صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۱۹ خرداد ۱۴۰۴ - ۰۸:۱۷  ، 
کد خبر : ۳۷۷۱۸۱
مروری بر یادداشت روزنامه‌های دوشنبه ۱۹ خرداد ماه ۱۴۰۴

گزارش اطلاعاتی از عملیات در لانه عنکبوت

عملیات نقب نشان داد که «بدل زدن» می‌تواند یک خال کل تحولات منطقه را بالاتر برده و محیط را کم و مساحت را زیاد کند. بی‌شک انتشار گزارش عملیاتی نقب در تهران اثبات می‌کند تارعنکبوتی که این روز‌ها توسط امریکایی‌ها بافته و مدیریت می‌شود، ازآنچه تصور می‌کنند نیز سست‌تر است.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های دوشنبه ۱۹ خرداد ماه ۱۴۰۴

کورتکس آفتابه‌ای یا کورتکس غنی‌شده؟ 

محمد ایمانی
۱) ملت ایران، دشمنان مشترکی دارد. انگلیس و آمریکایی که در بحبوحه جنگ جهانی و اشغال ایران، به میلیون‌ها ایرانی قحطی دادند، یا رضاخان و پسرش را به مدت 50 سال بر گرده ملت ایران نشاندند، و در طول چند دهه گذشته هم انواع تحریم‌ها را اعمال کرده‌اند، هرگز با خود نگفته‌اند که ده‌ها میلیون ایرانیِ مورد تخاصم، مسلمان بوده‌اند یا غیر مسلمان، طرفدار جمهوریت یا سلطنت، حامی استقلال یا وابستگی و غربزدگی، چپ یا راست، اصلاح‌طلب یا اصولگرا؟ بی‌دریغ و علی‌الاطلاق، ده نسل از ملت ما را در سده سپری شده، مجازات و منکوب کرده و کشور ما را مورد تهاجم نظامی و قحطی و کودتا و تحمیل و تحریم قرار داده‌اند. مشکل اصلی آمریکا و غرب، اگرچه اسلام و انقلاب و جمهوری اسلامی است، ولی جنایت‌های غرب علیه ملت ما هیچ کدام هوشمند نبوده که افراد هم تفکیک کند. از نگاه آنها ایرانی خوب، ایرانی مُرده یا سرکوب شده، و برده‌وار و برّه‌وار است.
۲) مواجهه دیرین ما با انگلیس و سپس آمریکا در 150 سال گذشته، بیش از هر چیز، جنگ اراده‌ها بوده است. استعمارگران بیشترین توان خود را صرف شکستن یا تردید انداختن در اراده ملت ایران کرده‌اند. یک قرن قبل، نفوذ انگلیس و تزریق حسّ شکست و حقارت به قدری عمیق بود که «احمد خان ملک ساسانی»، از دیپلمات‌های عصر قاجار و پهلوی، درباره فضای تربیتی «مدرسه علوم سیاسی» می‌‌نویسد «مدیران و معلمین، که اغلب فقط برای این انتخاب شده بودند که شاگردان را از طریق وطن‌پرستی منحرف و به خدمتگزاری اجنبی تشویق کنند، سر کلاس، موضوع درس را کنار گذارده و راجع به اصل مقصود صحبت می‌‌‌کردند... روزی جناب سید ولی‌‌الله خان ‌نصر که تشریح درس می‌‌‌دادند، فرمودند ایران مثل خزه‌‌‌ای است که به دیوار چسبیده و دولت انگلیس به منزله آن دیوار است که اگر نباشد، خزه وجود خارجی ندارد... دستور ذکاء الملک (فروغی)، منصورالملک و باقر کاظمی همیشه این بود که نبایستی اشخاص باهوش و با سواد، جزو کارمندان وزارت خارجه درآیند».
۳) سه دهه بعد، سپهبد رزم‌آرا نخست‌وزیر رژیم پهلوی، در بحبوحه نهضت ملی کردن نفت گفت: «ملتی که نمی‌تواند لولهنگ [آفتابه گلی] بسازد، چگونه می‌تواند صنعت نفت را اداره کند؟». انقلاب اسلامی، انقلاب یک ملت برای روبیدن و دور ریختن تفاله‌های فکری و فرهنگی فلج‌کننده از این قبیل بود و افتخارات بزرگی را هم که به معجزه شبیه است، به ارمغان آورد. اما با این وجود، عناصری هستند که ادعا می‌کنند «کورتکس مغزی ما ایرانیان از کورتکس اروپاییان کوچک‌تر است و همین، موجب عقب‌ماندگی شده است»! یا این ادعا که الگوی نبوغ و توسعه را باید در برخی دولت‌های جنوب خلیج‌فارس جست‌وجو کرد که هر چند انتخابات و مردم سالاری ندارند و سرکوبگر هم هستند، اما نبوغ خوبی در تعامل با آمریکا دارند و در سفر اخیر دونالد ترامپ به منطقه توانستند قرارداد‌های چند صد میلیارد دلاری با آمریکا ببندند! 
۴) این شبکه مقلد و مامور برای تزریق روحیات منتهی به اسارت فرهنگی و سیاسی اقتصادی، هرگز به روی خود نمی‌آورند که خروجی توسعه تقلیدی رضاخانی، «سرکوب شدید علما و روشنفکران و مردم، به غارت دادن منابع ملی، فساد شدید دیوان سالاری، نابودی بنیان‌های دیرپای اقتدار ملی، ضعف قدرت دفاعی، و تسلیم سه روزه کشور در مقابل اشغالگران در جریان جنگ جهانی دوم» بود. هرگز توضیح نمی‌دهند که مردم در حکومت محمدرضا پهلوی به فاصله 25 سال، دو بار دست به قیام و انقلاب زدند و سرانجام، رژیم کودتایی را ساقط کردند؟ پاسخ نمی‌دهند که چرا فقر و تورم و گرانی در حکومتی که شش میلیون بشکه نفت می‌فروخت، در نهایت شدت بود و رژیم دست نشانده، با وجود این درآمد حداکثری، خود را در قبال زندگی جمعیت سی میلیون نفری کشور مسئول نمی‌دانست، بلکه دغدغه اول و آخرش، جلب رضایت و تامین منافع آمریکا و انگلیس (ولو به قیمت نابودی اقتصاد و تولید و صنعت و کشاورزی در کشور) بود؟
۵) به معجزه شبیه است که ملتی تحقیر شده برای بیش از نیم قرن، اراده خود را بازیابد، برخیزد، ژاندارم آمریکا در منطقه را به زیر بکشد، از عهده انواع طراحی‌های خصمانه برآید، در جنگ تحمیلی، سرافرازانه از تمامیت ارضی خود پاسداری کند، و در بحبوحه این بحران‌های تو در تو، بتواند پیشرفت‌هایی خیره‌کننده را در حوزه‌های مختلف علمی، فنی، اقتصادی، پزشکی و... پدید آورد که بعضا به ده یا پنج کشور دنیا محدود است. کور مغزی بلکه فلج روحی و شخصیتی است که کسانی، با وجود همه این پیشرفت خیره‌کننده در حوزه‌های گوناگون و تحسین اهل فن در جهان، بگویند علت عقب‌ماندگی ما در کوچکی کورتکس مغز مردم ایران در مقایسه با نژاد اروپایی است! باید ضمن انجام آزمایشاتی بررسی کرد که مغز این قبیل افراد با چه چیزی پر شده است؟
۶) آمریکا و انگلیس که از زبان دیلماج‌های خود، ملت ایران را تحقیر می‌کردند و می‌گفتند «شما نمی‌توانید آفتابه بسازید، چه رسد به اداره صنعت نفت»، امروز مضحکه دنیا می‌شوند اگر بگویند که شما قادر نیستید صنعت پیشرفته هسته‌ای را برپا و اداره کنید! بنابراین از طریق دیلماج‌های نیابتی و حلقوم‌های اجاره‌ای می‌کوشند این پیشران بومی شده را نه مایه پیشرفت و رونق استاندارد‌های زندگی، بلکه اسباب دردسر و گرفتاری وانمود کنند؛ دردسری که باید واگذار کرد و از شرّش راحت شد! این دیلماج‌ها هرگز پاسخ نداده‌اند که اگر برنامه هسته‌ای ضد ارزش است، چرا در غرب و دیگر مناطق دنیا برای دستیابی به آن و استفاده از کاربرد‌های غیر نظامی‌اش مسابقه گذاشته‌اند و منع‌کنندگان ملت ایران، خود بیشترین استفاده را از برنامه هسته‌ای برای تولید انرژی، درمان و پزشکی، بهبود کشاورزی و اصلاح ژنتیک، ارتقای پروژه‌های تامین آب، کشف و استحصال معادن، و... می‌کنند؟!
