معنا بود که بکش، اما گردن نگیر! این کلیدواژه بعد‌ها مورد استفاده تروریست‌ها در چند عملیات دیگر قرار گرفت.
نزدیک به ۹ هفته پس از آغاز اغتشاشات محله محور، پروژه آشوب‌سازی برای اثرگذاری روی دال امنیت به سمت خشونت سازمان‌یافته تغییر جهت داده است. اگر تا پیش از این مفهوم جریان آشوب به‌سوی تحرکات خیابانی با دامنه خاکستری بود، حالا دو عملیات تروریستی سریالی باعث غلبه خشونت بر احساس اعتراض شده است. البته این تغییر فاز سخت اتفاقی نبوده است، مسلح شدن آشوبگران به سلاح گرم نشان داد که سرویس‌های جاسوسی و اطلاعاتی کشور‌های غربی از براندازی ناامید شده‌اند، از سویی فرسایشی شدن پروژه آشوب باعث ریزش وسیع در محتوای آن گردیده است، از این رو نیروی مسلح آموزش دیده جای عامل توده‌ای را پرکرده تا نقاط خالی اغتشاش سیاه و به‌مرور میان گرگ‌های تنها (هسته‌های آلوده مسلح) و حرکت شورش شهری امتداد ایجاد شود.
رصد تحرکات دشمن نشان می‌دهد که انتقال هسته‌های ترور از مناطقی، چون کردستان عراق به ایران افزایش‌یافته است. این گروه‌ها اغلب در پایگاه‌های نظامی گروهک تروریستی سنتکام و نیز مقر تروریستی رژیم موقت صهیونیستی آموزش‌دیده و به درون کشور هدایت‌شده‌اند. این گروهک‌ها در «کمیته مشترک خرابکاری» باهم هماهنگ می‌شوند، این کمیته تروریستی یک شاخه رسانه‌ای (جنگ روانی) در لندن و یک اتاق فرمان هدایت عملیاتی در شهر پاریس دارد، این کمیته خرابکاری روی عملیات‌های ایذایی و تروریستی در کنار جنگ روانی تأکید ویژه دارد، اجرای عملیات تروریستی در شیراز و ایذه به صورت مستقیم برعهده این کمیته بوده است.
تحلیل ادراکی کمیته خرابکاری دشمن در حادثه تروریستی شهر شیراز در چهارم آبان آن بود که اگر دست روی اماکن مذهبی بگذارد، بافت اجتماعی کف خیابان را با خود همراه کرده و مسیر شورش باز می‌شود، اما فقط چند ساعت پس از این رویداد خونین، دشمن متوجه خطای تحلیلی در عملیات تروریستی خود شد، زیرا حمله به اماکن مذهبی نه‌تن‌ها آورده‌ای نداشت، بلکه یک موج همبستگی ملی میان مردم پدید آورد. پس از ناکامی محتوایی دشمن در اجرای ترور سازمان یافته، این بار شهر ایذه برای عملیات دوم انتخاب شد، این شهر کوچک، اما مقاوم در طول جنگ تحمیلی گزینه‌ای بهتر برای هسته‌های تروریستی محسوب می‌شد! شهر ایذه به دلیل بافت قومیتی چندپاره می‌توانست خط انسداد شورش کور را شکسته و این بار موتور کوچک تحرکات تروریستی، موتور بزرگ‌تر اغتشاشات را روشن کرده و به‌اصطلاح مولد شورش کور باشد. در عملیات تروریستی ایذه، هسته‌های آلوده ترور با هدف سازمان‌دهی طیف جدیدی از اغتشاش‌گران عمل کردند. تلاش و ترجیح دشمن آن بود که این بار فقط از مردم عادی کشته‌سازی نکند، بلکه برای اقدامات مسلحانه مشروعیت‌سازی نیز انجام دهد و در آینده برای آن سپر انسانی بسازد.
