با نگاهی به تئوری جسوپ با عنوان رهیافت استراتژیک-نسبتی علی رغم وجود اشکالاتی همچون اشکال رهیافت گیدنز، می توان به دلیل اینکه در اینجا ساختار در درون کارگزار و کارگزار در دل ساختار تعریف شده است، افقی نو در تحلیل رفتارهای ترامپ گشود
تصمیمات و رفتارهای سیاسی دونالد ترامپ، رییس جمهور جدید ایالات متحده، از جمله فرمان مهاجرتی وی، حمله نظامی به پایگاه هوایی شعیرات سوریه در نخستین ماه های ریاست جمهوری اش، قرارداد تسلیحاتی 110 میلیارد دلاری آمریکا با عربستان، فرمان مهم خروج از توافق آبوهوایی پاریس و سایر تصمیم های جنجال برانگیزش، می تواند حاوی نکات قابل توجهی در تبیین رابطه ساختار- کارگزار و نقش آن در آینده تحولات آمریکا و جهان باشد.
ترامپ که به خاطر صراحت لهجه و حملات بی پروا علیه سیاستمداران سابق ایالات متحده، حمله به حزب متبوع خود و نوعی عمل توده وار، به گونه ای ساختار شکن ضد سیستم معرفی شده بود که باعث شده پوپولیسم به قلب سرمایه داری سرایت کند، اکنون پس از ماه ها صدارت و فروکش کردن شعارهای تند زمان تبلیغات، وجهه ای دوگانه از خود بروز داده و این سوال را پیش روی تحلیل گران گذاشته که آیا او ساختارگراست یا کارگزار محور و کنش گرا و یا اینکه در رابطه ای تعاملی بین بستر و رفتار اقدام به تصمیم گیری می کند؟
واقعیت این است که تکیه بر راه حلی تک عاملی مانع از ارایه تحلیلی درست است، چرا که ساختارگرایی صرف و تکیه بر بستر برای تحلیل رفتارهای ترامپ به دلیل سنت شکنی های مرسوم و مواضع عریان وی، باعث چشم پوشی های آشکار بر کارگزاری است که چه بسا گاهی اوقات ساختارها را وادار به انعطافی هر چند موقتی و پیروی از خود کرده و تکیه بر کارگزارمحوری صرف نیز، چشم پوشی از ساختارهایی نیرومند همچون دادگاه ها، دیوان عالی فدرال، نهادهای امنیتی و کنگره می باشد که گاه روسای جمهور آمرکیا را وادار به تبعیت کرده است و در این اندک زمان ریاست جمهوری این میلیاردر جنجالی نیز این مساله به خوبی هویدا است.
از این رو راه حلی تعاملی بین بستر و رفتار تنها گزینه معقول برای تحلیل رفتارهای ترامپ است. برای این کار با به کارگیری نظریه انتخاب عقلانی و سپس نهادگرایان جدید که برای حل منازعه ساختار-کارگزار شکل گرفتند، به دشواری می توان از حل موضوع سخن گفت و هر چند ساختارگرایی موجود در نظریه نهادگرایی تا حدی ملایم تر از ساختارگرایی انتخاب عقلانی است، اما هر دو به نوعی به یک طرف بیشتر نوسان داشته و نتوانستند بدیلی متعادل برای جدال ساختار-کارگزار باشند.
با ناکامی در ارائه بدیلی که بتواند فراتر از ساختار-کارگزار نگریسته و این موضوع را حل کند، نظریه پردازانی همچون گیدنز، جفری الکساندر، مارگرت آرچر، روی بسکر، پی یر بوردیو و استومپکا بر این باور بودند که ساختارگرایی و کارگزارگرایی ذاتا و به صورتی اجتناب ناپذیر درهم تنیده هستند. بر این اساس ما می بایست با ترکیبی از ساختارهای موجود آمریکا و پیش روی ترامپ و رفتارهای تاثیرگذار وی در موضوعات مختلف به تحلیل جامعی از آینده سیاستگذاری های کلان در ایالات متحده بپردازیم.
نگاه گیدنزی به رفتارهای ترامپ که با تشبیه سکه درهم آمیخته نیز تا آنجا که ساختار-کارگزار را دارای وابستگی متقابل دانسته که متقابلا همدیگر را شکل می دهند، تحلیلی جامع نیست، چرا که گاه رفتارهای کارگزار محورانه ترامپ همچون فرمان خروج از توافقنامه آب و هوایی پاریس و فرمان مهاجرتی، ساختار را در حاشیه قرار داده و این مبحث در ظاهر ما را به سوی رهیافت آرچر و جسوپ سوق می دهد، اما باید اذعان کرد که به دلیل اینکه در تئوری آرچر، ساختار مقدم بر کارگزار تلقی شده است، این تئوری نیز نمی تواند گویای وضعیت سیاسی کنونی جامعه ایالات متحده باشد.
با نگاهی به تئوری جسوپ با عنوان رهیافت استراتژیک-نسبتی علی رغم وجود اشکالاتی همچون اشکال رهیافت گیدنز، می توان به دلیل اینکه در اینجا ساختار در درون کارگزار و کارگزار در دل ساختار تعریف شده است، افقی نو در تحلیل رفتارهای ترامپ گشود؛ بدین معنی که به دلیل وجود بستر گزینشگر در این نظریه، هم محیط گزینشگر است و هم کنشگر سعی در گزینش هدفمند دارد و سازگارترین موضع را بر اساس افق فکری خود اتخاذ می کند. این مقوله در تصمیم اخیر ترامپ مبنی بر بستن قرارداد تسلیحاتی 110 میلیارد دلاری با عربستان برای مقابله با تروریسم! و فرمان مهم خروج از توافق آبوهوایی پاریس تداعی یافته است. اگر چه در نظریه جسوپ، کنشگر موجودی آگاه، بازاندیش و استراتزیک فرض شده اما واقعیت این است که شخص ترامپ تا حدی از این وصف دور است، اما ساختارهای ایالات متحده به دلیل رفتارهای خاص ترامپ نقش گزینشگری فعال تری به خود گرفته اند تا از تبعات بین المللی رفتارهای سیاسی ترامپ جلوگیری کنند. اینکه ساختار تا چه زمانی توانایی نقش گزینشگری فعال را دارد، آینده تصمیمات ترامپ و تیم سیاسی وی، مشخص خواهد کرد. آیا آمریکا وارد عرصه جدیدی از تلاطم و مناقشه خواهد شد یا اینکه ساختارهای آن موفق به کنترل رفتار ترامپ خواهند شد.
در مجموع مجادله ساختار-کارگزار در دوره ریاست جمهوری ترامپ در آمریکا افزایش یافته است و هر طرف سعی دارند تا اراده خود را بر دیگری غالب کنند. این وضعیت می تواند در نهایت، انرژی ایالات متحده را بیشتر از قبل صرف چالش های درونی کند و تمرکز کاخ سفید از عرصه بیرونی را کاهش دهد./