صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۶:۳۸  ، 
شناسه خبر : ۲۹۹۰۲۴
پیچ تاریخی و نیازهای آن

جعفر بلوری در کیهان نوشت:
تحولات در غرب آسیا، اروپا و آمریکای پسا‌ترامپ، با سرعت حیرت‌آوری پیش می‌رود. سوریه و عراق به عنوان کشورهایی که برای آنها، خواب‌ها دیده بودند، در شُرُف آزاد‌سازی کامل قرار دارند و در آمریکا نیز، با روی کار آمدن ترامپ از دل لیبرال دموکراسی، «تمام غرب»، به لرزه درآمده است. در اروپا طولانی شدن بحران اقتصادی و سیاست‌های ریاضتی، مردم را به سمت ناسیونالیست‌هایی کشانده که اگر در همه مسائل اختلاف نظر داشته باشند، در خروج از اتحادیه اروپا و منطقه پولی یورو اختلافی ندارند. تحولات گاهی، آنقدر سریع و غیر منتظره پیش می‌رود که پیش‌بینی آینده را کمی سخت می‌کند. «پیچ‌تاریخی» شاید، عنوان مناسبی باشد برای تبیین شرایط موجود. در این باره اما گفتنی‌هایی هست؛
1- در مواردی از تاریخ، این پیچ‌های تاریخی وجود داشته و برخی تغییر و تحولات بزرگ نیز، منشأ شکل‌گیری حوادث مهم و تاثیر‌گذاری بوده است. شکل‌گیری کشورهای جدید (تغییر مرزها)، دولت‌های جدید، نهاد‌ها و سازمان‌های بین‌المللی جدید از جمله این پیامدها بوده است. تغییر و تحولات هرچقدر بزرگتر، پیامدهای سیاسی و جغرافیایی آن نیز بیشتر. این تحولات نیز در نهایت به شکل‌گیری یک «نظم» جدید ختم شده است. به عنوان مثال گفته می‌شود، رنسانس به پیدایش «دولت‌های ملی» منجر شد، یا پس از جنگ جهانی دوم، جهان شاهد تغییر و تحولات بنیادینی بود که در نهایت به شکل‌گیری «نظم دو قطبی » ختم گردید. فروپاشی شوروی نیز، نظمِ «دو قطبی سرمایه داری- سوسیالیستی» را به نفع سرمایه‌داری و در راس آن آمریکا به هم ریخت و جهان در مرحله انتقال به نظمی جدید قرار گرفت. مرحله‌ای که آمریکا در پی برتری‌جویی مطلق بود. با حمله صدام به کویت در سال 1991 و به تبع آن حمله آمریکا به این کشور برای دفاع از کویت نیز، «جرج بوش» پسر، از شکل‌گیری «نظم نوین جهانی» به رهبری کشورش خبر داد.
در همین پیچ‌های تاریخی است که قوانینِ جدیدِ مرتبط با نظمِ جدید را می‌نویسند. اما، همه کشورها از این شرایط، سهم مساوی ندارند. این تنها «فاتحان» هستند که قانون را آن طور که می‌خواهند می‌نویسند. سهم کشورهای شکست خورده حداکثر در حد تایید حرف و برنامه فاتحان است. شکست‌خوردگان بعضا حتی اجازه پیدا نمی‌کنند، قانون اساسی کشور خودشان را‌ بنویسند، مشارکت در شکل‌گیری نظم جدید پیشکش!
 لذا، نظم‌های جهانی بر پایه خواسته‌های فاتحان شکل می‌گیرد و نظم دهندگان، کشورهایی را که بخواهند این نظم را که حالا نام «مشروعیت» را هم بر آن نهاده‌اند به چالش بکشند، با تدابیری که پیش از این اندیشیده شده، به محاق برده و به انزوایش می‌کشند.
2- با رای مردم انگلیس به خروج از اتحادیه اروپا (برگزیت)، تحولات در قاره سبز هم به سمت و سویی دیگر رفت. اتحادیه اروپا 9 سالی می‌شود که با بحرانی پیچیده و چند لایه دست به‌گریبان است. بحرانی که گفته می‌شود ریشه در بحران معروف مسکن آمریکا (سال 2008) دارد. تصور اتحادیه اروپا این بود که با تهیه بسته‌های ریاضتی و تحمیل آنها به کشورهای بحران زده، می‌توان بحران را مهار کرد. غالب این بسته‌ها نیز در نهایت ختم می‌شد به اخراج کارگران و کارمندان، افزایش مالیات، کاهش بودجه‌های مربوط به بخش عمومی و افزایش سن بازنشستگی و... تصور بر این بود که شورش‌های احتمالی حاصل از فشارهای اقتصادی را نیز می‌توان سرکوب کرد. اروپا اگرچه توانست شورش‌ها را سرکوب کند اما، مردم سرکوب شده، در عرصه سیاسی از رهبرانشان انتقام گرفتند. گرایش به پوپولیست‌ها، ناسیونالیست‌ها و تمام کسانی که علیه نظام سرمایه‌داری و اتحادیه اروپا شعار می‌دادند، خروجی این سرکوب‌ها شد. امروز رشد ملی‌گرایان، باعث شده رهبران بزرگ سیاسی غرب هم هشدار دهند واحد پولی یورو و اتحادیه اروپا در شرف نابودی است. برگزیت این شرایط را خطرناک‌تر کرد. امروز اروپا در شرایط حساس و تاریخی قرار گرفته و بزرگترین دستاورد و مولفه قدرت اروپا، «یعنی اتحاد اقتصادی-سیاسی 26 کشور» در معرض فروپاشی است.