در حال حاضر هدف سرویس‌های دشمن در خلق خشونت افسارگسیخته (که ماهیت و هدفی جز جنایت و ضریب‌دهی گسترده رسانه‌ای ندارد) هراسان کردن مردم و حفظ رینگ حفاظتی اغتشاشات است. همچنان که ارعاب و پیشروی راهبرد کلیدی داعش در شام و عراق چنین بود. اوباش مسلح و وحشی در شهر ایذه دست به جنایتی حقیرانه زدند تا به خیال خود جناغ کانونی محل تنازع جمهوری اسلامی ایران با نظام سلطه را شکسته و اقتدار نظام را تضعیف کنند، به‌طور حتم اگر در شرایط فعلی اغتشاش احساس غلبه پیدا کند، محرک جریان آشوب خواهد بود!
در شرایط موجود برای دفاع از ایران باید مماشات را کنار گذاشته و در فصل شکار کفتار‌ها هسته‌های آشوب را تارو مار کرد. تفاوت بارز غائله کنونی با فتنه هایی، چون حوادث سال ۹۶ یا فتنه بنزینی سال ۹۸ آن است که دشمن با اقدامات ضربتی کارت آخر را همین ابتدا رو کرده است، هدف آن است که با تلفات‌گیری سرمایه اجتماعی کشور را تبدیل به سپر انسانی کند. در نگاه راهبردی دشمن حوادثی، چون ماجرای ایذه باعث خود مشغولی داخلی شده و قدرت راهبردی جمهوری اسلامی ایران را کاهش خواهد داد. البته جمهوری اسلامی ایران نیز به خوبی دست رقیب را خوانده است، از این رو به جای مشغول شدن به شاخ و برگ‌های اضافی این بار به صورت مستقیم ضربه به ریشه را علامت‌گذاری کرده است، آنچه از عملیات‌های ویژه سپاه پاسداران در منطقه شمال غرب مخابره شده است، تنها سکانسی از رویداد‌های بزرگ‌تر در آینده است. نکته بسیار مهم آنکه در حادثه خونین خوزستان، دشمن از مدل عملیات داعش – نفاق به‌صورت ترکیبی استفاده کرد. داعشی‌ها روی جمعیت غیرنظامی بیشتر عملیات تروریستی انجام داده تا رعب اجتماعی ایجاد کنند، گروهک نفاق نیز در خرداد سال ۶۰ علاوه بر ترور اجتماعی نیرو‌های محافظ امنیت را نیز نشانه رفته تا به تعبیر مسعود رجوی سرکرده این گروهک تروریستی سرپنجه نظام را قطع کند.
در عملیات تروریستی شهر ایذه اقدام همزمان علیه مردم بی‌گناه و نیز نیرو‌های پلیس حاضر درصحنه نشان از ادغام این دو مدل عملیاتی با یکدیگر داشت. گروهک تروریستی احوازیه از جمله هسته‌های آلوده است که بار‌ها از این ترفند استفاده کرده است! در خوزستان تلاش سرویس‌های مزدور منطقه‌ای آن بود که با جلو بردن سناریوی تشنه کشی، هیجان کاذب را به اغتشاشات پیوند بزنند، این برنامه با ابتکارات و تلاش جهادی دولت ناکام ماند، وقتی پروژه تشنه‌کشی جواب نداد، این بار هسته ترور به سراغ کودک کشی در ایذه رفته تا با شیوه مرسوم میان صهیونیست‌ها برای جنگ قومیتی شکست خورده در جنوب شرق، جبهه جدید باز کند. شاید وقت آن رسیده است که قوه قضائیه برگ اصلی در دادگاه حبیب اسیود، رهبر گروهک تروریستی احوازیه را رو کرده و در ایذه تقاص خون‌های ریخته شده از مردم بیگناه را بازستاند، مماشات با تروریست‌ها مصداق حقوق بشر نیست!

