در یادداشت پیشین از «بیگانگی با دین» به منزله نخستین مانع تفکر انقلابی سخن گفتیم؛ مانعی که انسان را از مبنا جدا میکند؛ اما حتی اگر مبنا شناخته و پذیرفته شده باشد، مانع دومی کمین کرده و آن، «غلبه شهوات نفسانی و غرق شدن در مطالبات مادی» است که آرام و تدریجی پیش میآید.
شهوات نفسانی را نباید تنها به میل غریزی فروکاست؛ زیرا دامنه آن به «حب جاه»، «رقابت بر سر اعتبار»، «حرص تملک»، «ترس از محرومیت» و «مصرفگرایی حیثیتی» میرسد. مطالبات مادی نیز همیشه نیاز واقعی نیستند؛ اغلب «انتظارات القایی»اند که رسانهها و محیط اجتماعی به انسان تحمیل میکنند. این دو، با هم، بهتدریج سقف توقعات را بالا میبرند و «حد کفایت» را از زندگی حذف میکنند. نتیجه این است که حتی انسان آگاه و دیندار، در عمل، تصمیمهایش را با معیار «صرفه»، «منفعت کوتاهمدت» یا «حفظ وجهه» میسنجد.
رهبر معظم انقلاب در همینباره هشداری صریح دادهاند: «افرادی هستند اطلاع هم دارند، واقعیت را هم میدانند؛ در عین حال کمک میکنند به جهتگیریهای مخالف، جهتگیریهای دشمن. خیلی از این کسانی که پشیمان شدند و راه را برگشتند، یک روزی به شکل افراطی انقلابی بودند؛ اما یک روز شما میبینید درست در نقطه مقابل آن روز ایستادهاند و در خدمت ضد انقلاب قرار گرفتهاند! این به خاطر همین عوامل است؛ هویهای نفسانی، شهوات نفسانی، غرق شدن در مطالبات مادی. عامل اصلی اینها هم غفلت از ذکر پروردگار، غفلت از وظیفه، غفلت از مرگ، غفلت از قیامت است؛ اینها موجب میشود که بهکلی صد و هشتاد درجه جهتگیریشان عوض شود.»
مکانیسم این دگرگونی روشن است. وقتی «ذکر» کمرنگ شد، «غفلت» رشد میکند و غفلت، توجیهگر قهاری است. ابتدا میگوید «فعلاً این یکبار را استثنا کن»، سپس «برهه حساس کنونی» را بهانه میکند، بعد هم «واقعگرایی» و «عقلانیت ابزاری» را علم میکند تا هر عقبنشینی را به نام «تدبیر» ثبت کند. در این مسیر، مفاهیم دینی بیصدا بازتعریف میشوند: «تکلیف» به «محاسبه هزینهـ فایده»، «زهد» به «فقر فرهنگی»، «قناعت» به «انفعال»، و «مرزبندی» به «افراط» ترجمه میشود. انسان میپندارد همان فرد سابق است، حال آنکه جهتگیریاش عوض شده است.
باید پذیرفت انقلابیبودن بدون «زهدِ هوشمندانه» پایدار نمیماند. زهد در اینجا بهمعنای گریز از دنیا نیست، بلکه هنر «مالکیت دل» است؛ بهرهبردن بیوابستگی، مصرف آگاهانه و ترجیح مأموریت بر منفعت. اگر این هنر در فرد و جامعه تقویت شود، نظام محاسبات ایمانی بر جای خود میماند، اولویتها روشن میمانند، و پروژه انقلابـ که بیش از هر چیز پروژهای اخلاقی استـ از درون فرونمیپاشد. مانع دوم را میتوان مدیریت کرد، به شرط آنکه هر روز، پیش از هر تصمیم، بپرسیم «این انتخاب، ما را به حق نزدیکتر میکند یا فقط سفره ما را پرتر؟»