۳- اگر «شرایط وخیم اقتصادی» و «سرکوب قربانیان سیاست ریاضتی» باعث قدرت گرفتن سیاست‌مداران مخالف نظام سرمایه‌داری چون «جرمی کوربین» در انگلیس، «فرانسوا فیون» در فرانسه یا «آلکسیس سیپراس» در یونان شده، ملغمه‌ای از بحران‌های امنیتی، اجتماعی و فرهنگی در آمریکا باعث روی کار آمدن پدیده‌ای به نام دونالد ترامپ در آمریکا شده است. همه می‌دانیم ترامپ با به لجن کشیدن ساختار حاکم بر آمریکا و سیاست‌های داخلی و خارجی تمام دول قبل خود توانست، آرای مردم را به سمت خود جلب کرده و همه را غافلگیر کند. وی در همین چند روزی که به قدرت رسیده نشان داده است، در اجرای بسیاری از وعده‌هایی که همه به ویژه غربی‌ها را به وحشت می‌انداخت، جدی است. دیوار‌کشی در مرز مکزیک و آمریکا، امضای محدودیت روادیدی علیه 7 کشور اسلامی، ابطال طرح خدمات بهداشتی-درمانی «اوباماکر» و پیمان چند ملیتی «ترانس پاسیفیک»، از جمله وعده‌هایی بود که بسیاری آن را فقط «شعارهای انتخاباتی» می‌دانستند.
پدیده ترامپ امروز، «آمریکا» و «نظم جهانی آمریکا» را با هم هدف گرفته است. به قول «یوشکا فیشر»، معاون اسبق صدر اعظم آلمان«چنانچه آمریکا دست از نقش خود به عنوان اقتصاد اول و قدرت نظامی برتر در جهان بکشد و به سمت ملی‌گرایی و انزواطلبی حرکت کند، روند بازسازی نظم نوین جهانی را فرو خواهد ریخت و در عین حال ساختار این کشور را نیز تغییر خواهد داد. در این شرایط آمریکا دیگر یک هژمون نخواهد بود.»
۴- هر قدر شرایط در آمریکا و اروپا بحرانی‌تر می‌شود، به همان میزان در غرب آسیا اوضاع برای مقاومت، روز به روز بهتر و بهتر می‌شود. همانطور که اشاره شد، عراق و سوریه در آستانه آزاد‌سازی کامل قرار دارند و تروریست‌هایی که برای تضعیف یا نابودی مقاومت با محوریت ایران عزیزمان سازماندهی و راهی منطقه شده بودند، یا به هلاکت رسیده‌اند و یا راهی خانه‌های خود در فرانسه، ترکیه، آمریکا و... می‌شوند. «تامین امنیت» امروز برای برخی کشورهای حامی داعش، از تهیه نان شب هم واجب‌تر شده و «بحران اقتصادی» همچنان در غرب قربانی می‌گیرد. به چنین شرایطی، روی کار آمدن ملی‌گراها و چپ‌گراها را اضافه کنید.
 اوضاع متحدان شرقیِ غرب نیز خوب نیست. آل‌سعود و متحدانش در باتلاق یمن گرفتار شده‌اند و روزی نیست که ضربه‌ای کاری از سوی انصارالله نخورند. در امارات-به گفته منابع رسمی سعودی- شاهزادگان خشمگین و مخالف جنگ یمن، در حال طراحی نقشه‌ای برای کودتا علیه ولیعهد این کشورند و آمریکا به شدت تلاش می‌کند، اوضاع این شیخ‌نشین را کنترل کند.
۵- شاید برای این قضاوت هنوز به فرصت بیشتری نیاز باشد اما، شرایط امروز جهان همان «پیچ تاریخی» را تداعی می‌کند؛ نظم جهانی آمریکایی در حال فروپاشی است، حریف علنا از «نفوذ ایران» در منطقه ابراز نگرانی می‌کند، برخی کشورهای وابسته به آمریکا به دنبال متحدین تازه و قابل اعتمادند چرا که شنیده‌اند از این پس نمی‌توانند مفت و مجانی از حمایت آمریکا برخوردار شوند، روسیه و چین به وسط میدان آمده‌اند و ترکیه هم به سمت روسیه و مقاومت متمایل، انگلیسِ جدا شده از اتحادیه اروپا نیز به دنبال جای پایی در غرب آسیاست تا با سوء استفاده از نفوذ ایران از ارتجاعیون سواری بگیرد و... این قصه سر دراز دارد.
کفه تحولات به نفع ما و به ضرر حریف است. درکنار دیپلماسی و لبخند، کمی تدبیر و شجاعت لازم است تا بتوان نهایت استفاده را از شرایط در حال تغییر فعلی برد. انفعال بیشتر هم باعث نتیجه عکس خواهد شد. «مایه شرمساری» است اگر در چنین شرایطی، کشوری که دست برتر را دارد، با بی‌تدبیری به جای گرفتن امتیاز، به حریف جایزه هم بدهد...
فرانسه اوضاع اقتصادی خوبی را تجربه نمی‌کند و به قراردادهای تجاری با ایران و بازار 80 میلیونی کشورمان احتیاج دارد. حال چه اتفاقی افتاد که روز سه‌شنبه وزیر خارجه این کشور در تهران برایمان رجز خواند و همزمان، در خلیج‌فارس به همراه انگلیس و آمریکا علیه کشورمان مانور نظامی برگزار کرد و نهایت هم قرارداد‌ها را بست؟ وقتی هم که هیئت اقتصادی همراه، برگزاری مانور را برای قراردادهای اقتصادی خطرناک خواند شنید؛ نگران نباشید ایرانی‌ها هیچ اعتراضی نکردند چون دولت ایران به این سفرها احتیاج دارد. مطمئنم فردا هم در جلسه اعتراض نخواهند کرد!

