صبح صادق >>  جبهه >> اخبار ویژه
تاریخ انتشار : ۲۰ شهريور ۱۴۰۳ - ۱۹:۰۴  ، 
کد خبر : ۳۶۵۰۷۹
قبیله عشق

پهلوان کوچک

«سعید طوقانی» متولد سال ۱۳۴۸ بود. او ورزش باستانی را از ۶ سالگی از باشگاه «جعفری» در کنار پدر مرحومش «حاج اکبر علی طوقانی» آغاز کرد و در ۷ سالگی در یکی از مراسم‌هایی که با حضور مسئولان رده بالای ورزش انجام شد، در ۳ دقیقه ۳۰۰ بار به دور خود چرخید و بازوبند پهلوانی کشور را با اجرای حرکات منحصر به‌فرد به‌دست آورد. پس از این رکورد جالب بود که پوستر‌ها و تصاویری از او با عنوان «پهلوان کوچولوی کشور سعید طوقانی» زینت‌بخش نشریات و دیوار‌های زورخانه‌ها شد، اما شروع جنگ تحمیلی مسیر زندگی او را تغییر داد.

پهلوان سعید طوقانی در مهر ماه سال ۱۳۵۹ با شروع تجاوز رژیم بعثی عراق به ایران، اصرار می‌کرد که به جبهه برود. او نمی‌توانست تنها نظاره‌گر حضور برادران بزرگ‌ترش علی، محمد و حمید در جبهه باشد.

سعید در بهار سال ۱۳۶۲ با مجروحیت علی و مفقود شدن محمد در عملیات والفجر‎۱ تصمیم گرفت که به جای برادرانش به جبهه برود. سرانجام توانست با اصرار فراوان به قصد اجرای ورزش باستانی برای رزمندگان به همراه پدرش و گروهی از ورزشکاران باستانی در جبهه حضور یابد. هر چند رفتن او به جبهه کوتاه‌مدت بود و به کلاس درس برگشت، اما در بهار سال ۱۳۶۳ با اصرار‌های فراوان، شناسنامه خود را دست‌کاری کرد و به جبهه رفت.

سعید به همراه شهید «عباس دائم‌الحضور» در پادگان دوکوهه حاضر شد و رزمندگان را به ورزش باستانی دعوت کرد و زورخانه‌ای نیز در اردوگاه با بهره‌گیری از کمترین امکانات، برپا کرد که ورزش باستانی پس از شهادت او نیز در جبهه‌ها جایگاه ویژه‌ای پیدا کرد.

در عملیات بدر در زمستان سال ۱۳۶۳ شهید پهلوان، سعید طوقانی در کنار رزمندگان گردان میثم لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) حضور داشت و در همان سال به شهادت رسید. سعید در گوشه‌ای از خاطراتش نوشته است: «عهد کرده‌ام با حضرتِ زهرا (س) که ببینم ایشان چه کشیده‌اند…» و همان بود که در عملیات بدر که با رمزِ یا زهرا (س) شروع شده بود، تیری به پهلو و شکم او اصابت می‌کند و مانند مادر غریبش مظلومانه به شهادت رسید. پیکر مطهر این شهید ۱۰ سال پس از شهادتش پیدا شد و در ورزشگاه شهیدان طوقانی در کاشان دفن شد.

«حمید داوودآبادی» رزمنده و نویسنده دفاع مقدس تعریف کرد: «بچه‌های گردان میثم و دیگر گردان‌ها علاقه خاصی به سعید داشتند، چرا که پاک بود و شیرین. هنگامی که در لباسِ رزم ورزش می‌کرد، می‌چرخید، میل‌های باستانی را به آسمان می‌انداخت، همه شیفته‌اش می‌شدند؛ از همه بالاتر اخلاقش بود که نسبت به کسی بغض، حسد و کینه نداشت. با همه از درِ محبّت وارد می‌شد. اول یک شوخی بامزه بود، بعد خنده و بعد دوستی.»

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات