حمیدرضا شاهنظری
پس از ۱۳ سال از آغاز جنگ در سوریه برای نابودی و تجزیه این کشور و حذف آن از محور مقاومت و آغاز دومینوی فروپاشی این محور و دایمی کردن هژمونی امریکا و غرب در منطقه غرب آسیا با مهندسی خاورمیانه جدید به محوریت رژیم صهیونیستی، سیدابراهیم رئیسی، رئیسجمهور ایران به سوریه سفر کرد. این سفر حاوی معانی و پیامهای راهبردی متعددی است:
جنگ سوریه و گسیل تروریستهای نیابتی غرب به این کشور، صرفاً با هدف فروپاشی و تجزیه سوریه آغاز نشد، بلکه این جنگ صرفاً مرحله آغازین یک سناریوی شوم برای فروپاشی و تجزیه کشورهای منطقه بود، به خصوص کشورهایی که مخالف هژمونی غرب و رژیم صهیونیستی و سیطره کامل این رژیم بر منطقه غرب آسیا بودند. در واقع این توطئه، مقدمه تولد خونین آنچه محور امریکایی- صهیونیستی از آن به «خاورمیانه جدید» یاد میکردند به شمار میرفت. با این حال، بعد از سالها جنگ و مقاومت، این سفر در حالی انجام میشود که نه تنها نظم فوق در منطقه استقرار نیافت بلکه نظمی جدید در منطقه و جهان در حال شکلگیری است که در آن محور امریکایی-غربی به عنوان بازیگرانی همتراز دولتهایی دیگر بوده و در این نظم، نه تنها خبری از تحقق آرزوها و توطئههای غربیها در منطقه نیست، بلکه محور مقاومت با پیروزی قاطع در همه عرصهها، قدرتمندتر از همیشه در صحنه حضور دارد و کشورهایی، چون عربستان و سایر کشورهای عربی متحدش به سرعت در حال عادیسازی روابط با جمهوری اسلامی ایران و سوریه هستند.
این نظم جهانی به هر صورت که در نهایت تثبیت شود، افول قدرت امریکا و حرکت به سمت فروپاشی رژیم صهیونیستی از ویژگیهای قطعی آن خواهد بود. این واقعیت به قدری روشن است که حتی سیاستمداران و استراتژیستهای امریکایی و کارشناسان و مقامات رژیم صهیونیستی نیز بر آن صحه گذاشتهاند. به عنوان نمونه اخیراً عاموس یادلین، رئیس سابق اداره اطلاعات نظامی ارتش اسرائیل در یادداشتی، ضمن برشمردن ۱۰ چالش بزرگ پیش روی این رژیم، مهمترین چالش پیش روی آنها را تغییر نظم جهانی و افول امریکا برشمرده و معنای آن را این دانسته است که این رژیم به زودی عملاً حامی اصلی و قدرتمند خود را از دست خواهد داد. وی همچنین محور مقاومت را به عنوان مهمترین تهدید موجودیتی این رژیم در نظر گرفته و نسبت به محاصره شدن این رژیم توسط این محور و تهدید موجودیتی ناشی از آن، هشدار داده است. ۱۳ سال پیش جنگ بزرگی آغاز شد تا سوریه به عنوان نقطه ثقل محور مقاومت به فروپاشی برسد، ولی با پایمردی و رشادت جوانان مدافع حرم و تلاشهای مجاهدانه حاج قاسم سلیمانی، نه تنها این نتیجه برای دشمن تحقق پیدا نکرد بلکه امروز جمهوری اسلامی ایران و محور مقاومت، معمار امنیتی منطقه بوده و ترتیبات امنیتی منطقه بدون تأمین اراده این محور شکل نمیگیرد.
