دکتر زهرا طباخی در وطن امروز نوشت:
خبر بسیار مهم وضع «تحریم 10 ساله» علیه ایران در
دورهای که بنا بود اوباما میوههای باغ «دیپلماسی دوگانه» با ایران را
بچیند و به ملت آمریکا تقدیم کند، نه موجب قطع برنامههای عادی
خبرگزاریهای مطرح جهان شد و نه رئیسجمهور و وزیر امور خارجه کشورمان را
پشت دوربین حاضر کرد تا در بحبوحه «شوک بازار» و «افزایش قیمت دلار» در
بهشت پسابرجام، از بیاعتباری وعده سیب و گلابی باغ بگویند و به ملت دلداری
بدهند. انگار نه انگار پس از مدتها امتیازدهی و اجرای سیاست «تعامل
سازنده» با آمریکا و خندههای سرمستانه بر سر میز مذاکره و حواله دادن
منتقدان روند «اعتماد و اتکا به آمریکا» به جهنم داغ، دولت و تیم
مذاکرهکننده موظفند دستکم در ظاهر هم که شده مسؤولیت فروپاشی تصویر سراب
موعود را بپذیرند (دیروز پس از گذشت 4روز از مصوبه سنای آمریکا بالاخره
آقای روحانی در مجلس یک موضعگیری شفاف کردند).
برخلاف دوره پرحرف و حدیث مذاکرات و چند ماه اول پسابرجام، وضع تحریمهای جدید چند نوع واکنش بیشتر در پی نداشته است:
الف- اصولگرایان و حامیان استقلال ملی که پیش و پس از وضع تحریمها بر
اهمیت «نقض برجام» و بروز «واکنش شدید» از سوی کشورمان در جهت حفظ منافع
ملی تاکید ورزیدند.
ب- غربگرایان و حامیان دولت که اغلب پیش از وضع تحریمها «نقض برجام» به
واسطه تمدید داماتو(ISA) را مهم برشمردند اما حتی پس از قطعی شدن امضای
«ISA» توسط باراک اوباما، تحریم 10 ساله ملت ایران و نقض توافقات قبلی را
با «سکوت» یا «اظهارات کماثر» پاسخ گفتند.
اهمیت آنچه گذشت...
پرواضح است در میانه بروز مشکلات جدی اقتصادی و دست و پنجه نرم کردن
ایرانیان با رکود و بیکاری و بیتدبیری و بحرانهای به دنبال آن، انتظار
جدی مردم از همه گروههای سیاسی «وحدت» و «یکپارچگی» در برابر دشمنی است که
تمامقد مقابل ایران ایستاده و حتی در نقض عهد و پایمال کردن حقوق ملت با
وضع تحریمهای جدید، متحد است. با این وجود برای اصلاح مسیر سیاست خارجی و
عقل معاش ملی زنجیرشده به آن با چشمداشت به «عنایت و لطف کدخدا»، ناگزیر
از تکمیل تجربه اعتماد به دشمن و پایان امید و انتظار واهی برای سبز شدن
سکههای طلای کاشتهشده در سرزمین آرزوهای «توسعه بدون زحمت» با کار و تلاش
آمریکا و اروپا هستیم. چه شد که به اینجا رسیدیم و از دوره سخت تحریمها و
عرقریزان جوانان و مردان و زنان ایران در مسیر خوداتکایی، بیشتر هم هزینه
کردیم اما پس از بیاعتباری وعدهها، «هیچ» به دست نیاوردیم؟ عبرت از
تجربه مهم برجام هر چند کام هر وطنپرست و ایرانی دردکشیدهای را تلخ
میکند اما در اصلاح حرکت جمعی، به لطف خدا و با تلاش مضاعف، حسن عاقبت را
به همراه خواهد آورد.
1- نخستین فرض مطرحشده در دوره اخیر حیات سیاسی غربگرایان بر این پایه
استوار بود که پروسه خصومتورزی آمریکا و اروپا علیه ایران ناشی از تصمیم
ایران و ایرانیان به عنوان مالکان بخش عظیمی از ذخایر نفت و گاز جهان، برای
دستیابی به انرژی هستهای است. نظریهپردازان این طیف با روایتسازی کذب
مدعی بودند انرژی اتمی، در کشورهای توسعهیافته دیگر خواهان ندارد و
هزینهای که برای دستیابی به این فناوری نوین میدهیم بدون بازگشت است.
تاکیدشان بر این بود که ایران باید بیشتر و بیشتر نفت و گاز بفروشد تا از
طریق بازگشت به نمایه دوره پهلوی به عنوان «تامینکننده انرژی» جهان، اتحاد
آمریکا با سایر کشورهای منطقه را تحت تاثیر قرار داده و تبدیل به «متحد
درجه 1» ایالات متحده و به عبارت تاریخی با قدرت تفویضی آمریکا، «ژاندارم»
غرب و جنوب آسیا شود.
قبولی تضمینی!
2- مورد دوم ارائه این تحلیل به مردم بود که با تعطیلی داوطلبانه برنامه
هستهای، حسننیت کشورمان به سایرین ثابت میشود و دشمنیهای آمریکا نیز به
پایان خواهد رسید.
زمینه جااندازی این گمانه بر تئوری «تغییر آمریکا» استوار بود که شخص
باراک اوباما و تیم سیاسی- اقتصادیاش را آماده عقبنشینی از مواضع خصمانه
گذشته با اندکی انعطاف طرف ایرانی معرفی میکرد و امتحان نکردن مسیر نرمش
سیاسی در برابر اوباما را «خسارتبار» و «غیرمنطقی» تحلیل میکرد. بر همین
اساس تئوریسینهای مروج غربگرایی، پیشنهاد اجرای پروژه «امتیازدهی یکجانبه
به آمریکا» برای یک دوره را پیشنهاد داده و اجرایی کردند تا به واسطه نمایه
«تغییر رفتار ایران» و بروز «انعطاف عملیاتی»، اوباما و تیم سیاسیاش
بتوانند در داخل آمریکا به نفع ایران با کنگره و سنا و مخالفان لابی کنند!
آنها تاکید داشتند شناختشان از ساختار قدرت در آمریکا قابل مقایسه با سایر
تیمهای مذاکره کننده ایران در طول 10 سال گذشته نیست و از ایجاد «تغییرات
عمیق» و «بروز شکاف» در هیات حاکمه آمریکا به واسطه اتحاد با لابیهایی
همچون «نایاک» به مدیریت تریتا پارسی و «جیاستریت» لابی دوم یهودیان در
آمریکا پس از «آیپک» خبر میدادند.
هرچند همان زمان نیز «وطنامروز» فاش کرد ماموریت پارسی بر اساس پروژه
تعریف شده توسط برژینسکی و گری سیک، استفاده از دیپلماسی دوگانه اوباما-
نمایه صلح در کنار تهدید قدرتمندانه- برای پیشبرد طرح بزرگ «خاورمیانه
جدید» از مسیر عادیسازی روابط ایران و آمریکا و حرکت به سمت ترغیب دولت
کشورمان به واکنش نشان ندادن در برابر تحولات منطقه از جمله «صلح اعراب و
اسرائیل» است. کما اینکه محتوای کتب منتشر شده توسط تریتا پارسی با عناوین
«اتحاد خیانتکارانه ایران و آمریکا و اسرائیل» و «بختآزمایی؛ 2 روی
دیپلماسی اوباما در برابر ایران» که هر دو توسط راکفلرها مورد توجه و تشویق
قرار گرفت، مبین همین موضوع است.
محاسبات پرغلط
3- مورد بعد، تلاش برای توجیه بدعهدیهای آمریکا و همپیمانانش در طول
مذاکرات با سرفصل «درک اوباما» و «لابی راکفلرها» به عنوان بانیان پروژه
«عادیسازی روابط ایران ـ آمریکا» بود. از ژنو تا لوزان و سرانجام در دوره
پسابرجام، گمانه «اعتماد به اوباما» با خودداری از ارائه اطلاعات دقیق به
مردم و رسانهها از مسیر «محرمانهسازی» کل پروژه و حذف حق جامعه و
نمایندگان مردم برای نظارت بر تحولات سیاست خارجی و تعاملات اقتصادی مشکوک
پس از آن، در دستور کار قرار گرفت. کار به جایی رسید که براساس برخی
گمانهها، تقویت تیم اوبامای «مؤدب و باهوش» در دوره ریاستجمهوری آینده
آمریکا نیز با لابی غیرمستقیم با تیم هیلاری کلینتون به هدف اصلی تبدیل شد
تا شاید این عملیات مضحک، «برجام» و «برجامیان» را با هم دوامی تاریخی
ببخشد.
4- اصالت از سیستم جهانی در دوره اجرای سیاست «اعتماد به اوباما» بتدریج
ستانده شد و دولتی که با شعار «چندجانبهگرایی» روی کار آمده بود انزوا در
حوزه سیاست خارجی را با «اتکا به آمریکا» و دست روی دست گذاشتن برای ثمر
دادن قولهای محرمانه اقتصادی پیش برد. حتی «آژانس بینالمللی انرژی اتمی»،
«سازمان ملل» و 5 کشور طرف مذاکره نیز بتدریج از گردونه مذاکرات حذف شدند و
عنوان شد «شکستن تابوی مذاکره مستقیم با آمریکا» به حل یکباره همه مشکلات و
رفع سایر موانع و تحریمها با فرمان رئیسجمهور آمریکا میانجامد. بگذریم
که اکنون دوستان غربگرا برجام را سندی «چندجانبه» معرفی میکنند که نقض آن
باید توسط هر 5 کشور پاسخ داده شود. شاید انتظار دارند به طور مثال اتحادیه
اروپایی یا چین در دفاع از ایران، آمریکا را با تهدید حمله اتمی یا وضع
تحریمهای بینالمللی تنبیه کنند!
اثبات حکمت حکیم
در تمام این مدت رهبر انقلاب با صیانت از محدوده حیاتی منافع ملی، عرصه را
برای تجربهگرایی مردم و آزمایش ادعاهای غربگرایان پیرامون حلوفصل سریع و
کمهزینه همه مشکلات به واسطه گفتوگو با آمریکا و وضع توافق عجولانه و
اجرای 3 سال سیاست امتیازدهی یکجانبه توسط دولت، باز گذاشتند. تئوری پیشرو
«نرمش قهرمانانه» رهبری مسیر را برای «تست نظریه» مطرح شده در انتخابات 92
توسط گروهی از نامزدهای ریاستجمهوری هموار کرد و فضای نقد منصفانه و
تحلیل رفتار دشمن را بهرغم ممانعتهای دولت، به وجود آورد.
این امام خامنهای بودند که از حزباللهیها و منتقدان خواستند
مذاکرهکنندگان را «سازشکار» خطاب نکنند و تیم مذاکرهکننده و دولت یازدهم
را در حساسترین برههها که خطر خیزش علیه آنها وجود داشت هوشمندانه مورد
حمایت قرار دادند. ایشان برجام را به عنوان جدیترین بستر راستیآزمایی
ادعاهای مطرح شده پیرامون قابل اعتماد بودن «اوباما» و لابی سیاسی-
اقتصادیاش با اضافه کردن شروط صیانت از منافع ملی پذیرفتند در حالی که در
تمام این مدت صحت یک به یک پیشبینیها و شاخصهایشان در مسیر شناخت دشمن
آشکار میشد. ایشان پس از نقض مکرر توافقات و زیادهخواهی آمریکاییها بر
سر میز مذاکرات، سمت و سوی پیکان حمله را با نشانه رفتن «بدعهدی آمریکا»
متوجه دشمن کردند و تیم مذاکرهکننده را که خطوط قرمز صیانت از اهداف ملی
را با شیطنت رد کرده بود، حتی در مسیر ناصحیح در پیش گرفته نیز در تندباد
سرنوشت رها نکردند.
پایان توهم و خیال
اکنون زمان «واقعگرایی ملی» فرارسیده و باید برای کوچ از سرزمین آرزوهای
بر باد رفته غربزدگان، بار برچینیم و کمربندهای همت و تلاشگری را محکم
کنیم. به یاد بیاوریم هیچ تمدنی با استقراض پیشرفت و توسعه از بیگانه ساخته
نشده و داشتههای امروز دیگران نیز یا حاصل استعمار سایرین است یا تلاش و
کار مضاعف و خوداتکایی و البته که استعمارگران نیز «تلاش» میکنند و خداوند
متعال عمل کفار را نیز بیپاسخ نمیگذارد اما برای آنها که او را «ولی»
خود میدانند امتیازات ویژهای همچون پیروزی در جنگ احزاب و فتح مکه و برکت
در معاش را کنار گذاشته است. زمان اعتماد به قادر متعال است!
آلبرت بغزیان در ایران نوشت:
شاخصهای کلی بودجه 96 حاکی از این است که بودجه متناسب با واقعیتهای
موجود جامعه و اقتصاد کشور نوشته شده است. شاخصهای کلی مانند تعبیه نفت 50
دلاری، دلار 3300 تومانی، تعیین بودجه عمرانی 62 هزار میلیارد تومانی،
اتکای 71 درصدی به درآمدهای مالیاتی و... بر این اساس تنظیم شده و نظام
شکلی بودجه را همانند سالهای قبل و توجه به واقعیتها مطلوب نشان میدهد.
با این حال توجه به یک شاخص محوری در این مسیر میتواند درک مناسبی از
بودجه 96 کشور به دست دهد و آن هم شاخص انضباط مالی است. رعایت انضباط مالی
در قالب هم تدوین بودجه و هم عملیاتی شدن بودجه و مسیر طی شده در ساز و
کار اجرایی برای اقتصاد بسیار ضروری است. عملکرد چند سال اخیر نشان از این
دارد که انضباط مالی از سوی دولت یازدهم در مسیر مناسبی پیش رفته است و
انحراف از منابع مالی و مصارف عمومی و همچنین هزینه کردها در جریان
استراتژی مالی و اقتصادی دولت چندان به چشم نیامده است. در مسیر بودجه 96
هم این جریان باید ادامه پیدا کند. اگر میخواهیم مصارف بودجهای به ترتیب
درست همان گونه که در این بودجه هدفگذاری شده است به سمت اهداف تولیدی و
اشتغالزایی حرکت کند، ناچار از این هستیم که انضباط مالی را سرلوحه عملکرد
اجرایی خود قرار دهیم.
فارغ از این موضوع، بودجه 96 با کاهش اتکا به منابع و درآمدهای نفتی و
افزایش وابستگی به درآمدهای مالیاتی نشانگر مطلوبی را به لحاظ مسیر صحیح
حرکت اقتصادی به دست میدهد. با این حال نباید از تکانهها و شوکهای
منابعی در جریان اجرا غافل شویم. گاه درآمدهای نفتی محقق شده ممکن است
نتواند میزان واقعی اتکای بودجه به نفت را هم تأمین کند یا ممکن است تحت
شرایط نوسانی بازار شاهد مازاد درآمدهای فنتی هم باشیم. در این مواقع هم
باید سناریوی جبران کمبود درآمدهای نفتی را پیشبینی کرده باشیم و هم
برنامهریزی برای هدایت مازاد درآمدهای نفتی به سمت مولد اقتصاد. در خصوص
درآمدهای مالیاتی نیز این دغدغه باید مد نظر قرار گیرد. چه آنکه اگر چه
اتکای 71 درصدی به درآمدهای مالیاتی نشانه خوب اقتصادی به حساب میآید اما
باید در نظر داشت که تحقق این درآمدها معمولاً با تأخیر همراه است. چرا که
در طول فصول مختلف سال شاهد روند منظم وصول درآمدهای مالیاتی نیستیم و باید
در این زمینه هم دولت برنامهریزی لازم را داشته باشد. اگر پیشبینیهای
لازم را نداشته باشیم ممکن است بخشهای دیگری نظیر بودجه عمرانی کشور در
این زمینه لطمه ببیند چون نخستین بخشی است که میتواند در خصوص پرداخت
بودجه مورد تعلیق قرار گیرد.
افزایش 10 درصدی حقوق کارکنان در بودجه 96 نیز متناسب با واقعیتهای جامعه
و البته برای پر کردن نسبی شکاف تورمی و همچنین حفظ سطح کنونی قدرت خرید
عمومی لحاظ شده است. این یک رقم طبیعی و منطقی است و البته برای رفاه بیشتر
عمومی افزایش بیشتر این شاخص لازم است. در اینجا باید بگویم که حفظ تورم
تک رقمی که از دستاوردهای اقتصادی خوب دولت محسوب میشود منوط به رعایت
موارد انضباط مالی در اجرای بودجه 96 است. آنچه در مورد انضباط مالی گفته
شد همچنین به رفتار اقتصادی دولت هنگام تکانههای اقتصادی هم بستگی دارد.
عدم دستاندازی به منابعی چون منابع بانکها و بانک مرکزی در مواقعی که با
کسری پرداختها و بودجه مواجه هستیم در رأس این انضباط مالی قرار دارد که
البته کارنامه مطلوبی از این نظر در دولت یازدهم شاهد هستیم.
همچنین باید این نکته را اضافه کرد که اگر بر اساس نظام بودجهریزی
عملیاتی پیش برویم هم انضباط اقتصادی بیشتری حاصل خواهد شد و هم در تحقق
اهداف کلان بودجهای نظیر اشتغالزایی موفقتر خواهیم بود. نظام بودجهریزی
عملیاتی، ارزیابی را بر مبنای اهداف بودجه انجام خواهد داد و نه صرفاً
رعایت ارقام. بدین معنی که در بودجهریزی عملیاتی، ارزیابی بر این مبناست
که آیا هدف کلان اشتغالزایی در پرتو اجرای برنامههای مختلف بودجهای حاصل
شده است یا خیر. اگر در این مسیر با وقایعی مانند کسری بودجه یا عدم تخصیص
پیشبینی شده به برخی بخشها مواجه شویم، انحراف بودجه رخ نداده است بلکه
اگر در هدف کلانی نظیر میزان اشتغال زایی پیشبینی شده ناموفق باشیم،
انحراف از بودجه مصداق پیدا میکند. بنابراین توصیه کارشناسی مناسب حرکت به
سمت نظام بودجهریزی عملیاتی است.
بودجه ای قابل تحقق
اگر یکی از مشکلات بودجه چند سال اخیر را آشفتگی و غیرقابل پیش بینی بودن
عوامل بین المللی موثر بر اقتصاد ایران بدانیم، بودجه سال آینده با این بخت
و اقبال روشن مواجه است که عوامل بین المللی به یک ثبات نسبی رسیده است.
فارغ از پدیده غیرقابل پیش بینی ترامپ مهمترین عامل بین المللی موثر بر
بودجه نفت است. توافق هفته پیش اوپک بازار نفت را حداقل تا یک سال آینده به
آرامش نسبی رسانده است و پیش بینی می شود قیمت نفت بین 55 تا 60 دلار
باشد. همچنین با تثبیت تولید نفت ایران در این اجلاس وضعیت فروش نفت و
درآمدهای نفتی نیز قابل تحقق است. تجربه تحقق درآمدهای مالیاتی نیز نشان می
دهد که می توان به تحقق درآمد 113 هزار میلیارد تومانی مالیات دلگرم بود،
چرا که بخشی از سامانه جامع مالیاتی نیز تا پایان امسال به بهره برداری می
رسد و می توان با وجود رکود فعلی و کاهش سودآوری اصناف و شرکتها که موجب
توقف روند افزایش درآمد مالیاتی از این بخش ها می شود به درآمدهای مالیاتی
قابل تحقق از بخش های دیگر امیدوار بود.
رونق پروژه های عمرانی
رشد قابل توجه بودجه عمرانی و تعیین رقم 63 هزار میلیارد تومان برای این
بخش، با توجه به قابل تحقق بودن درآمدها، امید به جهش پروژه های عمرانی را
تقویت کرده است. فشار افت صادرات نفت و کاهش قیمت این محصول بیشترین فشار
را در سال های اخیر به بودجه عمرانی وارد کرده بود، اما با توجه به خروج
نسبی کشور از رکود و پیش بینی رونق نسبی بخش مسکن، افزایش قابل تحقق بودجه
عمرانی می تواند موتور محرک خوبی برای رشد اقتصادی و اشتغالزایی باشد.
دولت رژیم لاغری نمی گیرد
دولت با وجود برخی شعارها و اظهارنظرها درباره لزوم کوچک سازی قوه مجریه و
کاهش تصدی گری با افزایش هزینه های جاری در سطوحی بیش از تورم مواجه بوده
است. بودجه جاری کشور از 121 هزار میلیارد تومان در لایحه بودجه 92 به 236
هزار میلیارد تومان در لایحه بودجه 96 رسیده است. یعنی رشد 2 برابری. این
رشد در شرایطی بوده که میزان کارمندان دولت به دلیل افزایش تعداد
بازنشستگان و کاهش استخدام ها کمتر نیز شده است. اگرچه تعهدات دولت به
پرداخت حقوق از کارمندان به بازنشستگان باز هم تعهد بودجه ای برای دولت
محسوب می شود، اما این مسئله نشان می دهد که دولت همچنان بدنه گسترده و
ناکارآمد خود را که به مثابه چربی های اضافه است نگه داشته و حاضر به گرفتن
رژیم لاغری نیست.
دستاوردی که به باد می رود
سهم نفت در بودجه به عنوان یکی از معیارهای تحقق اقتصاد مقاومتی به دلیل
کاهش شدید درآمدهای نفتی در سال های گذشته به حداقل رسیده بود. به این
ترتیب که سهم نفت از کل منابع بودجه در لوایح بودجه سال های 93، 94 و 95 به
ترتیب 35.4، 31.1 و 25.8 درصد بود اما گشایش های نفتی و برجامی بار دیگر
به 34.6 درصد افزایش یافت. این تشدید وابستگی بودجه به نفت می تواند پیام
مثبت به آمریکای بدعهدی باشد که برای برجام خط و نشان می کشد. به ویژه این
که برخلاف سهم 30 درصد صندوق توسعه ملی از درآمد نفت در سیاستهای کلی نظام،
این سهم برای لایحه بودجه سال آینده 20 درصد تعیین شده است. این در حالی
است که کاهش این سهم به 20 درصد در سال های گذشته به دلیل سقوط درآمدهای
نفتی قابل توجیه و گریز ناپذیر بود، اما اکنون هیچ توجیه منطقی برای آن
وجود ندارد.
در هر صورت لایحه بودجه 96 اگرچه پیام رونق نسبی ناشی از رشد درآمدهای
عمرانی را نوید می دهد، اما همچنان فاقد هرگونه تحول ساختاری برای بهبود
وضعیت اقتصاد کشور و تحقق اهداف اقتصاد مقاومتی است و در این میان حتی
دستاورد البته پرهزینه دوران تحریم یعنی کاهش وابستگی بودجه به نفت را نیز
در معرض تهدید قرار داده است. به این ترتیب آخرین بودجه دولت یازدهم را
باید مانند عملکرد اقتصادی این دولت معمولی و فاقد تحول ساختاری برای خروج
جدی از رکود و ایجاد تحرک در اقتصاد کشور دانست.
چند روز پیش که فیدل کاسترو، یا به قول برخی رسانههای خاص، «رفیق کاسترو» مرد و از برخی محافل نداهای مردهستایانهای مانند «نماد مقاومت و مبارز در راه آزادی» برخاست، درباره جایی مطلبی نوشتم درباره مقایسه کرهجنوبی با کوبا که هردو در یک زمان دارای رژیمهای فاسد و مستبد و بدنام بودند؛ باتیستا در کوبا و سینگمان ری در کرهجنوبی. کوبا درگیر ماجرای فیدل بود و کرهجنوبی با همان ابعاد و جمعیت و بدون بهرهمندی از گستردگی و زیربنای فرهنگ اروپاییِ کوبا و در گوشه دورافتادهای در کنج جهان، از چنان ریاست اجرائی مادامالعمري برخوردار نبود. این مقایسه پاسخی در خود نهفته داشت برای کسانی که به توسعه فرهنگی، بهداشتی و آموزشی کوبا مینازند و فراموش میکنند این افتخار ایدئولوژیک نهتنها از لحاظ فرهنگی، بهداشتی و آموزشی بلکه خصوصا از لحاظ بهرهمندی از آزادیهای سیاسی، اجتماعی و رفاه عمومی و توسعه اقتصادی به گرد پای کرهجنوبی هم نمیرسد. این روزها که تظاهرات روزانه و شبانه مخالفان خانم «پارک گئون هی» رئیسجمهوری کرهجنوبی خبر داغ روز است، تدریجا به این نتیجه رسیدهام که گویا دموکراسی در آن کشور واقعیت دارد؛ زیرا آثار دموکراسی آسیایی، آفریقایی و آمریکایلاتینی در حد آزادی گزینش برای رویکارآوردن رئیسجمهوری تازه کمیاب نیست، اما دموکراسی واقعی یعنی توانایی برکنارکردن رئیسجمهور خاطی یا زیانبخش کمتر دیده میشود. اکنون مردم کرهجنوبی برای نخستینبار با حضور اجتماعی صلحآمیز خودشان در واقع دارند این مرحله برجسته دموکراسی را میآزمایند! خانم پارک از مدتها پیش متهم بوده که تحت نفوذ یکی از استادان خود بوده که زمانی جامه رهبانیت بودایی پوشیده و سپس به لباده کشیشی پناه برده و سرانجام برای خودش فرقه و معبدی راه انداخته و مدعی دریافت وحی و شفاعت شده و پس از مرگش دخترش این نقش را به ارث برده و بر خانم پارک نفوذ گمراهکنندهای داشته و موجب رسواییهای مالی بسیار شده است. اخیرا شفافشدن برخی از این رسواییها که پای بهرهمندی از منابع صندوق بازنشستگی و فعل و انفعالاتی با شرکت بزرگ سامسونگ را به میان کشید، موجب شد نهتنها منتقدان گرفتار و متهم نشوند، بلکه خانم پارک به یکی، دوبار پوزشخواهی علنی و تلویزیونی وادار شد. ظاهرا با دخالت مقامات پلیسی و قضائی کار دارد به جاهای باریک میکشد و به مراحل نهایی نزدیک میشود؛ به طوری که خانم پارک به عنوان آخرین اقدام به پارلمان رفته و خواهان یافتن راهی برای استعفای خود شده است! البته راه استعفا بسیار ساده است؛ ضمن استغفار، کنارهگیری خودش را در همان مجلس اعلام کند... . باری، منظور از این مقدمه، پرداختن به نقش احتمالی آقای بان کیمون دبیرکل فعلی سازمان ملل متحد در این میانه است. به نظر من برخی انسانها در زندگی سیاسی از شانس برخوردارند، البته زغال خوب هم که در جوهر و نهاد شخص نهفته است، جای خود دارد! آقای بان کیمون فارغالتحصیل دانشکده یا مدرسه مدیریت جان اف کندی دانشگاه هاروارد است که خود به خود به او اعتبار میبخشد. دیپلمات خوشنام و محترمی در وزارت امور خارجه کشورش بوده که سپس به سازمان ملل میپیوندد، و همان خوشنامی و محترم و بیزیان بودن ظاهرا فرصت دبيركلي را در زمانی که نوبت به گزینش دبیرکل از کشورهای آسیایی رسید و كانديداهاي ديگر، حواشی ایدئولوژیک و رفتاری خاصی داشتند که اجماع بدون وتو را مشکل میکرد، برای «بان» فراهم کرد.
شاید نتوان کارنامه بان کیمون را درخشان
ارزیابی کرد، اما باید انصاف داد که در موارد بسیار فراتر از «اعلام نگرانی
از...» سعی خودش را کرده است. دبیرکل ناچار است کجدارومریز رفتار کند به
طوری که اعضای اصلی پنجگانه شورای امنیت را نرنجاند، بااینحال مثلا
موضعگیریهای او در برابر جنایات عربستان در یمن و رفتارهای ضد حقوقبشری
آن کشور متعدد بوده است. حتی هنگامی که ناچار شد اعلام محکومیت عربستان
سعودی را به خاطر نقض حقوق کودکان و... پس بگیرد، طوری رفتار کرد که نشان
داد این کار را با کراهت و با توجه به نقش مالی عربستان میکند! یعنی منکر
واقعیت آن محکومیت نشد. در مسائل سوریه و سومالی و افغانستان و گرفتاریهای
رفتارهای جنسی سربازان حافظ صلح در آفریقا، نتوانست نقش مؤثری داشته باشد.
به هر حال شاید نتوان کارنامه دو دوره پنجساله دبیرکلی بان کیمون را
درخشان ارزیابی کرد، اما تا آنجا که میدانیم در زندگی سیاسی، کارنامه پاکی
داشته است. مثلا پیش از او که نوبت دبیرکلی از آفریقا بود، آقای کُفی انان
(عنان!) در رسوایی مالی برنامه نفت در برابر غذای عراق، نقشی سودآور برای
فرزندش در یک شرکت سوئیسی قائل شده بود، یا در مسئله قتل عام مردان و
جوانان سِربرهنیتسا در بوسنی که در برابر نیروهای هلنی حافظ صلح انجام شد،
با سکوت و کوتاهی خود خشم و انتقاد جهانی را برانگیخت.
پاکدستی در میان سیاستمداران ارزش مهمی است که با توجه به انحرافات رایج
ارزشمند است. اما وقتی صحبت از شانس سیاستمداری پاکدست میشود، یادآور
شرایط ویژهای است که درست همزمان با بازنشستگی بان کیمون در نقش دبیرکلی
سازمان ملل پیش آمده است و آن رسواییهای مالی رئیسجمهور کنونی کرهجنوبی
است که ظاهرا منجر به برکناری او خواهد شد. در چنین شرایطی برای
ریاستجمهوری آن کشور هیچ صفتی مهمتر از پاکدستی نیست، خصوصا اگر وزن آبرو
و اعتبار ١٠ سال دبیرکلی سازمان ملل متحد آن را تضمین کرده باشد. به این
دلایل طبیعی است اگر از هماکنون شغل ریاستجمهوری کرهجنوبی را برای آقای
بان کیمون ذخیرهشده بدانیم. در کرهجنوبی سیستم مدیریت سیاسی و اداری
چنان خودکار است که نیازی به خودکامیها و خودسریهای یک رئیسجمهور نیست.
سلامت و آبرو خودش بزرگترین مایه کامیابی است. ماهی از سر گنده گردد نی ز
دُم.
امروز سالگرد آتش گرفتن مدرسه انقلاب اسلامي روستاي شين آباد پيرانشهر است. حادثه تلخي كه در آن سيران يگانه و ساريا رسولزاده به علت شدت سوختگي فوت شدند و ۲۶ دختر ديگر دچار صدمات جبرانناپذيري شدند كه با وجود سپري شدن ۴ سال از آن روز شوم، هنوز در راه بيمارستان براي مداوا هستند. اينجانب افتخار وكالت اين كودكان را داشتم و با اين كودكان هنوز تاسف ميخوريم كه؛ ۱- هنوز مدارس غيراستاندارد زيادي در كشور فعاليت ميكنند كه تهديدي بزرگ براي ديگر دانشآموزان اين سرزمين خواهد بود و نبايد اجازه دهيم داستان شين آباد براي دختران دانشآموز دیگری تكرار شود. ۲- هنوز كودكاني در استانهاي محروم كشور در مدارس كپري و خشتي درس ميخوانند و از حداقل امكانات محروم هستند. ۳- هنوز ديه كامل سيران يگانه و ساريا رسولزاده كه شرافت مندانه و شجاعانه خود را پيشمرگ نجات ۲۶ دختر ديگر كلاس كردند، پرداخت نشده است و والدين آنها چشم بهراه وعدههاي محقق نشده دولت هستند. ۴- هنوز ديه صدمات وارده به دختران ايران زمين هرگاه كه ديه آنان مازاد بر ثلث ديه مرد باشد، نصف پرداخت ميشود و جنسيت عامل نابرابري ديه بين زن و مرد شده است. ۵- هنوز دختران شين آباد رنج سوختن و ساختن با شرايط موجود بابت صدمات وارده به تن نازنينشان را متحمل ميشوند. ۶- هنوز دختران شين آباد بابت حادثه آتشسوزي مدرسهشان و صدمهاي كه ديدند، هر شب كابوس ميبينند و با صداي گريه و ناله به بالين ميروند. ۷- هنوز دختران شين آباد، روياي چهره زيباي دخترانه خود قبل از آتش سوزي را جستوجو ميكنند و با اشكها و نالهها ي خود ياد آن چهرها ميافتند، كه اگر مسئولان وقت چارهاي براي استانداردسازي مدارس ميكردند اين اتفاق نميافتاد. ۸- هنوز هيچ كس، هيچ مسئول، هيچ مقام دولتي يا هيچ شخصيت حقوقي بابت حادثه آتش سوزي شين آباد تحت تعقيب قرار نگرفته يا پوزش نخواسته است. ۹- هنوز كودكان شين آباد پيگير درمان خود هستند و رفتن زير تيغ جراحي به تفريح آنان تبديل شده است. ۱۰- هنوز والدين كودكان شين آباد نگران آينده دختران خود هستند و از آن زمان تاكنون ۴ نفر بر مسند وزارت آموزش و پرورش نشستهاند و اجازه ملاقات به اين كودكان نداده و حتي عذرخواهي هم صورت نگرفته است. واقعيت مساله اين است كه كودكان شينآباد صدقه نميخواهند، آنان دنبال احقاق حق خود هستند. مدرسه آنان از هيچ استانداردي برخوردار نبود و دولت وقت مسبب حادثه بود و تاكنون وعدههاي دولتيان قبل محقق نشده است. اين دختران، كودكان ايران زمين بهشمار ميروند كه مستحق شادزيستن و بازي كردن طبق كنوانسيون حقوق كودك بودند نه اينكه هر روز زير تيغ جراحي درد و ناله بكشند. اميدوارم دولت تدبير براي تكرار نشدن اين حادثه چارهاي بينديشد و براي تحقق وعدههاي خود به كودكان شينآباد گام بردارد و اين امر را حق آنان بداند.