خرید نجومی هواپیما فرجام ادعاها و انتقادها

سیدیاسر جبرائیلی در وطن امروز نوشت:

این ایام که یک فروند «ایرباس نو A321» متعلق به شرکت ایران‌ایر، شهر به شهر در کشور می‌چرخد و مدیران فرودگاه‌ها مشغول برگزاری مراسم استقبال و گرفتن عکس‌های دسته‌جمعی هستند، حامیان این «پروژه خرید» نیز بابت گذر موفق از مخالفت‌های منتقدان و رسیدن به مقصود، مسرورند. در این موعد، بی‌مناسبت نیست یک بار دیگر ادعاها و انتقادها درباره این خرید چندده میلیارد دلاری را مرور کنیم و هر دو طرف ماجرا بر آن تامل کنند، بلکه درسی برای تصمیمات و اقدامات مشابه بعدی باشد. هرچند شاید تجربه به ما بگوید این دولت، اهل تامل در تجربه‌ها- حتی تجربیات خودش- نیست و «تذکر» دادن به آن بی‌وجه است اما بی‌گمان، آیندگانی هستند که وقایع امروز را به مثابه یک عبرت بنگرند، از فواید آن بهره بگیرند و از تکرار خسارات آن جلوگیری کنند.
دولت آقای حسن روحانی برای توجیه این خرید نجومی دلایلی ارائه می‌کرد و منتقدان نیز با رد این دلایل و ارائه استدلال‌هایی دیگر، مخالف این شکل و حجم از خرید بودند. امروز با گذر زمان و روشن شدن بخش قابل توجهی از حقایق، می‌توان ارزیابی دقیق‌تری از سخنان اطراف این ماجرا انجام داد که مقصود این یادداشت است.
همه استدلال‌های دولت در توجیه خرید بالغ بر 40 میلیارد دلار هواپیمای نو برای شرکت دولتی ایران‌ایر، در این 4 محور اصلی متمرکز بود:
1- آقای عباس آخوندی، وزیر راه‌وشهرسازی مدعی بود خرید هواپیما نوعی جذب سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی(FDI) است: «آنچه ما توافق کرده‌ایم یک سرمایه‌گذاری خارجی واقعی است. جز 15 درصدی که ما باید بتدریج از قرارداد خرید هواپیماها پرداخت کنیم، مابقی مبلغ توسط طرف قرارداد تامین یا تنظیم خواهد شد. ایرباس
15 درصد را از منابع داخلی خودش تامین می‌کند که این در تاریخ صنعت هوانوردی بسیار نادر است و 85 درصد مابقی را نیز فروشندگان از محل تامین‌کنندگان مالی اروپایی، فاینانس می‌کنند». یک بار دیگر بر این عبارات و ارقام تامل کنیم. امروز در داخل و خارج دولت هیچ احدی نمی‌تواند از ادعاهای آن روز آقای آخوندی دفاع کند. امروز مشخص شده است نه‌تنها ایرباس و بوئینگ با فروش هواپیما به ایران در کشور ما سرمایه‌گذاری نکرده‌اند، بلکه
20 درصد منبع مالی این خریدها با برداشت از «صندوق توسعه ملی» تامین شده و 80 درصد مابقی نیز توسط جمهوری اسلامی ایران(نه ایرباس و بوئینگ) با «بهره دلاری» از بانک‌های خارجی وام گرفته شده است. بلاتردید آقای آخوندی باید به نمایندگان ملت توضیح دهند بر چه مبنایی چنان ادعایی طرح کرده و نام این خرید استقراضی را «سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی» گذاشته‌اند؟
2- آقای روحانی رئیس محترم جمهور و دیگر مقامات دولت، بارها در توجیه خرید این هواپیما گفته‌اند: «مردم ما سالانه 4 میلیارد دلار بابت خرید بلیت به شرکت‌های هواپیمایی خارجی پرداخت می‌کنند؛ چه اشکالی دارد این مبلغ به جیب شرکت‌های داخلی برود؟» درباره این ادعا ما یک پرسش روشن طرح کردیم که تاکنون پاسخی به آن داده نشده است: دولت آقای روحانی دقیقا با چه مکانیسمی می‌خواهد از هزینه این ۴ میلیارد دلار برای خرید بلیت ایرلاین‌های خارجی جلوگیری کند؟ آیا می‌خواهند هیچ هواپیمای خارجی را به ایران راه ندهند؟ یا مثلا قرار است جابه‌جایی اتباع ایران با هواپیماهای خارجی را ممنوع ‌کنند؟ آیا رویکرد دولت آقای روحانی در سایر حوزه‌های اقتصادی نیز جلوگیری از خروج ارز از کشور است که چنین ادعایی را مطرح می‌کنند؟ یا اینکه پروژه‌های چند میلیارد دلاری را از شرکت‌های داخلی می‌ستانند و تقدیم بیگانگان می‌کنند؟ از دولتی که بازار ایران را جولانگاه بیگانگان کرده و در حال ورشکسته‌‌سازی تولیدکنندگان داخلی است، چطور بپذیریم قرار است اجازه ندهد ایرانی از ایرلاین خارجی بلیت بخرد؟ طرفه اینکه یک فروند ایرباس نو A321 که دی‌ماه وارد کشور شده است، تاکنون حتی یک دلار درآمد ارزی نداشته و مشغول «ایرانگردی» است.
3- آقای روحانی در سخنرانی روز ملی صادرات پیرامون خرید هواپیما گفتند: «شما یک کالای خوب می‌خواهید صادر کنید اما هواپیما ندارید. چگونه می‌خواهید یک محصولی که دوام ندارد صادر کنید؟ حالا که می‌رویم هواپیما بخریم عده‌‌ای می‌گویند هواپیما نه، بروید اتوبوس بخرید. اینکه ما می‌گوییم هواپیما بخریم برای آن است که ما بتوانیم محصولات خود را به کشورهای هدف صادر کنیم». این اظهارات آقای روحانی نیز -با عرض پوزش - کاملا بی‌پایه است و فقط یک گزاره خبری برای رد آن کفایت می‌کند که در قراردادهای منعقد‌شده با بوئینگ و ایرباس، حتی یک فروند هواپیمای باربری وجود ندارد.
4- آخرین استدلال آقای روحانی برای خرید نجومی هواپیما از ایرباس و بوئینگ این بود: «اینکه می‌گوییم هواپیما بخریم برای عظمت ایران است و برای آنکه وقت مردم تلف نشود و می‌خواهند اگر به کشوری بروند راه نیفتند بروند کشور همسایه و از آنجا به مقصد خود برسند، بلکه هدف ما آن است که از تهران به طور مستقیم به مقصد خود بروند». پرسش ما از آقای روحانی این است: اولا دقیقا چند کشور و کدام کشورها هستند که از تهران پرواز مستقیم به آنها وجود ندارد؟ کافی است ایشان سری به تابلوی پروازهای فرودگاه امام(ره) بزنند و مشاهده کنند ما تقریبا به تمام کشورهای مهم پرواز مستقیم داریم. ثانیا چند درصد از مردم به کشورهای خاصی می‌روند که پرواز مستقیم به آنها وجود ندارد؟ و این معضل چقدر حیاتی و در اولویت کشور است که تصمیم گرفته‌اید برای حل آن، حدود 40 میلیارد دلار هزینه کنید؟ ثالثا علت نداشتن پرواز مستقیم به کشورهای خاص، آیا کمبود «هواپیمای نو» بوده است یا مقرون به صرفه نبودن برقراری خطوط هوایی به دلیل کمبود مسافر؟
همانگونه که ملاحظه می‌فرمایید تحقیقا هیچ‌کدام از استدلال‌های دولتمردان یازدهم برای خرید هواپیما هیچ نسبتی با منطق و واقعیت ندارد. در کنار این توجیهات، دستگاه تبلیغاتی لیبرال‌ها در طول این مدت تمام هم خود را مصروف القای این دروغ بزرگ کرد که «منتقدان مخالف خرید هواپیما برای کشور هستند.» اما سخن منتقدان در این‌باره چه بود؟ در 4 محور، انتقادات ما به این خرید نجومی قابل جمع‌بندی است که همچنان پابرجاست و دولت محترم پاسخ قانع‌کننده‌ای به آنها نداده است.
1- نخستین سوالی که درباره خرید چندده میلیارد دلاری هواپیما مطرح شد این بود که این خریدها برای کشور چقدر اولویت دارد؟ آیا اگر مسائل اساسی کشور را فهرست کنیم، خرید هواپیمای نو در ردیف چندم قرار می‌گیرد؟ آیا با 40 میلیارد دلار، بهتر است به رفع مشکلاتی نظیر بیکاری و رکود و مشکل آب شرب مردم و آلودگی هوا و ده‌ها مساله دیگر بپردازیم یا هواپیمای نو خریداری کنیم؟
2- نکته بعدی این است که خرید هواپیما برای شرکت دولتی و ورشکسته ایران‌ایر دارای تناقضات جدی با رویکرد اقتصادی دولت است. آقای روحانی به صراحت می‌گوید «اصولاً احداث فرودگاه، کشیدن خط‌آهن، ساخت مسکن یا احداث اتوبان به‌عهده دولت نیست، بلکه دولت موظف به بهبود شرایط سرمایه‌گذاری و فضای کسب‌وکار و ارتقای روابط کشور با دولت‌های خارجی است تا امکانات لازم برای سرمایه‌گذاری بخش خصوصی را فراهم آورد». هرچند این رویکرد بشدت مورد انتقاد ما است و به جرأت مدعی هستیم ایشان نمی‌توانند فی‌المثل روی نقشه حتی یک کشور را مشخص کنند که از نظر شبکه ریلی و جاده‌ای پیشرفته باشد و این مهم به وسیله بخش خصوصی انجام شده باشد اما دولتی که راه‌، مسکن و فرودگاه‌سازی را «اصولا» وظیفه خود نمی‌داند، چطور خرید هواپیما را وظیفه خود می‌داند و 40 میلیارد دلار از پول ملت را صرف خرید هواپیمای نو برای شرکت ورشکسته و «دولتی» ایران‌ایر می‌کند؟ لذا آقای روحانی باید به ما حق دهند که بگوییم این خرید، نه با توجیه اقتصادی که با رویکرد و دلایل سیاسی انجام شده است.
3- درباره دلیل سیاسی خرید 40 میلیارد دلاری هواپیما پیش‌تر طی یادداشتی با عنوان «باج‌های برجام و نظریه حمایت استراتژیک» از نهادهای امنیتی خواستیم این مساله را بررسی کنند که مع‌الاسف ادامه اجرای قرارداد نشان می‌دهد اتفاقی نیفتاده است. درباره خرید از ایرباس، هرچند تحلیل‌های قابل اعتنایی وجود دارد که این خرید نیز باجی بابت برجام به فرانسه بوده اما شواهدی در این رابطه منتشر نشده است، لکن درباره قرارداد بوئینگ، شواهد قابل توجهی منتشر شده است که نشان می‌دهد به احتمال زیاد دولت آقای روحانی با این تصور که بوئینگ لابی قدرتمندی در حکومت آمریکا دارد، وعده چنین خرید عظیمی را به شرکت بوئینگ داده و این شرکت با صرف مبالغ قابل توجهی، فردی به نام «توماس پیکرینگ» را مامور برگزاری جلسات استماع در سنا، نگارش یادداشت در رسانه‌ها و نامه‌نگاری با مقامات آمریکایی برای حمایت از برجام کرده است. بوئینگ چه نفعی در برجام داشته که حاضر شده است دست به چنین عملیاتی به سود آن بزند؟ جالب اینکه «دونالد ترامپ» با همه رویکرد ضدایرانی‌اش تاکنون هیچ مخالفتی با فروش هواپیما به ایران نداشته و بلکه معترض شده است چرا ایران به جای بوئینگ، از ایرباس هواپیما خریداری کرده است! برجام چه گلی به سر اقتصاد کشور زده است که آقایان حاضر شده‌اند برای انعقاد آن، باج‌های میلیارد دلاری به طرف مقابل بپردازند؟
4- سخن آخر اینکه ما به هیچ‌وجه مخالف خرید هواپیما نبوده و نیستیم بلکه قدردان و ممنون هر شرکتی هستیم که ناوگان هوایی کشور را تجهیز کند. سخن ما این است که چرا دولت آقای روحانی با پول ملت برای یک شرکت دولتی چنان خرید هنگفتی انجام می‌دهد؟ چرا ایران‌ایر از این 40 میلیارد دلار خرید حتی یک سنت نتوانسته تامین کند و حتی 20 درصد پیش‌پرداخت نیز از صندوق توسعه ملی برداشت شده است؟ چرا شرکت‌های هواپیمایی خصوصی که اولا از بودجه بیت‌المال تغذیه نمی‌کنند و ثانیا بسیار موفق‌تر از ایران‌ایر هستند، مسؤولیت تجهیز ناوگان هوایی ما را به عهده نگیرند؟ برخلاف شبکه جاده‌ای که به دلیل سود پایین آن بخش خصوصی تمایل زیادی به سرمایه‌گذاری ندارد، حمل‌ونقل هوایی کاملا قابلیت واگذاری به بخش خصوصی را دارد و دولت اگر به دنبال خصوصی‌سازی است، «اصولا» باید این قبیل امور را به شرکت‌های خصوصی واگذار کند و وظیفه خود نداند. سخنان اخیر مدیرعامل شرکت «کیش‌ایر» (آبان‌ماه 95) پس از خرید اقساطی 2 فروند هواپیمای ایرباس در اثبات این مدعا کاملا قابل تامل است: «با وجود تحریم‌ها و موانعی که آمریکایی‌ها ایجاد می‌کردند توانستیم
2 فروند هواپیمای ایرباس ۳۲۱ مدل دسامبر ۲۰۰۶ خریداری کنیم. این هواپیماها بسیار تمیز و دارای تزئینات داخلی زیبا هستند و در بین ناوگان هواپیمایی داخلی به نوعی جوان‌ترین محسوب می‌شوند. توانایی خرید هواپیماهای نو را داریم اما برای هر کاری باید توجیهی وجود داشته باشد». ایشان مدیر یک شرکت هستند. دغدغه پرداخت بموقع اقساط خود را دارند و در خریدی که انجام می‌دهند، محاسبه سود و زیان‌شان را می‌کنند اما آیا خرید 40 میلیارد دلاری برای ایران‌ایر نیز با چنین دغدغه‌ای انجام شده است؟ یا در نهایت اقساط آن با پول نفت تسویه خواهد شد؟ «ایرانگردی» این ایرباس نو در یک ماه اخیر، پاسخ این سوالات را از پیش روشن کرده است.
دولت یازدهم با انگیزه سیاسی، بدون در نظر گرفتن اولویت‌های کشور که به صراحت گفته می‌شود برای آنها «پول نیست»، بدون محاسبه سود و زیان اقتصادی و با استدلال‌ها و توجیه‌های بی‌ربط و فاقد منطق، 40 میلیارد دلار از پول ملت را صرف امری کرد که اولا توسط شرکت‌های خصوصی در حال انجام بود و ثانیا به دلیل همین هزینه، از انجام بسیاری از وظایف اساسی خود که نیازهای حیاتی کشور هستند بازماند.  در مقابل پیشنهادهایی داده شده است که برای بازپرداخت اقساط این هواپیما، قیمت بلیت آن باید 2 برابر هواپیماهای معمولی باشد و ایران‌ایر نیز باید تعدادی از نیروهای خود را تعدیل کند. نتیجه این شده است که اگر بوئینگ با این معامله در آمریکا 100 هزار شغل ایجاد کرد، ایران‌ایر باید به فکر بیکار کردن کارکنان خود باشد.