امروز بر همگان روشن شده که واقعیت تغییر نظم منطقه غرب آسیا بدون حضور امریکا با اراده محور مقاومت تحقق یافته و بحرانیترین دوران چالش وجودی برای رژیم صهیونیستی و شمارش معکوس برای زوال آن آغاز شده است. یکی از مهمترین معانی سفر رئیسجمهور ایران به سوریه بعد از ۱۳ سال جنگ قدرتهای منطقهای و جهانی برای ساقط کردن دولت سوریه و برکناری بشاراسد و تغییر ژئوپلتیک منطقه، ترسیم اراده آهنین جمهوری اسلامی ایران در مواجهه با توطئهها و حمایت از دوستانش در روزگار سختی است. برخلاف قدرتی مثل امریکا که بسته به منافع خود در شرایط خاص، دوستان و متحدین خود را رها یا قربانی میکند و صرفاً منافع سرمایهدارانه و سودجویانه خودش را مورد توجه قرار میدهد، جمهوری اسلامی ایران نشان داده که همواره حامی متحدان و دوستانش بوده و در سختترین شرایط آنان را تنها نخواهد گذاشت.
همین روزها وضعیت تحولات سودان و جنگ داخلی آن که با دور شدن این کشور از محور ایران و نزدیکی آن به امریکا و رژیم صهیونیستی دچار شکافهای داخلی و توطئههای تفرقهافکنانه همین قدرتها شده باعث عبرت بسیاری از دولتهای منطقه است. تصاویر دیدار آقای رئیسی با بشار اسد در سوریه به خوبی نشان میدهد که جمهوری اسلامی قدرت امنیتآفرین منطقه بوده و سرچشمه ثبات و آرامش در منطقه و دوست دوران سختی دولتها و ملتهای منطقه است. با درک صادر شدن همین پیام به افکار عمومی و دولتهای منطقه با سفر آقای رئیسی به سوریه و مبتنی بر همین واقعیتها و از سر عصبانیت ناشی از آن بود که معاون سخنگوی وزارت امور خارجه امریکا در واکنش به این سفر با لحنی از سر استیصال گفت: «تداوم عمیقتر شدت روابط ایران و اسد باید نه تنها برای متحدان و شرکای ما و کشورهای منطقه، بلکه باید برای سراسر جهان نگرانکننده باشد!»
جمهوری اسلامی ایران در سختترین شرایط در کنار سوریه ماند و توطئههای دشمنان را خنثی کرد. با این حال امروز بعد از پایان جنگ و عادیسازی نسبی شرایط سوریه، این کشور به شدت نیازمند بازسازی است و از این رهگذر فرصتهای اقتصادی زیادی برای کشورهایی که حضور فعال عمرانی و اقتصادی داشته باشند در سوریه وجود دارد. در شرایط کنونی حتی کشورهایی، چون ترکیه که نقش منفی در تحولات سوریه ایفا کردند بیشترین منفعت اقتصادی را از تجارت و روابط اقتصادی با سوریه میبرند. در حالیکه قطعاً به دلیل عمق روابط ایران و سوریه و نقش مثبت ایران در این کشور، زمینه توسعه روابط اقتصادی و بهرهمندی اقتصادی ایران از آن، بیشتر از هر کشور دیگری فراهم است و سفر آقای رئیسی میتواند بسیاری از موانع را از راه برداشته و طی این مسیر را تسهیل کند. امروز ایران و سوریه، سربلند و پیروز از یک توطئه بزرگ بیرون آمدهاند و تحولات منطقه به خصوص توسعه قدرت مقاومت در فلسطین و از حاشیه درآمدن مسئله قدس و شعلهور شدن مجدد نفرت از اشغالگری رژیم صهیونیستی و مسابقه کشورهای منطقه برای توسعه روابط و نزدیکی به ایران، نوید آغاز دورانی جدید از پیروزی برای ملتهای منطقه و توسعه قدرت ملی جمهوری اسلامی ایران و پایان دوران سخت فشارهای اقتصادی و دیپلماتیک بر ایران است.
قرار بود از فوتبال لذت ببریم، اما...
سيدمصطفي صابري
لیگ برتر فوتبال کشورمان به روزهای حساسش نزدیک شده. روزهایی که هواداران باید حس خوب هیجان را تجربه میکردند. ما طرفدار یک تیم میشویم تا با لحظات خوبش همنفس باشیم، با شادیهایش بخندیم و با غمهایش ناراحت شویم تا با تجربه این احساسات، در کنار میلیونها هوادار دیگر، از روزمرگی فاصله بگیریم. هوادار میشویم تا از هر نسل و طبقهای، با دیگران در یک احساس خوب شریک باشیم و حتی وقتی درون مستطیل سبز نیستیم، حس کنیم در یک اتفاق بزرگ سهیم هستیم. فوتبال با این نگاه میشود اتفاق قشنگی که برای آدمهای معمولی هم رویا میسازد. در این حالت قصه آدمهای معمولی که همان هواداران هستند پر از سرخوردگی، غم و اتفاقات روزمره نیست. آنها در داستان موفقیت تیم خودشان، تبدیل میشوند به بخشی از یک تیم، اما در این روزهای حساس، بیشتر از اینکه هواداران هیجان و احساسات خوب هواداری را تجربه کنند، درحال تجربه نگرانی، اضطراب و خشم هستند.
احساساتی که از کارکرد اصلی و واقعی فوتبال و دنیای هواداری دور است. قرار بود از فوتبال لذت ببریم، اما نمیشود؛ بیانیهها نمیگذارد. انگار لیگی را دنبال میکنیم که در پایان فصلش به تیمی که بیشترین بیانیه را داده جام قهرمانی میدهند. قرار بود سرشار از حس خوب هواداری باشیم و فقط برای رقیب کُری بخوانیم، اما نمیشود. اعتراض همیشگی مدیران عامل و مربیانی که میخواهند با این کارها دل هواداران را بهدست بیاورند، نمیگذارد هواداران تیم های مختلف در کنار هم بخشی از فوتبال باشند اما با انتخاب متفاوت. قرار بود از فوتبال لذت ببریم، اما نمیشود؛ وقتی که فوتبال ما تبدیل شده به ماشین تولید خشم و نفرت. فکر میکنیم هواداریم، اما بیشتر از هوادار یک تیم بودن، از رقبایش متنفریم. وقتی جای روزنامهها و برنامههای مفید فوتبالی را بحثهای کانالهای هواداری در تلگرام و برنامههای غیرتحلیلی در تلویزیون گرفته، نمیشود از فوتبال لذت ببریم، چون منطق هواداری در آن عوض شده است. از هوادار هر تیمی که بپرسیم معتقد است فدراسیون و داوران هوای آن یکی را دارند. دیگر در بحثهای فوتبالی خانوادهها، همکاران و... خبری از کریهای شیرین قدیم نیست. عجیب هم نیست.
هوادار از پیش کسوت، بازیکن، مربی و مدیران تیمش یاد میگیرد. آنها هم دوست دارند چیزی بگویند که هوادار دوست داشته باشد. پیش کسوت تیمها اینروزها بهجای تحلیل و کارشناسی و بالا بردن سطح هواداران، در فضای مجازی پست و استوری میگذارند تا شاید بازدید صفحهشان بالا برود و تعرفه تبلیغشان بهتر شود. در این شرایط از نوجوانی که دنیای فوتبال را با مطالب متعصبانه و بعضاً غیرمحترمانه کانالهای هواداری، بیانیههای سراسر خشم مدیران، مصاحبه بازیکنان و استوری پیش کسوتان شناخته، چه انتظاری داریم که فقط از فوتبال لذت ببرد؟ نوجوانی که نمیداند کیفیت این لیگ چنان پایین است که همین بازیکنان میلیاردیاش در 90 دقیقه از خلق چند موقعیت خوب عاجز هستند. او تصور میکند بازیکن خودی با توهین به حریف و هوادارانش تعصبش را نشان داده و همین برای هواداری که فوتبال را خوب نمیشناسد، کافی است. برای او کافی است که مدیر باشگاه بهجای مدیریت درست، بیانیه بدهد و مصاحبه کند.
برای او کافی است که سرمربی بهجای تمرکز روی کارش برای هر صحنهای اعتراض کند. حالا دیگر چیزی بهنام حس خوب در این فوتبال نمانده است. همه تبدیل شدهاند به چیزی شبیه گلادیاتورها که انگار با دشمنانی مواجهاند که هیچ راهی جز از بین بردنشان وجود ندارد. این فوتبال ذهن هوادار را از هیجان پرنمیکند تا آماده کار، تعامل با خانواده یا درس خواندن شود. این فوتبال با این چرخه زشتش، باعث میشود پدری که هوادار یک تیم است بعد از باخت تیمش احساس کند در حقش ظلم شده و لبریز از ناراحتی شود. درحالیکه فوتبال قرار بود به او برای ساعتی یک فردیت شیرین هدیه کند تا بعد از تخلیه انرژی، در کنار خانواده بگوید و بخندد. قرار بود ذهن محصل را از درس دور کند تا انرژی روحی او تامین شود، اما دیگر فوتبال در 90 دقیقه تمام نمیشود و با بیانیهها، مصاحبهها و حاشیههایش با هوادار باقی میماند.
در این بین با یک شاهکار جالب از فدراسیون طرفیم که توانستند همه را ناراضی نگه دارند. قرار بود از این فوتبال لذت ببریم اگر یک برنامه تلویزیونی برای افزایش بینندهاش روی بحثهای کهنه و بیخاصیتی که کاربردی برای فوتبال ندارد، متوقف نمیشد و اگر فدراسیون در این فوتبالی که بازیکنان معمولیاش حدود 30 میلیارد درآمد دارند زودتر VAR میآورد تا این بحثهای کهنه داوری که همه دنیا از آن عبور کردهاند کِش پیدا نمیکرد. قرار بود لذت ببریم اگر خودمان هم حواسمان بود و در بازی که کانالها، پیجها، بازیکنان و مدیران شروع کردند، قرار نمیگرفتیم و فوتبال را بیشتر از چیزی که هست بزرگ نمیکردیم. کاش برنامههایی که ساعتها وقت مخاطب را صرف داوریها و صحنههای تکراری بازیها میکردند، این لذت از فوتبال را هم یاد میدادند. کاش هنوز فوتبال کارخانه هیجان و حس خوب بود... کاش...
مسعود اکبری
سفر اخیر رئیسجمهور محترم کشورمان به سوریه، بازتاب گستردهای در رسانههای منطقه و جهان داشت. این سفر از ابعاد مختلف و متنوعی برخوردار بود. اما بیشک مهمترین بخش این سفر، پیامی بود که به منطقه و جهان صادر شد و آن چیزی نبود جز «استمرار تحقیر آمریکا در منطقه غرب آسیا».
به همین دلیل بود که «ودانت پاتل» معاون سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا همزمان با این سفر در نشست خبری گفت:«باید بگویم که ایران و سوریه به تعمیق روابط خود ادامه میدهند که این نه تنها برای متحدان و شرکای ما و کشورهای منطقه، بلکه برای جهان به طور گستردهای نگرانکننده است.»
همزمان با اظهارنظر این مقام آمریکایی، «راز تزیمت» کارشناس صهیونیست در واکنش به سفر رئیسجمهور کشورمان به سوریه نوشت: «سفر رئیسی به سوریه بیش از هر چیز برای انعقاد دهها قرارداد همکاری اقتصادی امضا شده بین ایران و سوریه؛ انجام شد. این یعنی فرصتهای مهم اقتصادی به نفع مردم ایران و سوریه.»
این دو اظهارنظر دارای یک فصل مشترک بسیار مهم و کلیدی است و آن عبارت است از نگرانی و سراسیمگی از نظم جدید در غرب آسیا. پیش از این «دونالد ترامپ» رئیسجمهور سابق آمریکا گفته بود:«احمقانه 7 هزار میلیارد دلار در خاورمیانه خرج کردیم اما من بهعنوان رئیسجمهور آمریکا مجبورم در تاریکی به عراق بروم!». در حقیقت این هنر جبهه مقاومت بود که پروژه هفت تریلیون دلاری آمریکا را شکست داده و اکنون با رقم زدن نظم جدید در منطقه، آمریکاییها و صهیونیستها را به وحشت انداخته است.
اما سفر اخیر رئیسجمهور ایران به سوریه، علاوهبر آمریکا و اسرائیل، برای جریان غربگرا در داخل نیز پیام ویژهای داشت. همین چند سال پیش و در اوج نبرد میان سربازان حاج قاسم و تروریستهای داعشی- بخوانید نیروهای نیابتی آمریکا، اسرائیل و تروئیکای اروپا در منطقه- طیف تندرو مدعی اصلاحات، ژست کارشناس به خود گرفته و میگفت «سوریه هم برجام میخواهد»!. این طیف مدعی بود که از طریق مذاکره با آمریکا، میتوان با هزینههای به مراتب کمتر، به نتیجه موردنظر در منطقه رسید!
در همان مقطع، سردار شهید حاج قاسم سلیمانی با لحنی انتقادی درباره رویکرد برجامیسازی همه چیز و زمزمه برجام دو و سه گفت:«برای دشمن، این برجام، سه ضلعی است نه یک ضلعی. اوباما فکر میکرد به مرور زمان به دو ضلع دیگر میرسد، اما آدم عجولی که آمده(ترامپ)، اصرار دارد به سرعت برسد و تصورش این بود که میرسد. اینکه اصرار میکنند بر برجام ۲ در منطقه، برای این است که می خواهند این تحرکی را که از ایران اسلامی به جهان اسلام روح و جان داده، بخشکانند. اگر العیاذبالله ما رفتیم و در برجام۲ شرکت کردیم، به همین تمام میشود؟ نه، برجام اصلی در داخل ایران است. تلاش آنها به اینجا منتهی نخواهد شد و برجام سه هم خواهند داشت، چون معتقدند چشمه باید خشکانده شود و این چشمه، ایران است.»
علیرغم تقلای شدید آمریکا و فضاسازی گسترده طیف مدعی اصلاحات، برجام 2 و 3 هیچگاه به مرحله اجرا نرسید. آمریکا، اسرائیل و تروئیکای اروپا با صرف هزینههای سرسامآور در میدان و در کنار آن با تبلیغات عظیم رسانهای در پی آن بودند تا جریان مقاومت را منزوی کرده و با ایجاد اتحاد کشورهای عربی علیه ایران و سازش اعراب با اسرائیل، در نهایت ایران را در انزوایی طولانی و سخت قرار دهند. اما جریان مقاومت با پیشگامی ایران محکم ایستاد و اراده خود را بر اراده دشمن غلبه داد.
طیف تندرو مدعی اصلاحات هیچگاه حاضر نبود این واقعیت بدیهی را بپذیرد که مقاومت برخلاف تسلیم، موجب عقبنشینی دشمن میشود. مقاومت هزینه دارد اما به قول حکیمانه رهبر معظم انقلاب قطعا هزینه سازش و تسلیم، به مراتب از هزینه مقاومت بیشتر است. علاوهبر این وعده الهی در قرآن این است که طرفداران حق، ممکن است قربانی بدهند اما پیروز نهاییاند.
در حال حاضر وضعیت منطقه، از عراق و سوریه و افغانستان تا یمن و سرزمینهای اشغالی فلسطین بیش از پیش ثابت کرد که دیدگاه افراطیون مدعی اصلاحات تا چه اندازه غلط و به دور از واقعیت و عقلانیت است.
جریان تندرو اصلاحطلب، علاوهبر اینکه غایب همیشگی کلاس تاریخ است، در مسائلی همچون دیپلماسی و اقتصاد نیز عضو ثابت در لیست رفوزهها و مردودیها است. صلح و امنیت، رهآورد مقاومت است و گشایشهای اقتصادی نیز میوه صلح و امنیت است. اکنون سوریه در دوره بازسازی و سازندگی قرار دارد. بر همین اساس ایران میتواند با صادرات خدمات فنی و مهندسی و همچنین صادرات کالا و بازارسازی برای محصولات ایرانی از این فرصت به خوبی استفاده کند. این مسئله از دستورکارهای اصلی سفر رئیسجمهور محترم کشورمان به سوریه بود.
حالا چرا میگوییم افراطیون مدعی اصلاحات و اعتدال در مسائلی همچون دیپلماسی و اقتصاد عضو ثابت در لیست رفوزهها و مردودیها هستند. به این دلیل که این طیف در دولت قبل، هم در دیپلماسی و در اقتصاد کارنامه بسیار ضعیفی بر جای گذاشتند. یکی از نقاط ضعف جدی دولت قبل، فرصت سوزی در دیپلماسی اقتصادی بود.
به عنوان نمونه، در دولت قبل، رئیسجمهور سابق حتی یکبار هم به سوریه سفر نکرد. در دولت قبل با وجود مهیا بودن زمینههای همکاری اقتصادی با سوریه، از این فرصت به درستی استفاده نشد و به عبارتی، فرصتسوزیهای متعددی رخ داد.
و اما اکنون گویا سفر رئیسجمهور ایران به سوریه، علاوهبر خشم و نگرانی مقامات آمریکایی و صهیونیستها، افراطیون مدعی اصلاحات را نیز عصبانی و نگران کرده است. با اینکه این سفر مصادیق متعددی از خبر خوب به همراه داشت، اما جریان تندرو اصلاحطلب با رکوردزنی در به ابتذال کشاندن مفهوم نقد سیاسی، یک عکس را دستمایه لجنپراکنی قرار داده و مدعی شده که چرا رئیسجمهور ایران به مقامات سوری و از جمله خانمها، با احترام برخورد کرده است!
البته از طیفی که «هفت تیرکِشی و همسرکُشی» را مصداق «جنتلمن بودن»! قلمداد میکند، اصلا انتظار نیست که از احترام به زنان، کمترین اطلاعی داشته باشند.
اهل فن به خوبی میدانند که این قبیل فضاسازیها و بهانه گیریها نشانه ناراحتی و عصبانیت است. چرا که هر زمان آمریکا و اسرائیل از سوی ایران تحقیر شده و سیلی میخورند، جیغ افراطیون مدعی اصلاحات در داخل نیز بلند میشود.
آمریکا اراده کرده بود که نظام سیاسی سوریه سرنگون شود. اما سوریه پا برجا ماند و اراده آنها شکست خورد. در واقع یک پروژه جهانی علیه منطقه و کشورهای اسلامی شکست خورد. در ادامه، قدرت و اعتبار سوریه بیرون آمده از یک توطئه بزرگ که حاصل همپیمانی با مقاومت و جمهوری اسلامی بود، ارتقاء چشمگیری یافت. آمریکا میداند که این مسئله قابل تعمیم است و به همین دلیل از تکثیر و تعمیم آن به دیگر کشورهای منطقه، سخت آشفته و پریشان است.
اینجاست که افراطیون مدعی اصلاحات به میدان آمده و برای به حاشیه کشاندن این واقعیت بدیهی و سرپوش گذاشتن بر تحقیر آمریکا، حاشیه و جنجال به راه انداخته و فضا را غبارآلود میکنند. بیراه نبود که مقامات رژیم صهیونیستی در اوج فتنه 88 از افراطیون مدعی اصلاحات با عنوان «سرمایههای اسرائیل در ایران» نام میبردند. طیف تندرو مدعی اصلاحات بهجای این شامورتیبازیها و شعبدهبازیهای نخنما و تکراری، بهتر است به این سؤال پاسخ دهد که چرا هر جا پای منافع ملت ایران در میان است، آنان در خلاف جهت حرکت کرده و همان کاری را انجام میدهند که دشمن منتظر آن است؟!
با قطعیت میتوان گفت که این همصدایی، به هیچ عنوان اتفاقی و سهوی نیست. به تعبیر شهید بزرگوار، حاج قاسم سلیمانی، کوچه دادن به دشمن بدترین نوع خیانت است و این عملی است که متاسفانه جریان تندرو اصلاحطلب، اصرار دارد که آن را مرتب تکرار کند.