عباس حاجی نجاری
دور چهارم مذاکرات غیرمستقیم میان ایران و امریکا با میانجیگری دولت عمان در روز یکشنبه ۲۱ اردیبهشت در حالی به پایان رسید که خبرگزاریها از قول مقامهای ارشد دولت امریکا بدون ذکر نامشان نوشتهاند که مذاکرات امروز «دلگرمکننده و مثبت» بوده و خبر دادند که برای ادامه گفتوگوها توافق شده است. وزارت خارجه ایران هم این دور از مذاکرات را «دشوار، اما مفید» توصیف کرد. فارغ از نتایج احتمالی، روند مذاکرات تاکنون فرصتها و دستاوردهایی را برای ایران داشته که بهرهگیری هوشمندانه از آن میتواند بخشی از آسیبهایی را که مردم ایران در طی این دو دهه از بدعهدیها و تحریمهای ناجوانمردانه امریکاییها متحمل شدهاند، جبران کند.
مواضع متشتت امریکاییها در روزهای اخیر و در آستانه دور چهارم مذاکرات نشان داد که آنچه امریکاییها درروند این مذاکرات دنبال میکنند در عین از بین بردن زیرساختها، توانمندیها و نقاط قوت مردم ایران، بهرهگیری از ابعاد جنگ روانی و شناختی این مذاکرات برای برهم زدن نظام محاسباتی مردم و مسئولان و بحرانسازی در داخل است و این معطوف به این مذاکرات نیست. در مذاکرات گذشته نیز هم اوباما و هم ترامپ که از برجام خارج شد، همین هدف را دنبال میکردند.
اوباما در سال ۱۳۹۴ و بعد از امضای برجام و در شرایطی که امریکا و اروپا به هیچیک از تعهدات خود نکرده بودند، پرده از اهداف اصلی امریکا از ورود به مذاکرات هستهای برداشت و فریبکارانه جوانان ایران را در سخنانش خطاب قرارداده و گفت «شما جوانان ایرانی یک فرصت و مسیر جدید برای آیندهای بهتر و پیشرفت برای هر دو ملت ما و جهان دارید. این یک فرصت عالی برای شهروندان ایران است و باید این فرصت را استفاده کنید». روزنامه امریکایی والاستریت ژورنال در همان زمان (۳مرداد ۱۳۹۵) با اشاره به اهداف اوباما در امضای برجام مینویسد: بخشی از شرطبندی اوباما در امضا توافق هستهای بر پایه این بوده که جوانان ایرانی به نسبت اصولگرایان مذهبی که اینک در راس کار هستند، افرادی میانهروتر شوند، اما برنامههای آموزشی ایران مبین این هستند که اوباما احتمالاً در این شرطبندی پیروز میدان نخواهد بود.
دور جدید مذاکرات غیرمستقیم ایران و امریکا در عمان شرایطی آغاز شد که بعد از روی کار آمدن ترامپ در دور جدید و انتشار دستور اجراییاش در مورد ایران در تاریخ ۱۷ بهمنماه ۱۴۰۳ که به برخی از پیششرطها درزمینه تعلیق فعالیتهای هستهای موشکی و حمایت ایران از مقاومت و... تأکید و از ایران درخواست مذاکره کرده بود، رهبر معظم انقلاب اسلامی در بیانات خود در ۱۹ بهمنماه ۱۴۰۳ با تأکید بر غیرهوشمندانه و غیر شرافتمندانه و غیرمنطقی بودن مذاکرات میان ایران و امریکا، عملاً امریکاییها را در پیشبرد سیاستهایشان از طریق فشار و ارعاب ناکام گذاشتند. این موضعگیری صریح معظم له سبب عقبنشینی ترامپ از پیششرطها و ارسال نامه مستقیم به مقام معظم رهبری در ۲۲ اسفندماه توسط انور قرقاش وزیر مشاور امور خارجه امارات گردید. ترامپ در این نامه عملاً از شرط گفتوگو درباره مجموع مسائل منطقهای موشکی و امنیتی ایران عقبنشینی کرده و صرفاً نسبت به محدود کردن مذاکرات به موضوع هستهای تأکید کرد. این عقبنشینی ترامپ در کنار تلاش سنگین دولت امریکا برای مقصر جلوه دادن جمهوری اسلامی ایران درزمینه بالا گرفتن تنشها نزد افکار عمومی در دنیا و به خصوص مردم ایران باعث شد که جمعبندی ایران معطوف به پاسخ به نامه مذکور باشد و پاسخ ایران در ۷ فروردینماه ۱۴۰۴ از طریق کشور عمان برای طرف امریکایی و متعاقباً با توجه به درخواست امریکا برای انجام مذاکره مستقیم، اولین دور مذاکرات غیرمستقیم ایران و امریکا با میزبانی کشور عمان صرفاً باهدف اعتمادسازی نسبت به فعالیت هستهای از روز شنبه ۲۳ فروردین در مسقط آغاز شد. اما امریکاییها متأثر از چالشهای داخلی، فشار صهیونیستها و... بابیان مواضع متناقض و ادعای ضرورت تعطیلی کامل فعالیتهای هستهای ایران عملاً، نشان دادند که طرف قابلاعتمادی برای گفتوگو نیستند، بهگونهای که ترامپ در یک گفتوگویی در روز ۱۷ اردیبهشت مدعی میشود «ما دو راه در پیشرو داریم: یا با ملایمت تأسیسات هستهای آنان را منفجر میکنیم یا اینکه به شیوهای بد منفجر خواهیم کرد». این موضعگیری به رغم چند دور مذاکره انجامشده منشأ همان بدبینی است که رهبر معظم انقلاب فرمودند: مذاکرات ممکن است به نتیجه برسد یا نرسد ما هم به این گفتوگوها نه خیلی خوشبین و نه خیلی بدبین هستیم. البته به طرف مقابل خیلی بدبین هستیم، اما به تواناییهای خود خوشبین هستیم. به همین دلیل روند مذاکرات میتواند ماهیت فزون خواهان امریکا و کشورهای اروپایی در مواجهه با ایران به خصوص برای نسل جدید را روشن نماید. در این زمینه به نکاتی چند میتوان اشاره کرد:
۱- روند مذاکرات در عین برجستهسازی بدعهدی امریکاییها همچون مراحل گذشته مذاکرات، فرصت مناسبی برای تنویر افکار عمومی نسبت به بدعهدی غربیها ایجاد کرده است.
۲- ورود در عرصه مذاکرات ناشی از تصمیم ارکان نظام و مراحل انجامشده نیز تاکنون مبتنی بر فرایندهای قانونی و سازوکارهای خرد جمعی بوده و به همین دلیل از نقاط ضعف کمتری برخوردار بوده و به همین دلیل اعتماد و باور عمومی به درستی تصمیمات نظام را افزایش داده و زمینهای را برای تقویت انسجام و وحدت ملی ایجاد کرده است.
۳- آنچه این روزها در عمان در حال وقوع است، عرصهای است برای تثبیت موقعیت جهانی ایران به عنوان بازیگری فعال و مستقل و نشاندهنده دست برتر ایران در این گفتوگوهاست.
۴- مذاکره کنونی بهانه را از دست بهانهجویانی که مشکلات کشور را ناشی از عدم گفتوگو با امریکا میدانستند خارج ساخته و با توجه به سردرگمی و مواضع متشتت امریکائیها، برای نسل جدید ایرانی ثابت کرد که بیاعتمادی ایران به امریکا در طول ۴۷ سال گذشته درست بوده و راهحل مشکلات در مذاکره با امریکا نیست.
۵- حضور ایران در مذاکرات و ترسیم شفاف فعالیتهای صلحآمیز هستهای ایران باهدف کاهش تحریمها، از یکسو نمایانگر سلامت فعالیتهای هستهای ایران و از سوی دیگر منعکسکننده اراده قاطع ایران در برابر هرگونه تهدید و انسجام ناشی از آن دفعکننده تهدیدهای متصور است.
۶- شفافیت ایران در مذاکرات فرصت مناسبی را برای اعتمادسازی برای افکار عمومی و خنثیسازی جنگ روانی دشمن در مورد مقصر جلوه دادن ایران درروند مذاکرات و حصول به توافق ایجاد کرده است.
۷- ریشه اصلی شرطی شدن کشور به روند مذاکرات ناشی از عملکرد غلط دولتمردان گذشته درروند مذاکرات برجام و علت اصلی خروج ترامپ از برجام باهدف فروپاشی درونی ایران در سالهای پایانی دهه ۹۰ بود. اما هوشیاری تیم مذاکرهکننده در دور جدید و پرهیز از ایجاد انتظارات کاذب نسبت به روند توافق و درعینحال پرهیز از ایجاد چشمانداز ناامیدکننده به رغم بیاعتماد بودن به امریکائیها، بهترین فرصت را برای کاهش ارتباط نبض اقتصادی کشور به مذاکرات ایجاد کرده و میکند.
۸- سیاستگذاری مناسب رسانهای و همراهی بیشتر رسانهها، سبب مدیریت مواضع و دیدگاههای جریانهای داخلی و پیشگیری از شکلگیری دوقطبی در جامعه بر روی موضوع مذاکرات شده و نقش مهمی در خنثیسازی جنگ روانی و شناختی دشمن تاکنون داشته است.
۹- توجه و پاسخگویی به ابهامات موجود نسبت به چرایی انجام مذاکره با امریکا به رغم بدعهدیها و جنایات این رژیم علیه مردم ایران و خروج یکجانبه امریکا از برجام و احتمال پشت پا زدن به تمامی توافقات، از اولویتهای جهاد تبیین در این مرحله از مذاکرات ومسئولیت سنگین رسانهها است، بیانات رهبر معظم انقلاب در این زمینه در دیدار با جمعی از مسئولان ارشد سه قوه در روز ۲۶ فروردین، بسیار راهگشا است.
فاصلهگذاری آمریکا با اسرائیل
عباس سلیمینمین
در ارتباط با مذاکرات و برخی مواضع متناقض که دولت آمریکا در رسانهها و مذاکرات اتخاذ میکند باید گفت نشانی از فاصله گرفتن از لابی صهیونیستی توسط دولت فعلی آمریکا وجود دارد. باید به یاد داشت در مورد ایران در گذشته امکان نداشت آمریکاییها کاری صورت بدهند که در آن محوریت با صهیونیستها نباشد.
این اولین بار است که میبینیم آمریکاییها اقدامی انجام میدهند که در آن نقش محوری ندارند. نه حالا در مورد ایران بلکه در مورد حماس یا حتی در مورد یمن دولت آمریکا اقدامی انجام داده که کاملا بدون اطلاع رژیم صهیونی بوده است. اینها تحولی بزرگ است که بعد از مدتها میبینیم واشنگتن با لحاظ منافع ملی و نه منافع صهیونیستها تصمیم میگیرد. این اقدامها طبیعتا با فشارهای جدی مواجه خواهد شد و طبیعی است آمریکاییها برای اینکه این فشار را از روی خود بردارند، مواضعی اتخاذ میکنند که با آنچه در پشت میز مذاکرات میگویند متفاوت باشد. البته دولت ترامپ پایگاه نژادپرستی دارد و گروهی راست افراطی این حکومت را به وجود آوردهاند، اما درعین حال در برخی مقاطع نمیتوانند در برابر افکار عمومی مقاومت کنند. افکار عمومی در اروپا و آمریکا به شدت ضدصهیونیست شده و به همین دلیل باید هزینه بسیار بالایی را پرداخت کنند. صهیونیستها در گذشته برای مظلومنمایی سرمایهگذاریهای گستردهای تحت عنوان هولوکاست انجام دادند و پولهای کلان برای فیلمسازیها و ایجاد آثار هنری خرج کردند.
باید به یاد داشت که در مورد ایران در گذشته امکان نداشت آمریکاییها کاری صورت بدهند که در آن محوریت با صهیونیستها نباشد. این اولین بار است که میبینیم آمریکاییها اقدامی انجام میدهند که در آن نقشه محوری ندارند نه حالا در مورد ایران بلکه حتی در مورد حماس یا حتی در مورد یمن دولت آمریکا اقدامی انجام داده که کاملا بدون اطلاع رژیم صهیونی بوده است.
اینها تحولی بزرگ است که بعد از مدتها میبینیم واشنگتن با لحاظ منافع ملی و نه منافع صهیونیستها تصمیم میگیرد. این اقدامها طبیعتا با فشارهای جدی مواجه خواهد شد و طبیعی است آمریکاییها برای اینکه این فشار را از روی خود بردارند، مواضعی اتخاذ میکنند که با آنچه در پشت میز مذاکرات میگویند متفاوت باشد.
البته دولت ترامپ پایگاه نژادپرستی دارد و گروهی راست افراطی این حکومت را به وجود آوردهاند اما در عین حال در برخی از مقاطع نمیتوانند در برابر افکار عمومی مقاومت کنند. افکار عمومی در اروپا و آمریکا به شدت ضدصهیونیست شده و به همین دلیل باید هزینه بسیار بالایی را پرداخت کنند.
صهیونیستها در گذشته برای مظلومنمایی سرمایهگذاریهای گستردهای تحت عنوان هلوکاست انجام دادند و پولهای کلان برای فیلمسازیها و ایجاد آثار هنری خرج کردند و برای این مظلومنمایی در این رابطه لابی گستردهای را به وجود آوردند تا بتوانند بسترسازی کنند اما مظلومیت به لحاظ تاریخی پایه و اساسی نداشت و مستندات جدی نداشت. در چند سال گذشته و به طور کل بعد از تهاجم صهیونیستها به غزه قضیه کاملا معکوس شد و ملتها به صورت مستند و بیواسطه چهره این نژادپرستان را که با تاریخسازی افکار عمومی را فریب داده بودند تا در برابر یک اشغال سکوت کنند، دیدند.
امروز که واقعا هولوکاست واقعی در مورد فلسطینیان صورت گرفته و شواهد و تصاویر آن به واسطه فضای مجازی در معرض قضاوت افکار عمومی دنیا قرار میگیرد، برای آمریکاییها شرایط ویژهای را رقم زده است. آمریکاییها باید خود را در جاهایی از این نسلکشی جدا کنند وگرنه افکار عمومی را کاملا از دست خواهند داد. متاسفانه رسانههای ما نتوانستهاند این فضای حاکم بر جهان را به خوبی در داخل منعکس کنند و روشن بسازند که امروز راه حل مقابله با صهیونیستها همان چیزی است که در حال رقم خوردن است یعنی روز به روز ماهیت این نژادپرستان اشغالگر فلسطین برای افکار عمومی غرب بیشتر روشن میشود و افکار عمومی هم اقدام به محکوم کردن آن و تحریم صهیونیستها میکنند و به دولتهایشان فشار میآورند که ارتباط خودشان با صهیونیستها را قطع کنند. آن دسته از کشورهای اسلامی هم که دوگانه عمل میکنند و نفاق دارند، اکنون تحت فشار جدی قرار میگیرند و در آینده بحرانهای جدی پیش رویشان خواهد بود. لذا فکر میکنم به این دلیل است که ترامپ گاهی وقتها کاری میکند که فشار لابیها را از روی خودش بکاهد ولی در عین حال از آنجا که صهیونیستها و به تبع آنها آمریکاییها الان شرایط بسیار بحرانی دارند، در مواردی باید به گونهای حرکت کند تا پیوندی که بین این تصویر منفی از صهیونیستها در افکار عمومی ایجاد شده با گرایشهای سیاسی آمریکا فاصله بیفتد.
با این حال همچنان این سؤال مطرح است که افق این مذاکرات چیست که در جواب این سؤال باید گفت در این شرایط که آمریکاییها حتی برای آزادی یک اسیر خود از دست حماس هم میخواهند امتیاز خرج کنند، مذاکرات فعلی برای آنها و نیل به یک توافق در ارتباط با بحث هستهای جدی است و اینکه از طرف ما این اعتماد به آنها داده شود که به طرف ساخت سلاح نمیرویم یک دستاورد بسیار مهم است؛ به ویژه آن که در شرایط کنونی دولت ترامپ هیچ دستاوردی از ارتباطات و اقداماتش در سطح بینالملل کسب نکرده است.
یدالله کریمی پور
به رغم افت و خیزهای پرشمار رویکردهای ترامپ در سیاست خارجی، تا جایی که به نتایج گفتگوهای اخیر ایران-آمریکا بر می گردد، نمی تواند به شکست بیانجامد. به این علت که قرار است سرمایه گذاری مستقیم عربستان، امارات و قطر در ایالات متحده به ۶۰۰ تا ۱۰۰۰ میلیارد دلار برسد. این سنگین ترین سرمایهگذاری در سه دهه خارجی محسوب می شود. بیش از ۴۰ برابر بودجه عمومی دولت جمهوری اسلامی.
چگونه ممکن است این سرمایهگذاری چشمگیر و رکورد شکن، همراه با ایجاد فضای پرتنش و جنگدر خلیج فارس همراه باشد؟ چگونه ممکن است رهبران توسعه طلبی مانند بن سلمان، تمیم بن حمد و شیخ زاید بدون اطمینان از ایجاد فضای مسالمت آمیز در پیرامون خلیج فارس، تن به قراردادهای سنگین دهند؟! کنفرانس اخیر همکاری های ایران-عرب در دوحه قطر که با سخنرانی عراقچی و خرازی نیز همراه بود، مؤید این گزاره است.
در واقع ترامپ، سیاست های افزایش توان مالی خود در برابر چین را بر ستون دلارهای ۶ کشور جنوب خلیج فارس قرار داده است. ستون هایی که با فرض استقرار صلح و امنیت کسب شدنی
است؛
چنان چه سران به گره گشایی چنین مذاکراتی باور نداشتند، با توجه به رویکردهای مخالف بارز پیشین، جمهوری اسلامی را وارد چنین میدانی نمی کرد. با وجود مخالفت های پیشین و جاری به ویژه از سوی گروه های ذینفوذ، چهار دور مذاکره به انجام رسیده است. چه دلیل استراتژیکی بر ناتمام ماندن و بی حاصل رها کردن آن از سوی تهران وجود
دارد؟!
در این میان مخالفت اسرائیل تحت مدیریت نتانیاهو پیش و بیش از آن که ناشی از هراس از تهدید تسلیحاتی جمهوری اسلامی باشد، در واقع به خاطر از دست دادن لولویی خیالی است که تا کنون منبع دریافت کمک ها و پشتیبانی کلان آمریکا و… بوده است. چشمان تیز بین اقتصادی ترامپ کمک بی حد وحصر آمریکا به اسرائیل را با دشمن نمایی ایران درک کرده است.
ناترازی انرژی یکی از ابرچالشهای اقتصاد ایران است که تولیدکننده، مصرفکننده و سیاستگذار را درگیر کرده است. برخی از کارشناسان معتقدند باید با آزادسازی و جهش قیمتها همراه با حمایت از اقشار آسیبپذیر این ناترازی را از میان برد. بهعلاوه هواداران شوکدرمانی تأکید دارند که قیمتهای سرکوبشده و رانتهای هنگفت، برای گروههای قدرتمند و ذینفوذی فراهم شده که به حجم عظیمی از این کالاهای ارزان، از جمله بنزین و گازوئیل دسترسی دارند و از طریق قاچاق آنها ثروتهای هنگفت کسب میکنند و به ساختار اقتصادی کشور آسیب وارد میآورند. گروهی دیگر معتقدند در شرایط شکننده ناشی از تحریمهای اقتصادی و نارضایتی شدید مردم از تورم بالا و کاهش قدرت خرید، اعمال سیاست
شوکدرمانی میتواند بسیار خطرناک باشد. این دسته از کارشناسان بر درسگرفتن از تجربیات تلخ شوکدرمانی در کشورهای دیگر و موفقیت چین در اجرای اصلاحات تدریجی تأکید دارند. نهادهای مالی بینالمللی مانند صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی تأکید میکنند که شوکدرمانی در بلندمدت فرایند رشد اقتصادی را تسهیل میکند ولی اجرای این برنامه عموما به آسیبهای اقتصادی کوتاهمدت و ناآرامی اجتماعی و بیثباتی سیاسی منجر میشود. بسیاری از کشورهای در حال توسعه از دهه 1980 تاکنون شوکدرمانی را تجربه کردهاند. در اینجا چند تجربه موفق و ناموفق ذکر میشود.
تجربه موفق شوکدرمانی (لهستان و استونی)
لهستان در اوایل دهه 1990 با تورم و رکود شدیدی مواجه شد. در سالهای 1990 تا 1991 تولید ناخالص داخلی 18 درصد کاهش یافت. در اثر تعطیلشدن شرکتهای دولتی نرخ بیکاری به 16 درصد رسید. تورم بالا (در سال 1990 بالای 570 درصد) به اعتراضات کارگری گسترده انجامید و بیثباتی سیاسی را دامن زد. در نیمه دهه 1990 اقتصاد لهستان تثبیت شد و این کشور به یکی از کشورهای اروپایی با رشد بالا مبدل شد. حمایت اتحادیه اروپا از تجارت و سرمایهگذاری در لهستان نقش مهمی در این موفقیت بر عهده داشت. فرایند مذاکره برای عضویت لهستان در اتحادیه اروپا از سال 1994 آغاز شد و بر مبنای این مذاکرات اصلاحات نهادی، بهبود حکمرانی، افزایش شفافیت و کاهش فساد در اولویت دولت قرار گرفت.
ورود سرمایههای خارجی به لهستان پس از گسترش روابط با اتحادیه اروپا تثبیت اقتصادی لهستان در نیمه دهه 1990 را تسهیل و تسریع کرد. در سال 2004 عضویت لهستان در اتحادیه اروپا پذیرفته شد و این کشور بیش از گذشته از حمایتهای مالی سازمانها و نهادهای بینالمللی برخوردار شد. استونی نیز شرایطی کمابیش مشابه لهستان را تجربه کرد. در سال 1993 تورم این کشور به 90 درصد رسید و فقر و نابرابری تشدید شد. ولی با حمایتهای اتحادیه اروپا و در نهایت عضویت در این اتحادیه در سال 2004 استونی توانست به رشد اقتصادی قابل توجهی دست یابد.
تجربه ناموفق شوکدرمانی (روسیه و قزاقستان)
پس از فروپاشی اتحاد شوروی در دسامبر سال 1991، این کشور به 15 جمهوری مستقل تقسیم شد. به دلیل ازمیانرفتن ارتباطات اقتصادی، بخش بزرگی از صنایع این کشورها تعطیل شدند و با آزادسازی قیمتها، تورم رکودی شدیدی بر این کشورها حاکم شد. روسیه در سال 1992 به ابرتورم دوهزار و 500 درصدی گرفتار شد.
اقتصاد این کشور سقوط وحشتانگیزی را تجربه کرد به نحوی که براساس گزارش بانک جهانی، در سال 1999 تولید ناخالص داخلی این کشور به حدود یکسوم سال 1990 رسید. با اوجگیری تورم و بیکاری، فقر و نابرابری به سرعت گسترش یافت و بروز ناآرامیهای اجتماعی به بیثباتی سیاسی دامن زد. رکود اقتصادی برای دههها ادامه یافت. خصوصیسازی شرکتهای دولتی به شکلگیری الیگارشی و گسترش نفوذ مافیا در اقتصاد روسیه منجر شد. برای تثبیت اقتصاد روسیه، هزینههای نظامی کاهش یافت. کاهش عرضه پول نیز به مهار تورم یاری رساند و در پی کنترل تورم واحد پول روسیه در سال 1998 تغییر کرد.
ولادیمیر پوتین در سال 1999 به ریاستجمهوری روسیه رسید. در این سال قیمت جهانی نفت افزایش یافت و به تبع آن درآمد حاصل از صادرات نفت و گاز بالا رفت و به تثبیت بودجه دولت کمک کرد. صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی براساس شرطهای سختگیرانه، با کمک مالی و اعطای وام به یاری این کشور شتافتند. روسیه در سال 2012 به عضویت سازمان تجارت جهانی پذیرفته شد و توانست سرمایههای خارجی را در بخشهای مختلف اقتصادی جذب کند.
در نهایت روسیه از طریق انضباط مالی و استفاده از درآمدهای نفتی توانست به ثبات اقتصادی دست یابد ولی دوره گذار بسیار طولانی و دردناکی را تجربه کرد. پس از فروپاشی شوروی، قزاقستان مانند دیگر جمهوریهای شوروی با بحران عمیقی مواجه شد. نرخ تورم قزاقستان در سال 1994 در اثر شوکدرمانی به 1877 درصد رسید و سبب کسادی و رکود، بیکاری، فقر و تشدید نابرابری شد. در فاصله سالهای 1991 تا 1999 تولید ناخالص داخلی این کشور بیش از 30 درصد کاهش یافت. دولت جدید قزاقستان کوشید با اعلام واحد پولی جدید و تأکید بر انضباط مالی، تورم را مهار کند. بهعلاوه منابع وسیع نفت و گاز، سرمایههای عظیم شرکتهای غربی و چینی را به این کشور جذب کرد.
در عین حال با احداث مناطق آزاد اقتصادی سرمایههای داخلی و خارجی را به دیگر بخشهای اقتصادی هدایت کرد. قزاقستان در سال 2015 به عضویت سازمان تجارت جهانی درآمد . ولی با وجود برنامههای دولت برای تقویت بخشهای غیرنفتی، همچنان اقتصاد این کشور به درآمدهای نفتی وابسته است. هرچند سرمایهگذاریهای بزرگی در کلانشهرهایی چون آلماتی و آستانه صورت پذیرفته ولی مناطق روستایی از فرایند توسعه بسیار عقب ماندهاند. نظام سیاسی متمرکز و غیردموکراتیک و فساد گسترده است. در سال 2022 مردم در قزاقستان به علت افزایش قیمت سوخت تظاهرات کردند. در این سال قیمت گاز مایع که بسیاری از خودروها از آن استفاده میکردند یکشبه دو برابر شد که به تظاهرات خونین ژانویه انجامید. در واکنش به تظاهرات، دولت موقتا برنامه اصلاحات را متوقف کرد و قیمت را کاهش داد، ولی پس از مدتی بهتدریج قیمت را بالا برد.
اصلاحات تدریجی در چین
در دهه 1980 در میان اقتصاددانان چینی درباره اعمال سیاست شوکدرمانی یا اصلاحات تدریجی اختلاف نظر جدی وجود داشت. سیاست شوکدرمانی از سوی نهادهای مالی بینالمللی مانند صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی بهصورت نسخهای واحد به چین، مانند دیگر کشورها، توصیه شد. ولی سرانجام دولت چین، با توجه به شرایط سیاسی و اجتماعی کشور، از اجرای سیاست شوکدرمانی اجتناب کرد و بر اصلاح و آزادسازی تدریجی قیمتها تأکید کرد. دولت چین با آگاهی از پیامدهای منفی اقتصادی و اجتماعی شوکدرمانی و درسگرفتن از تجارب تلخ برنامههای ضربتی مانند «جهش بزرگ رو به جلو» و «انقلاب فرهنگی» که آسیبهای جدی به اقتصاد این کشور وارد آورد، از اعمال سیاستهای بیثباتکننده اجتناب کرد و تداوم کنترلهای دولتی بر اجزای مهم اقتصاد کشور، حفظ ثبات، اصلاحات تدریجی و جلوگیری از شتابگرفتن تورم و بروز ناآرامیهای اجتماعی را در اولویت قرار داد.
به این ترتیب دولت چین با اعمال سیستم دوگانه (قیمتگذاری کالاهای اساسی برای میزانی معین همراه با قیمت تعادلی حاصل از عرضه و تقاضای بازار برای استفاده بیشتر از سهمیه تعیینشده) کنترل جریان تحولات اقتصادی را در دست گرفت، از بروز بیکاری گسترده و ناآرامی جلوگیری کرد و ثبات اجتماعی و سیاسی و تداوم اصلاحات را تضمین کرد و به رشدی تحسینبرانگیز دست یافت. تجربه چین نشان داد که شوکدرمانی تنها راه مقابله با کمبود و ناترازی و پذیرش سازوکار بازار نیست.
موفقیت اصلاحات تدریجی نشان داد که آزادسازی سریع قیمتها (شوکدرمانی) بهترین راهکار برای تمامی کشورها نیست. اجرای سیاست محتاطانه و عملگرایانه اصلاحات تدریجی، مانع از بروز فاجعه در چین شد. در حالی که جمهوریهای شوروی سابق در دهه 1990 با اعمال شوکدرمانی با بحرانهای سخت و طولانی مواجه شدند. در کل تجربه شکست بسیار بیشتر از نمونههای موفقیتآمیز بوده و نشان میدهد اجرای برنامه شوکدرمانی بدون وجود نهادهای کارآمد و در غیاب وضعیت سیاسی باثبات بسیار خطرناک است. گروهی از کارشناسان بر این باورند که با اوجگیری بحران اقتصادی، شوکدرمانی به تنها انتخاب ممکن بدل میشود و برای مقابله با بحران راهی به جز آزادسازی قیمت باقی نمیماند. این گروه عمدتا بر تجربه روسیه پس از فروپاشی شوروی تأکید میکنند. راستیآزمایی چنین استدلالی ممکن نیست.
لازم به ذکر است که نهادهایی مانند صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی پیش از روسیه به چین درباره آزادسازی یکباره قیمتها توصیههایی کرده بودند. تجربه نشان داد که چین فرصت زیادی برای اصلاحات تدریجی داشت و به موفقیتهای تحسینبرانگیزی دست یافت. امروزه ایران با شرایط دشوار اقتصادی دست به گریبان است و تحریمهای سخت بینالمللی، تورم بالا و نارضایتی در میان مردم، ضعف دستگاه اجرائی برای شناسایی و حمایت مناسب از اقشار آسیبپذیر بسیاری از کارشناسان را نسبت به اعمال سیاست شوکدرمانی بدبین کرده است.
آزادسازی یکباره قیمتها، بهویژه قیمت بنزین و گازوئیل، احتمال بروز ناآرامیهای اجتماعی و بیثباتی را در پی دارد و ممکن است هزینههای کمرشکنی را به کشور تحمیل کند. در عین حال این اندیشه درست است که نمیتوان اصلاحات تدریجی را برای مدت مدید به تعویق انداخت و نهایتا بار یارانههایی که با گذشت زمان سنگین و سنگینتر میشوند و رانت و فساد ناشی از شکاف فزاینده میان قیمتهای تعیینشده و قیمتهای تعادلی و نفوذ عمیق ذینفعان سیستم رانتی را از پا درخواهد آورد. رفع تحریمها، ایجاد ثبات نسبی در اقتصاد، افزایش کارایی دستگاه اجرائی و انجام اصلاحات تدریجی نیاز فوری کشور برای قراردادن اقتصاد روی ریل توسعه و پیشرفت است.
حامد رحیم پور
محمد رستمپور
«لاغر، بارور و البته جمهوریخواه»؛ این نسخه زن ترازی است که کمپین جدید جمهوریخواهان برای زنان جوان آمریکایی تدارک دیده، از طریق مجلات سلامتی، کانالهای یوتیوب و اینفلوئنسرهای اینستاگرامی. کمپین جدید مدعی است زنان آمریکا حالا بیدار شدهاند و به دروغهای فمینیستها درباره جهان و تاریخ و البته تفاوتهای زن و مرد پی بردهاند. گاردین از راه افتادن یک اکوسیستم رسانهای خبر داده که به دنبال جلب رای دختران و زنان بویژه از نسلهای جدیدتر است. بر اساس آمارها، 56 درصد مردان زیر ۳۰ سال به ترامپ رای دادهاند، در حالی که این رقم در دور پیشین انتخابات ریاستجمهوری 41 درصد بوده است. ترامپیستها در پی تغییر الگو و سبد رایهای ثابت جامعه آمریکا هستند و در این تغییر، به دنبال آنند پایگاه رای زنان و جوانان را از دموکراتها بگیرند. در نبرد راستگرایی و فمینیسم، حالا جمهوریخواهان در پی برساخت تصویری از یک زن تراز، در تلاش برای خلق کلیشهای مدرن از یک زن گاوچران آمریکایی در عصر جدید، محتواهایی زرد برای زن درمانده از رقابت نابرابر با جامعه مردسالار میسازند؛ محتواهایی که زن را تماما همسر، مطلقا خانهدار و کاملا شریک جنسی میخواهد و برای نقش اجتماعی او و کارکرد تمدنسازانه او هیچ نقش و جایگاهی قائل نیست. مشکل اما دقیقا از همان لحظهای آغاز شده که رسانه با آن شروع کرده؛ جامعه، تصویر و کلیشه و طرح و نقشی را میبیند که با واقعیت بیگانه است. بر اساس یک نظرسنجی در سال ۲۰۲۳، از هر ۱۰ زن آمریکایی ۴ نفر برای مدیریت نیازهای مراقبت از کودک مجبورند شغل خود را تغییر دهند. رسانه، ترسیم و تصویری از زن مطلوب ارائه میکند که وهمآلود، فانتزی و ناکارآمد است و در نتیجه، جهانی میسازد که تنهایی و انزوا را به هر شکل از رابطه ترجیح میدهد. بررسی محتوای گاردین از مجلات، پادکستها و صفحات اجتماعی کمپین جدید نشان میدهد زن تراز جدید، باید تمام معیارها و مشخصات مورد پسند و اقبال یک مرد سفیدپوست را داشته باشد، اگرنه به اشکال مختلف مورد تمسخر قرار میگیرد. مثلا تصویر زنان سفیدپوست مزرعهداری که به همراه چندین فرزندشان در مزرعه زندگی میکنند، روی جلد مجلات میآید یا تکنیکهای زناشویی متعددی پررنگ میشود که زن را فقط تأمینکننده خوشبختی مرد میشناسد و هیچگونه حق و در نتیجه مسؤولیتی ورای دیوارهای خانهاش ندارد.
شکلی از تحجر مدرن، زینت داده شده با انگارههای شبهعلمی که دائماً در پادکستها یا اپلیکیشنهای تناسب اندام تبلیغ و ترویج میشود. مهمترین نکته در رشد کمی و کیفی درگاههای جدید رسانهای راستگرایی جدید این است که جامعه آمریکا نسبت به برخی رفتارها مانند آموزش جنسی به کودکان یا تسامح در برخی اشکال تغییر جنسیتی سرخورده شده و صرف نظر از اهداف سیاسی پشت کمپین جدید و مبتنی بر نگاه خوشبینانه به زندگی مادران و مادربزرگها در گذشتهای نه چندان دور، نگاه جدید را میپسندد، بویژه آنکه نگاه جدید، زیبایی، آراستگی، جذابیت و تنانگی زن را به رسمیت میشناسد، هر چند به آن هویتی وابسته میدهد. به تعبیر گویاتر، زن در کمپین و نگاه جدید، به هویت فطری خود نزدیک میشود اما برای مرد و البته برای کلیت اقتصاد. موضوع درخور توجه درباره این کمپین این است که افکار عمومی جهانیان به دلیل پیشرفتهای فناورانه و البته میل تهاجمی ایالات متحده به تحمیل فرهنگی هنجار خود نیز منتظر چنین وضعیتی است. هیچکدام از امواج و مراحل فمینیسم نتوانسته آن رضایتمندی و شادمانی مورد انتظار وعده داده شده را برای زنان فراهم آورد و ادعای برابری زن و مرد در عمل حتی به پارلمانهای کشورهایی که مرتباً در فهرست احترامگذارترینها به آزادی و امنیت زنان در رتبههای نخستند، نرسیده است. در نتیجه بیم آن میرود چنین چرخشی که شاید بتوان از آن به عنوان وجه زنانه ترامپیسم یاد کرد، بزودی به باقی نقاط جهان از جمله ایران برسد.
۲۷ آذر سال گذشته، رهبر انقلاب در دیدار جمعی از بانوان نکاتی را گفتند که به بهانه این بررسی قابل طرح است. اولا از نظر آیتالله خامنهای، هیچ طرح نظری و اندیشه فلسفی پشت طراحیها و بیانهای غربی درباره زن وجود ندارد، بلکه این انگیزه سیاسی و منفعت اقتصادی است که طرح و نقشی را میسازد و پیش میبرد. ثانیاً خلاف آنچه کمپین جدید جمهوریخواهان تبلیغ و ترسیم میکند، به تعبیر رهبر انقلاب، بنای خلقت بر زوجیت بوده است و نقش متفاوتی که زن و مرد در خانواده پذیرفتهاند، به دلیل برتری مرد بر زن نیست. ثالثاً خلاف آنچه اکوسیستم رسانهای جدید جمهوریخواهان تبلیغ میکند، مردها تمدن را نساختهاند، بلکه این مرد و زن در کنار هم بودهاند که رویدادهای اثرگذار اجتماعی را رقم زدهاند: «در کشور قطعا جمعیت زیادی از بانوان، در مراتب علمی، فکری، نوآوری، ابتکار، اجتهاد درخشندهاند؛ یعنی واقعا کار شده. زن ایرانی توانست از هویت کشور، فرهنگ کشور صیانت کند؛ توانست از سنتهای تاریخی و اصیل کشور صیانت کند؛ با متانت خودش، با حیای خودش، با عفتی که به خرج داد. در دانشگاه وارد شد، در فعالیتهای سیاسی وارد شد، در فعالیتهای بینالمللی وارد شد اما فاسد نشد؛ [این] خیلی مهم است».
کلیشه جدید جمهوریخواهان برای زن آمریکایی، بدیل فمینیستی و ضدخانواده زن نیست، بلکه مکمل و چه بسا باید گفت نسخه جدیدتر آن است. چیزی که در ایران بارها و بارها و هنگام شرح و بسط «الگوی سوم زن» رد شده است. هفته گذشته یکی از تبیینگران این الگو که کنش اجتماعی اخلاقمدارانهای از زن ارائه و زن را همزمان همسر و البته همتراز با مرد در ساخت تمدن ترسیم میکرد، مظلومانه به قتل رسید. دکتر زهرا میرزایی از جمله همان زنان فهیم و مبتکری بود که در کنار مادری کوشش داشت نظام هنجاری مورد نظر اسلام را بدرستی بفهمد و به دقت تبیین کند. علاوه بر مظلومیت او، روایتهای مغشوش و انحرافی درباره چرایی و نحوه از دنیا رفتنش، کام خانواده و دوستانش را تلخ کرد. رسانه به اندازه سهم و نقش خود در پی مقابله با کژیهاست. فراتر از این باید مجموعه اکوسیستم رسانهای کشور بویژه در حوزه رسانههای اجتماعی قانونمند شود تا چنین فداکارانی که حتی جان خود را به دلیل اعتبار ایمانیشان از دست میدهند، دچار ترور شخصیتی نشوند.