جای خالی عذرخواهی

مسعود پزشکیان در ایران نوشت:
گزارش حادثه پلاسکو در مجلس از سوی مجموعه‌های مختلفی از جمله چهار کمیسیون تخصصی مجلس، اتاق اصناف، وزارت کشور و شهرداری تهران ارائه شد. افکار عمومی تقریباً دو هفته در انتظار این گزارش‌ها بود و در نهایت هم انتقادات زیادی به آنها مطرح شد که از زوایای مختلف قابل تجزیه و تحلیل است. یکی از انتقادات عمده وارد شده به این گزارش‌ها عدم رسیدن به نتیجه‌ای دقیق بود. حتی تعداد زیادی از نمایندگان مجلس هم توقع داشتند در جلسه روز چهارشنبه تصویری کامل با جزئیات از عوامل دخیل در این حادثه و همین طور شرایط بعد از آن ارائه شود. چیزی که از نظر نگارنده مطالبه‌ای غیرفنی و غیرمنطقی است. از همان ابتدای وقوع حادثه پلاسکو، تنازعات سیاسی هم بر سر این رخداد و معطوف به یافتن مقصر آن شروع شد. موقعیتی که باعث گردید نهادها و ارگان‌های مختلف برای تهیه گزارش از حادثه پلاسکو آستین خود را بالا بزنند و کمیته‌ها و کارگروه‌های مختلفی ایجاد شود. کشیده شدن دامنه تنازعات به حوزه عمومی جامعه دو توقع عمده را ایجاد کرد؛ اول اینکه نتیجه بررسی‌ها با سرعتی زیاد مشخص شود و دوم هم اینکه گروه‌های سیاسی مایل بودند که این نتیجه به دست آمده به کام آنها و به ضرر رقیب باشد. این وضعیت یعنی تلاش برای بهره‌برداری سیاسی از بررسی‌ها و همین طور عجله برای انجام آن عملاً زمینه انحراف روند بررسی و مطالعه زوایای مختلف حادثه را فراهم می‌کند. به عبارتی باید گفت که حادثه پلاسکو چه از نظر دلایل وقوع و چه از منظر جزئیات فنی مدیریت بحران رخدادی بزرگ بوده که بررسی آن باید با در نظر گرفتن فاکتور زمان و دقت برای مستند بودن نتایج همراه باشد.
بدین ترتیب موضع منطقی آن است که به ناقص بودن گزارش‌های ارائه شده در مجلس چندان خرده گرفته نشود و این گزارش‌ها در مقام بررس‌های ابتدایی نه نتایج نهایی، دیده شوند. حادثه پلاسکو خصوصاً به این دلیل که استعداد تکرار مجدد در نقاط دیگر تهران و حتی دیگر شهرها را دارد، باید با تأمل بیشتر و همین طور نقش‌آفرینی پررنگ‌تر کارشناسان مستقل از نهادهای مختلف مورد بررسی قرار بگیرد. اکنون هر چند افکار عمومی تشنه اطلاع از جزئیات بررسی‌ها هستند اما باید توجه داشت که تنها یکی از اهداف این بررسی‌ها، دادن اطلاعات به افکار عمومی است و مطالعات کارشناسی روی این حادثه اهداف مهم‌تری مانند اطلاع از زمینه تکرار حادثه، دلایل ساختاری و فنی وقوع این حادثه، چگونگی رفع ایرادات دخیل در ماجرای پلاسکو و این دست مسائل را نیز دنبال می‌کند. بنابراین نباید بررسی‌ها و مطالعاتی چنین پر اهمیت تنها فدای سرعت و آرام کردن افکار عمومی شود. چرا که در این صورت زمینه وقوع حادثه باز هم مورد اغفال قرار خواهد گرفت و این یعنی احتمال تکرار دوباره آن. اما مورد دیگری که دیروز انتقاداتی را برانگیخت، عذرخواهی نکردن مسئولان اجرایی از مردم به خاطر وقوع حادثه پلاسکو است. ما هنوز به شکل مستند و مستدل نمی‌توانیم مقصر قطعی و اصلی این حادثه را مشخص کنیم. اما همزمان باید اذعان داشت که حادثه‌ای با این ابعاد نیز تنها نمی‌تواند یک مقصر و مسئول داشته باشد. به عبارتی باید مجموعه عواملی ناشی از بدکارکردی نهادهای مختلف دست به دست هم داده باشند تا این اتفاق رخ بدهد. این موضوع قطعاً قابل تردید نیست و بر همین اساس انتظار می‌رفت که دیروز عذرخواهی هر چند کوچک از مردم و صدمه‌دیدگان حادثه انجام شود.
اتفاقی که بی توجهی به آن باز هم می‌تواند ریشه سیاسی داشته باشد، از این رو که مقامات عموماً فکر می‌کنند با عذرخواهی و پذیرش قسمتی از قصورها در عمل امتیازی به رقیب خود داده‌اند و این به نفع آینده رقابت‌های آنها نخواهد بود. حال آنکه در واقع عذرخواهی دادن امتیاز به مردم و جامعه است، مردمی که برای آنها حس مسئولیت پذیری مسئولان به اندازه قدرت اجرایی‌شان اهمیت دارد.

عبور از حسن روحانی هرگز!

مصطفی ایزی در آرمان نوشت:

جریان اصلاحات براي مقابله با هرگونه ترفند انتخاباتی درسال۹۶ باید نام و یاد آیت‌ا...هاشمی را زنده نگاه دارد. به عبارتی در رسانه های اصلاح‌طلب واعتدالی باید همواره نقش، جایگاه و اهمیت حضور رئیس فقید مجمع تشخیص مصلحت نظام را مورد توجه قرار دهند. زیرا دلواپسان تلاش می‌کنند که با همه توان نام و یاد آیت‌ا... هاشمی را پاک کنند. آنها نیک می‌دانند که‌ آیت‌ا... هاشمی آن محور اعتدال از اقبال بسیار بالایی درمیان مردم ایران برخوردار است و این مهم نیز به خوبی در مراسم تشییع پیکرآیت‌ا... ثابت شد. جریان مخالف می‌داند که تاکید آیت‌ا... هاشمی همواره بر حمایت از روحانی و رای مجدد مردم به او بوده است. بنابراین لحظه ای تا انتخابات پیش رو برای حذف و فراموشی نام رئیس فقید مجمع تشخیص مصلحت نظام از اذهان عمومی آرام و بیکار نخواهند نشست و همچنان به توهین‌ها ودشمنی‌ها نسبت به ایشان ادامه خواهندداد. بنابراین یکی از اقدامات مهم اصلاح‌طلبان واعتدالیون زنده نگاه داشتن راه و نام آیت‌ا.. هاشمی است و باید افرادی چون روحانی را در جهت استمرار راه ایشان در صحنه نگاه داشت و به او کمک کرد که یک بار دیگر برای دومین بار پیروز شود. از این‌رو در وضعیت فعلی، عبور از روحانی به هیچ روبه صلاح دو جریان سیاسی کشور نیست. احزاب اصلاح‌طلب و اعتدالی نباید به دنبال معرفی کاندیدای متفرقه باشند یا حتی زمزمه کاندیدای پوششی سر دهند. موفقیت اصلاحات در شرایط کنونی در این است که هواداران معتدل روحانی و برخی از شخصیت‌های سرشناس و معتدل چون لاریجانی، ناطق نوری را در حوزه مدیریت فکری خود نگاه دارند تا بتوانند از توان، قدرت و نفوذ آنها برای رای آوری روحانی به بهترین نحو ممکن بهره ببرند. ازآنجا که اصولگراها نگاهی ایدئولوژیک به مسائل دارند و معتقدند خودشان انسان‌هایی کامل و با صلاحیتی هستند و سایر جریان ها منحرفند براساس آنچه تجربه درگذشته ثابت کرده آنها نمی توانند بر روی یک نفر به اجماع برسند. به عبارتی امکان ندارد که هواداران لاریجانی، قالیباف وپایداری ها بر روی یک نفر متمرکز شوند. از سویی با مسائل اخیرا وجهه مدیریتی وسیاسی قالیباف آسیب دید. به همین دلیل بعید به نظر می رسد که در انتخابات ۹۶ حضور یابد. اگر وی به خاطر همدردی با مردم درمساله پلاسکو استعفا می‌داد، شرایط به گونه دیگری به نفع او بود، اما اکنون با وضعیت موجود همه چیز با وجود میل باطنی او و هودارانش رقم خواهد خورد. بنابراین از آنجا که اصولگرایان امکان اجماع بر روی یک نفر را نخواهند داشت به همین دلیل دور از ذهن نخواهد بود که آنها به دنبال معرفی چند کاندیدا برای شکستن رای روحانی در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو باشند. به‌طور قطع اصولگرایان حداقل سه کاندیدا درانتخابات آتی خواهند داشت که بی شک با این مدل انتخاباتی مانند انتخابات ۹۲ به جایی نخواهند رسید. از این رو، جریانی درانتخابات ۹۶پیروز خواهد شد که بر روی یک کاندیدا اجماع داشته باشد و این کاندیدا آقای حسن روحانی است که اصلاح‌طلبان و اعتدالگرایان بر روی آن توافق دارند.
چهار ماه برنامه‌ريزي تا رقابت انتخاباتی

سيد محمود ميرلوحي در اعتماد نوشت:
اصلاح‌طلبان در ادوار مختلف انتخاباتي نشان داده‌اند كه داراي برنامه هستند. در انتخابات پيشين نيز يك برنامه ١٢٦‌بندي در حوزه‌هاي مختلف سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي ارايه شد. در حال حاضر كه حدود چهار ماه تا دو انتخابات رياست‌جمهوري و شوراهاي اسلامي شهر و روستا باقي است، كار گروهي مشغول تدارك برنامه‌اي متناسب با ظرف زمان است. اين برنامه قرار است برمبناي وضعيت بين‌المللي و منطقه در حوزه سياست خارجي، با توجه به مقتضيات سياست ورزي در كشور در حوزه سياست داخلي و با توجه به نيازها و مشكلات معيشتي مردم در حوزه اقتصادي و به خصوص با توجه به مشكلات امروز مديريت شهري كه اين روزها در حادثه پلاسكو وجهه‌اي از آن را ديديم، تدوين شود. تدوين برنامه‌اي با كاركرد مناسب زمانبر است و در نظر گرفتن همه جوانب را مي‌طلبد. اميد است كه بتوان اين برنامه را هرچه زودتر منتشر كرد. شوراي عالي سياستگذاري همچنين كارگروهي با عنوان تعامل و رايزني دارد كه آقاي مرتضي حاجي رياست آن را به عهده دارد. اين كارگروه، تعامل با دستگاه‌هاي متصدي انتخابات از جمله وزارت كشور، هيات نظارت مجلس و شوراي نگهبان را به عهده دارد. همچنين تعامل در شوراي عالي سياست‌گذاري نيز به عهده اين كار گروه است. با تلاش‌هايي كه در اين كارگروه صورت گرفته است به نظر مي‌رسد در آينده از اين باب بتوانيم به امتيازات خوبي دست پيدا كنيم و بستر سياست ورزي اصلاح‌طلبان را هر چه بيشتر فراهم كنيم. اميد است كه نقاط مثبت شوراي عالي در ماه‌هاي آينده تحكيم و تعميق شود و همچنين بتوانيم اشكالات كار را هر چه بيشتر رفع كنيم. يكي از مسائل مهمي كه اصلاح‌طلبان در انتخابات آتي بايد توجه ويژه‌اي به آن داشته باشند، مساله ترغيب مردم به شركت در انتخابات است. به طور معمول در دوره‌هاي دوم انتخاب رييس‌جمهور مشاركت مردمي به نسبت كمتر مي‌شود. ضمن اينكه در اين انتخابات آقاي روحاني رقيب جدي‌اي هنوز از سوي اصولگرايان پيدا نكرده است و ادامه اين روند مي‌تواند از مشاركت مردمي در انتخابات آتي بكاهد. به همين دليل اصلاح‌طلبان بايد برنامه‌اي براي ترغيب مردم به شركت در انتخابات داشته باشند. آقاي روحاني به عنوان رييس‌جمهور مستقر در انتخابات ٩٦ امتيازات و مشكلاتي خواهد داشت. يكي از امتيازاتش شناخته شده بودن است و ضمنا مردم عملكردش را در ٤ سال ديده‌اند. ضمن اينكه مردم تمايل دارند تا زمان لازم يعني ٨ سال را براي تحقق شعارهاي رييس‌جمهور‌ها بدهند. چيزي كه در مورد رياست‌جمهوري رييس دولت اصلاحات و آيت‌الله هاشمي نيز اتفاق افتاد. اين مساله براي آقاي روحاني تسهيل‌گر است. امروز مي‌بينيم كه اصولگرايان پس از شكست مطلق‌شان در تهران در انتخابات مجلس دهم هرچه بيشتر تلاش مي‌كنند تا دولت را ناكارآمد جلوه دهند و  تلاش مي‌كنند تا با نقدهاي نه چندان منصفانه از راي آقاي روحاني بكاهند و از نفوذ و امكانات نيز در اين راه به حد كافي و وافي بهره‌مند هستند. به همين دليل كار حاميان دولت در انتخابات ٩٦ سخت خواهد بود. امروز حتي منتقدان دولت آقاي روحاني به پريشان‌گويي افتاده‌اند. نوسازي ناوگان هوايي را قبول ندارند؛ در سرمايه‌گذاري در حوزه نفت مدام كارشكني مي‌كنند؛ حتي آبياري قطره‌اي ٤٥ هزار هكتار زمين در سيستان توسط دولت را تخطئه مي‌كنند. ورشكستگي شهرك‌هاي صنعتي در دولت پيشين كمرشكن بود اما امروز شرايط بهبود پيدا كرده است. در حوزه‌هاي مختلفي ديده مي‌شود كه منتقدان چه اشك تمساحي مي‌ريزند، درحالي كه همين منتقدان در دولت پيشين چشم‌شان را به روي مهم‌ترين ايرادات و بحران‌ها بسته بودند. امروز بديهي‌ترين خدمات دولت را نيز انكار مي‌كنند و حتي جانب انصاف را نگاه نمي‌دارند. اگر دولت هواپيماي بويينگ و ايرباس بخرد و اگر كشاورزي را سامان دهد، امروز مذموم است درحالي كه در گذشته به نظر آقايان جزو فرايض بوده است. آقاي روحاني در سال ٩٦ با چنين منتقداني طرف خواهد شد. به همين دليل است كه كار اصلاح‌طلبان نيز به عنوان مهم‌ترين حاميان دولت در سال ٩٦ بسيار مشكل خواهد بود. با اين حال مي‌توان ديد كه مردم به مدد شبكه‌هاي اجتماعي شناخت خوبي از اين وضعيت پيدا كرده‌اند و مي‌دانند كه منتقدان آداب نقد را نيز رعايت نمي‌كنند. با وجود تمام اين بي‌مهري‌ها انتخابات آتي به نقطه اميد اصلاح‌طلبان تبديل شده است و تمام تلاش‌ها بر پيروزي در اين انتخابات متمركز شده است. از زماني كه اصلاح‌طلبان ايده تشكيل شوراي عالي سياستگذاري را مطرح كردند و اين شورا آغاز به كار كرد تاكنون اين شورا فراز و فرود‌هايي را پيمود. نه تنها در اين چهار ماه بلكه در ادامه سياست‌ورزي پس از انتخابات ٩٦ نيز اصلاح‌طلبان مدام به بهبود كاركردهاي اين شورا خواهند پرداخت. نقد‌هاي مختلفي كه به اين شورا مطرح مي‌شود همواره توسط بزرگان شوراي عالي شنيده شده است و مورد بررسي قرار گرفته است. از كنار هيچ نقدي به سادگي گذر نمي‌كنيم و وجود نقد در شوراي عالي را نقطه قوت آن مي‌دانيم. اصلاح‌طلبان در قالب شوراي عالي سياستگذاري در انتخابات پيشين توانستند يكصدا و متحد حركت كنند و نتيجه آن را نيز ديديم. حتي در حوزه انتخابيه تهران پيروزي اصلاح‌طلبان كامل و ديدني بود. اينكه جريان اعتدالگرا و اصلاح‌طلب همواره در طي طريق خود با دشواري‌هايي رو به رو هستند چيز جديدي نيست. ليكن آنها نشان داده‌اند كه با مديريت شرايط و نكته‌سنجي مي‌توان در بدترين شرايط به بهترين نتايج دست يافت.

راهکار ایرانی علیه ترامپ

حسین نصیری در شرق نوشت:
ترامپ یک پدیده است؛ پدیده‌ای که در روزهای رقابت‌های انتخابات ریاست‌جمهوری آمريكا نیز چهره و ادبیاتی متفاوت از خود بروز داد و البته کمتر کسی باور داشت این موفقیت نصیب وی شود، اما اگر از زاویه‌ای دیگر نگاه کنیم، او روی جریانی از نارضایتی‌های عمومی سوار شد و توانست اگرچه مبهم، پاسخ‌هایی به مطالبات عمومی بدهد. به‌همین‌دلیل با وجود افشاگری‌هایی که علیه وی شد، به‌تدریج در نظرسنجی‌ها بالا آمد. این نارضایتی در لایه‌های مختلف ایالات متحده، واقعیت دارد. «برنی سندرز» نیز در مراحل رقابت‌های درونی حزب دموکرات با پاسخ‌دادن به همین نارضایتی‌ها بود که توانست در میان بسیاری از مردم آمريكا، طرفدار پیدا کند.

شاید اگر او نامزد نهایی دموکرات‌ها بود، امروز نتیجه‌ای دیگر رقم می‌خورد، اما اتفاقی که بعد از ریاست‌جمهوری ترامپ رخ داد، نوعی شتاب‌زدگی در عملکرد را نشان می‌دهد که ناشی از ناپختگی اوست. اگرچه برخی افراد کارآزموده و محافلی نظیر بنیاد هریتیج که افراد مطلعی هستند، گزارش‌هایی به وی می‌دهند، اما شتاب‌زدگی در رفتار رئيس‌جمهور تازه‌وارد آمريكا مشهود است که ثمره آن در تصمیم‌گیری‌های او بازتاب یافته. اتفاق جالب‌توجه این است که جنبش‌های اجتماعی اعتراضی به عملکرد ترامپ، فردای تصمیمات جدید او به راه افتاد. در فرودگاه سیاتل، واشنگتن، دنور، سانفرانسیسکو، لس‌آنجلس و... مردم گرد آمدند و تظاهراتی اعتراضی در واشنگتن برگزار شد که جان کری، وزیر خارجه قبلی آمريكا، کمتر از یک هفته از ترک سمت رسمی خود به‌‌عنوان یک شهروند در آن شرکت کرد. هیلاری کلینتون و جو بایدن نیز فعالیت‌هایی را آغاز کرده‌اند. علاوه‌براین غول‌هایی نظیر گوگل نیز به این حرکت پیوسته‌اند و نوعی مقاومت مدنی در آنجا در حال شکل‌گیری است. به نظر می‌رسد این حرکات به‌تدریج قوت خواهد گرفت و پدیده اجتماعی جدیدي خواهد بود. پیش‌بینی این است که با جنبش‌های دیگر نظیر جنبش ضدجنگ، ٩٩ درصد، طرفداران سبز و... ترکیب شده و اتفاقی را سامان دهند. در سیستم وکلای آمريكا نیز این حرکت را می‌بینیم که داوطلبانه می‌خواهند به مردم کمک کنند. دموکرات‌های کنگره و سنا نیز واکنش‌های مشابهی داشته‌اند. در اروپا نیز شرایط چندان تفاوتی نمی‌کند. ترزا می، ‌نخست‌وزیر بریتانیا که در آمريكا موضع نسبتا مثبتي در دیدار با ترامپ داشت، در بازگشت به کشور خود ناچار شد اذعان کند نگاه متفاوتی با رئیس‌جمهور ایالات متحده دارد. فرانسه و آلمان، واکنش‌های تندتری از خود نشان داده‌اند و به نظر می‌رسد با عملکرد ترامپ، گرایش به راست که در حال اوج‌گیری بود تقلیل یافته است. مردم با دیدن ترامپ، نمی‌خواهند ترامپ‌های دیگری هم در اروپا سر برآورند. یک میلیون و ٨٠٠ هزار نفر در انگلیس، خواستار عدم ورود ترامپ به خاک کشورشان شده‌اند. اگر این حرکت‌های اجتماعی در غرب، به یکدیگر بچسبند، فضا تغییر خواهد کرد. چهره‌های سرشناس، بازیگران هالیوود، استادان دانشگاه و حتی چهره‌ای مانند امانوئل والرشتاين، نظریه‌پرداز بزرگ آمريكایی، نسبت به ترامپ موضع دارند. اخیرا استراتژی منسوب به کيسینجر مطرح‌ شده که ترامپ با نزدیکی به روسیه، علیه چین عمل کند. اروپا و به‌ویژه آلمان به‌شدت از روسیه هراسان هستند و کشورهایي نظیر لهستان نیز نگرانی‌های دیگری در قبال نزدیکی آمريكا و روسیه دارند. به‌هرحال اگر جنبش‌های اعتراضی علیه ترامپ قوی‌تر شوند، وی ناچار به عقب‌نشینی است، همان‌طور که اخیرا، افراد دارای گرین‌کارت را از دايره شموليت ممنوعيت ورود به آمريكا مستثنا کرد. او اعلام کرده اگر یک هفته قبل این اتفاق را اطلاع‌رسانی می‌کرد، افراد بد وارد آمريكا می‌شدند، درحالی‌که در نظام‌های پاسخ‌گو، این نوع توجیهات، مضحک تعبیر می‌شود و نوعی بی‌برنامگی را نشان می‌دهد که جهان سوم به آن متهم است. دراین‌میان موضوع توجه به حقوق ایرانیان ساکن ايالات متحده، جنبه‌ای حیاتی دارد. فرمان ترامپ نیز بیش از آنکه بر شش کشور مسلمان دیگر اثرگذار باشد، ایرانیان را هدف قرار می‌دهد. ایرانیان جمعيت قابل‌ملاحظه‌ای از مهاجران آمريكا را شکل می‌دهند. اهمیت آنان فقط به دلیل تحصیلات آنان نیست که البته تحصیل‌کرده هستند. دانشگاه سیراکیوز در پژوهشی اعلام کرده ایرانیان اقلیتی هستند که به‌لحاظ تحصیلات، از میانگین آمريكا، حداقل دو سال تحصیلی بالاتر هستند. اهمیت آنان فقط به این دلیل نیست که موفق هستند که هستند؛ آنان در صنایع ایالات متحده خوشنام هستند، در پژوهشکده‌ها، در ریاضیات و فیزیک شناخته‌شده هستند. اهمیت آنان فقط به این دلیل نیست که دارا و برخوردار هستند و میانگین درآمد خانوادگی ایرانی‌ها بالاتر از آمريكایی‌هاست و میانگین دارایی ایرانی‌ها ٢٠ هزار دلار از میانگین دارايي آمريكایی‌ها بالاتر است. مسئله اهمیت ایرانیان آمريكا برای ما در آنجاست که هرکسی شناسنامه ایرانی دارد باید مورد توجه قرار بگیرد. درست است كه آنان در ايران نيستند اما هيچگاه سربار آمريكا نبوده‌اند. شادی و غم آنان برای دولت جمهوری اسلامی مهم است و نسبت به آن تکلیف و مسئولیت دارد. مجموعه سیاست‌های ایران و وزارت خارجه دراین‌باره در روزهای اخیر، پختگی لازم را داشته است. در کنار این ما باید از جنبش‌های اعتراضی آمريكا، یارگیری کنیم. قرار است اواخر بهمن‌ماه، رقابت‌های کشتی جام جهانی با حضور تیم ملی ایالات متحده در کرمانشاه برگزار شود. آنان ویزا گرفته‌اند و وقتی دکتر ظریف می‌گوید هرکس ویزای معتبر ایران را در اختیار دارد، مورد استقبال ما قرار می‌گیرد؛ یعنی حساب مردم آمريكا از تصمیمات دولت این کشور جداست. اگر تسهیلات لازم برای حضور رسانه‌های دنیا برای پوشش این رقابت‌ها فراهم و ميهمان‌نوازی و مهربانی‌ ایرانی‌ها به نمایش گذاشته شود، پاسخی به شعارهای جنبش‌های اعتراضی آمريكا در روزهای اخیر است که می‌گفتند ایرانیان به آمريكا خوش آمدید. به باور نگارنده، آینده آمريكا و اروپا از این جریانات اجتماعی اعتراضی متأثر خواهد شد. باید با همراهی این جنبش‌ها و دفاع از حقوق جامعه مسلمانان آمريكا را كه ساير كشورهاي اسلامي نسبت به آن سكوت كرده‌اند، اعلام کنیم پاسخ ما به ترامپ، نعل‌به‌نعل نیست و نگاه ما انسانی و رفتار او فاشیستی است.