 

پشت پرده جنگ اوکراین، جنگ نیست!

دکتر حامد رحیم‌پور

با گذشت هشت ماه از جنگ اوکراین، هم ‌اکنون این پرسش مهم مطرح می‌شود که آیا می‌توان به پایان قریب‌الوقوع این جنگ امیدوار بود یا همه چیز نشانگر این است که جنگی فرسایشی و طولانی در پیش است؟ شاید پیگیری اخبار مربوط به روند تحولات میدانی جنگ ،ما را در رسیدن به پاسخ نزدیک تر سازد. هفته گذشته به محض انتشار خبری مبنی بر اصابت یک یا دو موشک به شهر مرزی لهستان با اوکراین که منجر به مرگ دو نفر شده بود، یک باره ناتو، لهستان و کشورهای همسایه با روسیه به حالت آماده باش درآمدند و همگی از رذالت کرملین برای گسترش جنگ گفتند.

با این حال، روسیه پرتاب موشک به سوی لهستان را تکذیب و اظهار بی‌اطلاعی کرد. به فاصله 24 ساعت، آسوشیتدپرس آب سردی بر آتش خبرها ریخت و نوشت که این موشک ها از سامانه اس-300 اوکراین برای مقابله با موشک روسی پرتاب شده و به اشتباه به منطقه ای در لهستان برخورد کرده است! بایدن نیز که به نظر می رسید اکراه در موضع گیری دارد در این خصوص گفت: « از مسیر طی شده توسط موشک‌ها، به‌ نظر نمی‌رسد که شلیک توسط روسیه باشد.» و پایان بخش ماجرا گفته های استولتنبرگ، دبیرکل ناتو بود:«هیچ نشانه‌ای مبنی بر حمله روسیه به کشورهای عضو ناتو وجود ندارد»، اما پشت پرده حمله موشکی به لهستان چه بود؟ آیا این حمله موجب صف بندی های تازه و ورود جنگ اوکراین به مرحله جدید خواهد شد که از جمله پیامدهای مهم آن تشدید تقابل روسیه و ناتو است؟ آیا این حمله پاسخی از جانب روسیه برای رهایی از فشارهای روانی درباره خرسون و عقب نشینی از آن است؟ اگر چنین باشد چرا روسیه خطر فعال شدن ماده ۵ ناتو را به جان می خرد و دست به اقدام این چنینی می زند؟ آیا حمله به لهستان موجب تحریک کشورهای اروپای شرقی برای نبرد علیه روسیه نخواهد شد؟ این در شرایطی است که  رادارهایی که آمریکا در رومانی برای استقرار طرح موسوم به سپر دفاع موشکی مستقر کرده است از سال ها پیش توان آن را دارد که در شعاع 5000 کیلومتر کلیه پروازهای جنگنده ها و موشک ها را در آسمان منطقه رهگیری کند، بنابراین برای طرف آمریکایی و همچنین طرف روسی به دلیل امکانات راداری که در پایگاه کالینگراد دارد به خوبی روشن است این موشک ها از کدام طرف آمده اند و حتی می توانند پایگاه شلیک موشک را هم به صورت حدودی مشخص کنند.

پس پشت پرده حمله موشکی به لهستان چه بود؟ واقعیت این است پس از ماه‌ها انکار فشار به اوکراین برای مذاکره با روسیه، دولت آمریکا در حال ارسال سیگنال تمایل به مذاکرات است؛ از درز یافتن مذاکرات محرمانه گرفته تا تلاش‌ها و فشارهای واشنگتن بر زلنسکی برای مذاکره با روسیه. به تازگی روزنامه وال‌استریت ژورنال نیز خبر از چندین دیدار محرمانه جیک سالیوان مشاور امنیت ملی کاخ سفید با دستیاران سیاست‌ خارجی ولادیمیر پوتین داد.آمریکایی ها پی برده اند که صحنه جنگ  اوکراین از نیمه  سپتامبر که شاهد حملات مکرر  پهپادی روس ها بوده دچار یک دگردیسی محسوس از نوع موازنه ساز شده است.

حجم و آثار تخریب های وارد شده برتاسیسات برق و نیروگاه های اوکراین نیز  به گونه‌ای نیست که حداقل در سه ماه زمستان پیش رو  بتوان این آسیب های سنگین را بازسازی کرد و این  نوید خوبی برای نگه داشتن مردم در شهرهای مهم اوکراین برای ادامه مقاومت نیست .در مقابل، حال و روز اقتصاد روسیه و آثار سوء آن حتی برای آینده پوتین روشن است. در آن سو نیز، جمهوری ‌خواهان آمریکا مدتی است که فشار فزاینده‌ای را برای محدود کردن کمک به اوکراین به دولت بایدن وارد می‌کنند و این فشار پس از سلطه احتمالی حزب بر مجلس نمایندگان بیشتر خواهد شد. همچنان که خود کاخ سفید نیز با توجه به وضعیت اقتصادی داخلی تحت فشار است.

بنابراین می توان به علت این که چرا یک ماه پس از برگزاری همه‌پرسی الحاق استان خرسون به خاک روسیه، مقامات مسکو نیروهای خود را از بخش راست رودخانه «دنیپر» از جمله خرسون خارج می کنند به آسانی پی برد. روسیه در میانه‌های جنگ، اهداف اولیه خود را به سمت تصرف مناطق شرقی اوکراین به ویژه استان های دونتسک و لوهانسک که مردمان روس تبار آن ها از سال 2014 به دنبال الحاق به روسیه بودند، تغییر داد.

این موضوع با برگزاری همه پرسی و ضمیمه شدن این مناطق به خاک روسیه هم اکنون محقق شده و از این رو می توان گفت مسکو به اهداف خود در جنگ تا حدودی دست یافته اما حالا با یک جنگ فرسایشی و طولانی روبه رو شده و تداوم عقب‌نشینی‌ها و شکست‌ها نیز ابهت ارتش روسیه را زیر سوال برده است.تمایل مسکو برای بازگشت به میز مذاکرات اما در شرایطی است که ولودیمیر زلنسکی، از سرگیری مذاکرات صلح را به بازگرداندن همه مناطق اشغال شده منوط کرده است اما مقامات واشنگتن بر این باورند که اوکراینی‌ها توان آزادسازی مناطق از دست رفته را ندارند و باید از برخی خواسته‌های خود عقب نشینی کنند و به حداقل‌ها راضی شوند. به تازگی امانوئل ماکرون، رئیس جمهور فرانسه هم در سخنانی توپ را به زمین اوکراین انداخته بود که زودتر تصمیم بگیرد که می‌خواهد به جنگ ادامه دهد یا تمایل به مذاکره دارد.  

مجموع این تحولات نشان می دهد به احتمال زیاد تلاش و مذاکراتی جدی در پشت پرده جنگ اوکراین در جریان است که نتیجه آن در این مقطع اگر نه صلح بلکه یک آتش بس خواهد بود، آتش بسی که می تواند حتی چند سال و طولانی تر باشد. آتش بسی که به نظر می رسد ما به ازای آن از هر دو سو باید  پرداخت شود  .بر این اساس روسیه نسبتا به آسانی و برخلاف مقاومتی جدی، خرسون را که به تازگی و در همه پرسی جنجالی به خاک خود ضمیمه کرده بود و آن را خاک روسیه می دانست، تخلیه می کند  تا در مقابل  طرف اوکراینی نیز با پذیرفتن تسلط روس ها بر دونباس به  آتش بس تن دهد ،چیزی که به نظر می رسد زلنسکی از سوی غرب برای پذیرش آن تحت فشار است و شلیک موشکی به لهستان یعنی یک عضو ناتو  را هم می توان نشانه ای از این نارضایتی و تلاشی برای افزایش تنش و  برهم  زدن این معامله پشت پرده دانست . آیا  با این حمله موشکی به لهستان، تیم زلنسکی  سیگنالی مبنی بر  اعلام نارضایتی خود از پروژه صلح آمریکایی  را مخابره کرد؟ هر چند گذشت زمان پاسخ  این سوال را مشخص خواهد کرد اما  نشانه ها حاکی از آن است  که پشت پرده جنگ اوکراین، جنگ نیست!

 

رسیدن به مرز قدرت جهان افسانه نیست

سعدالله زارعی

بزرگ‌‌ترین پروژه انقلاب اسلامی ایران، احیای قدرت ایران بوده است. ایران شناسنامه تاریخی مشخصی دارد؛ کشور ما در برهه‌های مختلف تاریخی، «قدرتمندترین» یا یکی از قدرتمند‌ترین کشورهای جهان بوده است. چندهزار سال تاریخ ایران به خوبی گواه این مسئله است و البته در طول این تاریخ چندهزارساله، گهگاه فتوری هم در این قدرت پدید آمده است. حملات سهمگین خارجی  از یک طرف و بی‌لیاقتی حکام ایران در دوره‌هایی از این تاریخ چندهزارساله، قدرت ایران را در دوره‌هایی تضعیف کرده، اما هر بار به‌زودی دوباره ایران مقتدر سربرآورده و به جبران مافات دست یافته است. 

وقتی اسلام ظهور کرد و دستگاه شاهنشاهی آن زمان ایران، آن را برنتافت، ملت ایران آن را نسخه احیای قدرت خود دید و به آن روی آورده و گرامی داشت. از این زمان اسلام و ایران از یکدیگر نیرو گرفتند، ایران با کمک اسلام به کشوری با مدنیتی معنوی و نو تبدیل گردید و به‌عنوان مؤثر‌ترین ملت در پهنه اسلام - که شرق و غرب عالم را درنوردیده بود - درآمد. اسلام نیز از ایران قدرت گرفت و به تمدنی عظیم دست یافت. شهید بزرگوار «مرتضی مطهری» در کتاب نفیس «خدمات متقابل ایران و اسلام» این بده‌بستان تمدنی میان ایران و اسلام را به خوبی ترسیم کرده و در صفحه 336 آن نوشته است:  «روی هم‌رفته، حدیث، تفسیر، کلام، فلسفه، تصوف و... در قرن نخستین اسلام پی‌ریزی شد و ملت ایران در این مورد در درجه اول قرار دارد. مکتب‌های نیشابور، هرات، بلخ، مرو، بخارا، سمرقند، ری، اصفهان و سایر شهرهای بزرگ ایران مرکز فعالیت و جنب‌وجوش بود. صدها نفر از رجال بزرگ اسلام در این شهرها تربیت شدند و در شرق و غرب عالم تمدن درخشان اسلام را محکم و استوار ساختند». خلاصه کلام او این است که اسلام اگرچه در شبه‌جزیره مبعوث گردید اما به‌وسیله ایران بالنده شد؛ به‌گونه‌ای که پس از مدت کوتاهی در هر جلوه اسلام نشانه‌ای از ایران دیده می‌شد؛ شخصیت‌های ایرانی در ریاضیات، طب، فقه، کلام، فلسفه، سیاست، ادبیات و... در پرتو روح پرورش‌دهنده و علمی اسلام چنان درخشیدند که آثار آنان تا قرن‌ها در هر گوشه ممالک اسلامی دیده می‌شد. 

کاری که انقلاب اسلامی با ایران کرد درواقع تکرار همان کاری بود که اسلام با ایران کرد. همان‌گونه که ایران پیش از اسلام به‌واسطه نالایق بودن شاهان ساسانی و اشکانی از نظر پرورش علمی و تمدنی پس از یک دوره شکوه و اعتلا دچار حضیض شده بود، ایران قبل از انقلاب اسلامی هم به‌واسطه عدم لیاقت‌ شاهان پهلوی و قاجاری و نیز به‌واسطه قرار گرفتن زیر سلطه غرب پس از دوره شکوه و اعتلای صفوی به حضیض افتاده بود. در این دوره علم و پرورش تمدنی از جامعه ایران رخت بربسته و در اداره امور خود از قبیل پزشکی به غیر وابسته شده بود.  انقلاب اسلامی عرصه داخلی را از حکمرانان جبار و در همان حال وابسته و عرصه خارجی را از قرار گرفتن در ذیل قدرت‌های مسلط پاک و در هر دو عرصه جا را برای قدرت و هویت ایرانی باز کرد.

از آن پس حکمرانی‌های موروثی که قرن‌ها حکومت را پدیده‌ای خانوادگی کرده بود، جای خود را به حکمرانی‌های مردمی که خود را «خدمتگزار» و مردم را «ولی‌نعمت» می‌دانست داد و روابط خارجی کشور را از قرار گرفتن در مدار غیر به روابطی مستقل و شاخص تبدیل کرد.  انقلاب اسلامی، مواجهه اصلی‌اش با سلطه خارجی و حاکمان نالایق داخلی بود که این هر دو در یکدیگر تنیده شده بودند و هر یکی موجد و مقوم دیگری بود.

در واقع رابطه وثیقی بین سلطه خارجی و حکام نالایق داخلی وجود داشت. حضرت امام خمینی که به گواهی اسناد تاریخی و از جمله دست‌خط 15 اردیبهشت 1323 ایشان در کتابخانه وزیری یزد، در کمین این دو بود و دنبال فرصت مناسبی می‌گشت تا شر این دو را از سر مردم ایران کم کند و ایران را از زیر آوارهای آن بیرون ‌آورد و به آن امکان بالندگی بدهد، به مناسبت تصویب لایحه «کاپیتولاسیون» در مجلس شورای ملی که توسط دولت وابسته و نوکرمآب شاه و اسدالله علم ارائه شده بود، وارد میدان گردید و شاه و آمریکا را توأمان مورد حمله قرار داده و ملت را به نهضت و انقلابی عمیق فراخواند.

بازخوانی فرازهای سخنرانی تاریخی حضرت امام خمینی(ره) در مدرسه فیضیه که چهارم آبان‌ماه 1343 در روز میلاد حضرت صدیقه طاهره - سلام‌الله‌علیها - یعنی درست 58 سال پیش ایراد شد، درهم‌تنیدگی این دو جنبه از یک‌سو و دربرگیری این دو عنصر را در راهبرد مبارزاتی امام مشخص می‌نماید.  حضرت امام در واکنش به تصویب لایحه مصونیت قضایی عناصر نظامی، سیاسی، اقتصادی و... آمریکا - موسوم به کاپیتولاسیون - در مجلس شورای ملی،  حساسیت بسیار بالای خود را با این عبارات بیان فرمودند: «من تأثرات قلبی خود را نمی‌توانم اظهار کنم، قلب من در فشار است؛ چند روزی که مسائل اخیر ایران را شنیده‌ایم، خواب من کم شده است، ناراحت هستم، قلبم در فشار است، با تأثرات قلبی روزشماری می‌کنم که چه وقت مرگ پیش بیاید. ایران دیگر عید ندارد،  عید ایران را عزا کردند... ما را فروختند، استقلال ما را فروختند، باز هم چراغانی کردند! پایکوبی کردند! اگر من جای اینها بودم این چراغانی را منع می‌کردم.

می‌گفتم بیرق سیاه بالای سر بازارها بزنند، بالای سرخانه‌ها بزنند، عزت ما پایکوب شد، عظمت ایران از بین رفت». (صحیفه امام، ج 1، ص 45) اگرچه حضرت امام خمینی در مهرماه سال 41 هم در واکنش به لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی - که برای تسهیل ورود بهائیت در انجمن‌ها، قسم به قرآن کریم را در سوگند منتخبین این انجمن‌ها را برداشته بود - هم وارد میدان شده بود، سطح واکنش ایشان به این موضوع با سطح واکنش به لایحه کاپیتولاسیون قابل مقایسه نبود و از این‌رو رژیم پهلوی برخلاف مورد قبلی که حضرت امام  - در جایگاه مجتهد - را به زندان انداخت 9 روز پس از سخنرانی چهارم آبان‌ماه، که فضایی از تنفر علیه شاه پدید آورده بود، حضرت امام - در جایگاه مرجع تقلید - را دستگیر و سپس به خارج از کشور تبعید کرد.  کار حضرت امام در ماجرای برخورد با کاپیتولاسیون، احیای منزلت به تاراج رفته ایران توسط آمریکا و شاه بود.

از این‌رو اگر پرسیده شود چرا در ایران انقلاب بهمن 1357 به وقوع پیوست؛ حتماً باید گفت مردم برای عزت خود و احیای قدرت تاریخی ایران به میدان آمدند و اسلام که معنوی‌‌ترین و انسانی‌‌ترین بنیان‌های فکری دارد، بستر انتقال از کشوری تحت امر دولت‌های خارجی و تحت اداره شاهی نالایق، به کشوری تحت اداره مردم و تحت زعامت رهبری شجاع فراهم کرد.  خارج شدن از زیر سلطه خارجی و رها شدن از سیطره عوامل خارجی بسیار پسندیده است، اما در اینجا یک سؤال وجود دارد؛ آیا در عالم واقعی  - و نه فلسفی و ذهنی - شدنی هم هست؟ آیا در زمانه‌ای که قدرت‌های سخت‌افزاری و نرم‌افزاری، تحت سلطه غرب قرار دارد، احیای قدرت تاریخی ایران ممکن است؟ عده‌ای از عناصر سیاسی در پاسخ به این سؤال می‌گویند خیر امکان واقعی برای آن وجود ندارد! یکی از این افراد در دانشگاه تهران با صراحت گفت: وقتی آمریکا با فشار دادن یک تکمه می‌تواند کل ایران را نابود کند، از امکانات نظامی ما چه کاری برمی‌آید؟ و سخن آقای روحانی را هم به یاد داریم که گفت:  «از تأمین آب آشامیدنی مردم تا تجهیزات پیچیده، نیازمند اعطای آنها توسط غرب هستیم» ده‌ها نفر دیگر هم به نام فلان دیپلمات سابق وزارت خارجه و رئیس فلان حزب سیاسی یا بهمان شخصیت دانشگاهی، این پاسخ را تکرار می‌کنند. از جمله یکی از افراد متوسط این جریان که مسئولیتی در دولت قبل داشت، در سخنرانی خود در دانشگاه علامه

طباطبایی گفت: «قدرت برتر» منطقه شدن در توان ایران نیست و باید سیاست خارجی خود را در تعامل با قدرت‌های شناخته‌شده جهانی و منطقه‌ای تنظیم کرده و پا از گلیم خود خارج نکنیم.  اما واقعاً احیای قدرت ایران و تبدیل ایران به یکی از قطب‌های قدرت جهان و رسیدن به «ایران قوی» کاملاً ممکن است و می‌توان علی‌رغم دشمنی‌های غرب و عوامل آن به آن دست یافت. بزرگ‌‌ترین دلیل این مدعا، بقای جمهوری اسلامی و پیشرفت‌های آن علی‌رغم 44 سال سنگ‌اندازی دشمنان است. با قاطعیت می‌توان ادعا کرد که ایران امروز در نسبت‌سنجی با ایران 1357 - بدون استثنا - در تمامی زمینه‌ها چه سخت‌افزاری و چه نرم‌افزاری جلوتر است. 

ایران 1401 از کشوری تحت سلطه خارج شده و به کشوری دارای اقتدار در برون مرزها تبدیل گردیده است. خارج شدن از تحت سلطه اگرچه ماجرای آسانی نبوده، ولی اتفاق افتاده و نتیجه این خارج شدن هم تحمیل هزینه‌های کمرشکن به کشور نبوده است. به عبارت دیگر ایران ضمن آنکه در محیط خارجی از کشوری تابع خارج شده، در محیط داخلی و عرصه‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، علمی، تکنولوژیک، نظامی، امنیتی و اجتماعی هم به کشوری قدرتمندتر تبدیل گردیده و صدالبته هزینه‌هایی را هم برای مقابله با توطئه‌ها پرداخت کرده است. این مقابله با توطئه‌ها هم همه‌اش هزینه نبوده است و از دل آن، فرصت‌های بی‌بدیلی بروز کرده است. شهید بزرگوار حاج قاسم سلیمانی می‌گفت: «فرصت‌هایی که در تهدیدها وجود دارد، در خود فرصت‌ها وجود ندارد.» ایران در این صحنه به‌عنوان کشوری پیشتاز و در عین حال «خوداتکا» عمل کرده است.

وقتی در جلسه استماع شورای روابط خارجی کنگره آمریکا گفته می‌شود «ما در منطقه به هیچ وجه نمی‌خواهیم با سپاه پاسداران درگیر شویم» و یا وقتی فرمانده پنتاگون در نامه اخیر به رئیس‌جمهور آمریکا می‌نویسد  «گول تحلیل‌های سازمان سیا در مورد جمهوری اسلامی را نخورید، این آشوب‌ها به هیچ وجه از قدرت ایران و رهبری آن در داخل و از قدرت عملیاتی سپاه در خارج کم نکرده است»، این نشانه آن است که ما قدرت نظامی آمریکا را منفعل کرده‌ایم. وقتی صندوق بین‌المللی پول می‌گوید روند کنونی رشد اقتصادی، ایران را طی پنج سال آینده به رتبه 14 اقتصاد جهان می‌رساند، نشان می‌دهد ما در حال منفعل کردن قدرت اقتصادی آمریکا - تحریم‌ها و بایکوت‌ها - هستیم.

وقتی ایران در عرصه علمی در موقعیت‌های بین 3 و 18 قرار دارد، به آن معناست که ما در حال منفعل کردن قدرت تکنولوژیک رقیبان خود هستیم. پس احیای قدرت ایران و رساندن آن به مرز یکی از چند قدرت جهانی، ناشدنی و خارج از توان ملت ایران نیست. باید باور کنیم که ایران عزیز ظرفیت‌های فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، علمی و اجتماعی ایجاد تمدنی نوین و قدرتی جهانی دارد. 


ناامیدی دولت از شرکت نفت

شهریار‌ خدیو‌فرد
دولت تصميم گرفته به نهادهاي دولتي سهميه نفت اختصاص دهد و اين نهادها، با معرفي افرادي به وزارت نفت براي تحويل محموله، بخشي از نياز مالي خود را تأمين کنند. گرچه اين موضوع طي سال‌هاي گذشته و در برخي لوايح و قوانين بودجه‌اي ديده شده بود، اما سازمان برنامه‌وبودجه و وزارت نفت، محلي به آن نمي‌دادند.دليل اين اتفاق آن بود که شرکت ملي نفت مي‌گفت خودش مي‌تواند محموله‌ها را تبديل به پول کند و تعدد «دست‌ها» در فروش نفت، بازار اصلي اين نهاد را متزلزل مي‌کند. حتي کار به‌جايي رسيد که رستم قاسمي وزير راه و شهرسازي اعلام کرد به دليل مخالفت‌هاي درون دولتي، سهميه مشخص شده به اين وزارتخانه تحويل نمي‌شود و وزارت نفت هم هيچ‌گونه همکاري ندارد.

ما حالا پس از سپري شدن يک سال از عمر دولت سيزدهم، مشخص شده وزارت نفت در صادرات نفت نتوانسته انتظارات را برآورده سازد و کسري بودجه تبديل حاصل از اين موضوع، شرايط را براي پاستور سخت کرده است، به‌نحوي‌که دولت به سمت استقراض از صندوق توسعه ملي رفته است. برنامه شده بود وزارت نفت، روزانه 1.5 ميليون بشکه نفت صادر کند اما اين رقم زير يک‌ميليون بشکه در روز است. آمارهاي رسمي بانک مرکزي و حتي آمارهاي اوپک نشان مي‌دهد، تفاوت خاصي ميان سال آخر دولت روحاني و سال اول دولت رئيسي در فروش نفت به وجود نيامده و ارقام تقريباً ثابت است.
مجموع اين شرايط موجب شده تا بازيگران خصوصي به کار فراخوانده شوند؛ البته براي حفظ ظاهر، محموله‌ها به نمايندگي نهادها به اين افراد واگذار مي‌شود تا فروخته شوند؛ اما پرسش اصلي اينجاست که کجا؟
اصلي‌ترين مقصد براي صادرات، چين است؛ کشوري که نفت را با تخفيف چشمگيري از ايران دريافت مي‌کند و قطعاً حضور بازيگران ديگر منجر به رقابت‌هاي عجيبي مي‌شود که به ضرر ايران است.وزارت نفت اين مهم را به‌خوبي مي‌داند و همه تلاش خود را مي‌کند که مانع از تحقق ورود بازيگران ديگر به اين حوزه شود؛ از طريق سنگ‌اندازي و تعيين شرايطي که عملاً کار را غيرممکن مي‌سازد.
بااين‌وجود، نبايد فراموش کرد که دولت هم از شرکت ملي نفت انتظار دارد در فروش نفت فعاليت بيشتري داشته باشد که عملاً چنين مهمي توسط تيم فعلي ميسر نيست.به هر شکل، بايد منتظر ورود بازيگران بيشتري به حوزه تجارت طلاي سياه ايران بود؛ بازيگراني که پشتوانه‌هاي محکمي در مراجع تأثيرگذار و ذي‌نفوذ کشور دارند.

نام:
ایمیل:
نظر: