دکتر محمدحسین محترم
رهبرمعظم انقلاب در سالگرد رحلت بنیانگذار جمهوری اسلامی با تبیین انواع توطئهها و خباثتهای آمریکا علیه ملت ایران از اول انقلاب تاکنون و تبیین ایستادگی حضرت امام (ره) در مقابل آمریکا، صنعت هستهای را یک «صنعت مادر» و غنیسازی اورانیوم را «کلید» آن برشمردند. ایشان در پاسخ به طرح آمریکاییها در مذاکرات عمان و یاوهگویی آنها که نباید ایران صنعت هستهای داشته باشد، با مطرح کردن این سؤال که «آمریکا چه کاره است و به آمریکا چه که ایران غنیسازی داشته باشد یا نداشته باشد»،تاکید کردند«در این مورد هم نمیتوانند هیچ غلطی بکنند!» که این برگرفته از مواضع قاطع حضرت امام (ره) است که فرمودند «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند». رهبرمعظم انقلاب «استقلال ملی» را «منتظر چراغ سبز یا قرمز آمریکا» نبودن تعبیر کردند و طرح آمریکا در قضیه هستهای را صددرصد ضد «ما میتوانیم» دانستند. در تبیین بیانات رهبری و این نکات اساسی چند نکته مهم:
۱- ۴۶ سال است که آمریکا با سیاست ایرانستیزانه در مقابل ملت ایران ایستاده و رفتار آمریکاستیزانه ملت ایران نیز در حقیقت واکنشی طبیعی به رفتار آمریکاست و۴۶ سال مشکل آمریکا با جمهوری اسلامی نه هستهای است و نه حقوق بشر، و نه مسئله دیگری، بلکه فقط سر «باید و نباید» است. یعنی «باید» آمریکا امر و نهی کند که ایران «باید» چه کاری بکند و«نباید» چه کاری انجام دهد! این یعنی همان «سیاست قطعا شکستخورده»ای که رهبری فرمودند «ترامپ در پی تحمیل این الگوست که کشورهای منطقه بدون آمریکا حتی ۱۰ روز هم نمیتوانند به زندگی خود ادامه دهند.»
۲-رئیسجمهور آمریکا چهار دستور اجرائی برای گسترش تولید انرژی هستهای و ساخت رآکتورهای هستهای جدید و توسعه استخراج و غنیسازی اورانیوم در داخل خاک آمریکا امضا کرد. همزمان رسانههای آمریکا اعلام کردند آمریکا از بمب هسته ای جدید خودش به نام B61-13 رونمایی کرد که قدرتش۲۴ برابر بمب هیروشیما و برای نابودی تاسیسات و اهداف زیرزمینی است! از سوی دیگر رئیسجمهور آمریکا ادعا میکند ایران «نباید بمب هستهای بسازد» و «باید غنیسازی در خاک ایران را تعطیل کند» و «باید بتوانیم با بازرسان وارد شویم، هرچه را بخواهیم برداریم، هرچه را بخواهیم منهدم کنیم. ما میتوانیم تأسیسات هستهای ایران را منهدم و آزمایشگاهها را منفجر کنیم»! روبیو وزیر امور خارجه آمریکا هم در اظهارنظر جدیدی اول اذعان کرده است «ایرانیان برنامه غنیسازی خود را وقار و غرور ملی میدانند و غنیسازی اورانیوم برای آنها یک عامل بازدارنده است» و بعد ادعا کرده است «️پایه مذاکره ما با ایرانیان، برچیده شدن برنامه غنیسازی اورانیوم آنهاست». این یعنی میگوید میخواهیم با مذاکرات غرور ملی ایرانیان را بشکنیم تا بتوانیم به ایران بگوییم چه باید بکند و چه نباید بکند! «روبرتو نچا» دیپلمات پیشین وزارت خارجه ایتالیا در گفتوگو با BBC هشدار میداد «آمریکا با ترفند مذاکره به دنبال تحمیل است، نه توافق!».لذا هرچه بیشتر میگذرد، افکارعمومی در ایران بیشتر به این واقعیت پی میبرد که مذاکره با آمریکا راهحل مشکلات کشور نیست و مسیر اشتباهی است و طرف آمریکایی در مذاکره جدی نیست و مذاکرات را نه برای یک توافق واقعنگر، بلکه برای تضعیف و تسلیم ایران دنبال میکند و هدف آنها از مذاکرات تشدید فشار حداکثری و محکمکردن پایه تحریمها علیرغم فضاسازیهای موجود است.
۳-روش ترامپ برای رسیدن به اهدافش در این دوره از ریاست جمهوری تحقیر طرفها برای تحمیل خود و باج گیری از آنها و القای این است که هیچکس در دنیا بدون آمریکا نمیتواند به حیات خود ادامه دهد! ترامپ در اقدامی زشت و غیردیپلماتیک در دیدار رئیسجمهور آفریقای جنوبی در کاخ سفید با نشان دادن عکسها و بیان ادعاهایی درباره نسلکشی سفیدپوستان به وی حمله کرد. البته رئیسجمهور آفریقای جنوبی با هوشیاری پاسخ ترامپ را داد که «متاسفم که ما هواپیما نداریم به شما هدیه بدهیم»! ترامپ قبل از این نیز چنین رفتارهای تحقیرآمیزی با زلنسکی و نخستوزیر کانادا و... داشت. حالا با یاوهگوییهایش تلاش دارد خود را به عنوان رهبر جهان به ملت ایران و به جهان نیز القا کند که این من هستم که به ایرانیها میگویم چه باید بکنند و چه نباید بکنند! اما رهبری با تشخیص به موقع و موضع شجاعانه، در اقدامی پیشدستانه با این عبارات که «ترامپ دروغ گفت که میخواهد از قدرت برای صلح استفاده کند» و «صحبتهای ترامپ در سفر به منطقه لایق پاسخ دادن نیست»، و «این قدر سطح حرفها پایین است که موجب سرافکندگی و شرمندگی گوینده و ملت آمریکاست» و «آمریکاییها یاوهگویی و غلط زیادی نکنند»! ترامپ را تحقیر کردند و این پیام را به ترامپ دادند که ملت ایران هوشیارتر از آن هستند که بتوانید «الگوی شکستخورده» را بر آنها تحمیل کنید! رهبری با این بیانات و ادبیات در حقیقت به کمک تیم مذاکرهکننده ایرانی آمدند و ترامپ را خلع سلاح و یاوهگوییها و تاکتیکهای او برای ایجاد فشار جهت امتیاز گرفتن از تیم مذاکرهکننده ایرانی و همچنین جنگ روانی و فرافکنی ترامپ برای مقصر جلوه دادن ایران در صورت شکست مذاکرات را خنثی کردند. لذا مواضع قاطع رهبرمعظم انقلاب و تاکید بر اینکه ملت ایران از کسی اجازه نمیگیرد که چه بکند و چه نکند، ذهن متوهّم ترامپ و نتانیاهو را پریشانتر کرد و باعث شد تا تحلیلگران بینالمللی و رسانههای جهان و حتی تحلیلگران مشهور سیاسی و متخصصان رسانههای خود آمریکا مثل «گارلند نیکسون» اذعان کنند که «گرچه ایالات متحده میخواهد به ایران بگوید باید چه کار را انجام دهد و شرایط را برای ایرانیها تعیین کند، اما واشنگتن توان دیکته کردن به ایران را ندارد! چون ایران از نظر نظامی چنان قدرتمند است که آمریکا نمیتواند با آن مقابله و شرایط خود را به ایران تحمیل کند.»
۴-متاسفانه براساس بند دوم دیباچه برجام عملا حق دستیابی به انرژی صلحآمیز هستهای نفی شد و آمریکا و غربیها آن هم با مذاکرات طولانی و گرفتن امتیازهای بیسابقه، «اجازه allow» دادند تا ایران از یک برنامه محدود غنیسازی در مکانهای خاص البته با اعتمادسازی برخوردار باشد! ️در حقیقت برجام رسما حق غنیسازی تصریح شده در معاهده NPT را واگذار و سلطه چند کشور را پذیرفت. اما غنیسازی طبق معاهده NPT حق قانونی ایران است نه اجازه آمریکا و غربیها! و اساسا نیازی به مذاکره و دادن امتیاز برای به رسمیت شناختن این حق ندارد و قرار نیست دیگر آنچه که در برجام تحمیل شد، تکرار شود.
۵-نباید اجازه بدهیم آمریکایی که از در بیرون انداخته شده از پنجره وارد شود. اجازه ورود بازرسان آمریکایی به تأسیسات هستهای در صورت هرگونه توافقی و یا تشکیل کنسرسیوم سیاسی! دقیقا مصداق این سخن است. حضور بازرسان آمریکا نه تنها بر اعتمادسازی نمیافزاید بلکه راه نفوذ آنها را باز و قبح حضور رسمی آمریکاییها در کشور شکسته خواهد شد و منجر به آن چیزی خواهد شد که نباید بشود! ثالثا راه جاسوسی و ترور دانشمندان و خرابکاری در تاسیسات هستهای هموارتر خواهد شد. رابعا حضور بازرسان آمریکایی در ایران هدف نهائی آمریکاییها از مذاکرات هستهای۲۴ ساله را محقق خواهد کرد! اصولا آمریکا بعد از اینکه به این نتیجه رسید با تحریم و تهدید جنگ و بلوف گزینه نظامی نمیتواند با جمهوری اسلامی مقابله کند، بوش در راهبردی جدید به فکر مهار جمهوری اسلامی از طریق «نفوذ» و حضور در داخل ایران افتاد و به اندیشکده ویلسون ماموریت داد راهی برای نفوذ در ایران پیدا کند که این اندیشکده پس از جلسات متعدد و فراوان با سایر اندیشکدههای آمریکایی به این نتیجه رسید که«موضوع هستهای میتواند راه نفوذ و حضور آمریکا در ایران را باز کند».همزمان با مذاکرات برجام در سال۹۴ مقامات و رسانههای آمریکایی از جمله روزنامه دیلیبیست و نیویورک تایمز، شبکه سی ان ان و رئیس مؤسسه راکفلرها،فیلیپ زلیکو معاون وزیر خارجه در دولت بوش،مایکل جونز مدیر نشریه آمریکایی«جنگ فرهنگها» و آلن استوارت فرانکن سناتور معروف دموکرات آمریکایی از این راهبرد آمریکا پرده برداشتند که «توافق هستهای مشابه ماجرای ایران کنترا- مکفارلین است که نشان میدهد هنوز سیاستمداران آمریکایی به نفوذ به داخل ایران باور دارند و بوش جمهوری خواه با مهندسی مذاکرات هستهای، آمریکا را در مسیر نفوذ در ایران قرارداد و برجام کارآمدترین راه نفوذ در ایران است».اما رهبرمعظم انقلاب هوشیارانه و تیزبینانه با هشدار نسبت به «نفوذ هستهای» تاکید کردند«ما راه سوءاستفاده هستهای برای نفوذ دشمن را میبندیم». لذا بجاست آماده مقابله با این توطئه برنامهریزی شده، بود.
۶-ترس از شکست مذاکرات باید ریخته شود. ۲۴ سال مذاکره شده و تماما یکطرفه جمهوری اسلامی ایران راستی آزمایی شده اما هیچ نتیجهای که حاصل نشده بلکه همراه با خسارات فراوانی بوده است. لذا حال که نیات ترامپ آشکار شده که همان نیات سلف خود و پمپئو و بولتون است اولا ایران باید از مسیر و موضع دفاعی و لاک اعتمادسازی و راستیآزمایی گذشته خارج شود و از الفاظ گفت وگو و مذاکره با آمریکا و اروپا فاصله بگیرد و با توجه به تحولات و همچنین توانمندیهای جدید وارد فضای جدیدی از مواجهه با آمریکا و اروپاییها و گفتمان تهدید شود.
ثانیا از حالا به بعد باید طرف مقابل را با تهدیدات متنوع به عقب راند و تهدید کرد هیچ تضمینی برای منافع اروپا و آمریکا متصور نیست تا زمانی که تمام منافع ایران به طور کامل رعایت شود و مثل کرهشمالی باید به آمریکا هشدار داد اگر امنیت میخواهید باید تهدید نظامی کشورها را متوقف کنید! ثالثا باید به بازی تکراری تهدید-مذاکره-تحمیل آمریکا و اروپا و اسرائیل و آژانس با عدم ورود به این بازی پایان داده شود و هرگونه مسئله فنی هستهای در گفت وگو با آژانس حل و فصل شود. رابعا این موضع اتخاذ شود که دولتی که خود بمب هستهای دارد و در اقدامی جنایتکارانه از آن استفاده کرده صلاحیت اظهارنظر و مذاکره هستهای ندارد! و هشدار داد در صورت هرگونه تهدیدی ممکن است مطالبه ملت ایران درخصوص سلاح هستهای تغییر کند. خامسا اعلام شود تا زمانی که رژیم اسرائیل بمب هستهای دارد و عضو ان پی تی نیست، هرگونه ادعائی درخصوص فعالیتهای صلحآمیز هستهای ایران بیارزش و فاقد وجاهت قانونی و فنی و سیاسی است و اگر آژانس و آمریکا و اروپاییها صداقت دارند اول پرونده هستهای اسرائیل را روی میز بگذارند! سادسا با اصرار آمریکاییها بر گزینههایی همچون غنیسازی صفر، مذاکرات پایانیافته تلقی شود و یا در پاسخ به اقدام تهدیدآمیز و زشت و خلاف عرف ویتکاف در نیمهکاره رها کردن جلسه مذاکرات، باید بلافاصله به مذاکرات خاتمه داده میشد و تا عذرخواهی ویتکاف دور دیگری از مذاکرات از سرگرفته نشود! سابعا باید ریل مذاکرات را عوض و اعلام کرد که اول درخصوص مطالبات ملت ایران یعنی لغو تحریمها باید مذاکره صورت گیرد، بعد درخصوص مسائل فنی هستهای! ثامنا برجام را تمام شده و خروج از ان پی تی را قبل از نشست شورای حکام اعلام کنیم و هشدار داده شود در صورت عدم صدور قطعنامه علیه ایران و فعال نشدن اسنپ بک تا انقضاء برجام در مهرماه به ان پی تی باز خواهیم گشت! تاسعا پاسخ قاطع لازم است تا شمشیر داموکلس غرب از سر ملت ایران برداشته شود. پذیرش هرگونه محدودیتی در غنیسازی و هرگونه توافق موقتی و هرگونه حضور بازرسان آمریکایی و تشکیل هرگونه کنسرسیوم سیاسی غنیسازی و هرگونه تعلیقی و...و تاخیر در استفاده از برگ برندههای خود تیغ این شمشیر را تیزتر و تیغ تحریمها را برّانتر خواهد کرد! عاشراً باید شجاعت و صراحت شهید رئیسی را روی میز گذاشت که در پاسخ خبرنگار غربی گفت«خیر»! شجاعت نه گفتن و ترک مذاکرات میتواند برگ برندهای در این دور از مذاکرات
ثانیا از حالا به بعد باید طرف مقابل را با تهدیدات متنوع به عقب راند و تهدید کرد هیچ تضمینی برای منافع اروپا و آمریکا متصور نیست تا زمانی که تمام منافع ایران به طور کامل رعایت شود و مثل کرهشمالی باید به آمریکا هشدار داد اگر امنیت میخواهید باید تهدید نظامی کشورها را متوقف کنید! ثالثا باید به بازی تکراری تهدید-مذاکره-تحمیل آمریکا و اروپا و اسرائیل و آژانس با عدم ورود به این بازی پایان داده شود و هرگونه مسئله فنی هستهای در گفت وگو با آژانس حل و فصل شود. رابعا این موضع اتخاذ شود که دولتی که خود بمب هستهای دارد و در اقدامی جنایتکارانه از آن استفاده کرده صلاحیت اظهارنظر و مذاکره هستهای ندارد! و هشدار داد در صورت هرگونه تهدیدی ممکن است مطالبه ملت ایران درخصوص سلاح هستهای تغییر کند. خامسا اعلام شود تا زمانی که رژیم اسرائیل بمب هستهای دارد و عضو ان پی تی نیست، هرگونه ادعائی درخصوص فعالیتهای صلحآمیز هستهای ایران بیارزش و فاقد وجاهت قانونی و فنی و سیاسی است و اگر آژانس و آمریکا و اروپاییها صداقت دارند اول پرونده هستهای اسرائیل را روی میز بگذارند! سادسا با اصرار آمریکاییها بر گزینههایی همچون غنیسازی صفر، مذاکرات پایانیافته تلقی شود و یا در پاسخ به اقدام تهدیدآمیز و زشت و خلاف عرف ویتکاف در نیمهکاره رها کردن جلسه مذاکرات، باید بلافاصله به مذاکرات خاتمه داده میشد و تا عذرخواهی ویتکاف دور دیگری از مذاکرات از سرگرفته نشود! سابعا باید ریل مذاکرات را عوض و اعلام کرد که اول درخصوص مطالبات ملت ایران یعنی لغو تحریمها باید مذاکره صورت گیرد، بعد درخصوص مسائل فنی هستهای! ثامنا برجام را تمام شده و خروج از ان پی تی را قبل از نشست شورای حکام اعلام کنیم و هشدار داده شود در صورت عدم صدور قطعنامه علیه ایران و فعال نشدن اسنپ بک تا انقضاء برجام در مهرماه به ان پی تی باز خواهیم گشت! تاسعا پاسخ قاطع لازم است تا شمشیر داموکلس غرب از سر ملت ایران برداشته شود. پذیرش هرگونه محدودیتی در غنیسازی و هرگونه توافق موقتی و هرگونه حضور بازرسان آمریکایی و تشکیل هرگونه کنسرسیوم سیاسی غنیسازی و هرگونه تعلیقی و...و تاخیر در استفاده از برگ برندههای خود تیغ این شمشیر را تیزتر و تیغ تحریمها را برّانتر خواهد کرد! عاشراً باید شجاعت و صراحت شهید رئیسی را روی میز گذاشت که در پاسخ خبرنگار غربی گفت«خیر»! شجاعت نه گفتن و ترک مذاکرات میتواند برگ برندهای در این دور از مذاکرات باشد!
۷- این سخن را جدی باید گرفت که«گمان نمیکنم مذاکرات به نتیجهای برسد!». تردیدی نیست که منافع ملی ملت ایران از مذاکره با دولت آمریکا تامین نخواهد شد، نهایت این مذاکرات چیزی است که مقامات و رسانههای آمریکایی گفتهاند که «دولت آمریکا در حال بررسی این گزینه است که برخی از تحریمهای فعلی علیه تهران را به تعویق بیندازد»! لذا باید از توهّم لغو تحریمها و سرمایهگذاری آمریکا در صنعت هستهای ایران خارج شد و از تجربه تلخ برجام و حضور خیانتبار و جاسوسانه و فسادانگیز و فریبکارانه توتال در ایران و تجربه کنسرسیوم اورودیف در قبل از انقلاب و کنسرسیوم آب سنگین و راکتور اراک در برجام و توافق مبادله اورانیوم 3/5 درصد با ۲۰ درصد عبرت گرفت، چراکه اولا رئیسجمهور آمریکا نسخهای از توافق هستهای با ایران را در توهّم و ذهن خود دارد که بر اساس آن آمریکا اجازه خواهد داشت «هرچه بخواهد» در داخل ایران نابود و همان آرزوی اوباما را دارد که پیچ و مهرههای صنعت هستهای ایران را باز کند! ثانیا نمایندگان دموکرات و جمهوریخواه لایحه مشترکی برای اجرای دائمی تحریمهای ایران در کنگره ارائه دادهاند که بزودی تصویب میشود. ثالثا آمریکا صریحا اعلام کرده «حتی در صورت هرگونه توافقی بخش بزرگی از تحریمها باقی خواهد ماند»! رابعاً اگر بر فرض محال تحریمی لغو و یا تعلیق هم شود،به استناد دیگر تحریمها نه هیچ سرمایهگذاری حاضر به سرمایهگذاری در ایران است و نه هیچ بانکی حاضر به برقراری مبادلات پولی است! در نتیجه باید از فرصت طلایی بریکس و شانگهای و اوراسیا با فعال کردن ارزهای این نهادهای اقتصادی و همچنین ارزهای محلی و گسترش روابط منطقهای برای «خنثیسازی تحریمها» استفاده کرد و نباید اجازه داد «راههای دور زدن و خنثیسازی تحریمها» مثل آنچه که در برجام و دولت روحانی رخ داد، مجددا با توافق هستهای و پالرمو افشا شود و از بین برود!
سیدعبدالله متولیان
۳۶ سال پس از ارتحال بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی، سخنان حکیمانه و راهبردی رهبر معظم انقلاب اسلامی در حرم مطهر امام، بار دیگر خط بطلانی بر توطئههای دشمنان کشید و عزم راسخ ملت ایران را برای تداوم مسیر پیشرفت هستهای تقویت کرد. تأکید قاطع ایشان بر صنعت هستهای بهعنوان «فناوری مادر و حق مسلم ملت ایران»، نهتنها پاسخی کوبنده به موضعگیریهای اخیر گروسی و تروئیکای اروپایی بود، بلکه نقشهای راهبردی برای تمدن نوین اسلامی ترسیم کرد:
۱. عقلانیت انقلابی، سلاح ایران در برابر عقلانیت وابسته: امروز، عقلانیت حقیقی در مکتب امام خمینی (ره) و رهبری انقلاب اسلامی معنا مییابد، عقلانیتی که با تربیت ۱۲ هزار متخصص هستهای، ایران را در جمع ۱۰ کشور برتر فناوری هستهای جهان قرار داده است. این همان منطق متینی است که از شعار «نه شرقی، نه غربی» تا «مقاومت فعال» تداوم یافته و ملتی را از چنگال وابستگی به اوج عزت و خوداتکایی رسانده است. در حالی که دشمنان با فعالسازی مکانیزم ماشه و تهدیدهای پوچ ترامپ و نتانیاهو میخواهند ایران را از حق مسلم خود محروم کنند، پاسخ ملت ایران همان است که رهبری فرمودند: «شما چهکارهاید؟»
۲. فناوری هستهای، موتور محرکه پیشرفت و اقتدار ملی: صنعت هستهای ایران امروز درختی تنومند است که ریشه در خون شهدای هستهای دارد و ثمرات آن در تمامی عرصههای علمی و اقتصادی نمایان است:
- نجات جان سالانه بیش از یک میلیون بیمار با تولید رادیوداروهای پیشرفته - افزایش ۴۰ درصدی عملکرد محصولات استراتژیک کشاورزی با فناوریهای پرتودهی- دستیابی به چرخه کامل سوخت هستهای و قرارگیری در باشگاه انحصاری ۹ کشور جهان- پایهگذاری فناوریهای پیشرفته دفاعی و فضایی که دشمن را به وحشت انداخته است.
۳. غنیسازی، خط قرمز ملت ایران: توان غنیسازی اورانیوم، همانگونه که رهبری فرمودند، «سد مستحکم در برابر استکبار» است. امروز ایران با وجود ترورهای ناجوانمردانه (شهیدان فخریزاده، احمدیروشن و...) و تحریمهای ظالمانه، نهتنها تسلیم نشده، بلکه با دستیابی به غنیسازی ۶۰ درصد، قدرت بازدارندگی خود را به رخ جهانیان کشیده است. تلاش اخیر امریکا و متحدانش برای تعطیلی فعالیتهای هستهای ایران، تنها یک توهم راهبردی است که پاسخش را در عملیاتهای موشکی دقیق و ویرانگر نیروهای مسلح ایران علیه مواضع تروریستها و پایگاههای دشمن دیدهایم.
۴. پاسخ تاریخی به جبهه استکبار: شما چهکارهاید؟: سؤال راهبردی رهبر معظم انقلاب، ناقوس مرگ هژمونی غرب را به صدا درآورد. این پرسش حقوق مسلم ملت ایران را فریاد کشید، توهم مهار ایران را برای همیشه باطل کرد و نظام تکقطبی را به چالش جدی کشیده و مرگ سلطه راهبردی (هژمون) امریکا را اعلام کرد.
۵. افقهای روشن پیشرو: با جهش علمی ایران محوریت صنعت هستهای ایران:
- خودکفایی در ۱۲۰ نوع رادیودارو را محقق کرده، سالانه بیش از ۲۰۰۰ اختراع ثبتشده در حوزههای مرتبط دارد و زمینهساز جهش علمی در ۳۰ رشته فناوری پیشرفته شده است.
۶. مسیر نورانی عقلانیت انقلابی، تنها راه عزت و استقلال ایران است: همانگونه که رهبر عزیزمان تأکید کردند، «عقلانیت انقلابی» راهبرد اصلی جمهوری اسلامی است. این مسیر، عزت را بر ذلت و استقلال را بر وابستگی ترجیح میدهد. آیندهای که جوانان انقلابی این مرز و بوم با قدرت هر چه تمامتر میسازند و دشمنان را به زانو درخواهند آورد. جمهوری اسلامی ایران ثابت کرده است که هرگز در برابر زورگوییهای مستکبران تسلیم نخواهد شد. صنعت هستهای، سنگر استقلال و نماد مقاومت این ملت است و هرگونه تهدید یا توطئهای با پاسخ قاطع و اقتدارآمیز مواجه خواهد شد.
آرش رئیسی نژاد
نقطه آغاز گرم شدن روابط میان ایران و عربستان، شکست استراتژی محمد بنسلمان – ولیعهد سعودی – در محدود کردن نفوذ منطقهای تهران در دوره نخست ریاستجمهوری دونالد ترامپ بوده است. حتی در برههای، عربستان بهشکل آشکارا تهدید کرد که مناقشه را به داخل قلمروی ایران خواهد کشاند و ادعا کرد: «ما منتظر نمیمانیم که نبرد در عربستان سعودی باشد. در عوض، کاری میکنیم که نبرد برای آنها در ایران باشد.»
با این حال، عربستان نتوانست حوثیها را در یمن شکست دهد و حمایت ریاض از خروج ترامپ از توافق هستهای آمریکا و ایران در دوران اوباما به حمله پهپادی ۲۰۱۹ به تأسیاست آرامکو منتهی شد؛ اتفاقی که آسیبپذیریهای عربستان را آشکار کرد. ریاض که از بیمیلی واشنگتن در آن زمان برای مداخله ناامید شده بود، رویکرد مقابلهای خود را مورد بازبینی قرار داد. سپس، میانجیگریهای عراق و چین راه را برای احیای روابط دیپلماتیک با ایران، آن هم پس از دو سال دشمنی فراهم کرد.
روابط ترمیمشده میان ایران و عربستان موجب تغییر پویاییهای منطقهای شده است. مقامات ایران بهطور عمومی علاقه خود برای توسعه روابط اقتصادی و امنیتی با عربستان را ابراز کردهاند، در حالیکه محمد بنسلمان حمایتش را برای حضور تهران در یک چارچوب اقتصادی جدید در خاورمیانه اعلام کرده است. همچنین ریاض در چرخشی کامل نسبت به مواضع خود در مقایسه با دوره نخست ریاستجمهوری ترامپ، تمایل خود را نسبت به تسهیل یک توافق هستهای جدید میان ایران و آمریکا ابراز کرده است.
اما چه تغییراتی در ژئوپلیتیک و محاسبات منافع ملی موجب چرخش قابل توجه سیاستهای ریاض شده است؟
حملات اسرائیل به حماس و حزبالله و سقوط دولت بشار اسد در سوریه از عوامل تأثیرگذار بودهاند. تحت تأثیر قرار گرفتن محور مقاومت، این موضوع را به تهدیدی کمتر برای امنیت ملی و نفوذ منطقهای عربستان تبدیل کرده و همین امر، برقراری ارتباط با تهران را به یک گزینه کمریسکتر برای ریاض مبدل کرده است.
عامل بعدی، ظهور اسرائیل بهعنوان یک نیروی هژمونیک بالقوه در منطقه است. عملیاتهای نظامی اسرائیل و موفقیتهای ادعایی آن اگرچه از برخی جهات موجب قدردانی از سوی ریاض شده، اما این اتفاق باعث محتاط شدن رهبران سعودی نیز شده است. رهبران عربستان اکنون ایران را بهعنوان یک عامل تعادل میبینند. این محاسبه استراتژیک جدید باعث شده است ریاض بهشکل آرام با حملات نظامی بیشتر علیه ایران مخالفت کند، چراکه ایران از نگاه عربستان، عاملی ضروری برای حفظ توازن چندقطبی در خاورمیانه است.
نگرانی عربستان از نفوذ فزاینده ترکیه
عامل دیگری که موجب تغییر رویکرد رهبران سعودی شده است، به نفوذ فزاینده ترکیه تحت رهبری رجب طیب اردوغان در منطقه شامات مربوط میشود. پس از سقوط بشار اسد در سوریه، ترکیه از دولت رئیسجمهور موقت این کشور یعنی احمد الشرع حمایت میکند. از نقطه نظر عربستان، منطقه «هلال شیعی» در حال جایگزین شدن با «هلال عثمانی» است که با زیرساخت اقتصادی، ایدئولوژی و جاهطلبیهای منطقهای ترکیه پیش میرود.
چهارمین عامل بزرگ که باعث تحول اسراتژیک عربستان سعودی شده است، طرح ابتکاری و جاهطلبانه این کشور در زمینه اقتصادی است که با نام «چشمانداز ۲۰۳۰» شناخته میشود. هدف از این طرح بلندمدت، تبدیل عربستان به یک بخش کلیدی از زنجیره تأمین اقتصادی در سطح جهان و رهبر توسعه در منطقه است. عربستان با جمعیت جوان خود بهدنبال ثبات منطقهای است تا بتواند به تقویت تعامل اقتصادی اقدام کند و قدرت نرم به دست آورد. روی گرداندن از مناقشه و حرکت بهسوی دیپلماسی و تجارت، از عوامل کلیدی دستیابی به چشمانداز ۲۰۳۰ به حساب میآیند.
به گزارش گروه رسانهای شرق، طبیعی است که باید از روند مذاکرات و تنشزدایی در سیاست خارجی حمایت و آن را تقویت کرد تا از تجارت و صنعت و تولید گرهگشایی کرد. اما مسئله مهم این است تا زمانی که نظام مدیریت سیاسی-اقتصادی کشور حمایت از تولید نباشد، توافق با آمریکا هم دردی را دوا نخواهد کرد و چرخه توسعه کماکان درگیر سیاست و اقتصاد رانتی یا «اداره تودهای» خواهد ماند. چنین امری مستلزم مهارتهای مدیریتی و انتظام سیاسی-اقتصادی است. نمونه «مرغ لاین» در کشور بهمثابه یک کالای استراتژیک که با امنیت غذایی-ملی گره خورده، مثالزدنی است. سخن ما این است که دولت نمیتواند این گلیم سنگین را از آب برکشد و لازم است در قالب یک پروژه ملی حمایت همهجانبهای را از کنسرسیومی از سرمایهداری ملی به عمل آورد؛ همچنان که این کار را باید در ساماندهی به شبکه حملونقل کشور به عمل آورد. اجرای سیاستهای کلان حکومتی توسط سرمایهداری ملی یک گزینه مهم در سیاستگذاری عمومی در ایران است.
نکته کلیدی این است که آنگاه که مدیران ارشد دولتی در برابر حجم انبوهی از اتصالات تصمیمات خود با شبکه درهمتنیده تصمیمگیری دولتی مواجه میشوند، پا پس میکشند و در برابر موضوعات بزرگ تصمیمگیری دچار بیعملی میشوند. شاید طبیعی هم باشد؛ چون اساسا بخش دولتی برای این کار پرورش نیافته و از عهده این کار برنمیآید. گویی وزنهبرداری است که باید در مسابقه دوِ صدمتر شرکت کند. برعکس، اما او باید کار را به کاردان مربوطه که تجربه اقتصادی دارد بسپرد؛ یعنی شبکهای از سرمایهداری ملی را برای اجرای سیاستهای بزرگ دولتی برگزیند. البته هماکنون چنین اقدامی صورت میگیرد و سعی میکنند در هنگامههای بحرانی با اعطای اعتبارات بزرگ به برخی «سرمایهداران برگزیده»، کالاهای اساسی را وارد کنند.
اما نه خودآگاهی روشنی نسبت به آن داریم و نه الزامات سیاسی آن را در نظر گرفتهایم. این طرز اداره در واقع نوعی اداره هیئتی است و علاوه بر آنکه مفسده دارد، نظام بانکی کشور را به ورشکستگی میکشاند و کشور را از نظم اقتصادی لازم برای فعالیتهای کلان ملی محروم میکند. برای مثال بیایید به بیان ساده زنجیره مرغ لاین تا تولید مرغ گوشتی را شناسایی کنیم تا اولا اهمیت استراتژیک آن را دریابیم و ثانیا نشان دهیم این زنجیره شمار وسیعی از شرکتها و دستگاههای خرد و کلان را بهگونهای تودهای درگیر حکمرانی هرجومرجگونه میکند: مرغ لاین، نژاد خالص و اصلاحشده مرغ است که توسط شرکتهای ژنتیکی (مثل Cobb ،Ross و Hubbard) توسعه داده میشود. این مرغها مادرِ مادرِ مرغهای گوشتی هستند! یعنی در رأس زنجیره قرار دارند. سپس مادربزرگ یا مرغ اجداد قرار دارد. جوجههای لاین، پرورش داده میشوند تا به مرغهای مادربزرگ تبدیل شوند. تخمهای مادربزرگ نیز به نوبه خود به جوجههای مادر تبدیل میشوند. آنها نیز تخمهای نطفهدار میگذارند تا پس از جوجهکشی، جوجههای گوشتی متولد شوند و در مرغداریهای گوشتی پروار شده و به بازار برسند. خلاصه چرخه: لاین >> مادربزرگ >> مادر >> جوجه گوشتی >> مرغ آماده مصرف. در هر مرحله انبوهی از شرکتها فعالیت دارند و نوعی «هرجومرج سامانیافته و قهری» در این عرصه مشاهده میشود. در این میان، وظایف استراتژیک و تحقیق و توسعه بر زمین میماند؛ چراکه افق درازمدت تضعیف میشود و تولیدکننده در روزمرگی کسب منفعت گرفتار است تا بتواند از این آشفتهبازار جان سالم به در ببرد.
مرغ لاین به عنوان یک فناوری پیشرفته امکان اصلاح نژاد و ارتقای عملکرد مرغهای گوشتی را فراهم میکند. پرورش و نگهداری مرغ لاین بسیار پیچیده، علمی و در لبه دانش قرار دارد؛ به طوری که کشورهای دارنده لاین از انتشار دانش و تجربه خود جلوگیری میکنند و هرگز این فناوری را طعمه واگذاری و فروش نمیکنند. در حال حاضر فناوری مرغ لاین در اختیار کشورهای معدودی نظیر آمریکا، انگلیس، آلمان و فرانسه قرار دارد. ایران نیز با داشتن مرغ لاین آرین جزء این کشورها محسوب میشود. اما «مرغ لاین آرین تا اوایل دهه ۸۰ بیشترین سهم را در بازار گوشت مرغ کشور داشت، اما در پی قطع ارتباط مجتمع مرغ لاین بابلکنار با زنجیره تولید (اجداد تا جوجه گوشتی) و همچنین آغاز واردات گسترده مرغ اجداد به کشور، به تدریج سهم بازار مرغ آرین کاهش پیدا کرد و عملا کشور وابسته به واردات مرغ اجداد شد. با از بین رفتن سهم بازار مرغ آرین، سرمایهگذاری جدیدی برای بهبود عملکرد و توسعه زیرساخت انجام نشد.
عدم ثبات مدیریتی نیز بر مشکلات این مجتمع افزود؛ به طوری که بعد از دو دهه کمتوجهی به تحقیق و توسعه مرغ لاین آرین، شاخصهای عملکردی جوجههای گوشتی حاصل از مرغ لاین آرین مانند ضریب تبدیل خوراک، افت لاشه بعد از کشتار، درصد تلفات و... در مقایسه با سویههای خارجی ضعیف شد» (مهدی خداوردی، کارشناس).
حضور در این عرصه مستلزم هزینههای بالای تحقیق و توسعه و تضمین بازار ملی است. چنین کار پیچیدهای از دولتها که شماری «کارمند-مدیر» و نه مدیرِ باجسارت و قدرتمند آنها را اداره میکنند و فاقد امنیت شغلی و ناپایداری مدیریتی هستند، برنمیآید و درست همینجاست که ثبات حرفهای-صنفی در قالب سرمایهداری ملی میتواند راهگشا باشد. همواره تمرکز چنین امر مهمی در دست دولت به عنوان یک گزینه طبیعی قلمداد میشود تا زنجیره یکپارچه تولید از لاین تا بازار تضمین شود. اما چنین خیالی محقق نخواهد شد و ناپایداری مدیریتی به ناپایداری این زنجیره خواهد رسید. سرمایهداری ملی، بهتدریج در زنجیرهای مالکیتی و شبکهای اجتماعی از ثروت، تولید، اشتغال و بازار از ثبات بیشتری برای تحقق چنین آرزویی برخوردار است؛ مشروط بر آنکه دولت در بالاترین سطح اقتداری خود متعهد به چنین امری باشد؛ همانگونه که دهههاست (به درست یا به غلط) درباره خودرو چنین کرده است.
این مقاله نهفقط درباره سرمایهداری ملی یا مرغ لاین، بلکه درباره نحوه اداره کشور و اجرای سیاستهای برنامهای توسط بخش خصوصی بزرگمقیاس است. اقتصاد مقاومتی در گرو بازاندیشی در نحوه اداره کشور و گریز از «اداره تودهای» است. الگوی احیای مرغ لاین آرین توسط سرمایهداری ملی یک گزینه مهم برای گریز از وابستگی است.
سید عباسعلی وهاب زاده موسوی
محسن ردادی
رهبر انقلاب در سخنرانی ۱۴ خردادشان، با استناد به اندیشه امام خمینی(ره) بار دیگر بر یکی از مفاهیم اساسی و حیاتی برای حیات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی ملت ایران تأکید کردند: «استقلال»؛ مفهومی که اگرچه در ظاهر ساده به نظر میرسد اما در عمق خود حامل بار معنایی عظیمی است و در شرایط امروز کشور، بیش از هر زمان دیگری نیازمند درک درست و تبیین دقیق است.
رهبر انقلاب در این سخنرانی، استقلال را به عنوان یک اصل بنیادین در اندیشه امام خمینی(ره) معرفی کردند و در ذیل آن، 4 اصل کلیدی را برشمردند:
۱- اصل «ما میتوانیم»
۲- اصل «مقاومت»
۳- اصل «تبیین»
۴- اصل «استقامت».
در این یادداشت تلاش میکنم ابتدا معنای استقلال را روشن کرده، سپس به شرح این 4 اصل بپردازم و در پایان، به طور خاص بر اصل سوم یعنی تبیین تمرکز کنم؛ اصلی که از نظر نگارنده، هماکنون در سپهر سیاستورزی ما مهجورترین اما در عین حال راهگشاترین رکن تحقق استقلال ملی است.
* استقلال چیست و چه نیست؟
درک درست استقلال، پیشنیاز حفظ آن است. استقلال به این معناست که یک ملت بتواند «بر اساس منافع ملی خود» تصمیم بگیرد و در مسیر تحقق آن تصمیمها، بینیاز از اجازه یا دخالت قدرتهای خارجی اقدام کند و این یعنی «خوداتکایی در تصمیمسازی و تصمیمگیری».
در نقطه مقابل، کشورهایی که استقلال ندارند، مجبورند اراده و منافع دیگران را در تصمیمگیریها و اقدامات خود لحاظ کنند. آنها تابع تصمیمهای قدرتهای جهانیاند؛ چه در حوزه اقتصاد، چه در سیاست خارجی و چه در تعیین سبک زندگی جامعهشان.
اما همین مفهوم ساده در طول سالیان، با تحریف و بدفهمیهای فراوانی روبهرو شده است. برخی گمان میکنند استقلال یعنی «انزوا» و برخی دیگر آن را به معنای «قطع رابطه با جهان» تعبیر میکنند. در حالی که استقلال، نه قطع رابطه با دنیاست و نه منازعه دائم با دیگران.
استقلال یعنی ما انتخاب کنیم با چه کسانی رابطه داشته باشیم و بر اساس چه اصولی این رابطه را تنظیم کنیم، نه اینکه دیگران برای ما تعیین تکلیف کنند.
* ۴ اصل استقلال ملی
رهبر معظم انقلاب اسلامی ۴ اصل را برای استقلال ملی برمیشمارند.
۱- اصل «ما میتوانیم»: نخستین اصل استقلال، باور به توانایی ملت است. «ما میتوانیم» یک شعار نیست، یک واقعیت اجتماعی و تاریخی است.
ملت ایران بارها در تاریخ معاصر خود نشان داده قادر است از پس بحرانها، تحریمها و فشارهای خارجی بربیاید اما شرط آن، باور به خویشتن است. اگر باور کنیم میتوانیم تصمیم بگیریم و آن را اجرایی کنیم، هیچ قدرتی نمیتواند ما را به زانو درآورد.
2- اصل مقاومت در برابر زورگوییها: استقلال در خلأ شکل نمیگیرد. همواره قدرتهایی هستند که نمیخواهند کشوری مستقل باشد، چرا که استقلال ملی کشورها، منافع امپراتوریهای اقتصادی و سیاسی را تهدید میکند. از این رو مقاومت، یک اصل انکارناپذیر در راه استقلال است.
مقاومت به معنای بیمنطقی نیست؛ به معنای پافشاری آگاهانه بر حق و منافع ملی است، حتی اگر هزینه داشته باشد.
۳- اصل تبیین و گفتوگو با مردم: در مسیر استقلال، هیچ سرمایهای بالاتر از همراهی مردم نیست. این همراهی زمانی محقق میشود که مردم بدانند چه میگذرد، چرا تصمیمی گرفته شده و نقش آنها در این فرآیند چیست.
رهبر انقلاب با تأکید بر تبیین، در واقع بر بازگرداندن مردم به متن سیاستگذاری اشاره دارند. تبیین یعنی حاکمیت، مردم را محرم بداند. پیشفرض چنین توصیهای این است که مردم اگر بدانند، همراهی میکنند.
4- اصل استقامت: مسیر استقلال، مسیری یکشبه و ساده نیست. پر از دشواری، فشار، تحریم، جنگ روانی و سنگاندازی قدرتهای بزرگ است. در این مسیر، استقامت کلید پیروزی است. استقامت که به تعبیر رهبر انقلاب مفهومی متفاوت از مقاومت است، به این معناست که در مسیری که آغاز کردهایم، باقی بمانیم و در مواجهه با فشارها عقبنشینی نکنیم.
* چرا تبیین برای استقلال اهمیت دارد؟
میتوان گفت اصل تبیین، بنیان روانی و اجتماعی سایر اصول استقلال است. اگر مردم ندانند چرا باید مقاومت کنند، یا ندانند چگونه میتوانیم، یا باور نکنند این راه ارزش پیمودن دارد، آنگاه سایر اصول بسادگی فرومیریزد.
تبیین یعنی تقویت «اعتماد به نفس ملی»، یعنی ساختن ذهن و دل یک ملت برای همراهی با مسیر استقلال. این اتفاق نمیافتد مگر اینکه مردم احساس کنند برای تصمیمگیریهای کلان کشور، شأن و جایگاه دارند؛ نه اینکه صرفاً تماشاگر صحنه سیاست باشند.
اگر مردم احساس کنند تصمیمها پشت درهای بسته و بدون اطلاع آنها گرفته میشود، نتیجهاش تضعیف اعتمادبهنفس ملی است؛ یعنی همان چیزی که استقلال بر آن استوار است.
لازم است باور کنیم شهروندان، «سوژههای فعال سیاسی» هستند، نه «مخاطبان خاموش». تبیین، راهی برای فعال کردن این سوژگی است.
* تبیین نادرست، خطرناکتر از بیتبیینی است
نکته مهم این است که تبیین، تنها به معنای زیاد حرف زدن نیست. گاهی ما در ظاهر زیاد تبیین میکنیم اما در واقع، مفاهیم را وارونه منتقل میکنیم.
برای مثال، اگر استقلال را به گونهای معرفی کنیم که مردم احساس کنند این مفهوم یعنی «فقر اجباری» یا «دشمنی دائمی با جهان» یا «تعطیلی پیشرفت»، در واقع به جای تبیین، به تحریف دامن زدهایم.
برعکس، باید روشن کرد استقلال، پیشنیاز پیشرفت است؛ نه مانع آن. ملتی که عزت نفس دارد، قدرت نوآوری، مشارکت، سرمایهگذاری و حرکت دارد.
استقلال، نقطه مقابل وابستگی است و وابستگی بزرگترین مانع توسعه پایدار است.
* درک درست از استقلال، عزت جهانی به همراه دارد
یکی از دلنگرانیهای مردم این است که مقاومت در برابر قدرتهای زورگو، موجب انزوای ایران در جهان شود. این نگرانی طبیعی است اما تجربه جهانی نشان میدهد بسیاری از ملتها احترام خود را مدیون استقامتشان هستند؛ نه تسلیمشان.
چین، هند و حتی برخی کشورهای آمریکای لاتین، زمانی که استقلال خود را به دست آورده یا حفظ کردند، توانستند احترام جهانی کسب کنند. ایران نیز اگر با منطق، عزت و گفتوگو، از منافع ملی خود دفاع کند، میتواند نهتنها احترام از دست ندهد، بلکه احترام بیشتری نیز به دست آورد.
* کوتاهی در تبیین موضوع انرژی هستهای
یکی از مهمترین عرصههایی که مفهوم «استقلال» بشدت با آن گره خورده اما متأسفانه در موردش تبیین درستی نشده، «پرونده هستهای ایران» است.
سالهاست این موضوع در صدر چالشهای سیاست خارجی ایران قرار دارد اما هنوز بخش قابل توجهی از جامعه درکی دقیق از ضرورت و کارکردهای برنامه هستهای کشور ندارند.
بسیاری از مردم گمان میکنند ماجرا صرفاً بر سر تولید برق است و حالا که کشور با ناترازی انرژی مواجه است، اولویت دادن به این حوزه توجیهپذیر نیست، در حالی که حتی در همین زمینه نیز سوءتفاهمهای جدی وجود دارد. مثلاً کمتر کسی میداند ایران «سالهاست برق تولیدی در نیروگاه بوشهر را وارد مدار سراسری کرده» و اکنون نزدیک «۲ درصد» برق کشور از انرژی هستهای تأمین میشود. ایران حتی در رتبهبندی جهانی، «در جایگاه سیام تولید برق هستهای» قرار دارد؛ آماری که معمولاً نادیده گرفته میشود. بسیاری از شهروندان هنوز تصور میکنند نیروگاه بوشهر نیمهتمام مانده یا عملاً غیرفعال است.
این سطح از بیاطلاعی، نه از بیسوادی مردم، بلکه از «کوتاهی در تبیین عمومی» ناشی میشود. اگر مردم احساس کنند هزینههای مادی و سیاسی برنامه هستهای، بدون فایده عینی و ملموس بر دوش کشور تحمیل شده، طبیعی است نسبت به آن بدبین شوند. در حالی که اگر بدرستی تبیین شود انرژی هستهای، یکی از مؤلفههای کلیدی استقلال انرژی، امنیت ملی و تنوعبخشی به منابع تولید برق در آینده است، نوع مواجهه عمومی نیز متفاوت خواهد بود.
مصداق دوم این ضعف در تبیین، به رابطه بین «استقلال» و «توسعه» بازمیگردد. در ذهن برخی مردم، این تصور شکل گرفته که توسعهیافتگی مساوی است با وابستگی به قدرتهای بزرگ. به باور این افراد، کشورهایی چون ژاپن، کرهجنوبی یا امارات، «توسعهیافتگان وابسته» هستند و نتیجهگیری نهایی این است: اگر ما هم مانند آنها وابسته شویم، زندگیمان بهتر خواهد شد. اما این نگاه، سطحی و تحریفشده است. با تبیین درست و ارجاع مستند به تاریخ میتوان نشان داد ژاپن مسیر نوسازی و صنعتی شدن را پیش از جنگ دوم جهانی آغاز کرد؛ زمانی که هنوز در تقابل کامل با آمریکا قرار داشت. کرهجنوبی، رشد اقتصادی خود را از طریق سرمایهگذاری در آموزش، اصلاح ساختارهای اداری، تمرکز بر صادرات و جذب فناوریهای نو دنبال کرد. امارات هم اگرچه از نظر سیاسی در مدار قدرتهای بزرگ حرکت میکند اما توسعهیافتگی آن، مرهون استفاده هوشمندانه از منابع انرژی و سیاستگذاریهای دقیق اقتصادی است، نه صرفاً وابستگی. از آن سو، کشورهایی چون مصر، کویت یا اردن با وجود وابستگی شدید به آمریکا و متحدانش، نتوانستهاند به توسعهای پایدار و درونزا دست یابند. بنابراین نمیتوان میان «وابستگی سیاسی» و «رشد اقتصادی» رابطهای قطعی و علی برقرار کرد.
بر عکس، توسعه پایدار تنها در بستری از استقلال، خودباوری و برنامهریزی ممکن است.
متأسفانه به دلیل ضعف در تبیین این واقعیتها، برخی از مردم ایران گمان میکنند مشکلات معیشتی، فشارهای اقتصادی و دشواریهای زندگی روزمره، حاصل انتخاب استقلالطلبانه جمهوری اسلامی است. این در حالی است که استقلال نه عامل بحران، بلکه زمینه عبور پایدار از بحرانهاست؛ به شرط آنکه درست شناخته، درست درک و درست تبیین شود.
* استقلال نیازمند گفتوگوی ملی است
اگر بخواهیم استقلال را به عنوان یک اصل پایدار در سیاست ملی حفظ کنیم، باید آن را از حالت شعاری خارج کنیم و به یک «گفتمان عمومی» تبدیل کنیم.
در این مسیر، اصل تبیین نهفقط یک ابزار، بلکه خود بخشی از راه استقلال است. با تبیین درست، میتوان مردم را به صحنه آورد، باور «ما میتوانیم» را تقویت کرد و زمینه را برای استقامت آگاهانه فراهم کرد.
رهبر انقلاب بار دیگر ما را متوجه این مسؤولیت کردند: «با مردم صحبت کنیم، اعتمادشان را جلب کنیم و استقلال را با همراهی آنها بنا کنیم».