نشست های بی نتیجه شورای امنیت نتیجه چیست؟

 امیرحسین یزدان پناه در خراسان نوشت:
تلاش آمریکا و رژیم صهیونیستی برای رسیدن به یک نتیجه ضد ایرانی در نشست سه شنبه شب شورای امنیت، به جایی نرسید.    طی 11 ماه اخیر، دست کم 3 بار شورای امنیت درباره برنامه موشکی ایران تشکیل جلسه داده است که این جلسات بدون هیچ نتیجه ای و صرفا با تکرار لفاظی علیه ایران، پایان یافته است. فشارها بر ساختار دفاعی ایران از سوی غرب درحالی است که براساس گزارش های رسمی و چندباره آژانس، برنامه اتمی ایران هیچ انحرافی به سمت ساخت سلاح ندارد و به زعم غربی ها، براساس برجام و تازمانی که این توافق اجرا می شود، حتی این احتمال نیز به صفر رسیده است. بنابراین واضح است برخلاف ادعای غربی ها که برنامه موشکی ایران را به استفاده از کلاهک با قابلیت حمل سلاح هسته ای مرتبط می دانند، فشارها صرفا به خاطر نفس قدرت دفاعی ایران و با هدف از بین بردن این توان به عنوان یکی از عوامل اصلی قدرت دفاعی و امنیت ایران است. موضوعی که حتی در مذاکرات هسته ای نیز بارها از سوی غربی ها دنبال  شد اما با ایستادگی مذاکره کنندگان در مقابل این خواسته غرب، عملا در برجام هیچ اشاره ای به موضوع موشکی نشده است و بنابراین هرنوع پیشرفت برنامه موشکی و آزمایش های متعدد، به هیچ عنوان نقض توافق نیست. به همین  دلیل آن ها همواره برای طرح فشار موشکی علیه ایران، بحث قطعنامه 2231 که پس از برجام در شورای امنیت تصویب شد را پیش می کشند و مدعی اند، آزمایش های موشکی این قطعنامه را نقض می کند نه برجام را. با این حال بی نتیجه بودن دست کم 3 جلسه شورای امنیت درباره موضوع موشکی طی 11 ماه گذشته ، ثابت می کند که این آزمایش ها حتی قطعنامه مصوب خود شورای امنیت را نیز نقض نمی کند. موضوعی که پس از برجام محل چالش برخی منتقدان توافق نیز بود. این نشست های موشکی در سازمان ملل هرچند برای غربی ها بی نتیجه است اما برای ما 2 نتیجه آشکار دارد:

اول این که ثابت می کند پیشبرد برنامه موشکی ایران و آزمایش های موشکی نقض قطعنامه نیست چرا که در قطعنامه 2231 تنها فعالیت های موشکی دارای محدودیت است که در ارتباط با «موشک های بالستیکی باشد که برای برخورداری از قابلیت حمل سلاح های هسته ای طراحی می شوند.» واضح است که هیچ کدام از موشک های ایرانی «برای برخورداری از قابلیت سلاح اتمی» طراحی نشده اند.این عبارت هرچند تفسیر پذیر است اما همین که تاکنون جلسات  شورای امنیت را بی نتیجه کرده نشان می دهد، می تواند یک نقطه قوت حقوقی در این باره محسوب شود. ضمن این که اساسا حتی همین بند قطعنامه نیز به معنای حقوقی «الزام آور» نیست چرا که از عبارت «called upon» استفاده شده که صرفا «توصیه» است  و نه الزام.
اگرچه هیچ کس نمی تواند مدعی شود با غلبه ملاحظات سیاسی ممکن است همین  موازین حقوقی از سوی اعضای شورای امنیت نادیده گرفته شود امادومین نتیجه این که این شرایط نشان می دهدبا وجود انتقاداتی که به توافق و قطعنامه وارد است اما  تیم حقوقی مذاکرات هسته ای در بزنگاه مهمی همچون بحث برسر موضوع موشکی ایران، اولا اجازه طرح آن را در توافق نداده و دوم این که در قطعنامه نیز عبارت ها به نحوی نوشته شده که حتی آمریکا و اسرائیل نیز تاکنون نتوانستنددر این بندهای خاص آزمایش های موشکی این قطعنامه، به لحاظ حقوقی منفذی برای فشار بر ایران پیدا کنند تاجایی که با استناد به آن حتی مثلا روسیه به عنوان عضو دائم شورای امنیت نیز تاکید کنند که آزمایش های موشکی ایران نقض قطعنامه 2231 نیست. دراین میان البته نباید واکنش های صریح روسیه در صحن شورای امنیت به نفع ایران را ندید. موضوعی که نشان می دهد با لحاظ این که نباید به هیچ کشور اعتماد صرف داشت، اما قرابت تهران و مسکو در مسئله ای مانند سوریه یا حوزه های اقتصادی و ... می تواند در موضوعات دیگر، منافع ملی ما را تامین کند.
 با این حال عدم نتیجه گیری غربی ها در شورای امنیت نباید این تصور را ایجاد کند که فشارها بر سازمان دفاعی ایران پایان می یابد، بلکه این شکست های دیپلماتیک ممکن است آن ها را در فضاسازی روانی و فشارهای سیاسی جری تر کند و لذا باید با صراحت و مواضع قاطع در دفاع از برنامه موشکی ایران که یکی از پایه های اصلی امنیت کشور است، اجازه نداد که غربی ها از محل تکرار اتهام ها به برنامه موشکی، خدای نکرده در آن خللی وارد کنند.
 



نام:
ایمیل:
نظر: