در تاریخ پر فراز و نشیب ایران معاصر، دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ شمسی به منزله دورهای از تناقضات عمیق اجتماعی و سیاسی به ثبت رسیده است. در این برهه حساس، رژیم پهلوی با بهرهگیری از سیاست عظیمنمایی و جشنسازی، تلاش کرد بحران مشروعیت خود را که در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ریشه داشت، پنهان کند. این سیاست که با الهام از نظامهای سلطنتی اروپایی و با هدف ایجاد «هویت جدید شاهنشاهی» طراحی شده بود، در نهایت به عاملی برای تعمیق شکاف بین حکومت و مردم تبدیل شد.
شاهبیت این برنامه عظیم تبلیغاتی، جشنهای دو هزار و پانصدساله شاهنشاهی بود که از سال ۱۳۵۰ آغاز شد. این مراسم به ظاهر به منظور بزرگداشت تأسیس شاهنشاهی ایران به دست کوروش بزرگ برنامهریزی شده بود، اما در باطن، ابزاری برای القای پیوند تاریخی رژیم پهلوی با امپراتوریهای باستانی و ایجاد مشروعیت برای سلطنت محمدرضا پهلوی به شمار میآمد.
در حالی که رژیم مشغول برگزاری جشنهای پرتجمل بود، جامعه ایران با معضل فقر گسترده دست به گریبان بود. بر اساس آمارهای رسمی، بیش از ۴۰ درصد جمعیت کشور در زیر خط فقر مطلق زندگی میکردند. در مناطق روستایی، این وضعیت به مراتب وخیمتر بود. گزارشهای سازمان برنامه و بودجه وقت نشان میدهد، در سال ۱۳۵۰، حدود ۶۵ درصد از جمعیت روستایی از دسترسی به آب آشامیدنی سالم محروم بودند و سوءتغذیه به ویژه در میان کودکان روستایی به معضلی جدی تبدیل شده بود.
در شهرها نیز وضعیت بهتری حاکم نبود. حاشیهنشینی در اطراف کلانشهرهایی مانند تهران، مشهد و تبریز به شکل فزایندهای در حال گسترش بود. بر اساس بررسیهای انجام شده، در سال ۱۳۵۵ حدود سه میلیون نفر در حاشیه تهران در محلات فقیرنشینی، چون خاک سفید، نعمتآباد و کوی سیزده آبان زندگی میکردند که فاقد امکانات بهداشتی و رفاهی بودند. دستمزد کارگران ایرانی در مقایسه با هزینههای زندگی بسیار ناچیز بود. یک کارگر ساده در بهترین حالت ماهانه ۱۵۰۰ تا ۲۰۰۰ تومان درآمد داشت، در حالی که هزینه حداقلی زندگی یک خانواده چهار نفره حداقل ۳۰۰۰ تومان برآورد میشد.
بخش آموزش نیز از فقر گسترده رنج میبرد. طبق آمار وزارت آموزش و پرورش وقت، در سال ۱۳۵۰ حدود ۳۵ درصد از کودکان در مناطق روستایی از تحصیل محروم بودند. بسیاری از مدارس موجود در روستاها فاقد سیستم گرمایشی مناسب، آب آشامیدنی و حتی نیمکت بودند. در همین حال، رژیم میلیونها دلار صرف ساخت مدارس اختصاصی برای فرزندان اشراف و درباریان میکرد.
در بخش بهداشت و درمان، وضعیت به مراتب نگرانکنندهتر بود. تراکم جمعیت در مناطق فقیرنشین و دسترسی نداشتن به خدمات بهداشتی اولیه، موجب گسترش بیماریهای مسری شده بود. میزان مرگ و میر کودکان زیر پنج سال در مناطق محروم به ۱۵۰ نفر در هر هزار تولد میرسید، در حالی که این رقم در مناطق مرفه تهران تنها ۳۰ در هزار بود.
برای اجرای این نمایش عظیم، تشکیلات گستردهای تحت عنوان «شورای مرکزی جشنهای شاهنشاهی» ایجاد شد که با حضور مقامات بلندپایه نظامی و امنیتی، اختیارات تام داشت و میتوانست از تمامی دستگاههای دولتی برای پیشبرد اهداف خود استفاده کند.
سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) در این میان نقشی محوری ایفا میکرد. بر اساس اسناد تاریخی، ساواک مسئولیت «هماهنگی و ایجاد انگیزه در مشارکت عمومی» را بر عهده داشت که در عمل به معنای اعمال فشار سیستماتیک بر اصناف، بازاریان و سرمایهداران برای تأمین مالی جشنها بود. این اجبار به حدی بود که بسیاری از تجار و صاحبان صنایع ناچار به پرداخت مبالغ کلان تحت عنوان «کمکهای داوطلبانه» شدند.
از منظر اقتصادی، هزینههای جشنهای شاهنشاهی به مثابه فاجعهای مالی برای کشور بود. برآوردهای کارشناسی نشان میدهد تنها هزینه مستقیم جشنهای دو هزار و پانصدساله معادل بودجه دو سال کشور بود. تأمین این هزینههای سرسامآور از سه مسیر اصلی انجام میگرفت: برداشت مستقیم از خزانه دولت، اخذ اجباری «کمکهای داوطلبانه» از سرمایهداران و بازرگانان، و دریافت وامهای بینالمللی که بار سنگینی بر اقتصاد ملی وارد میآورد.
پیامدهای فرهنگی و اجتماعی این سیاست، به مراتب ویرانگرتر از آثار اقتصادی آن بود. اولین و مهمترین تأثیر، تضعیف هویت ملی از طریق تقدسزدایی از نمادهای تاریخی بود. با تبدیل شخصیتهای تاریخی مانند کوروش به ابزاری برای تبلیغات رژیم، بنیانهای هویت ملی به تدریج سست شد. از سوی دیگر، نمایش تجملات و ثروت در این جشنها، ارزشهای اصیل اسلامیـ ایرانی را تحت تأثیر قرار داد و فرهنگ مصرفگرایی را در جامعه ترویج کرد.
در برابر این سیاست، مردم ایران به شیوههای گوناگون مقاومت کردند. بازاریان با امتناع از پرداخت «کمکهای داوطلبانه»، هنرمندان با خودداری از مشارکت در برنامههای فرهنگی، علما با افشای ماهیت غیراسلامی این مراسم و دانشجویان با برگزاری تظاهرات اعتراضی، مخالفت خود را با این سیاستها اعلام کردند. این مقاومتها نشان میداد که جامعه ایران، نمایش عظمت ساختگی رژیم را باور نکرده و به سیاستهای انحرافی آن پشت کرده است.