۷) برنامه هسته‌ای ایران، همچنان که پیشران پیشرفت است، خار چشم دشمنان تاریخی ملت ما هم هست. کمتر از ده کشور در دنیا دارای چرخه کامل غنی‌سازی صنعتی هستند که اغلب آنها هم به خاطر وابستگی به بلوک شرق یا غرب توانسته‌اند به این فناوری مدرن دسترسی پیدا کنند. ایران تنها کشوری است که در اوج تحریم‌ها و به همت فناوران خود توانسته، چرخه کامل برنامه هسته‌ای را ایجاد کند. بنابراین، این برنامه با همه ارزش و اعتبار والایش، فقط برنامه هسته‌ای نیست؛ بلکه برای نسل جوان ما، پرچمی برافراشته در قله علم و فناوری، با پیام «ما می‌توانیم» است. تا این پرچم بالاست، اراده دیگر متخصصان ایرانی برای فتح قله‌های گوناگون پیشرفت خواهد جوشید. از سوی دیگر، همین سرمایه بومی گرانبها، موجب افتخار آفرینی و الهام‌بخشی در جهان است. اهل دقت در چهار گوشه دنیا، در پس همه تبلیغات برای تخریب وجهه و انداختن ایران از چشم ناظران، دائما از خود می‌پرسند که کدام کیمیا می‌تواند گوهر وجودی یک ملت عقب مانده در طول چند قرن را این‌گونه اعتلا بخشد و با وجود سخت‌ترین تحریم‌ها و تهدید‌ها به قله تولید قدرت (از برنامه هسته‌ای تا نانو، فناوری زیستی، سلول‌های بنیادی، و تولید پیشرفته‌ترین تسلیحات نظامی) برساند. این عزتمندی و الهام‌بخشی، در نگاه آمریکا و غرب، مصیبتی بزرگ‌تر از خودکفایی فنی و علمی ایران در تامین نیازهای خویش است. برنامه هسته‌ای و غنی‌سازی، با همه عظمتش، نوک کوه یخ اقتدار ملت ایران است. چالش اصلی از نگاه غرب، این است که ملت ایران در عمل نشان داده که می‌تواند و اگر مغز او با عزم و اراده غنی‌سازی شود، قادر به خلق شاهکارهایی بزرگ‌تر است.
۸) دوگانه «ما می‌توانیم/ نمی‌توانیم»، سرآغاز توسعه و پیشرفت یا انحطاط تمدنی است. ملت بزرگ ما از عهده سخت‌ترین تحریم‌های ظالمانه تاریخ («فلج‌کننده» و «فشار حداکثری») بر آمد و حال آن که طراحان تحریم، نه صرفا دنبال آزار و اذیت، بلکه در پی به زانو درآوردن بودند. ما ظرف دهه گذشته، از اوج فشارهای تحریمی عبور کرده‌ایم، اگر هم در برخی حوزه‌ها به چالش برخورده‌ایم، فقط حاصل رفتار دشمن شریر نبوده، بلکه علت اصلی، کم‌همتی، بدعملی، اشرافیت‌زدگی یا نفوذ زدگی و غفلت برخی مدیران بوده است. بنابراین اگر باید دنبال علاج و راه‌حل بود، آن علاج و چاره، نه در مذاکره برای واگذاری منابع قدرت به خیال لغو تحریم، بلکه در رسوب زدایی از ذهنیت‌های مدیریتی منفعل است. گرفتاری بزرگ ما، دو خط انحراف و تحریف است که همدیگر را به مثابه یک بیماری، باز تولید می‌کنند؛ انحراف از آرمان‌های انقلاب، و تحریف حقایق برای به اشتباه انداختن افکار عمومی. این دو خط، بیشترین خسارت را به کشور وارد کرده و به شکل نیابتی، سرگرم کوبیدن اراده و همت و تدبیر درونزا بوده‌اند.
۹) مسیر کشور طی چند دهه گذشته، با وجود کارشکنی سنگین دشمن و نیروهای نیابتی آن، رو به پیشرفت بوده است. دشمن‌ترین دشمنان اعتراف می‌کنند که علت ناتوانی در مواجهه با ایران و جمهوری اسلامی، رهبری حکیمانه و همراهی ملت بوده است. باید آمریکا را ورای ‌هارت و هورت‌هایش ارزیابی کرد. ۴ مهر ۱۳۹۸ در حالی که ترامپ در اوج توهم بود، نشریه فارین پالیسی، گفت‌و‌گویی را با «رائول مارک گرشت» (افسر پیشین سازمان سیا، کارشناس خاورمیانه و عضو ارشد بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها) ترتیب داد. این عنصر ضدایرانی هر چند در گفت‌و‌گوی مذکور، عقده‌گشایی فراوانی علیه رهبر انقلاب اسلامی انجام داد، اما نهایتا اذعان کرد: «باید بگویم که گزینش اهداف از سوی ایرانی‌ها مرا بسیار تحت تاثیر قرار داده است. رهبر عالی ایران، این اقدام را آزمونی نهائی برای عقب‌نشینی دوباره آمریکا می‌داند... اعمال تحریم بیشتر، پاسخی ضعیف است. زمانی که نمی‌توانید هیچ کار دیگری انجام دهید، از تحریم استفاده می‌کنید... برخی افراد، رهبر عالی ایران را بازیگری محتاط می‌دانند، اما واقعیت این است که او رویارویی با محدودیت‌ها و کنار زدن آنها را دوست دارد... رهبر عالی ایران، یکی از موفق‌ترین رهبران خاورمیانه از زمان جنگ جهانی دوم تاکنون است. او از مهارت‌های ممتاز و استعداد‌های عالی برخوردار است. من می‌توانم بر مبنای رکورد‌های آماری بگویم که رهبر عالی ایران، قطعا برتر از ترامپ و در نقطه مخالف او قرار دارد. هر آنچه از سوی رهبر ایران انجام می‌شود، اراده و تشخیص خود اوست. من در این باره اطمینان دارم چون سال‌ها درباره او مطالعه کرده‌ام.»
۱۰) ترامپ با همه یاغیگری‌هایش، کاتالیزور تضعیف قدرت آمریکاست. او پس از چند ماه، در حال برداشت کاشته‌های خویش است؛ از نابودی قدرت نرم و هوشمند آمریکا به اذعان استراتژیست‌ها، تا درگیری با متحدان و رقیبان جهانی، و سیاست‌های سرکوبگرانه که به آشوب در لس‌آنجلس و نیویورک و برخی شهرهای دیگر انجامیده و البته، هنوز اول ماجراست. اینها را علاوه کنید به وعده‌های مهملی که ترامپ درباره پایان دادن به جنگ اوکراین ظرف 24 ساعت، یا برقراری آتش‌بس ظرف یک هفته در غزه و خاورمیانه داد، و شکست دادن مقاومت یمن می‌داد. در موضوع یمن کار به جایی رسید که نیویورک تایمز نوشت: «ترامپ پس از ۳۰ روز جنگ با یمن، ناامید شد. ژنرال کوریلا، فرمانده سنتکام بر کمپین بمباران قدرتمند اصرار داشت اما حوثی‌ها هفت پهپاد MQ-9 را سرنگون کردند. چند فروند F-16 و یک جت جنگنده F-35 مورد هدف قرار گرفتند. هزینه عملیات سرسام‌آور بود. مهمات پیشرفته زیادی استفاده شد. برنامه‌ریزان پنتاگون به طور فزاینده‌ نگران ذخایر و پیامدهای آن برای هر موقعیتی بودند که ممکن است مجبور به دفع حمله چین به تایوان شوند. حوثی‌‌ها همچنان به ناو‌ها شلیک، سنگرها را تقویت، و ذخایر سلاح را زیرزمین جابه‌جا می‌‌کردند. چرخش ناو ترومن برای جلوگیری از آتش، به سقوط جنگنده سوپر هورنت‌ انجامید. سپس، موشک حوثی‌ها به فرودگاه بن گوریون در تل‌آویو اصابت کرد. ترامپ تصمیم گرفت عملیات را موفقیت‌آمیز خوانده و متوقف کند»!

مروری بر یادداشت روزنامه‌های دوشنبه ۱۹ خرداد ماه ۱۴۰۴

گزارش اطلاعاتی از عملیات در لانه عنکبوت 

مرتضی سیمیاری

‌بعد از افتادن جنگنده امریکایی اف ۱۸ از روی ناو ترومن نشریه اینترسپ در گزارشی نوشت که تلفات ارتش تروریستی امریکا در یمن بیشتر از تلفاتی است که در دوره بایدن خورده‌اند. این رسانه امریکایی گفته بود که دولت ترامپ در حال پنهان‌کاری برخی اطلاعات مرتبط با تلفات و خساراتی است که در جنگ خورده است. در آن زمان کنگره به دنبال جمع‌آوری گزارشی درباره وضعیت امریکایی‌ها در جنگ یمن بود، زیرا از نگاه برخی سناتور‌ها میزان تبلیغات از میزان موفقیت‌های گروهک تروریستی سنتکام پیشی گرفته بود. در ادبیات رزم نظامی وقتی توازن میدانی بر هم بخورد نتایج جنگ باید زیر سایه اطلاعات ناهمگون پنهان شود. 

واقعیت آن بود که عدم موفقیت، فرسودگی تجهیزات و مهمات، سوختن تمام اهداف بانک اطلاعاتی و آنالیز شدن تاکتیک‌ها و ویژگی‌های رزمی توسط رقیب باعث شده بود که ارتش امریکا در مرز تنش‌های ادراکی قرارگرفته و میزان خطاهایش به طرز قابل‌توجهی بالا برود. در این برهه اصطکاک بالا باعث شده بود خطا‌های اطلاعاتی نیز تا سطح قابل‌توجهی بالا رود. 

برآورد‌های موجود نشان می‌دهد این فرسودگی تاکتیکی و تجهیزاتی علاوه بر فرونشست باعث شده فرصت ابتکار عمل‌های بیشتر برای مقاومت فراهم شود. به‌عنوان‌مثال یمنی‌ها از پراکندگی قوای امریکایی‌ها استفاده کرده و توانستند بهترین راه ضربه و زدن ضربه مؤثر را در طول همین جنگ بیاموزند، ازجمله آنکه ارتش یمن با آنالیز رفتاری دشمن متوجه خطا‌های سیستم راداری و باگ‌های مرتبط با آن در هنگام فرود و پرواز جنگنده‌های امریکایی شده و دشمن از همین مسیر ضربات سختی خورد تا جایی که ناوهایش از منطقه فرار کردند. 

نکته قابل‌توجه آنکه ضربات اطلاعاتی یمن یک دست‌خط خاص عملیاتی تمرین شده در دل خود دارد. در این مدل از ناهمگونی اطلاعاتی و پراکندگی عملیاتی استفاده شده تا برتری میدانی تثبیت گردد. مرور برخی مقاطع تاریخی نشان می‌دهد عملیات والفجر ۱۰ و نیز ضربه به پایگاه کاریز در سال ۸۳ ازجمله عملیات‌هایی است که در آن از این فرمول استفاده شده است. 

آخرین مدل در اجرای این شیوه عملیاتی در روز‌های اخیر در مغز استخوان صهیونیست‌ها روی داده که در تاریخ جنگ‌های اطلاعاتی نامتوازن بی‌نظیر است. در این عملیات با انداختن سایه روی شاباک اسناد آنلاین، زنده و جاری دشمن جمع‌آوری‌شده است. انتشار این اسناد مانند یک کلید عمل و قفل بسیاری از پنهان‌کاری دشمن را باز خواهد کرد. 

همچنین این اسناد آپدیت شده سطح جامعه اطلاعاتی ایران ذیل «مکتب تهران» را چند پله ارتقا داده و به کلاس درسی برای دشمن تبدیل خواهد شد، زیرا این اطلاعات از دل یک محیط همگون و طی یک عملیات ناهمگون جمع‌آوری شده است، به عبارتی «تضاد طبقه‌بندی» نقش مهمی در جذب این اطلاعات دست اول دارد. 

برای آنکه ارزش عملیات نقب در قلب امنیتی رژیم صهیونیستی مشخص شود تنها می‌توان به این نکته اشاره کرد که در جمع آوری اطلاعات از اختلافات میان سرویسی، ویژگی جامعه هدف و سطح‌بندی‌ها نهایت بهره برده شده تا کل عملیات زیر سایه غفلت حفاظتی پنهان گردد. این اقدام یک کلاس بالاتر از تراز بین‌المللی در موارد مشابه بوده است. 

نکته ویژه آنکه عملیات نقب نشان داد که «بدل زدن» می‌تواند یک خال کل تحولات منطقه را بالاتر برده و محیط را کم و مساحت را زیاد کند. بی‌شک انتشار گزارش عملیاتی نقب در تهران اثبات می‌کند تارعنکبوتی که این روز‌ها توسط امریکایی‌ها بافته و مدیریت می‌شود، ازآنچه تصور می‌کنند نیز سست‌تر است. همچنین دشمن در دو مقطع زمانی نزدیک به هم در جنگ یمن و نیز در نقب دریافت که مقاومت از رگ گردن نیز به آنها نزدیک‌تر بوده و با شناسایی‌های مکرر و پویایی نقاط ضعف دشمن را به درستی رصد می‌کند، آنچه در نقب روی‌داده است تنها نوک کوه یخی است که قابلیت رسانه‌ای شدن خواهد داشت، این جمع‌آوری بخش زیادی از گزینه‌های نظامی در منطقه را نیز سوزانده است.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های دوشنبه ۱۹ خرداد ماه ۱۴۰۴

دیالکتیک بازدارندگی ایران در منطقه

عبدالرضا فرجی راد 

زمانی که کشوری توان هوایی اش در مقابل رقبا قوی نیست و برتری ندارد موشک اهمیت پیدا می کند. در مساله در جنگ ایران و عراق به اثبات رسید. البته هنوز توان موشکی ما در مقابل عراق ضعیف تر بود.
در چنین وضعیتی ایران در یک حوزه ژئوپلیتیکی قرار دارد که موشک باز دارندگی بوجود می آورد. مثلا سالها و به ویژه موشکهای حزب الله باعث بازدارندگی برای لبنان و ایران ایجاد کرده بود.
نباید گفته شود که در لبنان چه اتفاقی افتاد و موشکها تا حد زیادی نابود شدند و حزب الله هم در مقابل اسراییل وضعیت نامناسبی دارد. حزب الله در جنگ اطلاعاتی و پیجرها شکست خورد. در واقع وقتی آن اتفاق افتاد فرماندهان جان باختند و روحیه و انگیزه هم به هم ریخت در مقابل دشمن روحیه گرفت و رهبران را هدف قرار داد. ضمن اینکه راهبرد اشتباهی در مقابل اسراییل اتخاذ شد که مخالف راهبرد درست قبلی بود. از سوی دیگر پایگاه‌های امریکایی در جنوب و غرب ایران ضربه پذیرند و این خود بازدارندگی ایجاد کرده است.
در این میان راهبرد کشورهای عرب ثروتمند تبدیل به یک راهبرد توسعه ای شده است. هر گونه درگیری این راهبرد را به هم می ریزد. به همین خاطر اصرار دارند که در منطقه بین ایران و امریکا جنگ نشود. در حالی که در زمان اوباما اصرار بر این داشتند که با ایران برخورد شود.
وقتی امریکا در استراتژی خود چین را در اولویت برخورد در سطح جهانی قرار داده چین هم این را به خوبی میفهمد که این استراتژی تغییر نخواهد کرد. لذا بر سر ایران معامله بزرگ نخواهد کرد. منافع خود را در نظر میگیرد حد اکثر در کاهش خرید نفت برای مدتی نه چندان طولانی. اگر چنین معامله بزرگی بخواهد رخ دهد دیگر امریکا اول معنی پیدا نمیکند. چین هم خواسته های بزرگی همچون تایوان را خواهد داشت که غرب به هیچ وجهی حاضر به معامله نخواهد بود.اگر روزی امریکا کشورهای خلیج فارس را تهدید کند که صادرات نفت خود به چین را کاهش دهند آن زمان مرگ تولید در چین و عقب افتادن بیشتر آن از امریکا فراهم میشود. در آن موقع ایران است که میتواند بخشی از این کاهش را جبران نماید.
لذا بازدارندگی موشک بستگی به این دارد که شما در چه موقعیت جغرافیایی و ژیوپلیتیکی قرار دارید. مثلا برای پاکستان که از نظر موشکی قوی است این سلاح بازدارندگی ایجاد نمیکند آنچه که باعث کوتاه آمدن هند شد برتری هوایی و جنگ الکترونیک پاکستان بود که چینی ها به پاکستان این ظرفیت را داده بودند و میخواستند هشداری به رقیب خود یعنی هند بدهند.همین مساله باعث افزایش وزن ژئوپلیتیک پاکستان شد.
اگر تا کنون اسراییل به ایران حمله نکرده بخاطر بازدارندگی نسبی موشکی است که در جغرافیای کوچک اسراییل تاثیر گذار خواهد بود.وقتی وارد درگیری و حمله میشود که مطمئن شود آمریکا و متحدین منطقه ای سپر دفاعی در مقابل موشک ایجاد می کنند.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های دوشنبه ۱۹ خرداد ماه ۱۴۰۴

قانون برسازنده خشونت

حمزه نوذری
 

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق، جامعه‌شناسی و اقتصاد، علوم بازشناسی پیامدهای ثانویه هستند؛ علوم مطالعه و شناخت اثرات دستورالعمل‌ها، قوانین و سیاست‌ها در بلند‌مدت. نه‌تنها اثرات اولیه باید وارسی شوند، بلکه باید پیامدهای ثانویه و بلند‌مدت دستورالعمل‌ها و قوانین را هم پی گرفت. اما قوانین و سیاست‌ها چگونه می‌تواند برسازنده خشونت باشد، هرچند به شکلی غیرمستقیم و بدون اینکه واضعان آن نیت افزایش خشونت داشته باشند. حتی گاهی ‌‌می‌تواند به شکل غیر‌مستقیم منجر به مرگ افراد شود. بسیار شنیده می‌شود که تلفن همراه اپل به‌مثابه یک نشانه است که ممکن است دارنده آن مورد خشونت واقع شود و چه‌بسا جان خود را از دست بدهد.

گوشی‌ای که گاه قیمت آن تا نزدیک 200 میلیون تومان هم می‌رسد. وقتی دختر و پسر جوانی وسیله و ابزار کوچک با قمیت بالایی در دست دارند، ممکن است مورد تعقیب و حمله سارقان قرار گیرند؛ در مواردی نیز اگر دارنده تلفن اندک مقاومتی کند، ممکن است آسیب‌هایی جدی ببیند ‌یا حتی جان خود را نیز از دست بدهد. از منظر روان‌شناسی، سرقت‌های خشن نشان می‌دهد سارق روانی و دارای مشکلات روحی است. گفته می‌شود بیش از 20 درصد جمیعت دارای اختلال‌های روانی هستند، اما‌ این به آن معنا نیست که همه آنان سارق‌اند. گاهی گفته می‌شود‌ احساس نابرابری در میان افراد باعث ایجاد چنین وقایع تلخی می‌شود؛ یعنی طمع برای دزدی ولو با ضربه‌زدن به دارنده گوشی گران‌قیمت. بر اساس این دیدگاه، کسی که می‌بیند نمی‌تواند معیشت خود را تأمین کند یا می‌بیند جوان کم‌سن‌و‌سال گوشی گران‌قیمتی دارد، می‌پندارد که او از رفاه بالایی برخوردار است و چرا من ندارم. از نظر او، چنین جوانی که درآمد و وضعیت مالی خوبی دارد، به راحتی می‌تواند گوشی دیگری تهیه کند

این‌ توضیحات ناکافی است و ممکن است برخی جهات را توضیح دهد، اما سؤال این است که چرا قیمت یک گوشی تا چندین برابر درآمد یک کارگر و کارمند است؟ گاهی قمیت آن با یک ماشین پراید مدل پایین برابری می‌کند.

وقتی دستورالعمل‌ها و بخش‌نامه‌ها واردات گوشی اپل را‌ ممنوع کرده یا برای واردات آن تعرفه‌‎های بالایی وضع می‌کنند، باعث می‌شوند قیمت این کالا ‌افزایش بسیاری یابد و از طرفی به نظر برخی افراد، این کالا امکان جایگزینی ندارد. رجیستری این گوشی هم چند‌ده میلیون تومان هزینه دارد، به همین دلیل برخی توان ثبت آن را ندارند؛ بنابراین وقتی مورد سرقت قرار می‌گیرد، نمی‌توان آن را رصد کرد. شاید دلیل مقاومت در مقابل سارقان مسلح به سلاح سرد نیز همین باشد. پس قانون تعرفه بر کالاها که گاهی هیچ ربطی به حمایت از تولید داخلی ندارد و دستورالعمل رجیستری یک کالا می‌تواند یک وسیله معمولی را تبدیل به کالایی گران‌قیمت کند که موجب طمع سارقان و خطر جانی برای دارنده آن شود.

هرچند ممکن است تعرفه و رجیستری بالا برای کالایی خاص با نگاه ارزشی دنبال شود، ولی بالاخره افراد مختلف جامعه بنا بر دلایلی برای کالاهایی مانند گوشی اپل تقاضای زیادی دارند. برخی به دلیل منزلت و خودنمایی، دیگران به دلیل کیفیت یا خاص‌بودن دوربین آن‌ یا برخی به دلیل امنیت در حفظ داده‌های شخصی و‌... خواستار گوشی اپل هستند، اما وضعیت به‌گونه‌ای است که پدرها و مادرها نگران فرزندان خود هستند؛ به‌ویژه وقتی گوشی تلفن آنها گران‌قیمت و از نوع اپل باشد. از طرفی برخی جوانان به دلایل مختلف نمی‌توانند از آن صرف‌نظر کنند. قانون تعرفه و رجیستری تلفن همراه به شکل غیر‌مستقیم و بدون نیت قبلی، سرقت‌های خشن را افزایش می‌دهد.

شاید قانون‌گذار و دستورالعمل‌نویس متوجه پیامدهای ثانویه نیست، اما اتفاقاتی که در مدت اخیر برای افراد دارای گوشی‌های گران‌قیمت افتاده است، باعث می‌شود‌ به این بیندیشیم که چرا با دستورالعمل‌ها و شیوه‌نامه‌ها، محصولاتی را به کالایی کمیاب و دارای قیمت بالا تبدیل می‌کنیم که باعث سرقت‌های خشن شود. به نظر می‌رسد وقت آن رسیده باشد که واضعان قانون و دستورالعمل‌نویسان به نتایج ثانویه عمل خود بیندیشند و به اصحاب علوم اجتماعی گوش فرا‌دهند.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های دوشنبه ۱۹ خرداد ماه ۱۴۰۴

بزرگ‌ترین احیاگر غدیر

جواد شاملو 
غدیر نسخه تمام دردهای ماست. پاسخ ما مستضعفان جهان در برابر معمای «چه باید کرد» است. هیچ مکتبی جز شیعه نیروی محرکی چون عاشورا ندارد و هیچ مکتبی چون شیعه، افقی همچون غدیر. همانگونه که غم عاشورا نمی‌میرد، رؤیای غدیر نیز نامیراست و همانگونه که خون سالار شهیدان از جریان نمی‌ایستد، دست یدالله نیز پایین نمی‌آید. غدیر را باید بزرگ داشت و آن را شناخت. شناخت غدیر منوط به شناخت دو مفهوم است. یکی شناخت امیرمؤمنان به عنوان اولین و مهم‌ترین مصداق جانشین پیامبر و دومی شناخت مفهوم ولایت که به حکم عقل هیچ گاه تعطیلی‌بردار نیست. غدیر هم روز علی است و هم روز ولی. آنچه که غدیر را تبدیل به واقعه‌ای لازمان و لامکان می‌گرداند، همین است که پیامبر در غدیر خم تنها دست مولا را بالا نبرد، بلکه مفهوم ولایت را بار دیگر علم کرد. در آن صحرا و در آن روز ضرورت برپایی حکومت اسلامی، ضرورت ولی خدا بودن حاکم و ضرورت مردمی بودن این حکومت اثبات شد. هرچند این مردمی بودن، به معنای دخالت مردم در مشروعیت‌بخشی به امام نیست، بلکه ضرورت پشتوانه مردمی داشتن ولی خدا را اثبات می‌کند. در حکومت اسلامی همراهی مردم، شرط موفقیت حکومت است هرچند که شرط مشروعیت آن نیست. چنانکه در زمان حکومت امیرالمؤمنین علیه‌السلام، مشروع‌ترین حکومت تاریخ، تحت تأثیر سستی خواص مردم و بدفهمی عوام مردم، در مواردی با عدم موفقیت رو به رو شد. 

از این رو غدیر فقط یک مناسبت برای عرض ارادت به حضرت امیرالمومنین علیه‌السلام نیست. ذکر فضائل مولا که‌ خوراک روح است، بزرگداشت نام حضرت که قوت قلب است و ابراز ارادت به او که ضرورت عشق است، کار هرروز شیعیان است نه فقط یک روز. بلکه غدیر روزی است که شیعه باید به خود و تمام جهانیان یادآوری کند حکومت بر انسان‌ها، تنها حق انسان کاملی است که از سوی خداوند برگزیده شده باشد. حکومت حق علی و اولاد علی علیهم‌السلام و در زمانه غیبت ایشان، حق نزدیک‌ترین شخصیت به روش و منش و بینش آن‌هاست. 
حکومت تنها حق رسول خدا یا نفس او، یا اهل او یا آل اوست و آل محمد، تمام پیروان راستین اویند که در عصر غیبت باید بهترین خود را به عنوان ولی‌امر برگزینند. با این نگاه، غدیر در طول تاریخ شیعه تا به امروز احیاگری به عظمت و موفقیت امام خمینی رحمت‌الله علیه نداشته است که بلندترین گام را در راستای احیای نهایی غدیر به دست حجت بن الحسن برداشت و برای روز ظهور از برازنده‌ترین نام‌ها، غدیر ثانی است. عاشورا انتقام حزب شیطان از روز غدیر بود و انتقام عاشورا جز با احیای غدیر ستانده نمی‌شود؛ این‌بار فرزند علی، آن آینه تمام‌نمای امیرمؤمنان و مولای موحدان بر پهنه گیتی امیر خواهد شد چراکه تقاص مصیبت عظمی جز ولایت عظمی نیست. از این جهت هم اشک‌های ما در عاشورا باید غدیری باشد و هم تبسم ما در غدیر باید رنگ عاشورا داشته باشد. شور عاشورا برخاسته از هواداری حیدر کرار است؛ چه حواسمان باشد چه نباشد و سور غدیر دفاع از خیام حسینی است، چه ملتفت باشیم و چه نه.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های دوشنبه ۱۹ خرداد ماه ۱۴۰۴

اگر مدنی‌زاده رأی بیاورد...

محمد حقگو

 در میان نام‌هایی که این سال‌ها برای تصدی وزارت اقتصاد مطرح شده‌اند، معرفی سیدعلی مدنی‌زاده به‌عنوان گزینه پیشنهادی دولت سیزدهم، از جهاتی واجد اهمیت است؛ چراکه از همان ابتدا بسیاری او را با احسان خاندوزی، وزیر سابق اقتصاد، مقایسه کردند. این مقایسه نه از سر موج رسانه‌ای، بلکه برآمده از نوعی هم‌سنگی در وزانت علمی و تعلق به جریان کارشناسی سیاست‌گذاری است.
مروری بر وزرای اقتصاد در سه دولت اخیر نشان می‌دهد که چنین قیاسی در اغلب مواقع ممکن نبوده است. مسعود کرباسیان، بیشتر چهره‌ای اجرایی بود تا نظریه‌پرداز اقتصادی. فرهاد دژپسند با وجود سابقه دانشگاهی، عمدتاً در ساختارهای سنتی برنامه و بودجه تعریف می‌شد. عبدالناصر همتی که برای مدت کوتاهی سکان وزارت اقتصاد را نیز در دست داشت، با این که مدیری باتجربه بود، اما نمی‌توان در عملکرد او ردپای چارچوب نظری منسجمی در سیاست‌گذاری اقتصادی یافت؛ چه در دوره ریاست بانک مرکزی و چه در دوره وزارت.
در مقابل، خاندوزی و مدنی‌زاده هر دو از دل نهادهای تحلیلی و آکادمیک کشور بیرون آمده‌اند. خاندوزی با پیشینه پژوهشی در مرکز پژوهش‌های مجلس و دغدغه‌مندی در حوزه عدالت اقتصادی، توانست در برخی سیاست‌ها از جمله طرح نانینو، شفاف‌سازی زنجیره‌های تأمین و سامانه‌های داده‌محور، رد پای رویکرد علمی را به جا بگذارد. اگرچه بخشی از این مسیر به دلیل موانع اجرایی و نهادی ناتمام ماند اما او توانست تصویری از یک وزیر دغدغه‌مند و متمایل به سیاست‌گذاری شفاف ترسیم کند.
مدنی‌زاده نیز با تمرکز بر اصلاحات پولی و مالی و همکاری‌های پژوهشی با بانک مرکزی و مرکز سیاست‌گذاری اقتصادی دانشگاه شریف، چهره‌ای ساختارگرا و داده‌محور از خود به نمایش گذاشته است. او کمتر در معرض سیاست‌ورزی رسمی قرار داشته، اما مشارکتش در طراحی طرح های نوین سیاست‌گذاری از جمله اصلاح ساختاری بودجه یا خروج غیر تورمی از رکود، نشان می‌دهد که به‌دنبال اصلاح تدریجی نهادهای اقتصادی است.
شاید بتوان گفت تفاوت اصلی این دو در خاستگاه فکری و اولویت‌های اجرایی آنان است. خاندوزی بیشتر با دغدغه عدالت اقتصادی و رویکردی ساختار-عدالت‌محور وارد عرصه شد، در حالی که مدنی‌زاده (بر اساس آن چه که از سوابق وی می توان یافت و طبیعی است که در عمل می تواند متفاوت باشد) بیشتر از زاویه اصلاح سازوکارهای پولی و مالی به موضوعات اقتصادی نگاه می‌کند.
در نهایت، حتی پیش از رأی‌گیری مجلس، صرف معرفی فردی چون مدنی‌زاده به‌عنوان گزینه وزارت اقتصاد، می‌تواند نشانه‌ای مثبت در مسیر تقویت حکمرانی علمی در اقتصاد ایران باشد. اگرچه واقعیت‌های نهادی و ساختاری اقتصاد ایران اجازه نمی‌دهد صرفاً بر مبنای رویکرد علمی افراد قضاوت کنیم، اما زمانی که دو چهره متمایز، صاحب‌نظر و آشنا با مختصات سیاست‌گذاری، در دو مقطع کوتاه‌مدت پیاپی به‌عنوان گزینه اداره وزارت اقتصاد مطرح می‌شوند، می‌توان آن را نشانه‌ای از افزایش وزن نگاه کارشناسی در نظام تصمیم‌گیری اقتصادی دانست.
اگر مدنی‌زاده بتواند رأی اعتماد مجلس را کسب کند، کار دشواری پیش‌رو دارد؛ اما در صورت همراهی سایر دستگاه‌ها و ارکان دولت، این امید وجود دارد که گامی در جهت نهادینه‌کردن حکمرانی علمی در اقتصاد ایران برداشته شود.

مروری بر یادداشت روزنامه‌های دوشنبه ۱۹ خرداد ماه ۱۴۰۴

جست‌و‌جوگر توسعه، چیزی را توسعه نداده الا علت عقب‌ماندگی ایران

جایابی فکر محسن رنانی در تاریخ فکر ایرانی

جعفر حسن‌خانی

محسن رنانی  پس از عمری مطالعه درباره نقش نهادها در توسعه، در نهایت علت توسعه‌نیافتگی ایران را در عوامل زیست‌شناختی یافته و می‌گوید: «همواره مسیر توسعه را با عجله طی کردیم؛ برخی جنبه‌های توسعه چندصد سال طول می‌کشد. چندهمسری در اروپا سال ۱۰۰۰ میلادی ممنوع شده و ازدواج فامیلی در اروپا 0.3 درصد است؛ در حالی ‌که این آمار در کشور ما ۲۵ درصد برآورد می‌شود! این موضوع با تغییرات فیزیولوژیک بر کورتکس مغز زنان و مردان تأثیر جدی می‌گذارد؛ کورتکس مغز اروپاییان نسبت به آسیاییان ضخیم‌تر است. می‌دانید که کارکرد عقلانیت فرد از کورتکس مغز او نشأت می‌گیرد». حال سوال این است: این موضع‌گیری آقای رنانی در تحلیل چرایی توسعه‌نیافتگی ایرانیان از کدام گونه «فکر» در ایران ساطع می‌شود؟ برای این مهم باید بدانیم «فکر ایرانی» در مواجهه‌ با مدرنیته غرب، راهی پرفراز و نشیب پیموده است. در عصر رنسانس و آغاز عصر جدید غرب، همزمان با برآمدن صفویه در ایران، فکر ایرانی اعتنای چندانی به فکر و تحولات غرب نداشت، چرا که دودمان صفویه، از جمله در اصفهان، از حکومت‌های اروپایی نظیر دودمان بوربون فرانسه و پاریس، کم نداشت و چه ‌بسا برتری‌هایی نیز داشت. سفرنامه ژان شاردن، سیاح فرانسوی، این مدعا را تأیید می‌کند. او با مقایسه ایران و فرانسه، اشاره می‌کند در ایران برخلاف فرانسه که اصالت‌زادگی موروثی بود، اشرافیت بر پایه لیاقت و تحصیل ثروت شکل می‌گرفت و تحرک اجتماعی بر اساس شایستگی وجود داشت، در حالی که جامعه فرانسه دچار انسداد اجتماعی بود. لذا فکر ایرانی و سامان اجتماعی و سیاسی آن دوران، سرآمد بود و نیازی به اعتنا به فکر غربی نمی‌دید. در آن زمان کسی در ایران علت پیش بودن خود از غرب را به مسائل ژنتیکی و زیست‌شناختی مربوط نمی‌کرد. نقطه عطف و آغاز التفات فزاینده به فکر غربی، به ماجرای جنگ‌های ایران و روس در ۲۰۰ سال گذشته و شکست بزرگ ایران در آن جنگ‌ها بازمی‌گردد. این شکست، جامعه ایران را به تفکر واداشت که چرا مغلوب و تحقیر شده است. تجلی این اندیشه را می‌توان در گفت‌وگوی «عباس‌میرزا» ولیعهد ایران با «پیر آمدی امیلین پروب ژوبر» سفیر فرانسه مشاهده کرد. عباس‌میرزا با حیرت از برتری نظامی اروپا، در پی کشف «آن چه قدرتی است که شما را تا این اندازه از ما برتر ساخته ‌است» و «دلایل پیشرفت شما و ضعف ثابت ما» بود و می‌پرسید: «چه باید کنم تا جان تازه‌ای به ایرانیان بدهم؟» تاریخ مواجهه فکر ایرانی با فکر غربی با چنین پرسش‌هایی آغاز شد  و این تاریخ ۲۰۰ ‌ساله را می‌توان، با تسامح، به ۴ مرحله و ۴ گونه فکری تقسیم کرد که هرچند مراحل تکامل هستند اما گاه همزمانی نیز دارند.
* مرحله و گونه اول: فکر غرب‌اندیش
اولین مواجهه فکر ایرانی با غرب جدید، از طریق قدرت نظامی و کالبد شهرهای غربی، یعنی ظاهر و فرم غرب مدرن اتفاق افتاد و غافلگیری به همراه داشت. در این غافلگیری، برخی تسلیم شده و همین ظواهر را بی‌چون ‌و چرا پذیرفتند. نمونه اولیه آن، میرزا ابوالحسن‌خان ایلچی‌شیرازی است که در «حیرت‌نامه» خود، تسلیم فکر ایرانی در برابر مظاهر فکر غربی را نشان می‌دهد، چنانکه در شرح میهمانی مختلط، «طریقه شما بهتر است» را بر زبان می‌آورد. اینگونه، فکر «غرب‌اندیش» زاده شد که طریقه غربی را برتر می‌دانست، راه را در «غربی شدن» می‌جست و به پیکار با بنیادهای اسلامی-ایرانی برمی‌خاست. این فکر، ظاهرگراست و پروژه آن «تسلیم» و «پذیرش» غرب است. سیدحسن تقی‌زاده با عبارت «ایران باید ظاهراً و باطناً، جسماً و روحاً فرنگی‌مآب شود و بس» و میرزا ملکم‌خان که تغییر رسم‌الخط فارسی را مطرح کرد، از نمونه‌های این جریان هستند.
* مرحله و گونه دوم: فکر شرق‌شناس، ایران‌شناس و اسلام‌شناس
اگر فکر غرب‌اندیش، از بنیاد غرب به ایران نظر افکنده و آن را ابژه خود قرار دهد، به فکر شرق‌شناس، ایران‌شناس و اسلام‌شناس تبدیل می‌شود. اینان، تراث فکری اسلامی - ایرانی را چون «جسد در آزمایشگاه» و «موضوع شناسایی» برای «خرد مدرن» فاعل‌شناسا قرار می‌دهند. پروژه این فکر، «سنت‌گزینی» با چاشنی تحقیر هویت ملی و بومی است و برخوردی موزه‌ای با میراث فکری اسلامی - ایرانی دارد؛ اگر اجازه بودن بخش‌هایی از این میراث را می‌دهد، صرفاً از باب درک تزئینی و برای زینت طاقچه عصر جدید است. باقی میراث فکری به نام «سنت قدیم»، محکوم به تحقیر، حذف و هدم است. نوشته‌هایی چون «خلقیات ما ایرانیان» سیدمحمدعلی جمال‌زاده و کتاب «فرهنگ سیاسی ایران» محمود سریع‌القلم از این فکر زاده می‌شود.
* مرحله و گونه سوم: فکر غرب‌شناس
فکر دکتر سیداحمد فردید، نقطه بلوغ فکری در تقابل با «فکر شرق‌شناس» بود. فردید موضع و موقعیت فکر در ایران را دگرگون کرد. او نه ایستاده بر بنیادهای غرب، بلکه بر بنیادهای شرق، نه به خود، بلکه به غرب نگریست و سخن از «غرب‌شناسی» به میان آورد. او غرب را به ابژه دانش تبدیل کرد و چون جسدی زیر میکروسکوپ فکر فلسفی خود برد. «فکر غرب‌شناس»، به ‌عنوان فکری که سوبجکتیو و خودبنیاد نیست و متأله است، فاعل‌شناسا شد. این اتفاق بزرگی در فکر ایرانی بود. غرب‌شناسی فردید را می‌توان به «سَمَک دریا» تشبیه کرد که اعماق ظلمت غرب را می‌کاود و درک عمیقی از آن دارد اما شاید کمتر به کرانه‌های آن مانند «مرغ دریایی» توجه ‌کند. پروژه فکر غرب‌شناس از «غرب‌ستیزی» تا «غرب‌گزینی انتقادی» را دربرمی‌گیرد.
* مرحله و گونه چهارم: فکر ایران‌اندیش و اسلام‌اندیش
این فکر، بلوغ و تکامل‌یافته افکار شادمان و فردید است. سیدفخرالدین شادمان با آنکه از تبار روشنفکری آمده بود، بارقه‌ای از «فکر ایران‌اندیش» را در خود داشت؛ او در موضع ایران ایستاده و از ایران به جهان می‌نگریست و پروژه «تسخیر تمدن فرنگی» را با گزینش فزاینده غرب مطرح کرد. فکر ایران‌اندیش و اسلام‌اندیش، یک موجودیت زنده، فاعل و فعال و یک نظام دانایی است که بر بنیادهای خود ایستاده و در مقابل مدرنیته مقاومت می‌کند. این فکر، نه تنها در موقعیت «اینجایی» یعنی ایران قرار دارد، بلکه با دستگاه فکری «اینجایی» یعنی فکر اسلامی و ایرانی می‌اندیشد و پروژه آن، «تحول‌خواهی» و اندیشیدن به خروج از پارادایم مدرنیته است. در این فکر، «شدن» به معنای ایرانی‌تر و اسلامی‌تر شدن است و «ایران» دلالت بر «ایده ایران» دارد، نه نژاد. به نظر می‌رسد «آنکه فکرش گره از کار جهان بگشاید»، این فکر است. این فکر در تاریخ معاصر ایران، رویدادآفرین بوده و انقلاب شکوهمند اسلامی، برآمده از این فکر و فکر رهبران انقلاب نیز نمود عینی آن است.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات